نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 ادبیات، دانشگاه گیلان، گروه آموزشی ادبیات فارسی
2 استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه گیلان _رشت
3 دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلی همدان
چکیده
کلیدواژهها
بازتاب رئالیسم وهمی در رمان «از رگ هر تاک دشت
سایهها» و مقایسهی رئالیسم وهمی با ادبیّّات وهمناک
طیبه کریمی 6
علی تسلیمی8 شهرام مرادی فیروز9
چکیده
رئالیسم وهمی مرز میان رئالیسم و فانتاستیک است. از این منظر هم ویژگیهای رئالیسم و هم ویژگیهای فانتاستیک را دربرداردم بنابراین در تعریف رئالیسم وهمی و مشخصکردن حدّ و حدود و ویژگیهای آن به هماناندازه که نیاز به آشنایی با رئالیسم و مشخصههای آن هست، ویژگیها و تعاریف مربوط به فانتاستیک و انواع آن نیز می-تواند به شناخت دهیاتر این روش ادبی )رئالیسم وهمی( کمککند .در این پژوهش به منظور ایجاد درک بیشتر و ملموستر از معنا و مفهوم رئالیسم وهمی به کنکاش در معانی فانتاستیک و انواعی از آن که تشابهات بسیاری با رئالیسم وهمی دارد و س س آشکار کردن عناصر مشترک میان آنها پرداخته میشود. در این میان انواع فانتاستیک ،ادبیّّات وهمناک از دیدگاه تودوروف، داستانهای شگرف از دیدگاه فروید، فانتاستیک از دیدگاه جکسون خصوصیات مشترک بیشتری با رئالیسم وهمی دارند. رئالیسم وهمی فضا، طرح و گفتوگویی را ایجاد میکند که در آن غبار شّکّ و تردید روانشناختی و ایدئولوژیک وجود داشته باشد و این شیوه را در آثار داستایوفسکی نشان دادهاند. وجود فضای شّکّ و تردید و دودلی و ترس در اینگونه آثار از نتای این تحقیا است. این مقاله به بررسی هر یک از این ژانرهای ادبی، ارتباط آن با رئالیسم وهمی و تحلیل رمان از رل هر تاک دشت سایهها اثر خسرو حمزوی از منظر رئالیسم وهمی به شیوهی توصیفی– تحلیلی و کتاتخانهای اختصاص یافته است.
واژههای کلیدی: رئالیسم وهمی، فانتاستیک ،ادبیّّات وهمناک ،داستتانهتای شتگر ، رمان از رگ هر تاک دشت سایهها
1- کارشناس ارشد زبان و ادبیّّات فارسی، دانشگاه گیلان )نویسندهی مسؤول(
karimitayyebeh68@gmail.com
shahrammoradi67@gmail.com
93
3ک مقدّّمه و بیان مسأله
رئالیسم وهمی ژانری است که عناصر وهم و خیال و واهعیت و فانتزی را در هوم میآمیزدم بهگونهای که فضایی تاریک و مهآلود و سرشار از ترس، رعوب، شوکّ، تردید و هیجان ایجاد میکند. این ژانر «از عناصور "جهوان زیورین" هراسوناک برای نشان دادن اثرات فل کنندهی جامعهی کلانشهری و صونعتی بور زنودگی عاطفی و روانی فرد استفاده میکند» )یران اگان ،6957: 685(. رئالیسم وهمی ماهیت دوگانهای دارد که میان واهعیت و خیال میلغزدم بنابراین فانتزی یکی از دوپایهی اساسی رئالیسم وهمی را تشکیل میدهد.
فانتزی1 در واژهنامههای معتبر به معنی «تخیّّل، وهم، خیال و فانتاستیک2 بوه معنی خیالی، خارقالعاده ،تخیّّلی، وهمی معنی شده است. از اینرو فوانتزی بوه داستانی گفته میشود که گووهر آن تخیّّول باشود. رویکورد تخیّّلوی بوه عناصور افسانهای یا عناصر واهعی، گونههای مختلف فانتزی را پدید میآورد» )بهروزکیا ،6957: 695(.
همانطور که از تعاریف واژهی فانتزی پیدا است، حوزهی فانتاستیک در مقابل رئالیسم هرار دارد. هنگامیکه رئالیسوم ،تخیّّول و اسوطوره و رؤیوا را بوه کنواری مینهد و به مسائل روزمره و عینی بوه عنووان تنهوا واهعیوت موجوود در جهوان میپردازد، فانتزی در مقابل این واهعیت خشک به رؤیا، وهوم، خیوال و اسوطوره پناه میبرد و نهتنها عناصر افسانهای که عناصر واهعی را هم بوا رویکورد تخیّّلوی مینگردم بنوابراین در اینگونوه آثوار معمولواً «حادثوه در جهوانی نیسوتآبواد و غیرواهعی اتفاق میافتد» )میرصادهی، 6955(. هلمرو ادبیّّوات خیوال و وهوم یوا ادبیّّات فانتاستیک بسیار گسترده است. از میوان انوواع گونواگون ایون شواخه از ادبیّاّت، داستانهوای وهمنواک و داسوتانهوای شوگرف دوشواخه از شواخههای
■40
فانتاستیک هستند که از لحاظ ساختار و محتووا هرابوت و نزدیکوی بسویاری بوا رئالیسم وهمی دارند.
مبنای این پژوهش بور بررسوی، تحلیول و جمو بنودی ویژگوی و تکنیوکهوای داستانهای وهمناک و شوگرف از حووزهی ادبیّّوات فانتاسوتیک و هیواس آن بوا رئالیسم وهمی بر اساس نظریههای منتقودان و نظریوهپوردازان بوزرل از جملوه تزوتان تودوروف، ملکم وی.جونز، رزماری جکسون و زیگمونود فرویود و سو س تحلیل رمان «از رل هر تاک دشت سوایههوا» اثور خسورو حموزوی بور اسواس مؤلفههای رئالیسم وهمی است.
0- پیشینهی پژوهش
در بات نظریهی رئالیسم وهمی کتات داستایفسکی پس از باختین، هرائتهوایی از رئالیسم وهمی اثر ملکم وی.جونز )6955( ترجمهی امید نیکنام و پژوهشوی انتقادی کاربردی در مکتبهای ادبی )6931( از علی تسلیمی به بح و بررسی در بات این ژانر پرداختهاند. آثار خسرو حمزوی نیز تاکنون در میان پژوهشگران کمتر مورد توجه بوده و جز نقد و بررسیهای کوتواه در چنود مقالوه و کتوات و روزنامه کار شایان توجهی صورت نگرفته که این پژوهشها نیوز دربوارهی رموان شهری که زیر درختان سدر مرد است. از رمان مورد بررسی در این پوژوهش توا کنون نقد و تحلیلوی بوهویژه از منظور رئالیسوم وهموی صوورت نگرفتوه اسوت .نگارندگان در این پژوهش درصدد هستند از طریا مقایسهی رئالیسم وهمی بوا ژانرها و روشهای ادبی همجوارش، رئالیسم وهمی را ملموستر و عینویتور بوه خواننده بشناساند.
6-روش پژوهش
روش پژوهش حاضر توصیفی- تحلیلی است که با رویکرد غالوب روانشوناختی نگاشته شده است و پس از مراجعه به مناب و مأخذ نوشوتاری و کتواتخانوهای 46اعم از کتات، مقاله، پایاننامه، مناب اینترنتی، تجزیه و تحلیل دادههوا و مطالوبانجام گرفته است.
4-مبانی نظری
4-3-فانتاستی
«کلمووهی Fantastic از واژهی لوواتین Phatastic آمووده کووه بووه معنووای مرئیسازی یا تجلی است. فانتزی بهعنوان اصطلاح انتقادی، بیشتر بوه ادبیّّواتی اطلاق شده که تقدّم را به بازنمایی واه گرایانه نمیدهود. خصولتی کوه بویش از همه به فانتزیهای ادبی منتسب شده، همانا طورد سرسوختانهی تعواریف رایو امور "واه " و "ممکن" بوده اسوت» )جکسوون ،6959ت: 5(. ادبیّّوات فوانتزی «اصطلاحی فراگیر برای توصیف کتاتهایی است کوه در آنهوا جوادو، حوواد ناممکن و حیرتانگیز را ممکن میسازد. بسیاری از رمانهای فوانتزی ریشوه در اساطیر و اسطورهها دارند و اغلب کنکاش یا کشمکش بین خیر و شور در مرکوز پیرنگ آنها دیده میشود» )یندلمن ،6953: 5(. جکسون به نقول از توودوروف میگوید: «فانتاستیک تمام ناگفتوهها اسوت، تموام آنچوه از طریوا شوکلهای واهو گرایانوه بیوانشودنی نیسوت» )جکسوون، 6959ت: 64(. بوهاینترتیب در اینگونه رمانها، عکس رمانهای رئالیستی، از میزان ارتبواط بوا دنیوای واهعوی کاسته میشود و عناصر دنیای خیالی مثل پری، دیو، جن، غول، کوتوله و سوایر عناصر خیالی به دنیای رمان وارد میشود و واهعیت جنبهای تمثیلوی و نموادین مییابد. فانتاستیک نیز همانند رئالیسم دارای انواع و اهسامی است کوه از سووی پژوهشگران مورد توجه و بررسی هرار گرفته است. از میان انواع فوانتزی ادبیّّوات وهمناک از منظر تودوروف، داستانهای شگرف از منظر فرویود و فانتاسوتیک از دیدگاه جکسون هممرز با رئالیسم وهمی هستند.
