بررسی مؤلفه‌های پلیدشهری در داستان‌های مدرن مندنی‌پور

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشیار دانشگاه اراک

2 دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه اراک

چکیده

چکیده
ادبیات «پلیدشهری« یا «دیستوپیایی» در مقابل ادبیات آرمانشهری قرار می‌گیرد. آینده‌ای که در این ژانر برای جامعه بشری تصور می‌شود، آینده‌ای شوم، بیمارگونه و سرشار از پلیدی است. دغدغۀ اصلی داستان‌نویسان ادبیات پلیدشهری، توجه به نقد اجتماعی و سیاسی و بازتاب معضلات اجتماعی پیدا و پنهانِ عصر مدرن است. داستان‌ مدرن واجد ظرفیت متناسبی برای ژانر ادبیات پلیدشهری است؛ چراکه به معضلاتی که به شکل‌های پیچیده و جدید در جامعه امروز ظهور کرده‌اند و گریبان‌گیر انسان‌های همعصر ما شده‌اند، می‌پردازد. این پژوهش برآن است به روش توصیفی- تحلیلی به کشف و بررسی مؤلفه‌های پلیدشهری در داستان‌های کوتاه از چهار مجموعۀ داستان، «سایه‌های غار» «ماه نیمروز» «مومیا و عسل» و »هشتمین روز زمین» اثر شهریار مندنی‌پور بپردازد. نگارندگان در پی پاسخ به این پرسش‌ها هستند که ژانر ادبیات پلیدشهری چیست و چه ویژگی‌هایی دارد؟ داستان‌های مدرن مندنی‌پور کدام مؤلفه-های ژانر ادبیات پلید شهری را مطرح می‌کنند؟ با توجه به به بررسی آثار مدرن مندنی‌پور روشن شد که مواردی نظیر خودکشی، هویّت‌باختگی، خیانت، تنهایی انسان مدرن، خشونت و سردی رفتار، منفعل بودن و تسلیم‌طلبی، افزایش روحیۀ توحّش در میان انسان‌ها، مواجهۀ ذهنی با خود، ازهم پاشیدگی روابط انسانی، قطع ارتباط عاشقانه یا بیگانگی عاطفی در روابط زوج‌ها از مهم‌ترین مؤلفه‌های پلیدشهری در داستان‌های مدرن مندنی‌پور به شمار می‌روند.

کلیدواژه‌ها


بررسی مؤلّفه­های پلیدشهری در داستان­های مدرن «مندنی­پور»

فاطمه سلطانی [1]

                                                                                                                 نگار خدادادی [2]

تاریخ دریافت: 8/3/1401                                                      تاریخ پذیرش: 29/4/1401

DOI: 10.22080/RJLS.2022.23622.1303

چکیده

ادبیّات «پلیدشهری» یا «دیستوپیایی» در مقابل ادبیّات آرمان­شهری قرار می­گیرد. آینده­ای که در این ژانر برای جامعه­ی بشری تصوّر می­شود، آینده­ای شوم، بیمارگونه و سرشار از پلیدی است. دغدغه­ی اصلی داستان‌نویسان ادبیّات پلیدشهری، توجّه به نقد اجتماعی و سیاسی و بازتاب معضلات اجتماعی پیدا و پنهانِ عصر مدرن است. داستان­ مدرن، واجد ظرفیّت متناسبی برای ژانر ادبیّات پلیدشهری است؛ زیرا به معضلاتی می­پردازد که به شکل­های پیچیده و جدید در جامعه­ی امروز ظهور کرده­اند و گریبان­گیر انسان­های هم­عصر ما شده­اند. این پژوهش بر آن است تا به روش توصیفی - تحلیلی به کشف و بررسی مؤلّفه­های پلیدشهری در داستان­های کوتاه شهریار مندنی­پور از چهار مجموعه داستان «سایه­های غار»، «ماه نیمروز»، «مومیا و عسل» و «هشتمین روز زمین» بپردازد. نویسندگان در پی پاسخ به این پرسش­ها هستند که ژانر ادبیّات پلیدشهری چیست و چه ویژگی­هایی دارد؟ داستان­های مدرن مندنی­پور، کدام مؤلّفه­های ژانر ادبیّات پلیدشهری را مطرح می­کنند؟ با توجّه به به بررسی آثار مدرن مندنی­پور روشن شد که مواردی نظیر خودکشی، هویّت­باختگی، خیانت، تنهایی انسان مدرن، خشونت و سردی رفتار، منفعل بودن و تسلیم­طلبی، افزایش روحیّه­ی توحّش در میان انسان­ها، مواجهه­ی ذهنی با خود، ازهم­پاشیدگی روابط انسانی، قطع ارتباط عاشقانه یا بیگانگی عاطفی در روابط زوج­ها، از مهمّ­ترین مؤلّفه­های پلیدشهری در داستان­های مدرن مندنی­پور به شمار می­رود.

کلیدواژ‌ها: ادبیّات پلیدشهری، دیستوپیا، داستان مدرن، مندنی­پور.

 

 

1- مقدّمه

روایت دیستوپیایی در اوایل قرن بیستم آغاز شد، زمانی که نگرشِ نسبت به طبیعت و جامعه­ی انسانی در سراسر جهان شروع به تغییر کرد. این تغییر با شروع جنگ جهانی اوّل آغاز شد و پس از جنگ جهانی دوم، شدّت گرفت. گفته ­می­شود که وحشیگری و خشونتی که بین کشورهای اروپایی در جنگ جهانی اوّل به تصویر کشیده ­شد، سنّت امید دوهزارساله­ی غربی و افلاطونی را درباره­ی «مدینه­ی فاضله» از بین برد و آن را به حالتی از ناامیدی تبدیل ­کرد. (Fromm, 1961: 257) بنابراین دیدگاه‌ها نسبت به ماهیّت انسان تغییر کرد و رویدادهای پس از جنگ جهانی اوّل، مانند ظهور استالین و بحران اقتصادی در سراسر اروپا، حسّ تردیدی را نسبت به جهان ایجاد کرد. ظهور هیتلر و حزب نازی منجر به وقوع جنگ جهانی دوم و در نهایت استفاده از سلاح­های اتمی شد. (Alter, 2017: 9) این وقایع و تحوّلات در عصری که بشریّت، مدّعی ترقّی در علوم و صنایع و مدّعی پیشرفت و اعتلای فرهنگی و اخلاقی است، سبب تردید انسان و اضطراب وجودی او در عصر مدرن شده ­است. اکنون انسان­ها، موجوداتی خشمگین و خودخواه تلقی می­شدند و وظیفه­ی خود می­دانستند که جامعه­ی خود را نابود کنند. مردم، دیگر به آینده امیدوار نبودند؛ بلکه از آن می­ترسیدند و ادبیّات شروع به بازتاب این احساسات منفی جدید کرد. در عصر مدرن و پسامدرن با شکست مارکسیسم و کمونیسم و هشدار متفکّرانی چون بیکن (۱561–۱626)، فوکویاما (۱۸۱۸–۱۸۸۳) و هانتینگتون (۱927–2008) که معتقد بودند رشد سریع علم و فنّاوری، ویرانی بنیادهای انسانی، اخلاقی و اجتماعی و طبیعت را به همراه داشته است و پیامدی جز جنگ و درگیری نخواهد داشت، کم­کم طرح­های اتوپیایی رنگ باخت و دیستوپیاها یا ویران­شهرها گسترش ­یافت. (رامین، 1389: 65)

انعکاس مسائل و معضلات اجتماعی، یکی از وظایف خطیر داستان­های دیستوپیایی است و به طور کلّی، تمرکز اصلی ادبیّات دیستوپیایی، نقد اجتماعی و سیاسی است. درحالی­که آثار آرمان‌شهری تلاش می‌کنند تا جامعه­ی ایده‌آل را به منظور بررسی جایگزین‌هایی برای زندگی معاصر نشان دهند، «آثار دیستوپیایی به­عنوان نقد اجتماعی در نشان دادن جنبه‌های منفی جامعه­ی معاصر در فرهنگ کاذب یا شبه­اتوپیایی عمل می‌کنند.» (Booker, 1994: 3) نظریّه­پردازانی نظیر ایپولیت تن (1828- 1893) و جورج لوکاج (1885- 1971) به ارتباط بلافصل ادبیّات با جامعه معتقد بودند. از نظر آن­ها «ادبیّات، گزارشگر صریح واقعیّت­های اجتماعی و بازتاب آداب، رفتار و خلقیّات عصر نویسنده است.» (گوردن، 1370: 38؛ علایی، 1380: 23)

