نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهرکرد، شهرکرد، ایران
2 دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهرکرد، ایران
3 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهرکرد، شهرکرد، ایران
چکیده
کلیدواژهها
خوانشی رمانتیسیستی از داستانهای کوتاه بیژن نجدی
مسعود فروزنده[1] امین بنی طالبی[2][3] ابراهیم ظاهری عبدوند9 پریوش میرزاییان[4]
چکیده
مکتب رمانتیسم، به عنوان یک مکتب اجتماعی، فکری و هنری کوه در اواخور هورن هجدهم در اروپا شکل گرفت ،ادبیّّات دیگر ملل از جمله ایران را تحت تأثیر خوود هورار داد و نشانههای این اثرگذاری را بر آثوار مختلوف فارسوی، از دورهی مشوروطه تواکنون میتوان مشاهده کرد. بیژن نجدی از نویسوندگانی اسوت کوه در پورداختن بوه مسوائل مختلف نگرشی رمانتیکی دارد. این نویسنده، بوا درآمیخوتن شوعر و داسوتان و کواربرد گستردهی عناصر شاعرانه با محتوایی احساسی، سبک خاصی به وجود آورد کوه هودف در این پژوهش، خوانشی رموانتیسیسوتی داسوتانهوای کوتواه وی بوا روش توصویفی تحلیلی است. دستاوردهای پژوهش ناظر بر این است کوه نجودی از میوان مؤلفوههوای مکتب رمانتیسم، بیشتر به طبیعتگرایی، عشا، گذشتهگرایی، اندوه و ناامیودی، گریوز به رؤیا توجه داشته است. رویگردانی از صنعت و تمدّّن شوهری و توجوه بوه طبیعوت ،دلبستگی به حیوانات و انتقال احساسات شخصیتها به طبیعت، از جمله ویژگویهوای طبیعتگرایی نجدی در داستانهای کوتاه است. در داستانهای کوتواه وی، عشوا بور خرد شخصیتها غلبه دارد و آنان به امور مختلوف ماننود انسوان، طبیعوت و حیوانوات عشا میورزند. همچنین برای رهایی از اندوه، به گذشته که بیشوتر دوران نوجووانی و جوانی است، پناه میبرند. همچنین برخی از شخصیتها، بورای گریوز از واهعیوتهوای تلو زندگی، به رؤیا پناه میبرند و بدین گونه خواستههای برآوردهنشدهی خود را شکل عینی میبخشند. از سویی دیگر، در داستانهای کوتاه نجودی، عناصور داسوتان ماننود
683
واژگان، تصاویر، لحن و صحنهپردازی، با ارتباطی انداموار و منسوجم، نقوش موؤثری در انتقال نگرش رمانتیک وی دارند .
واژههای کلیدی: رمانتیسم، داستانهای کوتاه نجدی، طبیعتگرایی، گذشوتهگرایوی ،اندوه، افسون واژه و تصویر
3-مقدّّمه
داستاننویسی جدید به معنی واهعی آن، در دورهی پیشرمانتیسم شکل گرفتوه است و همین امر ما را به اهمیت عصور رمانتیسوم در شوکوفایی داسوتان واهوف میسازد. در واه ، «مکتب رمانتیسم لوازم رشد و تکامول ادبیّّوات داسوتانیای را فراهم کرد که تا به امروز نیز با تحوّّلوات و دگرگونیهوایی توداوم یافتوه اسوت» )غنیمیهلال ،6351: 805(. با فروریختن نظام نئوکلاسویک، توجوه بوه خلووص نوعهای ادبی و اصول و هواعد و فرم و هالب کمرنگ میشوود و راه بورای غلیوان احساس و تخیّّل باز میشودم در چنین فضایی، نوع ادبی رمان و داسوتان کوتواه شکوفا و پررونا میشوند. یان رید، ضمن اشاره به این نظرِّ اوکوانر کوه داسوتان کوتاه بر یک یا دو «فرد» متمرکز میشود و آنها را تا حدودی جودا از دیگوران بررسی میکند، پس از این لحاظ میتووان آن را «رمانتیوک» بوه معنوی عوام و غیرتاریخی کلمه به شمار آوردم خود تأکید میکند کوه داسوتان کوتواه را حتّّوی میتوان «رمانتیک» به معنی خاص و تاریخی آن نیز محسووم کورد. از نظور او پدیدآمدن داستان کوتاه مصادف بوا دورهی رمانتیسوم اسوت و مویتووان آن را فرمی رمانتیک )فرم منثور رمانتیک( دانست. او معتقد است که در آغواز، اغلوب داستانهای کوتاه مضامین و درونمایههای رمانتیک را عرضوه میکردنود )ریود ،6951: 93(. از سوی دیگر، در داستانهای کوتاه ایران نیز جلوههوایی از مکتوب رمانتیسم اروپایی وجود دارد که به طور مستقیم یا غیرمستقیم از ادبیّّوات غورم تأثیر پذیرفته استم همچنان که ابعاد و زمینههای اجتمواعی و فکوری پیودایش این جنبش در اروپا، تا حدودی در وضعیت اجتماعی و فکری ایران عصر جدید ،مانند کشمکش جهوان نوو و کهون، تغییورات اهتصوادی و سواختار اجتمواعی و
■690
تشوکیل طبقوهی متوسوا و ... هابول شناسوایی اسوت )جعفوری ،6951: 64(.
همچنین، از آنجا که داستان کوتاه «معمولاً گسترهای محدود و سویهای ذهون-مبنا دارد و از این حی همان هدر با شوعر غنوایی مشوابهت دارد کوه رموان بوا حماسه» )رید، 6951: 85(، داشتن ذهنیت شاعرانه از عوامل موفقیت نویسونده است تا بتواند عناصر داستان را همچوون اجوزای شوعر بوه طورزی خلّّاهانوه بوه یکدیگر پیوند دهد. از معدود نویسوندگانی کوه جهوان زنودگیاش عوین جهوان هنریاش است و هستی را شاعرانه میبیند، شاعرانه زندگی میکنود و شواعرانه مینویسد، بیژن نجودی )6980- 6951( اسوت .«بسویاری از نویسوندگانی کوه میکوشند شاعرانه بنویسند، چون به جوهری شاعرانه دست نمییابند، کارشوان تا حدّ هطعهای ادبی فرو کاسته می شودم امّّا زبان داستانهای نجدی مشحون از شعر است» )میرعابدینی ،6959: 6975(. بیوژن نجودی بوا درآمیخوتن شوعر و داستان توانسته سبک خاصی را برای خود ابداع کند و کاربرد گسترده و موفقّی از عناصر شاعرانه همراه با محتوایی احساسی در داستانهایش داشته باشد. ایون ویژگیها موجب شده است تا در مقالهی حاضر به بررسی مهمتورین جلوههوای رمانتیسم در داستانهای کوتاه نجدی، از جمله «س رده به زمین، روز اسبریزی ،اسوتخری پور از کوابوس، سوهشونبهی خویس و مرثیوهای بورای چمون» از دو مجموعهی داستان «یوزپلنگانی که با من دویدهاند» و «داستانهای ناتموام» بور اساس روش توصیفی تحلیلی پرداخته شود.
3-0- پیشینهی پژوهش
داستانهای کوتاه بیژن نجدی در مقالات متعودّدی بوا رویکردهوا و نظریوههوای گوناگونی بررسی شدهاندم از جملوه «ذهون و جریوان آن در داسوتانهای بیوژن نجوودی» )رسووتمی و کشوواورز ،6953: 668-35(، «عواموول شوواعرانگی در داستانهای بیژن نجودی» )عبوداللهیان ،6957: 685-667(، «اسوبام و صوور ابهام در داستانهای بیژن نجدی» )صدیقی ،6955: 610-649(، «زاویهی دیود
696
در سه داستان کوتاه از بیژن نجدی» )پورنودّّاف حقّّوی، اشورفزاده، تسولیمی وخائفی ،6934: 678-685(، «زبان هنری داستان-شعر در آثوار بیوژن نجودی»)مهربان و زینعلی ،6936: 677-693(، «بررسی عناصر جهان موتن بور اسواس رویکرد بوطیقای شوناختی» )صوادهی ،6953: 654-649( و ... . بوا ایون هموه ،توواکنون پژوهشووی مسووتقل در زمینووهی بررسووی ویژگیهووای رمانتیسووم در داستانهای بیژن نجدی صورت نگرفته استم بهویژه ایونکوه طبیعوتگرایوی و طبیعتدوستی از مفاهیم برجسته و مورد علاههی نجدی به شمار میآید.
3-6- مبنای نظری پژوهش
مکتب رمانتیسم، شیوهی اندیشهی جامعهی جدید و بیان جهوانبینوی نسولی بود که دیگر به ارزشهای مطلا باور نداشتم دیگر نمیتوانست به هیچ ارزشی بیآنکه دربارهی نسبیت آن و محدودیت تاریخی آن بیندیشد، باور کند .هور چیزی را وابسته به فرضهایی تواریخی مویدیودم زیورا بوهعنووان هسومتی از سرنوشت شخصی خود سقوط فرهنگ کهون و ظهوور فرهنوگ نوو را تجربوه میکرد )هاوز ،6916: 801(. در واه ، این مکتب، تنها یک جنبش ادبی نبوود، بلکه جنبشی در هنر و حاکم بر تمام حوزههای فکری بود )وارنتن، 8067: 9(.