■48
4-0-ادبیّّات وهمناک از دیدگاه تودوروف
داستانهای وهمناک6 در اصطلاح ادبی «از نوع داستانهای دهشتانگیوز اسوت که خواندن آنها احساس غرابتی مرموز و آزاردهنده در خواننده بیدار میکنود» )میرصوادهی ،6930: 855(. در ایون نووع داسوتانهوا بورای رویودادها و رفتوار نامتعارف )وهمناک( شخصیتها توجیه روانشناختی ارائه میشوود. مهومتورین ویژگی این نوع ادبی، وهای و رفتارهای نامتعارف است که به دلیول غیرمتعوارف بودن اینگونه وهای و رفتارها نوعی غرابت و شگفتی در داستان ایجاد میکنود. ایون احسواس غرابوت در داسوتان وحشوت و خووف میپراکنود، از ایونرو در داستانهای وهمناک «عموماً وحشتها و هیجانات و التهابوات روانوی و روحوی شخصیتها برجسته میشود... شخصیتهای داستانها اغلب گرفتوار سرنوشوتی محکوم و تغییرناپذیرند و دستخوش نگرانی و ترسولرزهای ناشناخته و موهوم هستند )همان: 855-853(. میرصادهی به نقل از تودوروف نظریهپرداز فرانسوی میگوید که وهمناکیِّ حاصل از این نوع داستانها را مویتووان بوهعنوان نتوای رؤیا، خطای حسوی یوا تووهّّم راوی یوا شخصویت اصولی توجیوه کورد. تزوتوان تودوروف8، از نظریوهپوردازان نوامدار مکتوب سواختگرایی، در فصولی از کتوات وهمناک، با عنوان «شگرف و شگفت» به شیوهی تعبیر ساختارگرایانه، این ژانور را مطرح کرده است.
نظرهای تودوروف در رابطه با این نوع ادبی مبتنی بر آرای فردینان دوسوسوور،9 پایهگذار زبانشناسی جدید است و همانند سوسوور کوه هور عنصور زبوانی را در ارتباط با سایر عناصر زبان هرار میداد، نوع ادبوی وهمنواک را در کنوار دو نووع ادبی همجوار آنم یعنی شگرف و شگفت هرار میدهد. توودوروف فانتاسوتیک را ژانری ناپایدار میداند و نظرش بر این مبنا هرار دارد که بیشتر در حدّ فاصل دو
49ژانر، یعنی شگرف و شگفت هرار گرفته تا اینکه خود ژانری مسوتقل باشود. وی«حوادثی را که علل طبیعی دارند، شگرف و رخدادهایی را کوه علول فراطبیعویدارند، شگفت مینامود» )حوری ،6955: 5(م بنوابراین فانتاسوتیک «مورز میوانموهوم و واهعی است. نکتهی اینجا است کوه ایون امور موهووم هوم مویتوانود زاییدهی خیال و پندار باشد و هم از واهعیت مایه بگیردم امّّا واهعیتی کوه بنوا بور عوامل گوناگون اندکی غیرعادی و اغراق شده به نظر میرسود» )حوری ،6930:
693(. در این ژانر، داستان روایتی به هم تافته از تاروپود خیال و واهعیت اسوت که در آن نویسنده و خواننده عیناً در آنچه روایت میشود، دچار شکّ و تردیود میشوند. به تعبیر دیگر ادبیّاّت وهمنواک، نووعی روایوتگوری اسوت کوه در آن مؤلفههای دو سطا داستان شامل )موجودات و صحنهپوردازی( و موتن )شوامل راوی، روایت نیوش، زاویه/ کانونشدگی و بازنمایی گفتوار و اندیشوه( بهگونوهای روایت میشوند که خواننده را در مرز میان اعتقاد به خیال و واهعیوت در حالوت تعلیوا نگوه میدارنود )هموان: 676(. چنانکوه لوویی وکوس میگویود: «هنور فانتاستیک مطلوت بلد است خود را در تردید و دودلوی نگوه دارد» )توودوروف، 6959: 11(.
تودوروف برای کارکردهای وهمناک سه جنبوهی نحووی6 )کلوامی(، معنوایی8 و کاربردی9 هائل است. وهمناک به لحاظ نحوی )کلامی( مؤلفههای متن روایوی از جمله زمان، مکان، راوی و سطوح روایت، زاویهی دید و بهویژه کانونشدگی )که تودوروف از آن به دید مبهم تعبیور میکنود و بوهنوعی ابهوام دامون میزنود( و بازنمایی گفتار و اندیشه را سرومان میدهد و در داستان هیجان ایجاد میکنود .تودوروف در این سطا، توجه خود را به اهمیت راوی-کانونیگر و کاربرد افعوال
■44
ناهص وجهنما برای به شک انداختن خواننده دربارهی ماهیت دهیا رخودادهایروایتشده، معطوف میکند )حری ،6955: 88-89(.
به لحاظ معنایی وهمناک نقوش هموانگویانوه6 دارد: یعنوی جهوانی را توصویف میکند که مخلوق جهان وهمناک اسوت و بیورون از دنیوای برسواختهی زبوان واهعیت ندارد و فق به لطف ادبیّّات صورت واه پیدا میکند. از نظور کواربردی وهمناک تأثیری خاص نظیر ترس، وحشت یوا کنجکواوی را در خواننوده ایجواد میکند )همان: 89(. تودوروف به فانتاستیک به شیوهی ساختارگرایانه پرداختوه و مسائل مبتنی بر ایودئولوژی را نادیوده گرفتوه اسوت. دیودگاه او از ایون نظور کاستیهایی دارد.
4-6-داستانهای شگرف از دیدگاه فروید
رزمری جکسون بر اساس لغتنامهی آکسفورد اظهار مویدارد «اولوین حووزهی کلمهی شگرف8 به معنای "نه چندان امن برای اعتماد کردن" بوه سوال 6559 برمیگردد. در سال 6557 شگرف معنای خطرناک و ناایمن به خوود میگیورد» )جکسون ،6959 الف: 907(. شگرف واژهای است در آثار فلسوفی و روانکاوانوه برای اشاره به حوزهای دردسورآفرین و تهوی. اصوطلاح داسوتان شوگرف «بورای داستان کوتاه بهخصوص رمان و ضدرمانهایی بوهکاربرده میشوود کوه کیفیوت ویژگیهای آنها با ویژگی هراردادی واه گرایی یا رمانس پیشوین هومخووانی و مطابقت ندارد» )میرصادهی،6930: 915-915(.
زیگموند فروید9 نظریهپوردازی اسوت کوه بوه بحو و بررسوی در بوات شوگرف پرداخته است. فروید برای توضیا این ژانر از واژهی «شگرف4» بهره میبرد .«در
47ادبیّّات داستانی، شگرف وهتی ایجاد میشود که نویسنده تظواهر بوه واهو گراییکند. تجربهی شگرف در ادبیّّات بوه تموایز میوان رویودادهای واهعوی و اتفاهواتفانتاستیک بستگی دارد. نویسنده به حقیقت و حقیقتماننودی وعوده میدهودمامّّا س س این هرارها را زیر پا میگذارد» )حری ،6959: 45-41(. همین تزلوزل در حقیقی بودن یا نبودن است که سوبب ایجواد شوگرف میشوود و بوا تردیود خواننده همراه است.
تعریف آغازی )ابتدایی( فروید از شگرف این است که «شگرف چیوز ترسوناک و ترساننده است» )همان: 45(. آنگاه فرویود نظریوهای دهیواتر مطورح میکنود:
«شگرف بهمنزلهی تأثیر بازتات امیال و ترسهای ناخودآگاه در محی پیراموون و افراد دیگر، اضطراتها و تشویشهای نهفته در بطن سوبژه -کسی کوه جهوان را در بطن ترسها و واهمههای خوود تفسویر میکنود- حسهوای ترسوانندهی ادبیّاّت شگرف را رهم میزنند .شگرف موجد آن رده از ترسانندگی است کوه بوه آنچه دیرپا و دیرآشنا است، رهنمون میشود» )جکسون ،6959 الف: 907(.