برخی از صاحب­نظران معتقدند که ادبیّات دیستوپیایی، تأثیرات خطرناک ساختارهای سیاسی و اجتماعی را بر آینده بشریّت بررسی می‌کند (Jameson, 1998: 28 Kaplan, 2015: 93; Gottlieb, 2001: 13;) و برخی دیگر نظیر باکولینی استدلال می­کنند که «دیستوپیا، نشان‌دهنده­ی نارضایتی و انتقاد از زمان حال است.» (Baccolini, 2013: 37) در حقیقت وقایع باید تاحدّی با زمان حال ارتباط داشته باشد. اگر خوانندگان نتوانند چنین ارتباطی را تشخیص دهند، ایده­ی دیستوپیا از بین می­رود؛ البتّه بعدها آثاری تولید شد که پیش‌بینی‌های دیستوپیایی آینده و توصیف‌های نسبتاً واقع‌گرایانه از زمان حال را در برمی­گرفت؛ یعنی آینده و حال را در کنار هم قرار می­داد. داستان مدرن، تصویرگر واقعیّت تلخ زندگی، سرگشتگی و بیهودگی زندگی انسان معاصر است. ­­­­­مارک هیلگاس بر آن است که گرایش دیستوپیایی در نوشتار مدرن به این دلیل به وجود آمده است که «اضطراب­های عصر ما» را منعکس می­کند. در واقع شکّ و تردید نسبت به امکان یک جامعه­ی اتوپیایی، منعکس­کننده­ی آثار منتقدان اجتماعی مدرن مانند نیچه و فروید است. (Hillegas, 1974: 3)

در مجموع باید اذعان کرد که واقعیّت تخیّلی­ای که نویسنده در داستان مدرن می­آفریند، نسبتی مستقیم با واقعیّت­های اجتماعی دارد. «رمان این زمان خواه از دنیای درون ذهن پرده بردارد و خواه روابط میان دنیای ذهن و دنیای خارج را دنبال کند، در همه حال به جست­وجوی واقعیّت می­رود؛ واقعیّتی تمام­تر، درست­تر و ملموس­تر از آنچه رمان قدیم می­توانست تسخیر کند.» (میرعابدینی، 1386، ج2: 667)

 1- 1- بیان مسأله

مضامینی همچون احساس بیگانگی شخص با خود، رویارویی فرد با جامعه، روان­رنجوری و انزوای شخصیّت­ها، پناه بردن غالب شخصیت­ها به دنیای درون، فروپاشی رابطه­ها، بی­اعتنایی به انسانیّت در جهانی تهی از ­عاطفه، غریبگی عاطفی، روابط سرد و بی­روح، قطع ارتباط عاشقانه، مستغرق شدن در روزمرّگی، همه مسائلی هستند که در دو دهه­ی اخیر، بسامد چشمگیری در داستان­های مدرن داشته­اند. تکرار چنین مضامین و درون­مایه­هایی در یک برهه­ی زمانی خاص، حکایت از وجود مسائل اجتماعی و فرهنگی مهمّی دارد. ادبیّات پلیدشهری، پدیده­ای جدید در ادب فارسی معاصر است. با پیچیده­تر شدن مسائل انسانی در قرن بیستم و یأس بشر از نیل به آرمان­شهر، این ژانر ادبی که ادبیّات دیستوپیایی نیز نامیده می­شود، به عنوان پاسخی به ادبیّات اتوپیایی به ­وجود آمد. اقبال و گرایش رمان­نویسان ایران در سه دهه­ی اخیر به­ویژه شهریار مندنی­پور به نوشتن رمان­هایی با مضمون­های اجتماعی تکرارشونده، نظیرِ فروپاشی زندگی، انزوا و تنهایی آدم­ها در حصارهای آهنی و سیمانی، بیگانگی آدم­ها از هم و فقدان مفهوم واقعی زیست، نگارندگان را بر آن داشت تا به بررسی و تحلیل موتیف­های پلیدشهری در آثار این نویسنده بپردازند. جامعه­ی آماری این جستار، بررسی 31 داستان از چهار مجموعه داستان «سایه­های غار» «ماه نیمروز» «مومیا و عسل» و «هشتمین روز زمین» اثر مندنی­پور است.

1- 2- پرسش پژوهش

داستان­های مدرن مندنی­پور، کدام­یک از مؤلفه­های ژانر ادبیّات پلیدشهری را مطرح می­کند؟

1- 3- روش پژوهش

پژوهش حاضر به روش توصیفی - تحلیلی و از نظر ابزار و میدان تحقیق به شیوه­ی کتابخانه­ای انجام شده است.

1-4- پیشینه‌ی پژوهش

با توجّه به تفحّص نگارندگان، پژوهش زیادی درباره­ی ادبیّات پلیدشهری صورت نگرفته ­است.

- میرعابدینی (1386) در کتاب «صدسال داستان­نویسی»، ضمن معرفی رمان­هایی که صبغه­ی رئالیسم اجتماعی دارند، برخی از داستان­های پلیدشهری را برشمرده است.

- تنها مقاله­ی قابل ذکر، پژوهشی است از قائمی (1398) با عنوان «ادبیّات پلیدشهری در داستان معاصر فارسی» که در آن نگارنده، مشخّصات کلی این نوع از آثار ادبی را بررسی کرده و به معرّفی و طبقه­بندی نویسندگان برجسته­ی این نوع آثار پرداخته است.

- البته در مقاله­­ی «از اتوپیا تا دیس­اتوپیا: نقدی بر درام سیاسی- اجتماعی نظامات توتالیتری (نمونه موردی: قلعه­ی حیوانات)» نوشته­ی اسدی (1396) نیز اشاره­ای به ادبیّات دیستوپیا شده است. در این تحقیق، نویسنده برای پی­بردن به نظامات توتالیتری (=تمامیّت­خواه) در رمان «قلعه­ی حیوانات»، آن را از ابعاد اتوپیا و دیس­اتوپیا مورد نقد و بررسی قرار داد و ضمن بررسی شخصیّت­های سمبولیک رمان، مباحثی چون انقلاب، استثمار و بردگی، اختلافات حزبی و تحمیل رهبری پرداخته ­است. ولی درباره­ی بررسی ادبی پلیدشهری در داستان مدرن، تاکنون پژوهشی صورت نگرفته است و پژوهش حاضر برای نخستین­بار با بهره­گیری از منابع خارجی، سعی کرده ­است ضمن معرّفی ادبیّات پلیدشهری، این ژانر را در داستان مدرن بررسی ­کرده، مؤلفه­های آن را استخراج و تحلیل و بررسی کند.

2- چارچوب مفهومی یا مبانی نظری پژوهش

2-1- ادبیّات پلیدشهری (dystopian literature)

واژه­ی دیستوپیا برگرفته از واژه­ی اتوپیا به همراه پسوند «dys» به معنی «بد» برای اشاره به «مکان بد» کاربرد دارد. (Booker, 1994: 3) واژه­ی دیستوپیا (Dystopia) در زبان فارسی به معنای «پلید­شهر»، «ویران­شهر»، «خراب­آباد»، «پادآرمانی»، «تباه­شهری» و «مدینه­ی فاسده» به کار رفته است. فرهنگ لغت آکسفورد، دیستوپیا را «مکان یا وضعیّتی خیالی» توصیف می­کند که در آن همه­چیز تا حدّ امکان بد است. (Oxford, 2016: 1868) فرهنگ لغت دانشگاهی مریام وبستر، دیستوپیا را «مکانی خیالی که در آن مردم، زندگی غیر انسانی و اغلب ترسناک دارند» تعریف کرده ­است. (Merriam-Webster’s online dictionary, 2010)