منشأ این مکتب به هرن هجدهم برمیگوردد کوه در ایون هورن، مجموعوهای از گرایشها و تحوّّلات، نظیر انحطاط نظام نئوکلاسیک باع ایجاد آثار گسترده در کشووورهای اروپووایی شوود )فورسووت ،6951: 83(. اصووطلاح «رمانتیووک» و «رمانتیسم» در معنی مکتب ادبوی را مویتووان در آلموان 6508، در فرانسوهی
6561، در ایتالیای 6565 و انگلستان 6589 پیدا کرد )رنه ولوک ،6930: 99(. انتقال اصطلاح رمانتیک به هلموروی ادبوی در سوال 6535 از طریوا تأمّّلوات و اندیشههای فریدریش شلگل صورت گرفت. او بوود کوه پوس از ارائوهی تعواریف گاهی جام و کلی و گاهی محدود و موشوکافانه، تعریفوی نزدیوک بوه واهعیوت دربارهی رمانتیک ارائه داد و گفت: «آن چیوزی رمانتیوک اسوت کوه موضووع و
■698
محتوایی عاطفی و احساساتی را در شکل و صورت تخیّّلی و خلّّاهانوه بوه تصوویر درآورد» )فورسووت ،6951: 90(. در تعریووف دیگوور از رمانتیسووم آموودهاسووت:
«رمانتیسم گرایشی عمدی به تخیّّل، ذهنیت و تجربهی شخصی در برابور خورد تقلیدی، واهعیتهای سطحی و عینی و نیز ضدیت بوا اشورافیت و سورمایهداری زمان خود بودهاسوت» )تسولیمی ،6931: 669(. ویژگویهوای برجسوتهی ایون مکتب ادبی، عبارتاند از: طبیعتگرایی و طبیعتدوستیم آزادی در بیان جنبه-های مختلف زندگیم فرمانروایی «من»م ابوراز هیجانوات و احساسوات بوهویوژه اندوهم آزردگی از محیا و زمان موجود و گریز به سوی فضاها و زمانهای دیگرم جوایگزینی تخیّول، امیود، آرزو و معجوزه بوه جوای حقیقوتم افسوون سوخن و ارزشمندی تخیّّل و تصویرم تداعی خواطرات گذشوته بوهویوژه نوسوتالژی دوران کودکیم و ستایش عشا بهویژه عشا پاک، ناکام و آرمانی .
نویسندگان ایرانی، با استفاده از ترجمهی آثار ادبی غرم بوهخصووص فرانسوه و دسترسی به خود آثار و نیز متوأثر از تحوّّلوات اجتمواعی و تواریخی برخاسوته از دنیای مدرن )مانند گذار از وضعیت سنّّتی بوه وضوعیت جدیود در آغواز دورهی مشروطه( کمکم با ایون مکتوب و بزرگوانش آشونا شودند و بوه توأثیر از آن بوه داستاننویسی روی آوردند. در واه از همان آغاز شوکلگیوری داسوتان نویسوی نوین، نویسندگان از این مکتب ادبی تأثیر پذیرفتند که این امر ،حتّّی توا اموروز نیز ادامه پیدا کرده است و بدین سبب، میتوان پارهای از ویژگیهای رموانتیکی را در ادبیّاّت جدید فارسی به ویژه رموان و داسوتان کوتواه یافوت کوه در اداموه داستانهای کوتاه بیوژن نجودی بور اسواس مؤلفوههوای ایون مکتوب بوازخوانی میشوند.
0-3- طبیعتگرایی و طبیعتدوستی
699
رمانتیکها برای طبیعت احترام بسیار هائلاند .«روسو مبلّ زندگی سواده بوود وشعار معروف او بازگشت به طبیعت است» )شمیسا ،6939: 19(. طبیعتگرایوینجدی، با نگاه فردی ،جزئینگر و غیرکلیشهای و برآمده از تخیّّلی خلّّواق اسوت .طبیعتگرایی او، شامل پیوند احساسات بوا طبیعوت، دلبسوتگی بوه حیوانوات و رویگردانی از تمدّّن و صنعت شهری میشود که در ادامه به بررسی هر یوک از آنها پرداخته شده است.
0-3-3-رویگردانی از صنعت و تمدّّن شهری و رؤی آوردن به جامعهی روستایی و طبیعت
در آثار رمانتیک، علاوه بر عالم درون، در عالم خار نیز در جستوجوی پدیوده-های طبیعی و خودجوش هسوتند و آنهوا «شوهر و تمودّّن را مظهور تبواهی و روستا و طبیعت را مظهور پواکی و درسوتی میداننود» )جعفوری ،6955: 55(. روسو معتقد است که فساد، ناشوی از تمودّّن اسوت و انسوان را دچوار حسورت ،حسادت، فساد و انحراف میکند. راهحل روسو، بازگشت به طبیعوت اسوتم ایون دیدگاه بیان کنندهی اندیشهای آرموانی از جامعوهی «پواک و نیوالوده» و دارای حالت «طبیعی» است که در آن بور پواکی حالوات ابتودایی تفکّّور و احسواس و برتری و ارزش شیوههای سادهی زندگی تأکید میشوود )سیدحسوینی ،6956:
77(. ویلیلم کوپر، این دیدگاه را چنین سروده است: «خداوند روستا را آفریود و
.)Raimond & Watson, 1994: 186( »انسان شهر را
در داستان «استخری پر از کابوس»، بر اساس دیدگاه روسو، مرتضی شخصویتی «نجیب» داردم یعنی مطابا با هوانین و تأثیرات طبیعت عمل میکنود. مرتضوی که استخر بکر و دستنخوردهی بیست سال پیش را دیده بوود، اکنوون آن را بوا هیأتی شهری که اطرافش نرده، تیر چراغ برق، نیمکت و هایا است، میبیند که حتّیّ گل و گون، آسمان و صدای آم )مظاهر طبیعت( هم از آن گرفته شدهاند .تقابل بین صنعت )تریلی، شیشهی روغن، پیت پلاستیکی، گازوئیول( و طبیعوت
■694
)هو، استخر( و بیزاری از آن و دلبستگی به این در سراسر داستان نمایان اسوت .برای نمونه، احساس انزجار و نفرت مرتضی از تخریبگوری صونعت شوهری در هالب تشبیه )استفراغ( و جانبخشوی )دل و روده( بوه طوور موؤثر بوه مخاطوب منتقل میشود: «گازوئیل مثل استفراغ، هاطی استخر میشد» )نجودی: 6953:
65(. همچنین، مرتضی مظاهر تمدّّن و صنعت شهری مثل شوفاژ را به تمسوخر میگیرد و تعدادی از آنها مانند چراغهای روشن، نیمکتهای اطوراف اسوتخر ،تریلی و هایا را بیفایده میداند. در فرجام داستان، راوی به شکلی غیرمستقیم ،علّّت نابودی حیواناتی مانند هو یا مرغابی را صنعت شهری )تریلی( بیان میکند.
0-3-0-توصیف درونگرایانهی طبیعت و پیوند آن با احساسات و عواطف انسانی
رمانتیکها، طبیعت را موجودی خودبنیاد و مستقل میدانند که مواهیتی پویوا ،ارگانیک، زنده و حالات و خصوصیات متنوّّعی همچون انسوان دارد. ایون تلقوی ،سبب میشود تا «رمانتیکها به جای توصیف صادهانه و دهیا طبیعت بیرونوی ،در پی آن باشند توا حالوات و روحیوات درونوی خودشوان را در طبیعوت کشوف کنند» )Fowler, 1994: 226(. تا از این طریا، جراحت روح را با انتقوال آن به طبیعت التیام بخشندم بهویژه در مواهعی که محیا طبیعی شوباهت نزدیکوی با حالت و وضعیت روح و ذهن انسان پیدا میکندم ایون نگورش هموان «حالوت منظرهوار ذهن و روح» است )سیدحسینی ،6956 :78( که نویسنده با رؤیارویی با منظره، تمایز میان «خود» و «جز خود» را کم کم فراموش میکنودم آنگونوه که احساس و عاطفهی او در طبیعت مسوتحیل مویگوردد و تنهوا بوهواسوطهی تصویر آن را به خواننده منتقل میکند.
در آستانهی داستان سهشنبهی خیس، عناصر طبیعوت همچوون بواران و فصول پاییز، لطافت و آرامبخشی خود را از دست دادهاند: باران با صدایِّ زمختِّ سوفال و آسفالت و ناودان میبارد )رک: نجدی ،6950: 691( و پاییز هصد دارد چادر و
697
چتر ملیحه را از دستش برباید )همان: 691(. در واه ، این عناصور طبیعوت بوهسبب تنهایی و حزن درونی ملیحه، در گوش و چشم او این گونه شنیده و دیدهمیشوند. زمانی که ملیحه از بازگشت پدرش ناامیدانه در حال بازگشت به خانوه است، احساس دلتنگی و اندوهناکی او در محیا پیرامونش جلوهگر میشود: نور و گرمای آفتام هبل از ظهر، در نظرش بیفروغ و رنوگرفتوه جلووه مویکنودم و کوچهای که سالها از آن میگذشته، در این زمان، تنگ و تاریک است )هموان:
693(. او پس از اینکه به خانه میرسد، حال و هوای بارانی چشمانش با بوارش باران بیرون از اتاق هماهنگ میشود و گویی آسمان هم در غم و اندوه او گریوه سر میدهد )همان: 640(.
