تجلیّات اسطوره زدایی و اسطوره سازی در شعر شفیعی کدکنی با تأکید بر مؤلفه های مکتب رمانتیسم اجتماعی

نوع مقاله : مقاله‌ی پژوهشی استخراج از رساله و پایان‌‌‌‌نامه

نویسندگان

1 دانشجوی دکترا دانشگاه سیستان و بلوچستان

2 گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایران

چکیده

اسطوره به گونه ای نو و متناسب با شرایط زمان و مکان باززایی می شود؛ زیرا اسطوره در هر زمان، شکل و کاربرد ویژه ای دارد و در جریان زمان و در مرزهای جغرافیایی و در میان مردمان گوناگون ممکن است دستخوش دگرگونی هایی شود و نقش تازه ای بپذیرد. بهره گیری شاعران و نویسندگان معاصر از اسطوره – همچون همۀ شاعران و نویسندگان رمانتیست – بیشتر به وسیلۀ اسطوره سازی و خلق اسطوره های مدرن، گاه همراه با تخریب یا اسطوره زدایی بوده است. از میان شاعران معاصراسطوره گرا، می توان به محمّدرضا شفیعی کدکنی اشاره کرد. وجود نگرش رمانتیک در شعر وی و غلبۀ برخی مؤلفه های آن بر سروده هایش، نگاه او به اسطوره ها را – به عنوان بخشی از سنّت های فرهنگی بشری – کاملا دگرگون کرده است. شفیعی کدکنی نیز بدون شک شاعری سمبولیست است و رمزگرایی او سمت و سویی کاملا اجتماعی و سیاسی دارد. در ساخت ها و پرداخت های اشعار رمزی او گرایش به سوی بینش های اساطیری کاملا مشهود است.
هدف از این پژوهش، تحلیل و تبیین تجلیّات اسطوره سازی و اسطوره زدایی، بر محور اصول رمانتیک در شعر شفیعی کدکنی به روش توصیفی – تحلیلی است. طبق نتایج بدست آمده در شعر شفیعی کدکنی، اسطوره زدایی (تخریب و تغییر معنای اسطوره، تقدّس زدایی اسطوره، جنبه طنزآمیز اسطوره) و اسطوره سازی (شخصیّت های تاریخی و عرفانی، شخصیّت های ملّی، در آمیختن روایت های اسطوره، طبیعت، پرندگان و حیوانات) از گونه های اصلی بازتاب رمانتیک اسطوره در شعر شفیعی کدکنی است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


تجلیّات اسطوره زدایی و اسطوره سازی در شعر شفیعی کدکنی

با تأکید بر مؤلفه­های  مکتب رمانتیسم اجتماعی

صغری مرادیان[1]

محمّدامیر مشهدی[2]  

تاریخ دریافت: 19/10/1401                                                  تاریخ پذیرش: 6/10/1402

10.22080/RJLS.2023.24845.1373

چکیده

اسطوره به گونه­ای نو و متناسب با شرایط زمان و مکان باززایی می­شود؛ زیرا اسطوره در هر زمان، شکل و کاربرد ویژه­ای دارد و در جریان زمان و مرزهای جغرافیایی و در میان مردمان گوناگون ممکن است دستخوش دگرگونی­هایی شود و نقش تازه­ای بپذیرد. بهره گیری شاعران و نویسندگان معاصر از اسطوره – همچون همه­ی شاعران و نویسندگان رمانتیست – بیشتر به وسیله­ی اسطوره سازی و خلق اسطوره‌های مدرن، گاه با تخریب یا اسطوره زدایی همراه بوده است. از میان شاعران معاصراسطوره گرا، می­توان به محمّدرضا شفیعی کدکنی اشاره کرد. وجود نگرش رمانتیک در شعر وی و غلبه­ی برخی از مؤلفه­های رمانتیسم اجتماعی بر سروده­هایش، نگاه او به اسطوره‌ها را – به عنوان بخشی از سنّت­های فرهنگی بشری – کاملا دگرگون کرده است. در شعر شفیعی کدکنی، نماد، جایگاه و اهمیّت خاصّی دارد. او معمولا نمادها را از طبیعت یا اسطوره‌ها می­گیرد و برای مفاهیم اجتماعی و انسانی و گاه فلسفی به کار می­برد و علاوه بر استفاده از نمادهای مرسوم در سنّت ادبی، نمادهایی را خودش ابداع می­کند.

هدف از این پژوهش، تحلیل و تبیین تجلیّات اسطوره سازی و اسطوره زدایی، بر محور مشخصه­های مکتب رمانتیسم اجتماعی در شعر شفیعی کدکنی به روش توصیفی – تحلیلی است. طبق نتایج بدست آمده در شعر شفیعی کدکنی، اسطوره زدایی (تخریب و تغییر معنای اسطوره، تقدّس زدایی اسطوره، جنبه­ی طنزآمیز اسطوره) و اسطوره سازی (شخصیّت­های تاریخی و عرفانی، شخصیّت­های ملّی، نمادهای طبیعی، پرندگان و حیوانات) از گونه­های اصلی بازتاب رمانتیک اسطوره در شعر شفیعی کدکنی است.

کلیدواژه‌‌ها: شعر معاصر، شفیعی کدکنی، اسطوره زدایی، اسطوره سازی، رمانتیسم اجتماعی

1- مقدّمه

گاهی اسطوره‌ها به سبب انطباق ناپذیری، مفهوم و معنای اسطوره­ا­ی خود را به کلی از دست می­دهند؛ به عبارت دیگر نوعی اسطوره زدایی اتفاق می­افتد و گاهی اوقات اسطوره‌ها جای خود را به اسطوره‌های نوساخته می­دهند. بازآفرینی اسطوره‌ها که در واقع، برای بخشیدن مفهومی تازه به اسطوره‌های کهن هستند، در فرانسه با مکتب رمانتیسم آغاز گردید. رمانتیسم اجتماعی یکی از مهم­ترین و شاخص­ترین گرایش­های رمانتیسم است که در ادبیّات فرانسه بیش از دیگر کشورهای اروپایی نمود دارد. (جعفری،174:1378)؛ رمانتیسم اجتماعی پیوندی تنگاتنگ با جامعه و اجتماع دارد؛ هم می­تواند منعکس­کننده­ی آرمان­ها و آرزوهای یک جامعه باشد و هم می­تواند از وضعیّت حاکم بر آن حکایت کند. گرایش شاعران و نویسندگان ایرانی به این مکتب و اصول آن، در پی گسترش ارتباطات ایران با غرب؛ یعنی دورۀ مشروطه به بعد صورت گرفت.

 شفیعی کدکنی یکی از برجسته­ترین شاعران معاصر است که به اسطوره زدایی و اسطوره سازی از جنبه­ی رمانتیک پرداخته است. گاهی وی به سبب شرایط خاص حاکم بر جامعه قادر نیست آشکار و صریح به بیان رخدادهای اجتماعی بپردازد و ناچار از به کارگیری شیوه­های غیرمستقیم برای بازگو کردن آلام و دردهای اجتماعی و سیاسی می شوند. نمادگرایی یکی از این راه هاست که با زبانی سمبلیک دغدغه­ها و حرف­های شاعر را مطرح می­سازد.

1-1-بیان مسأله

توجّه شاعران به اسطوره که اساساً شکل ثابتی ندارد، دو مرحلۀ متمایز دارد: «یکی مرحله‌ای که شاعر زیر سلطۀ اسطوره قرار می‌گیرد و اسطوره را شرح می‌دهد و بازگو می‌کند و دیگر مرحله‌ای که از آن فراتر می‌رود، در آن دخل تصرّف می‌کند، به آن می‌افزاید و از آن ابزار بیانی برای شعر خود می‌سازد. در اینجا دیگر اسطوره به خدمت شاعر است و نه شاعر در خدمت اسطوره.» (موحد،115:1386). اسطوره سازی در آثار رمانتیک، معنایی فراتر از به کارگیری اسطوره‌های کهن دارد. رمانتیک­ها علاوه بر استفاده از اسطوره‌های کهن، خود نیز دست به بازآفرینی اسطوره می­زنند و اسطوره‌های کهن را نیز به گونه­ای خلّاقانه و فردی به کار می­برند.رمانتیسم اجتماعی یکی از مهم ترین و شاخص ترین گرایش های رمانتیسم است. رمانتیسم اجتماعی پیوندی تنگاتنگ با جامعه و اجتماع دارد؛ هم می‌تواند منعکس کنندۀ آرمان‌ها و آرزوهای یک جامعه باشد و هم می‌تواند از وضعیّت حاکم بر آن حکایت کند.

یکی از ویژگی‌های خاصِّ شاعرانِ معاصر برای استفاده از اسطوره‌های ملّی و قهرمانی، اسطوره‌سازی و اسطوره شکنی آن‌ها در راستای بیان مقاصد و مضامین شعری خویش است. «شاعر معاصر در انطباق با نیازهای متناسب اوضاع جامعه خویش، اساطیر فراملّی و یا ملّی - میهنی را با ذهنیّات خاص خویش بازآفرینی می‌کند و از سوی دیگر شاعر در تقابل با موقعیت جامعه‌اش به آفرینش اساطیر خود می‌پردازد.» (رشیدیان،20:1370). از میان شاعران معاصر ایران، مؤلفه‌های اسطوره‌شکنی و اسطوره‌سازی رمانتیک در اشعار شفیعی‌کدکنی به وضوح مشاهده می‌شود. بالاترین بسامد استفاه از اساطیر، به عنوان یک شاخصۀ رمانتیک، و نحوۀ متفاوت به کارگیری و بازآفرینی خلّاقانه آن‌ها در اشعار این شاعر قابل تأمّل است.

شعر شفیعی‌کدکنی، شعر اسطوره‌ها، باورها و رؤیاهای جمعی قوم ایرانی است که عصارۀ فرهنگ و تمدّن ایران -  اسلامی را در بردارد و این حاکی از آگاهی عمیق شاعر و پیوند تنگاتنگ با نیاکان است. تقدّس انسان‌های پاک و وارسته در طول تاریخ یا فراتر از آن، در شعر شفیعی‌کدکنی تجلّی اسطوره‌ای یافته است. شاعر به آنان عشق می‌ورزد و با عاطفه و خیال خود تصویری  اسطوره‌ای از آنان می‌آفریند؛ گاهی نیز ضمن بازگو کردن روایت‌های اسطوره‌ای، به بیان مفاهیم یا توصیف اوضاع و احوال موردنظر خود می‌پردازد که همۀ آنها از ویژگی‌های بارز و فضیلت شعر شفیعی کدکنی است. در شعر او، نماد، جایگاه و اهمیّت خاصّی دارد. نمادهایی که از ادبیّات سنّتی به شعر شفیعی کدکنی راه یافته­اند، دیگر در آن حوزه­ی معنایی گذشته به کار نرفته­اند و وارد فضای تازه­ای شده­اند. وی به کمک نمادهای ابداعی و شخصی، با نگاهی واقع بینانه مشکلات و گرفتاری­های اجتماعی را بیان می­کند. نمادهای شعر شفیعی کدکنی 1- معمولا یا از طبیعت گرفته شده­اند؛ مانند شقایق، درخت و... یا از اسطوره‌ها؛ مانند: سیمرغ و ققنوس و گاهی از تاریخ؛ مانند تاتار، 2- نمادهایی که از اسطوره‌ها به شعر شفیعی راه یافته­اند، معمولا نقیضه­ی نمونه­ی اصلی و تاریخی­اند و به قصد طنز ساخته شده­اند؛ مانند سیمرغ و نوح جدید، 3-  نمادها از حوزه­ی طبیعت و اسطوره اخذ می­شوند و به خدمت مفاهیم اجتماعی، انسانی و گاه فلسفی درمی­آیند. 4- شفیعی کدکنی، علاوه بر استفاده از نمادهای مرسوم در ادب فارسی، خود نیز نمادهایی را آفریده است؛ مانند کوهبید، طوقی.

1-1- پرسش‌های پژوهش

- در شعر شفیعی کدکنی، کارکردهای اسطوره زدایی و اسطوره سازی  از جنبه­ی رمانتیک بودن چگونه بازتاب یافته­اند؟

- مهم­ترین گونه­های اسطوره زدایی و اسطوره سازی در شعر شفیعی کدکنی کدامند؟

2-1- روش پژوهش

 این تحقیق از نظر ماهیّت، پژوهشی توصیفی – تحلیلی از نوع تحلیل محتواست و از نظر هدف پژوهشی، بنیادی نظری است.

3-1- پیشینه‌ی پژوهش

1-پیروز (1397)، در مقاله­ی «بررسی رویکردهای اسطوره پردازی در غزلیّات حسین منزوی با تکیه بر اندیشۀ رمانتیک» به تقسیم بندی سه شکل تکرار، تغییر و بازآفرینی و تبیین چگونگی اسطوره پردازی، بر محور اندیشه ی رمانتیک در غزلیّات شاعر پرداخته است و در پایان برای تحلیل دقیق­تر، چند نمودار بسامدی ارائه داده است.

2- علوی مقدم و ساسانی (1386)، در مقاله­ی «بررسی تطبیقی بازآفرینی اسطوره‌ها در شعر معاصر» به نقد و ارزیابی بازآفرینی اسطوره‌ها به ویژه از جنبه­ی گرایش­های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شاعران گذشته و معاصر پرداخته­اند.

3 -کریمی پناه و رادفر (1390)، در مقاله­ی «تجلی اسطوره در شعر شفیعی کدکنی» به بررسی تجلّی اسطوره‌ها به مفهوم عام و در گستره­ی تاریخی – فراتاریخی در شعر وی پرداخته­اند. زیرا اسطوره را به صورت تجلّی اسطوره‌های ملّی – قومی، اسطوره‌های پیامبران، اسطوره‌های عرفانی، اسطوره‌های شاعران دسته بندی کرده­اند.

4– میرزاده (1394)، در مقاله­ی «اسطوره‌های مشترک در شعر شفیعی کدکنی و آدونیس» به تحلیل اسطوره‌های مشترک دو شاعر از جمله ققنوس، حلاج، حضرت مسیح و ... پرداخته­اند.

5- علیمرادی (1396)، در مقاله­ی «بررسی تطبیقی اسطوره‌های ملّی در شعر حافظ و شفیعی کدکنی» به بررسی اسطوره‌های ملّی در شعر دو شاعر، درمی­یابد که اسطوره‌ها به همان روش و سیاق اصل اسطوره، بدون دخل و تصرّف در شعر این دو شاعر ظاهر شده­اند. در پایان پژوهش، همسانی و تفاوت­های اسطوره‌ها در شعر شفیعی و حافظ همراه با شواهد مورد تبیین و تحلیل قرار داده­اند.

6- مشهدی و مرادیان (1400)، در مقاله­ی «اسطوره سازی رمانتیک در شعر سیاوش کسرایی» به بررسی و واکاوی مؤلفه­های رمانتیک به اسطوره و بازآفرینی آن و تلاش آن­ها در تغییر و تفسیر اسطوره‌های کهن و آفرینش اسطوره‌های مدرن، به تحلیل و چگونگی بازتاب شخصیّت­های تاریخی اسطوره پرداخته­اند.