کلمه­ی دیستوپیا را اولین­بار جان استوارت میل (1806- 1873) - فیلسوف انگلیسی - در سال 1868 در سخنرانی سیاسی خود درباره­ی ایالت ایرلند استفاده کرده است. او این کلمه را در تضادّ با اصطلاح اتوپیا به کار برد. در آن سخنرانی، میلز به­شدّت از سیاست دولت درباره­ی املاک ایرلند انتقاد کرده، بیان نمود: «آنچه معمولاً آرمان‌شهر خوانده می‌شود، چیزی بیش از حدّ خوب است که قابل عمل نیست.» (Mill, Public and Parliamentary Speeches Part, November 1850) او با ابداع این واژه برای کنار زدن آنچه تاکنون مدینه­ی فاضله نامیده می­شد، مفهوم اساسی دیستوپیا را مشخّص کرد. امّا ادبیّات دیستوپیایی در نیمه اوّل قرن بیستم به دوران طلایی خود رسید. صاحب­نظران، تعاریف متعددی از ادبیّات دیستوپیایی ارائه داده­اند. از جمله سارجنت که از دانشمندان برجسته­ی جهان در زمینه مطالعات آرمان­شهری است، (1940) دیستوپیا را جامعه­ی ناموجودی می­داند که «نویسنده قصد داشته­ است تا خواننده­ی هم­عصر، آن جامعه را بسیار بدتر از جامعه­ای بداند که در آن زندگی کرده ­است.» (Sargent, 2006: 11-17) در تعریف دیگری آمده ­است که در مقابل ادبیّات آرمان­شهری، ادبیّات پلیدشهری یا ادبیّات بیمارگونه قرار دارد که در آن، آینده­ای که برای جامعه­ی بشری تصوّر می­شود، شوم و بیمارگونه و سرشار از پلیدی است. در این آثار، خصلت­های پاک انسانی به پستی می­گراید و جای خود را به رذالت­ها و خصوصیّات بهیمی می­دهد و شرّ و پلیدی بر جامعه حاکم می­شود. (میرصادقی، 1377: 7-8)

ریشه­های شکل­گیری ادبیّات پلیدشهری، رمان­ها و داستان­هایی است که به همراه ترسیم شهری آرمانی، طنزی منتقدانه را نیز نسبت به شرایط موجود در جامعه ابراز کرده­اند و رویکردی انتقادی دارند. بر همین اساس است که آثاری همانند «سفرهای گالیور» از جاناتان سویفت و «میکرومگاس» اثر ولتر، بیش از آنکه از مقوله­ی ارائه­ی طرح مدینه­ی فاضله باشند، نقد و طنز اجتماعی به شمار می­روند. می­توان استدلال کرد که از اواخر قرن بیستم، مدینه­ی فاضله و دیستوپیا، دیگر به­عنوان امری دوگانه تلقی نمی­شود. (Sargent, 2010: 208) ادبیّات دیستوپیایی به­عنوان پاسخی به ادبیّات اتوپیایی در نظر گرفته شده ­است. محقّقان اشاره کرده­اند که «موضع ضدّ اتوپیایی بدین­گونه است که حمایت زیادی از ایدئولوژی جامعه­ی معاصر می­کند و حامی جامعه­ی بورژوایی و  مصرفی - سرمایه­داری است و حتّی مخالف با هرگونه روشن­فکری است.» (Levitas & Sargisson, 2003: 13-28) نکته­ی قابل تأمّل آن است که ادبیّات پلیدشهری تنها به آثاری که به توصیف جغرافیای دهشت­بار و ناخوشایند جامعه­ی تخیّلی در زندگی حال و آینده­ی بشر پرداخته، محدود نمی­شود؛ جوامعی که بارزترین وجوه مشخصه­ی آن، عدم آزادی، حضور شبکه­ی سیاسی - ماشینی مخوف و کنترلگر، ازهم­پاشیدگی تمدّن، کنترل آدم­ها به وسیله­ی رباط­ها و هوش مصنوعی، ابزاری شدن نقش انسان، استبداد مدرن، شست­وشوی مغزی و ترسیم تأثیرات پادآرمانی احتمالی گوشی­های هوشمند، تلویزیون و شبکه­های مجازی است؛ بلکه «زمینه­های ظهور پلیدشهر به همه­ی آثاری که با بدبینی مفرط به واقعیّت زندگی انسان در دنیای معاصر نگریسته­اند، تسرّی می­یابد.» (قائمی، 1389: 124)

از نظر مویلِن (1943) به گفته­ی منتقد ادبی امریکایی، روایت دیستوپیایی «عمدتاً محصول وحشت‌های قرن بیستم است. صد سال استثمار، سرکوب، خشونت دولتی، جنگ، نسل­کشی، بیماری، قحطی، افسردگی و نابودی مداوم بشریّت، زمینه­ی مناسب را برای زیرساخت خیالی و تخیّلی دیستوپیا فراهم کرده است.» (Moylan, 2000: 11) داستان‌های دیستوپیایی معمولاً در آینده­ی نزدیک درباره­ی رویدادهای واقعی فعلی رخ می‌دهند. این نوع داستان‌ها حدس می‌زنند که اگر انسان‌ها با تهدیداتی مانند جنگ، جمعیّت بیش از حد، استبداد، فقر، سانسور شدید، ظلم، سوء­استفاده از قدرت و نسل­کشی مقابله نکنند، چه اتفاقی برای جامعه می‌افتد. هدف داستان‌های دیستوپیایی، انتقاد است و تأثیر آن بر خوانندگان باید به­صورت هشدار باشد؛ (Lasswell, 1927: 627) انتقاد از زندگی خالی از عشق و عاطفه­ی انسان مدرن و هشدار درباره­ی اینکه اگر ما تغییر نکنیم، ممکن است همه­چیز خراب شود. (Hamane, 2016: 39)

موتیف و یا بن­مایه­های تکرارشونده­ی داستان­های دیستوپیایی، تِم اصلی اثر یعنی پلیدی را تقویت می­کند و در عین حال باید در نظر داشت که میزان جزئیّاتی که رمان­های دیستوپیایی جوامع را توصیف می­کنند، از رمانی به رمان دیگر متفاوت است. در ابتدا موضوع بسیار رایج برای چنین آثاری، فروپاشی انقلاب یا عواقب آن بود. بعد از آن، مسأله­ی اصلاح نژادی و سوسیالیسم و کنترل اجتماعی مطمح­نظر بود. (Blakemore, 1984: 1) ولی به­تدریج مضامین دیگری به آثار دیستوپیایی ورود پیدا کرد و یک جامعه دیستوپیایی در ادبیّات پلید­شهری با مشکلات انسانی به شکل فلاکت، ظلم، بیماری، ازدحام بیش از حدّ، بقا، تخریب محیط­زیست یا جنگ مشخص می­شد. عناصر رایج داستان دیستوپیایی شامل جوامعی است که درگیر جنگ‌های همیشگی هستند و با شکاف‌های طبقاتی شدید اجتماعی و اقتصادی، فقر توده‌ای، ویرانی محیط‌زیست، هرج­ومرج و از دست دادن فردیّت مشخص می‌شود. (Hamane, 2016: 17) مضامین دیگر عبارتند از: تولیدمثل و پرورش، کنترل تولّد، جدایی از والدین، تربیت ایدئولوژیک، روابط جنسی، ازدواج­های بی­دوام، جنایات و مجازات­ها و مواد مخدّر، درگیری­ها و آشفتگی­های ذهنی انسان­ها، هویّت­باختگی و مسائل و مشکلات مربوط به زندگی انسان­ها.

3- تحلیل داده‌ها

برای بررسی ژانر ادبیّات پلیدشهری در داستان­های مدرن باید آثاری را جست­وجو کرد که بدبینی اجتماعی و فلسفی، مشخصه­ی بارز آنهاست. درحقیقت بیشترین گسترش کمّی ادبیّات پلیدشهری را باید آثاری دانست که با بدبینی مفرط به واقعیّت زندگی انسان در دنیای مدرن نگریسته­اند. شمار زیادی از آثار نویسندگان ایرانی در عصر معاصر را می­توان ذیل ادبیّات پلیدشهری دسته­بندی کرد که این امر بیانگر فوران نگاه بدبینانه­ای است که انزجار انسان اندیشمند معاصر را نسبت به دنیای مترّقی پیرامونش نشان می­دهد. از عوامل مهمّ اوج­گیری ادبیّات پلیدشهری در داستان معاصر، «وضعیّت سیاسی و اجتماعی عصری است که داستان پارسی رشد و نموّ می­کند و روشن­فکر ایرانی از سرکوب احساسات آزادی­خواهانه و طرد آرمان­های مشروطه و غلبه استبداد و اختناق دوباره رنج می­کشد. این رنج خود تصویری سیاه از جامعه­ی شهری جدید را نشان می­دهد؛ جامعه­ای که برخلاف ظاهر مترقّی و متمدّن خود، هنوز از بیماری کهنه­ی استبداد، ملول و افسرده­ است.» (قائمی، 1389: 123)

پس باید اوّلین نشانه­های ظهور ادبیّات پلیدشهری را در نگاه انتقادی نویسندگان اجتماعی به جامعه­ی ایرانی جست­وجو کرد. مشفق کاظمی کسی بود که اوّلین رمان اجتماعی فارسی با عنوان «تهران مخوف» را نوشت. (رحیمیان، 1396: 96) او در این رمان، موقعیّت وحشت­بار تهران در آستانه­ی کودتای سوّم اسفند 1299 به همراه طرح مسائلی مانند ناراحتی و نکبت و نفوذهای نامشروع، هرزگی، جلفی، یأس و نگرانی، رشوه­خواری و خیانت را تصویر کرد. (آژند، 1373: 15) بعد از تهران مخوف که صبغه­ی رئالسیم اجتماعی دارد، در فواصل سال­های 1340-1357، داستان­های مدرنی نگاشته شده ­است که به ادبیّات پلیدشهری پرداخته­اند؛ از جمله داستان «قلّاب» اثر پرویز حضرتی، «نادرویش»، «مرگ بی­وسایل»، «تشریفات» و «پیشامدها» از عباس پهلوان، «زمین مرده شهر» از فریدون دوستداری. (ر.ک. میرعابدینی،  1386، ج2: 604-606) مضمون تمامی این آثار، تقبیح زندگی شهری، مصرف­گرایی، روزمرّگی و انزوای کارمندان و بحران هویّت انسان­هاست.