در داستان مرثیهای برای چمن، مجروح و زخمیشدن تمام اعضای بدن طواهر بر اثر شکنجههای بازپرسان، سبب شده پس از رهایی از زنودان سیاسوی، فصول پاییز در نگاهش، همانند انسانی جذام گرفته جلوه کند و تمام زخمهای تنش را در برلهای شکسوته و خردشودهی پواییز ببینود )رک: نجودی ،6950: 648(. حتّّی صدای پاییز و باران در گوش طواهر، بوه شوکل صودای بازداشوت و گریوه طنینانداز میشود )همان: 649(، بوی پاییز و باران در مشوام او، بووی تعفّّون و جراحت است )همان: 644( و کوچههای پاییزی در چشومانش، هبور دراز جلووه میکنند )همان: 649(. این جملات ضومن پیونود احسواس طواهر بوا محویا و طبیعت پیراموونش، در ترسویم فضوایی دلهورهآور و آکنوده از مورل و بیمواری )رمانتیسم منفی( در سراسر داسوتان نقوش موؤثری دارنود. ضومن آنکوه در دو داستان مذکور، طبیعت )هوای بارانی و پاییز( هویّّت فردی یافتوه اسوتم یعنوی نجدی عناصر طبیعوت را بورای نشواندادن وضوعیتهوای دلهورهآور و دردنواک اجتماعی و سیاسی، نظیر خفقان و اسوتبداد جامعوهی هبول از انقلوام اسولامی )شکنجهها و زندانیشدنها( و تبعات جبرانناپذیر جنگ تحمیلی )مانند فقودان پدر( استفاده کرده است.
■691
در داستان روز اسبریزی، زمانی کوه آسویهی طبیعوتدوسوت، بودون «زیون»)نمادی از اسارت( سوار بر اسب موی شوود، بوا اسوب یکوی مویشوود و هموهیطبیعت و محیا پیرامون آنها، ندای آزادی و رهایی سرمیدهند و راه را بورای آنها باز میکنند: «درختان غان راه را باز کردنود. بورلهوای افتواده بوه طورف شاخهها رفتند...» )نجدی ،6953: 89(م امّّا هنگامی که اسب، تن به سووارکاری «با زین» به هالانخان نمیدهود، هالاخوان او را بوه گواری مویکشود. در چنوین شرایا بیرحمانه و اسارت باری، آفتام نیز شور و گرمای خود را از دست موی-دهد و درختانی که هبلاً راه را برای او باز میکردند، این بار هدرت و بازدارنودگی خود را بروز میدهند: «آفتام بیگرمای پیش از بورف، روی زموین افتواده بوود. کلاهی از دستههای کلاغ روی درختان غان بود... بواد، تکّّوههوای ریوز گِِّّول را از زمین برمیداشت و به صورت اسب میزد» )همان: 84(. در واه ، تشبیه دسته-های کلاغ به کلواه کوه «بیوانگر اهتودار و هودرت اسوت» )کووپر ،6953: 834(، احساس بازدارندگی و اسارت را در نگاه اسب عینیت بخشیده است.
0-3-6- دلبستگی به حیوانات
از دیگر مظاهر طبیعتگرایی رمانتیکها، دلبستگی و علاهه به حیوانوات اسوت .رمانتیکها معتقدند که با حیوانات همواره باید به عنوان غایت رفتار شوود و نوه صرفاً به عنوان ابزار و وسیله. از نظر آنوان، انسوان برتور از طبیعوت و مالوک آن نیست و حا بهرهکشی از آن را نداردم بلکه انسوان در حکوم کوارگزار طبیعوت ،مسؤول حفظ آن و ارزشهایش است. حیواندوستی در داستان روز اسوبریزی و استخری پر از کابوس محور اصلی داستان هرار گرفته اسوت. آسویه در داسوتان روز اسبریزی، در دهکدهای در دامن طبیعوت تربیوت یافتوه کوه تموام توجوه و علاههاش به جانب اسوب توازهرامشودهی پودرش اسوت. او احسواس اسوب را در آزاردهندگی زین به دلیل خراشدادن بدنش درک مویکنود. بوه هموین علّّوت، بدون زین سوار اسب میشود )رک: نجدی ،6953: 88(. آسیه تنها حامی اسوب
695
است: «بین سقف و شانههای اسب، پر از ابر شود» )هموان: 84(. ابور، تجلوی ازآسیه و آسیه تجلیّگاه همهی عناصر طبیعت است که با تمام وجود، خوودش رابه پدرش میرساند تا با صدایی چون «طراوت باران و نرمی علف» )همان: 88 و 84( و بویی همچون «بوی جنگل» )همان: 88( از اسب محافظت کند و جلووی کشتهشدن او را بگیرد. در واه ، پیوند آسیه بوا حیوانوات و تشوابه او بوا عناصور طبیعت، بیان کنندهی تقابل انسان و طبیعت است که در آن طبیعت، مظهوری از آزادی و رهایی است و انسان )هالانخان و پاکار( و دستساختههای او )زین و گاری( جلوهای از اسوارت و سولطهگوری. نجودی بوا آوردن تصواویری همچوون «مشتی از هوا، صدایی مثل باران، صدایی نرم مثل علف، مشوت ابور، دیوواری از باران، بوی جنگل» در رابطه با آسیه، سعی کرده بوا افوزایش حالوت سوایهوار و غیرشفاف شخصیت او، بُُعد رمانتیکوار و طبیعتگرای او را افوزایش دهودم زیورا «در تصاویر رمانتیک غالباً بر ویژگیهای ناپیدای اشیا و اشخاص تکیه میشوودم گویی نویسنده پدیدهها و اشخاص را تار و مبهم میبینود و آنهوا حاصول نگواه خیالی و رؤیایی او هسوتند» )فتووحی ،6954: 5(. در داسوتان اسوتخری پور از کابوس، شخصویتی طبیعوتدوسوت و رمانتیوک )مرتضوی( بوه یواری پرنودهای رمانتیک )هو( میرود که نماد پاکی و شاعرانگی طبیعوت اسوت .حتّّوی او علّّوت آمدنش به شهر را فرامووش و بورای نجوات پرنوده از اسوتخری پور از گازوئیول )صنعت شهری( تلاش مویکنود )رک: نجودی ،6953: 80-63(. او در سورمای سخت زمستان با انگشتانی یوزده و با تلاش بسیار هو را به داخل هایا میکشدم امّّا بر اثر تقلای هو در نهایت، تلاش مرتضی به جایی نمیرسد.
0-0- عشق و روابط عاشقانه
برخلاف نئوکلاسیکها، که همه چیز را بر عقل و خرد و منطا استوار میکردند ،«رمانتیکها با ستایش احساسات و عشا به شورش علیه خردگرایی پرداختند»
)ثروت ،6957: 50(. در نزد رمانتیکها، احساسات و عشاگرایی گونوهای تفکور
■695
مح و مسیری امن به سوی حیات چیزها و راهوی پرصولابت بوه سووی وجوهناپیدای وجود اسوت )هیو ، 6955: 71(. از ایون جهوت، عشوا ناکوام و پواکمادرانه، موضوع داستان «س رده به زمین»، و عشا پور از انودوه و هجوران بوین پدر و دختر، موضوع داستان «سهشنبهی خیس» است. در داستان «سو رده بوه زمین»، ملیحه با شنیدن کلمهی «مادر» از مردی غریبه در کنار پل، هیجانزده به سمت طاهر میرود و گویی از همینجا عشا مادرانه در وجود او متبلور می-شود و آن بچهی مرده را فرزند خود تلقی میکند و همواره در پوی مهورورزی و ابراز عطوفت خود به اوست تا جهان یکنواخت، سرنوشت نادلخواه و هنجارهوای خشک جامعه را تغییر دهد و مطابا میل و احساس خود جهانی آکنده از روابا عاشقانهی مادر و فرزندی بیافریندم در پایوان داسوتان نیوز، ملیحوه و طواهر بوا عشقی غریب امّّا دل ذیر، کودک را دوباره از دل خاک درمیآورند و هبری دیگور برایش مهیا میکنند تا او برای همیشوه متعلّّوا بوه آنهوا باشود )رک: نجودی ،6953: 60 و 68(. در این داستان، ضمن بیان عشا مادر به فرزنود، بوه صوورت تلویحی و در هالب توصویفات، عشوا بوین زن و شووهر )ملیحوه و طواهر( نیوز منعکس شده استم چرا کوه طواهر، صودای پوای ملیحوه را همچوون موسویقی دل ذیری میداند که هر صبا او را از خوام بیدار میکند )هموان: 5( یوا وصوف کمکها و دلسوزیهای زن و شوهر به یکدیگر کاملاً عاشقانه اسوت: «آنهوا بوه هم چسبیدند. کسی نمیتوانست بفهمد که کدام یک از آنهوا دارد بوه دیگوری کمک میکند» )همان: 68(. در سراسر داستان روز اسبریزی، عشوا و علاهوهی بین آسیه و اسب- که شخصیتی انسانی پیدا کرده- در رفتارها و گفتارهایی کوه بین آنها درمیگیرد، بروز یافته است. از طرفی، آسیه دوسوتدار و نجواتبخوش اسب استم او را خشک، نوازش و بغل میکند، هند میدهد، برایش میگریود، از نگاهش احساس او را درک میکند و از طرفی دیگر، تنهوا هووّّت هلوب اسوب در لحظات دشوار و رن آور، مهربانیهای آسیه است: «اگر انگشتان آسیه یک حبوه
693
هند را به لبم نزدیک میکرد، صورتم را به کف دستش تکیه میدادم» )نجودی ،6953: 81(.
