بررسی الگوی فرایندهای معنایی پاول سیمپسون در داستان کوتاه کلاغ ها اثر نادرابراهیمی

نوع مقاله : مقاله‌ی پژوهشی استخراج از رساله و پایان‌‌‌‌نامه

نویسندگان

1 گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تربت حیدریه، دانشگاه آزاد اسلامی، تربت حیدریه، ایران

2 گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تربت حیدریه،دانشگاه آزاد اسلامی، تربت حیدریه، ایران

3 دانشیار زبان و ادبیّات فارسی، دانشگاه حکیم سبزواری

4 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تربت حیدریه، دانشگاه آزاداسلامی، تربت حیدریه، ایران

چکیده

نادر ابراهیمی در داستان کوتاه کلاغها به بازنمایی رویکردهای تعلیمی خود پرداخته و برای تحقق این هدف، از ظرفیت‌های نظام گذرایی به ویژه فرآیندهای معنایی، بهره برده است. پاول سیمپسون در میان منتقدان ادبی، نظرات قابل تأملی در ارتباط با فرآیندهای معنایی دارد. هدف پژوهش حاضر، بررسی مصداق‌های این فرآیندها در داستان کلاغ‌ها و تبیین اغراض ثانویۀ ابراهیمی از کاربست هر فرآیند است. مقاله با استناد به منابع کتابخانه‌ای و روش توصیفی- تحلیلی تدوین شده است. نتایج تحقیق نشان می‌دهد که بر اساس چهارچوب‌های فرآیند مادی، نویسنده با نظرداشت سطح فهم کودکان، از پدیده‌های مادی در کلیت متن استفاده می‌کند. ابراهیمی با استفاده از فرآیند ذهنی، تعادلی بین دنیای درونی و بیرونی پدید آورده است. افعال رفتاری در متن نشان می‌دهد که دو گروه شخصیتی «الگو» و «ضدالگو» از این طریق خلق شده است. بسامد قابل توجه فعل «گفتن» بیان می‌دارد که فرآیند کلامی در داستان از محوریت برخوردار بوده و این بسامد به معنای اهمیت فرهنگ گفتگو در نگاه ابراهیمی است. در فرآیند رابطه‌ای تأکیدی، فضاهای گوناگون قصه تشریح شده است. نوع ملکی هم، برای معرفی هرچه بهتر شخصیت‌ها و گسترۀ قدرت و اختیارات آنها به کار گرفته شده است. در فرآیند پیرامونی، به زمان و مکان رویدادها با هدف بازنمایی اطلاعاتی سودمند برای مخاطب اشاره گردیده است. در فرآیند وجودی، نویسنده به صورت تلویحی، به کاربردی بودن مفهوم مستتر در متن داستان برای همۀ زمان‌ها اشاره دارد. در مجموع، مفهوم کلان و اصلی که با کاربست این فرآیندهای معنایی بازنمایی شده، ارزشمند بودن دوستی‌ها در مناسبات بینافردی است

کلیدواژه‌ها

موضوعات


بررسی الگوی فرایندهای معنایی پاول سیمپسون

در داستان کوتاه «کلاغ­­ها» اثر نادرابراهیمی

اسماعیل فلاح[1]

محمود فیروزی ‌مقدم[2]

مهیار علوی‌ مقدم[3]

حمیدرضا سلیمانیان[4]

تاریخ دریافت:6/3/1402                                                       تاریخ پذیرش: 29/7/1402

DOI: 10.22080/RJLS.2023.25190.1390

چکیده

نادر ابراهیمی در داستان کوتاه «کلاغ­ها» به بازنمایی رویکرده‌ای تعلیمی خود پرداخته و برای تحقّق این هدف، از ظرفیّت­های نظام گذرایی به ویژه فرآیندهای معنایی، بهره برده است. «پاول سیمپسون» در میان منتقدان ادبی، نظرات قابل تأملی در ارتباط با فرآیندهای معنایی دارد. هدف پژوهش حاضر، بررسی مصداق­های این فرآیندها در داستان «کلاغ­ها» و تبیین اغراض ثانویه­ی ابراهیمی از کاربست هر فرآیند است. مقاله با استناد به منابع کتابخانه­ای و روش توصیفی- تحلیلی تدوین شده است. نتایج تحقیق نشان می­دهد که بر اساس چارچوب­های فرآیند مادی، نویسنده با نظرداشت سطح فهم کودکان، از پدیده­های مادی در کلیّت متن استفاده می­کند. ابراهیمی با استفاده از فرآیند ذهنی، تعادلی بین دنیای درونی و بیرونی پدید آورده است. افعال رفتاری در متن نشان می­دهد که دو گروه شخصیّتی «الگو» و «ضدالگو» از این طریق خلق شده است. بسامد قابل توجه فعل «گفتن» بیان می­دارد که فرآیند کلامی در داستان از محوریت برخوردار بوده و این بسامد به معنای اهمیّت فرهنگ گفتگو در نگاه ابراهیمی است. در فرآیند رابطه­ای تأکیدی، فضاهای گوناگون قصّه تشریح شده است. نوع ملکی هم، برای معرفی هرچه بهتر شخصیّت­ها و گستره­ی قدرت و اختیارات آن­ها به کار گرفته شده است. در فرآیند پیرامونی، به زمان و مکان رویدادها با هدف بازنمایی اطلاعاتی سودمند برای مخاطب اشاره گردیده است. در فرآیند وجودی، نویسنده به صورت تلویحی، به کاربردی بودن مفهوم مستتر در متن داستان برای همه­ی زمان­ها اشاره دارد. در مجموع، مفهوم کلان و اصلی که با کاربست این فرآیندهای معنایی بازنمایی شده، ارزشمند بودن دوستی­ها در مناسبات بینافردی است.

واژه­های کلیدی: نادر ابراهیمی، داستان کوتاه، کلاغ­ها، پاول سیمپسون، روایت، فرآیندهای معنایی.

1- مقدمه

در متون داستانی شیوه­ی انتقال مفاهیم و اغراض مورد نظر نویسنده به مخاطب از اهمیّت ویژه­ای برخوردار است، به طوری که معیار اصلی مطلوبیّت یا عدم مطلوبیّت یک اثر محسوب می­شود. بسیاری از منتقدان با نظرداشت این مقوله به قضاوت درباره­ی کیفیّت یک اثر داستانی می­پردازند. یکی از مؤلفه­هایی که در انتقال ذهنیّات نویسنده به شنونده اثری برجسته دارد، نظام گذرایی (transitivity) است. در این نظام، تجربه به عنوان مقوله­ای انسانی مورد نظر قرار می­گیرد و سعی می­شود در قالب­های نوشتاری و گفتاری بدان پرداخته شود. «ابزار دستوری خاصی که برای تجسّم تجربه در زبان به کار می­رود، نظام گذرایی است که در واحد جمله­واره عمل می­کند. نظام گذرایی، مکانیسم بیان فرانقش اندیشگانی و تجربی در زبان است». (کردچگینی و پورنامداریان، 1392: 76)؛ مفهوم گذرایی در این نظام، فراتر و گسترده­تر از چیزی است که در دستور سنتی به آن اشاره شده است. در دستور سنتی، گذرایی به فعل­هایی اطلاق می­شود که مفعول مستقیم می­گیرند، ولی در نظام گذرایی، این مفهوم از توسعه معنایی برخوردار شده و «به روش­هایی اشاره دارد که معانی در جمله­واره رمزگذاری می­شود و فرآیندهای مختلف در زبان نشان داده می­شود. به عبارت دیگر، تجربه­ی جهان و بازنمود آن در قالب نشانه­های زبانی، نظام گذرایی زبان نامیده می­شود». (همان: 76)

در بین زبان­شناسان معاصر که به نظام گذرایی اشاره کرده و فرآیندهای مختلف معنایی آن را تشریح کرده‌اند، آراء «پاول سیمپسون» از اهمیّت ویژه­ای برخوردار بوده و مورد توجّه بسیاری از منتقدان قرار گرفته و مبانی آن برای واکاوی و تحلیل داستان­ها به کار گرفته شده است. او با تدقیق در آراء روایت­شناسان پیش از خود همچون: راجر فالر، ژرار ژنت، آسپنسکی و ... «در حوزه­ی دیدگاه روایی، الگوی نهایی انواع دیدگاه روایی خود را که شامل نه دیدگاه است، ارائه می­کند» (خادمی، 1391: 8)؛ و به جمع­بندی نهایی در ارتباط با روایت و نظام گذرایی دست می­یابد و با ایجاد پیوند میان این دو مقوله، زمینه­های لازم را برای رسیدن به درکی مطلوب از متن خلق­شده فراهم می­آورد.

