تبیین نگرۀ پدیدارشناسی هوسرلی در بوطیقای اسپاسمنتالیسم و اشعار یدالله رؤیایی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشگاه بیرجند

چکیده

یکی از مکاتب نوگرای شعر معاصر فارسی، اسپاسمنتالیسم است که یدالله رؤیایی و مجموعه‌ای از شاعران و همفکران وی در دهه 1340خورشیدی به جامعه ادبی عرضه کردند. این مکتب که با عنوان حجمگرایی یا شعر حجم‌ نیز شناخته می‌شود در نظریه‌پردازی بر «تفکر حجمی» و تعبیراتی مانند حرکت در فضای حجمی، پریدن در طول و عرض وارتفاع، بُعدسازی، رؤیت دگرگونه، افق ذهنی، دست بردن به ماورای پدیده، کشف، کنش ذهنی، حادثة ذهنی وامثال آن تأکید می‌نماید. وجود این تعابیر در واقع به دلیل نقش کانونی نگره فلسفی پدیدارشناسی در مبانی اسپاسمنتالیسم است چنانکه اصطلاح کنش فضایی (اسپاسمان) نیز از جلد هفتم سخنرانیهای فلسفی هوسرل که در سال 1907 ارائه گردیده اقتباس شده است. پدیدارشناسی هوسرلی از اوایل قرن بیستم میلادی باعث ایجاد موجی نو در ساحتهای مختلف فرهنگ، ادب، هنر و علوم مغرب زمین شده و نخبگان ادبی و هنری ایران را نیز تحت تأثیر قرار داده است. در اسپاسمنتالیسم نیز مانند پدیدارشناسی، «من» استعلایی فلسفی، شاعر با شک‌آوری و تعلیق تعاریف و قواعد معنایی، نحوی، دلالی، همنشینی و جانشینی کنش فلسفی خود را آغازمی‌نماید سپس با کنش ذهنی نیتمند ، به ایجاد روابط نوین و بی‌سابقه بین عناصر،کشف و بازتعریف پدیده‌ها اعم از مفاهیم و ساختارهای زبانی فرمهای نوین می‌آفریند. این پژوهش تحلیلی - تطبیقی با استناد به نظرات و نظریات یدالله رؤیایی و تحلیل پدیدارشناختی کنش شعرشناختی وی تلاش کرده است اشکال و ابعاد تأثیرپذیری رؤیایی و مکتب اسپاسمنتالیسم و فرمالیسم حجم را از پدیدارشناسی هوسرلی تبیین نماید.

کلیدواژه‌ها


تبیین نگره­ی پدیدارشناسی هوسرلی در بوطیقای اسپاسمنتالیسم و اشعار یدالله رؤیایی

علی‌اکبر سامخانیانی[1]

تاریخ دریافت: 29/3/1401                                                    تاریخ پذیرش: 3/8/1401

DOI:10.22080/RJLS.2022.23692.1314

چکیده

یکی از مکاتب نوگرای شعر معاصر فارسی، اسپاسمنتالیسم است که یدالله رؤیایی و مجموعه­ای از شاعران و همفکران وی در دهه­ی 1340 خورشیدی به جامعه­ی ادبی عرضه کردند. این مکتب که با عنوان حجم­گرایی یا شعر حجم نیز شناخته می­شود، در نظریّه­پردازی بر «تفکّر حجمی» و تعبیراتی مانند حرکت در فضای حجمی، پریدن در طول و عرض و ارتفاع، بُعدسازی، رؤیت دگرگونه، افق ذهنی، دست بردن به ماورای پدیده، کشف، کنش ذهنی، حادثه­ی ذهنی و امثال آن تأکید می­نماید. وجود این تعابیر در واقع به دلیل نقش کانونی نگره­ی فلسفی پدیدارشناسی در مبانی اسپاسمنتالیسم است؛ چنان­که اصطلاح کنش فضایی (اسپاسمان) نیز از جلد هفتم سخنرانی­های فلسفی هوسرل که در سال  1907 ارائه گردیده، اقتباس شده است. پدیدارشناسی هوسرلی از اوایل قرن بیستم میلادی باعث ایجاد موجی نو در ساحت­های مختلف فرهنگ، ادب، هنر و علوم مغرب­زمین شده و نخبگان ادبی و هنری ایران را نیز تحت تأثیر قرار داده است. در اسپاسمنتالیسم نیز مانند پدیدارشناسی، «من» استعلایی فلسفی شاعر با شک­آوری و تعلیق تعاریف و قواعد معنایی، نحوی، دلالی، هم­نشینی و جانشینی، کنش فلسفی خود را آغاز می­نماید. سپس با کنش ذهنی نیّتمند، به ایجاد روابط نوین و بی­سابقه بین عناصر، کشف و بازتعریف پدیده­ها، اعم از مفاهیم و ساختارهای زبانی، فرم­های نوین می­آفریند. این پژوهش تحلیلی - تطبیقی با استناد به سخنان و نظریّه­های یدالله رؤیایی و تطبیق نظریّه­ها و کنش شعرشناختی وی با نظریّه­ها و اصول نگره­ی پدیدارشناسی هوسرل تلاش کرده است تا اشکال و ابعاد تأثیرپذیری رؤیایی و مکتب اسپاسمنتالیسم و فرمالیسم حجم را از پدیدارشناسی هوسرلی تبیین نماید.

کلیدواژه­ها: ادموندهوسرل، اسپاسمنتالیسم، پدیدارشناسی، شعر حجم فارسی، فلسفه­ی ادبیات، یدالله رؤیایی.

1- مقدّمه

1- 1- بیان مسأله

اسپاسمنتالیسم (Espasmentalism) یا حجم­گرایی، یکی از مکاتب مهم در شعر معاصر فارسی است که در دهه­های چهل و پنجاه خورشیدی بر روند نوگرایی شعر فارسی و نقد ادبی، تأثیری بسزا گذاشت و اخیراً دوباره در محافل ادبی و هنری سر برکرده است؛ امّا در عین حال همچنان مکتب یا جریانی کم­شناخته، بلکه ناشناخته است. تعریف­ها، نظریّه­ها و کنش­های شعرشناختی حجم­گرایان با نظریّه­ها و آموزه­های مکاتب ادبی دیگر، تفاوتی بنیادین دارد و امضاکنندگان بیانیّه شامل یدالله رؤیایی، پرویز اسلام­پور، پرویز زاهدی، محمدرضا اصلانی، نصیب نصیبی، بهرام اردبیلی، محمود شجاعی، فریدون رهنما، فیروز تاجی و علی­مراد فدایی­نیا نیز از حوزه­های مختلف شعر، نویسندگی، داستان­نویسی،        نمایشنامه­نویسی، سینما و هنر بوده­اند. آنان به جای بحث­های متداول سبک­شناختی، بر موارد قابل تأمل و بی­سابقه­ای تأکید داشته­اند، چنان­که یدالله رؤیایی بر تغییر رویکرد، اصالت تجربه و معرفت، (رؤیایی، 1386: 441-442) کشف ابعاد نامریی پدیده­ها، بُعدسازی و نیز معلّق بودن کلمات و معانی آنها، (همان: 260) به رابطه گذاشتن رابطه­ها، عبور از جلوه (همان: 267) و «معماری حجم» و «اسپاسمان» تأکید می­کرد و در کانون بحث همواره از «افق­های ذهنی» (همان) و «حادثه­ی ذهنی» (همان: 50) سخن می­راند که در نظریّه­پردازی­های شعرشناختی متداول، یا ملاحظه نمی­شود و یا جنبه­ی کانونی ندارد.

رؤیایی، شاخص­ترین نماینده­ی شعر حجم، همچنین «حجم­گرایی» را نه به­عنوان شیوه­ای شعرشناختی، بلکه به­عنوان کنشی ذهنی و دریچه­ای برای «طرز تفکّرهای خاص» در عرصه­ی فرهنگ و اندیشه­ی بشری معرفی ­نموده است. (ر.ک: رؤیایی، 1357) امّا در واقع این تفاوت تعبیر به خاطر آن است که اسپاسمنتالیسم در حقیقت کنشی فلسفی است و رؤیایی و یارانش، مبانی نظری و تعبیر اسپاسمان را که تمثیلی ابداعی برای تبیین پدیده و کنشی شناختی در ساحت زبان و ادب است، از فلسفه­ی پدیدارشناسی (phenomenology) و مجموعه سخنرانی­های ادموند هوسرل (1859-1938) اخذ کرده­اند. هرچند در زمان صدور بیانیه­ی شعر حجم درباره­ی سرچشمه­های پدیدارشناختی شعر حجم­ تصریحی نشده بود و این امر موجب سرگشتگی شعرپژوهان شد، سرانجام یدالله رؤیایی در دهه­ی 80 شمسی در کتاب «عبارت از چیست؟» از بنیاد فلسفی شعر حجم رمزگشایی نموده و به­تصریح ادموند هوسرل، بنیان­گذار پدیدارشناسی را آموزگار خود خوانده است. (رک: رؤیایی، 1386: 218) وی در این کتاب بارها به نظریّه­های او و مبانی نظری پدیدارشناسی استناد جسته است. شایان ذکر است که بنیاد برخی دیگر از مکاتب ادبی و هنری اروپایی نیز بر نگرش­های فلسفی استوار است؛ چنان­که رمانتیسم، رئالیسم و سمبولیسم به ترتیب بر ذهنیّت­گرایی، واقع­گرایی و نمادگرایی فرارونده استوار است. به هر حال از اینجاست که رؤیایی، گستره­ی ارجاعی اسپاسمنتالیسم (حجم­گرایی) را به محفل شعری خود و همراهان محافل ادبی معاصرش محدود نمی­کند، بلکه به اندیشه و آثار تمام شاعران، حکیمان، متفکّران، عارفان و شطح­پردازان تاریخ مانند منوچهری، نظامی، مولانا، حافظ، سهروردی و عین­القضات و غیره بسط می­دهد. روشن است که این گستره­ی فکری فراتر از مباحث سبک­شناختی معمول و شایسته­ی بازشناسی است.

1- 2- پرسش‌های پژوهش

  • استنادهای نظری تأثیرپذیری اسپاسمنتالیسم از پدیدارشناسی کدامند؟
  • مؤلّفه­های نگره­ی پدیدارشناسی هوسرلی در اسپاسمنتالیسم (حجم­گرایی) کدامند؟

1- 3- پیشینه‌ی پژوهش

تاکنون مقاله­های عمومی و مصاحبه­های متعدّدی درباره­ی شعر حجم انجام شده و پژوهش­های معدودی نیز در این­باره انجام شده است؛ اما هیچ­یک از پژوهشگران به مبنای فلسفی شعر حجمی یا تطبیق مؤلّفه­های فلسفی پدیدارشناسی و اسپاسمنتالیسم نپرداخته­اند.

  • رضا قنبری عبدالملکی (1385) به ویژگی­های مشترک شعر حجم و سوررئالیسم از نظر تصویر، زبان، موسیقی، تئاتر و نیز توجه به فردگرایی، کشف روابط و مناسبات میان اشیا و هنجارگریزی نحوی پرداخته است.
  • سید حسین فاطمی و داوود عمارتی (1389) به مفاهیم مشترک میان کوبیسم و حجم­گرایی، برجسته­سازی فرآیند آفرینش اثر از طریق توجّه به مادّیّت زبان و ارائه­ی تصویر سه­بعدی در شعر حجم اشاره کرده­اند.
  • قهرمان شیری (1388) به شرح اسپاسمنتالیسم و برخی از ابعاد و اصطلاحات شعر حجم مانند فضای ذهنی، خلق واقعیّت یا واقعیّت­های دیگر در ماورای واقعیّت­ها پرداخته است.
  • مظفّر رؤیایی (1385) نیز به شرح برخی مفاهیم و فراگردها و به تعبیر خود فنون و مکانیسم­های خلق شعر حجمی پرداخته است.
  • محمود کیانوش (1385) نیز به بحث تجربه­های شخصی و معماری در شعر حجم و یکپارچگی قطعه اشاره کرده است.
  • علی حسین­پور (1382) هم تأکید نموده است که برخلاف شعر نیمایی که جامعه­گرا و محتواگراست، در شعر حجم، بحث هنر برای هنر مطرح است.
  • اسماعیل بزرگی موزیرجی (1384) نیز در پایان­نامه­ کارشناسی­ارشد خود به بررسی احوال و آثار رؤیایی و تحلیل خصوصیّات و زوایایی از شعر حجم پرداخته است.