0-6-تداعی خاطرات گذشته
رمانتیسم، تصویرگر «فاصله» استم بنابراین، طرفداران این مکتب، بورای ایجواد فاصلهی زمانی و گریز از واهعیت اکنون به گذشتههوای دور و دوران کوودکی یوا به آینده پناه میبرندم زیرا از رؤیارویی با واهعیت دل خوشی ندارند و همین امور نیز در تشدید رن و ناامیدی و غم آنها تأثیر بهسزایی میگوذارد. آنهوا در اثور کشمکش بین واهیعت و فرار از واهعیت، به درون خود میگریزند توا آنچوه را در خار نمیتوانند تحقا بخشند، در درون خود متحقّا سازند و در ایون امور بوه خاطرات گذشته و امور دور از دسترس برخورد میکنند. آنچه میبیننود تصوویر تار و پرغبار و سرشار از رن ، اندوه و ناامیدی و وحشت دنیای درون اسوت )رک: فتوحی ،6939: 698(. «بیژن نجدی نیز در پیوندی که میان چیزها موییابود و تصویری که به دست میآید به یواد و خواطرهای در گذشوته چنوگ مویزنود و تهنشینشدههای به رویه آموده، داسوتانسواز مویگوردد» )رسوتمی و کشواورز ،6953: 60(.
در اوایل داستان «س رده به زمین»، ملیحه اول صبا به طاهر میگوید: «بوا توو هستم طاهر، ببین بیرون چه خبوره؟» )نجودی ،6953: 5(. کلموهی «بیورون» ذهن طاهر را به بیرون از زموان و مکوان حاضور مویبورد و خواطرهی یوک روز چسبندهی تابستان برایش تداعی میشود. او همراه همسرش با تداعی هر روزه-ی آن خاطرهی شیرین و در عین حال حسرتبرانگیز، از اندوه نداشتن فرزنود و از ایستایی و روزمرگی زندگی خود به لحظاتی امیدبخش و پرهیجان گذشته که رنگی از فرزندداری به خود گرفته بود، پناه میبرد و همین یادآوری جذّام است که سبب میشود تمام داستان در زمان گذشته نقل شودم گویی که تنهوا حورف هابل گفتن میان آنان که سبب دلگرمی و احساس رضایت درونیشان مویشوود ،
■640
یادآوری همین واهعه است. هومچنوین، در مراسوم تشویی ِّ جنوازهی پسوربچه ،هنگامی که ملیحه و طاهر به نزدیکی بالکن )نمودی از ارتباط( خانهی خودشان میرسند، روزگار پرشور و هیجان دوران جووانی بوا حوال و روز کسولکننوده و یکنواخت کنونیشان همچون صفحهای شطرنجی در هم ممزو مویشوود و بوا رفت و آمد پیدرپی بین زمان حال و گذشته و تضواد بوین دو دوره یوا بوین دو احساس، ناآرامی و پریشانی درونی طاهر بازتام مییابود. بوه گفتوهی ا.و.شولگل ادبیّّات رمانتیک، عبارت است از «جم اضداد» و ذوق رمانتیک پایبند نزدیکوی مووداوم امووور بسوویار متضوواد اسووت )سیدحسووینی ،6956: 55(. در داسووتان «سهشنبهی خویس» ملیحوه ناامیود از بازگشوت پودر، بوه خانوه برمیگوردد و خاطرات زندگی با پدر برایش تداعی میشود: «سرش را بالا کرد و از این طورف پارچهی آبی به آفتام آبی بالای سرش نگاه کرد. همانطور با چتور وارد اتواهش شد. پارچ خالی آم روی میز پر از آبی بود. دربچوههای اتواق، بوا آن ارسویهای رنگارنگ، روز تکّهتکّهشدهای را روی هالی ریختوه بوود» )نجودی ،6950: 640(.
«آبی، نشانهی وفاداری و پایداری و صداهت اسوت» )لوشور ،6954: 51( و ایون رنگ در مورد چتر از یک سو، بیان کنندهی وفاداری و پایداری پدر ملیحه و بوه طور کل پدران رزمندهای است که صادهانه تموام هسوتیشوان را بورای دفواع از وطن و آرمان خود فدا کردند و در مورد سایر چیزهایی که در نظر ملیحوه آبوی به نظر میآیند )مثل آفتام و پارچ( «از دیدگاه فیزیولووژی بوه معنوای آسوایش خاطر و از دیدگاه روانشناسی به معنای خرسندی هموراه بوا امنیوت و عواری از تنش است» )همان: 51( که ملیحه با یادآوری خاطرات پدرش بوه ایون آراموش میرسد. از سوی دیگر ،«وهتی رنگ آبی برای شیئی به کار میرود، شوکل آن را سبک و غیرمادی میکند و سطحی که آبی بشود دیگر سطا نیست» )شوالیه و گربران ،6955: 49(م همانطور که چتر، پارچ و آفتام در نگواه ملیحوه موادیتی ندارند و از طریا آنها وارد دنیای رؤیاگونه و زیبای گذشتهی خود میشود کوه
646
در آن با پدرش بر سر میز مینشست و از مهر و محبت پدرانه بهرهمند بودم امّّوااکنون بدون پدر و تنها با یادگاریهای او زندگی را میگذارند و هرگاه فقودان اوآزاردهنده میگردد، به سراغ گذشته میرود. در واه ، هدف نویسنده از ایونکوه ملیحه محیا پیرامونش را آبی میبیند، از یک سو، نشواندهنودهی ارزشهوای ثابت اوست که مان از به فراموشیس ردن گذشته میشود و از سوی دیگر، بیان کنندهی عما احساسات و رهت و نازکی عواطف اوسوت. در داسوتان «مرثیوهای برای چمن»، طاهر با دیدن توپ در میان خیابان، آن را برمیدارد و دو سوه بوار به زمین میزند. بیاختیار، دری و افسوس خواطرات شویرین دوران نوجووانی و پاکی و معصوومیت زوالیافتوهی آن دوران در وجوودش رخنوه میکنود. در آن دوران با پاهای سالم و بدون زخم شوکنجه و بویاعتنوا بوه مسوائل سیاسوی، بوا شوری وصفناپذیر میتوانست با توپ بازی کند. او توپ را به زمین میگذارد توا ضربهای بزند. میبیند دیگر پاهای سوالم یوازده سوال پویش را نوداردم چورا کوه ناخنهای کشیده و گوشت برآمدهی پاها توان چنین کاری را از او گرفتهانود. از ایون رو، دلوزده از هرگونوه فعّاّلیوت سیاسوی، در خواطرات نوجووانی مسوتغرق میگردد تا احساس درد و پوچی روزگار کنونیاش را در هیاهوی بازی، خوشوی و بیتفاوتی دوران نوجوانی کمرنگ سازدم همان دورانی که بیتوجه بوه مسوائل سیاسی از جمله نفت بر روی روزنامه غلت میزد: «توپ را با هر دو دست گرفته بود و از پشت دود نگاهش میکرد تا ببیند میتواند چمن، کوچهها، گُُول بودون توری که با چهار تا آجر درست شده بود و بُُرو و بیای بچههای بدون اسم بودون صدا را به یاد آورد که بعد از فوتبال رفته بودند تا روی صفحهی اول روزناموههوا دمر بیفتند با دهان باز و بدون کلمه کنار کلمات؟» )نجدی،6950: 644(.