الگوی سبک‌شناسانه­ی نظام گذرایی «سیمپسون» در چارچوب دستور نقش‌گرای «هالیدی» بنا شده است. نظام گذرایی، ابزارهای دستوری خاصی هستند که برای تجسم تجربه در زبان به کار می‌روند و شامل سه عنصر فرآیند (عبارت‌های فعلی)، مشارکین (عبارت‌های اسمی) و عناصر پیرامونی فرآیند (گروه قیدی و حرف‌اضافه‌ای) می‌شود. بنابراین، در تحلیل سبکی متون با الگوی تحلیل نظام گذرایی، به عناصر زبانی فوق تأکید می‌شود. (Simpson, 1993: 120) هنگامی که جمله­واره­های متنی با رویکرد به فرآیندهای نظام گذرایی تحلیل می­شوند، کارکرد اصلی زبان در متن خلق­شده و شاخصه­های اصلی دیدگاه و اندیشه­ی خالق متن در ارتباط با هستی و پدیده­های آن، آشکار می­شود. در واقع، با تأکید بر لایه­های روساختی متن که در نظام گذرایی مورد نظر قرار می­گیرد، امکان درک و دریافت لایه­های ژرف­ساختی متن فراهم می­گردد و در یک نگاه کلی، کیفیّت نگاه نویسنده/ شاعر (ذهنی یا مادی) به دنیای اطراف سنجیده می­شود.

1-1- بیان مسأله

در گستره­ی ادبیّات داستانی معاصر فارسی، نادر ابراهیمی (1387-1315 خورشیدی) یکی از نویسندگان مطرح است که سهم ویژه‌ای در رشد ادبیّات داستانی و جریان­سازی آن دارد. او افزون بر تألیف داستان کوتاه و رمان، در زمینه­ی فیلم ­سازی، ترانه ­سرایی، ترجمه و روزنامه ­نگاری نیز، به فعالیّت پرداخته است. از این نویسنده، نزدیک به نود کتاب انتشار یافته است. از این­رو، باید او را چهره­ی پرکاری در دو حوزه­ی ادبیّات و سینما دانست. آثار او همه­ی گروه­های سنی را دربر می­گیرد. در این بین، «دور از خانه»، «کلاغ­ها»، «سنجاب­ها»، «قصه­ی گل­های قالی»، «قُمری­های قصه»، «عبدالرزاق پهلوان» و چند اثر دیگر، برای رده­ی سنی کودکان نوشته شده است و مخاطب آثار «پاسخ ­ناپذیر»، «در سرزمین کوچک من»، «ابن مَشغَله»، «ابوالمَشاغِل»، «چهل نامه­ی کوتاه به همسرم»، «آتش بدون دود»، «بر جاده­های آبیِ سرخ»، «غزل­داستان­های سال بد»، بزرگسالان هستند. علاوه بر این، ابراهیمی آثاری چون: «نمویه کن سرزمین محبوب من»، «از پنجره نگاه کن»، «دوست»، «کسی است که آدم را دوست دارد» و «آدم­ آهنی» را به زبان فارسی برگردان کرده که در تألیف شماری از آثار خود، تحت تأثیر این آثار قرار گرفته است.

یکی از ویژگی­های شاخص در آثار ابراهیمی این است که او با استفاده از ظرفیّت­های نظام­های گوناگون زبانی، آراء خود را در باب مسائل مختلف تشریح کرده و با مخاطبان خود در میان می گذارد. نویسنده در داستان کوتاه «کلاغ­ها» هم، این رویه را پیگیری می­کند. باید این اثر را از لحاظ محتوایی چند بُعدی دانست زیرا نویسنده به موضوعات گوناگون اشاره می­کند و مسائل فردی و گروهی را مورد نظر قرار می­دهد. بنابراین شاهد بازنمایی روایت­ در لایه­هایی هستیم که دنیای درون و بیرون شخصیّت­ها را تبیین می­کند. ابراهیمی سعی می­کند در ساختار روایی بر مصداق­هایی خاص تکیه کند تا منظور خود را که شامل مسائل متنوعی است با مخاطبان عام و خاص خویش به اشتراک بگذارد.

داستان کوتاه کلاغ­ها از دید زمانی و مکانی، در بستر واقعیّت نوشته نشده است. در این داستان، چالش­هایی بین جمعی از پرنده­های بدکنش (کلاغ­ها) با درختان و پرنده­های نیکوسرشت (سیمرغ­ها و چرخ­ریسک)، به زبان کودکانه و ساده­یاب روایت شده است. بررسی نظام گذرایی و فرآیند معنایی در این اثر نشان می­دهد که اگرچه مکان و شخصیّت­ها با جهان واقعی منطبق نیستند، ولی ابراهیمی با بهره­گیری موجزانه و هدفمند از روش­های روایی متنوع، ذهنیّت مخاطب را دچار تحولاتی آگاهانه کرده و از این پیش­فرض­ها فاصله داده است و با ترسیم پیوندهایی مانند آنچه در جهان انسان­ها مشاهده می­شود، جنبه­های حقیقت­نمایی داستان را اضافه کرده است.

با توجه به نمود نظام­های گذرایی متنوع در این اثر و البته، نقش کاربردی و محوری مصداق­های نظام گذرایی، خاصه فرآیند معنایی در شکل­گیری پیام­های مورد نظر نویسنده، در پژوهش حاضر با بهره­گیری از ظرفیت­های آراء «سیمپسون» در ارتباط با فرآیند معنایی، داستان کلاغ­ها کاویده می­شود تا به پرسش­های ذیل پاسخ داده شود: 1. کدام­یک از فرآیندهای معنایی در این اثر بازتاب دارد؟ 2. نظام گذرایی (فرآیند معنایی) چه تأثیری در انتقال مفاهیم مورد نظر نویسنده به مخاطب دارد؟ 3. چه مفاهیمی از طریق کاربست مصداق­های مرتبط با فرآیندهای معنایی به مخاطبان انتقال داده شده است؟

لازم به یادآوری است که به دلیل گستردگی مباحث مرتبط با نظام گذرایی در مدل سیمپسون، در این مقاله تنها به یکی از بخش­های اصلی آن یعنی فرآیندهای معنایی پرداخته شده است تا تحلیل­ها از انسجام بیشتری برخوردار شود.

1-2- روش تحقیق

این تحقیق با استناد به منابع کتابخانه­ای و روش توصیفی- تحلیلی نوشته شده است. جامعه­ی آماری تحقیق، داستان کوتاه کلاغ­ها از نادر ابراهیمی و حجم نمونه­ی تحقیق، بخش­هایی است که ذیل مقوله­ی فرآیند معنایی قرار می­گیرند. برای تحلیل اثر مذکور از آراء سیمپسون استفاده شده است. ساختار کلی مقاله به این صورت است که ابتدا توضیحاتی در ارتباط با نظرات سیمپسون در ارتباط با نظام گذرایی، فرآیند معنایی و انواع آن ارائه می­شود و سپس در بخش اصلی، ذیل شش عنوان «فرآیند مادی؛ ذهنی؛ رفتاری؛ کلامی؛ رابطه­ای و وجودی»، اثر ابراهیمی مورد بررسی و تحلیل قرار می­گیرد. ذکر این نکته اهمیّت دارد که نظریه­ی روایی سیمپسون دارای اصول متنوعی است و صرفاً به مقوله­ی فرآیند معنایی محدود نمی­شود، ولی به این دلیل که استفاده از همه­ی مبانی نظریّه برای تحلیل داستان کوتاه کلاغ­ها چندین مقاله را می­طلبد و حجم آن فراتر از یک مقاله است، نویسنده صرفاً از آراء سیمپسون در ارتباط با فرآیند معنایی استفاده کرده است.