2- چارچوب مفهومی یا مبانی نظری پژوهش

پیش از آنکه به تقسیم‌بندی و بررسی نمونه‌های شعری و شرح و تفسیر آن‌ها بپردازیم، اصطلاحات اصلی پژوهش، یعنی اسطوره و رمانتیسم در شعر نو و مهم­ترین مؤلّفه­های رمانتیسم اجتماعی در شعر شفیعی کدکنی را تعریف و تبیین می‌نماییم.

1-2- پیوند اسطوره و رمانتیسم در شعر نو

شعر معاصر ایران که متأثر از رمانتیسم غربی است، پس از انقلاب مشروطه زاده شد و اساطیر در قالب­های نوینی ارائه کرد. (شمس لنگرودی، 1381:ج1/597)؛ «رمانتیک­ها در بسیاری از موارد، اسطوره‌ها و افسانه­های ملّی خود و ادبیّات معاصر دیگر ملل و حتی اسطوره‌های خودآفریده­ی نوین را اساس کار قرار می دهند.» (سیدحسینی، 178:1371)؛ می­توان گفت «رمانتیک­ها سخت دلبسته­ی ایده­ی «روح ملّی» و نمودهای این روح، مانند زبان­اند.» (کاپلستون، 1387: 29)؛ اینگونه ما واقعیّت را در شعر آن­ها که گاه رگه­هایی از دلبستگی به فرهنگ و زبان ملّی و بهره گیری رمانتیک از بن مایه­های حماسی و اسطوره­ای قوم دیده می شود، آسان تر باور خواهیم کرد.  

اسطوره سازی در آثار رمانتیک، معنایی فراتر از به کارگیری اسطوره‌های کهن دارد. رمانتیک­ها علاوه بر استفاده از اسطوره‌های کهن، خود نیز دست به بازآفرینی اسطوره می­زنند و اسطوره‌های کهن را نیز به گونه­ای خلّاقانه و فردی به کار می­برند (جعفری ، 1386: 294)؛ نکته­ی بسیار مهمی که به هیچ وجه نباید از آن غافل شویم این است که بهره گیری این شاعران از اسطوره –همچون تمام شاعران و نویسندگان رمانتیست - بیشتر به وسیله­ی اسطوره سازی و خلق اسطوره‌های مدرن و بازسازی اسطوره‌های کهن، گاه همراه  با تغییر و تخریب و در مواردی مهم، درآمیختن روایت­های اسطوره­ای بوده است. (میرعابدینی، 1386: 342)

2-2- مهم­ترین مؤلّفه­های رمانتیسم اجتماعی در شعر شفیعی کدکنی

2-2-1- آزادخواهی و استبدادستیزی: آزادخواهی و استبدادستیزی از سویی یکی از مؤلفه­های رمانتیسم و حاصل بروز احساسات و عواطف شاعر نسبت به خود و جامعه خویش است و از سوی دیگر، بیانگر احساس تعهّد و رسالت اجتماعی شاعر است. شفیعی کدکنی با درک فضای بسته و استبداد زده­ی جامعه­ی عصر خویش، با بیانی عاطفی و بهره گیری از شیوه­های بیانی مؤثر بر مخاطب و متناسب با حال و مقام به ستایش آزادی و ستیزه با استبداد و آگاهی بخشی به جامعه­ی عصر خویش می­پردازد.

2-2-2- اومانیسم: رمانتیک­ها، در ساحت تفسیر اومانیستی از بشر، توجّه خود را بیشتر بر بُعد احساسی و عاطفی آن متمرکز کردند. با پیدایش دوره­ی مدرن و پذیرش و گسترش اندیشه­های خردگرایانه و تحلیل منطقی جهان و تکیّه بیش از پیش بر خرد انسانی، چنین به نظر می­رسد که عصر حاضر، عصر ارزش زدایی از اسطوره‌ها و پایان روایت­های اساطیری باشد. شفیعی کدکنی همواره با انطباق اساطیر کهن با شرایط موجود به باززایی و نوسازی آن دست یازیده و از نیروی خیالی آن بهره گرفته است. او نیز چون دیگر شاعرانی که شرایط اجتماعی – سیاسی زمان خود را به خوبی درک کرده است، تلاش می­کند تا آنها را با مقتضیّات جامعه­ی عصرش انطباق داده، یا با توجّه به نیاز جامعه­ی خویش، به خلق اسطوره‌های نو دست یازد.

2-2-3- طبیعت ستایی: تلّقی خاص از «طبیعت» در آثار اغلب رمانتیک­ها دیده می­شود. طبیعت برای شاعران و نویسندگان جدید فقط واقعیّتی بیرونی بود که هنرمند می­توانست برای غنی کردن اثر خود از آن بهره ببرد. (ثروت،80:1390)؛ شاعر رمانتیک بر طبیعت بیرونی تأمّل می­کند تا این پدیدار بیرونی به سمبل تبدیل می­شود. (جعفری،299:1378)؛ شفیعی کدکنی معمولا نمادها را از طبیعت یا اسطوره‌ها می­گیرد و برای مفاهیم و اندیشه­های اجتماعی و انسانی و گاه فلسفی به کار می­برد. تأمّل شفیعی کدکنی در اوضاع نابسامان اجتماعی و حساسیّت در برابر استبداد و یأس و نومیدی در اغلب موارد، حالتی معترض به کلام وی می­بخشید. طبیعت در تخیّل شاعر به عنوان داروی شفابخشی است که امکان دست یابی به مدینه­ی فاضله­ی اجتماعی و درمان تمام دردهای ناشی از محرومیّت انسان هم عصرش در آن تصوّر می­شود.

2-2-4- مرگ اندیشی: یکی دیگر مؤلفه­های رمانتیک در شعر شفیعی کدکنی، مرگ اندیشی است. مرگ اندیشی در اشعار او، ریشه­ی اجتماعی - سیاسی دارد.  مفهوم مرگ در طول دوران شاعری­اش تا حدودی تحوّل یافته است. دوره­ی اوّل شاعری او با مرگ ستیزی و مرگ گریزی همراه است. در دوره­ی دوم، شاعری شفیعی کدکنی، نگاه وی به مرگ و زندگی، دیدگاهی پرسش­گرانه و آمیخته با انتقاد است؛ امّا همچنان نگاه وی به مرگ، عارفانه و صوفیانه است و آموزه­های مرگ اندیشیِ وجودگرایان را فقط در لای­های سطحیِ واژگان به کار می­گیرد.

 2-2-5- ناسیونالیسم (وطن دوستی) : عشق و علاقه به وطن و ابراز احساسات نسبت به آن، یکی از عناصر مهم شعر رمانتیک در سروده­های شفیعی کدکنی است. به گونه­ای که می­توان گفت: «ناسیونالیسم و رمانتیسم خواهران توأمانند.» (شفیعی کدکنی،110:1387)؛ وطن دوستی شاعر غالبا صبغه­ی مثبت و فرهنگی دارد. در واقع شفیعی کدکنی همچون اغلب شاعران و نویسندگان عصر خود، در پی آن است که مردم را از ریشه­های تاریخی و ملّی حیات جمعی­شان آگاه کند. او در زندگی اجتماعی – سیاسی خود همواره در پیِ ستیز با مستبدّان و دشمنانِ وطن و آزادی بود.

2-2-6- نوستالژی خاطره قومی (بازگشت به اسطوره‌ها): بازگشت به اسطوره‌ها از اصول فکری مکتب رمانتیسم است که شاعرانی همچون ویلیام بلیک (William Blake) و ویلیام باتلر ییتز (William Butler Yeats) به آن گرایش داشتند. تلاش شاعر در این حیطه، سخن فروید درباره­ی اسطوره را به یاد می آورد. او معتقد است که « اساطیر ته مانده­های تغییر شکل یافته­ی تخیّلات و امیال اقوام و ... رؤیاهای متمادی دوران بشریّت در دوران جوانی اند.» (بایستد،33:1370)؛ شفیعی کدکنی علاوه بر بازگشت به تاریخ، به اسطوره‌های ملّی ایرانیان نیز بازگشت نوستالژیک دارد. «بازگشت به مظاهر طبیعت» یکی دیگر از روش­های بیان نوستالژیک اسطوره است. درخت، کبوتر، خورشید، باران و ...  که در شعر وی از بسامد بالایی برخوردارند، در اسطوره‌های همه­ی اقوام جهان دارای نمادهای ویژه­اند.

2-2-7- اندوه، یأس و ناامیدی: از بن مایه­های عمده­ی شعر شفیعی کدکنی، پیرنگ اندوهی است که حضور آن در جای جای سطرهای شعرش، به چشم می­خورد. «اندوه و افسردگی نهادین، از ویژگی­های آشکار نوشته­های رمانتیک به حساب می­آید.» (فورست،51:1392)؛ می­توان گفت: روح رمانتیکی، روح اندوه و شکست و ناکامی است. اندوه، یأس و ناامیدی که در سروده­های شفیعی کدکنی دیده می­شود به سه گونه­ی شخصی، اجتماعی و فلسفی نمودار شده است. تمایل به بیان اندوه­های فردی و اجتماعی، در اشعار او نیز به شکلی برجسته نمایان است. در واقع، شفیعی با بازتاب این غم­ها، می­خواهد احساسات خود را با مخاطب در میان گذاشته و نوعی همدلی بین خود و مخاطب ایجاد نماید.

2-3- اسطوره زدایی -  اسطوره سازی در اندیشه­ی شاعران معاصر

اسطوره‌ها ریشه در آرزوهای قومی و جمعی انسان­ها دارند و زیست مایه­های خویش را از باورهای مذهبی، ملّی و عامیانه می­گیرند و سپس در آثار ادبی و هنری یا دیگر نمودهای فرهنگی، به اشکال گوناگون تجلّی می­یابند؛ و به همین دلیل، اُفت و خیزهایی که در جهت پرورش و یا تضعیف آنها صورت می­گیرد، می­تواند آیینه­ی روشنی برای انعکاس روح دور­ه­های مختلف زمانه باشد. از طرفی دیگر، «اسطوره‌های متبدّل» به ویژه اسطوره‌هایی که از «رئالیسم میل کرده به سوی اسطوره» گرفته می­شوند، گاهی در دست شاعران، به ابزارهایی برای بیان عواطف، اندیشه، نگرش و حتی احساسات زودگذر تبدیل می­شوند و در این میان، تحوّلات اجتماعی و نگرش­های عقیدتی نیز، می­توانند در تغییر و تحوّل یا دگرگونی سیمای این اسطوره‌ها یا پرورش و مرگ و میر آنها مؤثر باشد. امّا آنچه را که اوج نقطه­ی عطف در روند اسطوره سازی و اسطوره شکنی می­توان مورد توجّه قرارداد، زمانی است که شاعر، اسطوره‌هایی را که در بهترین شکل ممکن ساخته و به آنها شاخ و برگ داده است به دست خود تضعیف و ویران می­کند و البته این شیوه­ی عملکرد بدون هدف نیست؛ زیرا با تخریب این اسطوره‌ها (به ویژه اسطوره‌های عشق و عرفان) که در برترین وضعیّت ممکن پرورش یافته­اند. بهتر می­توان اسطوره­ی «خویشتن» را ساخت و خود را در این دو ویژگی (که هر دو مورد توجّه صوفیان است)، برتر دانست و بدین گونه است که اوج اسطوره سازی در این دو محور به اسطوره شکنی می­انجامد. (سلاجقه،37:1381)؛ از آن جایی که نگاه شاعران نوگرا به مفاهیم اسطوره، یک نگاه نو و بعضا آرمانگرایانه و با رویکردی سیاسی – اجتماعی است؛ لذا، کاربرد آن از این منظر در خور تحلیل و تبیین و تأمّل و ژرف اندیشی است.

اسطوره زدایی و اسطوره سازی مقوله­ای دارای اهمیّت در شعر امروز به حساب می­آید. «جمعی از شاعران نوگرا، تلاش نمودند تا با اتّکا به تجربیّات فکری و خلاقیّت­های فردی در این حوزه، نوآوری نمایند و فضاهایی را در شعر به وجود آورند. برترین ویژگی آن، فراواقعی بودن و به تعبیر دیگر، «مینوی بودن» است.» (حاکمی والا و منصوریان سرخگریه، 1385: 112). در شعر شفیعی کدکنی، نماد، جایگاه و اهمیّت خاصّی دارد. نمادهایی که از ادبیّات سنتی به شعر شفیعی کدکنی راه یافته­اند، دیگر در آن حوزه­ی معنایی گذشته به کار نرفته­اند و وارد فضای تازه­ای شده­اند. وی به کمک نمادهای ابداعی و شخصی، با نگاهی واقع بینانه مشکلات و گرفتاری­های اجتماعی را بیان می­کند. نمادهای شعر شفیعی کدکنی 1- معمولا یا از طبیعت گرفته شده­اند؛ مانند شقایق، درخت و... یا از اسطوره‌ها؛ مانند: سیمرغ و ققنوس و گاهی از تاریخ؛ مانند تاتار، 2- نمادهایی که از اسطوره‌ها به شعر شفیعی راه یافته­اند، معمولا نقیضه­ی نمونه­ی اصلی و تاریخی­اند و به قصد طنز ساخته شده­اند؛ مانند سیمرغ و نوح جدید، 3-  نمادها از حوزه­ی طبیعت و اسطوره اخذ می­شوند و به خدمت مفاهیم اجتماعی، انسانی و گاه فلسفی درمی­آیند. 4- شفیعی کدکنی، علاوه بر استفاده از نمادهای مرسوم در ادب فارسی، خود نیز نمادهایی را آفریده است؛ مانند کوهبید، طوقی.