0-4- اندوه و ناامیدی
اندوه و ناامیدی در آثار رمانتیک جلووهای برجسوته دارد. شواید بتووان انودوه و ناامیدی را مشهورترین صفت رمانتیکها برشمرد که در نتیجهی روی آوردن به
■648
دنیای اسرارآمیز ناخودآگاه و جنبههای تاریک ذهن و تأمّّول عواطفی در اعمواق وجود انسان شکل گرفته است )جعفوری ،6955: 54(. در داسوتانهای نجودی پاییز غمگین و زمستان سرد بیش از سرسبزی بهوار و گرموای تابسوتان حضوور دارند. رنگهای خاکستری و سیاه بیش از رنگهای شاد و سرزنده فضا را رنوگ میزنند و شخصیتهای داستانی «نجدی غالباً تنها و غمزدهاند و نویسنده آنها را بهانهای برای بیان حسی گمشده و فرورفتن در اعماق احساسات و افکار خوود و نیز بیان دغدغههای ذهن انسانِّ تنهوای ایرانوی هورار داده اسوت» )رسوتمی و کشاورز ،6953: 4(. در داستان «س رده به زمین»، انودوه و دردمنودی ناشوی از فقدان فرزند سبب شده که تمامی لحظات زندگی طواهر و ملیحوه بووی تکورار ،کهنگی و فراموشی به خود بگیرد .حتّیّ بیان نمایشی که راوی از ظواهر ملیحوه ارائه میدهد، بیان کنندهی غمزدگی و ناامیدی شدید اوست: «ایون طورف و آن طرف شصت سالگیاش بود. لاغر، لبهوایش خمیودگی گریوه را داشوت. دیگور نمیتوانست آخرین بند انداختن صورتش را بوه یواد آورد» )نجودی ،6953: 5(. غمِّ نداشتن فرزند، آنچنان بر وجود او مسلا شده که گاهگاه بوه شوکل اشوک از چشمانش ظهور میکند و آنچنان او را نواتوان کورده کوه پیوسوته از شووهرش )طاهر( برای ایستادن یاری میطلبد )همان: 3(. در فرجوام داسوتان، دلخوشوی ملیحه به فرزندی مرده، بیان کننودهی شویوهای پارادوکسویکال در جسوتجوی امید در ناامیدی و مرل است که سبب شکلگیری احساسی دردناک و شفقت-آمیز در وجود مخاطب نسبت بوه ملیحوه مویشوود. در داسوتان «سوه شونبهی خیس»، ملیحه از غم فراق پدر «روی گردنش غمباد کوچکی داشت که آن را با روپوش یقه بلندی پوشوانده بوود» )نجودی ،6950: 693(. او کوه پودرش را در میان رزمندگان بازگشته از جنگ نمیبینود، انودوه آنچنوان در وجوودش رخنوه کرده که حتّیّ صدای پایش را که در ایستگاه هطار پیچیده اسوت، نمویشونود و بر روی «هالیچه از سکوت» به خانه برمیگردد. در حین مسیر بازگشت به خانه ،
649
همه جا )خودروها، آفتام، کوچه، پیادهروها( رنگ اندوه و غوم بوه خوود گرفتوهاست و پس از رسیدن به خانه، با یادآوری روزهایی کوه بوا پودر زنودگی خووبیداشته، ابرهای اندوهناک دلش شروع به باریدن میکنند. در داستان «مرثیوهای بورای چمون» در میوان پارازیتهوای رادیوو کسوی آواز سور میدهود: «انودوه خاکستری است، اندوه خاکستری اسوت...» )هموان: 649(. حتّّوی پوس از تموام شدن این ترانه، طاهر دوباره آن را در ذهن مرور میکنود. در واهو ، ایون ترانوه ،ندای روح و ذهن سراسر ناامید و غمزدهی طاهر است که همهجا را خاکسوتری میبیند .«رنگ خاکستری، نماد سووگواری و افسوردگی اسوت» )کووپر ،6953:
650(. او با خود میاندیشد که نکند در یک «صفر مطلا» افتواده اسوت. آنچوه سبب چنین پریشانی و اندوهی در وجود او شده اسوت، تضواد میوان آرموان بوا واهعیت ،و ارتباط ناخوشایند با محیا اجتماعی است. به عقیدهی آبرامز، گواهی اثر بزرل رمانتیک از دل تجربهی جزئی یوا عوام یوأس و سورخوردگی ناشوی از شکست، بوهویوژه شکسوت مبوارزههوای انقلوابی و اجتمواعی نشوأت مویگیورد )Abrams, 1960: 335( که داستان مرثیوهای بورای چمون هوم گونوهای از همین تجربه است.
0-0- نپذیرفتن واقعیت موجود و گریز به رؤیا و خیالپردازی
رمانتیکها در پی دستیابی به محیطی موافا و هماهنگ با طب لطیف خوویش هستند تا بتوانند احساسات و آرمانهای خود را عینیت دهنودم امّّوا از آنجوا کوه آنان محیا پیرامونشان را بر اثر فسادهای اجتماعی، اهتصوادی، سیاسوی و... در تعارض با خواستهها و تمایلات خویش میبینند و نمیتوانند همیشوه دسوت بوه اهدامی اصلاحجویانه همانند رمانتیسم انقلابی-در ایون نووع رمانتیسوم، نوابودی سرمایهداری و خلا آیندهی یوتوپیوایی موورد نظور اسوت کوه در آن، برخوی از ارزشهای جوام ماهبل سرمایهداری دیده میشوود- بزننود، بور اسواس هووهی خیال و ذهنیت خلّّاق خود، جهانی دل ذیر و مورد پسند خویش خلا میکننود .
■644
بر این اساس ،«آزردگی از محیا و زمان موجود و فرار به سوی فضاها یا زموان-های دیگر و سفر روی بالهای خیال از ویژگویهوای ادبیّّوات رمانتیوک اسوت»)سیدحسینی ،6956: 38(. در داستان «س رده به زمین»، ملیحه میان خواست خود )داشتن فرزند( با آنچه برایش مقدّرشده )فقدان فرزند( ناهماهنگی میبیند و موجب میشود از کارکرد روانشناختی «ارضای جانشین، جبران یوا دلوداری» استفاده کند: «در حالی که احساس مویکورد چیوزی دارد از پوسوت سوینه بوه پیراهنش نشت میکند، از کنار زنبیل رد شد» )نجدی ،6953: 66(. اینکه زنی هنوز بچهای را به دنیا نیاورده چنوین احساسوی داشوته باشود، در دنیوای واهو امکانپذیر نیست. ملیحه با خیالپردازی خویش، آرزوی خود را در ذهون مورور میکند: «کاشکی یکی از این درختهوا پسور طواهر بوود» )هموان: 3(. درخوت مظهری است از فرزند که در پایان داستان، طاهر و ملیحه، پسوربچهی مورده را مانند درختی هط شده در زمین میکارند. یونگ معتقد اسوت: «انسوان هموواره نوعی پیوستگی پدر-فرزندی با درخت احساس میکنود» )یونوگ ،6978: 84(م به همین علّّت از میان مظاهر طبیعی، درخت انگارهی نسوبشناسوی محسووم میشود و رمز بالندگی، رشد و روان انسان است )زمردی ،6955: 48(. در چنود جای دیگر هم از واژهی درخت استفاده شده است: «مردی که زنبیل را میبورد و گاهی آن را دست به دست میکورد... گواهی هوم روی کنُودهی یوک درخوت میگذاشت... جلویِّ ههوهخانه مرد زنبیل را زیر تیر چراغی گذاشت که بویهویچ شباهت به درخت، به اندازهی یک درخت روی زمین هد کشیده بوود» )نجودی ،6953: 66(. تیر چراغی کوه تنهوا از نظور انودازه شوبیه درخوت اسوت، هموان پسربچهی مردهای است که تنها از نظر ظواهر شوبیه بچوهی زنوده اسوت یوا درتعبیری دیگر، همان کُندهی درختی است که پیونودش بوا زنودگی هطو شودهاستم زیرا «اعتقاد به وجود روح در نباتات و رطوبت درون گیاهوان کوه تمثیولروح در بدن است، در میان نویسندگان و شاعران ایرانوی مرسووم بووده اسوت»
647
)زمردی ،6955: 40(. بنابراین، آرزوی داشتن فرزند، در سراسر داستان به شکلکهنالگوی درخت بازتام یافته است و آمدن هیدهای «کاشکی، ای کاش، شوایدو...» بیان کنندهی نارضایتی ملیحه از واهعیت موجود و گریوز بوه جهوان خیوال است که سبب ایجاد مناسبت میان درخت و فرزند شده است.
0-3- نقش عناصر زبانی و داستانی در انتقال اندیشههای رمانتیسمی در داستانهای کوتاه نجدی 0-3-3- افسون کلمات و تصاویر
در داستان کوتاه، بهویژه آثار رمانتیک، مجموعهی معینی از نشانههای واژگانی و تصاویر شاعرانه وجود دارد که دلالت صریا و شفاف در آنها مطرح نیستم بلکه مفاهیم ضمنی و رمزی آنها مورد نظر است. در حقیقت، به حکم کوتواه بوودن ایوون نوووع از ادبیّّووات داسووتانی و خاصوویت ادم رمانتیووک، واژههووا و تصوواویر «مقتصودانه» و «کارکردگرایانوه» اسوتفاده مویشووند و در کمتورین کلمووه و فشردهترین تصویر، بیشترین معنا و احساس به خواننده القا میشوود. بنوابراین ،تصاویر و واژگان رمانتیک از آنجا که با احساس گوره مویخورنود و بوا آن یکوی میشوند، از معنی و مقصود جدا نیستند و بورای خوود اهمیوت خیوالانگیوزی ،عاطفی و ارتباطی ویژهای دارندم به طوری که بر اساس نظریهی فرم ارگانیوک – که ویلهلم شلگل از آن استفاده کرد- در اثر ادبی مطلووم ،بایود موادهّ و شوکل ،عبارت و معنا چنان کاملاً در هم ممزو شووند کوه یوک کول واحود را تشوکیل دهند و نتوان آنها را به طور مستقل و جدا از کلیت شکل تحلیل کرد.