1-3- پیشینه­ی تحقیق

در ارتباط با پیشینه­ی تحقیق، بررسی­ها نشان می­دهد که تاکنون در هیچ تحقیقی، داستان کوتاه کلاغ­ها از نادر ابراهیمی با رویکرد به آراء روایی سیمپسون کاویده نشده است. بنابراین، پژوهش حاضر برای نخستین بار به این مهم می­پردازد. با این حال، در چند پژوهش به ابعاد روایت­شناختی آثار ابراهیمی اشاره شده است. از این بین، علوی­مقدم و پورشهرام (1387) در پژوهش خود، سه داستان کوتاه از ابراهیمی را از دید روایت­شناسی نقد کرده و به این نتیجه رسیده­اند که شیوه­ی بیان داستان­ها به گونه­ای است که خواننده در طول روایت وجود راوی را درک می­کند. اسدیان (1389) در مقاله­ای ساختار روایی چند داستان کوتاه از ابراهیمی را کاویده و به این نتیجه رسیده است که نویسنده به طور کلی از شیوه­ی خطی در داستان خود استفاده می­کند، اما به ندرت از مؤلفه­های کلاسیک روایی فاصله می­گیرد. صالحی (1392) در مقاله­ای به بررسی روایی داستان «غیرممکن» از ابراهیمی پرداخته است. از دید او، داستان مذکور از طرح مناسبی برخوردار است؛ زیرا هیچ حادثه­ای در آن وجود ندارد که با کلیّت داستان بی‌ارتباط و در القای مفهوم کلی داستان، نقشی نداشته باشد. سعادت­نیا و همکاران (1399) در پژوهشی به لحن روایت و زمینه­های کاربست آن در داستان کلاغ­ها اشاره کرده‌اند. از دید نویسنده­ها، ابراهیمی در عرصه­ی روایت تنها به ظرفیّت­های دانای کل بسنده نکرده و با دخالت دادن شخصیّت­ها در فرآیند روایتگری، بر ابعاد عینی اثر خود افزوده است.­

2- چارچوب مفهومی و تحلیل متن

آفرینش بیش از 50 اثر در حوزه ادبیات کودکان توسط نادر ابراهیمی، باعث شده است تا او را به عنوان شخصیتی تاثیرگذاردرادبیات داستانی کودکان بشناسیم. داستان کلاغ­ها که جایزهٔ اول فستیوال کتاب‌های کودکان در توکیوی ژاپن و جایزه اول (سیب طلایی) براتیسلاوا و نیز جایزه اول تعلیم و تربیت از یونسکو را کسب کرده­است، اثری قابل اعتناست که مورد توجه پژوهشگران در این تحقیق قرار گرفته است.

2-1- خلاصه­ی داستان

شخصیّت­های اصلی داستان، درخت­های چنار و سرو هستند که سال­ها کنار هم حضور داشتند و روابطی دوستانه میان آن­ها برقرار بود، اما ناگهان، کلاغ­های خبرچین و حسود این آرامش و پیوند محبت­آمیز را برهم می­زنند و اختلافات میان این دو یار غار آغاز می­شود. کلاغ­ها پیوسته به خود می­گفتند که دوستی میان سرو و چنار معنایی ندارد. آن­ها با این مفهوم بیگانه بودند. در میان پرندگان، چرخ­ریسک، تلاش بسیاری برای تداوم دوستی چنار و سرو انجام داد، ولی راه به جایی نمی­برد. او از سنگ و کوه یاری می­خواهد و به پیشنهاد آنها به سمت قلّه­ی کوه پرواز می­کند تا در آنجا با سیمرغ ملاقات کند و از او راهنمایی بگیرد. روز بعد، سی مرغ بزرگ و تیزپر، راهی روستا می­شوند. هنگامی که کلاغ­ها سایه­ی این مرغان را روی باغ­ها مشاهده می­کنند، دسته­دسته به سوی جنگل­های دور و تاریک پرواز می­کنند و بدین­ترتیب، نقشه­های آنان، نقش بر آب شده و دوستی چنار و سرو، دوباره برقرار می­شود.

2-2- فرآیندهای معنایی در داستان

نادر ابراهیمی را باید نویسنده­ای متعهد و مردمی دانست. این را می­توان از کیفیّت محتوایی آثاری که در حوزه­ی داستان­نویسی خلق کرده است، دریافت. او در نوشته­های خود سعی دارد از دغدغه‌های کسانی سخن بگوید که از دید وی در شرایط مطلوب اجتماعی، سیاسی و فرهنگی زندگی نمی­کنند. نویسنده که گاهی در نقش راوی ظاهر و حاضر می­شود، دیدگاه و برداشت خاص خود را از موضوعی بیان می­دارد و برای القای هرچه بهتر رویکرده‌ای خود به مخاطب، فرآیندهای معنایی و مصداق­های متنوع آن را به کار می­گیرد تا بر قدرت تحلیلگری شنونده از شرایط جامعه بیفزاید. در ادامه به وجوه شش­گانه­ی این فرآیندها که در نظریه­ی سیمپسون آمده و در داستان «کلاغ­ها» بازتاب پیدا کرده است، بررسی و کاویده می­شود.

2-2-1 فرآیند مادی (Material Process)

این فرآیند از نوع اجرا بوده و در پاسخ به پرسش­هایی چون: "چه اتفاقی افتاد؟" یا "او چه کرد؟" آورده می­شود. این فرآیند صرفاً بر انجام دادن کار یا واقعه­ای دلالت می کند که امکان دارد چیزی دیگر از آن تأثیر بپذیرد یا نپذیرد. این کار و کنش می­تواند فیزیکی (شنیدن) یا غیرفیزیکی (قبول کردن) باشد. (Simpson, 1993: 119)

در داستان «کلاغ­ها» این نوع از فرآیند معنایی بارها از سوی ابراهیمی گزینش شده است. نویسنده سعی می­کند از طریق بازنمایی مجموعه­ای از کنش­ها، محسوسات را بازتاب دهد. کودکان از نظر سنی در بازه­ای قرار دارند که با پدیده­های قابل مشاهده، ارتباط بهتری برقرار می­کنند. ابراهیمی ضمن اطلاع از این موضوع، سعی می­کند به فرآیندهای معنایی با محوریت مادی توجه نشان دهد تا روند انتقال مفاهیم به شکلی ساده­تر انجام بگیرد. در متن ذیل، حضور کلاغ­های مهاجم که عامل ایجاد بداخلاقی در میان پرنده­های بومی باغ هستند، بازنمایی شده است. آنها در دسته­های بسیار به سرزمین جدید آمده­اند. واژه­های «جیغ جیغ»، «داد و فریاد» و «قار قار» در این عبارت­ها به کار گرفته و با فعل «آمدند» همراه شده­اند تا منظور نویسنده را بهتر تشریح کنند:

«دهکده­ای آرام پر از کلاغ شد ... نمی­دانید چقدر کلاغ: دسته­دسته، هزار هزار، با جیغ و داد و قار قار. روزی که کلاغ­ها آمدند، چرخ­ریسک، نامه­رسان مهربان، از دل و جان به آنها خوشامد گفت». (ابراهیمی، 1352: 3و5)

در متن ذیل، دو مشارک وجود دارد: یکی کلاغ­ها که کنشگر هستند و با اقدامات خود، ویرانی و بداخلاقی را گسترش می­دهند. خراب کردن لانه از جمله کنش­هایی است که این پرنده­ها انجام می­دهند. سوی دیگر این متن، کنش­پذیر است که همان چرخ­ریسک است. او قربانی رفتار خصمانه­ی کلاغ­ها شده است. کاربست فرآیند مادی در متن نشان از ایجاد پویایی و تحرک در کلیّت قصه دارد. در واقع، در گذر این کنشگری­هاست که شخصیّتی تحت تأثیر می­گیرد و حوادث داستان، یکی پس از دیگری درمی­گیرد و آغاز می­شود: 

«اما وقتی یکی از کلاغ­ها با نوکش لانه­ی قشنگ او را کند و از درخت پایین انداخت، پرنده کمی غصه­دار شد ... فکر کرد: ... شاید این هم عادت کلاغ­هاست که لانه­ی پرندگان کوچک را خراب می­کنند... رفت و در سایه­ی یک برگ کوچک چنار، خود را به خواب زد». (همان: 5)

فرآیند مادی یک یا دو مشارک محوری دارد: 1. کنشگر (actor) که نقش الزامی در فرآیند دارد و رویدادن فعل به حضور آن بستگی مستقیم دارد. 2. کنش­پذیر (goal) که به واسطه­ی کنشگر بر آن واقع می­شود و حضور آن در فرآیند، الزامی نیست. (سیمپسون، 1398: 173-172)