هدف نگارندگان از پرداختن به داستان­های پلیدشهری آن است تا توجّه همگان را به لزوم تغییر اوضاع اجتماعی و فرهنگی جامعه و چاره­اندیشی برای گریز از شرایط موجود معطوف کنند. از این منظر می­توان گفت که داستان­های پلیدشهری با نشان دادن مسائل و مشکلات اجتماعی در دوره­ای خاصّ، سعی دارد تا آن ساختارها را به چالش بکشد و نفی کند.

شهریار مندنی­پور نیز داستان­های کوتاه مدرنی دارد که موتیف­های آنها منطبق با ژانر ادبیّات پلیدشهری یا دیستوپیایی است. در داستان­های او اغلب ویژگی­های منفی، برتری و چیرگی کامل دارد. زندگی در آنها دلخواه هیچ انسانی نیست و مصداق بارز دنیای وانفسا و فاجعه­بار انسانی است. مندنی­پور در بیشتر آثارش، برج و باروهای بی­هویّت، ناامن، ناشناخته و گاه وحشتناکی را تصویر می­کند. از جمله­ی این مکان­ها، شهرهایی خیالی به نام «گوراب» و «گورکدار»، «هنگام» و «قیر» است. در مجموعه­ی «مومیا و عسل»، داستانی به نام «بشکن دندان سنگی را» (مندنی­پور، 1375: 7) از مکانی نفرین­شده و بی­آب و علف با مردمی تراخمی به نام «گوراب» نام می­برد که همسایه­ی روستای گرکدار است. مردم آنجا، نفرین­شده و خرافاتی­اند. روستایی که در آن باد پرغبار وزان و فضای آن، تهوع­آور بود. خورشید به رنگ بنفش می­تابید و مردان با زنان خود چون حیوان رفتار می­کردند. در این ده، گندم­زارها بسیار تنک و کم­محصول بود و هر چاهی که می­کندند، به گِل می­نشست. مردم، دختران کوچک خود را به عرب­های پول­دار می­فروختند و چون مسبّب همه­ی بدبختی خود را حضور یک سگ در روستا می­دانستند، سعی می­کردند با خوراندن روده­ی سمّی، تیر زدن و دار زدن، سگ را از بین ببرند. از نظر راوی که درحقیقت «سپاه ترویج آبادانی» در روستاست، روزهای گوراب، آخرالزمان دنیاست.

در داستان «هشتمین روز زمین» (مندنی­پور، 1371: 55) نیز گورکدار، نام منطقه­ای است که دچار حادثه­ی سیل می­شود. ابرهای سیاه همه­جای این منطقه را پوشانده ­است و شب­هنگام در­حالی­که آب تا سقف خانه­ها بالا آمده بود، جنازه­ها بر آب شناور بودند. در مجموعه «هشتمین روز زمین»، داستانی با نام «هنگام» وجود دارد؛ (همان: 95) روستایی سنّتی و خرافه­زده. مردم این ناحیه به دلیل عقب­ماندگی، تانک­ها را به شکل فیل و هواپیما را به شکل پرنده­ای نقره­ای که از دریا برخاسته است، می­دیدند. در داستان «خمیازه­ای در آینه» (مندنی­پور: 1368: 54) از مجموعه داستان­های «سایه­های غار»، نویسنده از شهری به نام «قیر» نام می­برد که تبدیل به اردوگاه شده، آدم­های اصیل و ریشه­دار آن مرده­اند و فرهنگ، خاطره­ها و شجره­ها در این مکان همان­قدر بی­روح و اصالتند که یک خانه­ی اسباب­بازی. در ذیل، مهم­ترین مؤلّفه­های ادبیّات پلیدشهری در داستان­های کوتاه مندنی­پور تحلیل و بررسی خواهد شد.

1-3- خودکشی: یکی از معضلاتی که در روابط پیچیده­ی شهری امروز گریبان بشر را گرفته­ است، پدیده­ی خودکشی است. البته نویسندگان سعی می­کنند این­گونه وقایع را در جامعه­ای بسیار بدتر از جامعه­ای که در آن زندگی کرده­اند، نشان دهند. (Sargent, 2006: 11-17) روان­شناسان، احساس تنهایی و بی­کسی، افسردگی و شکست در برقراری ارتباط را از جمله دلایلی می­دانند که سبب سلب اعتماد به نفس شخص و ایجاد احساس بی­ارزشی در آنها  می­شود.

داستان «آتش و رُس»، (مندنی­پور، 1386: 97) ماجرای شخصی به نام «ماهور» است. کابوس چندساله­ی ماهور آن است که در توهّم خود، پیوسته اشخاصی را می­بیند که میان شعله­های آتش می­سوزند و در میان آتش و دود، چشمانی به او خیره شده­اند. این اوهام سبب می­شود که ماهور کنجکاوانه خبر خودسوزی­های زنان را در روزنامه پیگیری کند و از «عطیّه»، زنی که اخیراً با او آشنا شده، دلیل خودسوزی زنان را جویا شود. عطیه در پاسخ او می­گوید: «شاید اینطوری می­خواهند انتقام بگیرند. زجرشان را بگذارند توی چشم دنیا... بوی این مردن توی دماغ خیلی­ها می­رود.» (همان: 100) در فرجام داستان،  عطیّه در آپارتمان خود مقابل چشمان ماهور خودسوزی می­کند و آ­نگاه ماهور، «دید آنچه همیشه می­دید.» (همان: 101)

این داستان درحقیقت اعتراضی ضمنی به مظلومیّت و نادیده انگاشتن حقوق زنان است و عطیّه، نمونه­ای از آن­دست زنانی است که مشکل اساسی آنها، تنهایی، بی­کسی و بی­اعتنایی است. او از یک­سو از همسرش جدا شده و همسرش، فرزندانش را از او گرفته و او را برای همیشه از دیدار آنها محروم کرده است و از سوی دیگر به مردی (ماهور) پناه برده که کوچک­ترین توجّه و عشقی به او ندارد. او که به دنبال سنگ صبوری می­گشت تا تلخی ناشی از زندگی مشترک سابقش را فراموش کند و کمی از درد دلتنگی­های همیشگی خود برای فرزندانش را التیام بخشد، ناگاه با بی­اعتنایی از سوی ماهور مواجه می­شود و درمی­یابد که او نیز هیچ فرقی با همسر قبلی­اش ندارد. این است که عطیّه به ماهور می­گوید که دیگر نمی­خواهد ببیندش و دل­مرده و مأیوس، خود را در آتش می­سوزاند تا به قول خودش، «بوی این مردن توی دماغ خیلی­ها برود.»

2-3- هویّت­باختگی: انسان در دنیای مدرن همواره دچار بحران هویّت است. در برخی داستان­های مدرن، داشتن هویّتی واحد نمی­تواند پاسخ­گوی کنش­ها، اندیشه­ها و واپس­زدگی­های روانی انسان غم­زده و گرفتار عدم تعادل روانی باشد. هویّت­های گوناگون که فرد تابع آن شده، درون یک فرد با یکدیگر به تعارض درمی­آیند. (احمدی، 1385: 39) داستان «اگر فاخته را کشته باشی»، (مندنی­پور، 1368: 97) ماجرای مردی زندانی است که معتقد است باید یازده سال پیش به جای هم­سلولی خود آزاد می­شده ­است و خاطرات خود را به شیوه­ی تک­گویی درونی مرور می­کند. در این داستان، هویّت شخصیّت اصلی داستان در تقابل با هم­بندش رنگ می­بازد و رفته­رفته فردیّت او زایل می­شود. راوی، خود را در هزارتوی ذهن هم­بندش گم می­کند و شخصیّتش در او ادغام می­شود: «دو مرد گام­به­گام در هم ادغام شده ­بودند. زمینه­ساز این هویّت­باختگی، فضای زندان است. سال­ها می­گذرد و عادات و خاطرات یکی، عادات و خاطرات دیگری می­شود و دیگر هیچ­کدام نمی­دانند که کدام بخش از ذهنشان، تجربه­ی شخصی خودشان است.» (میرعابدینی، 1386، ج3: 1060) جالب­تر آنکه راوی بعد از تعریف خاطرات هم­بند قبلی­اش برای هم­بند جدید درصدد است تا این­بار با فریب او (به شیوه­ی هم­بندی قبلی­اش) خود را از زندان برهاند، ولی نمی­داند آیا آنچه می­گوید، تراوش­های ذهنی خود اوست یا هم­بند آزادشده­اش. چنین فنّی در داستان­نویسی، دلهره و هراس انسان­هایی را نشان می­دهد که زندگی­ای هولناک دارند و بیانگر ازخودبیگانگی آنهاست.