در داستان س رده به زمین آمده: «روزی که آفتام از مرز خراسان گذشته، روی گنبد هابوس ایستاده و از آنجا به دهکده آمده بود تا صبحی شیری رنگ را روی طنام رخت پهن کند...» )نجدی ،6953: 5(. در ایون جملوه، نجودی بوا خلوا تصویری متناسب با احساسوات ملیحوه، آرام آرام مخاطوب را بورای طورح گوره
■641
داستان آماده میسازد. ذکر هنرمندانهی صفت «شیریرنگ» بوه جوای صوفات«روشن، نورانی و ...» و ترکیب اضافی «طنام رخت» به جای «پشت بام، دیووارخانه و ...» اشارهای ضمنی و رمانتیکوار به احساس مادرانهی ملیحه و حسورت او در داشتن فرزند است که از طریا شخصیتبخشی در وجود آفتوام بازنموایی شده است. در جای دیگر داستان هم آمده است: «ههوهچی با پارچ، آم ریخت و مرد دستهایش را شست و همانجوا بوا نعلبکوی یوک لیووان شویر داغ خوورد» )همان: 66(. نجدی میتوانست به جای شیر از ههوه یا چای استفاده کند که در ههوهخانهها متداولتر استم امّّا از کلمهی «شیر» استفاده مویکنود توا بویش از پیش بر روی عواطف مادرانه ملیحه متمرکوز شوود. نویسونده در ایون داسوتان ،بدون اینکه در هیچ جای داستان به طور مستقیم به بچهدارنشدن ملیحه اشاره کند، به وسیلهی واژگان و تصاویر چندلایه و اثرگذار، احساسات و باور ملیحوه را نشان داده است. برای مثال: «طواهر بوازوی ملیحوه را گرفوت. پول و آن مورد و رودخانه دور زدند و از چشمهای ملیحه دور شودند» )نجودی ،6953: 3(. پول ،جلوهای از گذر ملیحه از مرحلهی نداشتن فرزنود بوه مرحلوهی فرزندخوانودگی است که در کنوار پول بوا دیودن جنوازهی پسوربچهای ایون حوس در وجوود او برانگیخته میشود و همین «پل» در داسوتان «روز اسوبریزی» نیوز تجلّّویگواه انتقال از مرحلهی آزادی به مرحلهی اسوارت اسوت. آن مورد، تجلویگور انسوان نویدبخشی است که ملیحه را با کلمهی «مادر» صدا زده و ملیحه با شونیدن آن به وجد آمده استم و رودخانه، بیوان رمانتیوکوار از جریوان زایوایی و تغییور در زندگی ملیحه است که با گذشتن تموامی ایون مووارد )پول، مورد، رودخانوه( از جلوی چشم او، احساس ناامیدی در وجوودش متبلوور شوده اسوت .حتّّوی ذکورچندین بارهی واژهی «هطار» در این داستان، جلووهای اسوت بورای گوذر زموانیکنواخت و ملالآور کوه طواهر و ملیحوه آن را احسواس نمویکننود و زموان ازدستشان دررفته است .امّّا گهگاه نور امید در دل ملیحوه سوسوو مویزنود: «بوادِّ
645
توتپزان بیآنکه درخت توتی پیودا کورده باشود، برگشوته بوود و چوادر را رویسینهی ملیحه تکان میداد» )همان: 3(. بادِّ توتپزان دگردیسشدهی رودخانه-ای )هر دو مظهری از زایایی و تغییرند( است که هبلاً از مقابول چشومان ملیحوه گذر کرده بودم امّّا این بار برگشته است تا با نفس ثمرهبخش خود، ملیحوه را بوه آرزوی دیرینهی خود یعنی مادرشدن برساند. چنین انودوه و حسورتی نوه تنهوا ملیحه که طاهر را نیز در همهی لحظات حتّیّ وهتی به حمام مویرود، بوه خوود مشغول میکند و پیوند عمیقی میان احساسات او بوا محویا ایجواد مویسوازد:
«طاهر به صدای آم گوش داد. آم را نگاه کرد... آم طاهر را بغول کورده بوود»
)نجوودی ،6953: 5(. نگوواهکووردن، گوووشکووردن و بغوولکووردن آم، ضوومن شخصیتبخشی به آم در حکم فرزند و ایجاد معنای ثانویهی بواروری و توازگی ،مظهری است از نفوذ به ناخودآگاه و کشف دغدغههوای انباشوتهشودهی ذهنوی طاهر که همان پیرشدن، از دست دادن نیروی جوانی و گذر سری زموان اسوت که از طریا پایینافتادن سری دانههای آم از بودن طواهر در داسوتان عینیوت یافته است. بنابراین، همهی این کلمات و تصاویر، ضمن داشتن معانی چندلایوه و متنوّّع، در ساختار پیوسته و منسجم تکمیلکنندهی همدیگرند و هصد آنهوا ،القای «تجربهی واحود عواطفی» بوه خواننوده اسوت. در داسوتان «سوهشونبهی خیس» آمده: «پاییز خودش را به آبی چتر میزد و چوادر را از تون ملیحوه دور میکرد و چتر را از دسوتهوای او مویکشوید» )نجودی ،6950: 691(. کلموات «پاییز»، «چتر» و «چادر» با چندین بار تکرار، نقش بوهسوزا و محووری در ایون داستان دارند. پاییز، بیان کنندهی خشونت و دشمنی است که میخواهد عفّّوت و نیز سایهی سر ملیحه و امثال او را بگیردم امّّا بعد از پایوان جنوگ و بازگشوترزمندگان، حا خانم با دیدن پسر رزمندهاش «روی آخرین روزهای پاییز غلوتزدند» )همان: 695( و به آرامش و اطمینان دسوت یافتنود. همچنوان کوه ایونکلمه محوری و پربسامد در داستان مرثیهای برای چمن نیز بارهوا بورای القوای
■645
احساس ناامنی و نمایش محیطی خفقانآور ذکر شده است. چتر، جلوهای اسوتاز پدر ملیحه و یا به طور عام، مردان رزمندهای که خانوادههایشان همیشه چتورحمایت آنان را بر سرشان احساس کردهاند و عصای دسوت و سوتون اطمینوان-بخش آنان بودهاند: «حا خانم چتر را مثل عصا و پاهایش جلوو بورد» )هموان:
695(. ذکر تعابیری مثل «استخوانهای چتر»، «زخمهای چتر»، «مُُردن چتور»
«پیادهشدن چتر» احساس غم و تنهایی ملیحه را بوه دلیول از دسوتدادن پودر خود و نیز جامعهای که مردمانش نسبت به او بیتفاوت و بیاعتنوا هسوتند، بوه شکلی برجسته و مؤثر به خواننده القا میکند. چادر، بیان کننودهی پرهیزگواری و عفّت ملیحه و زنانی است که حاضرند پدر و عزیزانشان )چتور( را بورای حفوظ آبرو و ناموس )چادر( راهی میدان جنگ کنند: «این بود کوه ملیحوه بوا هور دو دست به چادرش چسبید و دستهی چتر را رها کورد» )نجودی ،6950: 646( و نیز مردان و رزمندگانی همچون امیرحسین، ناموس و عفّت سرزمینشوان را بوا دستانشان حراست و محافظت میکنند: «تکّهای از پشت چادر حا خوانم تووی مشت امیرحسین بود» )همان: 695(.
درضمن، نجدی اهمیت بسیاری بورای کواربرد رنوگهوا )مثول آبویهوای چتور ،سفیدی برف و ...( هائل است تا بتواند امور حسی را با محتوای معنووی افکوار و احساسات خویش، آشتی دهد و از این طریا، ضمن دمیدن روح و احسواس در مادّیات، تمایلات فکری، عاطفی و اجتماعی شخصیت اصلی داستانهای خوود را به شکلی غیرمستقیم و شاعرانه به خواننده منتقل کند. در داستان استخری پور از کابوس آمده: «سفیدی خیابانی را به مرتضی نشان داد که ته آن برف و صبا به هم چسبیده بود» )نجدی ،6953: 61(. «هنود حتّّوی بعود از آمشودن توویدهان مرتضی، باز هم سفیدیش را داشت» )همان: 65(. در ایون جملوات، رنوگسفید در ارتباط با طبیعت ،بیان کنندهی سادگی و پاکی طبیعت اسوت کوه دربرابر آلودگی و کثافت زندگی و تمدّّن شهری )رنگ خاکسوتری و بونفش( هورار
643
میگیرد و در ارتباط با مرتضی که حتّیّ سوفیدی هنود هنووز در دهوانش بواهیمانده بود، مظهری از بیگناهی و معصومیت او در جریان پرونودهی نوابودی هوواست. در داستان «روز اسبریزی»، رنگ سفید به عناصر طبیعت )اسوب و بورف( منسوم شده است: «اسب با سفیدیش روی سفیدی برف ریخت» )هموان: 81(. رنگ سفید طبیعت با سیاهی و تاریکی جامعهی انسانی تقابل پیدا میکنود کوه نمادی از سلطهگری و زورگوویی انسوان علیوه حیوانوات اسوت .امّّوا نویسوندهی رمانتیک «با استفاده از تخیّّل خلّّاق خود و فرورفتن در عما ذهن و درون خود ،هواعد سنّّتی را کنار میزند و آنچه دل تنگش میخواهد مویگویود» )جعفوری ،6955: 39(. برای مثال، نجدی از رنگ «سیاه» در دو معنای مثبت و منفوی در یک جملهی داستان روز اسبریزی استفاده میکند: «گلههایی از اسبهای سیاه ،تاریکی را هُُل میدادند و لای درختها میدویدند. دندانهایشان را میدیدم کوه تاریکی را گاز میزد» )همان: 81(. اگرچه رنگ سیاه برخلاف جملهی گذشته به گروهی از اسبان منتسب شدهم سیاهی در اینجا در معنای مثبت بوه کوار رفتوه است و بیان کنندهی «ثباتهودم و شوکوه و سرسوختی» )کووپر ،6953: 658( اسبان در مبارزه با تاریکی استم همانگونه که در داستانهوای حماسوی ایوران اسبان سیاه )شبرنگ بهزاد کیخسرو و سیاوش و ...( دارای شوکوه و هدرتمنودی بودند. ضمن اینکه «هُُلدادن» و «گاز زدن»، نفرت و انزجار اسبان را نسبت بوه تاریکی برجستهتر کرده است و مفهوم تقابل آزادی طبیعت با سلطهگری انسوان را مؤثرتر به مخاطب القا میکند. در داستان «مرثیهای برای چمون»، رنوگ زرد در خدمت القای معنا و فضای داسوتان و نیوز احساسوات طواهر درآموده اسوت:
«طاهر سرش را روی کالسکه خم کرد. گریه زیر یک پتووی زرد بوود» )نجودی ،
6950: 641(. اینکه چرا رنگ پتو، زرد انتخام شده است، از چندین جهوت بوافضای داستان مناسبت دارد: یکی اینکه در این داستان همواره صحبت از فصلپواییز اسوت کوه جُوذام گرفتوهم بنوابراین، رنوگ زرد هوم رنوگ پواییز و هوم
■670
نموایشدهنودهی بیمواری از جملوه طواعون و جوذام اسوتم دوم ایونکوه درهسمتهایی از داستان از چهرهی زردرنگ و بیمار طواهر «کوه توا یرهوان هرگوزنگرفتهاش زرد بود» )همان: 644( سخن رفته است و طاهر با شونیدن گریوهی زیر یک پتوی زردرنگ یاد زخمها و دردهای گذشته میافتودم سووم ایونکوه از چراغهای خطر زردرنگ حورف زده شوده کوه بیوان کننودهی محودودیتهوا و هشدارهای فضای جامعه است که طاهر آنها را همچون پتو کنار زده است.