اما هیچ­یک از پژوهش­های یادشده به آبشخور فلسفی شعر حجم و کیفیت تأثیر نگره­ی پدیدارشناسی ادموند هوسرل بر بوطیقای شعر حجم و تحلیل این نگره در آثار یدالله رؤیایی نپرداخته­اند. بنابراین ضروری می­نمود تا در تبیین فلسفی فرمالیسم حجم، مقاله­ای نگاشته شود.

2- روش پژوهش

این پژوهش، ماهیّت تحلیلی - تطبیقی دارد. پس از بیان مقدّمات و معرفی پدیدارشناسی با استناد به سخنان یدالله رؤیایی و ادموند هوسرل و پدیدارشناسان و صاحب­نظران و تحلیل و تفسیر نظریّه­ها و تعبیرهای اسپاسمنتالیست­ها و سرانجام تحلیل کنش­های شعرشناختی یدالله رؤیایی و تطبیق این کنش­ها با اصول و مبانی پدیدارشناسی تلاش کرده­ایم تا حضور کانونی مؤلّفه­های نگره­ی پدیدارشناسی را در بوطیقای شعر حجم اثبات کنیم.

3- چارچوب مفهومی و پیشینه­ی بحث پدیدارشناسی و نظریّه­های هوسرل

همه­ی آنچه در جهان و یا ذهن ما موجود است، پدیده است و از دیرباز یکی از بنیادی­ترین موضوعات فلسفه، فهم جهان و پدیده­ها بوده است. مکاتب و فلاسفه­ی غربی و شرقی و سوفسطاییان و عرفا، هر یک درباره­ی جهان و پدیده­ها و کیفیّت فهم و ادراک انسان نظر داده­اند. برخی مانند افلاطون، پدیده­های مادّی را سایه­ای از عالم مُثل دانسته­اند؛ برخی تنها بر وجود و اصالت مادّه و قدمت آن اصرار داشتند و برخی دیگر مانند سوفسطاییان به­کلی منکر وجود جهان و   پدیده­های مادّی آن بودند. این بحث با ظهور رنه دکارت (1569- 1650) وارد مرحله­ی تازه­ای شد. دکارت، مقدّمه­ی هر شناختی را «شکّ فلسفی» قرار داد. (رک: فروغی، 1344: 148) در این نگره حتّی وجود شناساگر نیز مشکوک است و در کنشی پساتشکیکی اثبات می­شود که جمله­ی معروف به کوژیتو: می­اندیشم، پس هستم/ Cogito Ergo Sum (همان: 149) هم ناظر به همین امر است. بر این پایه، در هر کنش فلسفی، شک منجر به تعلیق رویکرد پیشین و مقدّمه­ی کشف رویکرد نو و اثبات وجود فلسفی فرد می­شود.

دامنه­ی فلسفی این بحث پس از چند قرن سرانجام به تولّد پدیدارشناسی کشید که حرکتی نودکارتی محسوب می­شود. ادموند هوسرل با تأمل در نظریّه­های دکارت و نیز الهام گرفتن از نظریّه­های امانوئل کانت (1724- 1804) و فریدریش هگل (1770- 1831) که پدیده (noumenon) را از جلوه­ها و تجلّیّات آن که پدیدار (phenomen) نامیده می­شد تفکیک می­کردند، نگره­ی روشمندی را ابداع کرد. بر این اساس خود پدیده، اعم از عینی یا ذهنی، از جایگاه کانونی شناخت خارج و به­اصطلاح در پرانتز گذاشته می­شود و جلوه­ها یا تجلّیّات آن بر «من متفکّر (Ego)» شناساگر در کانون شناخت فلسفی قرار می­گیرد که در اصطلاح پدیدار نامیده می­شود.

هوسرل معتقد بود که «برای دستیابی به ماهیّت آنچه هست، باید به پدیدار توجه کرد و اهمّیّتی نداد که این پدیدار، وجودی جدا از آنچه ما آن را می­شناسیم دارد یا نه... از نظر او، ما باید واقعیّت یا پدیده­ای را که ادّعا شده در پس پدیدار قرار دارد، در پرانتز بگذاریم و از آن بحث نکنیم. فیلسوف فقط باید به بررسی چیزی بپردازد که برای آگاهی­اش پدیدار شده است و  باید توصیف دقیقی از پدیدار ارائه دهد.» (علوی­تبار، 1388: 78)

با آنچه گفتیم روشن می­شود که هر پدیده­شناسی ممکن است از زاویه­ی مخصوص خود به پدیده بنگرد و ادراک مخصوصی از آن داشته باشد. به عبارت دیگر در نگاه پدیدارشناختی، واقعیّت یگانه ممکن است به شیوه­های چندگانه ادراک، بیان و توصیف شود، امّا خود آن واقعیّت در تمام آنها نسبت به آن اظهارات، چیز دیگری باشد... شیء همواره نمودهای بسیاری را در خود ذخیره دارد، درست مانند مکعب که وجه­ها، جنبه­ها و نماهای متفاوت دارد. (رک: ساکالوفسکی، 1384: 78) پدیده­های مادّی یا انتزاعی چون ممکن است در اشکال و ابعاد مختلف بر اشخاص تجلّی یابند، پس آنچه می­بینیم و دریافت می­کنیم، همه­ی ابعاد آن پدیده نیست؛ بلکه هر فردی در زمان­ها، موقعیّت­ها و زوایای خاص، بُعد یا ابعاد خاصی از آن را کشف می­کند و هر یک از آن وجوه - که پدیدار نامیده می­شود - هم بخشی از هستی پدیده و هم بخشی از وجود کاشف آنهاست.

شناخت هر پدیده مستلزم آن است که در زاویه­ی پدیدارشناختی خاصّی قرار بگیریم؛ زاویه­ای که به شکل اصیل و فلسفی، آن را درک و تجربه کنیم. مادامی که ما در زاویه­ی شناخت تقلیدی و همگانی و چنبره­ی عادات و هنجارها قرار داریم، در واقع نمی­توانیم شناخت اصیلی از پدیده داشته باشیم، بلکه در توهّم شناخت هستیم. تنها با تعلیق اعتبارها - که به­اصطلاح پدیدارشناختی، اپوکه یا اپوخه (poche) نامیده می­شود – زاویه­دید اصیل، بُعدسازی و در نتیجه تجلّی پدیدار و شناخت حاصل می­شود. پس باید از شک فلسفی آغاز کنیم. از نظر مارتین هایدگر، پدیدارشناسی روشی بود برای شک­آوری و شرکت در امری که هرگز خود را به­طور کامل نمی­نمایاند. (احمدی، 1390: 181) بدین ترتیب با به تعلیق درآمدن ایده­ها و تعاریف، پدیدارها بر «من متفکّر» تجلی می­یابند. هوسرل، پدیدارشناسی را قصد ضدّیت و مخالفت با هرگونه نظریّه­سازی و در معنی اصالت تحصّل در علوم طبیعت توصیف کرد. (ورنو و وال، 1372: 14) بر اساس نظریّه­های هوسرل، هر انسانی ذاتاً یک وجود آگاهی­طلب و حکمت­جو است و برای اثبات خویشتن خویش باید به خودآگاهی برسد. وی معتقد است که «ما به­عنوان فیلسوفانی که هنوز نقطه­ی آغاز حرکت خویش را جست­وجو می­کنیم، هیچ­گونه ایده­آل علمی هنجارگونه را معتبر نمی­شماریم و فقط و فقط وقتی می­توانیم چنین ایده­آلی داشته باشیم که خودمان را از نو بسازیم.» (هوسرل، 1381: 40) و این تنها با فعّال شدن منِ شناساگر فلسفی (Ego) ممکن می­شود که در کانون عالم و شناخت قرار می­گیرد.

هوسرل می­گوید: «هر کسی که مایل است فیلسوف شود، باید در زندگی و در تمام شئون بودنش به خویشتن بازگردد و بکوشد و راهکار آن است که یک­بار در درون خویش، همه علومی را که تاکنون برایش معتبر بوده­اند، واژگون کند و آنها را از نو بسازد... در این حالت ما طریقی را که چیزها هستند، هویدا می­کنیم و با این کار، عین­ها و نیز خودمان را کشف می­کنیم.» (رک: ساکالوفسکی، 1384: 40-80)

قلمرو پدیدارشناسی هوسرل صرفاً ادراک (perception) و آگاهی من منفرد و روش او، تجربه­ی زنده­ی شهود و توصیف خالص است. (جمادی، 1389: 86) از این­رو پدیدارشناسی هوسرلی را نوع و صورتی خاص از مذهب اصالت تجربه و اصالت شهود دانسته­اند؛ البتّه نه تجربه­ی متعارف و سطحی و عادی، بلکه تجربه­ای پیش­بنیان. (رک: ورنو و وال، 1372: 43) بی­فایده نیست اگر بدانیم که متفکّرانی مانند ژان پل سارتر و مارتین هایدگر و مرلوپونتی، شاگردان ادموند هوسرل بوده­اند؛ شاگردانی که از مسیر نگره­ی فلسفی او صاحب­نام شده و احیاناً بر نام استاد سایه­انداز شده­اند. در راستای این شناخت اصیل و کاشفانه است که در پدیدارشناسی، تعبیراتی مانند موارد ذیل به وجود آمده است: من ناب استعلایی، متفکّر، شک­آوری، تعلیق تعاریف و قواعد، نفی پیش­فرض، نفی هنجار، نفی دانش نقلی، کشف، وجوب نگاه انتقادی، اصالت تجربه، رویکردهای جدید، ادراک حسّی و شهودی، موضوع زاویه­دید، تعریف نو از پدیده­ها، ادراک مستقیم حسی، افق ذهنی، بعدسازی، زاویه­دید، افق معنایی، بعدسازی و  فهم چندگانه از واقعیت یگانه. شاید بتوان مجموع این اصطلاحات و تعبیرات را ذیل سه ساحت کلی بررسی نمود: 1- من شک­آور و استعلایی 2- تعلیق تعاریف، پیش­فرض­ها و هنجارها 3- کنش بازتعریف.

4- تحلیل داده‌ها

عاطفه طاهایی در مقاله­ی «حجم­های نادیدنی» اشاره کرده است که فهم حجم و علت غایی، بدون پدیده‌شناسی ممکن نیست. (رک: طاهایی، 1385: 41) وی توضیحی نداده که آیا منظورش پدیدارشناسی است یا چیزی دیگر. این موضوع از آن جهت مهم است که تعبیر پدیده­شناسی با پدیدارشناسی فلسفی که موضوع پژوهش ماست، تفاوت دارد. تفسیر اصطلاحات و مباحث مفهومی اسپاسمنتالیسم، تصریحات و استنادهای یدالله رؤیایی و نیز تحلیل و تطبیق    کنش­های شاعرانه­ی یدالله رؤیایی با نگره­ی پدیدارشناختی نشان می­دهد که مبانی این نگره در بوطیقای اسپاسمنتالیسم، حضور کانونی دارد. 