فروید به معادلی که ارنست ینتش )6301( در مقالهی خود با عنووان «در بوات روانشناسی شگرف» برای شگرف ارائه میدهد، اشاره میکند: 6. شگرف- ترس ناآشنا 8. شگرف- مبتنی است بور عودم هطعیوت )حوری ،6959: 45(. معوادل واژهی شوگرف در آلموانی «Heimlich Das» معنوایی دوپهلوو دارد. «اولوین سطا معنایی واژه به خانگی، آشنا، دوستانه، مطبوع، راحوت و محترمانوه اشواره میکند. بر این اساس شما در دنیا احساس راحتی و خودموانی بوودن میکنیودم بنابراین شکل منفی این واژه با امر ناآشنا، غیر راحت، غریوب و بیگانوه متورادف خواهد بودم به دیگر سخن شما در دنیوا احسواس بیگوانگی میکنیود، احسواس میکنیود در خانوهی خوود نیسوتید» )جکسوون ،6959 الوف: 907(. «اهمیوت شگرف در همین ماهیت دوگانهی آن است. شگرف پنهان را آشکار و لذا آشنا را به ناآشنا مبدل میسازد» )همان : 901( و همین امر است که ترس و تردیود را
■41
ایجاد میکندم بنابر ایون دو سوطا معنوایی شوگرف در اصطلاحشناسوی فرویود ،شگرف نشانهی بازگشت امر سرکوتشده است )حری ،6959: 45(.
پیشنهاد کلی فروید ایون اسوت کوه شوگرف تموام چیزهوایی اسوت کوه موا در بزرلسالی تجربه میکنیم، ما را به یاد مراحل اولیهی روانی، به یواد جنبوههای زندگی ناخودآگاه یا به یاد تجربهی ابتدایی بشر میاندازد یا به عبوارتی شوگرف بازگشت امر سرکوتشدهی دوران کودکی است. از این امور میتوان به اختگوی ،همزاد، تکرار سهوی )اجبار در تکورار بهمنزلوهی سواختار ناخودآگواه(، مفواهیم جاندارانگاری جهان )هدرت روان، این هدرت خود را از واهعیت هویتر میدانود( و ... اشاره نمود )همان: 43(م بنابراین با بازگشت امر سرکوتشدهی کوودکی در بزرلسالی شگرف پدید میآید. یکی از معانی واژهی فانتاستیک مرئیسوازی یوا تجلی استم پس ادبیّّات وهمناک «با مرئی کردن آنچه از نظر فرهنگی نوامرئی است و بهمنزلهی نیستی و مرل کنار گذاشته شده است، پرده از روی فقدانهوا کنوار میزنود و گورایش فوانتزی بوه سومت نادلالوتآوری از هموینرو اسوت» )جکسون ،6959 الف: 905(.
بنابراین اولین شرط تحقا شگرف از دیدگاه فرویود، تورس اسوت. بوه عقیودهی فروید دومین شرطی که برای ایجاد شگرف لازم است «ریطوریقوای شوکّ» نوام دارد. این شرط با شکّ و تردید موردنظر تودوروف همخووانی دارد. «]نویسونده[ میتواند در خصوص ماهیت دهیا پیشفرضهایی که جهان خیوالی خوود را بور آن استوار کرده، ما را ساعتها در شکّ و تردید نگه دارد یا اینکه مویتوانود بوا زیرکی و حقّه تا به آخر متن اطلاعات دهیا و مشخصی در اختیار ما هرار دهود» )حری ،6959: 41(.
سومین عامل وجود شگرف مربوط به مضامینی است که دستمایهی آثار ادبوی هرار میگیرد )همان: 41(. موضوعاتی که موجب خلا شخصیتهای فانتاستیک میشود، معمولاً بر مبنای دو هطب هستی و نیستی انسوان صوورت مویپوذیردم 45یعنی مرل و زندگی یا به عبارت بهتر موضوعاتی با تفسیر مرل یا توأثیر مورلبر اطرافیان و همچنین وجه عشا را در فرایند تحوّّل انسان مطرح میکند و نیزموضوعاتی نظیر ارتباط انسان با هستی، طبیعت، فرهنگهای دیگر و موضوعاتمتعالی چون نجات انسانها و موضوعات دیگر چون هویّّتیابی، سوتایش آزادی ،نکوهش جنگ و ... در آن به چشم میخورد.
4-4-فانتاستی از دیدگاه جکسون
رزماری جکسون6 در مقالهی «فانتاستیک بهمثابهی یوک روش» از فانتاسوتیک مدرن سخن به میان میآورد و معتقد است مطالعات میخاییل باختین در کتات مسائل بوطیقای داستایوسکی انحطاط مستقیم ژانر ادبی سنتی منیپئا را اعلوام میدارد. منیپئا فرم سنتی هنر فانتاستیک استم بنابراین به اعتقاد جکسون موا با دو نوع فانتاستیک سنتی و فانتاستیک مدرن یا نوو روبوهرو هسوتیم. فوانتزی سنتی همان نوع ادبی است که تعاریف رای در مورد واهعیت را به هم میزنود و این کارکرد واژگونگر فانتزی خصلت اصلی این نووع ادبوی محسووت مویشوود.
جکسون از فانتزی سنتی با عنوان منیپئا یاد میکند و در تعریف آن میگویود:
«منیپئا ژانری است که مقتضیات واه گرایی را میشکند و به سادگی در میوان این جهان و جهان زیرین و جهان بالا حرکت میکند. گذشوته، حوال و آینوده و گفتوگو با مردگان را ممکن میسازد. حالات وهم ،رؤیا، جنوون، رفتوار و گفتوار نامتعارف، تغییرات شخصوی، وضوعیت خوارقالعواده، حالواتی بهنجوار محسووت میشوند» )جکسون ،6959 ت: 5(.
جکسون از این خصوصیت بهره مویگیورد و معتقود اسوت در آثوار فانتاسوتیک مدرن این عملکرد هانونشکنانه و خشونتبار تداوم مییابدم امّّا این هانونشوکنی در دو نوع فانتزی متفاوت است. در منیپئا هانونشکنی با شادخواری توأم استم امّّا در فانتزیهای مدرن این نابسامانیها کمتر خوشبینانه و جشنگونوه اسوت.
1 Rosemary Jackson
■45
اینگونه آثار مانند آثار داستایوسکی هوانین را واژگون میسازند، امر نامنتظره رامعرفی میکنند، از حالات روانی غیرعادی میگویند و به جهان زیرین اجتمواعیمیخزندم امّّا بنیان گروهی ندارند. این آثار بدون ستایش از معلّا کوردن موهّّوتهانون، بیرون از آن حضور دارند .سوژههای متوهّّم این آثوار، از اجتمواع منوزوی شدهاند و معتقدند بیگانگیشان مختص خودشان است. آنها نامتعوارفانود .بوه هول باخیتن از "سازگاری خود" سر باز میزننود. خوود را بوهعنوان هویّّتهوای مضاعف و اغلب چندگانه تجربه میکنند. ایون تبواهی وحودت فوردی، متفواوت است از تعلیا موهّتی انسجام در منیپئای سنتی» )همان: 3(.
آنچه در فانتزی سنتی بهصورت امر فراطبیعی جلوه میکند، همانند شویطان و جنّ و پری و ... در فانتزی مدرن به امری طبیعی بدل میشود و بوهعنوان یکوی از وجووه شخصویتی زنودگی فورد و نووعی تجلوی ناخودآگواه جلووه مویکننود. بهاینترتیب کشمکش فرد با دیگران به کشمکش و سوتیز فورد بوا خوود و روان خودش تغییر شکل میدهد و متن بهصوورت گفوتو گووی «خوود» و «خوود» بهمنزلهی دیگری شکل میگیرد )همان: 85(.
جکسون فانتاستیک را روش6 ادبی میداند تا یک ژانر و همانند تودروروف آن را بووین دو روش متضوواد اعجوواتانگیووز )marvelous( و محاکوواتی )تقلیوودی ،بازنمایانه، رئالیسم( هرار میدهد. وی میگوید فانتاستیک که میان اعجواتانگیز و محاکاتی هرار گرفته، خارقالعادگی یکی و روزمرگی دیگوری را وام میگیورد و ترکیبی میسازد که متعلّّا به هیچیک از آنها نیست .در نتیجه آنچه جکسون بهعنوان فانتاستیک مدرن به خواننده معرفی میکنود، هموان فانتاسوتیک نوابی است که تودوروف به بح در بات آن پرداخته است.