یکی از دغدغه­های ابراهیمی در این داستان این است که ممیزه­ای میان دوست و دشمن ایجاد کند تا در نهایت، بتواند اهمیّت هر کدام را در زندگی فرد نشان دهد. بدیهی است که او از زبان کودکان استفاده می­کند تا مفهوم مورد نظر به درستی ادا شود. برای نیل به این هدف، از فرآیند مادی و فعل­های مرتبط با آن استفاده می­کند که «از میان نرفتن = نابود نشدن» از آن جمله است. در این متن، کنشگر (سرو سبز) با تحلیل و استدلال خود، کنش­پذیر (کلاغ­ها) را تحت تأثیر قرار می­دهد و از تحکیم دوستی­های خود سخن به میان می­آورد. نوع روایتگری ابراهیمی به خوبی نشان می­دهد که او فضایی همراه با پویایی پدید آورده و شخصیّت­های حیوانی در داستان او، پیوسته در حال کنجکاوی و کنشگری هستند. در واقع، با عنایت به همین ویژگی است که فرآیند روایت، به خوبی پیش می­رود:

«سرو سبز گفت: شما کلاغ­ها چه دروغ­ها از خودتان درمی­­آورید، اما بدانید که دوستی ما به حرف کلاغ­ها از میان نمی­رود». (ابراهیمی، 1352: 7)

2-2-2- فرآیند ذهنی (mental process)

این فرآیند با مقوله­ی احساس و عاطفه گره خورده­ است. از این بابت، می­توان فرآیندهای ذهنی و مادی را دارای تضاد منشأ دانست؛ زیرا نوع مادی ریشه در جهان فیزیکی دارد و نوع ذهنی در جهان ناخودآگاه و درونی آدمی جای گرفته و بر سه مفهوم کلی تأکید و دلالت دارند که عبارت است از: 1. شناخت (Cognition) مانند: فکر کردن، تعجّب کردن، باور داشتن 2. ادراک (Perception) مانند: دیدن و شنیدن 3. واکنش ذهنی (Reaction) مانند: میل داشتن، تنفّر داشتن، دوست داشتن و ترسیدن. (سیمپسون، 1398: 175)

یکی از موضوعاتی که در ارتباط با کودکان مطرح می­شود، احساسات عمیق و پاک آنان است. ابراهیمی با نظرداشت این مهم، سعی می­کند گاهی عواطف درونی شخصیّت­ها را هم بازنمایی کند تا نوعی احساس همدلی در مخاطبان خود به وجود بیاورد. او از پرنده­ای سخن می­گوید که اندوهناک است و از حضور تفرقه ­برانگیز کلاغ­ها در باغ، احساس ترس و اندوه می­کند. او سعی می­کند گلایه­ای بیان نکند و با خوش­بینی برخورد نماید. در مجموع، ابراهیمی سعی می­کند با دخالت دادن فعل­های بازتاب­دهندۀ عواطف شخصیّت­ها بر گسترۀ شناخت و ادراک مخاطبان خود بیفزاید:

«پرنده کمی غصه­دار شد. با وجود این، باز هم شکایتی نکرد و فکر کرد: باشد، عیبی ندارد». (ابراهیمی، 1352: 5)

پرنده­ها به این نتیجه رسیده­اند که حضور کلاغ­ها در باغ، همراه با آسیب­های بسیاری خواهد بود؛ زیرا این پرنده­ها در حال گسترش بداخلاقی هستند و دوستی­ها را از بین می­برند. مفهوم دوستی را می­توان از نوع ذهنی دانست که مابه­ازای خارجی ندارد. نویسنده در تلاش است تا مفهوم مورد نظر را با کاربست فعل­هایی چون: «باور کردید و بلد نیستند» شرح دهد. چینش فعل­ها نشان می­دهد که یکی از پرنده­ها پس از رسیدن به شناخت، نسبت به وضعیت موجود واکنش ذهنی نشان می­دهد تا از این طریق، دانسته­های خود را با دیگر پرنده­ها به اشتراک بگذارد:

«یکی گفت: حالا باور کردید که من دروغ نمی­گم؟ ... این کلاغ­ها شوخی خوب هم بلد نیستند». (همان: 7)

در فرآیند ذهنی می­توان شاهد نقش­آفرینی دو مشارک بود: 1. حسگر یا مُدرک (sensor): موجودی دارای شعور بوده یا این­گونه تصور شده است و احساس و اندیشه و قدرت درک دارد. 2. پدیده (phenomenon): چیزی است که درک یا احساس می­شود و یا تفکّر درباره­ی آن صورت می­پذیرد. (Simpson, 1993: 120)

در داستان کلاغ­ها، پرنده­هایی حضور دارند که صاحب شعور و درک هستند. در واقع، نویسنده با جان­بخشی سعی کرده است ابعاد تخیّلی جدیدی از پرنده­های گوناگون را آشکار کند تا بتواند از طریق این تکنیک داستان­نویسی، مفاهیم عمیق انسانی را با بیانی ساده و البته، جذاب به مخاطبان خردسال خویش ارائه دهد. او در عین حال که در دنیای مادی و عالم محسوسات حضور دارد، سعی می­کند نشانه­هایی از دنیای درونی را در سطح روایت بازتاب دهد تا آمیزه­ای از این دو فرآیند را برای انتقال معنا به کار بگیرد. در متن ذیل، فعل­های «فراموش کنیم؛ نالید؛ خسته شده­ام» در مجموع باعث ایجاد واکنش­های ذهنی متعدد در داستان شده­اند. در متن ذیل، مفاهیم تفرقه­افکنی و بدل­شدن دوستی به دشمنی با استفاده از ظرفیت­های افعال ذهنی مطرح شده است. همچنین، حسگرها (پرنده­ی کوچک و چنار) که در ذهن پویای ابراهیمی دارای شعور و احساس تصور شده­اند که از نبود صمیمت و دوستی نالان شده و به درجه­ی استیصال رسیده­اند. در واقع، فرآیند معنایی ذهنی نشان می­دهد که همه­ی پرنده­های باغ از گم شدن عنصر دوستی ناراحت هستند:

«کلاغ سوم: بله بهتر است فراموش کنیم. بیایید از اینجا برویم؛ برویم به جایی که از دوستی خبری باشد. پرنده­ی کوچک زیر لب نالید: زودتر ... زودتر ... چنار گفت: من از دوستی با تو خیلی خسته شده­ام. دلم می­خواهد از جلوی چشمم کنار بروی و بگذاری با درخت­های تازه­ای آشنا شوم». (ابراهیمی، 1352: 14)

دو عبارت فعلی «دوست داشتن» و «فایده داشتن» در متن ذیل نشان می­دهد که فرآیند معنایی از نوع ذهنی است. همچنین، مشارک اول، «درخت بلند» که دارای حس و عاطفه پنداشته شده و به عنوان موجودی دارای شعور، می­تواند اظهار نظر کرده و رویدادهای اطراف خود را تحلیل کند. همچنین، پدیده­ای که درک و احساس می­شود و تفکری در ارتباط با آن انجام می­شود، کلان ­مفهوم دوستی است که موتیف­وار در کلیت داستان نمود پیدا کرده است:

«درخت بلند! جواب سرو این است: من آنقدر قشنگم که تمام درخت­های باغ دوستم دارند. دوستی درخت زشتی مثل تو چه فایده­ای دارد؟». (همان: 15)

2-2-3- فرآیند رفتاری (Behavioural Process)

این فرآیند تا حدی مابین دو فرآیند مادی و ذهنی قرار می­گیرد و کنش­هایی را نمایان می­کند که به احساس و عمل مربوط می­شوند. رفتارهای مختلف جسمی و روانی موجود جاندار یا جاندار انگاشته­شده، ذیل این فرآیند قرار می­گیرد. نوع رفتاری معمولاً به انسان نسبت داده می­شود و کنش­هایی چون: نفس کشیدن، سرفه کردن، لبخند زدن، خواب دیدن، خیره شدن و ... مورد نظر قرار می­گیرد. (Simpson, 1993: 127) در این فرآیند، تنها یک مشارک حضور دارد که رفتارگر (Behaver) نامیده می­شود. او را عنصر آگاهی می­شمارند که رفتارهایی را از خود بروز می­دهد. (سیمپسون، 1398: 179)