0-3-0- لحن
لحن داستان با تمام عناصر سبک یعنی زبان )واژگوان و نحوو(، معنویشناسوی ،تصویرپردازی و موسیقی سر و کار دارد .«لحن شیوهی پرداخت یا زاویوهی دیود نویسنده نسبت به موضوع داسوتانش اسوت» )میرصوادهی ،6938: 789(. لحون داستان «س رده به زموین»، غومانگیوز و توأثّربرانگیز اسوت کوه در توصویفات و گفتگوها و بهویژه سخنان ملیحه درک میشود. از 99 مورد گفتگویی که ملیحه با طاهر و دیگر شخصیتهای داستان )دکتور، دختور جووان( داشوته ،80 موورد جملات سؤالی و 1 مورد جملات تردیدی و آرزویی است که بوا کلموات «انگوار ،شاید، میشه، اگه» بیان شدهاندم همچنین، اکثر این جملوات کوتواه )میوانگین7 کلمه( و دارای ریتمی سری و تند هسوتند کوه احسواس پریشوانی و بیهوراری ملیحه را برای ارضای هرچه زودتر عشا مادرانه برجسته میکنند. تکرار کلمات و جملوات «نیومود، دفونش کنویم، بودین بوه موا، انگوار، دوسوتش دارم و...» و تصویرپردازی خلّّاهانه و احساسی که همراه با صنعت تشوخیص اسوت، در القوا و برجستهترکردن لحن تأثّربرانگیز و اندوهناک داستان اثرگذارنود. اساسواً یکوی از شگردهای نجدی برای تأکید بر حالت احساسی، تکرار کلمه، عبارت یا جملوه و نیز مقط بودن جملات استم به عنوان مثال، برای برجسوتهکوردن انودوه و غوم مرتضی در کشتهشدن هو، از تکرار و کوتاهی جملات استفاده میکنود: «تنوهاش توی بغلم بود و سرش افتاده بود کف هوایا...کف هوایا...کف هوایا...کف هوایا»
676
)نجودی ،6953: 80(. لحون داسوتان «مرثیوهای بورای چمون»، نفورتانگیوز وبیزاریطلبی است که البته در بخشهایی از داستان، چاشنی ناامیدی و حسرتنیز به خود میگیرد. آنچوه سوبب تکووین و تقویوت لحون ایون داسوتان شوده ،صحنهپردازی و فضاسازی داستان است که تمامی اجزای صحنه و تصویر مکمّل و تعریفکنندهی همدیگرند. نویسونده چنوین لحنوی را در تصواویری از جملوه:
«اگر همانطور کنار پلاستیک میایستاد، زردآم معدهاش آن هدر بالا میآمد که روی آن همه پاییز باید عا میزد» )نجدی ،6950: 644( و در رفتار طواهر «دو سه باری روی داشبورد مشت زد و انداخت توی چهار» )همان: 647( و گفتار او «وَرش دار دیگه لعنتی...» )همان: 641( و در کلماتی مانند «بوی کافور، خوون ،چرک مرده، عرق و درد خیس، گوشوت، یرهوان، اسوتخوان جمجموه، انگشوتان بدون ناخن، زگیل، صرع، کثافت، آشغال، غذای پسمانده، آم زی و و...» بازتوام داده است .در واه ، در این داستان، نجدی بر اساس نظریهی «زشت زیباسوت» از امور زشت و کثیف برای لحنآفرینی و احساسبرانگیزی استفاده کرده اسوت .لحن داستان «استخری پر از کابوس»، تقابلی از لحن بازجویانوه و تندخویانوهی ستوان )نمایندهی هانون و شهر( با لحن صادهانه و صمیمی مرتضوی )نماینودهی طبیعت و روستا( است. لحن بازجویانه و خشن ستوان در جملات کوتاه، سؤالی ،امری و روشن و مستقیم که دارای ریتم سوری هسوتند، بازتوام یافتوه اسوت و لحن صادهانه و صمیمی مرتضی در پاسوهای مبهم و دست پا شکسوته، هسوم-دادنها، تکرار حرفها به شکلی کوتاه، تردید دربارهی شونیدهشودن یوا نشودن صدا و به یاد نیامدن ماجرا، کاربرد کلمات «فکر مویکنم، مثول ایونکوه، انگوار ،نمیدانم» منعکس شده است.