1 mode
43
4-0-رئالیسم وهمی از دیدگاه ملکم وی.جونز
ملکم وی. جونز در سال 6357 در نقد و بررسیهای خود از آثوار داستایفسوکیکه بر مبنا و شالودهی کار میخائیل باختین بود، نام رئالیسم وهمی را به سوبکو شویوهی نویسوندگی داستایفسوکی اطلواق کورد )وی.جوونز ،6955: 7(. ایون اصطلاح پیشازاین در سال 6371 در آثار یوهوان موشوک، منتقود آثوار هنوری ،برای آثار هنری نقّاشان اتریشی کوه پیشوگامان سوبک جدیود در هنور نقاشوی بودند ،بهکاررفته بود )کاشوفی ،6915: 603(. بوه عقیودهی وی.جوونز رئالیسوم وهموی آثوار داستایفسوکی در ارتبواط بوا روشهوا و مکتوبهوایی اسوت کوه داستایفسکی به آنها گرایش داشتم به همین دلیل به بررسی رئالیسم وهمی و ویژگیهای آن در ارتباط با همین مکتبهوا کوه عبارتانود از اکس رسیونیسوم ،رمانتیسم، مدرنیسوم، پستمدرنیسوم، نیهیلیسوم، ایودئولوژی و روانشوناختی ،پرداخت.
رئالیسم وهمی «نظریهای نو در مکتبهای ادبی است که در بطن خود واهعیوت و وهم و گمان را درهم میآمیزد و درحین پرداختن به واهعیت بیرونی، واهعیوت را برمبنای درون انسان به تصویر میکشد. همین امر سبب میشود که خواننده در شناخت حقیقت دچار تردید و دودلی شود )تسلیمی و کریموی ،6937: 17(. همچنوین «رئالیسوم وهموی برپایوهی واهعیتهوایی اسوتوار اسوت کوه در بواور انسانهای عینیتگرا میگنجد و از دیدگاه آنها ممکن است در زندگی روزموره ر دهد. از ویژگیهای رئالیسم ،واهعیتهای عینی و غیرشخصی با زمینوههوای بیرونی و صحنههای باورپذیر است» )همان: 11(.
در رئالیسم «نویسندهی رئالیست صحنهها را بدین هصود تشوریا مویکنود کوه خواننده از شناختن آن صحنهها بیشتر با ههرمانان و وض روحوی آنهوا آشونا شود» )سیدحسینی ،6951: 853(. در این میان «وضعیت روحی شخصویتهوا ممکن است ناخوشایند باشد که دراینصورت به رئالیسم وهمی نزدیک شدهایم.
■70
از ویژگیهای رئالیسم وهمی اشاره به آن دسته از واهعیتهای عینی اسوت کوهدر فضای سرد و بدبینانه با بیهویتی، تردیود و روانپریشوی شخصویتهوا رهوممیخورد» )تسلیمی و کریمی، 6937: 11(. شخصیتهای اینگونوه داسوتانهوا«تصوّّر میکنند جهانی را کوه در آن هسوتند، درک مویکننودم امّّوا اطمینوان و هطعیت در آنها بارهوا موردتردیود هورار مویگیورد» )وی. جوونز ،6955: 96(. بنابراین «شخصیتهای داستانهای رئالیسم وهمی بدبینانوهتور از رئالیسوم بوه جهان مینگرندم امّّا به بدبینی شخصیتها در پسامدرنیسم نمویرسوندم زیورا در رئالیسم وهمی شخصیتهای داستانی به شکّ و تردید میرسند، درحالیکوه در پسامدرنیسم دامنهی شک و تردید به کلیت متن و حتّّی به فرم اثر میرسود توا خواننده را نیز مردّد و سردرگم کند» )تسولیمی و کریموی ،6937: 11(. آنچوه در رئالیسم وهمی مطرح میشود «سیر در عوالم بواطن و تفحّّوص در نفسوانیات آدمی و کشف عوامول و روابو ضومیر ناخودآگواه در سوطا پیشآگواه اسوت» )کاشفی ،6915: 609(، هرچند رئالیسم وهمی دنیای ناخودآگاه را بهطور مطلا ترک نمیکند )همان: 667(.
به عقیده وی.جونز «در مردمشناسی بیانگرانهی نو، که هِّوردِِّّر بنیوان گذاشوت ،افراد خود را نه در مناسبت با نظمی آرموانی در فراسووی خوودم بلکوه برحسوب چیزی تعریف میکنند کوه در درون خودشوان شوکوفا مویشوود» )وی. جوونز ،6955: 89(. همانطور که اکس رسیونیسوتهوا درصودد آشوکار کوردن دنیوای درونی انسانها هستند و برای نشاندادن دنیای درون آدمها بوه جریوان سویاّل ذهن روی آوردند. بااینحوال داستایفسوکی معتقود اسوت کوه تحوت فشوارهای بیرونی، انحراف و تحریفِّ این شناخت و تعریف نامحتمل نیست.
از ویژگیهای مشترکی که وی. جونز میوان رمانتیسوم و رئالیسوم وهموی هائول است، موهعیتهای اغراقآمیز و افراطی رمانتیک است. «در رئالیسوم وهموی بور موهعیتهای غیرعادی و اغراقآمیز و افراطی )رمانتیک و ملوودرام( و انحوراف از 76رشد بهنجار روح بشر تمرکز میشود. بدینترتیب واهعیتی که رئالیسم وهمی دراختیار مخاطب میگذارد، بوهویژه در موهعیتهوای حوادّ فشوار عواطفی آشوکارمیشود» )تسلیمی و کریمی ،6937: 13(. «طبا ایون نظریوه، جهوان رئالیسوموهمی در عناصر آشنا غرابتم در عناصر عینی ذهنیت و در امور روزمره ملوودرام را مییابد و میان یکی و دیگری تمایزی ناپایودار و متزلوزل را حفوظ مویکنود» )وی. جونز ،6955: 87(.
درواه کارکرد رئالیسم وهمی این است که آنچه را از دید انسانها پنهان است و از آن آگاه نیستند، آشکار میکند و همین آشکارشدگی زوایای پنهان زنودگی برای بشر شگفتیآفرین است و موجب میشود دنیایی که تاکنون با آن احساس یگانگی و آشنایی میکرده است، بهیکباره به دنیوایی ناآشونا و بیگانوه بورای او بدل شود و با آن احساس غرابت کند.
در آثار رئالیسم وهمی کوه از هیلوهوال دورهی مودرن و پسوتمودرن در اموان نبودهاند، پرسشهای معرفتشناختی و گورایش بوه مسوائل مربووط بوه بحوران هویت و نیز پرسشهای هستیشناسانه به چشم میخورد )همان: 85(.
یکیدیگر از مفاهیمی که در رئالیسم وهمی مطرح است، مفهوم "ایده و حوس" اسووت کووه طبووا آن ایوودئولوژی فووردی و عواطووف شخصووی از یووکدیگوور جداییناپذیرند. بهعبارت دیگر حاوی آرایی متضاد است کوه از یوکدیگور توأثیر نمیپذیرند و هریک در وجود فردی مستقل متجلیّ میشوند )همان: 83(. بدین معنی که احساس آدمی با تعقّل و فکر او هم سویی نودارد و هور یوک بهسوویی گرایش پیدا میکند. در اینگونه رمانها هر شخص به واه یک دیودگاه اسوتم امّّا گاهی این ایده و احساسات توأم با شکّ و تردید است و همین امر پیچیدگیدرون انسان را نشان میدهد .«در کار داستایفسکی هر نظر یوا ایوده بوهواه بوهموجودی زنده بدل میشود» )همان: 90(.
■78
رمانهای داستایفسکی در بنیاد مبتنی است بر گفتوگوگری. این آثار به شوکلکلیت یک آگاهی واحد سواخته نشوده کوه دیگور آگاهیهوا را )همچوون رموانتکصدایی سنتی( به درون خود جذت میکندم بلکه شکل کلیتی را دارند که ازتعامل چند آگاهی که هیچیک از آنها تماماً به ابژهی دیگوری بودل نمویشوود، ساختهشده است» )همان: 90(. بوهعبارت دیگور مویتووان گفوت شخصویتهوا بهتنهایی تعریفپذیر و شناختنی نیستند و منش درونی هریک در مناسوبت بوا دیگر شخصیتها معنا مییابد )کریمی و مرادی ،6931: 95(
درپی واه نمایی و خودافشاگری شخصیتها در آثار داستایفسکی، بوا تغییور در زاویهی دید روبهرو هستیم که بهزعم جونز«هودف اصولی از تغییورات مکورّر در زاویهی دید روایی نه نشاندادن سوژه از زوایای مختلفم بلکه بیشتر بورهمزدن انسجام و یکپارچگی دریافت خواننده از این جهان وهمی و بهویژه طرد عناصور آشنا است و به نوعی فریبدادن خواننده با این فکر که میدانود در مناسوبت بوا شخصیتها و زمان و مکان و طرح داسوتان "جایگواهشوان کجاسوت" و سو س برهمزدن تموامی فرضویات و برداشوتهوای آنهوا. شخصویتهوای داسوتان در مناسبت با یکدیگر نیز در چنین وضعیتی هرار دارند» )وی. جونز ،6955: 96(.
