بازخوانی و تبیین گفتمان اشعار غنایی- اجتماعی فریدون مشیری و فروغ فرخزاد با تاکید بر مکتب رمانتیسم

نوع مقاله : مقاله‌ی پژوهشی استخراج از رساله و پایان‌‌‌‌نامه

نویسندگان

1 دانشجوی دکترای زبان و ادیات فارسی، گرایش غنایی، دانشگاه ارومیه، ارومیه، ایران

2 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه ارومیه، ارومیه، ایران

3 استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه ارومیه، ارومیه، ایران

چکیده

عنایت فروغ در دورة نخستِ شاعری به شیوة سرایش مشیری سبب شده تا شعر این دو از نظرزبانی وعاطفی شباهت هایی داشته باشند. سادگی و صمیمیّت زبان شعر مشیری بسیار موردتوجّه فروغ بود و ازطرف دیگرغنای عاطفی اشعارمشیری فراترازعاطفۀ حاکم برشعر یک مرد است و اگر کسی بدون دانستن نام او از اشعارش بخواند یا بشنود ممکن است احتمال دهد که سرایندۀ آنها یک زن است. در این مقاله، نویسندگان بابهره گیری ازروش تحلیلی توصیفی، استفاده از منابع مکتوب ومجازی مساعی خودرا صرف ارائه پاسخی متقن ومستدل به این سوال گماشته اندکه«مهمترین گفتمان غنایی-اجتماعی دراشعار فریدون مشیری و فروغ فرخزاد پیرامون چه مسائلی است؟»فرضیه و دال مرکزی نویسندگان تاکیدی است براین مسئله که اگرفروغ مجال بیشتری می یافت بطور قطع درجایگاهی فراتر از جایگاه فعلی اش درشعر معاصر قرار می گرفت، درواقع فروغ با اینکه درآغاز شاعری، تحت تأثیر شاعرانی چون نیما، شاملو و مشیری بود ولی دردورۀ دوّم چهره ای متفاوت از گفتمان شعرخود ارائه کردکه نویدشاعری با نبوغ خاصّ شعری را می داد. مشیری نیزهرچند شاعری حساس و تاحدودی متعهّدبه مسائل بشریّت است، ولی درشیوۀ بیان و نگرش نسبت به آنها تفاوت هایی بافروغ دارد. یافته های مقاله نشان دادکه اشعار غنایی-اجتماعی فریدون حول سه مسئله کلان مسائل عام بشریت، حوادث طبیعی و نگاه شخصی به مسائل اجتماعی ولی گفتمان غنایی- اجتماعی فروغ حول چهار مسئله کلان ایستادگی در برابر جامعۀ مردسالار، انتقاد از کمرنگ شدن ارزش های اخلاقی، انتقاد از انسان های منفعل و شکوه از اوضاع نابسامان کشور قرار دارد.

کلیدواژه‌ها


بازخوانی و تبیین گفتمان اشعار غنایی اجتماعی فریدون مشیری و فروغ فرّخزاد

با تأکید بر مکتب رمانتیسم

رقیه رجبی قاضی کندی[1]

عبدالنّاصر نظریانی[2]

علیرضا مظّفری[3]

تاریخ دریافت: 13/3/1401                                                    تاریخ پذیرش: 21/4/1401

10.22080/RJLS.2022.23582.1309

چکیده

هدف نویسندگان در این مقاله، بازخوانی و تبیین گفتمان اشعار غنایی - اجتماعی فریدون مشیری و فروغ فرّخزاد با تأکید بر مکتب رمانتیسم است. از این رو نویسندگان با بهره­گیری از روش مقایسه­ای، استفاده از منابع مکتوب و مجازی، مساعی خود را صرف ارائه­ی پاسخی متقن و مستدل به این سؤال گماشته­اند که «مهم­ترین گفتمان غنایی - اجتماعی در اشعار فریدون مشیری و فروغ فرّخزاد درباره­ی چه مسائلی است؟» یافته­های مقاله نشان داد که اشعار غنایی - اجتماعی فریدون حول سه مسأله­ی کلان مسائل عامّ بشریّت، حوادث طبیعی و نگاه شخصی به مسائل اجتماعی است؛ ولی گفتمان غنایی - اجتماعی فروغ حول چهار مسأله­ی کلان ایستادگی در برابر جامعه­ی مردسالار، انتقاد از کمرنگ ­شدن ارزش­های اخلاقی، انتقاد از انسان­های منفعل و شکوه از اوضاع نابسامان کشور قرار دارد. نتیجه­گیری مقاله نیز نشان داد که سبک و سیاق اشعار غنایی فریدون مشیری بیشتر حول مسائل فردی می­گردد؛ امّا فروغ فرّخزاد در اشعار خود به دنبال مسائل اجتماعی همچون دفاع از حقوق زنان و طبقات محروم و مسائلی از این قبیل است.

کلیدواژه‌­ها: شعر معاصر، شعر غنایی، شعر اجتماعی، فریدون مشیری، فروغ فرّخزاد، رمانتیسم.

1- مقدّمه

اصولاً شعر اجتماعی، همانند بسیاری از موضوعاتِ جدید، در عصر مشروطه وارد شعر فارسی شد. (سلیمانی و مهرآوران، 1398: 170) پیش از آن، هرچند اشعار اجتماعی وجود داشت، به گونه­ای که شاعر خود را جزئی از اجتماع بداند، نبود؛ بلکه شعر پیش از مشروطه بیشتر فردگرا بود و پس از مشروطه است که تاحدودی به منِ اجتماعی و تأثیر و تأثّراتِ فرد از اجتماع و بر اجتماع توجّه می­شود که در پی آن، اشعار اجتماعی متولّد می­شوند. (عبّاسی و محقّق، 1400: 152)؛ از این رو اگر بخواهیم برای شعر اجتماعی از دوره­ی مشروطه شاهد بیاوریم، دستمان خیلی باز خواهد بود؛ ولی متأسفانه شعری که هم اجتماعی و هم غنایی باشد، به ندرت یافت می­شود و اگر هم بتوانیم پیدا کنیم، ارتباط و گره­خوردگی مسائل اجتماعی و مؤلّفه­های غنایی کمرنگ خواهد بود. علّت این امر نیز مشخّص است. اندیشه­مداری در شعر مشروطه، مجالی برای توجّه شاعران به ابزار انتقال معنی نمی­داد و آن­ها در تلاش بودند افکار و ایدئولوژی­های خود را به ساده­ترین شکل به مردم انتقال دهند. این مسأله، موضوعی جدید و تازه­وارد، بدون داشتن زیبایی­های بلاغی نیز مورد توجّه قرار می­گیرد و همین مسأله، شاعران مشروطه را از ورود در عرصه­های بلاغی شعر بی­نیاز می­کرد؛ هرچند که مقتضیّات زمان نیز در این خصوص دخالت داشت. (سیفی و دیگران، 1399: 211)

1-1- بیان مسأله

اهمّیّت بررسی این مقا­له را از چند حیث می­توان مورد مداقّه و بررسی قرار داد: نخست آن که پس از گذشت چند دهه از عصر مشروطه و تغییر اوضاع و شرایط سیاسی و اجتماعی، تلقّی و بیان شاعران درخصوص مسائل اجتماعی نیز دستخوش تغییر و تحوّل شد. عدّه­ای به سمت رئالیسم، عدّه­ای به سوی رمانتیسم اجتماعی و گروهی نیز به سمبلیسم اجتماعی گرایش پیدا کردند. هرچند هر شاعری دست­کم چند نمونه اثر از هر کدام از این نوع شعرها داشت، توجّه عمده­ی هر یک به یکی از این اشعار بود. (حیدری و امیری، 1400: 33) دوم آن که رمانتیسم در ایران همانند رمانتیسم اروپایی، حاصل تغییر شرایط اجتماعی و سیاسی بود که سعی بر گذار از سنّت و قواعد آن به سوی تجدّد و نوگرایی داشت. ورود رمانتیسم به ایران در اثر آشنایی ایرانیان با فرهنگ اروپایی، به ویژه آشنایی با ادبیّات فرانسه در عهد مشروطه رخ داد و به تبع آن بسیاری از شاعران معاصر فارسی تحت تأثیر مکتب رمانتیسم قرار گرفتند. ازجمله­ی این شاعران می­توان به فریدون مشیری اشاره کرد. مشیری از شاعران مشهور معاصر ایران محسوب می­شود و گرایش به مکتب رمانتیک، جلوه­ی خاصّی به شعر او بخشیده است. (ستودیان و رجبی، 1395: 75) در نهایت آن که بازتاب جلوه­های مکتب رمانتیسم در اشعار فریدون مشیری در مواردی همچون نقد مظاهر و پیامدهای تمدّن، طبیعت­گرایی، یأس و ناامیدی، فضای سیاه و یأس­آلود، مرگ­طلبی، عشق و توصیف، به­عنوان مفاهیم اجتماعی و غالب رمانتیسم یافت می­گردد. (ملاکی و زنگویی، 1395: 11)

از طرفی دیگر فروغ فرّخزاد، شاعری عاطفی و نخستین زنی است که از عواطف زنانه­ی خود در شعر فارسی سخن گفته است. عاطفه با ابعاد و عناصر مختلف شعر فروغ درآمیخته و آن را از ظرفیّتی تازه و بی‌سابقه برخوردار ساخته است. او در شعر از حسّاسیّت و قابلیّت‌های زنانه­ی خود، کمال بهره را برده و از این طریق، به نگرش شاعرانه و زبانی ویژه دست یافته است. فرّخزاد، مایه و سرمایه‌های شعر خود را از واقعیّات و تجربه‌های زنانه در زندگی می‌گیرد. او توانسته است احوال، عواطف و سرنوشت خود را به­عنوان یک زن، با سرگذشت همه­ی زنان سرزمین خویش به یگانگی برساند. فروغ در مدّتی کوتاه و بعد از سه اثرِ نخستین خود (اسیر، عصیان و دیوار) توانست نگرش و عواطف خویش را عمق و توسعه بخشد و به جایگاه شاعری بزرگ، با آرمان‌های انسانی دست یابد. فروغ در مقام یک منتقد اجتماعی نیز - که شعری معترض و در عین حال عاطفی سروده است - قرار دارد. (قلی­پوری، 1398: 76-78)

تشابه زبان و تصویرسازی و از همه مهمّ‌تر عاطفه­ی شعری در آثار مشیری و فروغ سبب شد تا به ضرورت بررسی این موضوع بپردازیم. این که نگرش دو شاعر با جنسیّت متفاوت در برخی مسائل، مشابه هم باشد، به نظر جالب می­آید. هر چند ممکن است این مسأله، ریشه در دلایل محیطی، روان­شناختی و... داشته باشد، در اینجا هدف از بررسی وجوه افتراق و اشتراک آن‌ها، اهمّیّت بُعد ادبی و زیبایی­شناختی است. فروغ، شاعری است که رمانتیسم وی در اشعارش مستتر است. فریدون نیز شاعری است که رمانتیسم و نوع­دوستی وی در اشعارش هویداست. از این رو، تشابهات موجود در رمانتیسم دو شاعر سبب وجود تشابهاتی در حوزه­های افکار رمانتیسمی، نحوه­ی بیان و حتّی تصاویر شاعرانه این دو شاعر گردیده است. (دلاویز و دیگران، 1399: 94)

2-1- پرسش های پژوهش

با این مقدّمات اجمالی در این مقاله سعی داریم تا با بهره­گیری از روش مقایسه­ای و استفاده از منابع کتابخانه­ای با مشخّص کردن اشعار غنایی - اجتماعی در آثار مشیری و فروغ، ضمن بررسی آن­ها، وجوه افتراق و اشتراک­شان را بسنجیم. برای همین منظور لازم است بدانیم که نوع غنایی- اجتماعی به چه نوع اشعاری اطلاق می­شود؟ نویسندگان، این تعبیر را برای آن دسته از اشعاری به کار می­برند که ضمن اشاره به موضوعات و مسائل مختلف اجتماعی، از مؤلّفه­های شعر غنایی نیز برخوردار هستند که ویژگی­های غنایی آن­ها بیشتر در بعد زبانی و تصویرسازی نمایان می­شود و در نوع بسیار پررنگ آن، چنان درهم ادغام می­شوند که تفکیک آن­ها از هم امکان­پذیر نیست.