3- تحلیل داده‌ها

در میان شاعران معاصر افرادی، به فراخور قدرت ادبی و دست‌مایه های علمی و هنری خویش، با بهره گیری از اسطوره‌های کهن، با پرداختی تازه و متناسب با نیازهای اجتماعی، با باززایی و بازآفرینی هنرمندانۀ آنها پرداخته‌اند و یا با الهام گرفتن از مفاهیم اساطیری ریشه‌دار گذشته، به آفرینش اسطوره‌های جدید دست زده‌اند.شفیعی کدکنی یکی از شاعرانی است که با استفاده از اسطوره های کهن و همچنین اسطوره شکنی و اسطوره سازی از شخصیّت های تاریخی، با توجّه و با در نظر گرفتن نیازهای زمانه، به اشعارش غنای خاصّی بخشیده و باعث ماندگاری آنها شده است. روی هم رفته اسطوره ها در شعر او به اشکال زیر به کار گرفته شده‌اند:

1-3- اسطوره زدایی و اسطوره شکنی در شعر شفیعی کدکنی از جنبه رمانتیک

نوآوری و آشنایی‌زدایی‌های شفیعی کدکنی با تغییر مفهوم اسطوره‌ای، دخل و تصرّف در اسطوره، و... معکوس نشان‌دادن جریان اسطوره، آن را با جذابیّت بیشتر طرح کرده است. بدین ترتیب برخی از اسطوره‌های شعرهای شفیعی‌کدکنی هم اندکی با سنّت ادبی پیشین مغایرت دارد. وجود نگرش رمانتیک در شعر او و غلبۀ برخی مؤلفه‌های رمانتیسم اجتماعی آن بر سروده‌هایش، نگاه او را به اسطوره‌ها – به عنوان بخشی از سنّت‌های فرهنگی بشری کاملا دگرگون کرده است. اسطوره‌زدایی شفیعی‌کدکنی را در قالب گونه‌ها و حالت‌های زیر بهتر و روشن‌تر می‌توان گزارش کرد:

1-3-1- تخریب و تغییر معنای اسطوره

ذهن انسان مدرن، هیچگونه چارچوب نفوذناپذیری را قبول نمی­کند. حریم اسطوره‌ها که همیشه نمونه­هایی مثالی و بی­نقص بوده­اند نیز از این قاعده مستثنی نیست. متن­های رئالیستی مبتنی بر قردادهای عام بین نویسنده و خواننده­اند؛ امّا نویسنده­ی مدرن، این قراردادها را می­شکند. (چایلدز،89:1392)؛ شاعر معاصر، به جای توصیف اسطوره‌ها، آن­ها را چون ابزاری در خدمت اندیشه­ی خود می­گیرد. گاهی روایت آن­ها دگرگون و تخریب می­کند، گاه روایت برتری را خلق می­کند و در برخی موارد، شاعر نقش آن­ها را بر عهده می­گیرد. شفیعی کدکنی نیز همواره با انطباق اساطیر کهن با شرایط موجود جامعه به اسطوره شکنی و اسطوره زدایی می­پردازد. از جمله اسطوره­ی «سیمرغ» که در شعر وی جلوه­ی بارزتری دارد. این مرغ افسانه­ای شگفت، از دیرباز در شعر شاعران ایرانی به گونه­های مختلفی متجلّی شده و در شعر شفیعی نیز بارها به زبانی سمبلیک، اسطوره زدایی و اسطوره سازی شده است.

_ مهرگان آمد و سیمرغ بجنبید از جای/ حالیا پر شده هر سو ز حضور سیمرغ/ زندگی بر همه مرغان تنگ آمده است/. قحطی آورده و بی برگی و تنگی به سرای. (هزاره­ی دومِ آهوی کوهی، 158-157)

چنین به نظر می­رسد در این سروده­ی شفیعی کدکنی، ما با سیمرغی مواجه هستیم که اگر چه در گذشته نجات بخش و یاریگر بوده، اکنون تاب و توان خود را از دست داده است. گویی از یاری رسانی و اعجاز سیمرغ دیگر خبری نیست؛ زیرا که روحیه­ی نومیدی سرتاسر فضای جامعه را گرفته است، غم و تنهایی بر شعر شاعر سایه افکنده است و مرغان را در شرایطی می­بینیم که زندگی بر آنان تنگ شده و پر و پیکر سیمرغ، چنان سنگینی بر زندگی آنها فرو افکنده که حتّی لحظه­های آنها را نیز پر کرده است. شاید یأسی که در این سروده دیده می­شود، ناشی از سرخوردگی و اندوهی است که شاعر بعد از جریانات سیاسی مرداد سال1332 به آن دچار شده است و امیدهای خود را از دست رفته می­بیند. شفیعی کدکنی به دلیل یأس و نومیدی عمیقی که وجودش را دربر گرفته، برداشت جدید و متفاوتی از سیمرغ دارد.

شاعران معاصر از جنبه­های مختلف به سرگذشت داستانی سیاوش، براساس آنچه در شاهنامه آمده است، پرداخته­اند و کارکردهای گوناگونی را در آفرینش­های شعری – اعم از کارکردهای سیاسی، اجتماعی و ... – مدنظر قرار داده­اند که شفیعی کدکنی با نگرشی متفاوت به آن پرداخته است. وی داستان اسطوره­ای سیاووش را دست مایه­ی شعر خود قرار داده و گذشتن او از آتش و سربلند شدن نزد بزرگان را به شکلی نوین، بازسازی کرده است. شفیعی کدکنی به مدد تخیّلِ خلّاقش، شدّت اندوه و درد خود را از جامعه به نمایش می­گذارد . نشانه­­ی این دردمندی و نومیدی را می­توان در بند زیر مشاهده کرد. وی با بهره گرفتن از شخصیّت سیاوش به افرادی از جامعه اشاره می­کند که با دلی پاک و قلبی ساده، قدم در آزمون سخت مبارزات نهادند، اما نتوانستند به اخلاق و انسانیّت پایبند باشند و در این مسیر، گرفتار نفسانیّت شده و تبدیل به حیوان پستی چون خوک شدند. شاعر با دست مایه قرار دادن این شخصیّت دینی، شدت اندوه و اعتراض و انتقاد سیاسی خود را نسبت به شرایط وحشتناک و یأس آلود جامعه ابراز کرده است.

_ خدایا!/ زین شگفتی­ها / دلم خون شد، دلم خون شد/ سیاووشی در آتش رفت و / زآن سو / خوک بیرون شد. (هزاره­ی دوّم آهوی کوهی، 97)

با دقّت و تأمّل در معنای شعرِ «معجزه» و وقوف بر ذهنیّت شاعر، می­توان گفت: شاعر از تفکرات اومانیستی نیز بهره گرفته است تا ذهنیّت سیاسی خود را بیان کند. شفیعی کدکنی به منظور نشان دادن نمونه­ای از به حاشیه رانده شدنِ عناصر متافیزیکی در سروده­اش، سروده­ی معجزه می­سراید تا به مخاطبان خویش بفهماند که چگونه جنبه­های متافیزیکی از اسطوره­ی سیاوش زدوده می­شود. اندیشه­های اومانیستی همانگونه که با نیروهای متافیزیکی به مبارزه برمی­خیزد، به رویارویی تقدیرِ کور انسان­ها و سرنوشت از پیش تعیین شده­ی آن­ها نیز می­پردازد. شعر معجره­ی شفیعی کدکنی، قابل تأویل به این مفهوم است.

1-3-2- تقدّس زدایی در اسطوره

شاعران امروز با پیراستن غبار تقدّس از اسطوره، آن را جلوه­ای دیگرگونه می­بخشند که این موضوع با معنای نخستین اسطوره، تطبیق ندارد. می­توان گفت: یکی از ویژگی­های شعر شفیعی کدکنی در توجّه به اسطوره زدایی، «تقّدس زدایی» است که به طور عمده در مواقعی صورت می­گیرد که شاعر، قصد اسطوره زدایی دارد. نوآوری و آشنایی زدایی­های شفیعی کدکنی با تغییر مفهوم اسطوره­ای، دخل و تصرّف در اسطوره، ... معکوس نشان دادن جریان اسطوره، آن را با جذابیّت بیشتر طرح کرده است. بدین ترتیب، برخی از اسطوره‌های شعرهای شفیعی کدکنی هم اندکی با سنّت ادبی پیشین مغایرت دارد. این همان برخوردی است که آلن رب گریه در رمان «پاک کن­ها» با اسطوره ادیپ انجام می­دهد؛ و آن را تنها به قصد اسطوره زدایی و شکستن قداست و ابهت اسطوره، به صورتی خنده دار، بازتاب می­دهد. (اسداللهی،8:1384)؛ شاعر بیدارگر تلاش می­کند که چهره­ی دروغ و فریب ایدئولوژیکی را که بر جامعه، سلطه افکنده و خود را مسیح نجات بخش، نمایانده است، آشکار سازد.

_ مسیح غارت و نفرت/ مسیح مصنوعی!/ کجاست باران، کز چهره­ی تو بزداید/ نگاره­های دروغین / و سایه­ی تزویر/ کجاست آینه/ ...   (آیینه برای صداها، 289)

یا در جایی دیگر می­گوید:

_ هزار پرسشِ بی­پاسخ از شما دارم/ گروهِ مژده رسانان این مسیح جدید/ شفا دهنده­ی بیماری­های مصنوعی/ میان خیمه­ی نور دروغ زندانی. (همان، 287)

هنرمند رمانتیک، همیشه با تضادهایی در ذهن و اندیشه­ی خود درگیر است. وی، ایده آل­ها و آرمان‌هایی در ذهن خود ساخته که با واقعیّت بیرونی جهان پیرامونش که پر است از، نابرابری­ها، رنج­ها و تلخی­ها مطابقت ندارد. این دوگانگی و تضّاد، در شعر شفیعی کدکنی نیز دیده می­شود. مثلا مسیح (ع) در شعرهای سیاسی – اجتماعی او، عیسای روزگار شاعر، منجی دروغین است که « شفا دهنده­ی بیماری­های مصنوعی» است، از مزرع کرامتش خرمن گرسنگی و فقر چیده می­شود. مسیح در این سروده­ها، جنبه­ی دروغین پیدا کرده است و نشان می­دهد که هر مژده­ای هم نمی­تواند راست باشد و عناصر مذهبی مورد سوء استفاده مبلغان دروغین قرار می­گیرند، بدون اینکه معجزه­ای از آن دیده شود.

بر طبق روایات اسلامی، نوح پس از ناامیدی از هدایت کافران، از خدا برای آنان طلب عذاب می­کند. او برای نجات خود و یارانش از این عذاب، کشتی می­سازد. همچنین برای ادامۀ حیات، از هر حیوان، یک جفت را بر کشتی خود سوار می­کند.کشتی نوح در شعر شفیعی، دیگر، ویژگی کشتی شناخته شده را ندارد. در صورتی که این کشتی در شعر وی هیچ یک از آن مشخصّات را که در روایات دینی یا در سخن مفسّران یا شعر شاعران پیشین آمده است، ندارد؛ کشتی­ای که با توسّل به آن می­شد از عذاب الهی رست، صفت نجات دهنده از کشتی نوح (ع) زدوده شده است. کشتی نوح (ع) که در این سروده با آن مواجه شده­ایم، کاغذی است در میانه­ی رگبار. شاعر حتّی با آوردن صفت «جدید» در عنوان شعر خودش اذعان می­کند که نوح (ع) مدرن او با نوح (ع) آشنا و شناخته شده همگان، متفاوت است، آیینی نوین را آورده، پیروان و ساکنان کشتی او موجوداتی موذی و منفورند و کشتی­اش هم تکّه کاغذی بر روی آب است که باز تأکید کننده­ی واهی بودن و سست بودن دین و پیروان این نوح (ع) نوآیین است.

_ نوح جدید ایستاده بر درِ کشتی/ کشتی او پر ز موش و مار صحاری/ لیک در آن نیست جای بهر کبوتر/ لیک در آن نیست جای بهر قناری/ نوح جدید ایستاده بر درِ کشتی/ گوید: عذاب کفر و تباهی/ هر که نباشد درون کشتی من، نیست/ ایمن از آن موج خیز بحر الهی/ نوح نوآیین ستاده بر درِ کشتی/ ...   (هزاره­ی دومِ آهوی کوهی، 121-120)

 در این بند شعر، شفیعی کدکنی برای انتقاد زیرکانه از نابسامانی­های جامعه و ناامیدی از تحقّق آزادی جامعه­ی زمان خود می­گوید: استبداد، نوح جدیدی است که ادعای نجات کاروان بشریّت را دارد، ولی ادعایش پوچ است. این نوح، ادعای پیامبری می­کند امّا کشتی او، آکنده از افکار منحرف و سودجویانه است و در آن از ترانه­ی آزادی و حقیقت خبری نیست. با این همه ادعا، او کاری از پیش نمی­برد و کشتی وی در گرداب دریای مبارزه و آزادخواهی، دچار طوفان می­شود و از بین می­رود.

1-3-3- جنبه­ی طنزآمیز و ریشخند در اسطوره (تلمیح آیرونیک)1

یکی از گونه های طنز شعر شفیعی کدکنی تغییر در محتوا و مفاهیم اسطوره‌های دینی و حتّی وارونه جلوه دادن معنای برخی از آن­ها با نگاهی سرشار از پرسش­های فلسفی است. گویی او در این کار خود هدفی را دنبال می­کند که انسان و آرمان­های دگرگون شده­اش مهم­ترین پرسش ذهنی او را تشکیل می­دهد. او خود در جایی می­گوید: اینکه می­گویند _که گویا در اصل، سخنِ بودلر است_ «هر هنری از گناه سرچشمه می­گیرد» به نظر من معنایی جز این ندارد که توفیق هر اثر هنری بستگی دارد به میزان تجاوزش به حریم تابوهای یک جامعه. در مورد طنز هم ، گونه ای از هنر است، می­توان گفت که عمق آن یا استمرار و ارزش آن وابسته به میزان تجاوزی است که به حریم تابوها دارد. (درودیان، 122:1387)؛ در سروده­ی ذیل، شاعر به اسطوره زدایی پرداخته است؛ زیرا به صورت وارونه و متّضاد، خضر را که نماد سبزی و حیات بخشی است، پیچکی دانسته که بر سپیدار پیری پیچیده و به جای اینکه به او سبزی و حیات دهد، شیره­ی وجود او را می­گیرد و می­خورد. شفیعی کدکنی با لحنی حزن آلود و حسرت بار می­گوید: معجزه­ی سبزینگی نتوانسته بر ماهیّت سپیدار که بی­ثمر بودن است، عوض کند.

_ خضری مگر گذشته از این راه/ آه! این چه معجزه­ست/ کز دور سبز می­زند و جلوه می­کند/ تنوار خشک سپیدار پار/شاید/ امّا/ نه،/ بی­گمان / این پیچکی ست رسته و بالیده / و افکنده طیلسان بلندش را/ بر قامت نژند سپیدار. (آیینه برای صداها،360)

شاعر در شعر «ملخ های زرّین» از داستان ایوب پیامبر، تصویر تازه­ای نشان می دهد که با اصل داستان منافات دارد. چرا که وی، جلوه­ی بارزتری از اسطوره زدایی و اسطوره شکنی در این سروده­اش به نمایش می­گذارد. اشاره به صبر ایّوب نیز در شعر شفیعی کدکنی، بازتابی دیگرگونه با جنبه­ی طنز و ریشخندی به ثمره­ی شکیبایی و تحمّل در این دوران است که در نهایت همه­ی جسم و جان صبوران، ایّوب­وار پوسیده و تباه می­شود و چیزی جز تعدادی کرمی، برجا نمی­ماند. در این سروده ماجرای ابتلاء و بیماری ایّوب پیامبر به طرزی آیرونیک و متفاوت با داستان اصلی چنان بیان شده است که سرانجام آن؛ یعنی تداوم بلا و پایان یافتن تحمّل و صبر ایّوب در برابر کرم­ها و شکست خوردن ایّوب از کرم­ها را بیان می­کند، پایانی که با اصل داستان هیچ سنخیّتی ندارد؛ خواننده بلافاصله درمی­یابد که در این اشاره­ی داستانی، اسطوره زدایی بارزی به چشم می­خورد.