تحلیل باختین از ایدهی تجلییافته در جهان آثار داستایفسکی، رئالیسم وهمویِّ داستایفسکی را با روانشناسی پیوند میدهد. «شخصیتهای آثار داستایفسوکی دارای ویژگیهای بیماری و تندرستی، روانپریشی و تعادل، بویدینوی و ایموان ،تهیدستی و دارندگی در فضای واهعی و کابوسناک هسوتند )تسولیمی ،6931:
638(. باختین در بح ایدئولوژی نهتنها معتقد اسوت نشوانههوا یوا ایودههوا از احساسات جداییناپذیرندم بلکه بر این عقیده است که ایدهها مدام با احساسوات درگیر گفتوگویی جاری و بیناذهنی هستند. بنوابراین «رئالیسوم وهموی صورفاً نوعی فانتزی فردی یا انحراف ذهنوی عودهای در شورای فشوار موادی نیسوت. رئالیسم وهمی فرآوردهی تعامل اجتمواعی... و راهبوردهوایی اسوت کوه موردم ،79خودآگاه یا ناخودآگاه هم برای غنی ساختن آگاهی در خود بوهکار مویگیرنود وهم برای متزلزل ساختن یکدیگر. دراینمیان انگیزههای عاطفی هوی )که مثلواًاز آنچوه فرویود عقودهی ادیوپ موینامیود یوا نیواز بوه بالاکشویدن خوود درسلسلهمراتب هدرت نشأت میگیرند( میتوانند به این فانتزیها به شوکلی پویوا جهت دهند و به تقابل یا تضاد میان افراد درگیر در گفتوگو منجر شوند» )وی.
جونز ،6955: 41(.
وی.جونز رئالیسم وهمی را به دور از برخی ویژگیهای نیهیلیستی نیز نمیدانود.
«از ویژگویهوای نیهیلیسوم احسواس سوردرگمی هموراه بوا شوکّ و تردیود ،معناباختگی و ازخودبیگانگی، ناتوانی و بویهودفی، احسواس طردشودگی و نیوز دوگانگی احساسات به خانواده بهویژه ارتباطات میان پودر و فرزنود» )کریموی و مرادی ،6931: 40( به رئالیسم وهمی راه یافته است.
4-3-جمعبندی نظریات
در یک جم بندی کلی از نظریههایی که بیان شد باید اظهار داشوت کوه بوین این نظریهها شباهتهای بسیاری وجود دارد تا حدّی گواهی میتووان آنهوا در مجموع یک نظریه پنداشتم از اینرو با صراحت بیشتری به مهمترین تفاوتهوا و تشابهات این نظریهها اشاره میشود:
تودوروف به ادبیّّات وهمناک از منظر ساختارگرایانه میپردازد و مسوائل مبتنوی بر ایدئولوژی را نادیده میگیرد. وی ادبیّّات وهمناک را نوعی روایتگری میداند که در آن مؤلفههای داستان بهگونهای روایت میشووند کوه خواننوده را در مورز میان خیال و واهعیت در حالت تعلیا نگه دارند. تودوروف بیشترین توجّه خوود را به اهمیت راوی-کوانونیگر و کواربرد افعوال نواهص وجوهنما بورای بوه شوکانداختن ،معطوف میکند. به طور کلی در ادبیّاّت وهمنواک توودوروف مکوان بوادنیای واهعی مطابقت ندارد، زمان، سیر غیرخطی به خود میگیرد و روایوت بوه
■74
راوی- کانونگر که مهمترین نقش را در ایجاد شکّ و تردید ایفا میکند، س ردهمیشود.
در نظریهی فروید به مباح ایدئولوژیکی پرداخته شده و مباح ساختارگرایانهنادیده گرفته میشود. بوه عقیودهی فرویود شوگرف وهتوی ایجواد میشوود کوه نویسنده به حقیقت و حقیقتمانندی وعده میدهدم امّّا آن را زیر پوا میگوذارد. همین تزلزل است که سبب ایجاد شگرف و تردید خواننده میشود. پس ادبیّاّت وهمناک با مرئوی کوردن آنچوه از نظور فرهنگوی نوامرئی اسوت، پورده از روی فقدانها کنار میزند و با بازگشت امور سرکوتشودهی کوودکی در بزرلسوالی شگرف را پدید میآورد.
رزمری جکسون هم بوه شویوهی سواختارگرایانهی توودوروف توجوه دارد و هوم مباح ایدئولوژیکی )بنا بر نظریات باختین( را در نظور میگیورد. بوه عقیودهی جکسون در اینگونه رمانها نابسامانی فانتزیهای سونتی بوه چشوم میخوورد .هوانین واژگون میگردد، از حالات غیرعادی سخن به میان میآید، شخصویتها به جهان زیرین اجتماعی میخزندم امّّوا بنیوان گروهوی نودارد، ایون سووژههای متوهّّم از اجتماع منزویاند و خود را به عنوان هویّّت مضاعف و چندگانه معرفی میکنند. بنابراین تعلیا و سرگشتگی در فانتزی مدرن همیشگی است.
نظریهی ملکم وی.جونز شاخصوهها و نکوات اصولی هرسوه نظریوهی پیشوین را دربردارد. وی هماننود توودوروف و جکسوون ایون نووع ادبوی را موابین دو ژانور واه گرایی و فانتزی میداند و به مباح ساختارگرایانه توجه دارد و چون فروید جنبههای ایدئولوژیک و به ویژه روانشناسانهی این نوع را در نظر میگیورد. وی علاوه بر اینها به روشهای گوناگونی که رئالیسم وهمی داستایوسوکی بوا آن درارتباط بوده پرداختوه و از ایون طریوا بوا جزئینگوری بیشتوری شاخصوهها وتکنیکهای این نوع را بازگو کرده است. مهمترین شاخصههای رئالیسوم وهمویبه طور خلاصه و مشخّص از این هرار است:
77پایبندی نسبی به طرح و چارچوت رمانهای سنتی. بر هم زدن جریوان خطویروایت داستانی بر اساس نادیده گرفتن توالی زموانی و اسوتفاده از تکنیوکهوایروایوویای چووون روایووت تودرتووو، راوی چندگانووه و جریووان سوویاّل ذهوون .درهمآمیختگی زمان. نوآوری در مکان و ترکیب ویژگیهای مکوان رئالیسوتی و فانتاستیک. درونمایهی اجتماعی، شناختی و روانشناختی. حضور معناباختگی ،چندصدایی، شکاندیشی و گرایش به مفهوم ایدئولوژی )ایوده- حوس(. بحوران هویّّت، چندپارگی شخصیتها و پرسشهای هستیشناسوانه و معرفتشناسوانه .توجه به عناصر فرهنگ بومی و سنتی. استفاده از مضامین اسطورهای، باورهوای خرافی و رؤیا. گرایش به توصیف و ترسویم موبهم و کومرنوگ وضوعیت «مون» داستانی و همچنین نادیدهانگاری، نفی و انکار ویژگیهای «مون رئالیسوتی» در چهارچوت اثر داستانی. ذهنگرایی و توجه به مفهوم ذهنی «واهعیت» در ارتباط و تعاموول آن بووا مفهوووم عینووی «واهعیووت» و توصوویفات اکس رسیونیسووتی و سوررئالیستی. هرار دادن عناصر غیرمتعارف و ضد و نقوی در کنوار هوم، مثول هستی و نیستی. تمایل به استفاده از ایهام، طنز و ابهام .
0-یافتههای پژوهش
0-3- معرفی نویسنده و آثارش
خسرو حمزوی متولد سال 6905 در تهران، اولین کتات خوود «خیوزران» را در سال 6994 منتشر کرد. پس از آن پادزهر )6991( و دلارام )6978( و در سوال 6956 «وهتی سموم بر تن یک ساق میوزید» را منتشور کورد کوه موردپسوند خواص هرار گرفت. در سال 6953 «شهری که زیر درختوان سودر مورد» را بوه چاپ رسانید که مورد استقبال واهو شود و بوه عنووان رموان برگزیودهی سوالبرندهی جایزه شد. به دنبال آن رمان «از رل هر تاک دشت سایهها» را در سال6959 و چند مجموعه داستان و جنوگ را در مجموعوهی آثوار خوود بوه ثبوترسانده است .
■71
0-0-خلاصهی رمان از رگ هر تاک دشت سایهها
رمان از رل هر تاک دشت سایهها ماجرای بازگشت مهریز نوهی سرکش اسوفار به ارل نزد اسفار است. مهریز در کوودکی بور سور یوک دلخووری کودکانوه از اسفار، نیایش، بریده میشود و دیگر به دیدار اسفار نمیرود. حالا پس از سالهوا به آن خانه بازمیگرددم امّّا با مرل اسفار و شورای بغورن و نابهنجوار روحوی و عاطفی اعضای خانواده اسفار روبهرو میشود. یگانه، برادر اسفار، در زمان حیوات وی نادیده گرفتهشده و اسفار و پدرشان مان از به هدرت و ثروت رسیدن یگانوه در خانواده شدهاند. یگانه از نظر روحی در شرای مساعدی نیست و برای رهایی از عقدههای روانیاش به آزار و اذیت خانواده و اهوام و اطرافیان خود مویپوردازد و آنها را در فشارهای روحی و عاطفی تلو و گزنودهای هورار مویدهود و نقوش بسزایی در ایجاد فضایی سرشار از احسواس تورس، بهوت، حیورت، سوردرگمی ،بیهویّّتی، پوچی، تردید و ... در زندگی این افراد دارد.