1 – 3 روش پژوهش

روش پژوهش در این مقاله به صورت کتابخانه‌ای و اسنادی و بر اساس شیوه­ی یادداشت‌‌برداری از منابع مکتوب و غیر میدانی است.

1 – 4 پیشینه پژوهش

درباره­ی پیشینه­ی مقاله باید خاطر نشان نمود که برخی از مهم­ترین پژوهش­های صورت­گرفته درباره­ی مختصّات و گفتمان شعری مشیری و فروغ به­صورت اجمال در ذیل بررسی می­گردد:

  • خواجات (1397) در مقاله­ای با عنوان «رمانتیسم­سپاری در شعر فروغ فرّخزاد» به بررسی سیر رمانتیسم و گذر از آن در شعر فروغ فرّخزاد می­پردازد. نویسنده در ادامه، این بحث را مطرح می­کند که فروغ فرّخزاد، یکی از چهره­های مؤثّر شعر رمانتیک ایران است که شعرش آیینه­ای است از تحوّلات مکتب رمانتیسم ایرانی و در آثارش می­توان استحاله­ی این مکتب را در حیطه­ی شعر امروز بررسی کرد. این نوشتار بر آن است که به روش توصیفی - تحلیلی و با تأکید بر شاخصه­های مکتب رمانتیسم، به دگردیسی شعر فروغ فرّخزاد بپردازد. نتایج این تحقیق بیانگر این است که شعر فروغ فرّخزاد توانسته در مسیری دشوار از رمانتیسمی سطحی به رمانتیسمی فهیم و اندیشمند طی مسیر کرده، به موقعیتّی ویژه دست یابد.
  • باقی­نژاد (1385) در مقاله­ای با عنوان«فروغ فرّخزاد؛ شاعر عاطفه و شکست» به این نتیجه­ دست می­یابد که انسان در شعر او، ناخواسته شخصیّت و موجودیّتی زنانه می‌یابد و با احساسات، آرزوها و رفتارهایی زنانه ظاهر می‌شود. شعر فروغ، دنیایی ملموس و عاطفی است که جسارت، صراحت و صمیمیّتی خاصّ را در خود جای داده است.
  • اسماعیلی و دیگران (1399) در مقاله­ای با عنوان «تحلیل تناسب تشبیه با بافت کلام در دو جریان شعری معاصر: تجددگرایان محافظه­کار و رمانتیسم (مطالعه­ی موردی: اشعار سیمین بهبهانی، بهار، حمید مصدّق و فریدون مشیری)» به این نتیجه دست یافتند که شاعران تجدّد­گرا در کنار تصاویر برخاسته از تشبیه، سعی بیشتری در تناسب سطح کلام با واژگان کهن ادب فارسی داشته­اند و بهار به نسبت، بیشتر از بهبهانی این تناسب را در ارتباط با مشبّه­ها و مشبّه­به­های اشعار خود برقرار کرده و تخییل در اشعار او با زبان گذشته، بیشتر پیوند یافته است. بیشترین وجه گذشته­گرایی اشعار مصدّق در تشبیهات او، مقیّد بودن مُشبّه­به­های آن است که هم تتابع صفات و هم اضافه­های مقلوب را شامل می­شود. اما در نهایت به دلیل قرینه­های زیاد سطح بیت، مخاطب، تصاویر برخاسته از اشعار او را بیشتر به­عنوان یک تصویر امروزی قبول می­کند و تناسب واژگان در سطح ابیات، بیشتر امروزی است، نه مربوط به گذشته­ی ادب فارسی. مشیری به دلیل زبان ساده و توجّه ویژه­ای که در انتقال عاطفه و احساس داشته است، در تشبیهات خود توجّهی به گذشته­ی ادب فارسی نکرده است و اگر گذشته­گرایی هم در شعر او دیده شود، هنجارگریزی­هایی ساده هستند که تنها در سطح بیت، آن هم بدون گره­خوردگی معناداری با تصاویر به کار رفته­اند.
  • اسکندری و مهرآوران (1399) در تحقیقی با عنوان «تحلیل واژه‌های سمبولیک مربوط به آسمان در شعر فروغ فرّخزاد» نشان می­دهند که فروغ علاوه بر تصویرپردازی شاعرانه به وسیله­ی این واژگان، هرجا که از امیدهای خود و دغدغه‌های سیاسی و اجتماعی می‌گوید و بر سرنوشت بشر می‌گرید، اغلب به زبان سمبولیک پناه می‌برد و برای ترسیم این فضا و بیان آرزوها، رؤیاها و امیدهای خود به ویژه بیان امید به زندگی، عشق و نشاط از واژه‌های مربوط به آسمان بسیار بهره می‌برد. در مجموع استفاده­ی سمبولیک از این واژگان، بار مثبت و فضای روشن زندگی را در شعرش بیشتر نشان می‌دهد.
  • مرادقلی و قوام (1395) در پژوهشی با عنوان «بازتاب عواطف انسانی در اشعار فریدون مشیری» به این نتیجه دست یافتند که مشیری بیشتر از آن که به عواطف فردی توجّه داشته باشد، نگاهش معطوف به عواطف اجتماعی است.

2- چارچوب مفهومی

کلمه­ی رمانتیک که از قرن 17 در انگلستان درمورد تعبیرات شاعرانه به کار می­رفت، از سال 1676 وارد فرانسه شد. مدّت زیادی این واژه مترادف با خیال­انگیز و افسانه­ای به کار برده می­شد. رمانتیسم که از اواخر قرن 18 در انگلستان شکل گرفته بود و بعد وارد آلمان شد، پس از مدّتی یعنی در سال 1830 وارد فرانسه، اسپانیا و روسیه گردید و تا سال  1850 بر ادبیّات اروپا حاکم بود. هرچند این مکتب در انگلستان شکل گرفت، در فرانسه تبدیل به مکتب متشکّلی شد. (بساک و دیگران، 1398: 114)

2 – 1 اصول مکتب رمانتیک

  • آزادی: رمانتیسم را به عنوان مکتب آزادی هنر و شخصیّت معرفی می­کنند. ادبیّات می­تواند هر گوشه­ای از زندگی را - چه زیبا و چه زشت، چه عالی و چه دانی - موضوع بحث خود قرار دهد و از هر دوره­ی تاریخ و از هرگونه مناظر دنیا می­تواند استفاده کند.
  • شخصیّت: رمانتیسم، فرمانروایی «من» را در هنر مستقرّ می­سازد و به وسیله­ی هنر، خواهش­های دل و رنج­های روح خود را بیان می­دارد. در واقع هنرمند رمانتیک، خویشتن را به جای قهرمان افسانه­ای می­گذارد و نمونه­ی همنوعان خویش قرار می­دهد.
  • هیجان و احساسات: آلفرد دو موسه می­گوید: «باید هذیان گفت! آنچه باید بیان کرد، هیجان شاعر است و آنچه باید به دست آورد، هیجان مردم.»
  • گریز و سیاحت: آزردگی از محیط و زمان موجود و فرار به سوی فضاها یا زمان­های دیگر، دعوت به سفر تاریخی یا جغرافیایی، سفر واقعی یا روی بال­های خیال، از دیگر مشخّصه­های آثار رمانتیکی است. منظور از سفر جغرافیایی این است که نویسنده­ی رمانتیک، طائر فکر را به سوی سرزمین­های دیگر و کشورهای دوردست پرواز می­دهد. از این­رو پیوسته نوعی میل گریز به کشورهای دوردست در آثار رمانتیک به چشم می­خورد. از طرفی، منظور از سفر تاریخی این است که به سراغ قرون پر از احساس و جلال و جبروت می­روند. مثلاً در ادبیّات غرب، توجّه به دوره­ی «رنسانس»، بسامد بیشتری دارد.
  • کشف و شهود: هنرمند رمانتیک، تخیّل، امید، آرزو و معجزه را جانشین حقیقت می­سازد و هنر خود را با مبالغه درمی­آمیزد؛ یعنی آنچه را هست، نمی­گوید و از آنچه باید باشد، بحث می­کند. به­عبارتی رمانتیسم، نوعی درون­بینی مبالغه­آمیز است.
  • افسون سخن: کلمه، تنها بیان­کننده­ی یک منظور ساده نیست؛ بلکه برای خود ارزش و اهمیّت خاصی دارد و باید متوجّه خیال­انگیزی و ارزش آهنگ آن بود. در این­باره ویکتور هوگو می­گوید: «کلمه عبارت از سخن است و سخن خداست.»
  • حزن و اندیشه: مشخّصه­ای که پیوسته در اشعار رمانتیک­ها طنین­انداز است. ریشه­ی این تردید و نومیدی را در ادبیّات غرب بیشتر باید در جنبه­ی احساسی و زیباجویی مسیحیّت جست­وجو کرد. (ممتحن و دیگران، 1395: 109-111)

 به هر حال ادبیّات رمانتیک عبارت از جمع اضداد و آمیزش انواع مختلف ادبی است. در سبک رمانتیک، طبیعت و هنر، شعر و نثر، جدّ و هزل، خاطره و پیشگویی، عقاید مبهم و احساسات زنده، آنچه آسمانی است و آنچه زمینی است و بالاخره زندگی و مرگ در هم می­آمیزد. طرفداران این مکتب می­کوشند تا گذشته از زیبایی و خوبی، زشتی و بدی را هم در آثار خود نشان دهند.

نکته­ی مهمّی که نباید فراموش کرد این مسأله است که رمانتیسم بیشتر به موضوع می­پردازد تا به مضمون. یکی از موضوع ­های اصلی آثار رمانتیک، طبیعت  است. رمانتیک­ها برای تسلّی اضطراب درونی خود به طبیعت پناه می­برند. آنان ساحل دریا، توفان، آبشار، بیشه، اعماق دریا و جنگل­ها را محرم راز دل خود می­دانند. آنان در دنیای رؤیا و تخیّل به دنبال موضوع­های بکر و تازه می­گردند. از دیگر موضوعات آن­ها می­توان به «زوال» و «اندوه و هیجان» اشاره کرد. پاییز با رنگ­های متنوّع و اندوه برگ­های مرده­ی خود، دلتنگی غروب و غم­انگیزی آن، تاریکی شب و سکوتش بیان­کننده­ی حالات روحی رمانتیک­هاست و در آثارشان مشاهده می­شود. به همین سبب شاید بتوان اذعان نمود که هرچند نهضت رمانتیسم مربوط به اروپاست، «حسّ رمانتیک» به همه ملل مربوط می­شود. در اروپا کسانی چون «ویلیام بلیک»، «گوته»، «هوگو» و... بانی این نهضت ادبی بودند و در ایران، رمانتیک در اشعار شاعرانی چون  «نیما»، «تولّلی»، «فروغ فرّخزاد»، «فریدون مشیری»، «حسن هنرمندی» و... جلوه­گر می­شود. در نهایت باید اذعان داشت که رهاورد رمانتیک، ادب غنایی است.