داستان «نظریّه پنجشنبه» (مندنی­پور، 1375: 199) به در دام افتادگی انسان­ها در شرایطی نابهنجار و نهادینه شدن ترس در جامعه می­پردازد. «رسول افرا»، شخصیّت اصلی داستان برای فرار از دست پلیس، سعی دارد تا هویّت خویش را پنهان سازد و خود را شخص دیگری جا زند. او توانایی بازشناسی خود و محیط را از دست داده ­است و زندگی دلهره­آوری دارد. شخصیّت اصلی داستان «ماه و آن­سوی تاریک کاج» (مندنی­پور، 1368: 23) نیز همچون شخصیّت واقعی انسان مدرن، مستأصل و عاجز از درک دلهره­آور واقعیّت وجودی خود، از هویّت واقعی اجتماعی خود می­گریزد.

3-3- خیانت: به پستی گراییدن، افول خصلت­های پاک انسانی و جایگزین شدن رذالت­ها و خصوصیّات بهیمی، یکی از ویژگی­های برجسته­ی ادبیّات پلیدشهری است. یکی از این رذیلت­ها و خلق و خوی ناپسند، مسأله­ی خیانت است. درون­مایه محوری داستان «اگر فاخته را نکشته باشی»، (همان: 97) خیانت است. هم­بند راوی از دو جهت به او خیانت می­کند؛ نخست با نقشه­ای از پیش تعیین­شده، فریبکارانه با درد و دل­های ریز و درشت و جلب اعتماد راوی در طول مدّت حبسشان، در شب قبل از آزادی­اش با عوض کردن لباس و تختش با راوی، خود به جای راوی آزاد می­شود و راوی ناگزیر باید به جای او سیصدسال حبس را تحمل کند و درحقیقت از زندگی ساقط می­شود. دیگر آنکه بعد از آزادی، نامزد راوی را هم می­رباید که البته نویسنده با تمهیدی که در آغاز داستان درباره­ی چگونگی پیوند دوستی این دو اندیشیده بود، وقوع چنین رویدادهایی را قابل پیش­بینی کرده ­بود.

داستان «خمیازه در آینه»، (همان: 37) ماجرای پیرمردی است که آخرین روزهای حیات خود را می­گذراند. او خاطرات گذشته­ی خود را مرور می­کند و پیوسته ذهنش درگیر ماجرای آزاردهنده­ای برای اوست و آن اینکه در زمان وقوع زلزله، زن و بچّه­هایش را بدون یاور در خانه رها کرده، فرار می­کند. آقای «ستایش» به خانواده­ی خود خیانت می­کند. او از یک طرف با خواهر زنش پنهانی رابطه دارد، از طرف دیگر در شب وقوع زلزله، هیچ تلاشی برای نجات خانواده­اش که زیر آوار بودند، نمی­کند. او خود اظهار می­کند که برای نجات آن­ها فرصت داشته ­است، ولی اقدامی نکرده­است. (همان: 63) در داستان «مه جنگل­های بلوط»، (مندنی­پور، 1386: 48) راوی در طول چهار سال زندگی مشترک با همسرش الهه به او خیانت می­کند و با زن­های مختلفی رابطه دارد؛ ولی در مدت­زمان کوتاهی از همه­ی آنها دل­زده می­شود و آنها را رها می­کند. در طول داستان مشخّص می­شود که تنها دوست راوی یعنی «کاوه» نیز به راوی خیانت می­کند. او عاشق الهه بوده، نسبت به او ابرازِ عشق می­کند. کاوه بی­اعتنا نسبت به احساسات نامزدش «سوریگل»، پیوسته در فکر معشوق مرده­ی سابقش (الهه) است و تمام فکر و ذکرش آن است که مبادا در جریان زه­کشی، قبرستان را آب بگیرد و جنازه­ی الهه در آب غوطه­ور شود. سوریگل نیز متقابلاً به کاوه خیانت می­کند. او عاشق راوی می­شود؛ ولی زمانی که با سردی رفتار او مواجهه می­شود، دوباره به کاوه متمایل می­شود.

4-3- تنهایی انسان مدرن: ژان­ژاک روسو معتقد است که زن و شوهر و والدین و فرزندان که زیر یک سقف هستند و به­طورکلی عادت زندگی مشترک، شیرین­ترین احساساتی را که نوع بشر با آن آشناست، به وجود می­آورد. (روسو، 1400: 438) ولی تصویر غالب از انسان در داستان مدرن، تصویر موجودی افسرده، انزواطلب و تک­افتاده­ است که نمی­تواند از بند تناقض­های درونی خویش رهایی یابد. «داستان­نویس مدرنیست، شخصیّت اصلی داستانش را معمولاً به­صورت فردی منزوی و مردم­گریز تصویر می­کند. این شخصیّت، چندان وجه اشتراکی با سایر آحاد جامعه ندارد.» (پاینده، 1389، ج2: 31) یکی از متداول­ترین مضامین داستان­های کوتاه مدرن، رویارویی فرد با جامعه است. او خود را تافته­ای جدابافته محسوب می­کند و درآمیختن با عامه را کسر شأن خویش می­داند. شخصیّت مدرن نه فقط با کسانی که پیرامون خود می­بیند بیگانه است، بلکه حتی با خویشتن، احساس غریبگی می­کند. (همان: 31) چنین مشخّصاتی از انسان، مختصّ ادبیّات پلیدشهری است.

داستان «سایه­ای از سایه­های غار»، (مندنی­پور، 1368: 3) حکایت فردی فرهیخته و آراسته به نام «فروانه» است که در یک مجموعه آپارتمان مشرف به باغ­وحش زندگی می­کند. او فردی گوشه­گیر است و در مراوده و معاشرت با انسان­ها، وسواس خاصی دارد. او که از همجواری با باغ­وحش در عذاب است، استشهادنامه­ای برای رفع این معضل تهیّه می­کند؛ ولی همسایگان او را درک نمی­کنند و با او همکاری    نمی­کنند. به­ همین دلیل آقای فروانه با غم و حسرت­هایش، منزوی­تر و گوشه­نشین می­شود. هراس و اضطراب وجودی، خصیصه­ی بارز این کارمند منزوی است. در داستان «ماه و آن­سوی کاج»، (همان: 23) توهّم تحت تعقیب بودن، یادآوری صحنه­های دلشوره­آوری مثل له شدن سوسک به وسیله دسته مورچه­ها و سگی که گربه­ای را به دندان گرفته، بر اضطراب­ها و ترس­های راوی می­افزاید. این ترس­ها و آشفتگی ذهنی شخصیّت اصلی به دلیل ناتوانی او از شناخت واقعیّت هستی و جامعه است.

در داستان «بشکن دندان سنگی را»، (مندنی­پور، 1375: 7) شخصیّت اصلی داستان به دلیل مشاهده­ی رفتارهای توحّش­آمیز و ناخوشایند مردم نادان گوراب، کم­کم مردم­گریز، منزوی و ناامید می­شود و شب و روزش را در سردابی نمور سپری می­کند تا بدبختی­ها و تباهی­های اجتماعی مردم جاهل روستا را نبیند. راوی «مه جنگل­های بلوط» (مندنی­پور، 1386: 48) نیز انسانی به­ظاهر مدرن، اهل مطالعه ولی در عین حال منزوی و عصبی است. او دوستان زیادی ندارد و «کاوه» تنها رفیقش که گاهی به او سر می­زد، تک­زنگی  می­زد، فقط یک تک­زنگ. اگر در باز نمی­شد، می­رفت. راوی می­گوید: «من مردی تنها هستم، تنها. حتی با همه­ی کسانی که دوستم دارند، تنهاتر می­شوم.» (همان: 52)

در داستان «خمیازه­ای در آینه»، (مندنی­پور، 1386: 48) آقای «ستایش» هرچند مدّت­های زیادی با «یولایف» ارتباط دوستی دارد، یک آن متوجّه می­شود که او را نمی­شناسد و خطوط چهره او برایش ناآشناست. این تنهایی درحقیقت تنهایی درونی و ازخودبیگانگی وجودی است؛ تنهایی انسان معاصر که خلأ آن با حضور هیچ دوست و آشنایی پر نمی­شود. 