4- 1- اسپاسمان

تعبیر فرانسوی «اسپاسمان»، (Espacement) کلیدی­ترین مبحث اسپاسمنتالیسم است. اسپاسمان به معنی التزام و حرکت در فضاست و برگرفته از جلد هفتم مجموعه سخنرانی­های فلسفی ادموند هوسرل با عنوان «سخنرانی­هایی   درباره­ی شیء و فضا» (Lectures on Thing and Space) است که در تابستان 1907 ارائه شده است. هوسرل ضمن بحث فلسفی وافی درباره­ی کیفیّت ادراک پدیدارشناختی انسان، (perception) «فضا» را نیز از منظر فلسفی مورد بحث قرار داده است. فضا، مفهومی است که همه­ی پدیده­های کوچک و بزرگ در آن مرتب شده است. هیچ پدیده­ای - کوچک یا بزرگ - بدون مرتّب شدن در فضا قابل تصوّر نیست. حتی پدیده­های انتزاعی نیز بر مبنای ادراک مادّی در فضا ادراک می­شوند. بنابراین فضا چیزی بیش از آن است که در بدو امر گمان می­بریم. در این مجموعه درباره­ی ماهیّت بنیادین فضا، (THE CONSTITUTION OF SPACE) ساختار سه­بعدی جسمانی فضا، (THE CONSTITUTION OF THREE-DIMENSIONAL, SPATIAL CORPOREALITY) حرکت در فضا، (movement in SPACE) فضای بصری و فضای هدف، (VISUAL SPACE AND OBJECTIVE SPACE) حالات دادگی فضای خالی (The modes of givenness of empty space) بحث شده است. هوسرل می­گوید: «معلوم است که ظاهر یک چیز لزوماً دارای لایه‌ای است که ما آن را طرح­واره­ی آن چیز می‌نامیم که ساختاری فضایی و صرفاً پر شده است.» (Husserl 1997: XXII) همچنین هوسرل، طرح­واره­ی فضایی (spatial scheme) را یکی از سه لایه­ی ضروری وحدت پدیدارشناختی دانسته شده است. (همان) وی افزوده است که «مسأله­ی منشأ بازنمایی فضا که عمیق­ترین حس پدیدارشناختی آن هرگز درک نشده است، قابل تقلیل به تحلیل پدیدارشناختی جوهر همه پدیدارهای نوماتیک (و نوتیک) است که در آن فضا به­طور شهودی خود را نشان می­دهد.» (همان: 36) زوفیا مجیوسکا درباره­ی علّت توسّل هوسرل به «فضا» می­گوید: «هوسرل عمیقاً از مدل کلیشه­ای فلسفی ادراک بصری که در آن یک ادراک­کننده­ی بی­حرکت در مقابل مجموعه­ای از اشیا قرار گیرد و مانند تماشاچی، اشیا را در یک گالری مشاهده کند، ناراضی بود.» (Majewska, 1999: 3) هوسرل می­گوید: «وظیفه­ی بزرگ در اینجا این است که تاآنجاکه ممکن است، عمیقاً در آفرینش پدیدارشناختی فضایی سه­بعدی نفوذ کنیم؛ یعنی در ساختار پدیدارشناختی امر جسمانی یکسان در انبوه ظواهر آن.» (Husserl, 1997: 131)

هر تصوّری که انسان از پدیده دارد، در یک فضای عینی یا ذهنی قرار دارد و پدیدارشناس، حرکتی فلسفی گرداگرد این پدیده دارد. تعبیراتی مانند «پریدن سریع در فاصله­ی ذهنی» و حرکت «طول و عرض و ارتفاع» در حجم­گرایی (رک: رؤیایی، 1386: 156-157) ناظر بر همین بحث پدیدارشناختی است. این پریدن در فضای فلسفی به معنای وسعت بخشیدن فضا و تکثّر زوایای شناسایی، امکان ترسیم بی­نهایت خطوط ارتباطی بین پدیده و شناساگر در اسپاسمنتالیسم است.

رؤیایی در کتاب «عبارت از چیست؟» که مجموعه مصاحبه­ها و سخنرانی­های اوست و در دهه 80 چاپ شده است، به­صراحت ادموند هوسرل را آموزگار خود اعلام ­کرده و بارها و در مناسبت­های تبیینی حجم­گرایی، به نظریّه­های هوسرل استناد می­جوید. (رک: رؤیایی، 1386: 218) در واقع رؤیایی با این ارجاعات صریح مختلف، از بنیاد فلسفی شعر حجم رمزگشایی کرده و مأخذ تعبیر ادبی - فلسفی اسپاسمان و تأثیرپذیری بنیادین اسپاسمنتالیسم از پدیدارشناسی هوسرلی را افشا کرده است. حسین فاطمی و داوود عمارتی (1389) در مقاله­ی خود بر تأثیر کوبیسم بر شعر حجم تأکید کرده­ و نتیجه گرفته­­اند که شعر حجم از کوبیسم تأثیر گرفته است. امّا همان­طور که اشاره شد، به­رغم مشترکاتی که مکتب ادبی-هنری کوبیسم و نگره­ی فلسفی پدیدارشناسی دارند، باید دانست که اصالت با بحث فلسفی و عمیق پدیدارشناسی است و تمثیل مکعب (cube) در اصل از تمثیل­های فلاسفه بوده است و کوبیست­ها نیز تحت تأثیر نظریّه­های ایشان به­ویژه هوسرل بوده­اند و نظریّه­های خود را در فاصله سال­های 1908- 1915 پس از سخنرانی­های هوسرل در سال 1907 با عنوان «اشیا و فضا» گسترش داده­اند. نکته­ی دیگر اینکه یدالله رؤیایی نیز هماره و مکرّر به نظریّه­ها و تعبیرات هوسرل ارجاع می­دهد و اشاره­ای به تأثیرپذیری از کوبیسم نمی­کند.

4- 2- منِ استعلایی پدیدارشناختی (اگو)

چنان­که پیشتر ذکر شد، غایت کنش پدیدارشناختی آن است که پدیده بر من (Ego) یا خویشتن پدیدارشناختی تجلّی یابد. «من» تلاش دارد تا خود را با شناخت و تفکّر برکشد و بنمایاند. به همین دلیل من شناساگر یا من استعلایی نیز نامیده می­شود. هوسرل می­گوید: «رابطه با اگو برای ادراک به­عنوان یک تجربه­ی زیسته مناسب است و ما آن را در هر نمونه از تجربه­های زیسته از انواع دیگر به همین شکل می­یابیم. من خیال می­کنم، من قضاوت می­کنم، من نتیجه     می­گیرم، من احساس می­کنم. بنابراین خیال­پردازی، قضاوت و غیره، خیال­پردازی اگو است، دقیقاً از آن چیزی که خیال­پردازی می­کند، قضاوت، قضاوت نفسی است که قضاوت می­کند و غیره.» (Husserl, 1997: 8) امّا در حجم­گرایی نیز در حقیقت نقطه­ی گرانش «من استعلایی شناساگر» و کشف­های او است. شاعر با کشف زوایای پدیداری جدید از پدیده­های زبانی، مادی، انتزاعی و در هر کنش شعرپردازانه در واقع من پدیدارشناختی خود را «تعریف» می­کند. شاعر اسپاسمنتالیست مانند یک ره­آموز تلاش می­کند که این من شناساگر را با همان روش­های پدیدارشناختی یعنی شک­آوری، تعلیق تعاریف، بازاندیشی، زاویه­دید و افق ذهنی اصیل، اصالت تجربه و کنش­های کاشفانه اثبات نماید. البتّه نکته­ای بسیار مهمّ در اینجا وجود دارد و آن اینکه در اسپاسمنتالیسم هم دقیقاً مانند پدیدارشناسی، حضور «من» تنها با نیّتمندی معنی می­یابد. هوسرل، نیّتمندی را شرط ضروری ادراک دانسته است. (همان: 11) این بحث، زمینه­ی «من» اگزیستانسیالیستی می­شود (همان). گویا فرانتس برنتانو، استادِ هوسرل و روان­شناس توصیف­گرا در تعریف چارچوبه­ی این بحث، تأثیر عمیق و دقیقی بر هوسرل گذاشت. به هر روی نیّتمندی، نخستین گام در کسب آگاهی است و بر اساس نظر برنتانو، نیّتمندی بی­تردید بخشی از سرشت آگاهی است و هیچ­گونه آگاهی­ی بدون رابطه­ی نیّتمند وجود ندارد. (صنعتی، 1382: 43)

هوسرل در جلد دوم کتاب «جستارهای منطقی» درباره «من ناب» آورده است: «من ناب ضرورتاً متعلق به حقیقت تجربه­ی ذهنی است. وجود در آگاهی در حقیقت همان ارتباط با «من» است و هر آنچه در این ارتباط قرار می­گیرد، محتوای آگاهی است.» (Husserl, 1970, v2: 142) نقطه­ی تفاوت کار حجم­گرایی با سوررئالیسم نیز همین­جاست که در سوررئالیسم با خودنویسگی روبه­رو هستیم، امّا در پدیدارشناسی، نیّت و اراده شرط است. چنان­که رؤیایی می­گوید: «نزد شاعران سوررئالیست، اغراق در کار انتخاب آزاد کلمات به دور از دایره­ی کنترل عقل، دغدغه­ی زیبایی و معماری داخلی شعر را به فراموشی می­سپارد... دخالت ذهن است که روابط درونی شعر را مستقرّ می­کند و حتی روابط بیرونی را.» (رؤیایی، 1375: 152) پس اراده و نیّت شاعر در تمام مراحل خلق اثر حجمی دخیل است. در بیانیّه شعر حجم نیز بر این تأکید شده که اسپاسمنتالیسم، سوررئالیسم نیست. فرقش این است که از سر بُعد به ماورا می­رسد. (رؤیایی و دیگران، 1385: 36) به تعبیر دیگر، وجودِ نیّتِ شناختی، فصلی مهمّ و ممیّز در بازشناسی شعر حجم از شعر فراواقع­گرایانه (سوررئالیستی) است.

4- 3- شک­آوری، تعلیق (Epoche) و بازتعریف

مهم­ترین بروزهای «من» استعلایی شک­آوری، تعلیق و بازتعریف است. من استعلایی (اگو) در سه کنش شک­آوری و تعلیق و بازتعریف پدیدارشناختی ظهور می­یابد. به تعبیر هوسرل، «جهان عینی که برای من وجود دارد و برای «من» وجود خواهد داشت، همراه با تمام اعیانش، همه­ی معنا و اعتبار وجودش را برای من از خود من، به­مثابه­ی «من استعلایی» [قلمرو تجربه­ی ذهن استعلایی] که فقط اپوکه آن را آشکار می­کند، به­ دست می­آورد.» (هوسرل، 1386: 64) شاعر اسپاسمنتالیست (حجم­گرا) در حیطه­ی خود در التزامی پدیدارشناسانه به جست­وجو می­پردازد تا «یعنی» دیگری برای پدیده ارائه کند. از این­رو در گام اول با شک عام در عینیات و اعتبارها به مرحله­ی تعلیق در لحظه (اپوکه/ اپوخه) می­رسد.Epoché ، معادلSuspension  یا «توقّف» در اصل اصطلاحی در یونانی باستان و در فلسفه­ی هلنیستی، اصطلاحی فنّی است که معمولاً به­عنوان «تعلیق قضاوت» و همچنین به­عنوان «خودداری از رضایت» ترجمه می­شود. در فلسفه­ی مدرن، پدیدارشناسی به فرآیند کنار گذاشتن مفروضات و باورها اشاره دارد. بنابراین تعلیق، در پرانتز گذاشتن رویکرد اوّلیّه یا رویکرد طبعی یا رویکرد به سوی جهان (toward the world) است؛ رویکردهایی که بدون کنش ذهنی و تجربه از طریق نقل، عادت، هنجارهای اجتماعی و حتی علمی کسب شده­اند. این تعلیق کنش ناگزیر فلسفه­ورزی پدیدارشناختی و مقدّمه­ای برای رویکرد ثانویه (transcendental) است و خود آن رویکرد دوّم نیز به نسبت رویکرد بعدی و بعدی، همین تسلسل حالت را خواهد داشت. بنابراین شک­آوری پیاپی، تعلیق پیاپی و کشف پیاپی، التزام شاعر اسپاسمنتالیست است. رؤیایی از تعلیق گاه با تعبیر طرد واقعیّت یاد می­کند: «مسأله طرد واقعیّت و حضور ماورای ذهن از یک طرف ریشه در فنومنولوژی هوسرلی دارد و از طرف دیگر در عرفان شرق.» (رؤیایی، 1386: 266)

برخی از اشعار رؤیایی پیش از آنکه نمونه­ی عملی شعر حجم باشد، در واقع تبیین نظری بوطیقای پدیدارشناختی اسپاسمنتالیسم است. مثلاً رؤیایی به شک فلسفی و بیکرانگی تجلّیّات حجمی اشاره می­کند و در شعر زیر مفهوم پدیدارشناختی شک را بیان می­نماید و شک را دریچه می­نامد؛ دریچه­ای که برای تجلّیّات نوین از پدیده بازمی­شود. با این شک می­توان گام به ماورای اعتبارات گذاشت و بُعد پنهان پدیده­ها را کشف کرد. در این فضای حجمی، بُعدها        پایان­ناپذیرند و پشت هر دریچه، دریچه­ای دیگر قرار می­گیرد. سلسله­ی این شک و شناخت (گام و دریچه) تا بی­نهایت است:

... که شکّ دریچه بود/ گام اوّل عبور/ دریچه گام بود/ دریچه پشت گام/ دریچه پشت (رؤیایی، 1379: 256)