0-6-تحلیل رمان از رگ هر تاک دشت سایهها
بحکران هویّکت و ازخودبیگکانگی، احسواس طردشودگی و نیوز دوگوانگی احساسات به خانواده از جمله ویژگیهایی است که برای رئالیسوم وهموی هائول شدهاند. مهریز شخصیت اصلی داستان به علّّت از دست دادن پدر و موادرش در کودکی و بریودن از گذشوتگان دچوار از خوود بیگوانگی و گسسوت از هویّّوت و احساس طردشدگی است:
«مهریز گفت دچار احساس غفلتی شده است که نمیتواند خود را از شرّ آن رها کند: تصوّّر موجود ناشناختهی غایبی که او را به دنیا آورده و او نمیداند کیست ... برایش رازی گزنده و هولناک شده» )حمزوی ،6959: 455(. همین دلخوری کودکانه مرا از خیلی چیزها کند... خودم شدم و خودم... » )99-94(.
75بیگانگی با دنیای پیرامون نیز در کنار از خودبیگانگی شخصیتهای رئالیسوموهمی نمودار میگردد: «مهریز گفت: من نمیخواهم ساتگین کوچکم را از هدحبزرل دیگران پر کنم. من تکآوایی دور هستم."» )637(.
معناباختگی جهان یکی از بنمایوههای رئالیسوم وهموی محسووت مویشوود. معناباختگی در همهی ابعاد زندگی مهریز از جمله اعتقوادات و باورهوای موردم ،مکانمکان ِّ زندگی و احساس عشا و محبت به دیگران راه مییابود: «"بلوه- امّّوا آذر آتشتون رو تندتر کرد. فرامرز خیلی با آذر اعتقاد داشت- اعتقاد خرکی-" مهریز خندید: "اعتقاد همیشه خرکیه."» )415(.
شخصیت متفاوت و گاه متضاد با جامعکه ،نگواه جامعوه بوه شخصویتهای
رئالیسم وهمی در مقایسه با دیگران متفواوت اسوت و او را در تضواد بوا دنیوای متمدّّن میدانند: «چرا اینجوری مهریز! چرا! چرا نمویخووای مثول هموه یوک موجود متعادل منطقی باشی!» )451(.
از همگسیختگی و چندپارگی شخصیتها ،از دیگر عناصر رئالیسوم وهموی به شمار میآید. این ویژگوی در هویّّوت مهریوز در خووات و ناخودآگواه او بوروز میکند: «... سردم است ... همهی دل و اندرونوهام را بیورون مویریوزم ... سوراپا میلرزم ... خودم را میبینم ... آینده نیست ... خودم هستم ... گوشهای ایسوتاده ... به من پوزخند میزند ... دو مهریز جدا از یکدیگر ... استوار ایسوتاده ...» )5-
.)5
احساس سردرگمی و ش ّ و تردید )ش ّاندیشی( از دیگور ویژگویهوای نیهیلیستیِّ رئالیسم وهمی است که مهریز همیشه با ایون احساسوات دسوت بوه گریبان است: «... ارل همیشه کانون تردیدهای مون بووده ... اینوک نمویدانوم تردیدهایم دربوارهی ارل مورا دچوار تردیود دربوارهی ارلنشوینان کورده... یوا تردیدهایم دربارهی ارلنشینان دلم را نسبت به ارل چرکین کرده ...» )97(.
■75
هستا نیز یکی دیگر از شخصیتهای داستانی اسوت کوه ایون شوکّ و تردیود ونگرانی را تجربه میکند: «چیزی که نگرانم کرده اسوت ایون اسوت کوه مصوباح پیشنهاد زناشویی را ناگهان با آزمایشهای پزشکی آغاز کرده... حوس مویکونم میخواهد مرا ارزیابی کند» )همان: 658(.
گرفتاری شخصیتها در نوعی توهّّم و خیال و ذهنگرایکی و توجّّکه بکه مفهوم ذهنی واقعیت، فضای واه گرای داستان را به فضایی وهمی و تاریک و مهآلود نزدیک میکند و این در کنار شکّ و تردید حاکم بر داستان از مهمترین عناصر رئالیسم وهمی شمرده میشود. مهریز نیز گاهگاه دچوار ایون نووع تووهّمّ میشود: «... مادرم که تار میزد فکر میکردم مشتی آدمک خیلی کوچولو... بوه اندازهی یکبند انگشت از درون کاسهی تار بیرون میریزند...» )959(.
هستا در پی شکستها و ناکامیها و درگیریهوای فکوری و تناه هوایی بوا آن مواجه میشود، دچار توهّمّ و روانپریشوی مویشوود: «... در ارل هوم احسواس میکنم اسفندیار در اتاق دیگری پهلوی اتاق من خوابیوده... صودای جرقجورق تختش را میشنوم... بارها بلند شدهام... چراغهوا را روشون کوردهام... هویچکس نبوده... اتاق پهلوی اتاق من خالی است...» )873(. «... دیگر این بیم و احسواس در شب نیست ...من دیوانهام یک پستاندار پندار زده...» )810(.
بیثمر ماندن تلاش مهریز برای شکناخت دنیکای پیرامکون )پرسوشهای هستیشناسانه و معرفت شناسانه(، از دیگر عوامل رئالیسم وهموی در شخصویت مهریز است: «چراهای ما همیشه به یک دیوار ستبر برمیخوره و با یوک چورای دیگه برمیگرده» )454(.
احساس بکیقکدرتی و نکاتوانی از تغییور خوود و دنیوای پیراموون از دیگور ویژگیهای روحی اینگونه شخصیتها است. این احساس در شخصویت مهریوز شعلهور است: «خوات و بیدار بودم ناتوانی از انجام کاری که به گوردنم انداختوه بودند چون نبضی در سرم میت ید. خوات خرگوشیم را میرماند.» )60(.
73بازگشت امور و امیال سرکوب شدهی کودکی در بزرگسالی ،از جملوهیخصایص روانشناسانهی رئالیسم وهمی است. یگانه شخصویتی اسوت کوه اموورسرکوتشدهی دوران کودکی در او احساس حقارت، برتریجویی و بوه تبو آن خشم و نفرت را پدید آورده است. «کودکان فراموش شده ممکن است در کنوار آمدن با درخواستهای زندگی احسواس حقوارت کننود و از ایونرو نسوبت بوه دیگران بدگمان و متخاصم شوند. در نتیجه ممکن اسوت سوبک زنودگی آنهوا شامل این موارد شود: انتقامجویی، بیزاری از موفقیت دیگران یا انجام دادن هور آنچه احساس میکنند سزاوار آنها است» )هبادی وهوشنگی ،6955: 609(.
این احساس حقارت همهی زوایای زندگی و احساسات یگانه را تحتالشّعاع هرار میدهد. او از دیدن حقارت دیگران لذت میبرد و چشم دیدن موفقیت دیگوران را ندارد: «دستم را توی آت فروبردم... به یگانه نگاه کردم... او هم به من زل زده بود ... بچهها داد و هال میکردند... دستو بکش... یگانه پووزخنود مویزد..."بوذار دستش چلاق و چنگک بشه... تا روش کم شه"» )حمزوی ،6959: 81(.
روانپریشی و حس انتقامجویی او تا حودّی پویش مویرود کوه اسوکلت همسور مردهاش را از سقف آویزان میکند و هر روز او را تازیانه میزنود: «...خسوتهام ...
امروز زدم ...نه ... یادم نمیآید... نزدم» )666(.
یگانه برای جبران احساس حقارتش به برتریجویی رو میآورد. این برتریطلبی حتّّی در ارتباط او با خدا هم حکمفرما اسوت: «آنهودر بوا سوماجت از خداونود طلب بخشش میکنند که سرانجام کارشان با خدا به ستیز و چک و چانوه زدن میکشد. سرانجام خدا را هم با ادلّه و براهین محکم مجات میکنند و مغرور سر از مهر و سجاده برمیدارند.» )474(.
احساسات متناقض، جدال درونی و روانپریشکی ،از ویژگیهوای روحوی و
روانی شخصیتهای این نوع داستانها اسوت. هسوتا کوه سوه تجربوهی عشوقی نسبت به سه تن از شخصیتهای متفاوت داستان دارد، دچار این جدال درونوی
■10
و احساسات متناه است: «... نمیخواهم بیوهای باکره باشم... لخت شودم .درآینه به خودم نگاه کردم. من جوان هستم- زیبا هستم... به اسفندیار نگاه کردم.
...پژمرده ...ازپادرآمده... با او همبستر میشوم...» )911(.