یکی از راه­های نشان دادن درستی یا نادرستی عملی این است که شخصیّت­هایی خلق شوند و رفتارهای آنان در موقعیت­های مختلف، بازتاب داده شود. در این صورت است که مخاطب درمی­یابد چه رفتاری درست و منطقی و چه رفتاری غیرمنطقی است. ابراهیمی از این روش استفاده کرده است تا معناهای مورد نظر اخلاقی و تربیتی خود را به کودکان خردسال انتقال دهد. او با بهره­گیری از فعل­هایی که بازنماینده­ی فرآیند رفتاری هستند (خندید، دلگیر نشد و فکر کرد)، این هدف را محقّق کرده است. در جریان روایت می­خوانیم که گروه کلاغ­ها با خنده­های نابجای خود، رفتاری را بروز می­دهند که بازخوردی نامطلوب و غیراخلاقی دارد. ابراهیمی گروهی از پرندگان را به تصویر می­کشد که بجای صحبت کردن و اندیشیدن، پوزخند می­زنند و با رفتارهایی عاری از منطق، با طرف مقابل خود رفتار می­کنند. در واقع، ابراهیمی به معرفی الگوهایی می­پردازد که مطلوب نیستند و به بیان بهتر، ضدالگو هستند. افعال رفتاری در نیل این هدف، مؤثّر هستند:

«یکی از کلاغ­ها خندید: قاه قاه قاه و گفت: این پرنده چه حرف­های خنکی می­زند ... و همه­ی کلاغ­ها با هم خندیدند ... پرند­ه­ی کوچک هیچ دلگیر نشد. با خودش فکر کرد: چه کار می­شود کرد. این حتماً اخلاق آنهاست». (ابراهیمی، 1352: 5)

کلاغ­ها وارد باغ شده­اند تا شرایط همراه با آرامش و ثبات آن را برهم بزنند و بی­اخلاقی­ها را در میان ساکنان باغ گسترش دهند. برای این پرنده­های عاری از نزاکت، انجام هر رفتاری امکان­پذیر است. در برابر، آنها با کنش­های منطقی و درست، در تضاد هستند. بر اساس این پیش­انگاره، زمانی که پرنده­های دیگر به دلایل گوناگون شاد می­شوند، کلاغ­ها سعی در پراکندن یأس و ناامیدی دارند. ردیابی رفتارهای آنان نشان می­دهد که در نهایت برای نابود کردن نظام اخلاقی باغ می­کوشند. در متن ذیل، فعل «شاد شد» را باید کنش پرنده­ی کوچک و فعل «بی­احترامی می­کنید» را واکنش کلاغ­ها دانست که برای به حاشیه راندن حالات مطلوب پرنده­ی کوچک به کار گرفته شده است.

«پرنده­ی کوچک از این جواب شاد شد، اما کلاغ اول گفت: دروغ؟ چرا به ما بی­احترامی می­کنید خانم سرو؟». (همان: 7)

گاهی، چرخ­ریسک به عنوان رفتارگر و مشارک معرفی می­شود و گاهی، این جایگاه به کلاغ داده می­شود. در نهایت، هدف آن است که تضاد رفتاری این شخصیّت­ها بازنمایی شود و به مخاطب با حالتی مقایسه­ای نسبت به رفتار درست آگاهی داده شود. بخش عمده­ی متن به رفتارهای ناشایست کلاغ­ها روی درخت اختصاص پیدا می­کند. پرنده­هایی که با نشستن روی درخت، آواز کینه سر می­دهند و دیگر پرنده­های ساکن در باغ را از هم دور می­کنند؛ در متن ذیل، جمله­های گوناگونی وجود دارد که نهاد یکسانی ندارند.  

«چرخ­ریسک، گریان گفت: حرف­هایشان را باور نکن. آن­ها تو را آزار می­دهند و کلاغی با خشم فریاد زد: چرخ­ریسک دروغگو! ... روزها و روزها، کلاغ­ها بر سر سرو ساده و درخت بلند می­نشستند و آوازهای پرکینه می­خواندند.». (همان: 15)

2-2-4- فرآیند کلامی (Verbalization Process

این فرآیند از دید معنایی به نوع مادی شباهت بیشتری دارد و در مجموع، شکل­دهنده­ی تفکر آگاهانه است. نوع کلامی، عمدتاً در جمله­های مرکب ظاهر می­شود و دو مفهوم گفتن و صحبت کردن در معنای کلی آن به کار می­روند. سه نوع مشارک در فرآیند کلامی حضور دارند: 1. گوینده (Sayer) که سخن را تولید می­کند 2. گیرنده (Receiver) که مخاطب سخن قرار می­گیرد 3. گفته (Verbiage)، همان چیزی است که بیان می­گردد و گوینده­ی جاندار یا بی­جان در آن لحاظ می­گردد. (Simpson, 1993: 129)

بسامد قابل توجه فعل «گفت» در کلیت داستان کلاغ­ها نشان می­دهد که نویسنده سعی دارد گفتمان را به عنوان راهکاری برای تداوم دوستی­ها و ترمیم روابط انسانی مطرح می­کند و هدف او این است تا با تکرار چندین بارۀ این فعل در سطح روساخت، معنای گفتگومحوری را در مناسبات بینافردی، جایگزین خشونت و درگیری نماید. در بخشی از داستان، چرخ­ریسک به پیشواز کلاغ­ها می­رود و ضمن خوشامدگویی، با آن­ها صحبت می­کند و از در دوستی وارد می­شود. این پرنده بجای جبهه­گیری و اتخاذ مواضع سخت، سعی می­کند با بیانی مؤدبانه با مهمان­های جدید گفتگو کند و با خطاب­های متعدد، تمایل خود را به ارتباط­ گیری دوستانه نشان دهد. بنابراین، خطاب را باید یکی از فرآیندهای کلامی اصلی در داستان کلاغ­ها دانست:  

«کلاغ­ها، کلاغ­های خوب و محترم! به خانه­ی قشنگ ما خوش آمدید. چقدر محبت کردید که همه با هم آمدید. قدمتان روش چشم. قدمتان روی هر شاخه و برگ. کاش که اینجا به شما خوش بگذرد. ببخشید خیلی که می­خواهم چیزی بپرسم از شما. آیا برای همیشه در ده ما می­مانید یا دو سه روزی به مهمانی آمده­اید؟». (ابراهیمی، 1352: 5)

خطاب قرار دادن شنونده در متن نشان می­دهد که شخصیّت­ها با هم ارتباط قدرتمندی برقرار کرده‌اند و فضای صمیمانه­ای میان آنها برقرار است. هر کدام از شخصیّت­ها دیگری را خطاب قرار می­دهد و با او گفتگو می­کند تا اطلاعاتی از وی به دست آورد یا به او انتقال دهد. فعل­هایی که بازنماینده­ی فرآیند کلامی هستند، غالباً حول محور «گفتن» می­گردند و معنا و مفهوم هشدار و اخطار و ... در آن دیده نمی­شود. بنابراین، نویسنده می­خواهد با کاربست فعل­های مرتبط با فرآیند کلامی، گفتگو را در کلیت روایت تقویّت نماید. نمود دیگری از فرآیند کلامی که در متن ذیل دیده می­شود، طرح پرسش از زبان یکی از شخصیّت­هاست که صرفاً با انگیزه­ی رفع ابهامات ذهنی بیان نمی­شود، بلکه شیوه­ای برای دریافت اطلاعات از سؤال­شونده است. گفت و گوی درخت و چرخ ریسک اطلاعاتی در اختیار خواننده­ی داستان قرار می دهد و بخشی از درونی­ها و بیرونی­های شخصیّت­ها برای خواننده آشکار می­شود:

«درخت بلند چنار که حال و روز پرنده­ی کوچک را دید، گفت: چرخ­ریسک مهربان! از که قهر کرده‌ای که این وقت روز خودت را به خواب می­زنی؟ پرنده­ی دل­شکسته گفت: لانه­ام را کلاغ­ها خراب کرده‌اند». (همان: 5)

سه مشارک در فرآیند کلامی متن زیر دیده می­شود و چند صدایی بودن متن آشکار است. زمانی که فضا گفتگو محور باشد، شخصیّت­های مختلفی سخن می­­گویند و دیدگاه­های خود را مطرح می­کنند؛ در چنین شرایطی، یک­ صدایی وجود ندارد و تنوّع آواها سبب تنوع متن خواهد شد. آنچه بیان می شود مفهوم عمیق دوستی، تعاون و یاری رساندن به همدیگر است که ابراهیمی به خوبی آن را بیان کرده است:

«چنار بلند در باغ دیگر، کنار جوی آب با خود می­گفت: زندگی بدون دوستی چه خاصیت دارد؟ چنار، آهسته آهسته ریشه­هایش را از خاک بیرون کشید و در هوای داغ تابستان نگه داشت ... قنات دهکده، درخت بلند را که چنین دید به جوی آب گفت: سیرابش کن ... جوی آب هرچه داشت به زمین بخشید و گفت: زمین! ای زمین خوب! مگذار درخت بلند تشنه بماند ... زمین گفت: افسوس! این درخت، بیشتر ریشه­هایش را از من پس گرفته است». (همان: 16)