2 – 2- گفتمان اشعار غنایی - اجتماعی فریدون مشیری و فروغ فرّخزاد

 برای ورود به موضوع اصلی، توضیح مختصری درباره­ی هر یک از شاعران ضروری به نظر می­رسد:

1-2-2-  فریدون مشیری

«فریدون مشیری»، یکی از چهره‌های شاخص جریان شعر معاصر است. شعر او آیینه­ی تمام­نمای صداقت و مهرورزی و احساسات پاک انسان‌دوستانه است. عشق در همه­ی ابعادش در آثار او ساری و جاری است؛ از عشق شخصی گرفته تا عشق به هم‌نوع و طبیعت و... . زبان شعری آثار مشیری، ساده و روان است. او از هر آنچه شعر را دچار پیچیدگی و ابهام نابه­جا می‌کند، چشم می‌پوشد و با زبان ساده و عاطفه­ی پررنگ، به اشعارش تشخّص می‌بخشد. (رحیمی کاشانی،1390: 73) سطح اندیشگی شعر مشیری از ابتدای شاعری او تا پایان عمرش در یک خط سیر می‌کند و آنچنان دچار تحوّل نیست که بشود روی آن بحث کرد. درباره­ی صنایع بدیعی هم مسأله­ی قابل ذکری نیست و آنچه جای نسبتاً خالی آن­ها را پر می‌کند، عاطفه­ی شعری است که آن هم بیشتر بر مدار انسان‌دوستی می‌گردد. فریدون تلاش می‌کند تا انسان­ها را به نوع‌دوستی و مهرورزی دعوت کند، بدون اینکه به ساحت اجتماعی آن­ها کاری داشته باشد. به همین دلیل است که اشعار اجتماعی او در چارچوب زمان محدود نشده‌اند و بیشتر مسائلی از قبیل: مهر و دوستی، انسانیّت، شکوه از جنگ، گذر ایّام و دم غنیمت‌شماری و... مسائل اجتماعی شعر او را تشکیل می‌دهد که برای بیان این مضامین تلاش نکرده تا از لفّاظی‌های زبانی استفاده کند؛ زیرا دریافته که زبان تغزّلی باید ساده و عاری از پیچیدگی‌های زبانی باشد. اشعار عاشقانه­ی او هم شعری است معتدل؛ چیزی است مابین جمعیّت و روحانیّت. معشوق او نه فقط برای خواهش‌های نفسانی است و نه برای عشق روحانی؛ بلکه هر دوی اینها در کنار هم هستند. (شاکری، 1396: 26)

توجّه مشیری به اشعار اجتماعی در اواخر دهه­ی 40 بیشتر شد و شاید از این طریق می‌خواست از حجم عاشقانه‌های خود - که در یک سطح باقی مانده بود - بکاهد. نگاه او به مسائل اجتماعی هم مثل عشق، سطحی و کم­عمق است. درباره­ی مسائل اجتماعی، جهان‌بینی خاصّی ندارد و شاید به دلیل گرایش شعر زمانه به مسائل اجتماعی به سرودن چنین اشعاری روی آورد. در شعر عاشقانه، مشیری یکی از غنایی‌ترین شاعران به شمار می‌رود. زبان تغزّلی به همراه عاطفه­ی شعری، شعر او را آنقدر دلنشین و پراحساس کرده است که ممکن است مخاطب ناآشنا با شنیدن شعر او، چنین فکر کند که شاعر این اشعار، یک زن است. احساسات زنانه در شعر فریدون، کم نیست و شباهت بسیاری از عاشقانه‌های او با اشعار فروغ، مهر تأییدی است بر این نظر؛ هرچند فروغ تحت تأثیر فریدون بوده است. اقبال مردم به شعر مشیری به دلیل زبان شاد و ساده­ی آن و نیز عاطفه­ی پررنگ، بسیار خوب بود و اشعار او مورد توجّه طیف وسیعی از مخاطبان شعر قرار گرفت؛ هرچند که برخی منتقدان، شعر او را به دلیل سادگی بیش از حد قبول ندارند و معتقدند که چنین اشعاری، ذهن مخاطبان را به تنبلی دعوت می‌کند. (براهنی، 1371، ج2: 1131)؛ امّا شفیعی کدکنی، شعر فریدون را شعری کامل معرّفی می‌کند و به منتقدانی که شعر او را قبول ندارند، می‌تازد. (شفیعی کدکنی، 1378: 117)

اگر سخن نظامی عروضی سمرقندی را که در «چهار مقاله» می‌گوید: «شعر آن است که خواص بپسندد و عوام آن را بفهمند» (نظامی عروضی سمرقندی، 1386: 48) بپذیریم، شعر مشیری از آن دست اشعار است که بدون به کار بردن صنایع برجسته­ی بدیع مورد توجّه مخاطبان قرار می­گیرد. البتّه گاهی برای تنوّع بخشیدن به اشعار عاشقانه از سبک روایی و داستانی و گاه نمایشنامه‌ای بهره می­گیرد؛ ولی در این شعرها نیز زبان ساده و سلیس است و اگر صنعتی به چشم می‌خورد، تشبیه است یا استعاره­ای ساده. در اشعار اجتماعی هم بیشتر بر حفظ ارزش­های اخلاقی تأکید دارد و از انسان­ها می‌خواهد که پایبند به اخلاقیات باشند. فریدون سعادت و خوشبختی را برای همه­ی انسان­ها می‌خواهد و در کل «انسان» در شعر او موجودی است دوست­داشتنی. اگر برای موضوعی خاص شعر می‌سراید، اشاره‌ای به آن حادثه نمی‌کند؛ شعری کلی می­نویسد که می­توان از آن برای حوادث مشابه هم بهره برد. به عبارت دیگر شعرِ تاریخ مصرف‌دار ندارد.

2-2-2- فروغ فرّخزاد

نام فروغ همیشه با عصیان همراه است. عصیانی زنانه در برابر جامعه­ی مردسالاری که یک­تنه در مقابل آن می­ایستد و قد علم می­کند و این ایستادگی به قیمت از هم پاشیدن زندگی مشترکش تمام می­شود. به جرأت می­توان گفت که «فروغ، زن­ترین شاعر ادب فارسی است.» (سالاری، 1393: 7) زمانی که فروغ، نخستین دفتر شعرش را به چاپ رساند، بیشتر از هفده سال نداشت، طبیعی است که دختری در این سن و سال به چه مضامینی خواهد پرداخت؛ عشق شخصی و خواهش­های نفسانی. امّا تفاوت فروغ با دیگر شاعران زن در بیان بود؛ بیانی هنجار­شکنانه که در جامعه­ی سنّتی ایران، نگاه­ها را به خود جلب کرد و به بحث­برانگیزترین شاعر در دهه­ی سی تبدیل شد. فروغ در مجموع پنج دفتر شعر دارد که می­توان آن­ها را به دو دسته تقسیم کرد: 1- مجموعه­های «اسیر»، «دیوار» و «عصیان». 2- مجموعه­های «تولّدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد». به عقیده­ی بسیاری، سه دفتر اوّلیّه‌ی فروغ، ارزش چندانی ندارند. حتّی خود فروغ نیز بعدها از چاپ آن­ها ابراز پشیمانی می­کرد. (فرّخزاد، 1382: 11)؛ امّا در واقع آن­ها به منزله­ی سکّوی پرتاب فروغ هستند. به عبارتی، فروغِ خودخواهِ سه دفتر اوّل در آخرین دفترش به فروغی نوعدوست تبدیل می­شود. منتقدان ادبی معمولاً روی سه دفتر اول فروغ تمرکز نمی­کنند؛ زیرا به غیر از دهن­کجی یک دخترخودخواه در مقابل جامعه­ی مردسالار و بیان بی­پرده­ی مسائل عشقی، چیز دیگری ندارد و بیشتر به اقتضای سنّش به مسائل اعتقادی بی­اعتنا یا مشکوک است و از نظر اندیشه تحت تأثیر «خیّام» است. به طور کلّی، فروغ، آدمی است که با حس و عاطفه و خون خود شعر می­گوید و دنیا را درک می­کند. آدمی است که تفکّر کم­کم به­عنوان یک عنصر بعدی وارد شعرش می­شود. اگرچه درک عاطفی او هم از دنیا متفکّرانه بوده است. (جلالی، 1394: 81)

بیان بی­پروای مسائل خصوصی در شعرش که نشان می­دهد شعر را برای آرامش خاطر خود می­سرود، سبب شد که خانواده­ی همسرش نیز به صف منتقدان او بپیوندند و او در برخی از شعرهایش از همسرش انتقاد می­کند که او را تنها گذاشت. (حقوقی، 1394 :80) مثل این ابیات:

ای زن که دلی پر از صفا داری
او معنی عشق را نمی­داند


از مرد وفا مجو مجو هرگز
راز دل خود به او مگو هرگز
                 (فرّخزاد، 1382: 60)

 

   همین تفاوت نگاه او به چنین مسائلی با نگاه شاعران مرد، اصالت شعر او را مشهود می­سازد؛ اصالتی که از واژگان و فضای شعری او به­وضوح آشکار می­گردد. فروغ با کنار زدن سنّت­ها و مفاهیم پوسیده، سخن از رویشی نو به میان می­آورد:

من شبدر چهار پری را می بویم

که روی گور مفاهیم کهنه روییده است

                                                                               (فرّخزاد، 1381: 77)

این مفاهیم کهنه، همان تسلّط آنیموس عنصر مردانه­ی موجود بر وجود زن بر آنیما، عنصر زنانه­ی موجود در وجود مرد است؛ (توسّلی، 1383: 174)؛ امّا هنوز در ابتدای راه عصیانگری است، تا جایی که  خود فروغ درباره­ی سه دفتر اوّل خود می­گوید: «در این سه اثر فقط یک بیان­کننده­ی از دنیای بیرونی بودم و در آن زمان شعر در من حلول نکرده بود، بلکه با من هم­خانه بود، مثل شوهر یا معشوق و... . امّا بعداً شعر در من ریشه گرفت و به همین دلیل موضوع شعر برایم عوض شد. دیگر شعر را تنها در بیان یک احساس منفرد درباره­ی خودم نمی­دانستم؛ بلکه هرچه بیشتر در من رسوخ می­کرد، من پراکنده­تر می­شدم و دنیاهای تازه را کشف می­کردم.» (جلالی، 1375: 231)

هرچند اشعار این سه دفتر از نظر اندیشگی، مطلب قابل ذکری ندارند، از نظر زبان و تصاویر شعری، بدیع و نو هستند. تشبیهات تازه به­قدری روان در قالب چارپاره­های فروغ می­نشیند که خواننده از آن­ها لذّت می­برد. این نشان می­دهد که این سه دفتر با همه­ی انتقادها که به پا انگیخت، نوید شاعری را می­داد که از لحاظ فکر و محتوا و ترکیب تصاویر چیزی برای گفتن داشت. چاپ دو دفتر پایانی اشعار فروغ، جامعه­ی ادبی آن عصر را به حیرت واداشت. منتقدان از تغییر نگرش و تفکّر او تعجّب می­کردند و به نظرشان این همه تغییر، باور نکردنی نبود. اندیشه­ی شعری این اشعار همراه با دیگر اجزای شعرش رشد کرده و زنی که تا به آن زمان فقط به زندگی شخصی نظر داشت، به انتقاد از کاستی­های جامعه برمی­خیزد و ضعف­های آن را بسیار هنرمندانه بیان می­کند. (مشرف آزاد تهرانی، 1393: 66) فروغ راز این موفّقیّت زودهنگام خود را در غرق نشدن بیش از حدّ در ادب کلاسیک و جذب نشدن بیش از حد در ادب فرنگی می­داند و عقیده دارد که از درون خود و اطراف خود الهام گرفته و به سبک شعری مجموعه­های «تولّدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» رسیده است. (سیاهپوش، 1376: 158) به­طورکلّی خصایص شعری فروغ را می­توان چنین بیان کرد:

  • توجّه به شعر محض بدون اندیشه­ی از پیش تعیین شده
  • بیان ساده و صمیمانه­ی خصوصی­ترین لحظه­های عاشقانه
  • توجّه به شعر اجتماعی و خلق آثار موفّق در این زمینه (عروسک کوکی، آیه­های زمینی، مرز پرگهر و دیدار در شب).
  • زبان خاصّ شعری که از سادگی زبان و اوزان متنوّع و انتخاب درست واژگان و... تشکیل می­شد. همچنین فروغ موفّق شد ارکان عروضی شعر نیمایی را گسترش دهد؛ کاری که خود نیما موفّق به انجام آن نشد. (مرادی کوچی، 1379: 134)

3- تحلیل داده‌ها

3 – 1 – بررسی گفتمان اشعار غنایی – اجتماعی فریدون مشیری

اهمّیّت فریدون به زبان ساده­ی شعر، ذهنیّت غنایی و عاشقانه‌های اوست. دوست­داران شعر، او را بیشتر یک شاعر عاشقانه‌سرا می‌شناسند که واقعیّت هم چنین است. هرچند اشعار اجتماعی کم‌عمقی هم دارد، به گستردگی عاشقانه‌های وی نیست. اشعار غنایی فریدون، زبانی ساده و تغزّلی دارد. بنابراین به ذکر شواهدی از اشعار غنایی - اجتماعی وی می­پردازیم.