_ این بار هم، ناگاه / زرّین ملخ بارید/ آری/ امّا نه بر ایوب/ بر مشتِ کرمی، در کنارِ راه/ زیرا که بعد از / هفت سال و / هفت ماه و/ هفته و/ ساعت/ چندان که هفت اندام خود راجست/ دید ای دریغا! هیچ پیدا نیست:/ یعنی/ انبوهی از کرم است و ایوبی در آنجا نیست. (هزاره­ی دوّم آهوی کوهی، 367)

یکی از اسطوره زدایی رمانتیک در شعر شفیعی کدکنی، تغییر در ساختار و معانی و مفاهیم اسطوره‌های دینی و مذهبی است که با توجّه به پیام و مقصود شعر جلوه می نمایند. شاعر در سروده­ی بالا با نگاهی ناامیدانه و مأیوس کننده به جنبه­ی متافیزیکی اسطوره دینی ایوب می­پردازد؛ زیرا ایوب به کلی نابود شده است و اثری از وجود او نیست. تنها مشتی کرم برجای مانده است. ایّوب به کلّی مفهوم دینی خود را از دست داده است. چرا که برداشت و تلّقی شاعر از این شخصیّت دینی، بستگی به جوّ سیاسی و اجتماعی و محیط زندگی او دارد.

سلیمان جدید در سروده­های شفیعی کدکنی می­تواند دیگر آن سلیمان نبی نباشد، بلکه اشاره به حاکمیّت مستبدانه­ی رژیم سابق باشد که بنیان تخت و رختش را موریانه­ها خورده­اند، امّا او هنوز با ظلم و بیداد در خیال خویش، می­پندارند که جاودانه پابرجا است. پوسیده شدن عصا و تخت سلیمان، نمادی از متلاشی شدن درونی پایه­های حکومت پهلوی است که به علّت جبروت و شوکت بیرونی و تظاهرهای آن، فعلا عموم مردم از وجود آن اطلاعی ندارند و فقط باد (نماد جنبش و حرکت وسیع و همه جانبه­ی مردمی) آن را به طور آشکار مشخّص خواهد کرد. در ادامه­ی همین سروده است که شاعر، بوته­های فصیحی را می­بیند که سرهای آنها حرف می­زنند. این بوته­های فصیح همان کشتگان و شهیدانی است که  در راه آرمان های وطن و ایران در دوران مبارزه به شهادت رسیده­اند و مرگ آنان خود، «حرفی» است که می­زند، یعنی مرگ، عاملی برای اتمام رسالت آنان نیست؛ بلکه آغاز راه و راهنمایی دیگر مبارزان و متفکران برای نجات ایران از اختناق حاکم است.

_ نزدیک­تر شدم/ دیدم عصا و تختِ سلیمان/ که موریانه/ از پایه خورده بودند، امّا هنوز او/ با هیبت و مهابتِ خود ایستاده بود/ زیرا که مردمان / باور نداشتند که مرده­ست/ و پیکر و سریرش/ در انتظارِ جنبش بادی ست. (آیینه­ای برای صداها، 400)

2-3- اسطوره سازی رمانتیک در شعر شفیعی کدکنی

در شعر معاصر، حتّی سنّتی‌ترین شاعران نیز کوشیده‌اند با بهره‌گیری از بازآفرینی عناصر اسطوره‌ای، این عناصر را به روزگار خود پیوند کنند و با انطباق‌های اسطوره‌ای با هدف منعکس‌کردن روزگار خود به یاری اسطوره‌های گذشته برخیزند. شفیعی‌کدکنی نیز در اسطوره‌سازی‌، با استفاده از اسطوره‌های گذشته به آفرینش دوبارۀ آنها در بافت معاصر سیاسی و اجتماعی دست می‌یازد و اسطوره‌های گذشته را به آیینه‌ای تبدیل می‌کند که زمان خود را در آنها بیابد. البته شاعر به دلیل جنس شعرش که همواره در آن دغدغۀ انسان و تعهد به آرمان‌های والای بشری مشهود است، از اسطوره‌ها برای رسیدن به آن آرمان‌ها و نیز دفاع از عقاید خود استفاده می‌کند و از همین رو دست به اسطوره‌سازی رمانتیک می‌زند. اسطوره‌سازی شفیعی‌کدکنی را به انواع مختلفی می‌توان دسته‌بندی کرد:

2-3-1- اسطوره سازی از شخصیّت تاریخی و دینی

یکی از بازآفرینی اسطوره در شعر شفیعی کدکنی، اسطوره سازی از شخصیّت­های تاریخی و دینی است. اسطوره‌هایی که قدرت انطباق پذیری با شرایط و تفکّرات جامعه­ی جدید را ندارند، جای خود را به اسطوره‌های جدید می­دهند. در اینگونه اسطوره سازی غالبا «شخصیّت­های تاریخی، گونه­ای اساطیری به خود می­گیرند و به صورت نمونه و الگوی عصر نوین درمی­آیند که بیشتر جنبه­ی سیاسی دارند.» (اسماعیل پور،73:1377)؛ و همچنین در شعر شفیعی کدکنی، بینش واقع گرایانه و آرمان جویانه­ای حاکم است که شخصیّت­های اسطوره­ای مذهبی – عرفانی، حماسه­های آن را می­آفرینند. دلبستگی عمیق شاعر به فرهنگ اسلامی و عشق به انسان­های کامل و وارسته­ی این میدان تا جایی است که شاعر با تقدّس بخشیدن به روایت آن­ها، شعرهایی ناب می­سازد.

2-3-1-1- سطل (سیزیف): یکی از اسطوره سازی­های تاریخی در شعر شفیعی کدکنی، اسطوره «سیزیف» یا«سیسوفوس» sysyphus)) است. او از شخصیّت­های افسانه­ای یونان است که نویسنده­ی غربی، آلبرکامو (Alber Camus)، داستان آن را تحت عنوان «اسطوره­ی سیزیف» آورده است2. «کامو را منادی فلسفه­ای خوانده­اند که به فلسفه­ی پوچی مشهور است.» (قاسمی داریان،155:1384)؛ شعر «چرخ چاه» شفیعی کدکنی، بیانگر نوسانات تاریخی و سیاسی جامعه­ی ایران است که آبستن حوادثی است که در خط ممتدی از قیام مزدک تا انقلاب، یا بهتر بگوییم جنبش مشروطه، جریان داشته و دارد. قطعه­ی چرخِ چاه، اسطوره­ی سیزیف را تداعی می­کند؛ اما این شعر بار فلسفی ندارد و پوچی انسان و جهان را به ذهن متبادر نمی­کند (حسن پور آلاشتی و امن خانی، 77:1387). شفیعی کدکنی، درون مایه­ی فلسفی این اسطوره را به کلّی تغییر داده و آن را در خدمت بیان مسائل اجتماعی در آورده است.  وی در شعر «چرخ چاه» تکرار بیهوده­ی مبارزات مردم و شکست­ها و ناکامی­ها و نومیدی­های آن ها برای ایجاد امنیّت و ثبات نسبی در کشور را به تصویر می­کشد. انسان­های حاضر در اجتماع کنونی نیز، مانند این سطل پس از تکاپوی فراوان درمی یابند که تلاش آنها بیهوده بوده است و آنها را به نور و روشنی راهی نیست و دوباره یأسی فراوان به سمت سیاهی برخواهند گشت، شاعر که خود نیز از اعضای همین اجتماع است به سرنوشتی مشابه گرفتار آمده است و این نکته، یأس شاعر را منجر گشته است.

_ آویخته؛ به زمزمه، هم چرخ و ریسمان/ از ژرف چاه، سطل به بالاست در سفر/ تا می­رسد به روشنی روز و آفتاب / وارونه می­شود به بن چاه سرد و تر/ تاریخ سطل تجربه­های تلخ و تیره است. (هزاره­ی دومِ آهوی کوهی،37 )

«سطل» در نگاه شفیعی، سیزیف ایرانی است؛ سیزیفی که محکوم است هر روز با مشقّت، مسیری دشوار را طی کند تا مگر «روشنی روز و آفتاب» را دریابد، امّا هربار که تا «آستان روشنی» می­رسد به عمق تاریکی سقوط می­کند و بارها و بارها طعم شیرین رسیدن به روشنی و گزندگی و تلخی سقوط در ظلمت را می­چشد، اما هرگز از پا نمی­افتد.

2-3-1-2- مجنون: مجنون، یکی دیگر از اسطوره سازی­های تاریخی در شعر شفیعی کدکنی است. منظور شاعر از مجنون در سروده­هایش قیس عامری نیست که در غم سیاه چرده­ای، به نام لیلی، راه بیابان­ها و ویرانه­ها در پیش گرفته باشد. مجنونِ شاعرِ زمانه­ی ما از تباری دیگر است؛ جنونِ عصیان و دگرگون کردن دارد، به عشقی بزرگ و والا می­اندیشد. در وجودش، شور وطن پرستی موج می­زند. مجنون شاعر؛ یعنی انسانی آگاه و از خودگذر و با ایثار که می­خواهد همه­ی رابطه­ها و ضابطه­های کهن را فرو ریزد و دنیای دیگر بیافریند. شاعر، سخن از مجنون­های بی­قلاده و زنجیر، از آدم­های عصیانی و رستاخیزآفرین می­گوید که در فصل پنجم، فصلی فراتر از فصل­های طبیعت می­توانند طاق سکوت را بشکنند و در کوچه باغ­ها به ترنّم بیایند و سرود رهایی و پیروزی را بسرایند.

_ دیواره­های واهمه خواهد ریخت/ و کوچه باغ­های نشابور/ سرشار از ترنّم مجنون خواهد شد/ مجنون بی­قلاده و زنجیر/ وقتی که فصل پنجم این سال/ آغاز شد. (آیینه­ای برای صداها، 249)

 اگرچه در سروده­های وی یأس و تیرگی گاهی حاکم است، امّا نمی­توان، کورسوی امید و آرزو به فردایی دگر و شعرهای آغشته به امید و آرزوی او را نادیده گرفت. شاعر پس از تحمّل سال­های سختی و گذر از فصل­های یکنواخت، آرزو می­کند که فصل پنجمی از راه برسد. فصلی که تمام کوچه­ها را از پلیدی و زرق، پاک کند تا همگان بتواند بدون هیچ مانعی به آزادی بیندیشند؛ زیرا در این فصل، هیچ تفکّری پژمرده نمی­شود.

2-3-1-3- تاتار: از دیگر اسطوره‌های تاریخی قابل توجّه در شعر دکتر شفیعی کدکنی، اسطوره «تاتار» است. وی با بازگو کردن این رویداد تاریخی، به مضامینی نو پرداخته که در آن­ها، تأثّر و خشم بسیاری به چشم می­خورد. در اشعارش، تاتار و اثرات هجوم مغول نماد وحشت، تحقیر، شکست، حسرت ویرانی، مرگ و دیگر مظاهر نامطلوب است که مورد اعتراض او قرار می­گیرد.

وجود روحیه­ی تحقیق در شعر شفیعی کدکنی، سبب پیوند شعر با عوالم دیگر از جمله تاریخ، فرهنگ و... شده است و از این طریق دست به آفرینش­های زیبای اسطوره‌ها زده که غالبا با حالت نوستالژیک است. وی هنگام توصیف گذشته­ی تاریخی ایران، چنان همزات پنداری می­کند که گویی در میان آنان و با آنان زیسته است. شفیعی کدکنی با بیانی خشونت­بار به بیدادگری و طغیانگری و ویرانگری «قوم تاتار» اشاره می­کند و آتش و خون و سوزانی حادثه، روح و وجود شاعر را آزار می­دهد. این حادثه تاریخی، چنان در وجود شاعر تأثیرپذیر است که رنج­ها و سختی­ها و ظلم و بیداد­گری­های زمانه­ی خویش را با واژه­ی «قوم تاتار» توصیف می­کند.

_شیپور شادمانی تاتار/ در سالگردِ فتح/ فرصت نمی­دهد/ تا بانگِ تازیانه­ی وحشت را/ بر پهلوی شکسته­ی آنان/ در آن سوی حصارِ گرفتار/ بشنویم/ دیواره­های سبز نگارین/ دیواره­های جادو/ دیوارهای نرم/ حتی نسیم را/ بی پرس و جو. (هزاره­ی دوّم آهوی کوهی، 294)

تاتار در این شعر، مظهری از حکومت پهلوی است که از نگاه شاعر، پیروزی این حکومت در کودتا به پیروزی مغول بر ایرانیان، بی­شباهت نیست. شفیعی کدکنی به شرایط خفقانیِ حاکم، اشاره­ی اسطوره­ای دارد و حال و وضع زندانیانی را باز می­گوید که در همین ایام جشن، تازیانه و شکنجه را در پسِ دیوارِ زندان­هایی تحمل می­کنند که از چشم همگان پنهان است؛ زندان­هایی مخوف که هیچ چیز در آن راه نمی­برد. شاعر دردهای اجتماعی را با همه­ی وجودش حس می­کند. این دردهای اجتماعی شاعر، دردهایی هستند که از نابسامانی­ها و نابرابری­ها و بی عدالتی­های اجتماعی نشأت گرفته است. یکی از این بی ­عدالتی­ها، قتل عام تاریخی مردم به دست مغولان و ترکان است. ترکتاز وحشیانه­ی تاتار در قرون پیشین، چنان روح شاعر را آزرده کرده است که نام ایشان را نماد همه­ی مخالفان و مهاجمان و اشغالگران میهن­اش می­داند. سرزمین شاعر اصالت و شرف و آزادگی خود را زیر لگدکوب اسبان غز و مغول و چکمه­های اشغال گران روس و انگلیس حفظ کرد و هرجا و هرگاه توانست فریاد آزادی و وطن خواهی سرداد.

2-3-1-4- ققنوس:  ققنوس از جمله موجودات اسطوره­ای است که نامش برای موجودات عجیب و غریب به کار می­رود. به طور کلی پرندگان وابسته به آتش و پرتوهای خورشید را ققنوس می­نامند؛ زیرا بنا به اعتقادات کهن، تولّد این پرنده خود به خود و از میان خاکستر صورت می­گیرد. ققنوس در شعر شفیعی کدکنی، موجودی ناکام است که موفق به نجات مردم خویش نمی­شود و خبرهای مسرّت بخش برای دوستان خود به ارمغان نمی­آورد. شاعر هرچند که اسطوره را در آغاز برای بیان مقاصد انقلابی خود بکار می­گرفت، اما طولی نکشید که یأس بر او غالب شد و شعرهایی که در آن از ناکارآمدی ققنوس سخن می­گوید، حاصل این دوران است. در این برهه از زندگی به دلیل عدم تحقق آرزوهای حماسی شاعر در جامعه، ققنوس را سرزنش می­کند و در واقع ققنوس، انعکاس این نومیدی است.

_  پس از چندین فراموشی و خاموشی/ صبور پیرم/ ای خنیاگرِ پارین و پیرارین!/ چه وحشتناک خواهد بود آوازی/ که از چنگ تو برخیزد/ چه وحشتناک خواهد بود/ آن آواز/ که از حلقومِ این صبرِ هزاران ساله برخیزد (آیینه برای صداها، 244)

_ در شعر «صدای بال ققنوسان»، نه با یک ققنوس، بلکه با چندین ققنوس مواجه­ایم. زیرا وی در این شعر می­خواهد از کسانی سخن بگوید که خود را  برای سرزمین­شان فدا می­کنند و یا آمادگی جان­فشانی دارند. عشق و علاقه به وطن و ابراز احساسات نسبت به آن، یکی از عناصر مهم شعر رمانتیک است. شفیعی کدکنی نیز همچون رمانتیک­ها علاقه و احساس خود، نسبت به وطن را نشان می­دهد. او به رادمردانی که در راه وطن جان باخته­اند، اشاره می­کند و آنان را ققنوس­هایی می­داند که «بال افشان» در حال فدا شدن و آتش زدن خود برآمده اند. همان­هایی که «از دست زمان بیرون پریده و با بینشی روشن در برابر هرچه پلیدی و ظلمت است، پیکار می­کند. آنان روح و جان خود را بذل کرده­اند تا در دل تاریکی­ها و فراموشی­های زمانه ابهامی افکنند و اسطوره­ای بیافرینند» (کریمی پناه و رادفر، 84:1393).