5-3- خشونت و سردی رفتار: بی­ارزش شدن ارزش­های حاکم بر زندگی در سایه­ی افول ایمان به خدا، فقدان خداباوری و پایبندی به ارزش­های اخلاقی، یکی از مهمّ­ترین بحران­های بشری در عصر مدرن است که سبب شده است انسان­ها در زندگی با مشکلات عدیده­ای روبه­رو شوند، احساس پوچی و بی­هدفی کنند و زندگی برای آنها تنها زنده­ بودن و تأمین نیازهای جسمی باشد. چنین ویژگی­هایی تماماً نشانه­های بارز ادبیّات پلیدشهری است. شخصیّت­های داستانی همچون افراد انسانی در عصر معاصر، نسبت به هم­نوع خود بی­تفاوت هستند. شخصیّت اصلی داستان «مه جنگل­های بلوط» (مندنی­پور، 1386: 48) انسانی بی­حوصله و بی­احساس، خودخواه و با عشق بیگانه است. او که چهار سال پیش همسرش «الهه» را از دست داده ­است، با این توجیه که رفتن بر سر مزار، هم برای او و هم برای الهه بی­فایده است، سر قبر او نمی­رود. راوی اسم تنها دوستش را که معمولاً به او سر می­زند، به خاطر نمی­آورد و نمی­داند خانه­اش کجاست و خیلی زود از رابطه با دیگران به­ویژه زن­ها خسته می­شود. در برابر ابراز عشق «سوریگل» نسبت به خود، بسیار سرد و تحقیرآمیز برخورد می­کند. این داستان سرشار از واژه­هایی است که سردی روابط و عاری از عاطفه­ی انسان­ها را در عصر مدرن به ذهن متبادر می­کند. مفرغ، سرب، فسفر، جیوه، سنگ، فلز و قلع، واژه­هایی است که نویسنده تقریباً در تمامی صفحات داستان از آنها در ساخت ترکیبات بهره برده­ است؛ ترکیباتی همانند «انسان مفرغی»، «ماسه­های مفرغی­رنگ»، «هیمه­های مفرغی­رنگ»، «آب­های سربی» (همان: 60) و «دندان­های فلزی». (همان: 58) راوی پیوسته از اولین جمله در همان سطر اول داستان تأکید می­کند که «من مرد مفرغی­رنگم»، (همان: 48) «من مردی مفرغی­ام». (همان: 58) مفرغ، نوعی آلیاژ است که با آن مجسّمه می­سازند و تکرار آن در داستان می­تواند بیانگر قلب تهی از احساس و عاطفه­ی راوی باشد.

در داستان «اگر فاخته را نکشته باشی» (مندنی­پور، 1368: 97) می­توان مشخّصات فضای زندانی را که راوی در آن گرفتار است، با مضامینی چون تنهایی­، خیانت، هویّت­باختگی، اعدام و کم­ شدن هر روزه­ی یکی از زندانیان و ملال­آوری و یکنواختی کسالت­بار زندگی، مشابه فضای عصر مدرن دانست. نویسنده در داستان خاطرنشان می­کند که «به­جز این شب­ها ملالی که حتی در زندگی بیرون با مکان­های بزرگ­تر اما همچنان محصور گریبان­گیر است، تاریکی­های ماه را آکنده می­سازد... .» (همان: 100) از نظر راوی، فضای بیرون نیز هیچ فرقی با زندان ندارد. همه­ی آدم­ها مثل هم هستند، آدم­های فریب­کار و خیانت­کار. هم­بند راوی به او خیانت می­کند و او نیز سعی می­کند تا با همان  شگردِ دوست فریب­کارِ خود، به هم­بند جدیدش خیانت کند و مسلماً هم­بند جدید نیز به هم­سلولی تازه­وارد خود در آینده خیانت خواهد کرد و این چرخه ادامه می­یابد. این همان نمایش تصویر سیاه و بدبینانه­ی جامعه­ی عصر است؛ جامعه­ای که سرشار از پلیدی و پستی است.

6-3- منفعل­ بودن و تسلیم­طلبی: شخصیّت اصلی داستان مدرن، ضدّ قهرمانی مستأصل و درمانده است. در داستان­های مدرن، خبری از قهرمان­های آرمانی نیست. اغلب شخصیّت­ها، تعادل روانی ندارند و روان­پریش­اند. در داستان «بشکن دندان سنگی را»، (مندنی­پور، 1375: 7) قهرمان داستان، روشن­فکری است که هرچند از دیدن جهالت، عقب­ماندگی و توحّش و خرافات مردم ده در عذاب است، نمی­تواند مردم شهر را آگاه کند و آنها را از چنگال خرافات نجات دهد و خود نیز در پایان دیوانه می­شود. قهرمانان داستان «هشتمین روز زمین» (مندنی­پور، 1371: 55) نیز به نحو قابل ترحّمی ناتوان و عاجزند. آنها نه­تنها برای کمک به مردم سیل­زده­ی گوراب، دچار ضعف می­شوند و کاری از دستشان ساخته نیست، سرانجام ناگزیر می­شوند که شبانه از مهلکه بگریزند و با خشونت، دستِ کسانی را که برای نجات خود به قایق آنها چنگ می­زدند، از قایق جدا کنند و با سر و رویی خونین و خسته به شهر بروند.

در داستان «سایه­ای از سایه­های غار» (مندنی­پور، 1368: 3) نیز همسایگانِ آقای فروانه در مقابله با فشارهای زندگی روزمره ناتوان هستند و ناگزیر به هر چیزی عادت می­کنند. آنها اعتنایی به بوی متعفّن حیوانات باغ­وحش و صدای آزاردهنده­ی آنها نمی­کنند و حتّی برحسب عادت، متوجّه آن هم نمی­شوند. البتّه افرادی که این معضل را دریافته­اند نیز بدون کوچک­ترین اعتراضی، به­راحتی شرایط زندگی در کنار این باغ­وحش متعفّن و پر سروصدا را پذیرفته­اند. همسایگان آقای فروانه که دچار ازخودبیگانگی شده ­بودند و ناتوانی و عجز در وجودشان ریشه دوانده است، آقای فروانه را که سعی در حفظ هویّت و دیدگاه شخصی­اش دارد، دیوانه می­خوانند. داستان «ماه و آن سوی کاج»، (همان: 23) زندگی کارمند جوان منزوی و گوشه­گیری است که دائم در هراس از انزوا و تاریکی زندگی می­کند. در داستان «بشکن دندان سنگی را»، (مندنی­پور، 1375: 7) نامزد شخصیّت اصلی داستان، آن اندازه غرق گذران زندگی روزمره­ی خویش است که رفتارهای هولناکی چون دزدی و دخترفروشی مردم شهر برای او کمترین اهمیّتی ندارد.

7-3- افزایش روحیّه­ی توحّش در میان انسان­ها: رمان­نویس مدرن بر آن است تا رمانی خلق کند که مشابه عصری باشد که در آن به سر می­برد. وحشی­گری و خشونت در دو جنگ جهانی، هولوکاست، حمله­ی اتمی به هیروشیما و ناکازاکی و به­کارگیری علم برای نابودی انسان­ها، همه مواردی است که پیامد آن، شکل­دهنده­ی ادبیّات پلیدشهری است؛ شهر پلیدی که قساوت ذاتی انسان و فروپاشی همه ارزش­های جامعه­ی انسانی از مشخّصات بارز آن است.