4- 4- بازتعریف

رؤیایی می­گوید: «شعر در «یعنی» است که خود را به خطر می­اندازد، آن هم با اعمال روش هوسرلیِ «در پرانتز گذاشتن» مظاهر این دنیا، که [هوسرل] معتقد است ابتدا باید دنیای بیرون را با اپوکه از دست داد تا سپس بتوان آن را در یک خودآگاهی، جهانی دیگری از خویش به دست آورد.» (رؤیایی، 1386: 446) وی در جایی دیگر می­گوید: «غایت اشیا در فاصله­ (spacement) و بازگشتمان به پرانتز بر ما آشکار می­شود؛ آنجا که ظاهر شیء در منظر ذهنی ما گم می­شود و جای آن را غایت می­گیرد.» (همان: 384) روشن است که در این ارجاعات، رؤیایی هر شعر اسپاسمنتالیستی را یک «تعریف» یا «یعنی» دانسته است. در واقع فرم و کنش شعری، هم بازتعریفی پدیدارشناختی از پدیده است و هم بروز من استعلایی و وجود شاعر. از این دریچه­ی فلسفی است که رؤیایی به­صراحت به هوسرل ارجاع می­دهد و می­گوید: «شعر تعریف است.» (رؤیایی، 1357: 148) در جایی دیگر نیز شعر را «معرفتی» منحصربه­فرد دانسته است. (رؤیایی، 1386: 445) گذر از بُعد بدان معنی است که شاعر هر بار و در زمان­های و مکان­های فلسفی مختلف تلاش می­کند که زاویه­ی شناختی قبلی خود را تغییر دهد؛ حتّی از بُعد کشف­شده­ی اخیر خود نیز عبور کند. در نگاه حجمی هم دقیقاً مانند نگرش هوسرلی، قطعی­ترین امر، غیر قطعی ­بودن ادراکات است. یکی از اقدامات مهم رؤیایی که کمتر توجه­ها را جلب کرده است، تمرکز بلکه اصرار وی بر انتخاب یک موضوع و نگارش اشعار متعدد برای آن است. مثلاً در هفتاد سنگ قبر، موضوع تمام اشعار واحد است و شاعر هفتاد پدیدار از «مرگ» ارائه نموده است. این امر را باید کنش فلسفی تیپیکال در پدیدارشناسی محسوب کرد که در آن شاعر تلاش کرده است تا در ده­ها قطعه، ده­ها «یعنی» و «تعریف» جدیدی از یک پدیده ارائه نماید. در این دفتر، مرگ در زمان­ها و زوایای پدیدارشناختی متعدّد، رؤیت و ترسیم شده است و خواننده، ابعاد، گزارش­ها، تعریف­های متنوّع، متکثّر و متعدّد از مرگ و به تعبیر رؤیایی، پانارومای مرگ (همان: 249) را ملاحظه می­کند.

قطعه­ی زیر نیز بیش از اینکه شعر باشد، ترسیم کنش پدیدارشناختی هوسرلی است. چشم­های بازشونده درون هم (تو در تو) در واقع سلسله­ی بی­نهایت تعریف، تعلیق و بازتعریف است؛ تعلیق تعریف پیشین و بازتعریف پدیده­ها در زاویه­دید (چشم) دیگر:

در چشمی باز/ چشمی دیگر باز می­روید/ و در چشمی، باز/ چشم باز دیگر می­روید/ و باز در چشمی چشم دیگر می­روید باز/ و سرانجام در دوردست/ نمی­دانم چیزی­/ در چیزی که نمی­دانم چیست­/ می­روید. (رؤیایی، 1387: 465)

بدین ترتیب رؤیایی و دیگر اسپاسمنتالیست­ها در مواجهه با همه­ی پدیده­های مادی و انتزاعی، دلالت­ها، دستور و هنجارهای زبانی، سنّت­های ادبی و ابزار شاعرانه دست به تعلیق می­زنند. علت غرابت فرم و معنا نیز همین است.

4- 5- نگاه پدیدارشناختی به زبان 

زبان به­عنوان ترجمان ذهن و نرم­افزار کنش­های پیچیده­ی ذهنی احتمالاً غریب­ترین ­پدیده­ی عالم است. زبان، نقش­های مختلفی دارد؛ از نقش ارتباطی و اجتماعی و شناختی گرفته تا نقش ادبی و هنری. عموم افراد جامعه از نقش ارتباطی زبان بهره می­گیرند. امّا نگاه اسپاسمنتالیستی در فضای فلسفی به زبان، نگاهی بنیادین و چندجانبه است و رویه­های غیر ارتباطی و مادّی زبان را نیز شامل می­شود. رؤیایی، جمله­ای قابل تأمل دارد که نشان می­دهد زبان در نگاه او، چیزی فراتر از یک ابزار ارتباطی و بیش از هر چیز فلسفی است؛ آنجا که می­گوید: «وطن من، زبان فارسی است.» (رؤیایی، 1386: 228) وی در این گزاره در حقیقت ضمن تعلیق تعریف سنّتی، زبان را جغرافیای فلسفی دانسته است که کنش­های فکری و زیست فلسفی شاعر در آن شکل می­گیرد. در واقع او نیز مانند تایسون و واساخت­گرایان تحت تأثیر پدیدارشناسی است. در نگره­ی واساختی تایسون هم گفته می­شود: «این زبان است که ما را می­سازد و رهایی از آن ممکن نیست. از این­رو بسیار اهمّیّت دارد که در نگره­ی واساختی، زبان را به شکل­های نو کش­­و­­قوس دهیم. راهی برای خلاصی از زبان، خلاصی از بازی دال­ها وجود ندارد؛ زیرا ما درون زبانی که در آن متولّد شده­ایم، موجودیت داریم.» (تایسون، 1387: 414)

دقیقاً همین کش­و­قوس­ها در شعر اسپاسمنتالیستی نیز یک آموزه­ی کانونی است و همزمان با آن فکر تولید و هستی شاعر متعیّن می­شود. بنابراین «من» پدیدارشناختی در زبان اسپاسمنتالیست، ظهور بارز دارد. موضوع موردنظر رؤیایی نیز در واقع همین است، آنجا که می­گوید: «زبان نمی­تواند در شعر، جدای از شاعرش برای خودش برود و دستور نپذیرد... با زبان شعر، شخص شاعر است. «من» او با اوست نه من او، بلکه ضمیر «من» او با اوست.» (رؤیایی، 1386: 31) عناصر زبان، ابزار کشف و دریچه­ای برای ورود به جهان نامریی­اند. این جهان نامریی، جهان مفاهیم و اشکال و افکار کشف ناشده است. در پس غایت فرم­آفرینی در فرمالیسم پدیدارشناختی حجم، نه زیبایی بلکه کشف دنیای نامریی است. به نظر می­رسد که در شعر فرمالیستی متداول این­چنین نیست و کنش شاعر برای محتوای از پیش مشخّص صورت می­گیرد و به عبارتی فرم در خدمت محتواست. امّا محتوای شعر اسپاسمنتالیستی، امری پسینی است؛ یعنی با ایجاد ارتباط وجود می­یابد. از اینجاست که فرمالیسم حجم­گرا را رادیکال خوانده­اند. فرم­آفرینی در اسپاسمنتالیسم، تجربه منحصربه­فرد و مبتنی بر روی­آورد ثانویه (transdental) به زبان است. مهم نیست که دیگری این را درک می­کند یا نه. چنان­که رؤیایی می­گوید: «من خیال می­کنم شعری که می­گویم، میراثی است که برای خواننده می­گذارم که بعد خودش کشف کند، بفهمد... می­خواهم بگویم که خواننده به نحوی در تولّد شعر سهیم می­شود.» (رؤیایی، 1385: 51)

4- 6- تعلیق و بازتعریف دلالت

شاعر اسپاسمنتالیست تلاش می­کند تا از راه واژه، دریچه­ای در بی­نهایت دلالت بگشاید. در شعر حجم نیز مانند فرمالیسم روسی بر رستاخیز کلمات تأکید می­شود، امّا بنیاد و گستره­ی آن، متفاوت و فراتر از صورت­گرایی معمول است. فرمالیسم متداول تاحدّ زیادی به معنای واژه­ها، محتوای ارتباطی و اعتبارات آن متعهد است. امّا چنین تعهدی در فرمالیسم حجم بی­معناست، از آن جهت که واژه ممکن است حتّی تهی از معنا فرض شود. نیز واژه در نگاه حجمی، بخشی از فرم است و خود محتواست. از این­رو شاعر حجم­گرا به دنبال واژه­های خاص نمی­چرخد، بلکه تلاش می­کند واژه­های نسبتاً متداول را در رابطه­ی جدید و تولید فرم قرار دهد. رؤیایی می­گوید: «من پیش از اینکه بخواهم شعر بسازم، به چیزی فکر نمی­کنم؛ یعنی مضمون و محتوای شعر من با تکوین فرم تکوین پیدا می­کند.» (رؤیایی، 1386: 145) در این حالت واژه، ابزار برجسته­سازی و تزیین نیست، بلکه در حالتی متفاوت و متناقض­نما، «ابزار - هدف» است؛ از آن­رو که - چنان­که رؤیایی آورده است - شعر [حجم] «تعریف» است. شاعر حجم به دنبال قانع کردن خواننده نیست و زاویه­دید و کشف خود را به خاطر فهم خواننده، تغییر و تنزّل نمی­دهد و ارتباط نیّتمند است که معنی و دلالت را مشخّص می­کند. بنابراین دامنه­ی دلالت واژه در اسپاسمان (رابطه­ی حجمی)، بی­مرز است. به عبارت دیگر دلالت در فضای تمثیلی در وضعیّت احتمال و مکاشفه قرار می­گیرد. رؤیایی در تعبیر زیر، نکته بسیار مهمّی را بیان کرده است:

«کلمه­ها در هوا هستند؛ این فضا، بازیِ دست بردن در نامرئی و شیئیت است. ساختن آن چیزی که تو حدسش را نمی­زنی. ضلع ندیده را دیدن یعنی ضلع سوّم و رسیدن به این ضلع سوّم زبان به ما خیلی کمک می­کند... کیمیای ما برای رسیدن به پشت این اضلاع دوگانه یعنی ضلع سوّم، همان کلمه است. ما حرف­هایمان را با کلمه می­زنیم. ما فکرهایمان را هم با کلمه می­زنیم. یعنی با کلمه حرف می­زنیم.» (همان: 362)

برخلاف مردم، شاعر «در موقعیّت» نیست. در نگاه حجمی، شاعر با حذف زوایای آشنا و به رابطه گذاشتن آنها در فرم نوین، معنی خاص خود را از واژه ارائه و بدین ترتیب فکری نو تولید می­کند که معنای این جمله­ی سارتر به­ویژه ناظر به این­گونه کاربرد است: «سخنگوی عادی نسبت به زبان «در موقعیّت» است؛ محاط به کلمات است؛ کلمات ادامه و متمّم حواس اوست... امّا شاعر از زبان بیرون است. کلمات را از رو می­بیند؛ گویی که او از جبر زندگی بشر آزاد است... در آنها درخششی می­یابد و کشف می­کند که میان آنها و آسمان و آب و همه­ی اشیا آفریده و حادث، پیوندی هست.» (سارتر، 1370: 19) در این نگاه، شاعر سعی می­کند که از تقلید بگریزد و به جای معانی و کاربردهای تقلیدی و ارتباطی واژه، رابطه­های دیگر را کشف کند و معنا و کاربرد خاص و بسا منحصربه­فرد خود را ارائه دهد.