2-2-5- فرآیند رابطه­ای (Relational Process)

این فرآیند به معنای ایجاد پیوند میان دو عنصر است. به این فرآیند، «بودن» گفته می­شود که به کیفیّتِ بودنِ چیزها و پدیده­ها اشاره و دلالت دارد. کارکرد محوری این فرآیند، شخصیّت ­بخشی و هویت ­دهی است. انواع گوناگون فعل «بودن» را می­توان مصداق­های برجسته­ی فرآیند رابطه­ای دانست. (سیمپسون، 1398: 180)؛ فرآیند رابطه­ای از این نظر که «تجربه» در آن مورد توجّه قرار می­گیرد با فرآیندهای مادی و ذهنی وجه اشتراک دارد، ولی در نوع رابطه­ای، تجربه جنبه­ی «بودن» دارد و در دو نوع دیگر، جنبه­های «انجام دادن» و «حس کردن» برجسته هستند. (Simpson, 1993: 130)

برای فرآیند رابطه­ای سه دسته­بندی کلی مورد وجود دارد: یک، تأکیدی (intensive) دو، ملکی (Possessive) سه، پیرامونی و موقعیتی (Circumstantial). در نوع تأکیدی، رابطه­ی تعادل (x=y) مورد نظر قرار می­گیرد و کیفیّتی به چیزی نسبت داده می­شود. در نوع ملکی، رابطۀ (x, y) بین دو عنصر نشان داده می­شود. در نوع پیرامونی، پیوندهای زمانی یا مکانی بازنمایی می­شود و رابطه­ی تولیدی به این شکل­هاست: «x در y» یا «x روی y» یا «x با y». (کردچگینی و پورنامداریان، 1392: 76) 

در نوع تأکیدی، سعی می­شود برابری و تعادل میان دو یا چند عنصر مورد نظر قرار بگیرد. برای مثال، در متن ذیل از داستان «کلاغ­ها»، به کیفیت زندگی «چنار» و «سرو» در کنار هم اشاره شده است. همچنین، بیان می­شود که «آب» و «خاک» باعث پرورش درختان شده بودند. ابراهیمی با این توصیف­ها و به­کارگیری فرآیند رابطه­ای تأکیدی سعی می­کند فضای زندگی جاری در باغ را برای محاطبان خود به تصویر دربیاورد تا آنها درک بهتری از دوران پس از حضور کلاغ­ها پیدا کنند:  

«سال­های سال بود که پرنده و چنار و سرو، خوب و خوش در کنار هم زندگی می­کردند. آب و خاک به درختان خوراک می­دادند و پرنده برای آن­ها آوازهای خوب می­خواند».(ابراهیمی، 1352: 3)

استفاده از نوع تأکیدی به خوبی نشان می­دهد که هر کدام از شخصیّت­ها چه کنش­هایی را انجام می­دهند و مخاطب هر کنش چه کسی است. بنابراین، در اثر تأکید کردن، بسیاری از ابهام­های احتمالی از بین می­رود. در متن ذیل، بر بردن نامه برای درخت انجیر تأکید شده است. در متن دوم، نویسنده با ذکر جمله­های کوتاه و ساده، حرف­های یکی از شخصیّت­ها را خطاب به «سرو» بازتاب می­دهد. این شاخصه­ی سبکی باعث شده است تا ضرباهنگ میان جمله­ها حفظ شود و با پیاپی آمدن جمله­ها، روند خوانش متن سرعت پیدا کند:

«من امروز نامه­­ی چنار را برای درخت انجیر بردم». (همان: 7)

«برپا بمان ای سرو! من با آواز خوبم برای تو قصه می­گویم. من با بال­های کوچکم تو را باد می­زنم. من با پرهای رنگینم، تو را می­آرایم. من سرانجام یک روز برای تو نامه­­ی خوبی می­آورم. برپا بمان این سرو! و مگذار که کلاغ­های بد کارشان را پیش ببرند». (همان: 17)

در نوع ملکی، رابطه­ی بین دو عنصر بازنمایی می­شود. نویسنده از این فرآیند استفاده می­کند تا اطلاعات دقیق­تری به مخاطب ارائه دهد و درک او را از شخصیّت­ها ارتقا بخشد. در واقع، ایجاد شناخت در شنونده از سوی نویسنده را باید مهم­ترین کارکرد نوع ملکی دانست. در متن نخست، چرخ­ریسک با کار نامه­رسانی معرفی می­شود. در متن دوم، رویکرد و ذهنیّت منفی کلاغ­ها نسبت به چرخ­ریسک بازنمایی شده است. در واقع، آن­ها می­پندارند که این پرنده همه چیز را ازآن خود می­داند. در نتیجه، بر اساس این پنداشت نادرست در برابر او جبهه ­گیری می­کنند. در متن سوم، هوشمندی چرخ ­ریسک در برخورد با سیمرغ بازنمایی شده است. به این معنا که وقتی او خود را در برابر کلاغ­ها ناتوان می­یابد، به سوی سیمرغ می­رود تا از وی کمک بگیرد. چرخ ­ریسک برای تحریک عواطف این پرنده و ترغیب او برای مبازه با کلاغ­ها به او می­گوید که سرزمینش در خطر قرار گرفته است. در واقع، نوعی احساس تعلّق خاطر و مالکیت در وی ایجاد می­کند تا شاید سیمرغ برای همراهی کردن با او مجاب شود:

«توی همین دهکده پرنده­ی کوچک قشنگی زندگی می­کرد به نام چرخ­ریسک. و این پرنده­ی کوچک، کارش نامه­رسانی بود». (ابراهیمی، 1352: 3)

«خیال می­کند این دهکده مال اوست. خیال می­کند درخت­ها را خریده». (همان: 5)

«پرنده رفت تا به نوک قله رسید. خانه­ی سیمرغ را در میان برف­ها شناخت. با صدای نازکش فریاد زد: آه ... ای پرنده­ی بزرگ! سیمرغ، چرا بی­خبر نشسته­ای؟ در سرزمین تو، کلاغ­ها با دروغ­هایشان درخت­ها را شکسته­اند». (همان: 20)

در نوع پیرامونی و موقعیتی، به کیفیّت رفتار شخصیّت­های داستان اشاره گردیده است. در واقع، مفهوم «بودن» و مشتقات آن را می­توان در این نوع مشاهده کرد. ابراهیمی با اشاره به کیفیّت پیوندهای شخصیّت­های مختلف، این پیام را به مخاطب انتقال می­دهد که آن­ها در چه وضعیتی قرار دارند. برای مثال، در متن نخست به دوستی دو عنصر و شخصیّت «چنار» و «سرو سبز» اشاره می­کند. در متن دوم، کیفیّت پیوند «چرخ­ریسک» با «کلاغ­ها» و نیز، «چنار» با «درخت انجیر» و «سرو» بازنمایی شده است. همه­ی این تصویرسازی­ها برای نشان دادن بخشی از هویت و کیستی شخصیّت­های غیرانسانی حاضر در داستان به کار گرفته شده­اند:

«درخت چنار با سرو سبز دوست بود». (ابراهیمی، 1352: 3)

«صدای نازک پرنده در میان قار قار کلاغ­ها ناپدید شد... درخت بلند چنار با درخت انجیر کنار دیوار دوست شده است... چنار بلند با سرو دوست بود، ولی دیگر از دست او خسته شده است». (همان: 7)

2-2- 6- فرآیند وجودی (existential process)

در این فرآیند از موجودیّت یا هستی پدیده­ای سخن گفته می­شود و بودن یا نبودن آن مورد نظر قرار می­گیرد. از آنجا که در این فرآیند بر بودن یا نبودن چیزی تأکید می­شود، تا حدی به نوع رابطه­ای شباهت دارد. فعل «بودن» به معنای وجود داشتن در جمله­واره­های برخوردار از این فرآیند به خوبی دیده می­شود. این فرآیند، تنها یک مشارک یعنی موجود (Existent) دارد. (Simpson, 1993: 132)

ابراهیمی آغاز داستان خود را با به­کارگیری این فرآیند آغاز می­کند و با اشاره به هسته­ی اولیه­ی زمانی داستان، سعی می­کند به زمان حضور و بودن شخصیّت­ها در همان ابتدای داستان اشاره کند. البته که او با بیانی ابهام­آمیز، این موضوع را به چالش می­کشد تا در نهایت این پیام را به صورت غیرمستقیم و مستتر به مخاطبان خود انتقال بدهد که از لحاظ زمانی نمی­توان به صورت مشخّص درباره­ی داستان نظر داد. به بیان دیگر، این داستان «فرازمانی» است و رویدادهای بازنمایی­شده در جریان روایت، در همه­ی زمان­ها کاربرد دارد. همچنین، او سعی می­کند به کیفیّت زندگی و «بودن» عناصر مختلف این داستان اشاره کند. برای مثال، از سرزمین، دهکده، باغ، درخت، جوی آب و ... سخن می­گوید و با استفاده­ی پیاپی از فعل «بودن» بر فرآیند بودن تأکید می­کند. 