همان طور که ذکر شد، توجّه مشیری به مسائل اجتماعی را نمی­توان عمیق دانست و با توجّه به سطحی و پیش پا افتاده بودنِ آن­ها به نظر می­رسد که شاعر بنا به مقتضیّات زمان به سمت این اشعار گراییده و اگر به انتخاب خودش بود، از کش و قوس عاشقانه­هایش پا را فراتر نمی­گذاشت. (سبزی، 1390: 43-41) ازآنجاکه فریدون به مسائل اجتماعی نگاه عمیقی ندارد و نسبت به آن­ها بی‌تفاوت است، مسائل مطرح­شده بیشتر مربوط به نوع بشریّت است. موضوعاتی که خاصّ جامعه­ی ایران باشد، به غیر از حوادث طبیعی، در شعر او دیده نمی‌شود. در حالی که هم‌عصران او از «اخوان» گرفته تا «شاملو»، مانیفست‌های اجتماعی خود را در قالب شعر ارائه می‌دادند. برخی از مسائل اجتماعی شعر مشیری، حالت شکوائیه دارد؛ مثل شکوه از گذر عمر، آسیب رساندن انسان به طبیعت، مرگ ارزش­های اخلاقی، جنگ و.... به همین دلیل تمام شعرهای اجتماعی او با شعر غنایی گره خورده­اند که به طور عمده می­توان آن­ها را در سه دسته­ی «مسائل عامّ بشریّت» و «اجتماعیّات مربوط به حوادث مختلف طبیعی» و «نگرش شخصی به مسائل اجتماعی» جای داد.

 

1-1-3- مسائل عامّ بشریّت

منظور از مسائل مربوط به عامّ بشریّت یا نوع بشر، مسائلی است که دغدغه­ی مشترک اذهان تمامی انسان­ها به شمار می­رود؛ مثل: شکوه از زودگذر بودن عمر، از بین رفتن ارزش­های اخلاقی، نفرت از جنگ و مسائلی از این قبیل که عمده­ی اشعار غنایی - اجتماعی مشیری حول این مباحث می­چرخد.

2-1-3- شکوه از گذر عمر

به طور کلّی، شعر مشیری در حوزه­ی «رمانتیسم فردگرا» جای دارد و از همین رو است که توجّه او به مسائل اجتماعی به گونه­ای است که در عین حال که موضوعی اجتماعی است، از دل­مشغولی­های فردی هر انسانی به شمار می­آید؛ مثل: گذر عمر و گلایه از آن. مشیری هم از زود سپری شدن عمر با زبانی تغزّلی و عاطفی گلایه دارد:

اژدهای زمان، تشنه کام است
ای خدا یک نفس یاری‌ام کن
چشم بر زندگی وانکرده
رنگ صبح جوانی ندیده

می­خورَد هر نَفَس، خون ما را
تا خورم خون این اژدها را
می‌کند مرگ زورآزمایی
شام پیری کند خودنمایی  
           (مشیری، 1387، ج 1: 54)

   مشاهده می‌شود که چون از نگاه شاعر، گذر زمان (اژدهای زمان) عمر انسان را می‌خورد، به تناسب آن از وزن حماسی بهره گرفته تا أثرگذاری شعر بیشتر باشد. این مسائل از موضوعات مورد توجّه در کلّ اجتماعات بشری است و مختصّ اجتماع ایران نیست.

3-1-3- مدینه­ی فاضله

گاه مشیری با ارائه­ی نظراتی نه­چندان محکم از آرمان­شهر مطلوب خود می­سراید. در این مدینه­ی فاضله، شاعر دوست دارد همه شاد و خندان باشند و کسی هیچ مشکلی نداشته باشد؛ ظالمان به سزای اعمال خود برسند و تا جایی به خواسته‌های خود پافشاری می‌کند که به حدّ عصیان و کفرگویی می‌رسد:

مگر یک شب، از این شب‌های بی‌فرجام

ز یک فریاد بی‌هنگام

-به روی پرنیان آسمان‌ها - خواب در چشم خدا لرزد!

                                                                                          (همان: 365)

اندیشه­ی چندان محکمی در این شعر، مشهود نیست. مسائل، بسیار سطحی و ساده‌لوحانه نگریسته شده‌اند:

دلم می‌خواست: دنیا خانه­ی مهر و محبّت بود

دلم می‌خواست مردم، در همه احوال با هم آشتی بودند
طمع در مال یکدیگر نمی‌کردند 
             کمر بر قتل یکدیگر نمی‌بستند ...

                                                                            (همان: 366)

بار عاطفی شعر هم به نسبت دیگر اشعارش، ضعیف است و به تبع آن نکات بلاغی و زبان روان شعر نیز تحت تأثیر قرار گرفته است. ازآنجاکه مشیری، شاعری رمانتیک است، در پایان این شعر هم به عشق گریز زده و اندیشه­ی اجتماعی خود را با حوزه­ی غنایی درهم آمیخته است:

دلم می‌خواست، یک بار دگر او را کنار خویش می‌دیدم،
به یاد اولین دیدار در چشم سیاهش خیره می‌ماندم، 
دلم یک بار دیگر، همچو دیدار نخستین
پیش پایش دست و پا می‌زد...

                                                                                        (مشیری، 1387، ج 1: 368)

4-1-3- از بین رفتن ارزش­های اخلاقی

بسیاری از شعرهای اجتماعی مشیری در گلایه از مرگ ارزش­های انسانی است. یکی از مشهورترین و ماندگارترین شعرهای او در این موضوع، «اشکی در گذرگاه تاریخ» است که از نمونه‌های موفّق پیوند اجتماعی و غنایی است:

قرن ما

روزگار مرگ انسانیّت است

سینه­ی دنیا ز خوبی‌ها تهی‌ست

صحبت از آزادگی، پاکی، مروّت، ابلهی‌ست!

صحبت از موسی و عیسی و محمّد نابه­جاست،

قرنِ «موسی چومبه»هاست!

                                                                  (همان: 491)

مشیری، شاعری صادق و صمیمی است و دوست دارد صمیمیّت در بین همه وجود داشته باشد؛ در غیر این صورت از نبود «همدلی» می‌نالد. مثل شعری که در پاسخ به شعر «آی آدم‌ها»ی نیما سروده و به شعر سمبلیستی نیما پاسخی ساده داده و هنرش در تناقضی است که با واژه‌ها آفریده است:

از دلِ تیره­ی امواج بلند آوا،

که غریقی را در خویش فرو می‌برد،
و غریوش را با مشت فرو می‌کشت،
نعره‌ای خسته و خونین، بشریّت را،
به کمک می‌طلبید

«آی آدم‌ها...
      آی آدم‌ها...»

ما شنیدیم و به یاری نشتابیدیم!
به خیالی که قضا،
به گمانی که قدر، بهر آن خسته، گذاری بکُند!
«دستی از غیب برون آید و کاری بکُند»
هیچ­‌یک حتّی از جای نجنبیدیم!
آستین‌ها را بالا نزدیم...

                                                                              (همان: 773)

یکی از خصوصیّات فردی مشیری که در نوع خود جالب توجّه است و به احتمال قوی ریشه در ذات شاعری او دارد، نگرانی از پیشرفت­های علمی بشر است؛ زیرا او به زندگی سنّتی میل دارد و عاشق طبیعت و صلح‌دوستی و حیوانات است:

در خانه‌ات هستی و از این‌گونه بسیار

هر روز می‌بینی و می‌خوانی و می‌دانی.
اما نمی‌دانی
اینک، سه روز است
همسایه‌ات تنهای تنها، در اتاقش

از این جهان بی‌ترحّم، چشم پوشیده است!

                                                                                          (همان، ج 2: 1336)

از نگاه او، این انسان بود که زمین را آلود:

پلیدی، پلیدی، پلیدی، بدی

ربود از زمین چهره­ی ایزدی

پرستو گریخت،

صنوبر گداخت،

چمنزار سوخت...

(همان: 1352)

و بدین ترتیب همه­ی زیبایی‌ها از زمین رخت بربست. عاطفه­ی شعر نقطه­ی اتصال بُعد غنایی با اجتماعی است.

 

5-1-3- شکوه از جنگ و ناآرامی

مشیری از جنگ بیزار و گریزان است. تفاوتی نمی‌کند که این جنگ در کجا باشد. او دوست دارد همه‌جا و همه‌کس در صلح و آرامش باشند و دنیا مملو از خوبی و شادی باشد. در شعر زیر از ناآرامی‌هایی که جنگ به پا کرده، شکوه می‌کند:

دیرگاهی‌ست در فضای جهان
دست سوداگرانِ وحشت و مرگ
باغ را دست بی‌حیای ستم
ما هـــمان مــــرغکان بــــــــی‌گنهیم

 

آتشین تیرها صدا کرده
هر طرف آتشی به پا کرده
از نشاط و صفا جدا کرده
خانه و آشیان رها کرده
                (مشیری، 1387، ج 1: 498)

طبیعی است که شاعری با روحیّه­ی حسّاس مشیری، آرامش، صلح و دوستی را برای کلّ بشریّت بخواهد. دغدغه­ی او نه تنها شهر یا کشور خود، بلکه کلّ جهان است. او خوبی‌ها و زیبایی‌ها و لذّت‌ها را برای همه می‌خواهد. شاید به همین دلیل است که در حوزه­ی شعر اجتماعی، کلّی‌نگر است و به جزئیّات توجّهی ندارد. مشیری معتقد است که اگر در دنیا صلح نباشد، بهار و زمستان تفاوتی ندارد و از جنگی که آرامش بشر را به هم زده، با همان مضمون و زبان مؤثّر می‌نالد:

وقتی بنفشه‌های بهاری

در چارسوی گیتی

بوی غبار و وحشت باروت می‌دهند

آیا کسی صفای بهاران را

هرگز گلی به کام تواند چید؟

(همان: 619)

بررسی کلّی و همه­جانبه­ی چنین مسائلی در شعر مشیری، مجالی فراخ­تر از مجال این مقال می­طلبد. بنابراین می­توان موضوعاتی مثل هم­دردی با فقرا، شکوه از جهل عوام، منفعت­طلبی ریاکارن و دغل­کاران، حمایت از رزمندگان و... را نیز از مسائلی دانست که در شعر مشیری به آن توجّه شده و در زمره­ی موضوعات عامّ بشری به شمار می­آید.

6-1-3- حوادث طبیعی

حوادث طبیعی مثل سیل، زلزله و... و هم­دردی با حادثه‌دیدگان آن­ها از موضوعات اجتماعی در شعر مشیری است. شاعر در این شعرها نیز جانب فرازمانی آن­ها را حفظ ‌می‌کند و بدون اشاره­ی مستقیم به زمان و مکان حادثه به توصیف صحنه‌ها و هم­دردی با حادثه­دیدگان می­پردازد.

1-6-1-3- سیل

در شعر «میگون سیل‌زده» با تشبیهات و استعارات لطیف و زبانی ساده، حادثه را شرح می‌دهد:


چون یکی دیو در افتاده به دام
سیل غرید و فرو ریخت ز کوه
باغ را سینه کشان درهم کوفت

یا یکی غول رها گشته ز بند
همه جا  پرچم  تسلیم  بلند
سنگ  را نعره زنان از جا کند

جگر خاک به یک حمله شکافت

                                                                                                    (همان: 79)   

6-1-3- 2 -  زلزله

«دیگر زمین تهی‌ست...»، شعری است که مشیری در زلزله­ی شهریور 1341 سرودهاست؛ امّا مشخّص نیست که در کدام شهر رخ داده است. این شعر از نظر عاطفی بسیار زیبا و پربار است. تصویرسازی‌ها به قدری بدیع است که سبب حیرت انسان می‌شود. برای مثال زلزله را به گونه‌ای وصف می‌کند که خواننده آن را احساس می‌کند:

انگار خانه‌ها و گذرهای شهر را
چندین هزار دست
غربال می‌کنند!
مردان و کودکان و زنان می‌گریختند
گفتی که این گروه ز وحشت رمیده را

با تیغ‌های آخته دنبال می‌کنند

(مشیری، 1387، ج 1: 476)

و بعد به توصیف خرابی‌ها و مادران و پدران و فرزندان داغدار می‌پردازد که قدرت وصف و عاطفه­ی آن، بی‌اختیار اشک از دیده جاری می‌سازد:

در آن خرابه‌ها
دیدم که مادری به عزای عزیز خویش
در خون نشسته بود
بیچاره بند بند وجودش شکسته بود
دیگر لبی که با تو بگوید سخن نداشت

دستی‌که در عزا بدرد پیرهن نداشت

(همان: 476)

6-1-3- 3 - تصادف

نگاه عاطفی و شاعرانه به حوادث ناگوار و تلخ از ویژگی‌های شعر مشیری است. شاعر در رثای قربانیان اتوبوسی که در راه «هراز» به کام درّه رفتند، می‌نالد. این شعر را هم به گونه­ای سرود که قابل تعمیم به اتّفاقات مشابه باشد:

من از میان قطره‌های گرم اشک

- که بر خطوط بی­قرار روزنامه می‌چکد -

من از فراز کوه‌های سرسپید و

کوره راه‌های ناپدید
نگاه می‌کنم به پاره­پاره‌های تن
به لخته­لخته‌های خون

که خفته در سکوت درّه‌های ژرف

(همان: 599)

3-1-7- نگاه شخصی به مسائل اجتماعی

 حساسیّت مشیری به مسائل اجتماعی به نگاه سطحی او در این قبیل موضوعات، محدود نمی­شود. گاهی شاعر نگاهی کاملاً شخصی و منحصربه­فرد به حوادث و موضوعات اجتماعی دارد که ازجمله­ی آن­ها می­توان به مسائل زیر اشاره کرد:

3-1-7-1- دلگیری از سفر انسان به ماه

روح شاعرانه­ی مشیری از پیشرفت و دست‌یابی بشر به کره­ی ماه و سفر به فضا دلگیر می‌شود. او به محض دیدن خبر سفر بشر به ماه در روزنامه‌ای، شعری می‌سراید و ناراحتی خود را از این قضیّه بیان می‌کند. او دست‌یابی بشر به ماه را «مرگ ماه» تلقی می‌کند:

با مرگ ماه، روشنی از آفتاب رفت

چشم و چراغ عالم هستی، به خواب رفت
                                       (همان: 399)

 

      سفر به ماه که مسأله‌ای علمی - اجتماعی است، از دید شاعرانه و رمانتیک و سرشار از عاطفه­ی مشیری، اتّفاق خوشایندی نیست؛ در حالی که از نظر علمی، پیشرفتی بزرگ برای انسان به شمار می‌رود. به عبارت دیگر موضوع شعر، اجتماعی است، ولی زبان و عاطفه­ی آن، جنبه­ی غنایی دارد.

3-1-7-2- انتقاد از زندگی شهری و ماشینی

در دهه‌های سی و چهل به دلیل گسترش رفاه نسبی تمایل روستاییان به زندگی در شهر افزایش یافت و عدّه­ی بسیاری برای دست‌یابی به رفاه بیشتر، روانه­ی شهرها شدند که در نوع خود یکی از مشکلات جامعه محسوب می‌شد. هرچند فریدون از منظر اجتماعی به قضیّه نگاه نمی‌کند و به دلایل شخصی از زندگی ماشینی گریزان است، دلایل او در عین شخصی بودن، عام نیز هستند. ازاین­رو اشعار سروده­شده در این موضوع، ارتباطی تمام و همه‌جانبه با نوع غنایی دارند:

سری میان گریبان

پیاده می‌رفتم...

- «خوش آمدی!»

- صدای قلب خودم بود!-

«بیا، که جای تو همواره بین مردم باد!

تو را مصیبت ماشین، به کام غربت برد

که از جهان گم باد!»

(مشیری، 1387، ج 2: 933)

 

3 2 بررسی گفتمان غنایی اجتماعی در اشعار فروغ فرخزاد

دهه­های سی و چهل و پنجاه، سه دهه­ی مهم و اثرگذار بودند که بنا به شرایط اجتماعی و آزادی بیانی که وجود داشت، درون­گراترین شاعران هم دست­کم چند شعر اجتماعی سروده­اند. فروغِ احساساتی و خودسرِ سه دفتر اوّلیّه هم در دفترهای «تولّدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» به گرایش­های اجتماعی علاقه­مند شده و اشعاری که سروده، دست­کمی از شعرهای شاملو و اخوان ندارد؛ هرچند تعداد بسیار محدودی هستند و نباید از نظر دور داشت که عمر شاعر هم کفاف نداد تا اشعاری از این قبیل بسراید. عکس­العمل فروغ به مسائل اجتماعی را می­توان چنین دسته­بندی کرد:

  • – 2 – 1 ایستادگی در برابر جامعه­ی مردسالار

سه دفتر اوّل فروغ هرچند تغنّیّات دختری جوان است، ازآنجاکه همین دختر جوان در مقابل نظام مردسالار جامعه می­ایستد، مبارز­ه­ای شخصی با این معضل اجتماعی را روایت می­کند. آنجا که از تسلّط مرد بر زن شکوه می­کند، او را موجودی خودخواه می­نامد:

بیا ای مرد، ای موجود خودخواه
اگــــر عـــمری بــه زنـجــیرم کشیدی

 

بیا بگشای درهای قفس را
رهــــــــــا کن دیگرم این یک نفس را

                         (فرخزاد؛ 1355: 44)

امّا گاه دختری به سرکشی فروغ نیز در برابر این نظام سنّتی تسلیم می­شود:

آن داغ ننگ خورده که می‌خندید
گفتم: که بانگ هستی خود باشم 

بر طعنه‌های بیهوده، من بودم

اما دریغ و درد که «زن» بودم

                (فرخزاد؛ 1355: 174)

  از نظر او حلقه­ی ازدواج می­تواند در حکم بردگی و اسارت برای یک زن باشد:

دخترک خنده­کنان گفت که چیست؟

راز این حلقه­ی زر

راز این حلقه که انگشت مرا

این­چنین تنگ گرفته است به بر

راز این حلقه که در چهره­ی او

این همه تابش و رخشندگی است

مرد حیران شد و گفت:

حلقه­ی خوشبختی است، حلقه­ی زندگی است

همه گفتند: مبارک باشد

دخترک گفت: دریغا که مرا

باز در معنی آن شک باشد

سال­ها رفت و شبی

زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه­ی زر

دید در نقش فروزنده­ی او

روزهایی که به امید وفای شوهر

به هدر رفته، هدر

زن پریشان شد و نالید که وای

وای، این حلقه که در چهره­ی او

باز هم تابش و رخشندگی است

حلقه­ی بردگی و بندگی است

(فرّخزاد، 1355: 149).

مشخّص است که اقتضای سنّ فروغ سبب سرایش چنین اشعاری از فضای مردسالارانه­ی حاکم بر اجتماع ایران شده و احساسات او را تحت تأثیر قرار داده است. این شاعر احساساتی هر چند محیط خانه را چون «قفس» می­داند و دوست دارد مثل مردان در اجتماع حضور یابد: گاه دوست دارد به خانه بازگردد؛ در شعری که مشخص است برای همسرش «پرویز شاپور» بعد از جدایی­شان سروده می­گوید:

این درد را چگونه توانم نهان کنم 
این شعــرها  که روح تو را رنج داده است
گفتم قفس، ولی چه بگویم که پیش از این
دردا کـــــــه این جهان فریبای نقش باز

آندم که قلبم از تو به سختی رمیده است 
فـــریاد­های یک دل محنت کشیده است
آگاهی   از    دوروئی   مردم   مرا    نبود
بـا جـلوه و جـلای خــود آخـر مـرا ربود                                                                                          
                                                  (همان: 62)

می­توان چنین گفت که زن حاضر در شعر فروغ مثل «ناهید» است؛ سنّت­شکن و اغواگر و خنیاگر. شاید به همین دلیل است که در سرایش عاشقانه­هایش بی­پروا سخن می­گوید. (ر.ک: سالاری، 1393: 297) و گاهی در همین عاشقانه­ها از نیمه­ی گمشده­ای سخن به میان می­آورد که شبیه همزادان اساطیری شاعران است. (ر.ک: ترابی، 1375: 20) از دیگر مشکلاتی که فروغ در جامعه­ی مردسالار گریبان­گیر آن بود، دیدار «کامی» (کامیار شاپور) بود که پس از جدایی از پرویز شاپور به سختی می­توانست او را ملاقات کند. «شعری برای تو» حاصل رنج­های او در این خصوص است. (جعفری، 1387: 829).

این شعر را برای تو می­گویم
در نیمه­های این رهِ شوم آغاز
این آخرین ترانه­ی لالایی است
باشد که بانگ  وحشی این فــــریاد
بــگذار سایه­ی مـــنِ سرگـــــــــردان
روزی به هم رسیم که گر باشد

در یک غروب تشنه­ی تابستان
در کهنه  گور این غــــــمِ بی­پایان
در پــــای گاهــــــــــواره­ی خواب تو
پیچــــد در آسمــــــان شباب تـــــو
از سایه­ی تـــــو دور و جــــدا باشـــد
کس بین مـــــا، نه غیر خــــــدا باشد
                            (فرّخزاد، 1351: 55)

      حتّی در نامه­ای که برای همسرش می­نویسد، اعتراف می­کند که شعر برای او زندگی خوشی به ارمغان نیاورد، ولی باز هم طالب آن است؛ امّا از این که مانع دیدار فرزندش می­شود، گلایه می­کند و می­گوید دنیا برایش تیره و تار است. (شاپور، 1382: 159) از دیگر اقدامات فروغ در حوزه­ی شعر غنایی و مبارزه با اجتماع مردسالار، تلفیق شعر غنایی با مضمون و انتقاد اجتماعی این بود که «برای این که به همه بگوید هراس از طغیان اخلاقی ندارد، شعرش را به نام مرد آراست؛ مردی که معشوق است، نه عاشق.» (اسماعیلی و صدارت، 1393: 753).

فردا اگر ز راه نمی­آمد
مـــن تـــــا ابــــد تـــرانه­ی عـشقم را

 

من تا ابد کنار تو می­ماندم
در آفتاب عشق تو می­خواندم
                         (فرّخزاد، 1351: 89)

البتّه گاهی این معشوق، فروغ را بسیار اذیّت می­کند که از برخورد آزاردهنده­ی او شکوه می­کند:

تو درّه­ی بنفش غروبی که روز را

بر سینه می­فشاری و خاموش می­کنی
                            (فرّخزاد، 1347: 33)

فروغ روز است و معشوق، درّه­ی بنفش که در نهایت روز، تسلیم این درّه می­شود. (رک: یوسف­نیا، 1374: 33) با وجود این «تا زمان فروغ، شعر فارسی از وجود معشوق مذکّر که از دیدگاه جنسی، عاطفی و جسمانی یک زن دیده و تصویر شده باشد» محروم بود. (براهنی: 1371: 21-22) تفاوت زبان، عاطفه و صنایع بدیعی در اشعار اوّلیّه و دفترهای پایانی شاعر، بیان­کننده­ی سیر تکامل قدرت شاعری و اندیشه­ی وی است. در دفترهای پایانی، آن دختر احساساتی به زنی ژرف­اندیش تبدیل شده و درد خود را فراموش کرده و در اندیشه­ی دیگران است و جالب است که از حبس ناامیدی و افسردگی دفترهای اولیّه، دیگر خبری نیست. همچنین تشخّص زبان شعر او نسبت به سه دفتر قبلی کاملاً نمایان است که این مهمّ در سایه سخت­گیری­های فروغ نسبت به واژه­ها به دست آمده است. برخی­ها می­گفتند که او گاهی اوقات دست کم بیست بار کلمه­ای را جابه­جا یا عوض می­کرد تا به عبارت و مصراع دلخواهش تبدیل کند. (شمسیا، 1398: 30)

2-2-3- انتقاد از کمرنگ شدن ارزش های اخلاقی

یکی از مهم­ترین شعرهای فروغ که زمینه­ی غنایی و اجتماعی را به طرز ماهرانه­ای درهم تنیده، «آیه­های زمینی» است. شاعر در سبک نگارش این اثر به «تورات» و «کتاب مقدس» نظر دارد و مرثیه­گوی از دست رفتن ارزش­های انسانی و جنایات بشر برای حفظ بقاست. زبان شعر، زیبایی و گیرایی ویژه­ای دارد و وحشت­زدگی او، اوضاع آشفته و پریشان را به خوبی انتقال می­دهد. تصاویر تازه و بدیع هم در آن کم نیست:

آنگاه خورشید سرد شد

و برکت از زمین­ها رفت

و سبزه­ها به صحراها خشکیدند

و ماهیان به دریاها خشکیدند

و خاک مردگانش را

زان پس به خود نپذیرفت...