4- 7- فروپاشی مفهوم استعاره و مجاز

دلالت میدان مشترک علوم مختلف از جمله فلسفه، زبان­شناسی و ادبیّات است. در نگاه سنّتی، انطباق معنی واژه با معنای متداول ارتباطی به­اصطلاح معنی موضوع­له و حقیقت و عدم انطباق مجاز خوانده می­شود. چنان­که در جواهرالبلاغه، وجه نام­گذاری مجاز، تجاوز و عدول از معنای اصلی به مناسبتی خاص است: «المَجازُ مُشتقٌّ مِن جازَ الشَّیء یَجوزُه- اذا تعدّاه- سَمّوا به اللَّفظ الذّی نُقِل مِن مَعناه الاصلی و استُعمِل لیَدُلّ علی معنی غیره، مناسب له.» (الهاشمی، بی­تا: 290) جلال­الدین همایی آورده است: «مجاز استعمال لفظ است در غیر معنی موضوع­له حقیقی به مناسبتی و آن مناسبت را در اصطلاح فن بدیع، علاقه گویند.» (همایی، 1371: 247) در تعریف سنّتی، استعاره همان مَجاز به علاقه­ی شباهت است: «دلالت بر اثبات حکمی بر لفظی می­کند که آن را از اصل لغوی خود درآورده و در جایی که بدان وضع نشده، قرار می­دهد و به کار می­برد و این انتقال همیشه به خاطر شباهتی است که بین معنی نخستین و معنی بعدی وجود دارد. گوینده استعاره، واژه را از معنی نخستین انتقال می­دهد.» (جرجانی، 1366: 148) اطلاق عنوان مجاز و استعاره بدان معنی است که واقعیّت یگانه­ای وجود دارد که معیار اعتبار و سنجش بقیّه­ی معانی است و آن «معنای متداول و نقش ارتباطی» واژه است. اما در نگره­ی فلسفی، نقش ارتباطی تنها یک اصل معتبر است. گادامر زبان را در بنیاد خود، استعاری دانسته است. (همان: 104) به عقیده­ی هایدگر، فیلسوف و شاگرد هوسرل، استعاره اصولاً دو محتوا را به هم مانند نمی­کند، بلکه تأمل را ورای موضوع شهود به مفهومی سراپا متفاوت انتقال می­دهد... بر وفق این سخن، وقتی شهود بی­واسطه امکان­پذیر نیست، فهم به استعاره متوسل می­شود. (همان: 117) ریکور هم استعاره را نه تأویل، که موقعیّت تأویل و آن را انگیزه­ای برای تفکّر بیشتر دانسته است. (رک. واینسهایمر، 1381: 105)

تاریخ زبان هم نشان می­دهد که تغییرات معنایی و بیان مجازی (استعاری) نه­تنها در شعر، بلکه در زبان روزمره و تمثیلات نیز صورت می­گیرد و استعاره و مجازآفرینی، یکی از راه­های مهمّ توسعه­ی زبان در مواجهه با اعیان و مفاهیم نوین است و هر واژه در عین دلالت بر معنای ارتباطی (به­اصطلاح حقیقی)، بالقوّه ظرفی برای معانی دیگر است. بنابراین از نظر فلسفی، اعتبار «معنای حقیقی» تنها یک امر تاریخی است و معنای واژه از دو سوی گذشته و آینده، بی­ثبات است. حتّی برخی از مجازهای ادبی نیز پس از مدّتی ارزش ادبی خود را از دست داده، وارد زبان ارتباطی می­شوند. وحیدیان کامیار، این نوع را مجاز لغوی (در مقابل مجاز ادبی) خوانده است. (وحیدیان، 1379: 15) سخن نیچه بر اراده­ی تاریخی انسان با واقعیّت منطبق است، آنجا که می­گوید: «حقیقت، سپاه متحرّکی از استعاره­ها و مجازهای مرسل و انواع و اقسام قیاس به نفس بشری است که به اراده و خواست انسان ساخته شده است.» ( نیچه، 1389: 165) از سوی دیگر باید دانست که «معنا، علامتی نیست که به یک واژه تبدیل شده باشد، بلکه به نظر می­رسد که معنا، میانجی واژه و عین است؛ باشنده­ای که در واکنش به کنش دلالتی به هستی می­جهد. گویی معنا به نحوی یک موجود ذهنی (9) است که به آن معنای ذهنی (10) می­گویند.» (ساکالوفسکی، 1384: 159) هاوکس می­گوید: «استعاره­هایی که اغلب در گفتار روزمره فسیل شده­اند، زمانی تجسّدهای زنده­ی ادراکاتی جان­دار بوده­اند که ما در جهان «منطقی» بی­حس­شده خود از آنها بی­خبریم. در واقع همین تمایزی که بین «حقیقی» و «استعاری» قائلیم، تنها در جوامعی دیده می­شود که توانایی تفکّر انتزاعی را کسب کرده­اند.» (هاوکس، 1386: 63)

باری دلالت در شعر اسپاسمنتالیستی، بُعد فلسفی دارد و شاعر حجم­گرا به جای آنکه در برابر دلالت ارتباطی تسلیم شود، به­طور وافر و بسا اعتراض­انگیزی علیه آن عصیان می­کند. معنای واژه را موقعیّت نونهادش تعیین می­نماید که خود نیّت و اراده می­نماید. تعبیر فلسفی - ادبی رؤیایی از این امر این­گونه است: «آنچه بر زبان جاری می­شود، همان چیزی است که بر آن جاری هستم؛ یعنی حرکت ذهن در زبان و نه واقعیّتی کنار واقعیّتی.» (رؤیایی، 1386: 17) «ما ارجاع خارجی لغت را از آن می­گیریم تا در بازگشت دوباره­مان به آن ارجاع تازه­ای بدهیم.» (همان: 36)

از اینجاست که تعبیر استعاره در شعر حجم به­کلی بحثی خارج از موضوع است و مصداق نظر ریکور و هایدگر می­شود. ممکن است شاعرانه به نظر برسد، امّا رؤیایی حتّی در بیانی معکوس و فلسفی، جهان خارج (واقعی) را تقلیدی از شعر (جهان ماورایی پدیدارشناختی) می­خواند، نه شعر را تصویری از جهان، آنگاه که می­گوید: «شعر در یک ارتباط حجمی با جهان خارج می­تواند تاریخ خودش را ادامه بدهد و جهان خارج هم در یک ارتباط حجمی، تقلیدی از شعر می­شود.» (همان: 37). یا در شعرهای زیر، دریا، باد، شب، شاخه، سپیده دم، عطر، تنهایی، ترس و... حیات پدیداری دارند. از اینجاست که در شعر حجم همزمان استعاره­ها و مجازهای ناسازوار با واقعیّت می­توانند در یک موقعیّت مجازی حضور یابند:

دریا رفیق کوچک من، دریا/ ای پیر دیرسال (رؤیایی، 1387: 325)

و باد وقتی به شاخه اشتباه می­آموخت... پرتاب میان دست­های من پنهان می­شد (همان: 434)

شن با نقیب قافله از راه ماند/ شب ستاره­ها را در شاخه­ها/ پرتاب می­کرد/ و باد بادی­اش را مغرور بود (همان: 419)

شاخه در هوا گریخته/ شاخه پایبند/ شاخه در کنار شاخه­های دیگر/ پایبن بزرگ دیگرند (همان: 624)

بر آب­ها صدای گام سپیده­دم است/ زنی که شادمانه/ بر پلّه­ها گذر دارد (همان: 327)

وقتی که ترس نامش را گفت/ از ترس مست گشتیم (همان: 418)

تنهایی زمین من آنجا/ با صد شکاف بیهده، رؤیای سیل را/ خندیده است (همان: 390)

4- 8- نگره­ی پدیدارشناختی و ترکیب­سازی

ساخت ترکیب­های نوین وصفی و اضافی، یکی از مصداق­های بارز خلاقیّت و توانمندی­های شاعران است. از­آنجا­که در دیدگاه سنّتی، کارکرد زبان در محدوده­ی نقش ارتباطی است، مقبولیّت ترکیبات نیز در همان فضای ارتباطی ارزیابی می­شود. امّا کنش شاعر حجم در این ساحت، فراتر از ارتباط معبر بروز فلسفی هستی­شناختی شاعر است. ترکیب­سازی در شعر سنّتی، خلّاقیّتی در جهت هنجارهای ارتباطی محسوب می­شود، امّا در شعر حجم، شورشی خلّاقانه و رادیکال علیه ابزارگونگی و رسانگی زبان است. با تعلیق دلالت، در شعر اسپاسمنتالیستی، نظام هم­نشینی و جانشینی واژه­ها و عناصر زبانی نیز دچار فروپاشی می­شود. چنان­که در شعر زیر، هم­نشینی وصفی نوینی بین «فاصله» و «لال» و «انباشتنی» به وجود آمده است:

انبوه لال فاصله­ها را/ این خیل خیرگی­ها/ را/ در زیر پای خویش/ انباشتم (رؤیایی، 1387: 390)

در شعر زیر نیز بین «باریدن، راز، پیشانی شکسته و چشم»، تناسب و هم­نشینی سنّتی نمی­توان یافت، امّا شاعر با اسپاسمان، این رابطه را ایجاد کرده است:

پیشانی شکسته­ی باروها/ راز جهان برهنگی را به چشم دهر/ باریده است. (همان: 390)

و در این شعر نیز بین «انصاف، خواب، تقدّس و ریختن»، سازواری نوپدید ایجاد شده است:

انصاف ماهتاب/ در خواب جانورها/ و خاربوته­ها/ شب­های شب تقدس می­ریزد. (همان: 391)

پس «پر» جان­دار و بیدارشونده است و مستقل از پرنده اصالت دارد. به تعبیری ذکر جزء، اراده­ی کل (مجاز) نیست:

آن برج­های کهنه که ماندند/ بی بغ­بغوی گرم کبوترها/ پرهای سرد ریخته را دیریست/ بیدار می­کنند (همان: 391)

رؤیایی در دفترهای متعدّد خود (از دوستت دارم، دلتنگی­ها، دریایی­ها، بر جادّه­های تهی، لب­ریخته­ها، هفتاد سنگ قبر) به وفور ترکیبات نو و واژه­های مرکب نوساز به کار برده است که در واقع نتیجه­ی ارتباط پدیدارشناختی عناصر ترکیب است. یکی از پژوهشگران درباره ترکیبات در شعر حجم آورده است: «در منظر دنیای واقع، بین اجزای بسیاری از این ترکیب­ها، ارتباط منطقی و معنایی روشنی برقرار نیست. پس شاعر از منظر دیگری به اشیای پیرامون خود نگریسته است... شاعر از منظر جهان فراواقع یا واقعیّت برتر به این اشیا و واژه­ها نگریسته است.» (حسین­پور، 1382: 170) این ادّعا از این جهت که شاعر حجم از واقعیّت عبور می­کند، درست می­نماید؛ هرچند تعبیر واقعیّت برتر، محل تأمل است از آن­رو که در نگرش پدیدارشناختی، هیچ روی­آوردی از دیگری برتر نیست. مهم آن است که نگاه فاعل حس و ادراک از پدیده­ها چگونه است؟ (رک: ورنو و وال، 1372: 33) به هر روی از سوی دیگر در فعالیّت حجمی، نیّت پدیدارشناختی، (Intentionality) اصلی معتبر است و نمی­توان این ترکیبات بدیع در شعر حجم را هرج­و­مرج ادبی و زبانی به شمار آورد. ساخت این ترکیبات، در واقع تصادم حساب­شده­ی پدیدارها و نشانه­ی وسعت دید، دامنه­ی آگاهی، تخیّل و دریافت شاعر است و به لحاظ شاعرانگی و خلاقیّت، بسیار اهمّیّت دارد. نمونه­هایی از ترکیبات نو و خلاقیّت پدیدارشناسانه رؤیایی را در ذیل ملاحظه می­کنید:

سایه­ی پیغام، (ترکیب استعاری، همان: 295) تشنّج ابریشم، دندان­های دیوانه، (ترکیب استعاری، همان: 304-305) آشیانه­ی هذیان، (ترکیب استعاری، همان: 314) تندر خیس، (ترکیب استعاری، همان: 317) آب­های عریان، (ترکیب استعاری، همان: 322) اعداد لال، (ترکیب استعاری، همان: 331) زمین گیج، (ترکیب مجازی، همان 350) هذیان شاخه­ها، (ترکیب استعاری، همان: 351) درخت­های فراری، (ترکیب استعاری، همان: 359) تصادف خورشید، (همان: 363) خشکسار اشتیاق، (ترکیب تشبیهی، همان: 279) جادّه­ی فروتن وحشی، (ترکیب استعاری، همان: 374) خلیج تجاوز، (رؤیایی، 2536/1356: 55) خلیج مجروح، (ترکیب استعاری، همان: 377) باغ مثلّث، (همان: 318) دختران تسلیم، (همان: 377) [کشور] پرتقال سلطه، (همان: 377) آب­های مشقّت، (همان: 378) آب­های جنایی، (همان: 378) دریای دشنام، (همان: 378) رگ عبور، (همان: 304) ماه تنهایی، (همان: 302) حیرت لغزان صخره­ها، (همان: 384) چهره­ی عظیم تفکّر، شریعت عریان آب، (همان: 331) بوی خیس یال، طبل بی­قرار نفس­ها، (همان: 389) قلعه­های مرتفع آب، (ترکیب تشبیهی، همان: 374) درد سیاه شب، (ترکیب تشبیهی، رؤیایی، 1387: 62) تسمه­های دست (ترکیب تشبیهی، همان: 82) آب تنفّس تاریخ، (همان: 347) تجرید روشن تن، (همان: 349)