هستا پس از دستوپا زدن و تلاشی بیهوده، پی میبرد که نمیتوانود بوه کالبود سرد اسفندیار گرما ببخشد، از اسفندیار هم مأیوس میشود و تصمیم مویگیورد زندگیاش را از نو آغاز کند: «... لبریوز از نیواز ...تونم از کشومکش بوا او خوودم نمناک شده... و این گرمای تن من است که نمیتواند پیکر انگار کوافور زدهی او را گرما ببخشد... باید خودم را جم وجور کنم... باید از ایون پیکور دل بکونم...» )915(.
زاویهی دید یا زاویهی روایت، تکنیکهای روایی چون روایوت تودرتوو، راوی چندگانه و جریان سیال ذهن به ایجاد فضای وهمی در داستان کموک میکنود. در رمان «از رل هر تاک دشت سایهها» نویسنده از کانونشودگی درونوی بهوره برده است. رمان با زاویهی دید اول شخص با کانونشدگی مهریز آغاز مویشوودم بنابراین کانونشدگی و زاویهی دید یکی است و هور دو بور دوش مهریوز اسوت. بهاینترتیب جهان درون مهریز همزمان با جهان بیرونی به روی صحنه میآید و خواننده اندکاندک با همهی آنها آشنا میشود.
از صفحهی 1 تا صفحهی 600 به همین منوال است. از صفحهی 606 نویسنده تغییر رویه میدهد و کانونشدگی را از مهریز به فرامرز بدل میکنودم بنوابرایون زاویهی دید اول شخص با کانونشدگی فرامرز است. از آنجا که خواننوده تنهوا چیزی را میبیند که ذهن و زبان کوانونیگور بوه او نشوان مویدهود، بوا تغییور کانونیگر به ذهن شخصیت کانونیگر شده راه مییابد و جهان را از منظور نظور او میبیند. به همین ترتیب کانونیگر شروع به چرخش بین شخصیتها میکند و بین مهریز و ریاض و هستا و مروا و مشکان و یگانه و نایین و لوازار در نوسوان است. در انتهای رمان به هستا س رده میشود و با دید او پایان مییابود. آنچوه 16در این تغییر حائز اهمیت است، این است که هر بار زموان روایوت بوه مودتی ازپیش از زمانی که با اولین کانونشدگیم یعنی مهریز آغاز شده، بازمیگردد و هربار یک اپیزود واحد است که از دیدگان کانونیگرهای مختلف دیده میشود، بوه اضافهی اپیزودهای جدید و مخصوص به هر کانونیگر. از صفحهی 954 تا 953 زاویهی دید هم تغییر میکند و از اول شخص به سوم شوخص بودل مویگوردد ،دوباره با کانونشدگی مهریز. روایت از اینجا به بعد در حین ایونکوه در دسوت دانای کل محدود است، گاهی بهصورت جریوال سویّال ذهون یوا حودی نفوس شخصیتهای کانونیگر درمیآید و باز بعدی درونیتر به داستان میبخشد.
همین نوسان بسیار زیاد در زاویهی دید بهویژه کوانونشودگی اسوت کوه بارهوا خواننده را به شکّ و تردید میاندازد و رمز و ابهام داستان را افوزایش مویدهود. برای مثال میتوان به حال و احوال خان بابا اسفار در اواخر عمرش اشواره کورد که روایتهای متفاوت و متضادی دربارهی اوضاع و احووال او بوه گووش مهریوز میرسد و مهریز نمیداند کدام یک حقیقت را بیان میکنند. عموه خواور، موروا ،یگانه و مشکان هر یک چیزی متفاوت از دیگری برای مهریوز بوازگو مویکننود:
«عمه خاور گفت: ... "انگار دهن خان بابا اسفار رو کچ گرفتهن... چهار توا کلموه حرف که میخواد بزنه یک ماه رمضون طول میکشه... اسفاری گوی و گنوگ!... امّّا مشکان چیز دیگری میگفت...» )65-61(. «... مشوکان گفوت: ..."خوان بابوا اسوفار سورحال و هبراهوه... حوال و حواسوش سور جاسوت... موو رو از ماسوت میکشه..."» )91(.
روایت نقطهچین در حدی نفوس کوانونیگرهوا خاصویت چنودآوایی بوه موتن میبخشد. جریان سیّال ذهن یگانه را میتوان بوهعنوان نمونوهای از ایون شوگرد مثال زد: «... این صدای اوست که موینالود؟... از تازیانوهی مون؟... تازیانوه زدن خستهام میکند... خیس عرق شدهام... این ضربهی چندم بوود!... یوادم نیسوت...
■18
این ضربهها را هم مانند رکعتهای نمازم سهو میکنم... خسته شودهام... نفسومگرفته...» )913(.
زمان ،بههمریختگی زمان ویژگی داستانهای مدرنیستی است کوه رگوههایی از آن در رئالیسم وهمی نیز دیده میشوود. رموان «از رل هور تواک...» بوا روایوت غیرخطی و جریان سیّال ذهن مهریز آغاز میشودم امّّا بعد از چند صفحه روایوت حالت خطی به خود میگیرد. روایت خطی روایت غالب رمان اسوت .بواوجوداین در بسیاری جاها روایت غیرخطی و تحلیلی میشود. هر کانونیگر با بازگشت به گذشته و بیان ذهنیات و درونیات خود نظم خطی رموان را بوه هوم مویریوزد و زمانها را در هم میآمیزد.
مکان ،عنصر مکان در این نوع ادبی ساخته و پرداختهی ذهن نویسونده اسوت .در این رمان نویسنده به خلا مکانهایی جدید با ویژگویهوایی آشونا پرداختوه است. روایت رمان در مکوانهوایی مثول دشوت مشونگ، پیوردانگوه، شوهرهوا و روستاهایی مثل سومار، هزار چشم، زرخان، چشمهی ماک و... در جریان اسوت .این اسمهای ناآشنا و ابداعی نویسونده هموراه اسوت بوا توصویفات وهمانگیوز از مکانها که از دید کانونیگر صورت میگیرد.
زبان ،زبان از عناصر اصلی رمان است. خسرو حمزوی در رمان «از رل هر تاک دشت سایهها» از سه شگرد زبانی رئالیسم وهمی سود جسته: شواعرانگی کلوام ،توصیفات اکس رسیونیستی، طنز در کلام.
-شاعرانگی کلام
شاعرانگی کلام به زبان خصلتی رؤیاگونه میدهد و فضای وهموی رئالیسوم ایون گونه آثار را تقویت میکند. شاعرانگی در کلام از ویژگیهای بارز زبوان حموزوی است که بیشتر در حدی نفسها و جریان سیاّل ذهن بروز میکنود: «... تارهوا بی پود ... پودها بی تار ... درختان تناور سرو ...رنجور... خواموش ...بوا تنوههوای 19چاکچاک... پوک ...لای دیوارها از خرام افتادهاند... نه به جرزها جوش خوردهاند... نه رهایند... چنگ در زمین زدهاند... » )همان: 1(.
-توصیفات اکسپرسیونیستی
توصیفات اکس رسیونیستی نیز از عوامل رؤیاگون شودن زبوان و ایجواد فضوایی وهمناک است. در رمان مذکور توصیفات اکس رسیونیستی کمتر به چشوم موی-خورد. نمونوهای از ایون توصویف از نگواه و کوانونشودگی ریواض در زیور آورده میشود: «از پلهها پایین رفت. چشمش به حیاط لخت و عور افتاد، نگران مکو کرد. ... جایی تهی و حقیر و ترسناک مینمود. آفتات زلی کوه هموهی گوشوه و کنار حیاط را گرفته بود، آنجا را تهیتر آنچه بود مینمود. همهچیز در زیر آن ،آفتات رک، بیرما افتاده بود و گویای آسایش و آرامشوی نبوود کوه منوادا بوه جویندهای رنجور باشد، جز حفرهی راهپلهی زیرزمین که چون دهان اسکلتی رو به آفتات بازمانده بود و سیاهی میزد. ... متوحّش بود. ... حوس کورد در صوحن بقعهای ایستاده است و موجودی پلید میخواهد تصرفش کند.» )همان: 448(.
-طنز در کلام و جندصدایی و گفتمان
چندصدایی یا گفتمان در آثار رئالیسم وهمی نقش کلیودی را ایفوا میکنود. در فضای مردسالارانه و استبدادی که پدیدهی تکصدایی را ایجاد میکند، بهتورین راه برای شکستن این فضا و تبدیل تکصدایی به چندصدایی استفاده از طنز در کلام است. همین چندصدایی سبب میشود که ههرمان شخصیت ثابتی نداشوته باشد و در مناسبت با افراد و جهان تعریف شوود. درواهو بوه شخصویت هودرت خودافشاگری میدهد.