یکی از اندیشه­های محوری در داستان «سایه­ای از سایه­های غار»، افزونی روحیّه توحّش در میان انسان­هاست؛ همان چیزی که شخصیّت اصلی داستان از آن هراس دارد. گویی همجواری انسان­ها با باغ­وحش سبب شده که خوی وحشی آنها همچون بوی بد آنها به انسان­ها منتقل شود. در پایان داستان نیز مرگ آقای فروانه و آمیخته شدن بوی جسد متعفّن او با بوی بد حیوانات، درحقیقت بیانگر معدوم شدن مرز انسانیّت و سبعیّت و چیرگی توحّش است. فروانه معتقد است که «اگر ذریّه‌ی انسان و توله­ی یک گرگ فرضاً در شرایطی مساوی در محیطی بسته با هم رشد و نمو کنند، این انسان است که هویّت خود را از دست می­دهد.» (همان، 1368: 15) در قسمتی از داستان نیز آقای فروانه، پنجره­ها و در آپارتمان خود را با میله­های فلزی شبیه به قفس حیوانات می­پوشاند و در معرض تماشای حیوانات باغ وحش قرار می­گیرد. (همان: 10) از سوی دیگر یک وجه معنایی نام شخصیّت اصلی یعنی «فروانه» به معنی پستانداری از جنس یوزپلنگ، متناسب با روح حیوانی انسان­ها و وجه دیگرش که به معنای پروانه است، با مفهوم دگردیسی و تغییر و تحوّل شخصیّت اصلی داستان و هبوط او از شأن انسانی به حیوانی نیز قابل تأمّل است و «عفونتی که در محیط پراکنده و برای ساکنان آنجا امری عادی شده است، نشانه­ای از چیرگی روح حیوانی بر انسان­هاست.» (بردویی، 1384: 7)

در داستان «بشکن دندان سنگی را»، (مندنی­پور، 1375: 7) ماجرای مردی است که گریزان از خلق­و­خوی ناروای ده­نشینان، به سردابی پناه می­برد. بر دیواره­ی سردابه، نقش گندم­زاری سنگی حک شده که در آن مردی، خنجری در سر حیوانی فرو کرده ­است. مردم ده، سگ را بدشگون می­دانند و با آزار و اذیّت او سبب مرگش می­شوند. با توجّه به پایان ماجرا که مردم روستا، سگ را آتش می­زنند و سگ آتش­گرفته وارد گندم­زار شده، تمام گندم­زار را به آتش می­کشاند، مرد از تصویر کنده­شده روی دیوار سردابه، همان خشونت و توحّش مردم دوهزار سال پیش را در رفتار مردم زمانه­ی خود می­بیند و وقتی که دندان­های پر از خشم مردم روستا را در پی حمله به سگ می­بیند، درمی­یابد که مردم زمانه در خشونت، سنگدلی و توحّش از سگ نیز سبقت گرفته­اند. از منظری دیگر، اگر سگ را استعاره­ای از وجود شخصیّت اصلی در نظر بگیریم، همانند تأویلی که از داستان «سگ ولگرد» هدایت شده ­است، آزار و اذیّت و رانده­ شدن او به دست مردم می­تواند «یادآور تنهایی انسان متفکّر در بین جماعت جاهل» باشد. (فقیه ملک­مرزبان و کریمی، 1393: 100)

8-3- مواجهه­ی ذهنی با خود: مدرنیسم، توجّه داستان­نویسان ما را از روستا به شهر و مسائل روابط بینافردی در شهر معطوف کرد. (پاینده، 1389، ج2: 16) در این نوع داستان­ها، واقعیّت حیات درونی افراد کاویده می­شود. مشغله­ی ذهنی بسیاری از انسان­های عصر مدرن، مواجهه­ی ذهنی با خود است. درحقیقت آنچه انسان را در جامعه­ی مدرن تهدید می­کند، خودِ اوست. (همان: 30) سقوط انسانیّت و دلهره و ترس، سرنوشت انسان معاصر است. دنیایی که دیگر کسی به داد هم­نوع خود نمی­رسد، دنیایی که در آن انسان ناظر پایمال شدن عدالت و حقّ مظلوم است، ولی سکوت می­کند و عکس­العملی نشان نمی­دهد. انسان عصر مدرن صرفاً سعی می­کند تا ساحت خود را از حوادث برکنار دارد و تنها به فکر نجات خویشتن است. درگیری­های ذهنی راوی در داستان «مرگ ققنوس خیس» (مندنی­پور، 1368: 65) ناشی از عذاب­وجدانی است که بعد از به دار کشیده شدن معلّم مدرسه به دست مردم جاهل روستا به سراغ راوی می­آید. او که می­توانست به معلّم کمک کند، وقتی اهالی روستا به خانه­ی او حمله می­کنند، خود را کنار می­کشد، ولی بعد از آن، احساس گناه او را رها نمی­کند. حمایت نکردن از فردی محقّ و آگاه و صرفاً نظاره­گر بودن، امری است که نه­تنها در جامعه­ی ما، بلکه در اغلب جوامع به دلیل کم­رنگ شدن انسانیّت و ارزش­های اخلاقی وجود دارد.

داستان «هشتمین روز زمین» (مندنی­پور، 1371: 55) نیز دقیقاً چنین مضمونی دارد. گروهی با قایقی برای نجات سیل­زدگان اقدام می­کنند، اما در زمان خطر، سستی نشان می­دهند و برای نجات خود، پا بر سر غرق­شدگان می­گذارند. بعد از این ماجرا، هر یک از آنها دچار عذاب وجدان شده، درگیری­های ذهنی آنها آغاز می­شود و در توهّم خود پیوسته نگاه ملامت­بار غرق­شدگان را در نظر می­آورند. میرعابدینی در تحلیل این داستان می­گوید: «در این جهان ویران آدم­ها که گویی تقدیری جز درگیر شدن و زخم خوردن نداشته­اند، در خود فرو می­ریزند.» (میرعابدینی، 1386، ج3: 1062)؛ امّا مواجهه­ی ذهنی شخصیّت اصلی داستان «ماه و آن سوی کاج»، (مندنی­پور، 1368: 23) ریشه در هراس­ها و دلشوره­های ناشی از انزوا و تنهایی شخصیّت اصلی دارد. در داستان مشخّص نمی­شود که آیا جنازه­ی مرده­ای که روی تخت اتاق شخصیّت اصلی افتاده است، به دست او کشته شده یا کس دیگری او را به قتل رسانده ­است. در تحلیل این داستان می­توان گفت که با توجّه به این قرینه که راوی از ترس متّهم شدن دچار توهّم و کابوس شبانه شده­ بود، قاتل خودِ اوست. نکته قابل تأمّل آن است که مرده­ای که مرد منزوی در اتاق سرد (ذهن او) با آن مواجه می­شود، درحقیقت «خودِ» اوست. این تمهید می­تواند تلویحی باشد بر این معضل اجتماعی که انزوا و گوشه­گیری انسان­ها در جامعه­ی معاصر، اپیدمی­وار در حال شیوع است، تا جایی که انسان­ها با چالش بزرگی درباره­ی هستی و موجودیّت خود مواجه­اند. آن اندازه خود را منزوی می­کنند که دیگر اندیشه­ی احساس «وجود» از آنها سلب می­شود و «خود حقیقی» را در خفا از بین می­برند.

9-3- ازهم­پاشیدگی روابط انسانی: یکی از مضامین پرتکرار داستان­های مدرن پلیدشهری، ازهم­پاشیدگی روابط انسانی است. نوع روابط انسان­ها (راوی با هم­بندش) در داستان «اگر فاخته را کشته باشی»، (همان: 97) یکی از نمونه­هایی است که بیانگر ازهم­پاشیدگی روابط انسان­ها در عصر مدرن است. راوی می­گوید: «او از خرناس متنفّر بود و من حالا... خرخر نمی­کردم و همین باعث پیوند و سازگاری او با من شد.» (همان: 99) در این مثال، آنچه سبب دوستی راوی با هم­بندش می­شود، عاطفه و گرایش قلبی نیست؛ بلکه راوی صرفاً «خرناس نکردن» را دلیل سازگاری می­داند. ضمن اینکه در شرح ارتباط این دو شخصیّت در سراسر داستان از زبان راوی، هیچ­گاه واژه­ی «دوستی» به کار برده ­نمی­شود: «کلمه دوستی در شرایط کنونی، تنگ و کسالت­بار بود، مانند همه اشیایی که داریم... .» (همان) چنین رویکردی درحقیقت نشان از روابط سست و متزلزل انسان­ها و پوچ و پوشالی بودن روابط دوستانه در جامعه­ی مدرن دارد. خیانت هم­بند راوی در پایان نیز خود مهر تأییدی است بر این ادّعا. آنها برای برقرار کردن مراوده به جان هم می­افتادند و یکی از بازی­ها و سرگرمی­های آنان برای تحمّل فضای زندان، مشت و لگد زدن به همدیگر بود.