0-3-6- صحنهپردازی
بیژن نجدی از تمام اجزای صحنه )مکان، زمان، پیشهی شخصیت، خصوصویات خلقی و مقتضویات روحوی و فکوری( بورای تکووین و گسوترش حوال و هووای
■678
رمانتیک و القای احساسات و عواطف شخصیتها به مخاطب اسوتفاده میکنود .آنچه در این زمینه بین داستانها مشترک است، استفاده از فصلهوای «پواییز و زمستان» و آم و هوایی «سرد، بارانی و برفی» برای به تصویرکشویدن وهوای و عمل داستانی است که هم جنبهای رمانتیک دارند و هم نشاندهندهی «اندوه و ناامیدی» شخصیتهای داستانی هستند. در داستان «روز اسبریزی» زمان وهوع داستان، به دوران اربام-رعیتی و نیز فصول سورد و پور بورف زمسوتان مربووط میشود. مکان نیز دهکدهای در یک سمت رودخانه است که با پلوی بوه سومت دیگر متصل میشود. زمانی که هالاخان زین بر پشت اسب مینهود، هووا بوارانی است. وهتی اسب به گاری بسته میشود، برف میبارد و همه چیوز حتّّوی رنوگ پوستش خاکستری است. اسب در تواریکی شوب در سورمایی سوخت و هووایی برفی، باری سنگین به دوش میکشد که در ترسیم فضای مستبدانه و ظالمانهی محیا پیرامون و سردی رفتار انسانها بوا حیووان اثرگذارنود. نجودی از تموامی ارکان صحنه مثل «عبور از روی پل» استفاده میکنود توا احسواس آزادی را در برابر احساس اسارت هرار دهدم زیورا اسوب توا هبول از بوه گواری کشویدهشودن بهراحتی از روی رودخانه میجهیدم امّّا اکنون بهسختی از روی آن عبور میکند .صحنهی داستان «استخری پر از کابوس»، شهری در شمال کشور اسوت کوه در استخر آن چند هو وجود دارد. با آمدن مرتضی به این شهر، رنگ و و بوی اهلویم شمال کشور در ذهن مخاطب صورت میبندد و همزمانیِّ رسیدن پوای مرتضوی به زمین و رسیدن بوی چای به پیرهن او، شگرد نویسندهی گیلهمرد است برای عینیتبخشی به احساسات و روحیات طبیعتدوست مرتضیم گویی طبیعت بوه استقبال او آمده و او را در آغوش کشیده است. ضومن آنکوه، فصول زمسوتان و باریدن برف برای مرتضی یادآور خاطرات خوش سالهای گذشوته اسوتم حوال آنکه برای شهرنشینان سبب زحمت و دردسر است. صحنهی برجسته و آغوازین داستان «س رده به زمین» اینگونه بیان میشود: «جمعه، پشت پنجره بوود. بوا
679
همان شباهت باورنکردنیاش به تمام جمعههای زمستان. یکی از سیمهای بورقزیر سیاهی پرندهها، شکم کرده بود. پردهی اتاق ایستاده بوود و بخواری هیزموی با صدای گنجشک میسوخت» )نجدی ،6953: 5(. ایستادن پردهی اتاق و کنار نرفتن آن، مظهری از پابرجایی و غلبهی احساس اندوه و یکنوواختی بور فضوای خانهی ملیحه و طاهر است. گنجشک که بیان کنندهی ناچیزی و خُُردی اسوت و فضای اندوهبار و ناامیدانه را با آتش ناچیز بخاری منعکس مویکنود، صودایش میتواند جلوهای از جنبش و شوادمانی باشود کوه بوا سووختنش، شوادمانیها و نشاطهای کوچک زندگی ملیحه و طاهر نیز میسووزد. شوکمکوردن سویم بورق بیان کنندهی احساس فروخوردهی فرزنددوستی طاهر اسوت کوه آنچنوان در او متبلور شده که محیا بویجوان پیراموونش هومرنوگ ذهنیوت و احساسوات او گردیده است. مکان و زمان وهووع داسوتان «مرثیوهای بورای چمون» سوالهای پُُرهیاهوی پیش از انقلام اسلامی در شهر تهران است. داستان در فصل پاییز بوه پیش میرود و شخصیت اصلی )طاهر(، یک مبارز سیاسی است. در این داسوتان ارتباط بسیار تنگاتنگ و معناداری میان صحنهی داستان با محتووا و احساسوات شخصیت اصلی برهرار اسوت. احسواس تنفور و درد ناشوی از شوکنجه از طریوا توصیف جلوههای پاییزی )مثل گریهی بواران، لخوتشودن درختوان، ور آمودن برلها و زخمهوای جوذام آنهوا( و مظواهر آلوودهی شوهری ظهوور مییابود و خالیبودن کوچه، خالیبودن و پوچی زندگی طاهر را گوشزد میکند. از دلوایلی که میتوان برای اهمیت صحنهپردازی و نقش آن در القای عواطف و احساسوات شخصیتها در طرز نگارش بیژن نجدی بیان کرد، کاربرد محیا و اجزای آن به جای فاعل اصلی است: «پردهی اتاق ایستاده بود» )نجدی ،6953: 5(، «فنجوان از روی میز بلند شد» )همان: 65(، «هیچ دهکودهای از دور نمیآمود» )هموان:
87(، «پیادهروها با او راه میرفتنود» )نجودی ،6950: 693(، «فلکوه بوه خواطر ملیحه یک بار دور آم نمای کوچکش چرخید» )همان: 693(، «بورف پواککن
■674
خودش را به شیشه میزد» )همان: 647( و... . این کاربرد ویژه در داستانهوای نجدی، ضمن آنکه سبب محو کامل مرز میان انسان و اشیا میشود و احساسات شخصیتهای اصلی داستانها را در اشیا و مکوانهوا متبلوور مویسوازد، سوبب پویایی و تحرّک جریان داستان و در نتیجه، درک موؤثرتر مخاطوب از احسواس مورد نظر نویسنده میشود.
6- نتیجهگیری
رمانتیسم به معنی خاص و تاریخی آن، اساساً پدیدهای اروپایی استم امّّا کمکوم از هرن نوزدهم و عمدتاً در دورههای بعد به سرزمینهای دیگر نیز راه یافت و بر جنبههای گوناگون فرهنگی و اجتماعی ملل مختلف از جملوه ادبیّّوات داسوتانی ایران تأثیر گذاشت. یکی از نمودهای برجستهی ایون تأثیرپوذیری، داسوتانهای شاعرانهی بیژن نجدی است. در میان داستانهای او ،پن داسوتان «سو رده بوه زمین»، «روز اسوبریزی»، «اسوتخری پور از کوابوس»، «سهشونبهی خویس» و «مرثیوهای بورای چمون» از دو مجموعوهی داسوتان «یوزپلنگوانی کوه بوا مون دویدهاند» و «داستانهای ناتمام» ویژگیهای رمانتیسم را بوه شوکلی برجسوته نشان دادهاند. این ویژگیها، شوامل طبیعوتگرایوی، توداعی خواطرات گذشوته ،غمگرایی و ناامیدی، توجه به عشا، نارضایتی از محیا و زمان موجوود و گریوز به رؤیا و خیال هستند. بیژن نجدی برای بازتام چنین ویژگیهایی در داستان-هایش از شگردها و ابزارهای گوناگونی بهره برده است. از جملهی این شوگردها ،استفاده از واژهها و تصاویر «مقتصودانه» و «کارکردگرایانوه» اسوت. او از طریوا کمترین کلمه و فشردهترین تصویر، بیشوترین معنوا و احسواس را بوه خواننوده منتقل کرده است. نجدی توانستهاست تمام عناصر سوبک خوود از جملوه زبوان )واژگان و نحو(، معنیشناسوی، تصوویرپردازی و موسویقی را در خودمت القوای مؤثرتر لحن داستانهایش به کار گیرد و از تمام اجزای صوحنه بورای تکووین و گسترش حال و هوای رمانتیک در داستانهایش اسوتفاده کنود. آنچوه در ایون
677
زمینه بین داستانها مشترک است، استفاده از فصولهای «پواییز و زمسوتان» و آم و هوایی «سرد، بارانی و برفی» برای به تصویرکشیدن وهای و عمل داسوتان است که هم جنبهای رمانتیک دارند و هم نشاندهندهی احساسوات و خُُلقیوات شخصیتها بهویژه «اندوه و ناامیدی» هستند. در نهایت، شیوهی تصوویرپردازی نجدی در ایجاد حال و هوایی رمانتیک و شاعرانه در داسوتانهایش نقوش موؤثر داشته استم چرا که برای او تصویر نه برای توضیا و تزیین معنی بهکار میرودم بلکه خود موهعیتی محوری و نقش بیانگرانهای در داستان برعهده دارد و ظورف تجلّی احساس و شعور نویسنده شمرده میشود تا از این طریا، حالوات روحوی خود بهویژه غم و حسرت و ناامیدی، طبیعتگرایی و عشاورزی را بوه مخاطوب منتقل کند.
671■منابع و مآخذ
نشر کتامآمه.
مرکز.
-.................. )6955( سیر رمانتیسم در اروپا، چاپ اول، تهران: مرکز.
جیحون.
-............................ )6954(«تصویر رمانتیکم مبانی نظری، ماهیت و کارکرد»، فصلنامه پژوهشهای ادبی، شمارهی 3 و 60، ص 676- 650.
.685
فرشاد.
675
حسام.
)ارغنون8(، تهران: سازمان چاپ و انتشارات.
-Abrams, M.H )1960 (English Romantic Poets, A Galaxy Book, Oxford University Press.
-Fowler, Alastair )1994 (A History of English Literature, Blackwell.
-Varnetn, Paul.)2015 (Historical Dictionary of Romanicism in Literature, Lanham: Rowman & Littlfield.
-Raimond, Jean and Watson, R.)1994 (A Handbook to English
Romanticism, st. Martinˊs press.
[1] - دانشیار گروه زبان و ادبیّّات فارسی دانشگاه شهرکرد )نویسندهی مسؤول(
masoudforouzandeh44@gmail.com
[2] - استادیار گروه زبان و ادبیّّات فارسی دانشگاه شهرکرد zaheri_1388@yahoo.com
[3] - دانشجوی دکتری زبان و ادبیّّات فارسی دانشگاه شهرکرد aminbanitalebi@yahoo.com
[4] - دانشجوی دکتری زبان و ادبیّّات فارسی دانشگاه شهرکرد mirzaeyan90@gmail.com
671■منابع و مآخذ
نشر کتامآمه.
مرکز.
-.................. )6955( سیر رمانتیسم در اروپا، چاپ اول، تهران: مرکز.
جیحون.
-............................ )6954(«تصویر رمانتیکم مبانی نظری، ماهیت و کارکرد»، فصلنامه پژوهشهای ادبی، شمارهی 3 و 60، ص 676- 650.
.685
فرشاد.
675
حسام.
)ارغنون8(، تهران: سازمان چاپ و انتشارات.
-Abrams, M.H )1960 (English Romantic Poets, A Galaxy Book, Oxford University Press.
-Fowler, Alastair )1994 (A History of English Literature, Blackwell.
-Varnetn, Paul.)2015 (Historical Dictionary of Romanicism in Literature, Lanham: Rowman & Littlfield.
-Raimond, Jean and Watson, R.)1994 (A Handbook to English
Romanticism, st. Martinˊs press.
[1] - دانشیار گروه زبان و ادبیّّات فارسی دانشگاه شهرکرد )نویسندهی مسؤول(
masoudforouzandeh44@gmail.com
[2] - استادیار گروه زبان و ادبیّّات فارسی دانشگاه شهرکرد zaheri_1388@yahoo.com
[3] - دانشجوی دکتری زبان و ادبیّّات فارسی دانشگاه شهرکرد aminbanitalebi@yahoo.com
[4] - دانشجوی دکتری زبان و ادبیّّات فارسی دانشگاه شهرکرد mirzaeyan90@gmail.com