... و راه­ها ادامه­ی خود را

در تیرگی رها کردند

دیگر کسی به  عشق نیندیشید

دیگر کسی به فتح نیندیشید

و هیچ­کس

دیگر به هیچ­چیز نیندیشید

 در غارهای تنهایی

بیهودگی به دنیا آمد

خون بوی بنگ و افیون می­داد

زن­های باردار

نوزادهای بی­سر زاییدند

و گاهواره­ها از شرم

به گورها پناه آوردند

چه روزگار تلخ و سیاهی

نان، نیروی شگفت رسالت را

مغلوب کرده بود

(فرّخزاد، 1382: 282)

و در انتها می­گوید که ریشه­ی مشکلات در نبود «ایمان» است:

... و هیچ­کس نمیدانست

که نام آن کبوتر غمگین

کز قلب­ها گریخته، ایمان است...

(همان: 287)

تشخّص زبان و تصویر­های بدیع و گزارش اوضاع نابسامان جامعه­ی انسانی، زمینه­ی اجتماعی و غنایی را بسیار عالی به هم رسانده و شاعر بدون اینکه تعمّدی در این زمینه داشته باشد، موّفق به خلق اثری شده که مسائل اجتماعی را به­طرز غنایی بیان کرده است. این شعر، شعری است که اگر تصویر­های زیبای آن را برای شرح بشکافیم، در حق شعر جفا کرده­ایم. ادراک مخاطب از این تصاویر متفاوت است و شرح آن سبب محدود شدن آن می­شود؛ امّا برای نمونه به عبارت «و راه­ها ادامه خود را/ در تیرگی رها کردند» توجّه کنید. دو جمله­ی بسیار ساده ولی تصویری ناب و عالی. انگار کسی به امتداد مسیری نگاه می­کند و جز تاریکی چیزی نمی­بیند.

3-2-3- انتقاد از انسان­های منفعل

شعر «عروسک کوکی»، انتقاد از انسان­هایی است که از خود اختیاری ندارند و یا دوست ندارند که داشته باشند و نسبت به همه ­چیز بی­تفاوتند. زبان این شعر نسبت به اشعار دیگر نسبتاً صریح است و شاعر، انسان­های بی­تفاوت را مثل عروسک­های کوکی می­داند که به ظواهر اکتفا کرده، احساس خوشبختی می­کنند:

می­توان یک عمر زانو زد

با سری افکنده در پای ضریحی سرد

می­توان در گور مجهولی خدا را دید

می­توان با سکّه­ای ناچیز ایمان یافت

می­توان در حجره­های مسجدی پوسید...

...  می­توان همچون عروسک­های کوکی بود

با دو چشم شیشه­ای دنیای خود را دید

می­توان در جعبه­ی ماهوت

 با تنی انباشته از کاه

سال­ها در لابه­لای تور و پولک خفت

می­توان با هر فشار هرزه­ی دستی

بی­سبب فریاد کرد و گفت

«آه من بسیار خوشبختم»

(همان: 262- 263)

«دیدار در شب»، بیان حسّی است از افسردگی و بی­تفاوتی انسان­ها از زبان کسی که فکر می­کند مرده است یا دست­کم تفاوتی با مردگان ندارد. تصویر شهر و انسان­ها، بسیار زیباست:

من فکر می­کنم که تمام ستاره­ها

به آسمان گمشده­ای کوچ کرده­اند

و شهر، شهر چه ساکت بود

من در سراسر طول مسیر خود

جز با گروهی از مجسمه­های پریده­رنگ

و چند رفتگر

که بوی خاکروبه و توتون می­دادند

و گشتیان خسته­ی خواب­آلود

با هیچ­چیز روبه­رو نشدم

افسوس من مرده­ام

و شب هنوز هم

گویی ادامه همان شب بیهوده است

(فرّخزاد، 1382: 292)

از نظر فروغ، زنده بودن و زندگی کردن، دو مفهوم متفاوت است و بسیاری از انسان­ها در ظاهر زندگی می­کنند و باطناً مرده­ای بیش نیستند؛ زیرا احساسات و عواطف بشری مرده است:

گاهی به این حقیقت یأس‌آور

اندیشه می‌کنید

که زنده‌های امروزی

چیزی به­جز تفاله­ی یک زنده نیستند؟

گویی که کودکی

در اوّلین تبسّم خود پیر گشته است

و قلب - این کتیبه مخدوش

که در خطوط اصلی آن دست برده‌اند -

به اعتبار سنگی خود دیگر

احساس اعتماد نخواهد کرد

(همان: 293)

تصاویر بکر و زبان ساده، بُعد غنایی این شکوائیّه بر مرگ احساس و انسانیت را پررنگ کرده است. «مرگ» و «عشق» دو روی یک سکّه در اشعار «فروغ» به شمار می­رود. (نوری علاء، 1348: 235) «قلب، این کتیبه مخدوش» شاید زیباترین تصویری است که در شعر خودنمایی می­کند. هنر فروغ، آفریدن چنین تصاویر و گنجاندن آن در زبانی روان است که به نظر می­رسد کار چندان سختی نیست و شاعر به راحتی از عهده­ی ادای مطلب برآمده است و حاصل آن، اشعاری است که با بهترین شعرهای معاصر برابری می­کند. اشعاری که ذکر شد، بیشتر مربوط به موضوعاتی بود که به کلّ اجتماع بشری مرتبط است.

4-2-3- شکوه از اوضاع نابسامان کشور

در شعر «ای مرز پرگر» روی سخن فروغ، اوضاع نابسامان ایران است. سبک فروغ در این شعر، طنزی است جدّی که نشان از عمق درد شاعر دارد:

فاتح شدم

خود را به ثبت رساندم

خود را به نامی در یک شناسنامه مزیّن کردم

و هستیم به یک شماره مشخّص شد

پس زنده ‌باد ۶۷۸ صادره از بخش ۵ ساکن تهران

دیگر خیالم از همه­سو راحت است

آغوش مهربان مام وطن

پستانک سوابق پرافتخار تاریخی

لالایی تمدّن و فرهنگ

و جق و جقِ جغجغه قانون

(همان: 1382)

سه عبارت پایانی این بند، انتقادی است از اوضاع فرهنگی دهه­ی 40 که روشن­فکران درگیر آن بودند: «حسرت بر عظمت پرشکوه ایران باستان»؛ فروغ بر آن­ها می­تازد و معتقد است که باید حرکت کرد و به پیش رفت و با حسرت خوردن و خود را فریفتن، چیزی عوض نخواهد شد. تشبیهات در نوع خود بسیار زیبا هستند: «پستانک سوابق پرافتخار تاریخی»، «لالایی تمدّن و فرهنگ» و «جغجغه­ی قانون». به نظر می­رسد که شعر «دلم برای باغچه می­سوزد» نیز سمبلی از اوضاع ایران است و «باغچه» نماد ایران:

کسی به فکر گل­ها نیست

کسی به فکر ماهی­ها نیست
کسی نمی­خواهد

 باور کند که باغچه دارد می­میرد

که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است...

(همان: 372).

بدون تردید اگر زندگی مجال بیشتری به فروغ می­داد، شاید اشعار بیشتری از این­دست می­سرود. تحوّل اندیشه­ی فروغ در دو دفتر آخر وی، نوید شاعری را می­داد که شاید به یکی از بی­رقیبان شعر معاصر بدل می­شد. همین چند شعر اجتماعی او که به طور نامحسوسی زمینه­ی غنایی در آن­ها وجود دارد و در عین حال پررنگ نیز هست، نشان می­دهد که شعر فروغ، چیزی کم از شعر شاملو و اخوان ندارد.

4- نتیجه‌گیری

مشیری، شاعر اجتماعی به معنی خاصّ کلمه نیست. او بیشتر دغدغه­ی زندگی آرام و بی­سروصدا دارد و این آرامش را برای همه می‌خواهد. او از پیشرفت علمی و رفاه می‌هراسد، زیرا با بیشتر شدن آن­ها، ارزش­های اخلاقی کم می‌شوند. برای همین روستا را به شهر ترجیح می‌دهد. در حالی ‌که دیگر شاعران معاصر او در دفاع از کارگران، زنان، طبقات محروم و مسائلی از این قبیل شعر می‌سرایند، او نگرانِ از بین رفتن صفا و صمیمیّت است تا اینکه دلواپس عظمت از دست رفته­ی ایران باشد. حتّی نگاه او به جنگ نیز لطیف و احساسی است. به همین دلیل است که ساده‌ترین اشعار او نیز غنایی است؛ اشعاری که عمدتاً در قالب نیمایی سروده شده و بعدها کسانی مثل فروغ در عاشقانه‌هایش به او نظر داشت. خط سیر اشعار غنایی - اجتماعی مشیری شبیه یک خط مستقیم است؛ یعنی از ابتدا تا انتهای شاعری به همان شکل اوّلیّه به روال خود ادامه می‌دهد. به همین دلیل بیشتر از این نمی‌توان درباره­ی شعر او و خصوصیّات غنایی- اجتماعی اشعارش - که عمدتاً مدیون عنصر عاطفه و زبان ساده است - بحث کرد.

درباره­ی فروغ، قضیّه کاملاً متفاوت است. هرچند مشیری در حکم پیشرو برای او بود و حتّی نخستین شعر فروغ با عنوان «گناه» را - که جنجال به پا کرد - مشیری چاپ کرد و در مقاله­ای با عنوان «دختری با انگشتان جوهری» به نقد این شعر پرداخت، این ماجرا سبب نشد که فروغ، شاعری مقلّد باقی بماند. خیلی زود متوجّه اهمّیّت شعر شد و در دفترهای پایانی تلاش کرد تا رسالت یک شاعر را به نحو احسن به انجام برساند. برای تحقّق این مسأله هم از هیچ کوششی فروگذار نکرد؛ نگاه نو، صنایع بدیعی، زبان خاص، سبک شخصی و هر مسأله­ای را که در تحوّل شعر یک شاعر نقش داشت، متحوّل کرد و در نهایت فروغی شد که هرچند بسیار جوان رفت؛ ولی ماندگار شد. می­توان گفت که پس از مشیری، شباهت فروغ به نادرپور به ویژه از نظر تصویرسازی قابل توجّه است؛ ولی شباهت او با مشیری در زبان و عاطفه­ی پررنگ حاکم بر شعر است، با این تفاوت که در شعر، مشیری از ابتدا تا انتها در یک خط مستقیم سیر می­کند؛ ولی در آثار فروغ رشد می­کند و می­بالد و به یقین اگر مجال می­یافت، پرورده­تر و پخته­تر هم می­شد.

منابع و مآخذ:

اسماعیلی، امیر و ابوالقاسم صدارت (1393)، جاودانه‌ی فروغ، تهران: مرجان.

اسماعیلی، مهرناز و دیگران (1399)، «تحلیل تناسب تشبیه با بافت کلام در دو جریان شعری معاصر: تجدّدگرایان محافظه‌کار، رمانتیسم (مطالعه­ی موردی: اشعار سیمین بهبهانی، بهار، حمید مصدق و فریدون مشیری)»، فصل‌نامه‌ی ادبیّات پارسی معاصر، س 10، ش 2: صص 31-43.

باقی‌نژاد، عبّاس (1385)، «فروغ فرّخزاد؛ شاعر عاطفه و شکست»، ادبیّات عرفانی و اسطوره­شناختی، س2، ش2: 1-16.

براهنی، رضا (1371)، طلا در مس، تهران: نویسنده.

..................... (1349)، تاریخ مذکّر (علل تشتّت فرهنگ در ایران)، تهران: نگاه.

بساک، حسن و دیگران (1398)، «تحلیل آرمان­گرایی ملّی- سیاسی و ناسیونالیسم انقلابی در اشعار سیاوش کسرایی با تأکید بر مؤلّفه­های مکتب رمانتیسم اجتماعی»، پژوهش­نامه مکتب­های ادبی، ش 5: 111-128.

ترابی، ضیاءالدّین (1375)، فروغی دیگر، تهران: مینا.

توسّلی، ناهید (1383)، چرا خواب زن چپ است؟، تهران: قطره.

جعفری، عبدالرضا (1378)، فروغ جاودانه، تهران: تنویر.

جلالی، بهروز (1375)، جاودانه زیستن، در اوج ماندن، تهران: مروارید.

...................... (1394)، فروغ فرّخزاد، جادوی جاودانگی (نامه‌ها، مصاحبه‌ها، مقالات، داستان­واره‌ها و خاطرات فروغ). تهران: مروارید.

حقوقی، محمد (1398)، شعر زمان ما (فروغ فرّخزاد)، تهران: نگاه.