_ نمی­دانم در این چنگ غبارآگین/ تمام سوگوارانت/که در تبعید تاریخ­اند/دوباره باز هم آوای غمگین شان/که بال افشان مرگی دیگر/ اندر آرزوی زادنی دیگر/ حریقی دودناک افروخته / در این شب تاریک. (همان)

عبارت «حریق دودناک افروخته/ در این شب تاریک» می تواند بازنمود این مطلب باشد که فدائیانِ از جان گذاشته، در فضای ظلم­اندود و ستم­آلود ایران، آتشی برافروخته­اند و می­کوشند که شب را از ظلمت تاریکی برهانند؛ یعنی می­خواهند با آتش زدن خود، نوری برافروزند و غفلت زدگان را بیدار سازند.

2-3-1-5- ذوذنب: شفیعی کدکنی از اصطلاح «ذوذنب» برای بیان بحران و آشوب جامعه استفاده می­کند. در اعتقاد قدما، ذوذنب، ستاره­ی منحوسی است و اگر به وقت طلوع، شعاع آن به سمت شرق باشد، علامت نحسی و وقوع اتفاقات ناخوشایند خواهد بود؛ از این رو مردم برای دفع بلا و از بین بردن خود به هنگام مشاهده­ی آن نماز آیات یا نماز خوف می­خوانده­اند. شفیعی در روایات و رخدادهای تاریخی، ظرفیت­هایی را کشف کرد و با آن، تاریخ گذشته را به روزگار خویش و مسایل موجود در زمانه­یی خود پیوند زد. او با اشاره به حوادث تاریخی، مانند ذوذنب، درصدد برآمد اوضاع جامعه­ی خویش را ترسیم کند و نشان دهد معضلات امروز، میراثی از گذشته و بازتاب احوالی است که گذشتگان داشته­اند.

_ ... در ازدحام کوچه­ی بن بستی/ از دور یک ستاره­ی کوچک را/ با دستتان نشانه بگیرید/ و یک صدا بگویید/ آنک طلوع ذو ذنب از شرق/... (هزاره­ی دوم آهوی کوهی،405 )

_ هنگامه­ی ستاره­ی دنباله­دار و/ باز/ مشتی فریبِ دیگر آسمان، رها/. هرچند سال، یک بار/ جاروی ذوذَنب/ این آسمانِ پُر ز دریغ و دروغ را/ می­روبد و مسیرِ مسیحای دیگری را/... (هزاره­ی دوم آهوی کوهی، 458)

بن مایه­ی این سروده، اجتماعی سیاسی است؛ خفقان جامعه و دروغ­های حاکم بر آن، شاعر را درباره­ی ظهور یک منجی برای نجات مردم از پریشانی­ها و ناامنی­ها، به شک و تردید می­اندازد. او بیهودگی و پوچی جاری در آثار فلاسفه­ی وجودی را به جای انسان معاصر، به تاریخ بشریّت انتقال می­دهد و از تکرار بیهوده­ی ناکامی­های نسل بشر برای رسیدن به جامعه­ی آرمانی سخن می­گوید. شفیعی کدکنی در عین حال که با آموزه­های مکتب اصالت وجود، آشنایی کامل دارد؛ امّا به آن معتقد نیست و به ناامیدی محض و نکوهش دنیا و پوچی نمی­رسد. نیستی و پوچی در سروده­های او نه پوچی انسان معاصر، بلکه تباهیِ اخلاق و وجدان در جامعه­ی مصیبت زده­ای است که باورهای انسانی خود را فدای غریزه­های مادی و نفسانی کرده­اند و با دروغ و خیانت و نیرنگ انس گرفته­اند. 

2-3-1-6- حلّاج: یکی از شخصیّتهای دینی در شعر شفیعی کدکنی «حلّاج» است. وی در شعر حلّاج گرد و غبار اساطیر را از چهره­ی او کنار می­زند و وی را «در آینه، دوباره نمایان» می­کند. و با مطابقتی هنری، بین اسطوره و تاریخ معاصر خویش، آرمان­ها و رنج­های انسان معاصر را می­نمایاند؛ زیرا هدف شاعر، بیان شرح حال تاریخی حلّاج نیست، بلکه نوعی خلق اسطوره برای مردم زمان خودش است. در بیان شاعر، آن مردمانی که از ترس یا جهالت و جمود فکری، «همسان و هم­سکوت» با جلّادان، حلّاج­های تاریخ را بر دار می­کشند، انسان نیستند بلکه «انبوه کرکسان» هستند.

_ در آینه، دوباره، نمایان شد:/ با ابرِ گیسوانش در باد/ باز آن سرودِ سرخ «أنا الحق»/ وردِ زبان اوست/ تو در نمازِ عشق چه خواندی؟/ که سال­هاست/ بالایِ دار رفتی و این شحنه­های پیر/ از مرده­ات هنوز/ پرهیز می­کنند/...   (آیینه­ای برای صداها، 276-275)

مرگ ستاییِ عارفانه­ی شفیعی کدکنی در این سروده، کاملا مشهود است. وی برای عقاید صوفیان در باب مرگ اندیشی، ارزش و احترام فراوان قائل است و خود، عارفانه به استقبال مرگ می­رود. شاعر بارها در اشعار خود، شخصیّت حلّاج را تحسین کرده و عقیده دارد، حلاج، عارفی است که نه تنها با مرگ، فراموش نمی­شود؛ بلکه زمینه­ی تولّد مردان سرزمین حقیقت و جاودانگی را فراهم می­آورد.

2-3-2- اسطوره سازی از شخصیّت­های ملّی شاهنامه

اسطوره هویت ملی را انسجام می­بخشد و در پاره­ای زمینه­ها بر فرهنگ ملل دیگر نیز تأثیر می­گذارد. پهلوانان ایرانی، به عنوان نماد قدرت سرزمینِ ایران، همواره در آثار ادبی حضور دارند. نام و اعمال این پهلوانان از متون قدیمی باستانی چون اوستا و خداینامه­ها به شاهنامه راه یافته است. «حماسه­ی شاهنامه از دل اسطوره‌های اوستا زاده می­شود و فردوسی حکیم حاذق، اقدام به کار خطیری می­کند و اساطیر و تاریخ باستان ایران زمین را می­سراید. (راسل هینلز، 56:1383)؛ شفیعی کدکنی ، اسطوره‌ها، باورها و رؤیاهای مهّم و کهن اقوام خود را می­پروراند و در نتیجه­ی پیوند با اسطوره‌های دوران کهن تا باورهای زمان خویش، طی یک جریان درونی در ناخودآگاه جمعی، به پویایی و بازآفرینی آنها می­پردازند. اساطیر کهن ایرانی، مانند: کاووس، بیژن، افراسیاب، سیمرغ و ... در ذهن شفیعی کدکنی به گونه ای امروز متبلور می شود. شاعر دست به تغییر در شکل این اسطوره‌ها می­زند تا آنها را با وضعیت کنونی زمان خودش انطباق دهد.

2-3-2-1- زردشت و اهورامزدا: یکی دیگر از اسطوره‌ها در شعر شفیعی کدکنی، اهورامزدا (اصل و اساس نیکی در آیین زردشت) است. او در شعر «شبخوانی» با دیدی متفاوت به شخصیّت مزدا می­نگرد و او را خطاب شعر خود قرار می­دهد و او را در جامعه­ای که بدی­­ها، جای نیکی­ها را گرفته، نماد نجات بخش و جایگزین کننده­ی خیر به جای شر معرفی می­کند. گویی که با یادآوری این اسطوره، آرزوی شرایط خوش گذشته را در سر دارد:

_ هان؛ ای مزدا! در این شب دیرند/ تنها منم، آن که مانده­ام بیدار/ وین خیل اسیر بندگان تو /... (آیینه­ای برای صداها، 140)

شفیعی کدکنی در سروده­ی ذیل، با بیانی نومیدانه از زردشت یاری می­طلبد و به آن ندا می­دهد: برای رهایی از ظلم و ستم و خفقان جامعه، چراغی را برافروزد و دریچه­ای بگشاید. چرا که مردم با تکیه به او از گرفتاری­ها و بیدادهای حاکم بر جامعه رها می­شوند.

_ درین شب­ها / که از بی­روغنی دارد چراغ ما/ فتیله­اش خشک می­سوزد/ و دود و بوی خنجیرش، ز هر سو، می­رود بالا/ بگو، پیر خرد، زرتشت را، یارا/ چراغ دیگری از نو برافروزد. (هزاره­ی دومِ آهوی کوهی،29)

2-3-2-2- سیمرغ: شفیعی کدکنی گاه از نیروهای ماورایی مدد می­خواهد و آرزوی رسیدن یک منجی سیمرغ­سان را در وانفسای غلبه­ی اهریمنان - که عرصه را بر آزادگان تنگ کرده­اند- دارد. سیمرغی که پیوندگاه آسمان و زمین است و بر ستیغِ البرز مه آلود، آشیان دارد. این مه آلودگی و ارتفاع، دور از دسترس و رازآلوده است که سیمرغ و البرز را به مرجع و ملجأ آزادگانِ نومید تبدیل می­کند.کاربرد سیمرغ در سروده­های شفیعی کدکنی، برخلاف آنچه که در شاهنامه آمده، تجلی پیدا کرده است. در شاهنامه از سیمرغ به عنوان مرغی نجات بخش و یاریگر یاد شده است. امّا در شعر شفیعی کدکنی با توجّه به موقعیت و شرایط خفقان جامعه، خبری از یاری رسانی سیمرغ نیست.

_ ... بنگر این جا در نبرد این دژآیینان / عرصه بر آزادگان تنگ است/ . در حصارِ شوربختی­ها؛/ پَرِ تو در آتش اندازم به یاری خوانمت باری/ اینک شعله­ای برجا نمانده در سیاهی­ها/ تا پَرت در آتش اندازم/ و به یاری خوانمت/ ... (آیینه­ای برای صداها، 11)

شفیعی کدکنی، شاعری است که دردها و دغدغه­های اجتماعی دارد و از مسائل جامعه رنج می­کشد، گاه برای بیان دلتنگی­ها و غم­های خویش به اسطوره پناه می­برد؛ چرا که یکی از نمودهای رمانتیسمِ غم غربت، اسطوره پردازی است. شاعر در این موقعیّتِ خفقان آور جامعه، سیمرغِ ناجی را مورد خطاب قرار می­دهد و از او یاری می­خواهد تا همانگونه که خودش چنین وعده­ای را به آنان داده بود و چون ایران با شکوهش را اینچنین محو در چنگال خون آشامان زمان می­بیند، پرنده­ی عظیم دلاور و ناجی این سرزمین را به یاری می­خواند و می­گوید: به سرزمین سیاه ما بیا و ما را از حصار شوربختی­ها بِرهان؛ زیرا سیاهی و تاریکی همه جا را فراگرفته است. همه­ی سرزمین مقدّس­مان، غرق در خفقان و تیرگی حکومت مستبد زمان به سر می­برد.

2-3-2-3- رستم: یکی از زیباترین اسطوره سازی شفیعی کدکنی، در شعر «سیمرغ»، زاده­ی زالِ زر (رستم) واسطه­ای است که قحطی و تنگی را که سیمرغ عامل آن است، چون تیرِ گز به سوی همه­ی مردم پرتاب می­کند. نوباوه­ی گشتاسب (اسفندیار) نماینده­ی مردم ایران است که با چشمان خود آن قحطی و تنگی را درک می کند.

_ زادۀ زالِ زر از فرّ و فروغِ پَرِ او/ به توانایی جادوییِ خود/ تیرِ گز از دستِ قضا/ رهنمونی شده است/ چشمِ نوباوه­ی گُشتاسب، نه، چشمِ همگان/ گو درین واقعه نابینا باش. (هزاره­ی دومِ آهوی کوهی،158)

شاعر در سروده­ی زیر،گرد رویین تن که صفت رستم است به جوانان ایرانیِ عهد خویش انطباق داده است تا علاوه بر افزونی رستمان زمانه، پیروزی آنان را جاویدان سازد، همچون پیروزی­های رستم در برابر دشمنان زمانش. شفیعی کدکنی با بهره گیری از اسطوره­ی کاوه و درفش کاویان، اهداف عمدتا سیاسی و اعتراض محور خود را تشریح کرده است. این اسطوره در شعر وی برای این به کار گرفته می­شود تا نمادی از آزادخواهی، ظلم ستیزی و عدالت خواهی باشد.

_ پیش آهنگ سپاهم/ صدهزاران گرُد رویین تن/ با درفش کاویان جاودان پیروز/ تیغ هاشان بر گذشته از حریر ابر/ ... (آیینه ای برای صداها،110)

2-3-2-4- افراسیاب: شاعران معاصر نیز از جنبه­های مختلف به خلق اسطوره افراسیاب براساس آنچه در شاهنامه آمده است، پرداخته­اند و کارکردهای گوناگونی را در بازسازی شعری – اعم از کارکردهای سیاسی، اجتماعی و...– مدنظر قرار داده­اند که در پژوهش­های زیادی با نگرشی متفاوت به آن­ها پرداخته­اند. شفیعی کدکنی نیز در اشعارش، رویکردی سیاسی و اجتماعی را از اسطوره­ی افراسیاب انعکاس داده و به نوعی، استبداد سیاسی و اوضاع خفقان زده­ی جامعه­ی عصر پهلوی به تصویر کشیده است. شاعر، بار دیگر روایت زندانی شدن بیژن و روایت سیاوش که بیانگر  بیداد و ظلم در جامعه است در شعرش به تصویر می­کشاند. شفیعی کدکنی به افراسیاب اشاره می­کند که بی­محابا خون جوانان جامعه را می­ریزد و به شهادت می­رساند. وی افراسیاب را به عنوان نمادی ضد ایرانی برای حاکمان ظالم دوره­ی پهلوی برگزیده است.

_ هر گوشه­ای از این حصار پیر/ صد بیژن آزاده در بند است/ خون سیاووش جوان در ساغر افراسیاب پیر می­جوشد/ خونی که هر قطره­اش صد صبح پیوند است/ در گردش آور باز/ آن جامِ جان پیوند، آن آیینه­ی جم را. (همان: 125)

شفیعی کدکنی برای نشان دادن شکوه و عظمت و اقتدار وطنش از گذشته­ی باستانی آن مدد می­گیرد و با بکارگیری اسطوره‌های سیاوش و بیژن و ... اشاره می­کند که این عظمت در گذشته بوده و در دوره­ی معاصر نیست. در حقیقت، شاعر با این شیوه، نوعی نوستالوژی در شعر خویش پدید می­آورد و با یادآوری گذشته­ی وطنش و اسطوره‌های درخشان آن اکنون تباه شده است و مقایسه­ی آن با اوضاع کنونی وطن خویش، حسرت می­خورد و نومید می­شود.