4- 9- تعلیق گشتار و ایجاد فرم جمله­سازی

شاعر در معماری اسپاسمنتالیستی سعی می­کند که در زبان رخنه کند و به ماورای عناصر و قواعد زبان برسد. نقطه­ی شروع امر تعلیق، قواعد ساختاری و نحوی است. با این حال اصل نیّتمندی و حیث التفاتی معتبر است. رؤیایی می­گوید: «حق نداریم حادثه­جویی­های «لن ترانی» وارد زبان بکنیم که داریم نحو را می­شکنیم و اسم صرف می­کنیم و مصدر جعل می­کنیم و حروف اضافه به هم می­ریزیم. برای تجاوز به چیزی باید موضوع تجاوز را بشناسید و آلت و ابزار تجاوز را بشناسید و داشته باشید.» (رؤیایی، 1386: 32) با همه این احوال، توانش­های فردی در زبان شعر حجم، اعتبار محوری دارد، چنان­که گواتلوب فرگه، هستی­شناس معاصر هوسرل ثابت کرد که سنگ بنای هر جمله، جمله­ای شخصی است؛ همان جمله­ای که در منطق ارسطویی، کوچک­ترین اعتباری نداشت و شیئیّت زبانی به همان اندازه مفهوم و نسبت اعتبار دارد. (رک: موحد، 1385: 63-64) شاعر حجم­گرا، معماری است که گاه در ساحت­های اسپاسمانی، گشتار متداول دستوری را به تعلیق درمی­آورد تا سازه حجمی قابل قبول به دست آید:

 من با گذر از دل تو می­کردم/ من با سفر سیاه چشم تو زیباست خواهم زیست/ من با به تمنّای تو خواهم ماند/ من با سخن از تو خواهم ماند. (رؤیایی، 1387: 300)

نهاد جمله­های یادشده، «من» و گزاره، «خواهم زیست» و «خواهم ماند» است. در این مورد، قاعده­ی معمول آن است که جمله­های مشخّص­شده پس از اعمال گشتار و تأویل در ساختار نحوی نهایی حضور یابند. مثلاً آورده شود: من با «گذر از دل تو» و «سفر [حرکت] زیبای چشم­های سیاه تو» خواهم زیست و با «ماندن در تمنّای تو» و «سخن گفتن از تو» خواهم ماند. اما چنین گشتاری اتفاق نیفتاده است، شاید از آن­رو که در نظر منحصربه­فرد شاعر، جمله پساگشتاری، صمیمیت و اصالت جمله­های پیشاگشتاری را ندارد. به هر روی شاعر، واحدها را مانند یک واحد مادّی در حلقه­ی واحدهای دیگر نهاده است:

وقتی سخن از تو می­گویم/ از عاشق/ از عارفانه/ می­گویم/ از دوست دارم/ از خواهم داشت/ از فکر عبور در به تنهایی (همان: 299)

یدالله رؤیایی، این کار را حضور بی­سابقه­ی یک جمله­ی کوچک در یک عبارت بزرگ می­نامد و این­گونه توضیح می­دهد: «چه­بسا در شعرهایم خطر کرده­ام تا بتوانم در نظام صوتی و عناصر آوایی و در ساختمان دستوری زبان رخنه کنم و با این رخنه­های کوچک، گستاخانه عاشقی کرده­ام... از اندیشه­ای که بر یک حرف اضافه مثلاً «از» مصرف کرده­ام، تا کشف استعمال تازه­ای از یک قید و حضور بی­سابقه­ای از یک جمله­ی کوچک در یک عبارت بزرگ، از کاربرد یک علامت صوتی تا صفتی با کاربردی تازه.» (رؤیایی، 1357، ج1: 31) ماهیّت فلسفی زبان در اسپاسمنتالیسم باعث می­شود تا قضاوت­های ارتباط­محور، جایگاهی نداشته باشد. چنان­که تسلیمی، بیگانه­سازی دستوری یدالله رؤیایی را در هنجارشکنی کاربرد «از» نپسندیده و در مقابل مصرع «بر دیده­ی تشنه­ام تو دیدن باش» را ستوده است (رک: تسلیمی، 1383: 175-176).

4- 10- تکرار پدیدارشناختی

یکی از دیگر مواردی که در شعر حجم رؤیایی ملاحظه می­شود، تکرار پدیدارشناختی است که باعث درک بهتر روی آوردن و بازتعریف می­شود. رؤیایی درباره­ی اهمّیّت تکرار می­گوید: «در ملموس هم مفهومی از تکرار هست. تو هیچ چیزی را نمی­توانی لمس کنی، بی­آنکه تکرارش کنی. همه­ی مبهم­های زندگی، تکرار که می­شوند، ملموس می­شوند.» (رؤیایی، 1386: 184) امّا وجه پدیدارشناختی تکرار در اسپاسمنتالیسم این است که یک پدیده بارها و هر بار از زاویه­ای جدید مورد توجه و بازکشف شاعر قرار می­گیرد و در آن توصیفی چندگانه از واقعیّت یگانه ارائه می­شود. از این­رو شاعر مثلاً پدیده­ی واحد دریا را با «تعریف»ها و پدیدارهای متعدّد و اصیل می­نگرد، آنجا که می­گوید:

دریا تمام وزش­هاست/ دریا تمام صداهاست/ ...دریا تمامِ مرا می­برد (رؤیایی، 1379: 184)

دریای دورِ اطراف/ دریای باج و گمرک/ دریای ازدحام بنادر (همان: 190)

جامعه­ی آب­ها/ آب­های آزاد/ آب­های عریان/ نظم بزرگ (همان: 192)

دریا/ رفیق کوچکمان (همان: 193)

ای شادمانه/ ای وسط دریا/ ای سبز، ای نمایش عاج و یشم (همان: 198)

مرد مدام/ دریا/ ای چهره­ی عظیم تفکّر/ خم گشته بر جهان علامت­ها/ مجهول­ها/ معادله­ها!/ دیریست تا شریعت عریان آب را در جست­وجوی بیهده تکرار می­کنی (همان: 199)

دریا زبان دیگر دارد/ با موج­ها/ هجوم هجاها/ با سنگ­ها/ تکلم کف­ها/ دریا زبان دیگر دارد/ شور حباب­ها/ در ازدحام و همهمه­ی آب/ غلیان واژه­های مقدس (همان: 203)

دریا گسترده­تر/ دریا سرشارتر/ دریا اعلام خبرهای دور/ ... افشان­تر/ دریا/ ای انتشار (همان: 206)

در اینجا نیز «من» اندیشنده­ی شاعر (اگو) – که در مرکز پدیدارشناسی است - کاملاً خودنمایی کرده است و درباره­ی یک واقعیّت یعنی دریا بسیار اندیشیده است. این تلاش مکاشفه تا آنجاست که واقعیّت دنیای بیرون به دنیای حجمی منتقل می­شود و همزمانی فرم­ و محتوا در آن پدیدار شده است:

من به دریا نیندیشیده­ام/ فکرهای مرا دریا اندیشیده است (رؤیایی، 1379: 183)

باری چند دفتر شعر یدالله رؤیایی منحصر به پدیده­ی خاصّی است و روی­آوردها و پدیدارهای متعدّد از آن پدیده گزارش شده است، چنان­که دریایی­ها بر محور پدیده­ی «دریا» سروده شده است؛ امضاها، گزارش نگاه­های متنوّع به امضا از زوایای مختلف است و نیز هفتاد سنگ قبر که آن را پانارومای مرگ (گردش 360 درجه­ای حول محور مرگ) خوانده­اند. (رؤیایی، 1386: 249) در اینجا واژه­ی مهندسی «پاناروما» هم نشان­دهنده­ی «زاویه­دید» در پدیدارشناسی است.

شکل دیگر تکرار، تکرار واژه یا تعبیر است و در شعر رؤیایی قابل ملاحظه است. فاطمی و عمارتی معتقدند که تکرار واژه موجب می­شود تا آواها و ویژگی­های مادّی زبان برجسته شود و دلالت به تعویق بیفتد. در این حالت، زبان دیگر محملی برای انتقال معنا و مفهوم نیست، بلکه خود موضوعی برای خود است. (فاطمی و عمارتی، 1389: 42) تکرار و تأمّل در واژه باعث کشف زوایای متعدد آوایی، نگارشی و ظرفیّت­های معنایی تواند بود؛ چنان­که تکرار آب در شعر زیر مصداق همین نکته است و در نگاه پدیدارشناسانه، هر بار ضلع و زاویه­ای خاص از آب کشف شده است. فرجام این چرخش، بیان شکوهمندی آب است:

آه ای خلیج آشفته/ با آب­های دشوار/ با آب­های زحمت/ با آب­های زحمت غلطیدن/ بر روی آب­های دشوار دیگر/ با آب­های بسته/ با آب­های مشکوک/ با آب­های منع/ آب غرق/ آب مقاطعه/ آب نجوا/ آب تنفّس تاریخ/ در سینه­ی فلات  زندانی... درگاه آب­های جهان (رؤیایی، 1387: 346)

در اسپاسمان دیگر، «شاخه» تکرار شده و در فرجام دور «اضطراب و بی­قراری شاخه» کامل می­شود:

شاخه در هوا گریخته/ شاخه پای­بند/ شاخه در کنار شاخه­های دیگر/ پای­بند بندی بزرگ دیگرند/ هر تکان شاخه میل تلخ دشنام/ با هوا نه سازگار/ ...شاخه، خط اضطراب (همان: 626)

در تکرار دیگر، مفهوم ثابت (شستن) در مصادیق مختلف توصیف شده است و بدین ترتیب نقطه­ی وحدت مظاهر متکثّر تمدّن مدرنیستی مشخّص شده است. گویی مفاهیم و مصادیق گرد اگو (من پدیدارشناس) چرخانده شده­اند:

شهر از صدای شستن می­آید/ ما از صدای شسته شدن...:/ با برگ شسته/ صخره­های شسته/ دل­های شسته/ عینک­های شسته/ تردید شسته/ احتیاط شسته/ دفترچه­های شسته/ سفرنامه­های شسته/ تصویب­نامه­های شسته/ وزیران شسته/ آه/ ای اشتیاق شستن/ کو سیل؟/ باران شست­وشو افسوس/ در چترهای/ بسته جاری­ست (همان: 408)

4- 11- چرخش نحوی

در نگره­ی اسپاسمنتالیستی، عناصر زبان مانند پدیده­های مادی در فضای فلسفی معلّق هستند. با تعلیق نظام آشنای نحوی، زمینه­ی بازتعریف و ایجاد فرم­های جدید فراهم می­شود. چرخش عناصر جمله (circulation) در سه عبارت، در واقع نه­تنها تعلیق نظام نحوی ارتباطی است، بلکه تصویر و تمثیل کاملی از پرواز دایره­وار به گرداگرد پدیده­ی معلّق در فضاست و مکرّر در شعر رؤیایی اتّفاق می­افتد. در سخنرانی­های هوسرل درباره­ی حرکت و چرخش اشیا در فضا، بحث­های مستوفایی وجود دارد، از جمله: «تشکیل فضا از طریق تبدیل میدان بینایی حرکتی به یک منیفولد انبساطی و چرخشی» (Husserl, 1997: 234) و حرکت به­مثابه تغییر مکان و انگیزه­های زیبایی­شناختی مرتبط. (همان: 234)

در شعر یدالله رؤیایی نیز ساختارهای چرخشی و دایره­ی فضایی وجود دارد:

الف) چرخش اِسنادی و ترسیم دایره­های کوچک کنار هم:

بازوهای زیبای باد/ برای پرت کردن مردان از بام/ و نفس روی بامِ باد/ نفس بادِ روی بام/ نفس بام/ پشت پایم بوی شن/ بوی پشت پایم شن/ بوی پایم پشت شن (رؤیایی، 1379: 264)

اداره­ی تن/ اداره حرف تن/ حرف اداره در تن/ تن در اداره حرف نو/ نو می­شود (رؤیایی، 1387: 556)

ب) تشکیل دایره­ی کامل که در آن شعر با همان عبارتی تمام می­شود که آغاز شده بود. انگار چرخش شاعر در یک مدار کامل می­شود. در فرم زیر، اشکال و عناصر دخیل در فرایند اسپاسمنتالیستی این­گونه است: چشم، فضا، ارتباط، پرنده، رفتن، فریاد و سرانجام بازگشت چشم:

تمام فاجعه از چشم می­رود/ و چشم/ میان نام تو/ - تالار برگ -/ فضای فاجعه است/ ... فضا فضاهایش را بارید. و پوستم سریع شد. در ارتباط­های میان توان و تن/ پرنده­ای متراکم می­شد/ ... پرنده­ای که با من می­رفت/ تمام فریادش در چشمش بود/ و چشم، آه/ تمام فاجعه از چشم می­رود (رؤیایی، 1382: 105- 106)

و شکل راه رفتن تو معنای مثنوی/ در حالت عمیق عزیمت/ ... در حالت عمیق عزیمت شتاب­های موازی/ در گردی مچ تو به هم می­رسند/ ... در حالت عمیق عزیمت که سمت نیم­رخ تو برابر نگهم ماند/ ...پیشانی تو وسعت شیشه است/ ... تو باز می­آیی ... و شکل راه رفتن تو/ معنای مثنوی است/ و روح مولوی است اینک/ کز ساق تو حکایت نی را/ برمی­دارد (همان: 91 و 94)

دیدم برای جامعه آب­ها / نظم بزرگ آزادی­ است/ ... در آب­های آزاد/ عریان شدم/ در آب­های عریان/ نظم بزرگ آزادی است (همان: 192)

4- نتیجه‌گیری

این پژوهش نشان می­دهد که اسپاسمنتالیسم (حجم­گرایی)، مکتبی شعری است که در مبانی نظری و کنش شاعرانه از آموزه­ها و نظریّه­های ادموند هوسرل و نگره­ی فلسفی پدیدارشناسی بهره می­گیرد. بخش اعظم تعبیرات و اصطلاحات کانونی اسپاسمنتالیسم و اشعار یدالله رؤیایی، همان اصطلاحات و تعبیرات پدیدارشناسی هستند. تعبیر و مفهوم «فضا» و «حجم» و اسپاسمان مورد استناد رؤیایی و حجم­گرایان، همان فضای فلسفی است که هوسرل در سخنرانی­های خود در سال 1907 مطرح کرده است: دست بردن به ماورای پدیده، کشف، تلاش برای رسیدن به افق ذهنی و بُعدسازی. رسیدن به فرم و تعریف نیز تعبیرات پدیدارشناختی است. کنش اسپاسمنتالیستی در گرو شک­آوری، تعلیق و بازتعریف پدیدارشناختی است و شاعر یا متفکّر یا ادیب اسپاسمنتالیست در این مرحله مانند فیلسوفی پدیدارشناس عمل می­کند و شعر، اثبات وجود و بازتعریف شخصیّت اوست. پدیده­ یا واقعیّت در اسپاسمنتالیسم، تنها دریچه­ای برای ورود به دنیای پدیدارهاست.