«هزار سال پیش نبود، صد سال پیش هم نبود، پارسال بود یا دو سال پیش. نمی­دانم، شاید هم چهار پنج سال پیش. در گوشه­ای از سرزمین ما دهکده­ای بود. در این دهکده، باغی بود. در این باغ، درخت قشنگ سرسبزی بود به نام سرو. و در باغ دیگری، کنار جوی آب، توی همین دهکده، درخت چناری بود بزرگ و بلند». (ابراهیمی، 1352: 2)

طبق دیدگاه سیمپسون، اگر فعل­هایی مانند: نشستن، ایستادن، درازکشیدن و ایجاد شدن بر وجود چیزی در جایی یا زمانی دلالت داشته باشند، می­توان شاهد انعکاس فرآیند وجودی در جمله­واره بود. (رستم­بیک تفرشی، 1389: 102) در متن داستان کلاغ­ها هم، نمودی از این مقوله دیده می‌شود. ابراهیمی به تجمع کلاغ­ها در مکانی مشخّص از طریق ذکر عبارت «روی چمن­ها نشستند» اشاره می­کند. این دورهم­آیی برای ایجاد فتنه در باغ و برهم زدن دوستی­ها میان ساکنان انجام می­شود. نویسنده در این متن و متون دیگر با کاربست فعل­های مرتبط با فرآیند وجودی، به اتفاق افتادن چیزی اشاره می­کند. همچنین، تنها مشارک در متن ذیل، موجود (کلاغ­ها) است. نکته­ی دیگر این است که ذکر فرآیندهای رفتاری و وجودی باعث می­شود نوعی پویایی در متن نمود پیدا کند و حرکت در بخش­های گوناگون داستان ایجاد شود:

«یکی دو روز بعد، تمام کلاغ­ها از دوستی سرو و چنار باخبر شدند. رفتند و روی چمن­ها نشستند و گفتند: دوستی؟ این دیگر چه قصّه­ای است که درخت­ها درست کرده‌اند؟». (ابراهیمی، 1352: 5)

  1. نتیجه­گیری

در این پژوهش، با عنایت به چهارچوب­هایی که سیمپسون در الگوی خود برای فرآیندهای معنایی در نظر گرفته است، داستان کوتاه «کلاغ­ها» از نادر ابراهیمی بازنمایی و تحلیل شده است. به نظر می­رسد یکی از ویژگی­های داستان مذکور از دید فرآیندهای معنایی این است که نویسنده از این فرآیندها به صورت پیچیده و درهم­تنیده برای بازنمایی اغراض تعلیمی و اندیشه­زای خود استفاده کرده است. از این­رو، تعیین مرزی مشخّص بین این فرآیندها در جمله­واره­های داستان، امکان­پذیر نیست. این موضوع باعث می­شود تا داستان و روایت، فراز و فرودهای معنایی متنوعی را تجربه کند و در نهایت، گروه مورد هدف که کودکان هستند، با فضاهای معنایی گوناگونی مواجه شوند.

بازتاب فرآیند مادی نشان می­دهد که نویسنده درک مطلوبی از گروه هدف دارد و با عنایت به سطح فهم کودکان، از پدیده­های مادی در کلیّت متن استفاده می­کند. فرآیند ذهنی در داستان نشان می­دهد که ابراهیمی سعی می­کند تعادلی میان دو دنیای درونی و بیرونی ایجاد کند و عواطف مخاطبان را هم در فرآیند روایت دخالت دهد. بر اساس افعال رفتاری، ابراهیمی سعی می­کند الگوها و ضدالگوها را در کل داستان معرفی کند. در فرآیند کلامی، فعل «گفتن» بارها در ارتباط با شخصیّت­های گوناگون به کار رفته است که نشان از توجه نویسنده به فرهنگ گفتمان دارد. به بیان دیگر، ابراهیمی می­خواهد این پیام را به مخاطبان خردسال خود انتقال دهد که با صحبت کردن قادر به حل و فصل بسیاری از مشکلات و بحران­ها خواهند بود. در فرآیند رابطه­ای تأکیدی برای بازنمایی فضای قبل و بعد از حضور کلاغ­ها در باغ بیان گردیده است. نوع ملکی هم، برای معرفی هرچه بهتر شخصیّت­ها در داستان است. در فرآیند پیرامونی، زمان و مکان رویدادها مورد نظر قرار گرفته است. بدیهی است که با ارائه­ی اطلاعاتی از این دست، بر قدرت ارتباط­گیری مخاطب با متن تولیدی افزوده می­شود. در فرآیند معنایی از نوع وجودی هم، نویسنده در ابتدا با ایجاد ابهام در زمان وقوع رویداد، به صورت غیر مستقیم آن را فرازمانی و به عبارت بهتر، متعلق به همه­ی روزگاران معرفی می­کند و بیان می­دارد که مقوله­ی دوستی و دشمنی را نباید مفهومی «در زمانی» دانست، بلکه مربوط به همه­ی دوره­ها و تمامی سرزمین­هاست. همچنین، فرآیند وجودی در داستان، کیفیّت زیستن و شوق و پویایی را به خوبی بازنمایی می­کند. در مجموع، معنای اصلی و کلان در این داستان که طیّ فرآیندهای شش­گانه مطرح شده، اهمیّت دوستی و اعتبار رفاقت است. 

منابع

  • اسدیان، مریم، (1389)، «تحلیل ساختار روایی چند داستان کوتاه از نادر ابراهیمی»، همایش پژوهش­های زبان و ادبیّات فارسی، دوره­ی پنجم.
  • خادمی، نرگس، (1391)، «الگوی دیدگاه روایی سیمپسون در یک نگاه»، نشریه­ی نقد ادبی، دوره­ی 5، شماره­ی 17.
  • رستم­بیک تفرشی، آتوسا، (1389)، «بررسی زبان­شناختی گفتمان نوشتاری دانش­آموزان کم­توان ذهنی آموزش­پذیر در چهارچوب دستور نقش­گرای نظام­مند هالیدی»، رساله­ی دکتری پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، استاد راهنما: محمد دبیرمقدم و رضا نیلی­پور.
  • سعادت­نیا، حسین و دیگران، (1399)، «بررسی و خوانش ژنتی لحن روایت و زمینه­های کاربست آن در داستان کلاغ­ها از نادر ابراهیمی»، مجله­ی پژوهش­های نقد ادبی و سبک­شناسی، دوره­ی 11، شماره­ی 2.
  • سیمپسون، پاول، (1398)، «سبک­شناسی»، ترجمه­ی نسرین فقیه ملک­مرزبان، تهران: دانشگاه الزهراء.
  • صالحی، پیمان، (1392)، «روایت­شناسی داستان­های کوتاه نادر ابراهیمی و اکرم هنیه (مطالعه­ی موردی: داستان غیرممکن و هزیمه شاطر حسن)»، مجله­ی کاوش­نامه­ی ادبیّات تطبیقی، سال 3، شمارۀ 12.
  • علوی­مقدم، مهیار و پورشهرام، سوسن، (1387)، «نقد روایت­شناختی سه داستان کوتاه نادر ابراهیمی (خانه­ای برای شب، دشنام و صدا که می­پیچد)»، مجله­ی ادب­پژوهی، شمارۀ 6.
  • کردچگینی، فاطمه و پورنامداریان، تقی، (1392)، «تأثیر گزینش ادبی در سبک با تأکید بر دیدگاه پاول سیمپسون»، مجله­ی کهن­نامه­ی ادب پارسی، سال 4، شماره­ی 1.