3-3- نمادهای طبیعی

برخی از شاعران با عناصر طبیعی کیفیّت یک کنش اساطیری خاص را بیان می دارند و بدین گونه از آن ها بصورت دگردیسی نمادین در بازپرداخت واقعیّت اجتماعی استفاده می کنند. آنان از نمادهای طبیعی بستری مناسب برای تولید معنا از طریق تأویل همراه با تحوّل ذهنی و تغییر تجربه های مخاطب از جامعۀ خودشان فراهم آورده اند.«بهره گیری از واژگانی تکراری که همگی در شعر کهن وجود دارد، با ابتکار در برقراری ارتباط معنایی بین این واژگان و فضای جامعۀ معاصر، به تمایز و موفقیت شاعر معاصر در آفرینش نمادهای ابتکاری با ماهیّتی ادبی، سیاسی و اعتراضی انجامیده است.» (صدقی و زارع، 9:1393). نماد طبیعی در شعر شفیعی کدکنی در خدمت واژه، مضمون، معنا و اجتماع است.

3-3-1- باران: یکی از واژه­های کلیدی و پربسامد شعر شفیعی کدکنی است. باران، نشانه­ای از رویش و طراوت و سرسبزی است و در ادبیات نیز نماد زندگی دوباره و علامت حیات و نشانه­ی رحمت الهی است، اما شفیعی گاهی این واژه را در معنایی عکس این مفهوم به کار برده است. در دنیایی که انسان­ها دورو و خیانت کارند و ارزش­های انسانی و اخلاقی رنگ باخته، باران نیز چیزی جز دروغ و دود به ارمغان نمی­آورد. او در این اسطوره می­خواهد ذات پویا و برانگیزاننده خویش را بیابد و در یگانگی با آن زاینده­ترین اساطیر شعرش را می­آفریند. باران در شعر وی برای زدودن آلودگی­های اجتماعی و انقلاب و دگرگونی جامعه تا بیداد و استبداد و نابسامانی و هرگونه پلیدی و رذیلت را از آن پاک کند و دادگری و آزادی را جایگزین آن کند. در نمونه­های زیر باران شوینده­ی پلیدی­هاست:

_ ... آغاز شد/ باران استواییِ بی­رحم/ شست از تمام کوچه و بازار/ رنگِ درنگِ کهنگیِ خواب و خاک را/ و خیمه­ی قبایلِ تاتار/ تا قلّه بلندِ آلاچیقِ شب/ آتش گرفت و سوخت... (آیینه­ای برای صداها، 248)

طبیعت در شعر شفیعی کدکنی غالبا با صفاتی به کار برده می­شود که دارای مفاهیمی چون حسرت، اندوه، پریشانی و نومیدی است. این اندوه، خود، ناشی از نوعی غلبه و بروز احساس شاعر است، چرا که «من رمانتیک، غالبا دل گرفته و غمگین است.» (زرشناس،148:1386)؛ در سروده­ی بالا، شاعر، مأیوس و نومید از اوضاع آشفته جامعه، به طبیعت پیرامونش با احساس و دریافت خودش نگاه می­کند. این باران ویژگی­هایی دارد، که نشانی از یک باران معمولی در آن نیست. شاعر با اغراق آنچه را در ذهنش می­گذرد به تصویر می­کشد و اینگونه خواننده­اش را در موقعیتی غیرمعمول و در عین حال، هراسناک و آشفته قرار داده تا دغدغه­ی همیشگی­اش را که یک نوع اندیشه و تشویش اجتماعی است، توجیه کند. در این بند شعر، باران پاییزی در سروده م.سرشک، بارانی­ست محزون، که برتن درختان تازیانه­ی رگبار می­زند و احساس سرخوردگی و تردید را به خواننده القا می­کند:

_ پاییز محزونی/ که در خون تو می­خواند. آه/  شب­های باران تو وحشتناک/ شب­های باران تو بی ساحل/ شب­های باران تو از تردید/ و از اندوه لبریز است. (آیینه­ای برای صداها،360)

3-3-2- ابر: از دیگر عناصر طبیعت و قابل توجّه در شعر شفیعی کدکنی، «ابر» است . ابر پیام آور باران و نشانه­ای از ریزش رحمت الهی است. وی در برخی از اشعارش همین معنا را از این کلمه مراد کرده است، امّا در اغلب اشعاری که بن مایه­های اجتماعی و سیاسی دارد، ابر، عنصری ویرانگر با بار منفی است. شاعر، که در جامعه­ای آفت زده و خفقان گرفته، زندگی می­کند، به حدی با مشکلات و نابسامانی اجتماعی روبرو شده که امیدی به تغییر و بهبود اوضاع ندارد. او در عصر زوال زیبایی­ها و کوچ عاشقان با انقراض نسل آزادمردان مواجه شده و طبیعی است که در چنین جامعه­ی طاعون زده­ای، ابرها نیز جز قیر و دود و سیاهی چیزی برایش به ارمغان نمی­آورند:

_ ابری که قیر و دود فرو ریخت/ بر قامت بلند صنوبرها/ در هرچه دید تیرگی افکند/ از عشق تا زلالی باورها/ ... (هزاره­ی دوم آهوی کوهی، 216)

 در شعر «پرسش» منظور از ابر «سیه پوش» ، نظامی بیدادگر و پادشاهی مستبد و رهبری رهزن می­تواند باشد، رحم نمی­شناسد و درخت­ها را از پای می­اندازد، باری به شکوفه به جوانه­های جوان باید اندیشید که ابر سوگوار باد و باران یعنی یاری رسانندگان نظام­های طاغوتی، کمر به قتل هر چه هست، بسته­اند.

3-3-3- خورشید: یکی از مهم­ترین  نمادها و نهادهای اساطیری در شعر شفیعی کدکنی، اسطوره­ی خورشید است. «صورت اوستایی آن هورخشت و در پهلوی خورشیت و در فارسی خورشید و همان کره­ی آفتاب است.» (عفیفی، 1374: 502)؛ با نگاهی به شعر دکتر شفیعی کدکنی درمی­یابیم که اسطوره­ی خورشید بیانگر پیام آور امیدها، آرزوها و آرمان­های از دست رفته یا دست نایافتنی­ای است که غبار تیره­ی ابرهای ظلم و بی عدالتی و جهل، چون پرده­ای در مقابل تشعشع انوار حقیقت و عدالت پرور خورشید قرار گرفته است. شفیعی کدکنی، تلاش­های مبارزان را برای رسیدن به عدالت اجتماعی بی فرجام می داند و به یأس و ناامیدی دچار می­گردد؛ و برای کسانی که به حق و حقوق خود آگاه شده­اند، هیچ شکنجه­ای را تلخ­تر و عذاب آورتر از سکوت، انزوا و در خود فرورفتن نمی­داند:

_ عمری پی آرایش خورشید شدیم/ آمد ظلمات عصر و نومید شدیم/دشوارترین شکنجه این بود که ما/ یک یک به درون خویش تبعید شدیم. (هزاره­ی دوم آهوی کوهی، 165)

شفیعی کدکنی در سروده­ی «مردی­ست می­سراید» ، دیگر «خورشید» را حقیقتی می­داند که اگر طلوع کند بر ظلمت و وحشت چیره می­شود و این حقیقت، کلامِ هدایتگر تحصیل کردگان و مبارزانی است که از دست­های پشت پرده و از معاندات ننگین بین ایران و انگلیس با خبرند و اگر افشاگری کنند، بسیاری از مسائل و حقایق با روشنگری­هایشان بر مردم آشکار می­شود، امّا ناچارند سکوت کنند؛ زیرا با کوچکترین سختی، تیر آماج تهمت­ها به سوی آن­ها نشانه می­رود و به عنوان معاند و خائن یا تبعید می­شدند و یا به زندان افکنده می­شدند و یا اعدام پایان راهشان بود.

_ مردی است می­سراید، خورشید در گلویش/ تیر تبار تهمت هر سو روان به سویش/ ای دلقکان تاریخ، مشّاطگان ابلیس!/ کامروز می­هراسید ز آواز گرم پویش. (هزاره­ی دوم آهوی کوهی، 126)

 وی در این شعر از آزادی با عنوان «خورشید» یاد کرده است و باور دارد که گرچه در راه آزادی، عدّه­ای کشته و اعدام شدند، امّا هنوز هستند کسانی که از ره پویان مسیر پرفراز و نشیب آزادی­اند. او به ثمر نشستن خون شهیدان را چون بوته­ی گل سرخی می­داند که در سپیده دم آزادی، سر از خاک برمی­دارد، رشد می­کند و به خورشید می­رسد.

_ خوشا سپیده دما/ که سرخ بوته­ی خون شما در آینه­اش/ میان مرگ و شفق/ تا صنوبر و خورشید چنان تجلّی کرد. (آیینه برای صداها،300)

3-3-4- درخت: درخت در شعر شفیعی کدکنی، حضورِ چشم­گیر و پرمعنایی دارد. در بسیاری از سروده­ های معاصر به عنوان بخشی از طبیعت توصیف می­شود. گاهی چهره­ای اسطوره­ای و تاریخی دارد، مانند: درخت معجز زرتشت. در شعر شفیعی کدکنی، درخت، همان مبارز دلاور وطن است در پایان زمستان (حکومت مستبد طاغوت) که پس از شوکران مرگ و اشاره به سختی­های پرآشوب روزگارِ شاعر، این مبارز نستوه و همیشه پابرجا (درخت)، به بیداری شکفته می­رسد، زیبایی و شکوفایی درخت، از اسفندماه آغاز می­شود تا این که در بهار شکوفا می­شود و درخت را همچون مبارزی می­داند که پس از گذار سختی­های بسیار و حوادث دشوار زمان و حکومت مستبد، سرانجام در بهار آزادی به زیبایی و طراوت می­رسد.

_ زیباتر از درخت در اسفندماه چیست؟/ بیداری شکفته، پس از شوکران مرگ/ زیباتر از درخت در اسفندماه چیست؟/ زیرِ درفشِ صاعقه و تیشه­ی تگرگ/ زیباتر از درخت در اسفندماه چیست؟/ عریانی و رهایی و تصویرِ بار و برگ. (همان: 469)

_ در هر گره، نشانِ امیدی ست/ وان سوی هر امیدی یأسی/در جمع این گره­ها/ پیوندِ آشناییِ دیرینه‌ی استوار/ آن سو، درختِ تشنه لبی/ برگ هایش را/ از تشنگی فشرده به هم کرده گوش­ها/ تا بشنود ترانه­ی جویی که خشک شد/ امّا دریغ زمزمه­ای نیست/ ... (همان: 190)

در این سروده نیز مانند سروده­ی بالا، منظور از درخت، همان مردان مبارز وطن است و همگان در انتظار شنیدن ترانه­ی امید و رهایی و آزادی از جویباری که در اثر ناامیدی، خشکیده هستند، امّا افسوس که هیچ زمزمه­ای از هیچ جویباری در این زمان نمی­آید و همگان افسرده و متأثرند. در این زمان پرهیاهو و آشفته که همه­ی مردم این سرزمین از این سکوت و ظلمت حاکم بر سرزمین خود، خسته و نالانند و انتظار روزنه­ای و گشایشی دارند، قحطی شده است و روزنه­ای بر امیدی نیست و همه منتظرند.

3-3-5- شقایق: یکی دیگر از عناصر طبیعت در شعر شفیعی کدکنی، واژه­ی  «شقایق» است. در سروده­های وی گل شقایق همان شهیدانی هستند که برای دفاع از سرزمین خود، جان خود را فدا کردند. شهادت، به دلیل اختیاری بودنش، برای شفیعی کدکنی ارزش فراوان دارد. او مقام شهید را به سبب آرمان خواهی و مبارزه­ی جسورانه­اش در راه عقیده و آرمان می­ستاید؛ زیرا شهیدان، آگاهانه در مسیری قدم گذاشته­اند که به مرگ منتهی می­شود و مشتاقانه به سوی آن می­شتابند. «جاذبه­ی عشق الهی در حالت تسلیم و بی ارادگیِ عاشق در پیشگاه معشوق، مرگ ارادی را به او می­چشاند.» (محمدپور و دیگران، 1394: 278)؛ اینگونه نگرش رمانتیک به مرگ طلبی، حاصل رویداد عظیم انقلاب57 و حوادث آن بوده است. مبارزه و شهادت طلبی بسیاری از هموطنان در این راه و نیز آشنایی شفیعی کدکنی با شخصیّت­های روشنفکر و مبارز، او را به سمت اشعاری با مضامین سیاسی، اجتماعی سوق داد و او را به تحسین شهیدان و مبارزانِ راه آزادی برانگیخت.

_ آه ای شقایقانِ بهارانِ من/ بارانِ من!/ از خاک و خاره، خونِ شما را/ حتّی/ طوفانِ نوح نیارد سترد (هزارۀ دوم آهوی کوهی،430)

سه شعر پیاپی با نام «زندگی نامه­ی شقایق» در توصیف شهیدان و مبارزان سروده شده است. شاعر، شهیدان را زندگان جاوید می­داند و آنان را شقایق­هایی می­داند که سراسر زمین از خونشان رنگین شده است. مبارزانی که برای کسب آزادی و رهایی وطن از بند دشمن مبارزه می­کنند؛ پرچم شهادت را بر دوش دارند و همه چیز خود را در راه این هدف فدا می­کنند:

_ زندگی نامه­ی شقایق چیست؟/ - رایت خون به دوش، وقت سحر/ نغمه­ای عاشقان بر لب باد؛/ زندگی راسپرده در رهِ عشق، (هزاره­ی دوم آهوی کوهی، 429)

3-3-6 نیلوفر: در شفیعی کدکنی این نماد در خدمت مضامین سیاسی و اجتماعی است و از این جهت کار او تازگی دارد. نیلوفر، انسان دور از وطن و غریبی است که امیدوار است جامعه­ی غفلت زده­اش با پایان دوره­ی سرد استبداد و فرا رسیدن بهار آزادی و رهایی بیدار شود و آزادی خواهان آواره در آن فریاد آزادی سر دهند:

_ نیلوفری شدم/ بر آب­های غربت بالیدم/ نالیدم گفتم/ با انقراض سلسله­ی سرما/ این باغ مومیایی بیدار می­شود. (آیینه­ای برای صداها، 457)

در این بند شعر، یأس و ناامیدی موج می­زند. فوجی از فاجعه، انبوهی از اندوه، اضطراب نیلوفران، چترهای بسته، ترکیباتی­اند که شاعر به کار گرفته تا یأس­آلود بودن جامعه و خفقان استبدادی را که در فضای اطراف خود حس می­کند، به تصویر بکشد:

_ نیلوفران مضطرب در باغ/ گرچه روان روشنی تقدیسشان کرده/ تا چترهای بسته بگشایند/ باران خیسشان کرده­ست. (هزاره­ی دوم آهوی کوهی،294)

3-4- اسطوره سازی از پرندگان و حیوانات

3-4-1- لاشخور و عقاب: یکی از اسطوره پرندگان در شعر شفیعی کدکنی، «لاشخور و عقاب» است. «نامش در اوستا سئنه آمده، از راسته شکاریان است که چون بال بگشاید به سه متر می­رسد. این پرنده، تیزبانگ، بلندآشیان، سبکسر، تند نگاه، و سهمگین چنگال است و بیش از صد سال زیست کند.» (یاحقی، 509:1386)؛  شفیعی کدکنی در شعر «لاشخورها»، تم و بن مایه­ی اجتماعی و نابسامانی جامعه را مطرح می­کند. در این سروده، منظور از لاشخورها افراد حقیر و پستی هستند که برای سیر کردن شکم خود به هر خواری و رذالتی تن می­دهند. این مفهوم در شعر «حلاج» نیز به زیبایی بازسازی شده است. عقاب برخلاف لاشخور، پرنده­ای بلند پرواز و دارای طبع عالی است. عقاب نیز در این شعر نمادی از افراد با اراده و قوی است. شاعر، اسطوره­ی لاشخور و عقاب را دستمایه­ی شعر خود قرار داده و آن دو را به شکل نوین بازسازی کرده است.