در بوطیقای اسپاسمنتالیسم به­ویژه شعر رؤیایی، نقش ارتباطی زبان، کم­رنگ و نقش فلسفی آن، قوی است. زبان، حیات خاص و مستقل از جهان دارد و به­طور متناقض­نما «ابزار - هدف» کشف و شناخت است. از این­رو عناصر زبان اعم از کلمه یا جمله، شیءگونگی مادی دارند. تعلیق پدیدارشناختی دلالت، تعلیق هنجارهای ساختاری، ادبی و مفهومی از مبادی آموزشی حجم­گرایی است و تمام تلاش شاعر اسپاسمنتالیست در این است تا در هر ساحتی به بازتعریف و ایجاد اعتبارهای نوین بپردازد. دلالت در اسپاسمنتالیسم، نتیجه­ی کنش ذهن در ارتباط اسپاسمانی و تعلیق دلالت است و بدین ترتیب مبحث حقیقت و مجاز نیز بی­اعتبار می­شود، نظام هم­نشینی و جانشینی کلمات و مفاهیم به­کلی فرو می­پاشد و نقد سنّتی، نامعتبر و ترکیبات جدیدی برساخته می­گردد. با تعلیق گشتار و نظام­های نحوی، جمله­های غریبی به دست می­آید. همچنین تکرار و بیان چرخشی نیز بیش از آنکه یک بازی باشد، از نمادهای مهمّ حرکت اسپاسمانی است که با کنش تمثیلی و کاشفانه­ی پدیدارشناسی انطباق دارد.

منابع

  • احمدی، بابک (1382)، ساختار و تأویل متن، تهران: مرکز.
  • تایسون، لوییس (1387)، نظریّه­های نقد ادبی، ترجمه مازیار حسین­زاده و فاطمه حسینی، تهران: نگاه امروز.
  • تسلیمی، علی (1383)، گزاره­هایی درباره­ی ادبیّات معاصر ایران، تهران: اختران.
  • جرجانی، عبدالقاهر (1366)، اسرار ­البلاغه، ترجمه جلیل تجلیل، تهران: دانشگاه تهران.
  • جمادی، سیاوش (1389)، زمینه و زمانه­ی پدیدارشناسی، تهران: ققنوس.
  • حسین­پور، علی (1382)، «شعر موج نو و شعر حجم­گرای معاصر فارسی»، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، س 46، ش 188: 157-180.
  • رؤیایی، یدالله (2537/1357)، هلاک عقل به وقت اندیشیدن، تهران: مروارید.
  • ......................... (1379)، گزینه اشعار یدالله رؤیایی، تهران: مروارید.
  • ....................... (1375)، «شعر حجم شعر حرکت»، ترجمه عاطفه طاهایی، نشریه کلک، تیر و مرداد: 147-153.
  • ........................ (1382)، دلتنگی­ها، گرگان: آژینه.
  • ....................... (1385)، «فرمالیسم و شعر حجم» (مصاحبه با محمود کیانوش»)، نشریه بایا، ش 41: 46-57.
  • ...................... (1386)، عبارت از چیست؟ (از سکوی سرخ 2)، گردآورنده محمدحسین مدل، تهران: آهنگ دیگر.
  • ........................ (1387)، مجموعه اشعار یدالله رؤیایی، تهران: نگاه.
  • ........................ ()، هفتاد سنگ قبر، تهران: ؟.
  • رؤیایی، یدالله و دیگران (1385)، «بیانیه­ی شعر حجم»، نشریه بایا، ش 41: 35-41.
  • سارتر، ژان پل (1370)، ادبیات چیست؟، ترجمه ابوالحسن نجفی و مصصطفی رحیمی، تهران: زمان.
  • ساکالوفسکی، رابرت (1384)، درآمدی بر پدیدارشناسی، ترجمه محمدرضا قربانی، تهران: گام نو.
  • شفیعی­کدکنی، محمدرضا (1391)، رستاخیز کلمات، تهران: سخن.
  • صنعتی، محمد (1382)، تحلیل روان­شناختی در هنر و ادبیات...، تهران: مرکز.
  • طاهایی، عاطفه (1385)، «حجم­های نادیدنی»، نشریه بایا، ش 41، ویژه­نامه شعر حجم: 89-99.
  • فاطمی، حسین و داوود عمارتی­مقدم (1389)، «کوبیسم و شعر حجم»، فصلنامه نقد ادبی، س3، ش9: 29-48.
  • فروغی محمدعلی (1344)، سیر حکمت در اروپا، تهران: زوار.
  • فیض کاشانی، ملامحسن (بی­تا)، تفسیر الصافی، ج 1، بیروت: مؤسسة للمطبوعات.
  • کالر، جاناتان (1382)، نظریّه­ی ادبی، ترجمه فرزانه طاهری، تهران: مرکز.
  • لچت، جان (1378)، پنجاه متفکّر بزرگ معاصر از ساختارگرایی تا پسامدرنیته، ترجمه محسن حکیمی، تهران: خجسته.
  • لنگرودی، شمس (1384)، تاریخ تحلیلی شعر نو، ج4، تهران: مرکز.
  • موحد، ضیاء (1385)، شعر و شناخت، تهران: مروارید.
  • نوری­علاء، اسماعیل (1348)، صور و اسباب در شعر امروز ایران، تهران: بامداد.
  • نیچه، فریدریش (1389)، فلسفه، معرفت و حقیقت، ترجمه مراد فرهادپور، تهران: هرمس.
  • واینسهایمر، جوئل (1381)، هرمنوتیک فلسفی و نظریّه­ی ادبی، ترجمه مسعود علیا، تهران: ققنوس.
  • وحیدیان کامیار، تقی (1379)، بدیع از دیدگاه زیبایی­شناسی، تهران: دوستان.
  • ورنو، روژه و ژان وال (1372)، نگاهی به پدیدارشناسی و فلسفه­های هست بودن، ترجمه یحیی مهدوی، تهران: خوارزمی.
  • الهاشمی، احمد (بی­تا)، جواهر البلاغه، بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
  • هاوکس، ترنس (1386)، استعاره، ترجمه فرزانه طاهری، تهران: مرکز.
  • همایی، جلال­الدین (1371)، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران: هما.
  • هوسرل، ادموند (1386)، تأمّلات دکارتی؛ مقدّمه­ای بر پدیده­شناسی، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، تهران: نی.

 

  • Husserl, Edmund, (1970), Logical investigations. 2vols, Frans.J.N. Findly. new York: Humanities press.
  • ………………… (1997), Thing and Space: Lectures 1907 trans, by Richard Rojcewicz Dordrecht: Springer, originally Kluwer Academic.
  • Majewska, Z. (1999), Phenomenology and Cubist Space, In: Tymieniecka, AT. (eds) Life Scientific Philosophy, Phenomenology of Life and the Sciences of Life. Analecta Husserliana, vol 59. Springer, Dordrecht.
  • https://en.wikipedia.org/wiki/ (10/2022). Epoch

Explaining Husserl's Phenomenological Perspective in the Poetics of Espacementalism and Yadollah Royaei's Poetry

Aliakbar Samkhaniani[2]

DOI:10.22080/RJLS.2022.23692.1314

Abstract:

One of the modernist schools of contemporary Persian poetry is Espacementalism, which was introduced to the literary community by Yadollah Royaei and his peers in the 1960s (1340s). This Persian school, also known as Hajm Poetry, emphasizes "spatial thinking" as well as terms like movement in space, flight in length, width and altitude, dimensioning, different views and visions, mental horizon, achieving transcendental attitude, discovery, mental action, mental event, reaching beyond the phenomenon, etc. Such terminology is in fact rooted in the central role of the philosophical view of phenomenology in the foundation of espacementalism. The term “spatial action” (espacement) has also been taken from the 7th volume of the German philosopher, Edmund Husserl’s lectures in 1907. Phenomenology has created a new wave in various fields of science, culture, literature and art in the west; likewise, it has also affected Iranian elites. In Espacementalism, as in phenomenology, the poet's philosophical, transcendental "I" (Ego) proves its existence through doubt and suspension of the definitions and rules of semantics, syntax, signification, accompaniment and substitution. It then creates, through intentionality and mental action, new and unprecedented relations between elements and concepts, redefining the phenomena, structures, and meanings and creating new forms. This analytical-comparative study attempts to analyze the views, theories and poetics of Yadollah Royaei in order to explain the degree of influence of Husserl's phenomenology on Royaei’s poetry and Espacementalism.

Keywords: Edmund Husserl, Espacementalism, Persian Hajm poetry, Phenomenology, Philosophy of literature, Yadollah Royaei.

Extended abstract:

Introduction

One of the modernist schools in contemporary Persian poetry is espacementalism, which was introduced by Yadollah Royaei and his peers. This school, also known as Hajm Poetry in Persian, emphasizes "spatial thinking" as well as terms like movement in space, flight in length, width and altitude, dimensioning, different views and visions, mental horizon, achieving transcendental attitude, discovery, mental action, mental event, reaching beyond the phenomenon, etc. Such terms are in fact due to the central role of phenomenology in espacementalism.

Research Methodology

This research is an analytical-comparative study which analyzes the works of Yadollah Royaei and other espacementalists and compares their phenomenological views and theories with those of espacementalists. This article tries to explain the degree of influence of Husserl's phenomenology on Royaei’s poetry and espacementalist poetics.

Research Findings

Yadollah Royaei, the father of espacementalism, has repeatedly emphasized that Husserl was his teacher but the depth of his speech has not been analyzed. Husserl was the theoretician who systematized phenomenology, an approach which has created a new wave in various fields of science, culture, literature and arts and has also affected the 20th century elite society.

The main components of phenomenology can be seen in espacementalist poetics. First of all, the word Espace (space) became a philosophical issue in Husserl’s lectures in 1907. In fact “fast mental (cognitive) jumping” and “moving in length, width and height” in espacementalist poetics happen in the philosophical space and widen the visibility ground. As in phenomenology, the espacementalist poet proves his “I” (Ego) by doubting and suspending the definition of things. The espacementalist suspends the semantics, syntax, signification, accompaniment and grammar rules; he then creates new forms intentionally. Indeed, some of Royaei’s poems are explanations of the phenomenological views of espacementalism. He calls the poet forward to exercise philosophical doubts.

The espacementalist view on language includes the materialistic practices and non-communicative procedure of language, reminding one of Royaei’s saying, “My homeland is the Persian language.” Linguistic arcs are also of central teachings in espacementalism. Language is a gateway to the invisible world. Thus, the goal of form in Hajm poetry is not the literary decoration but the discovery of the invisible world and the simultaneous emergence of poet's phenomenological “I”. Royaei explicitly refers to Husserl where he posits that poetry is “definition” and considers poetry to be unique “epistemology”. An espacementalist poet is an architect who suspends grammatical routine change to obtain a new, strange structure. While another important issue in espacementalism is the repetition of the subject, the phenomenological aspect of the repetition in espacementalism is reconsidering and rediscovering the object from new points of view. The circulated sentence in Royaei’s poetry is in fact a suspension of communicative syntax and at the same time a circular flight in the philosophical space.