 

 

 

 

 

 

 

Analyzing the Types of Semantic Processes in the Short Story of "Crows" by Nader Ebrahimi through the Model of Paul Simpson

Esmail Fallah[5]

Mahmoud Firouzi Moghaddam[6]

Mehyar Alavi Moghaddam[7]

Hamidreza Soleimanian[8]

DOI: 10.22080/RJLS.2023.25190.1390

Abstract

The purpose of the current research is to investigate examples of Paul Simpson's semantic processes in the story of "Crows" in an attempt to shed light on Ebrahimi's purpose behind application of such processes. Using library resources and descriptive-analytical method, researchers have found out that the author uses material phenomena in the whole text, keeping in mind the level of children's understanding, to achieve his goals. Using the mental process, Ebrahimi has created a balance between the inner and outer world. Behavioral verbs in the text show that two personality groups of "model" and "counterpart" were created this way. The significant frequency of the verb "to say" indicates that the verbal process is central in the story, hence the importance of discourse in Ebrahimi's view. In the relational process of emphasis, various spaces of the story have been described. The type of property has been used to better introduce the characters and their range of power and authority. In the peripheral process, the time and place of the events are mentioned with the aim of representing useful information for the audience. In the existential process, the author implicitly refers to the applicability of the hidden concept in the text of the story for all times. In sum, the main concept represented by the application of these semantic processes is the value of friendships in interpersonal relationships.

Keywords: Nader Ebrahimi, "Crows", Paul Simpson, Narrative, Semantic process

Extended Abstract

In the field of contemporary Persian fiction, Nader Ebrahimi (1936-2008) is one of the prominent writers who has greatly contributed to the development of fiction and its streamlining. In addition to writing short stories and novels, he has also worked in the field of filmmaking, songwriting, translation and journalism. Nearly ninety books have been published by this author. Therefore, he should be considered a prolific figure in the fields of literature and cinema. His works address all age groups.

One of the characteristic features of Ebrahimi's works is that he expresses his opinions on various issues by using the capabilities of various language systems. A similar procedure has been used in the short story of "The Crows". In terms of content this work should be considered multidimensional because the author refers to various issues and takes individual as well as collective issues into consideration. Therefore, we see the representation of the narrative in layers that explain the inner and outer world of the characters. Ebrahimi tries to rely on specific examples in the narrative to get his points across to his general and specific audiences alike.

The short story of "The Crows" is not written in a realistic context. In this story, challenges between a group of mischievous birds (crows) with trees and good-natured birds (phoenixes and crickets) are narrated in a childish and simple language. Examining the transitive system and semantic process in this work shows that although places and characters do not match those of the real world, concise and purposeful use of various narrative methods has enabled Ebrahimi to make conscious changes in the audience's mentality and distance them from these preconceptions.

Research Questions

Considering the appearance of various transitive systems in this work and of course, the practical and central role of the examples of the transitive system – especially the semantic process in the formation of the author's desired messages – in the present research we use Simpson's opinions in connection with the semantic process in the story of “The Crows” to answer the following questions: 1. What semantic processes are reflected in this work? 2. What is the effect of the transitive system (semantic process) in conveying the author's intended meaning to the audience? 3. What concepts have been conveyed to the audience through the use of examples related to semantic processes?

Conclusion

In this research, considering the frameworks that Simpson has utilized in his model for semantic processes, the short story of "The Crows" by Nader Ebrahimi has been analyzed. It seems that one of the features of this story from the point of view of semantic processes is that the author has used these processes in a complex and interwoven manner to represent his educational and thought-provoking purposes. Therefore, it is not possible to determine a clear boundary between these processes in the sentences of the story. This issue makes the story and narration undergo various semantic shifts (ups and downs) and as a result, the target group (children) face various semantic spaces. The reflection of the material process shows that the author has a good understanding of the target group and uses material phenomena in the whole text by taking into consideration the level of understanding of the children. The imaginative process in the story shows that Ebrahimi tries to create a balance between the inner and outer worlds and involves the audience's emotions in the narrative process. Ebrahimi tries to introduce patterns and anti-patterns in the whole story. In the verbal process, the verb "to say" has been used many times in connection with various characters, which shows the author's attention to discourse. In other words, Ebrahimi's message to his young audience is that they will be able to solve many problems and crises by speaking. In the peripheral process, emphasis is given to the space before and after the presence of crows in the garden. In the peripheral process, the time and place of the events are considered. It is obvious that by providing this kind of information, the ability of the audience to communicate with the produced text is increased. In the semantic process of the existential type, the author initially creates ambiguity in the time of the event to indirectly introduce it as timeless and, hence, belonging to all times and places; indeed, the categories of friendship and enmity should not be considered as "temporal" concepts. Also, the existential process in the story represents the quality of living and enthusiasm and dynamism. In summary, the main meaning in this story, which is presented through the six processes, is the importance and validity of friendship.

Funding

None.

References

Simpson‚ Paul, (1993), Language. Ideology and Point of View, London: Routledge.

 

 

[1]-  دانشجوی زبان و ادبیّات فارسی، واحد تربت حیدریه، دانشگاه آزاد اسلامی،تربت حیدریه، ایران. رایانامه: fallah9313@gmail.com

[2]-  استادیار زبان و ادبیّات فارسی، واحد تربت حیدریه، دانشگاه آزاد اسلامی، تربت حیدریه، ایران. (نویسنده‌ مسؤول) رایانامه:

firouzimoghaddam@gmail.com

[3]-  دانشیار زبان و ادبیّات فارسی، دانشگاه حکیم سبزواری، ایران. رایانامه: m.alavi2007@yahoo.com

[4]-  استادیار زبان و ادبیّات فارسی، واحد تربت حیدریه، دانشگاه آزاد اسلامی، تربت حیدریه، ایران. رایانامه: hrsoleimanian@yahoo.com

[5] PhD candidate, Department of Persian Language and Literature, Torbat Heydarieh Branch, Islamic Azad university, Torbat Heydarieh,Iran.

[6] Assistant Professor, Department of Persian Literature and Language, Torbat-e-Heydariyeh Branch,Islamic Azad University,Torbat-e-Heydariyeh, Iran. Corresponding author: firouzimoghaddam@gmail.com.

[7] Associate Professor of Persian Language and Literature, Hakim Sabzevari University

[8] Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Islamic AZAD University of Torbat Ḥeydarīyeh, Iran

  • اسدیان، مریم، (1389)، «تحلیل ساختار روایی چند داستان کوتاه از نادر ابراهیمی»، همایش پژوهش­های زبان و ادبیّات فارسی، دوره­ی پنجم.
  • خادمی، نرگس، (1391)، «الگوی دیدگاه روایی سیمپسون در یک نگاه»، نشریه­ی نقد ادبی، دوره­ی 5، شماره­ی 17.
  • رستم­بیک تفرشی، آتوسا، (1389)، «بررسی زبان­شناختی گفتمان نوشتاری دانش­آموزان کم­توان ذهنی آموزش­پذیر در چهارچوب دستور نقش­گرای نظام­مند هالیدی»، رساله­ی دکتری پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، استاد راهنما: محمد دبیرمقدم و رضا نیلی­پور.
  • سعادت­نیا، حسین و دیگران، (1399)، «بررسی و خوانش ژنتی لحن روایت و زمینه­های کاربست آن در داستان کلاغ­ها از نادر ابراهیمی»، مجله­ی پژوهش­های نقد ادبی و سبک­شناسی، دوره­ی 11، شماره­ی 2.
  • سیمپسون، پاول، (1398)، «سبک­شناسی»، ترجمه­ی نسرین فقیه ملک­مرزبان، تهران: دانشگاه الزهراء.
  • صالحی، پیمان، (1392)، «روایت­شناسی داستان­های کوتاه نادر ابراهیمی و اکرم هنیه (مطالعه­ی موردی: داستان غیرممکن و هزیمه شاطر حسن)»، مجله­ی کاوش­نامه­ی ادبیّات تطبیقی، سال 3، شمارۀ 12.
  • علوی­مقدم، مهیار و پورشهرام، سوسن، (1387)، «نقد روایت­شناختی سه داستان کوتاه نادر ابراهیمی (خانه­ای برای شب، دشنام و صدا که می­پیچد)»، مجله­ی ادب­پژوهی، شمارۀ 6.
  • کردچگینی، فاطمه و پورنامداریان، تقی، (1392)، «تأثیر گزینش ادبی در سبک با تأکید بر دیدگاه پاول سیمپسون»، مجله­ی کهن­نامه­ی ادب پارسی، سال 4، شماره­ی 1.