حیدری، رسول و سمانه امیری (1400)، «رویکردهای نوین تعلیم و تربیت در شعر شاعر مشروطه، میرزا قهرمان پاک­بین ملایری»، فصل‌نامه‌ی پژوهش‌نامه‌ی ادبیّات تعلیمی، دوره 13، ش 49: ۲۹ -۵۹.

خالقی، علی و دیگران (1395)، «بررسی عوامل جامعه­شناختی و آسیب­شناسی اجتماعی در اشعار بشری بستانی و فروغ فرّخزاد»، فصل‌نامه‌ی پژوهش­های ادبی، دوره‌ی 13، ش 52: 41- 64.

خواجات، بهزاد (1397)، «رمانتیسم سپاری در شعر فروغ فرّخزاد»، مجلّه‌ی زن و فرهنگ، س 9، ش 36: 37-53.

دلاویز، مسعود و دیگران (1399)، بررسی و تحلیل شعر دوره‌ی مشروطه و پهلوی اوّل از منظر نقد اجتماعی و فرهنگی، پایان­نامه­ی کارشناسی ارشد. دانشگاه شهید چمران اهواز، دانشکده­ی ادبیّات و علوم انسانی.

رحیمی کاشانی، مصطفی (1390)، بررسی سبک­شناسی اشعار فریدون مشیری، قم: فراگفت.

سالاری، مهتاب (1393)، زنانه با فروغ، تهران: درنا.

سبزی، علیرضا (1390)، عاشقانه­های فریدون مشیری، تهران: جنگل.

ستودیان، مهدی و مسلم رجبی (1395). «نوستالژی اجتماعی در شعر فریدون مشیری»، فصل‌نامه‌ی ادبیّات فارسی، ش 49: 71-90.

سلیمانی، علی و محمود مهرآوران (1398). «نقد بلاغی شعر مشروطه با تأکید بر اشعار میرزاده عشقی و ابوالقاسم لاهوتی»، فصل‌نامه‌ی علوم ادبی، س 4، ش 16: 167-205.

سیاهپوش، حمید (1376)، «زنی تنها» (یادنامه­ی فروغ فرّخزاد)، تهران: نگاه.

سیفی، فاطمه و دیگران (1399)، «سطح فکری شعر دوره­ی بازگشت و مشروطه (بررسی موردی: نگاه شاعران به مشروعیّت حکومت قاجار)»، فصل‌نامه‌ی سبک­شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، دوره13، ش 50:  ۲۰۷ -۲۲۸.

شاپور، کامیار ( 1382)، اوّلین تپش­های عاشقانه­ی قلبم، تهران: مروارید.

....................... (1391)، رستاخیز کلمات، تهران: سخن.

شاکری، محمدعلی (1396)، آسمانی­تر از نام خورشید، زندگی و شعر فریدون مشیری، تهران: نگاه.

شفیعی کدکنی، محمدرضا (1378)، «شاعرانی که با آنها گریسته‌ام». مجلّه‌ی بخارا، ش 5: 112-126.

شمسیا، سیروس (1398)، نگاهی به فروغ فرّخزاد، تهران: مروارید.

عبّاسی، حبیب الله و عبدالرضا محقق (1400). «زوال خیال در مصاف مقال حقوقی؛ جستاری در فرآیند رابطه­ی صورت و محتوا در شعر مشروطیّت»، فصل‌نامه‌ی مجلّه‌ی زبان و ادبیّات فارسی، س 29، ش 90: 147-170.

فرّخزاد، پوران (1381)، کسی که مثل هیچکس نیست، تهران: کاروان.

فرّخزاد، فروغ (1347)، تولّدی دیگر. تهران: مروارید.

...................... (1351)، عصیان، تهران: امیرکبیر.

...................... (1355)، اسیر، تهران: امیرکبیر.

...................... (1382)، دیوان اشعار، تهران: ارمغان یوسف.

مرادقلی، سهیلا و ابوالقاسم قوام (1395)، «بازتاب عواطف انسانی در اشعار فریدون مشیری»، پژوهش‌نامه­ی ادب غنایی، دوره‌ی 7، ش 26: 163- 182.

مرادی کوچی، شهناز (1379)، شناخت­نامه­ی فروغ فرّخزاد، تهران: قطره.

مشرف آزاد تهرانی، محمود (1393)، پریشادخت شعر (زندگی و شعر فروغ فرّخزاد)، تهران: ثالث.

مشیری، فریدون (1387)، بازتاب نفس صبحدمان (کلّیّات اشعار)، 2 جلد، تهران: سرچشمه.

 ملاکی، زهره و رویا زنگویی (1395)، «بازتاب جلوه­های رمانتیسم اجتماعی در اشعار فریدون مشیری»، تهران: دومین همایش بین­المللی شرق­شناسی.

ممتحن، مهدی و دیگران (1395)، «بررسی مکتب رمانتیسم و نئوکلاسیسم در اشعار م. سرشک و عبدالمعطی حجازی»، فصل‌نامه‌ی مطالعات ادبیّات تطبیقی، ش 39: 107-118.

نظامی عروضی سمرقندی، احمد بن عمر بن علی (1386)، چهار مقاله، تهران: صدای معاصر.

نوری علاء، اسماعیل (1348)، صور و اسباب در شعر امروز ایران، تهران: بامداد.

یوسف­نیا، سعید (1374)، در جست­و­جوی جانب آبی، تهران: معیار.

Rereading and Explaining the Discourse of Lyrical-Social Poems of Fereydoun Moshiri and Forough Farrokhzad with an Emphasis on the School of Romanticism

Roqayyeh Rajabi[4]

Abdolnasser Nazariyani[5]

Aliraza Mozaffari[6]

DOI: 10.22080/RJLS.2022.23582.1309

Abstract:

Forough Farrokhzad’s attention to the style of Moshiri's composition has caused the poetry of the two to be similar in terms of language and emotion. The simplicity and intimacy of the language of Moshiri's poetry was highly regarded by Forough, and on the other hand the emotional richness of Moshiri's poems is beyond the emotion of a man's poetry; if one reads or hears his poems without knowing his name, it is possible that they think they are written by a woman. In this article, the authors, using a descriptive analytical method, examine their written and virtual sources to provide a convincing and reasoned answer to the question: "What are the most important aspects of lyrical-social poetry in the poems of Fereydoun Moshiri and Forough Farrokhzad?" Authors emphasize that if Forough had had more opportunites, she would definitely have been in a position beyond her current status in contemporary poetry. Her poetry promised a poet with a special genius. Although Moshiri is a sensitive poet and to some extent committed to the issues of humanity, he has radiant differences in the way he expresses his views. Findings of this article indicate that Fereydoun's lyrical-social poems revolve around three major issues of general humanity, natural disasters and a personal view of social issues, but Forough's lyrical-social discourse revolves around four major issues of resisting the patriarchal society, criticism of diminishing moral values, criticism of passive people and the unhealthy situation of the country.

Keywords: Contemporary Poetry, Lyrical Poetry, Social Poetry, Fereydoon Moshiri, Forough Farrokhzad

Extended Abstract

Introduction

In this article, we try to study the poetry of Moshiri and Farrokhzad comparatively. Using library resources, we try to identify lyrical-social poems in their works, examine them and assess their differences and commonalities; To this purpose, it is necessary to know what kind of poems are referred to as the lyrical-social type? Authors use this interpretation for those poems that, while referring to various social issues and problems, also have the components of lyrical poetry. More importantly, their lyrical features are more visible in the linguistic and visual dimension, and in a very bold type. The social and lyrical aspects are so intertwined that it is impossible to separate them – like the political-romantic poems of Shamloo, which can be regarded as one of the best examples of lyrical-social poems in contemporary Persian poetry. In these poems, social interpretations and beliefs are so intertwined with romantic interpretations that they can not be separated; the poem "Death of Nazli" is one of the best examples of such poems.

Research Methodology

The research method of this article is comparative.

Research Findings

Findings of the article showed that Moshiri's lyrical-social poems revolve around three major issues of general humanity, natural disasters and a personal view of social issues, but Forough's lyrical-social discourse revolves around four major issues of resisting the patriarchal society, criticism of diminishing moral values, criticism of passive people and the glory of the unhealthy situation of the country.

Conclusion

"Moshiri" is not a social poet in the specific sense of the word. He is more concerned with living a quiet and peaceful life, and he wants this peace for everyone. He fears scientific progress and prosperity. Because of the increasing moral values, he prefers the village to the city. While his contemporary poets write poetry in defense of workers, women, the deprived classes, and the like, he worries about the loss of purity and intimacy. Though concerned about the lost greatness of Iran, even his view of war is subtle and emotional, which is why his simplest poems are lyrical. Poems that were composed mainly in the form of Nimai and later people like "Forough" were inspired by are his romances. For this reason, it is no longer possible to discuss his poetry and the lyrical-social characteristics of his poems, which owe much to the element of emotion and simple language. In the case of Forough, the situation is quite different. Although Moshiri was a pioneer for her and even Forough's first poem - which caused controversy - was published by Moshiri under the title "Sin" and he criticized this poem in an article entitled "Girl with Ink Fingers", this incident did not cause Forough to remain an imitator in composing poetry; she soon realized the importance of poetry and in her final books she tried to fulfill the mission of a poet well. She did not spare any efforts to materialize her goals. This new look transformed the innovative industries, the specific language, the personal style, and every issue that played a role in the evolution of a poet's poetry, and eventually became a light that, although very young, became eternal.

Funding

No funding

Authors’ Contribution

Roghayeh Rajabi Ghazi Kendi collected article data; Prof. Abdolnasser Nazariani analyzed the poems of Fereydoon Moshiri and Forough Farrokhzad and Dr. Alireza Mozaffari Tazeh Kendi reviewed the works.

Conflict of Interest

There is no conflict of interest.

Acknowledgments

The authors of this article thank the professors of the Persian language and literature of Urmia University.