در این رمان فضای استبدادی و تکصودایی کوه توسو یگانوه ایجواد شوده بوا سنتشکنیها و طنزهای مهریز و دیگران در جایجای رمان شکسته مویشوود. بیشترین بسامد طنز در کلام مهریوز کوه شخصویتی هنجارشوکن و ظلمسوتیز دارد، بهویژه در گفتوگوهایش با یگانه، دیده میشوود. بورای مثوال زموانی کوه
■14
یگانه عکس مانو خدایی مانویی را با عصبانیت به مهریز نشان میدهد، مهریز بواطنز در برابر خشم یگانه میایستد:
«یگانه خروشید: "«میشناسیش که؟" به مهریز خیره شد: "بله؟" مهریز گفوت:
"مثل اینکه ههرمان مشت سونگینوزن بایود باشوه." یگانوه فریواد زد: «نخیور خودت رو به تجاهل نزن- مانوست- خدایی است که رفیقت به پابوسوش رفتوه! اون پتیاره بردتش به من بگو ببینم اون دو حیوان در این کاکاسیاه هندی چوی دیدهاند که برایش سر به کوه و بیابان گذاشتهاند؟... مهریز لبخند زد: "موهوای سیاه سشوار کشیده- سر و صورتی بیریش و سبیل."» )همان: 475(.
طنز مهریز در تمسخر اعتقادات دیگران که نسبت به آنها بیاعتقاد اسوت، هوم به چشم میخورد: «"گفتم مانویی چوی هسوت؟ بیمواری توازه اسوت؟" نوایین خندید .گفت یک آیین تازه است. گفت آیینی است که آرامش و آسایش پایودار را به آدم میدهد. گفتم: "پس مرل است." نایین ابرو درهوم کشوید.» )هموان:
.)76
3-نتیجهگیری
از مقایسهی رئالیسم وهمی بوا ادبیّّوات وهمنواک توودوروف و شوگرف فرویود و فانتاستیک جکسون ویژگیها و عناصر مشترک بسویاری میوان ایون ژانرهوا یوا روشهای ادبی و رئالیسم وهمی یافت شد که از میان آنهوا مهمتورین ویژگوی رئالیسم وهمی که همان معلّّوا بوودن میوان رئالیسوم )واهعیوت( و فانتاسوتیک )وهم( است، نقش اساسی را ایفا میکند. از دیگر مشترکات این نظریات حضوور معناباختگی، چندصدایی، شکاندیشی، گورایش بوه مفهووم ایودئولوژی، بحوران هویّّت، چندپارگی شخصیتها، پرسشهای هستیشناسوانه و معرفوتشناسوانه ،درونمایههوای روانشوناختی و اجتمواعی، تمایول بوه اسوتفاده از طنوز و زبوان رؤیاگونوه، نووآوری در مکوان و ترکیوب ویژگویهوای مکوانهوای رئالیسوتی و 17فانتاستیک، درهمآمیختگی زمان و استفاده از تکنیکهای روایوی چوون روایوتتودرتو، راوی چندگانه و جریان سیّال ذهن است.
در پایوان بایود گفوت کوه ویژگوی اساسوی رئالیسوم وهموی کوه آغوازگرش را داستایفسوکی دانسوتهانود، آشوکارا در آثوار خسورو حموزوی دیوده مویشوود. معناباختگی و ازخودبیگانگی، احساس سردرگمی همراه با شک و تردید، ناتوانی و بیهدفی، احساس طردشدگی و نیز دوگانگی احساسوات بوه خوانواده بوهویژه ارتباطات میان پدر و فرزند ،ازهمگسیختگی و چندپارگی و چندگانگی روحوی و روانی شخصیتها، گرفتار بودن شخصیتها در نوعی توهّمّ و خیوال کوه فضوای واه گرای داستان را به فضوایی وهموی و تاریوک و موهآلوود نزدیوک مویکنود ،سرکوت شدن آرزوها و امیال در کودکی و احساس حقارت، برتریجویی، خشوم و نفرت، گفتوگوی شخصیتها بهویژه نسبت به دین و مذهب و چندصدایی یوا گفتمانی که از طریا طنز در داستان ایجواد میشوود از ویژگیهوای شخصویتی رئالیسم وهمی است که در شخصیتهای داستان )مهریز، یگانه و هسوتا( ظهوور یافته است.
از دیگر تکنیکها و عناصر رئالیسم وهمی در رمان مذکور کانونیشدگی درونوی ،نوسان بسیار زیاد در زاویهی دید که روایتهوای متفواوت و متضوادی دربوارهی یک واهعیت رهم میزند، روایت تودرتو، راوی چندگانوه و جریوان سویاّل ذهونم بههمریختگی زمان و ترکیب زمان خطی و غیرخطوی اسوت. عنصور مکوان نیوز ساختهوپرداختهی ذهن نویسنده است .نویسنده به خلا مکوانهوایی جدیود بوا ویژگیهایی آشنا پرداخته است که با توصیفات وهمانگیز از مکانها همراه است و در آخر شاعرانگی کلام، توصیفات اکس رسیونیستی، طنز و ابهوام در کلوام کوه خصلتهایی رؤیاگونه به زبان میدهند و فضای وهمی رئالیسم اینگونوه آثوار را تقویت میکند.
11■منابع
-بهروزکیا، کمال )6957( «فانتزیم ادبیّّات دوران جدید»، کتات ماه کودک و نوجوان، شمارهی 601-604، خرداد و تیر و مرداد، ص 644-695.
-تسلیمی، علی و کریمی، طیبه )6937( «بازتات رئالیسم وهمی در رمان شهری که زیر درختان سدر مرد»، دو فصلنامهی زبان و ادّبّیّّات فارسی، سال 84، شمارهی 50، بهار و تابستان 6937، ص 17-53.
-ووووووووووووو )6931( پژوهشی انتقادی کاربردی در مکتب های ادبی، تهران: آمه.
-تودوروف، تزوتان )6959( «از غریب تا شگفت»، ترجمهی انوشیروان گنجی ،ارغنون، شماره-ی 87، پاییز، ص55-19.
-جکسون، رزماری )6959الف( «رویکردهای روانکاوانه به فانتاستیک»، ترجمهی لیلا اکبری ،زیبا شناخت، ص 968-909.
-ووووووووووووووووو )6959ت( «فانتاستیک به مثابهی یک روش»، ترجمهی آریان احمدی و احسان نوروزی ،فارابی، دورهی 4، شمارهی 6، ص 90-5.
-حری، ابوالفضل )6959( «درآمدی بر شگرف از دیدگاه فروید»، گردآوری و ترجمهی ابوالفضل حری ،فارابی، دورهی 64، سال 6، شمارهی 79، ص 14-47.
-ووووووووووووووو )6955( «ژانر وهمناک: شگرف /شگفت در فر بعد از شدت»، نقد ادبی، سال 6، شمارهی 4، ص 90-5.
-ووووووووووووووو )6930( «عجایب نامهها بهمنزلهی ادبیّّات وهمناک با نگاه به برخی کتات-های عجایبنامهی هند»، نقد ادبی، شمارهی 67، صص 614-695.
-حمزوی، خسرو )6959( از رل هر تاک دشت سایهها، تهران: افا.
-سیدحسینی، رضا )6936( مکتبهای ادبی، اول، )چاپ هفدهم(، تهران: نگاه.
-هبادی، حسینعلی و مجید هوشنگی )6955( «نقد و بررسی روانکاوانهی شخصیت زال از نگاه آلفرد آدلر» نقد ادبی، سال دوم، شمارهی 5، پاییز، ص 36-663.
-کاشفی، جلالالدین )6913( «فانتاستیک رئالیسم: مکتبی برگرفته از واهعیتها در لباس و فضایی سحرانگیز»، هنر، شمارهی 65، زمستان 6915 و بهار 6913، ص665-38.
-کریمی، طیبه و مرادی فیروز، شهرام )6931( «بررسی رمان وهتی سموم بر تن یک ساق میوزید از دیدگاه رئالیسم وهمآلود»، رخسار زبان، شمارهی 8، پاییز 6931، ص90-75.
-میرصادهی، جمال و میمنت میرصادهی )6955( واژهنامهی هنر داستاننویسیم فرهنگ تفضیلی اصطلاحات ادبیّاّت داستانی، چاپ دوم، تهران: مهناز .
-ووووووووووووووووو )6930( عناصر داستان، چاپ هفتم، تهران: سخن.
-وی.جونز، ملکم )6955( داستایوسکی پس از باختین، هرائتهایی از رئالیسم وهمی، ترجمه-ی امید نیکنام ،چاپ دوم، تهران: مینوی خرد.
15
-یران اگان، کن )6957( «رئالیسم فانتاستیک»، ترجمهی شیوا خویی ،کودک و نوجوان، شمارهی 690-606، اسفند 6954 و فروردین و اردیبهشت 6957، ص 696-686.
-یندلمن لین، را )6953( «فانتزی فرار از واهعیت یا ارتقای واهعیت»، ترجمهی حسین ابراهیمی )اِِّّلوند(، کودک و نوجوان، شمارهی 84، ص 96-5.