_ لاشخورانند گردِ لاشه گرایان/ پرسد: پس این میان، نشانه­ی او چیست؟/ . لیک، تبار عقاب یکه و تنهاست/ باز دو گامی نرفته گویدم: آنک/ بنگر آنجا چه لشکری ز عقابان! (هزاره­ی دوم آهوی کوهی،320)

شاعر می­گوید: انسان­های آزاده و خلوت نشینی که در جامعه و در میان مردم دو رو و خیانتکار جایی ندارند و محکوم به تنهایی­اند و اتفاقا در این زمانه نایاب و کمیاب­اند. شاعر در این شعر با مفهوم سازی نو، به خوبی محیط جامعه و فضای سیاسی_ اجتماعی را توصیف می­کند.

در سروده­ی «تسلیم»، عقاب همان مبارز شهید است که در پشت شیشه ای قرار گرفته و در بند استبداد است. در خفقان حاکم، آزادی خواهان در حصاری محبوس می شوند، تا رهایی از یادشان برود:

... و پشت شیشه/ روی صخره­ای/ عقاب را درون قاب/ نهاده­اند. (هزاره­ی دوّم آهوی کوهی، 356)

3-4-2- کبوتر: یکی دیگر از پرندگان در شعر شفیعی کدکنی، «کبوتر» است. کبوترهای شعر او گذشته از اشاره به حضورشان در زندگی شاعر، مفاهیم دیگری دارند. این کبوترها تنها از پشت بام خانه به آسمان پر نمی­کشند، بلکه گاه از دل اسطوره‌هایی مانند داستان نوح به درون جامعه­ی امروز پر می­کشند و نمادی می­شوند برای مفاهیم اجتماعی و انسانی و گاه فلسفی و عرفانی. در سروده­ی ذیل با اشاره به داستان نوح که در آن کبوتر، پیام آور جای خشک و امن برای لنگر انداختن کشتی است، نماد مبارز آگاهی است که می­تواند لنگرگاه کشتی انقلاب را شناسایی کند. شاعر در این سروده می­کوشد عواطف اجتماعی – سیاسی  و غلبه روح نومیدی و سرخوردگی خود را در قالب سمبول اسطوره­یی به نمایش بگذارد.

_ بگذار بالِ خسته­ی مرغان/ بر عرشه­ی کشتی فرود آید/ در برگ زیتونی/ که با منقار خونین کبوترهاست/ آرامش نزدیک­واری را نمی­بینم/ آب از کنار کاج­ها/ تنها/ نخواهد رفت. (آیینه­ای برای صداها، 229)

با آنکه خفقان و ظلمت همه جا را فراگرفته، شاعر با امیدواری، سرود آزادی را زمزمه می­کند. شاید روزی مبارزان و آزادی خواهانی پیدا شوند که آزادی را به سرزمین ما بیاورند و مردم سرود رهایی بخوانند و آزادانه در کنار هم زندگی کنند:

_ شاید روزی کبوتری چاهی/ این زمزمه را دوباره سر گیرد/ وانگاه به شادی هزاران لب/ آزاد به هر کرانه پر گیرد. (آیینه­ی برای صداها، 147)

3-4-3- شتر: یکی از حیوانات در شعر شفیعی کدکنی، «شتر» است. او در شعر زنگ شتر، شتر مستی که از کویرِ کور و برکه ی تلخاب شور و آفتاب سوزان به سایه سارِ خوشِ بید و بادِ جوباران رسیده و مرتعی خوش یافته، نماد بیگانه­ی متجاوز و استعمارگری است که بر جامعه سلطه یافته است و کسی هم نمی­تواند جلویش را بگیرد.

_ مهارِ این شترِ مست را که می­گیرد؟/ کنون که مرتعی این گونه خوش چرا دیده­ست/ به سایه سارِ خوشِ بید و بادِ جوباران/ دگر نخواهد هرگز به رفته­ها پیوست. (هزاره­ی دوم آهوی کوهی، 173)

3-4-4- گرگ: گرگ، دیگر اسطوره­ای است که شفیعی کدکنی از آن، مفهوم و تصویر ناخوشایندی به نمایش می­گذارد. این حیوان همانطور که در زبان محاوره وجود دارد، نمادی از درنده­خویی است. «در تمثیلات غربی، نشان پرخوری و خشم و تجسم دو گناه از هفت گناه بزرگ است. رومیان به گرگ احترام می­گذاشتند، زیرا این نماد را به روملوس و رموس بنیان گذاران افسانه­ای شهر رم داده بودند.» (هال، 1383: 9)؛ تلفیق و تطابق این موجود با مفاهیم اسطوره­ای را نیز می­توان در اشعار شفیعی کدکنی مشاهده کرد:

_ آن یوسف گمگشته­ی آمالِ بشر را/ گامی دو برون نامده تا مرزِ حقیقت/ بُردید و بدان گرگ سپردید/ چون جدول اندیشه­ی افلیج و شَلِ خویش/ محصور و فرو مرده شمردید. (هزاره­ی دوم آهوی کوهی، 304)

شفیعی کدکنی، وضعیت یأس آلود و رخوت انگیز زمانه­ی خود را با آوردن کلماتی، اندیشه­ی افلیج و شَل، محصور، فرو مرده، گور تنگ و گرگ ترسیم کرده است. زیرا اسطوره­ی گرگ که همان ظالمان و دولتمردان درنده­خو هستند، مورد خطاب قرار داده و آنها را به سبب این که آزادی و عدالت را از اندیشه­ی مردم پاک کرده­اند، سرزنش می­کند.

در این بند شعر، تندیس گرگ پیر، نماد رضاشاه یا محمدرضاشاه و اشاره به دروغ­ها و فریب­های آنان دارد. شفیعی کدکنی با استفاده از این اسطوره بسیار موجز گفته است که شاه و عوامل او فقط در فکر و در حال سرکوب کردن تمام روشنفکرانه و آزادی خواهی هستند.

_ آنگاه نزدیک­تر شدم/ تندیس گرگ پیری دیدم/ فانوسِ دودخورده به کف داشت/ کاینک دمیده صبح قیامت. (آیینه­ای برای صداها، 401)

3-4-5- سگ: از دیگر عناصر اسطوره­یی در شعر شفیعی کدکنی، واژۀ «سگ» است.در برخی شعرهای معاصر، سگ نماد انسان­هایی است که موجب آزار مردم هستند و همواره از دستور شاه و درباریان پیروی می­کنند. شاعر در چند جای از دفترهای شعریش به این عناصر توجّه کرده است که در مفهوم خاصّ به کار برده است . مثلا در سروده­ی زیر منظور شاعر از سگان شکاری، همان جاسوسان حکومت استبدادی هستند. آن را به عنوان الگویی برای تصویرسازی­های رمانتیک و سیاسی­– اجتماعی در شعر خویش مطرح می­کند.

_ هر کوی و بَرزَنی را/ می­جویند/ هر مرد و هر زنی را/ می­بویند/ بشنو!/ این زوزه­ی سگانِ شکاری­ست/ در جست و جویش اکنون/ و خاک/ خاکِ تشنه/ و قطره­های خون. (آیینه­ای برای صداها،440)

          1-نمایه­ی بسامدی دگردیسی معنایی اسطوره‌ها در مجموعه اشعار شفیعی‌کدکنی

 

عنوان

نام واژگان

دلالت معنایی

بسامد

اساطیر حیوانات

  شتر

بیگانه­ی متجاوز و استعمارگر

1

سگ

جاسوسان حکومت استبدادی

2

گرگ

ظالمان و دولتمردان درّنده خو

5

اساطیر پرندگان

  خروس

فرد معتقد و مؤمن، پیام رسان آزادی و رهایی، جنگاور، امید

5

  لاشخور

خیانتکار دورو و فریبکار، افراد حقیر و پست

4

عقاب

افراد با اراده و قوی، آزاده و وارسته

3

زاغ و کلاغ

محتاط و محافظه کار، آورنده­ی پیام­های ناگوار

6

کبوتر

آزادمردان و عاشقان، بلند همتی، مبارز آگاه، امید و زیبایی

8

قناری

رهروی راه آزادی

3

گنجشک

نماد معصومیت و مظلومیّت

9

جغد

انسان انزواطلب و گوشه گیر

1

اساطیر تاریخی و دینی

  اهورامزدا

نجات بخش و جایگزین کننده­ی خیر بجای شر

2

ایوب

عدم جسم و وجود

1

تاتار

مخالفان ومهاجمان و اشغالگران میهن، حکومت پهلوی

6

تخت سلیمان

متلاشی شدن درونی پایه­های حکومت پهلوی

1

  حلّاج

مبارزان جان باخته در راه آرمان، عاشق جانباز

3

  خضر

انسان آگاه برای دعوت به بیداری، مبارز انقلابی

2

دیو

ظالمان و شریران زمانه، وارونگی و حماقت

4

  ذوذنب

بحران و آشوب جامعه

3

زرتشت

 رهایی بخش

1

     

سطل چاه (سیزیف)

تلاش های بیهوده و رنج بی ثمر برای تغییر اوضاع اجتماعی

1

ققنوس

ایثارگران، شهیدان و مبارزان آزادی

4

مسیح

مبلّغان دروغین

3

مجنون

انسان عصیانگر و سرکش

1

نوح

منجی قلّابی و دروغین

2

نیروانا

رهایی از وابستگی و رسیدن به آرامش

1

اساطیر ملّی

 سیمرغ

فریب و شومی، منجی جامعه از شرّ بیداد، عدم یاری­گری

4

بیژن

مبارز آزادی خواه

1

سیاوش

مبارزان شهید

3

  رستم

دلاور زمانه

2

کاووس

حاکم بد نهاد و مفسد زمانه

1

رویین تن

قهرمان شکست ناپذیر

1

افراسیاب

حاکمان زمانه و زورگوی خونخوار

1

نمادهای طبیعی

ابر

پیام آور باران، رهبری راهزن،

نظامی بیدادگر،حامل گریه تنهایی

47

باد

عنصر ناپایدار، قاصد و پیام آور شادی، ویرانی و استبداد، بهترین شاهد

17

باران

گستاخی و بی رحمی، آزادی، هجوم و حمله، تباهی و نابودی، روشنی و پاکی

42

  باغ

سرزمین ایران زمان مبارزات استبدادی

38

  برف

زمستان و اهریمن، موانع راه آزادی، استبداد

5

خورشید

روشنی اندیشه، شکوه و بزرگی، پیروزی بر بدی، آزادی، حقیقت، عدالت

24

  درخت

محکم و مقتدر، مبارز نستوه

19

  زمستان

شکست اجتماعی ، مشکلات سیاسی

7

  سرو

آزادگان تاریخ

3

 سنگ

 موانع رسیدن به آزادی

14

  شب

خفقان حاکم بر جامعه، ناامیدی از بهبود اوضاع

49

شقایق

عاشق، شهیدان راه آزادی

11

  صاعقه

هجوم شکست های پیاپی و مشکلات زندگی، مبارزان انقلابی، انسان روشنفکر و آگاه، دیکتاتوران پیاپی و مشکلات زندگی

9

  صبح

زندگی و نور، امید به بهتر شدن اوضاع اجتماعی و سیاسی

56

کوهبید

استقامت و پایداری در برابر سختی ها و ناملایمی ها، استمرار زندگی در برابر خطرات نابودکننده

1

  گون

انسان دل بسته به وطن و سرزمینش

1

  نسیم

آزادی، حرکت و جنبش

4

نیلوفر

انسان دور از وطن و غریبی، عرفان و عشق

6

4- نتیجه گیری

شفیعی کدکنی با انس و الفت دیرینه­ای که با فرهنگ و تمدن ایرانی دارد، سودجویی از فرهنگ ایرانی را برای شکست اسطوره‌ها و خلق مضمون­های شعری خویش، مؤثر می­داند و تا حد زیادی برای انطباق جامعه­ی استبدادی دهه­ی چهل و پنچاه خود مناسب می­بیند و به بهترین شکل آنها را در اشعار خود تسرّی می­دهد و گاه با تصرّف در اسطوره‌های گذشته به خلق یا شکست اسطوره می­پردازد. مضمون­های شعری شفیعی کدکنی همراه با تحولات اجتماعی تغییر می­کند و به زندگی و باورهای مردم نزدیک می­شود. در این راه او با الهام گرفتن از مفاهیم اساطیری و نمادین، به بازآفرینی هنرمندانه­ی آن­ها و پرداختی تازه و متناسب با نیازهای جامعه می­پردازد. وجود نگرش رمانتیک در شعر شفیعی کدکنی و غلبه­ی برخی مؤلفه­های آن بر سروده­هایش، نگاه او را به اسطوره – به عنوان بخشی از سنّت­های فرهنگی بشری – کاملا دگرگون کرده است. عمده­ترین نمودهای رمانتیسم در شعر شفیعی کدکنی عبارتند از: اومانیسم، طبیعت ستایی، مرگ اندیشی، یأس و ناامیدی، نوستالوژی، آزادخواهی و استبدادستیزی، ناسیونالیسم.

می­توان گفت نگاه رمانتیک به اسطوره که همراه است با تکیه بر اسطوره‌های ملّی خود، تکیه بر اسطوره‌های خودآفریده و توجه به ابهام هنری، بازتاب اسطوره را در شعر شفیعی کدکنی متفاوت ساخته است.طبق نتایج بدست آمده در شعر شفیعی کدکنی ، اسطوره زدایی و اسطوره شکنی (تخریب و تغییر معنا اسطوره، تقدّس زدایی در اسطوره، جنبه طنزآمیز و ریشخند در اسطوره) و اسطوره سازی ( شخصیّت­های تاریخی و دینی، شخصیّت­های ملّی، نمادهای طبیعی، پرندگان و حیوانات) از گونه­های اصلی بازتاب رمانتیک اسطوره در شعر شفیعی کدکنی است. طبق نتایج پژوهش، می­توان گفت در شعر شفیعی کدکنی اسطوره سازی نسبت به اسطوره زدایی جلوه بارزتری دارد.