References

  • Abbasi, H., Mohaghegh, A. (2021). Decreased imagination in the face of a legal article; An Inquiry into the Process of the Relationship between Form and Content in Constitutional Poetry. Quarterly Journal of Persian Language and Literature, 29(90), 147-170. (In Persian)
  • Barahani, R. (1993). Tala dar Mes. Tehran: Nevisandeh. (In Persian)
  • Barahani, R. (1970). Tarikh Mozakkar. Tehran: Negah. (In Persian)
  • Delaviz, M., Jokar, M., Emami, N. (2020). A study and Analysis of the Poetry of the First Constitutional and Pahlavi Period from the Perspective of Social and Cultural Criticism, Master Thesis, Ahvaz: Shahid Chamran University of Ahvaz, Faculty of Literature and Humanities. (In Persian)
  • Eskandari, B., Mehravaran, M. (2021). Analysis of symbolic words related to the sky in the poetry of Forough Farrokhzad. Research Journal of Literacy Schools, 4(12), 11-31. (In Persian)
  • Esmaeili, M., Malmi, O., SohrabNezhad, S. (2020). Analysis of the Proportion of Metaphor with the Text of Speech in Two Contemporary Poetic Currents: Conservative Modernists, Romanticism (Case Study: Poems by Simin Behbahani, Bahar, Hamid Mossadegh and Fereydoon Moshiri). Quarterly Journal of Contemporary Persian Literature, 10(2), 31-43. (In Persian)
  • Esmaeili, A., Sedarat, A. (2014). Javdaneh Forough. Tehran: Marjan. (In Persian)
  • Farrokhzad, F. (2003). Divan Ashaar. Tehran: Armaghane Yousef. (In Persian)
  • Farrokhzad, F. (1973). Esyan, Tehran: Amirkabir. (In Persian)
  • Farrokhzad, F. (1968). Tavallodi Digar. Tehran: Morvarid. (In Persian)
  • Farrokhzad, F. (1979). Asir. Tehran: Amirkabir. (In Persian)
  • Farrokhzad, P. (2002). Someone who is not like anyone. Tehran: Caravan. (In Persian)
  • Gholipouri, L. (2019). Study of the components of social realism in Forough Farrokhzad's poems. Persian Literature Quarterly, 12(46), 75-96. (In Persian)
  • Heydari, R., Amiri, S. (2021). New Approaches of Education and Training in the Poetry of the Constitutional Poet Mirza Ghahraman Pakbin Malayeri. Didactic Literature Review, 13(49), 29-58. (In Persian)
  • Hoghoughi, M. (2019). Poetry of our time (Forough Farrokhzad). Tehran: Negah. (In Persian)
  • Jafari, A. (1999). Forough Javdaneh. Tehran: Tanvir. (In Persian)
  • Jalali, B. (2015). Forough Farrokhzad, the Magic of Immortality (Letters, Interviews, Articles, Stories and Memoirs of Forough), Tehran: Morvarid. (In Persian)
  • Jalali, B. (1997). To live forever, to stay at the peak. Tehran: Morvarid. (In Persian)
  • Khaleghi, A., Nategh Tajragh, E., Pashazanous, A. (2016). Investigation of Sociological Factors and Social Pathology in Boshra’ Bostani and Forough Farrokhzad’s Poems. Quarterly Journal of Literary Research, 13(52), 41-64. (In Persian)
  • Kooshesh, R., Modarressi, F., Nouri, Z. (2017). Study of the Transformation of Educational Literature in Contemporary Poetry Currents in Relation to Social Developments. Journal of Educational Literature, 9(34), 98-120. (In Persian)
  • Melaki, Z., Zangui, R. (2016). Reflection of the manifestations of social romanticism in the poems of Fereydoun Moshiri. Tehran: The Second International Conference on Oriental Studies. (In Persian)
  • Moradgholi, S., Ghavam, A. (2000). Recognition of Forough Farrokhzad's letter. Tehran: Ghatreh. (In Persian)
  • Moradi Kochi, S. (2000). Recognition of Forough Farrokhzad's letter. Tehran: Ghatreh. (In Persian)
  • Mosharraf Azad Tehrani, M. (2014). Parishadokht Poetry (Life and Poetry of Forough Farrokhzad). Tehran: Sales. (In Persian)
  • Moshiri, F. (2008). Reflection of the morning breathe (generalities of poems 2 c). Tehran: Sarcheshmeh. (In Persian)
  • Nezami, A. (2007). Four articles. Tehran: Sedaye Moaaser. (In Persian)
  • Nouri Alaa, E. (1969). Images and tools in today's Iranian poetry. Tehran: Bamdad. (In Persian)
  • Rahimi Kashani, M. (2011). A study of the stylistics of Fereydoun Moshiri's poems. Qom: Faragoft. (In Persian)
  • Sabzi, A. (2011). Fereydoun Moshiri's romances. Tehran: Jangal. (In Persian)
  • Salari, M. (2014). Zananeh ba Forough. Tehran: Dorna. (In Persian)
  • Shapoor, K. (2012). Resurrection of words. Tehran: Sokhan Publications.
  • Shapoor, K. (2003). The First romantic beats of my heart. Tehran: Morvarid. (In Persian)
  • Shakeri, M. (2017). More heavenly than the name of the sun of life and poetry of Fereydoun Moshiri. Tehran: Negah. (In Persian)
  • Seifi, F., Farzad; A., Tahmasebi, F. (2020). The intellectual level of poetry of the return and constitutional period, a case study: poets' view of the legitimacy of the Qajar government. Quarterly Journal of Persian Poetry and Poetry (Spring of Literature), 13(50), 207-228 (In Persian)
  • Shafiee Kadkani, M. (1999). The poets I cried with. Bokhara Journal, (5), 112-126. (In Persian)
  • Shamsia, S. (2019). A look at Forough Farrokhzad, Tehran: Morvarid Publications. (In Persian)
  • Siahpoosh, H. (1998). A Lonely Woman (Forough Farrokhzad's memoir). Tehran: Negah. (In Persian)
  • Soleimani, A., Mehravaran, M. (2019). Rhetorical critique of constitutional poetry with emphasis on the poems of Mirzadeh Eshghi and Abolghasem Lahouti. Journal of Literary Sciences, 4(16), 167-205.
  • Sotoudian, M., Rajabi, M. (2016). Social nostalgia in the poetry of Fereydoun Moshiri. Persian Literature Quarterly, (49), 71-90. (In Persian)
  • Tavassoli, V. (2004). Why is the woman sleeping left? Tehran: Ghatreh. (In Persian)
  • Torabi, Z. (1997). Another Foroughi Digar, Tehran: Mina. (In Persian)
  • Yousefnia, S. (1996). In search of the blue side. Tehran: Meayar. (In Persian)

 

 

[1]- دانشجوی دکتری رشته­ی زبان و ادبیّات فارسی، گرایش غنایی، دانشگاه ارومیّه، (نویسنده‌ی مسؤول). رایانامه: r.rajabi@urmia.ac.ir

[2]- استادیار گروه زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه ارومیّه، رایانامه: a.nazariani@urmia.ac.ir

[3]- استاد گروه زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه ارومیّه، رایانامه: a.mozaffari@urmia.ac.ir

[4] Corresponding Author: PhD Candidate in Persian Language and Literature, Lyrical Orientation, Urmia University, Urmia, Iran. Email: r.rajabi@urmia.ac.ir.

[5] Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Urmia University, Urmia, Iran.

[6] Professor, Department of Persian Language and Literature, Urmia University, Urmia, Iran.

منابع و مآخذ:

اسماعیلی، امیر و ابوالقاسم صدارت (1393)، جاودانه‌ی فروغ، تهران: مرجان.
اسماعیلی، مهرناز و دیگران (1399)، «تحلیل تناسب تشبیه با بافت کلام در دو جریان شعری معاصر: تجدّدگرایان محافظه‌کار، رمانتیسم (مطالعه­ی موردی: اشعار سیمین بهبهانی، بهار، حمید مصدق و فریدون مشیری)»، فصل‌نامه‌ی ادبیّات پارسی معاصر، س 10، ش 2: صص 31-43.
باقی‌نژاد، عبّاس (1385)، «فروغ فرّخزاد؛ شاعر عاطفه و شکست»، ادبیّات عرفانی و اسطوره­شناختی، س2، ش2: 1-16.
براهنی، رضا (1371)، طلا در مس، تهران: نویسنده.
..................... (1349)، تاریخ مذکّر (علل تشتّت فرهنگ در ایران)، تهران: نگاه.
بساک، حسن و دیگران (1398)، «تحلیل آرمان­گرایی ملّی- سیاسی و ناسیونالیسم انقلابی در اشعار سیاوش کسرایی با تأکید بر مؤلّفه­های مکتب رمانتیسم اجتماعی»، پژوهش­نامه مکتب­های ادبی، ش 5: 111-128.
ترابی، ضیاءالدّین (1375)، فروغی دیگر، تهران: مینا.
توسّلی، ناهید (1383)، چرا خواب زن چپ است؟، تهران: قطره.
جعفری، عبدالرضا (1378)، فروغ جاودانه، تهران: تنویر.
جلالی، بهروز (1375)، جاودانه زیستن، در اوج ماندن، تهران: مروارید.
...................... (1394)، فروغ فرّخزاد، جادوی جاودانگی (نامه‌ها، مصاحبه‌ها، مقالات، داستان­واره‌ها و خاطرات فروغ). تهران: مروارید.
حقوقی، محمد (1398)، شعر زمان ما (فروغ فرّخزاد)، تهران: نگاه.
حیدری، رسول و سمانه امیری (1400)، «رویکردهای نوین تعلیم و تربیت در شعر شاعر مشروطه، میرزا قهرمان پاک­بین ملایری»، فصل‌نامه‌ی پژوهش‌نامه‌ی ادبیّات تعلیمی، دوره 13، ش 49: ۲۹ -۵۹.
خالقی، علی و دیگران (1395)، «بررسی عوامل جامعه­شناختی و آسیب­شناسی اجتماعی در اشعار بشری بستانی و فروغ فرّخزاد»، فصل‌نامه‌ی پژوهش­های ادبی، دوره‌ی 13، ش 52: 41- 64.
خواجات، بهزاد (1397)، «رمانتیسم سپاری در شعر فروغ فرّخزاد»، مجلّه‌ی زن و فرهنگ، س 9، ش 36: 37-53.
دلاویز، مسعود و دیگران (1399)، بررسی و تحلیل شعر دوره‌ی مشروطه و پهلوی اوّل از منظر نقد اجتماعی و فرهنگی، پایان­نامه­ی کارشناسی ارشد. دانشگاه شهید چمران اهواز، دانشکده­ی ادبیّات و علوم انسانی.
رحیمی کاشانی، مصطفی (1390)، بررسی سبک­شناسی اشعار فریدون مشیری، قم: فراگفت.
سالاری، مهتاب (1393)، زنانه با فروغ، تهران: درنا.
سبزی، علیرضا (1390)، عاشقانه­های فریدون مشیری، تهران: جنگل.
ستودیان، مهدی و مسلم رجبی (1395). «نوستالژی اجتماعی در شعر فریدون مشیری»، فصل‌نامه‌ی ادبیّات فارسی، ش 49: 71-90.
سلیمانی، علی و محمود مهرآوران (1398). «نقد بلاغی شعر مشروطه با تأکید بر اشعار میرزاده عشقی و ابوالقاسم لاهوتی»، فصل‌نامه‌ی علوم ادبی، س 4، ش 16: 167-205.
سیاهپوش، حمید (1376)، «زنی تنها» (یادنامه­ی فروغ فرّخزاد)، تهران: نگاه.
سیفی، فاطمه و دیگران (1399)، «سطح فکری شعر دوره­ی بازگشت و مشروطه (بررسی موردی: نگاه شاعران به مشروعیّت حکومت قاجار)»، فصل‌نامه‌ی سبک­شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، دوره13، ش 50:  ۲۰۷ -۲۲۸.
شاپور، کامیار ( 1382)، اوّلین تپش­های عاشقانه­ی قلبم، تهران: مروارید.
....................... (1391)، رستاخیز کلمات، تهران: سخن.
شاکری، محمدعلی (1396)، آسمانی­تر از نام خورشید، زندگی و شعر فریدون مشیری، تهران: نگاه.
شفیعی کدکنی، محمدرضا (1378)، «شاعرانی که با آنها گریسته‌ام». مجلّه‌ی بخارا، ش 5: 112-126.
شمسیا، سیروس (1398)، نگاهی به فروغ فرّخزاد، تهران: مروارید.
عبّاسی، حبیب الله و عبدالرضا محقق (1400). «زوال خیال در مصاف مقال حقوقی؛ جستاری در فرآیند رابطه­ی صورت و محتوا در شعر مشروطیّت»، فصل‌نامه‌ی مجلّه‌ی زبان و ادبیّات فارسی، س 29، ش 90: 147-170.
فرّخزاد، پوران (1381)، کسی که مثل هیچکس نیست، تهران: کاروان.
فرّخزاد، فروغ (1347)، تولّدی دیگر. تهران: مروارید.
...................... (1351)، عصیان، تهران: امیرکبیر.
...................... (1355)، اسیر، تهران: امیرکبیر.
...................... (1382)، دیوان اشعار، تهران: ارمغان یوسف.
مرادقلی، سهیلا و ابوالقاسم قوام (1395)، «بازتاب عواطف انسانی در اشعار فریدون مشیری»، پژوهش‌نامه­ی ادب غنایی، دوره‌ی 7، ش 26: 163- 182.
مرادی کوچی، شهناز (1379)، شناخت­نامه­ی فروغ فرّخزاد، تهران: قطره.
مشرف آزاد تهرانی، محمود (1393)، پریشادخت شعر (زندگی و شعر فروغ فرّخزاد)، تهران: ثالث.
مشیری، فریدون (1387)، بازتاب نفس صبحدمان (کلّیّات اشعار)، 2 جلد، تهران: سرچشمه.
 ملاکی، زهره و رویا زنگویی (1395)، «بازتاب جلوه­های رمانتیسم اجتماعی در اشعار فریدون مشیری»، تهران: دومین همایش بین­المللی شرق­شناسی.
ممتحن، مهدی و دیگران (1395)، «بررسی مکتب رمانتیسم و نئوکلاسیسم در اشعار م. سرشک و عبدالمعطی حجازی»، فصل‌نامه‌ی مطالعات ادبیّات تطبیقی، ش 39: 107-118.
نظامی عروضی سمرقندی، احمد بن عمر بن علی (1386)، چهار مقاله، تهران: صدای معاصر.
نوری علاء، اسماعیل (1348)، صور و اسباب در شعر امروز ایران، تهران: بامداد.
یوسف­نیا، سعید (1374)، در جست­و­جوی جانب آبی، تهران: معیار.