Meaning of words are also phenomenologically important in espacementalism. In this regard, Royaei postulates: "Words are in space; this space is a game of touching the invisible and the materiality of words. Making what you cannot guess, seeing the unseen side. That is the third side of language reaching which helps us a lot. Husserl's method of "bracketing" the manifestations of this world is based on his belief that the outside world must be lost first with epoche (suspension) so that it can be achieved in another self-awareness. With the suspension of signification, the system of accompaniment and substitution of words and linguistic elements also collapses. As a result it is possible to make very unfamiliar combinations.

Conclusion

Findings of the research suggest that espacementalism in various fields, even in naming, is deeply influenced by Husserl's teachings and the philosophical view of phenomenology. As such, Yadollah Royaei's assertion following Husserl's teachings, a different thinking, philosophical doubt, emphasis on phenomenological “I” (ego), suspension of definitions, suspension of linguistic and literary rules, attempts to redefine and re-understand phenomena and present radical forms can be interpreted in the light of  phenomenology.

Funding

There is no funding support.

Authors’ Contribution

This article is written by Aliakbar Samkhaniani.

Conflict of Interest

Author declares that there is no conflict of interest.

Acknowledgments

I thank the esteemed editor and the esteemed editorial board of the Literary Schools Magazine and the executive agents.

References:

  • Ahmadi Babak. (1382/2003). Text Structure and Interpretation. Tehran: Nashr Markaz.
  • Culler Johnathan. (1382/ 2003). Literary Theory. trans. F. Taheri. Tehran: Nashr Markaz.
  • Fatemi Hosein & Emarati Davoud. Cubism and Espacementalism. Journal: literary Criticism. N.9. pp 29- 48.
  • Feiz Kashani Mohsen. (?). Alsafi Quran Interpretation. Vol.1. Beirut: Moassah Lilmatboat.
  • Foroughi Mohammad Ali. (1344). The path of wisdom in Europe, Tehran: Zavar Publications.
  • Hashemi ahmad. (?) Gawaher al-balagha. Beirut: Dar Ehya Torath Al- arabi.
  • Homaei Jalal-adin. (1371/1993). Rhetoric and Literary Techniques. Tehran: Nashr Homa.
  • Hoseinpour Ali. (1382/2003). New wave Poetry and Contemporary Persian Espacementalist Poetry. Journal of the Faculty of Literature and Humanities. 46(188), pp.157-180.
  • Husserl Edmund, (1997). Thing and Space: Lectures 1907, by Richard Rojcewicz Dordrecht: Springer.
  • Husserl Edmund. (1970). Logical investigations. 2 vols. Frans. J.N. Findly. New York: Humanities Press.
  • Husserl Edmund. (1386/2009). Cartesian Meditations; Introduction on Phenomenology. Trans. A Rashidian. Tehran: Nashr Ney.
  • Jammadi Siavash. (1389/2010). Background and Time of Phenomenology. Tehran: Qoqnoos.
  • John Lechte. (1378/1999). Fifty Great Contemporary Thinkers from Structuralism to Postmodernity. Trans. M Hakimi. Tehran: Khojasteh.
  • Jorjani Abd al-ghaher. (1366/ 1987). Asrar al Balalagheh J Tajlil. Tehran: University of Tehran.
  • Langoroudi Shams. (1384/2005). .Analytical History of New Poetry. V0l.4. Tehran: Nashr Markaz.
  • Majewska, Z. (1999). Phenomenology and Cubist Space. In: Tymieniecka, AT. (eds) Analecta Husserliana, vol 59. Springer.
  • Movahhed Zia. (1385/ 2006).Poetry and Knowledge. Tehran: Morvarid.
  • Nietzsche (1389/ 2010) Philosophy, Knowledge and Truthtrans. M Farhadpour. Tehran: Hermes.
  • Noori Ala Ismaeel. (1348/ 1969). Images and Tools in Today's Iranian Poetry. Tehran: Bamdad.
  • Royaei Yadollah. (1385/ 2006).Formalism and Espacementalism.(an interview with m Kiyanoosh). Journal: Baya (41). pp. 46-57.
  • Royaei Yadollah. (1357/ 1978). The Destruction of Reason in Time to Think. Tehran: Morvarid (in Persian)
  • Royaei Yadollah. (1375/1996). Espacementalism; Poetry of Movement. A Tahaei. Journal: Kelk. Tir & Mordad/ Juan & July. Pp. 147-152.
  • Royaei Yadollah. (1378/1999). Royaei’s Poetry Collection. Tehran: Negah.
  • Royaei Yadollah. (1379/ 2000). Selected Poems oF Royaei. Tehran: Morvarid.
  • Royaei Yadollah. (1382/2003). Gorgan: Azhineh (in Persian).
  • Royaei Yadollah. (1385). Espacementalist Poetry Statement. Journal: Baya (41). 35-41.
  • Royaei Yadollah. (1386/2007). What Dose It mean? (From the Red Platform2). Collection: M.H. Model. Tehran: Ahang Digar.
  • Royaei Yadollah. (1392/2013). Seventy Tombstones. Tehran: Negah.
  • Sanati Mohammad. (1382/2003).Psychological analysis in art and literature. Tehran: Nashr Markaz.
  • Sartre Jean Paul. (1370/1991).What is literature? .trans. A najafi & M Rahimi. Tehran: Zaman.
  • Shafiei Kadkani.(1391/2012). Resurrection of words. Tehran: Sokhan.
  • Sokolowski Robert.(1384/2005). Introduction to Phenomenology. M Ghorbani.. tehran: Gam now(in Persian).
  • Tahaei Atefeh.(1385/2006). Invisible Space; Special papers on Espacementalism. Journal: Baya (41). pp 89-99.
  • Taslimi Ali. (1383/ 2004). Propositions about Contemporary Iranian Literature. Tehran: Akhtaran.
  • Terence Hawkes.(1386/2007). Metaphor. trans. F Taheri. Tehran: Nashr Markaz.
  • Tyson Lois.(1387/2008). Theories of literary criticism. M Hosinzadeh & F Hoseini. Tehran: Negah Emrooz (In Persian).
  • Vahidian Kamyar Taghi.(1379/1999). Innovative from an Aesthetic Point of View. Tehran: Doostan.
  • Verneaux Roger, Wahl, Jean. (1372/1993). A look at phenomenology and the philosophy of existence. Y Mahdavi. Tehran: Kharazmi.
  • Weinsheimer Joel.(1381/2002) Philosophical Hermeneutics and Literary Theory. trans. M olya.tehran: Qoqnoos.
  • https://en.wikipedia.org/wiki/(10/2022). Epoch.

 

 

[1] - دانشیار زبان و ادبیّات فارسی، دانشگاه بیرجند، ایران. (نویسنده‌ی مسؤول)، رایانامه:  asamkhaniani@birjand.ac.ir

[2] Ph.D. in Persian language and literature, University of Birjand, Iran. Corresponding author: asamkhaniani@birjand.ac.ir.

  • منابع

    • احمدی، بابک (1382)، ساختار و تأویل متن، تهران: مرکز.
    • تایسون، لوییس (1387)، نظریّه­های نقد ادبی، ترجمه مازیار حسین­زاده و فاطمه حسینی، تهران: نگاه امروز.
    • تسلیمی، علی (1383)، گزاره­هایی درباره­ی ادبیّات معاصر ایران، تهران: اختران.
    • جرجانی، عبدالقاهر (1366)، اسرار ­البلاغه، ترجمه جلیل تجلیل، تهران: دانشگاه تهران.
    • جمادی، سیاوش (1389)، زمینه و زمانه­ی پدیدارشناسی، تهران: ققنوس.
    • حسین­پور، علی (1382)، «شعر موج نو و شعر حجم­گرای معاصر فارسی»، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، س 46، ش 188: 157-180.
    • رؤیایی، یدالله (2537/1357)، هلاک عقل به وقت اندیشیدن، تهران: مروارید.
    • ......................... (1379)، گزینه اشعار یدالله رؤیایی، تهران: مروارید.
    • ....................... (1375)، «شعر حجم شعر حرکت»، ترجمه عاطفه طاهایی، نشریه کلک، تیر و مرداد: 147-153.
    • ........................ (1382)، دلتنگی­ها، گرگان: آژینه.
    • ....................... (1385)، «فرمالیسم و شعر حجم» (مصاحبه با محمود کیانوش»)، نشریه بایا، ش 41: 46-57.
    • ...................... (1386)، عبارت از چیست؟ (از سکوی سرخ 2)، گردآورنده محمدحسین مدل، تهران: آهنگ دیگر.
    • ........................ (1387)، مجموعه اشعار یدالله رؤیایی، تهران: نگاه.
    • ........................ ()، هفتاد سنگ قبر، تهران: ؟.
    • رؤیایی، یدالله و دیگران (1385)، «بیانیه­ی شعر حجم»، نشریه بایا، ش 41: 35-41.
    • سارتر، ژان پل (1370)، ادبیات چیست؟، ترجمه ابوالحسن نجفی و مصصطفی رحیمی، تهران: زمان.
    • ساکالوفسکی، رابرت (1384)، درآمدی بر پدیدارشناسی، ترجمه محمدرضا قربانی، تهران: گام نو.
    • شفیعی­کدکنی، محمدرضا (1391)، رستاخیز کلمات، تهران: سخن.
    • صنعتی، محمد (1382)، تحلیل روان­شناختی در هنر و ادبیات...، تهران: مرکز.
    • طاهایی، عاطفه (1385)، «حجم­های نادیدنی»، نشریه بایا، ش 41، ویژه­نامه شعر حجم: 89-99.
    • فاطمی، حسین و داوود عمارتی­مقدم (1389)، «کوبیسم و شعر حجم»، فصلنامه نقد ادبی، س3، ش9: 29-48.
    • فروغی محمدعلی (1344)، سیر حکمت در اروپا، تهران: زوار.
    • فیض کاشانی، ملامحسن (بی­تا)، تفسیر الصافی، ج 1، بیروت: مؤسسة للمطبوعات.
    • کالر، جاناتان (1382)، نظریّه­ی ادبی، ترجمه فرزانه طاهری، تهران: مرکز.
    • لچت، جان (1378)، پنجاه متفکّر بزرگ معاصر از ساختارگرایی تا پسامدرنیته، ترجمه محسن حکیمی، تهران: خجسته.
    • لنگرودی، شمس (1384)، تاریخ تحلیلی شعر نو، ج4، تهران: مرکز.
    • موحد، ضیاء (1385)، شعر و شناخت، تهران: مروارید.
    • نوری­علاء، اسماعیل (1348)، صور و اسباب در شعر امروز ایران، تهران: بامداد.
    • نیچه، فریدریش (1389)، فلسفه، معرفت و حقیقت، ترجمه مراد فرهادپور، تهران: هرمس.
    • واینسهایمر، جوئل (1381)، هرمنوتیک فلسفی و نظریّه­ی ادبی، ترجمه مسعود علیا، تهران: ققنوس.
    • وحیدیان کامیار، تقی (1379)، بدیع از دیدگاه زیبایی­شناسی، تهران: دوستان.
    • ورنو، روژه و ژان وال (1372)، نگاهی به پدیدارشناسی و فلسفه­های هست بودن، ترجمه یحیی مهدوی، تهران: خوارزمی.
    • الهاشمی، احمد (بی­تا)، جواهر البلاغه، بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
    • هاوکس، ترنس (1386)، استعاره، ترجمه فرزانه طاهری، تهران: مرکز.
    • همایی، جلال­الدین (1371)، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران: هما.
    • هوسرل، ادموند (1386)، تأمّلات دکارتی؛ مقدّمه­ای بر پدیده­شناسی، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، تهران: نی.

     

    • Husserl, Edmund, (1970), Logical investigations. 2vols, Frans.J.N. Findly. new York: Humanities press.
    • ………………… (1997), Thing and Space: Lectures 1907 trans, by Richard Rojcewicz Dordrecht: Springer, originally Kluwer Academic.
    • Majewska, Z. (1999), Phenomenology and Cubist Space, In: Tymieniecka, AT. (eds) Life Scientific Philosophy, Phenomenology of Life and the Sciences of Life. Analecta Husserliana, vol 59. Springer, Dordrecht.
    • https://en.wikipedia.org/wiki/ (10/2022). Epoch