یادداشت ها

1- رجوع کنید به مقاله­ی زهرا رجبی و طاهره میرهاشمی.

2- آنچه از سیزیف نقل شده، این است که وی از گناهکاران جهان بود که به علّت بی احترامی به خدای خدایان، «زئوس»، و افشای سرّ وی محکوم به مجازات حمل صخره ای از گودال عمیق در عالم مردگان (هادس)، تا قلّۀ کوه سیزیف، این سنگ را بر دوش خود حمل کرد و به سمت بالا می رفت، ولی همیشه در آخرین لحظه، سنگ به پایین می غلتید (دیکسون کندی،347:1385).

منابع

  • اسماعیل پور، ابوالقاسم(1377)، «اسطوره، بیان نمادین»، تهران: سروش.
  • اسداللهی، اللّه شکر (1384)، «بازیافت اسطوره در رمان نو»، اسطوره و ادبیّات، تهران: سمت.
  • بایستد، روژه (1379)، «دانش اساطیر»، ترجمه­ی جلال ستّاری، تهران:توس.
  • برلین، آیزایا (1385)، «ریشه­های رمانتیسم»، ترجمه­ی عبداللّه کوثری، تهران: ماهی.
  • ثروت، منصور (1390)، «آشنایی با مکتب­های ادبی»، تهران: سخن.
  • جعفری، مسعود (1378)، «سیر رمانتیسم در اروپا»، تهران: مرکز.
  • ................. (1386)، «سیر رمانتیسم در ایران»، تهران: مرکز.
  • چایلدز،پیتر (1392)، «مدرنیسم»، ترجمه­ی رضا رضایی، چاپ چهارم، تهران: ماهی.
  • حاکمی والا، اسماعیل و منصوریان سرخگریه، حسین (1385)، «اسطوره در شعر نوگرایان»، فصلنامه مطالعات ملّی، سال7،ش2،صص126-109.
  • حسن پور آلاشتی، حسین و عیسی امن خانی (1387)، «اسطوره سیزیف و تأثیر آن بر شعر معاصر»، شناخت، ش 57، صص69-86 .
  • درودیان، ولی اللّه (1387)، «این کیمیای هستی»، چ3، تهران: آیدین.
  • دیکسون کندی،مایک (1385)، «دانشنام­ی اساطیر یونان و روم»،ترجمه­ی رقیه بهزادی، چ1، تهران: طهوری.
  • راسل هینلز،جان(1383)،«شناخت اساطیر ایران»، ترجمه و تألیف باجلان فرحی، تهران: اساطیر.
  • زرشناس، شهریار (1386)، «درآمدی بر رویکردها و مکتب­های ادبی»، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه­ی اسلامی.
  • سلاجقه، پروین (1381)، «سرگشتگی نمادهای اسطوره­ای در اندیشه شاعران»، نشریه کتاب ماه ادبیّات و فلسفه، ش62، صص46-36.
  • سید حسینی، رضا (1371)،«مکتب­های ادبی»،چ14، تهران: نگاه.
  • شفیعی کدکنی، محمّدرضا (1376)، ، «آیینه­ای برای صداها»، چ1، تهران: سخن.
  • ..................... (1390)، «هزاره­ی دوّم آهویِ کوهی»، چ7، تهران: سخن.
  • ..................... (1387)، «ادوار شعر فارسی از مشروطیّت تا سقوط سلطنت»، چ5، تهران:سخن.
  • شمس لنگرودی، محمّد (1381)، «تاریخ تحلیلی شعر نو»، جلد 1، تهران: مرکز
  • صدقی،حامد و مرتضی زارع.(1393).«تحلیل نمادهای شعر اعتراضی در ادبیّات معاصر عراق براساس اشعار حسن السنید». انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی. ش30. صص56-78.
  • عفیفی،رحیم (1374)، «اساطیر و فرهنگ ایرانی»، تهران: توس .
  • فورست، لیلیان (1392)، «رمانتیسم»، ترجمه­ی مسعود جعفری، تهران: مرکز.
  • قاسمی داریان، مریم (1384)، «اسطوره از دیدگاه کامو در کتاب افسانه­ی سیزیف»(از کتابِ اسطوره و ادبیّات)، چ2، تهران: سمت.
  • کاپلستون،فردریک (1387)، «تاریخ فلسفه (از فیشته تا نیچه)»، ترجمه­ی داریوش آشوری، تهران: سروش .
  • کریمی پناه، ملیحه و رادفر، ابوالقاسم (1393)، «تجلی اسطوره در شعر شفیعی کدکنی»، ادبیات پارسی معاصر، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ش1، صص81-100.
  • محمّدپور، محمّد؛ نوید بازرگان و امیرحسین ماحوزی (1394)، «تولّد آسمانی با مرگ نفسانی (مرگ اختیاری) به روایت مثنوی معنوی»، ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی، دوره­ی11، ش39، صص263-308.
  • میرعابدینی ، حسن (1386) ، «صد سال داستان نویسی ایران» ، چ 4 ، تهران : چشمه.
  • یاحقی، محمّدجعفر (1386)، «فرهنگ اساطیر و داستان واره­ها در ادبیات فارسی»، تهران: فرهنگ معاصر.
  • هال، جیمز (1383)، «فرهنگ نگاره­ای نمادها در هنر شرق و غرب» ترجمه­ی رقیه بهزادی، چ2، تهران: فرهنگ معاصر.

 

 

 

 

 

Manifestations of Demythologizing and Myth-Making in Shafiei Kadkani’s Poetry from a Romantic Perspective

Soqhra Moradian[3]

Mohammad Amir Mashhadi[4]

DOI: 10.22080/rjls.2023.24845.1373

Myths are regenerated in a new way in response to the conditions of time and place. Because a myth has special forms and functions at different times, in the course of time, across geographical borders, and among different peoples, it may undergo transformation and take on new roles. Use of myth by contemporary poets and writers – like their romantic predecessors – has been mostly through mythmaking and creation of modern myths, sometimes accompanied by destruction or demythologizing. Mohammad Reza Shafiei Kadkani is one of the contemporary poets known for his use of mythology. His poetry is the poetry of myths, beliefs and collective dreams of Iranian people. The existence of romantic attitude in his poetry and the dominance of romantic components in his compositions have completely changed his view of myths as a part of human culture and tradition. The purpose of this research is to analyze and explain the function of myth-making and demythologizing in Shafiei Kadkani's poetry by using a descriptive-analytical method. Findings suggest that demythologizing (destroying and changing the meaning of myths, de-sanctifying myths, humorous aspect of myths) and mythmaking (creating historical and mystical figures, national figures, mixing mythical narratives, nature, birds, and animals) are the main types of the romantic reflection of myths in Shafiei Kadkani's poetry.

Keywords:  Myth-making, Demythologizing, Romanticism, Contemporary poetry, Shafiei Kadkani.         

Extended Abstract

Introduction                                                                                                        

The concept of demythologizing was first introduced as a notion related to the interpretation of religious texts, especially the message of Christ. While myths sometimes lose their original meanings due to incompatibility, at other times, they give way to new myths. Re-creation of myths, which is actually meant to endow old myths with new meaning, started with the school of Romanticism in France. The world of Romantic poets who believed in inaccessible ideals necessitated the re-creation of mythical ideals that were not found, and therefore, had to be created, both logically and justifiably.

Shafiei Kadkani is one of the most prominent contemporary poets who has benefited a lot from demythologizing and recreating myths in his poetry. The manifestation of national and religious myths in his poetry is rooted in the invisible depths of Iranian culture and civilization - which extend beyond history. As one of the inheritors of the treasures of Iranian mythology, Shafiei Kadkani tries to restore myths in his poetry.

Research Methodology

In this descriptive-analytical article, we examine Shafiei Kadkani's poems by relying on his romantic thoughts. To do so, we analyze the prominent roots of mythology in literature, and then explain the importance of myth among Romantics.

Research Findings

In addition to using ancient myths, Romantics tried to re-create and use these ancient myths in creative and individual ways. These poets' use of myth was mostly a means of mythmaking and creating modern myths, or re-creating ancient myths with certain alterations. By resorting to mythmaking in their poetry, these poets tried to depict an ideal time and place where people could achieve a pure, idealistic feeling in a sphere where all their dreams were fulfilled. Likewise, mythology in new poetry is an attempt to invite man to a wonderful and attractive world of imagination in which he can relieve his personal and social pains by imagining a world beyond himself, a world where all lost dreams will come true. Therefore, mythmaking and demythologizing are the basic requirements of modern society, requirements which humanity has lost the opportunity to address and pay attention to. This is why humanity sees its human identity ruined by being trapped in the world of technology.

Shafiei Kadkani has always adapted the ancient myths to the existing conditions to take advantage of their great imaginary power. The important point that can be noticed in Shafiei Kadkani's view of ancient Iranian myths and stories is that he did not focus on simple and repetitive citations of these myths, but altered their structure and form in different ways. In other words, he rebuilt them. Contemporary poets have no choice but to revive mythological narratives to familiarize the new generation with mythological and national culture and to prevent the past and new generations from forgetting and neglecting Romantic mythological narratives. Among contemporary poets, some have benefitted from their literary power and scientific and artistic resources to adapt ancient myths to social needs and to reproduce and recreate them artistically. Among the poets of the constitutional era, recreation of myths is clearly seen in the poems of Shafiei Kadkani. The high frequency of mythological recreations as a romantic indicator in his poems is a place for reflection.

Conclusion

With his long-standing love and affection for Iranian culture and civilization, Kadkani considers the exploitation of Iranian culture to be effective in breaking myths and creating his poetic themes. He believes his method is suitable for adapting to the authoritarian society of the 40s and 50s. He conveys his points in the best way in his poems and sometimes creates or destroys myths by altering the myths of the past. Therefore, the presence of myth-making and de-mythologizing can be seen in the lines of his poetry in diverse forms: De-mythologizing: 1- destruction and change of the meaning of myths, 2- de-sanctification of myths, 3- satirical aspect and ridicule in myths. Mythology includes: 1- Mythology of historical personalities, especially mystical personalities, 2- Mythology of national personalities, and 3- Mythology of blending narratives.

 

 

 

 

 

[1] . دانشجوی دکترای گروه زبان و ادبیّات فارسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایران. رایانامه:

s.moradian.1394@gmail.com

[2] . استاد گروه زبان و ادبیّات فارسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایران. (نویسنده مسئوول) رایانامه:

mashhadi@lihu.usb.ac.ir

[3] PhD student of Persian Language and Literature, University of Sistan and Baluchestan, Iran.                                                            

[4] Professor of Persian Language and Literature, University of Sistan and Baluchestan, Iran.

  • اسماعیل پور، ابوالقاسم(1377)، «اسطوره، بیان نمادین»، تهران: سروش.
  • اسداللهی، اللّه شکر (1384)، «بازیافت اسطوره در رمان نو»، اسطوره و ادبیّات، تهران: سمت.
  • بایستد، روژه (1379)، «دانش اساطیر»، ترجمه­ی جلال ستّاری، تهران:توس.
  • برلین، آیزایا (1385)، «ریشه­های رمانتیسم»، ترجمه­ی عبداللّه کوثری، تهران: ماهی.
  • ثروت، منصور (1390)، «آشنایی با مکتب­های ادبی»، تهران: سخن.
  • جعفری، مسعود (1378)، «سیر رمانتیسم در اروپا»، تهران: مرکز.
  • ................. (1386)، «سیر رمانتیسم در ایران»، تهران: مرکز.
  • چایلدز،پیتر (1392)، «مدرنیسم»، ترجمه­ی رضا رضایی، چاپ چهارم، تهران: ماهی.
  • حاکمی والا، اسماعیل و منصوریان سرخگریه، حسین (1385)، «اسطوره در شعر نوگرایان»، فصلنامه مطالعات ملّی، سال7،ش2،صص126-109.
  • حسن پور آلاشتی، حسین و عیسی امن خانی (1387)، «اسطوره سیزیف و تأثیر آن بر شعر معاصر»، شناخت، ش 57، صص69-86 .
  • درودیان، ولی اللّه (1387)، «این کیمیای هستی»، چ3، تهران: آیدین.
  • دیکسون کندی،مایک (1385)، «دانشنام­ی اساطیر یونان و روم»،ترجمه­ی رقیه بهزادی، چ1، تهران: طهوری.
  • راسل هینلز،جان(1383)،«شناخت اساطیر ایران»، ترجمه و تألیف باجلان فرحی، تهران: اساطیر.
  • زرشناس، شهریار (1386)، «درآمدی بر رویکردها و مکتب­های ادبی»، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه­ی اسلامی.
  • سلاجقه، پروین (1381)، «سرگشتگی نمادهای اسطوره­ای در اندیشه شاعران»، نشریه کتاب ماه ادبیّات و فلسفه، ش62، صص46-36.
  • سید حسینی، رضا (1371)،«مکتب­های ادبی»،چ14، تهران: نگاه.
  • شفیعی کدکنی، محمّدرضا (1376)، ، «آیینه­ای برای صداها»، چ1، تهران: سخن.
  • ..................... (1390)، «هزاره­ی دوّم آهویِ کوهی»، چ7، تهران: سخن.
  • ..................... (1387)، «ادوار شعر فارسی از مشروطیّت تا سقوط سلطنت»، چ5، تهران:سخن.
  • شمس لنگرودی، محمّد (1381)، «تاریخ تحلیلی شعر نو»، جلد 1، تهران: مرکز
  • صدقی،حامد و مرتضی زارع.(1393).«تحلیل نمادهای شعر اعتراضی در ادبیّات معاصر عراق براساس اشعار حسن السنید». انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی. ش30. صص56-78.
  • عفیفی،رحیم (1374)، «اساطیر و فرهنگ ایرانی»، تهران: توس .
  • فورست، لیلیان (1392)، «رمانتیسم»، ترجمه­ی مسعود جعفری، تهران: مرکز.
  • قاسمی داریان، مریم (1384)، «اسطوره از دیدگاه کامو در کتاب افسانه­ی سیزیف»(از کتابِ اسطوره و ادبیّات)، چ2، تهران: سمت.
  • کاپلستون،فردریک (1387)، «تاریخ فلسفه (از فیشته تا نیچه)»، ترجمه­ی داریوش آشوری، تهران: سروش .
  • کریمی پناه، ملیحه و رادفر، ابوالقاسم (1393)، «تجلی اسطوره در شعر شفیعی کدکنی»، ادبیات پارسی معاصر، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ش1، صص81-100.
  • محمّدپور، محمّد؛ نوید بازرگان و امیرحسین ماحوزی (1394)، «تولّد آسمانی با مرگ نفسانی (مرگ اختیاری) به روایت مثنوی معنوی»، ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی، دوره­ی11، ش39، صص263-308.
  • میرعابدینی ، حسن (1386) ، «صد سال داستان نویسی ایران» ، چ 4 ، تهران : چشمه.
  • یاحقی، محمّدجعفر (1386)، «فرهنگ اساطیر و داستان واره­ها در ادبیات فارسی»، تهران: فرهنگ معاصر.

هال، جیمز (1383)، «فرهنگ نگاره­ای نمادها در هنر شرق و غرب» ترجمه­ی رقیه بهزادی، چ2، تهران: فرهنگ معاصر.