10-3- قطع ارتباط عاشقانه یا بیگانگی عاطفی در روابط زوج­ها: یکی از معضلات اجتماعی قابل تأمل در جوامع مدرن، بیگانگی پنهان در روابط بین زن و شوهر است. زمینه­ساز این بیگانگی­ها در خانواده، روال زندگی به­شدّت انتظام­یافته و تکراری در عصر مدرن است. داستان «جایی، درّه­ای»، (مندنی­پور، 1386: 111) ابعاد روانی این بیگانگی را به­طور برجسته نشان می­دهد. سراسر این داستان، مکالمه­ی شِکوه­آمیز و مغمومِ زوجی است در کنار چاهی با ستون­های درهم شکسته که به­طور ضمنی به فروپاشی بنای عشق بین زن و مرد و سقوط ارزش­های تصوّرشده درباره­ی عشق اشاره دارد. رابطه­ی­ میان این زوج، سرد، بی­روح و عاری از عشق است و ادامه­ی این رابطه برای هر دو، کسالت­بار شده ­است. گویی تکرار چرخه­ی یکنواخت زندگی به­مرور آنها را گرفتار روزمرّگی کرده ­بود و دچار سردی، خستگی و بی­حوصلگی شده ­بودند و به دنبال یافتن ریشه­ی این بی­میلی در زندگی­شان می­گشتند. زن و مرد پس از گذشت دو سال، گویی هنوز همدیگر را نمی­شناختند و در دو ماه اخیر، هیچ­گونه گفت­­وگو و تماسی با هم نداشتند. درحقیقت فاصله­ی عاطفی، مراوده­های عاشقانه­ی بین آنها را ناممکن کرده بود. در شب ملاقات، رفتار مرد نسبت به زن توهین­آمیز است. او پیوسته با الفاظ زشتی، زن را خطاب قرار می­داد و قرینه­ی «مثل همان وقت­ها» در جمله­ی «مثل همان وقت­ها که حرف­هایشان رکیک­تر می­شد»، (مندنی­پور، 1386: 111) نشان از الگویی تکراری در روابط این زوج دارد و از سابقه­ی مشاجره­ی میان آنها و فقدان عشق و نشاط در زندگی آنها حکایت می­کند. افزون بر آن در این داستان، زن و مرد هرگز اسم همدیگر را صدا نمی­زنند. ذکر نشدن نام کوچک افراد در داستان، بیانگر رابطه­ی غیر صمیمی و فاصله­ی عاطفی بین زوج­هاست. این داستان دقیقاً منطبق با مقوله­ی انتقاد از زندگی خالی از عشق و عاطفه­ی انسان مدرن است و مطابق با هدف ادبیّات پلیدشهری به­منزله هشداری است درباره­ی اینکه اگر ما تغییر نکنیم، ممکن است همه­چیز خراب شود.

4- نتیجه‌گیری

داستان­های پلیدشهری مدرن، بسیاری از واقعیّت­های اجتماعی عصر معاصر را نشان می­دهد؛ مؤلّفه­هایی که درحقیقت عکس­العملی بوده به مشکلات و مصائب اجتماعی موجود در عصر نویسنده. مندنی­پور به­عنوان نویسنده­ای مسئول و متعهّد، در قبال مشکلات اجتماعی­ای که گریبان­گیر مردم زمانه شده ­است، حساسیّت خاصّی دارد و با دیدی انتقادی و با لحنی تند، گزنده و تلخ، این مسائل را در آثار خود بازتاب داده­ است. توصیف جنبه­های اضطراب­آور زندگی، ویژگی عمده­ی داستان­های کوتاه مندنی­پور است. اغلب رویدادها در فضاهایی هولناک و غریب اتفاق می­افتد؛ در شهری با فضایی سرد و خالی از احساس، عاطفه و عشق که انسان­هایش موجودی تنها، بی­پناه و محکوم به درک نشدن هستند. آنها به­راحتی خیانت می­کنند، از جمع اجتناب می­کنند، تنهایی و انزوا را ترجیح می­دهند، هویّت خود را به­تدریج از دست می­دهند، از خود بیگانه، منفعل و تسلیم­پذیر هستند. انسان­هایی که برای خانه و خانواده و دوست، ارزشی قائل نیستند. شهری که در آن فروپاشی روابط انسانی، غریبگی عاطفی، قطع ارتباط عاطفی و عاشقانه بین زوج­ها به دلیل استغراق افراد در روزمرّگی­ها، بیداد می­کند و روابط خانوادگی کم­رنگ شده، در حال فروپاشی و تباهی است. شهری که در تقابل با مدرنیته، خودکشی، خیانت و توحّش در آن رو به افزونی است و انسانیّت سقوط کرده ­است. این مضامین دقیقاً مصداق بارز ادبیّات پلیدشهری در داستان­های مدرن است. در پایان پیشنهاد می­شود که ادبیّات دیستوپیایی در داستان­های رئالیستی ایران که به مسائل و مشکلات اجتماعی معاصر می­پردازد، بررسی و تحلیل شود.

منابع و مآخذ

  • آژند، یعقوب (1373)، ادبیّات داستانی در ایران و ممالک اسلامی، تهران: آرمین.
  • احمدی، بابک (1385)، معمّای مدرنیته، چاپ چهارم، تهران: مرکز.
  • بردویی، پریسا (1384)، نقد و بررسی آثار شهریار مندنی­پور، پایان­نامه ، به راهنمایی رضا سمیع­زاده لیافوئی، دانشگاه بین­المللی امام خمینی(ره)، دانشکده‌ی ادبیّات و علوم انسانی.
  • پاینده، حسین (1389)، داستان کوتاه در ایران، داستان­های مدرن، جلد دوم، تهران: نیلوفر.
  • ......................... (1382)، گفتمان نقد: مقالاتی در نقد ادبی، تهران: روزگار.
  • رامین، فرح (1389)، «ساختار معرفت در اتوپیای مور و آرمان­شهر مهدوی»، فصل‌نامه‌ی علمی - پژوهشی مشرق موعود، س4، ش 13: 59-87.
  • رحیمیان، هرمز (1396)، ادوار نثر فارسی از مشروطیّت تا انقلاب اسلامی، چاپ دهم، تهران: سمت.
  • روسو، ژان­ژاک (1400)، قرارداد اجتماعی، چاپ بیست­ودوم، ترجمه­ی مرتضی کلانتریان، تهران: قاصدک.
  • علایی، مشیت (1380)، «نقد ادبی و جامعه­شناسی»، کتاب ماه ادبیّات و فلسفه، س4، ش 10 و 11: 20-33.
  • فقیه ملک­مرزبان، نسرین و طاهره کریمی (1393)، «رمزگان­شناسی حیوان در داستان­های کوتاه شهریار مندنی­پور»، فصل‌نامه‌ی تخصّصی مطالعات داستانی، س2، ش 3: 91-108.
  • قائمی، فرزاد (1389)، «ادبیّات پلیدشهری در داستان معاصر فارسی»، فصل‌نامه‌ی تخصّصی ادبیّات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد، ش 13: 122-134.
  • کاتوزیان، محمدعلی (1388)، صادق هدایت و مرگ نویسنده، چاپ دوم، تهران: مرکز.
  • گوردن، والترکی (1370)، «درآمدی بر نقد ادبی از دیدگاه جامعه­شناختی»، ترجمه‌ی جلال سخنور، ادبستان، س2، ش11: 37-40.
  • مندنی­پور، شهریار (1386)، ماه نیمروز، چاپ چهارم، تهران: مرکز.
  • .............................. (1368)، سایه­های غار، شیراز: نوید شیراز.
  • .............................. (1375)، مومیا و عسل، تهران: نیلوفر.
  • ............................. (1371)، هشتمین روز زمین، تهران: نیلوفر.
  • میرصادقی، جمال و میمنت میرصادقی (ذوالقدر) (1377)، واژه­نامه‌ی هنر داستان­نویسی، تهران: کتاب مهناز.
  • میرعابدینی، حسن (1386)، صد سال داستان­نویسی در ایران، جلد اوّل و دوم، چاپ چهارم، تهران: چشمه.
  • Alter, Alexandra . (2017). Boom Times for the New Dystopians. New York Times , 30 Mar.
  • Baccolini, Raffaella . )2013.( Introduction: Dystopia and Histories. Dark Horizons: Science Fiction and the Dystopian Imagination.
  • Blakemore, Stephen. (1984). Language and Ideology in Orwell‘s 1984.‖ Social Theory and Practice.
  • Booker, M. Keith. (1994). The Dystopian Impulse in Modern Literature: Fiction as Social Criticism. London: Greenwood Press,. PDF e-book.
  • …………………. (1994). Dystopian Literature: A Theory and Research Guide. Westport, Conn.: Greenwood Press.
  • Dystopia, n.". OED Online. (March 2016). Oxford University Press:  http://www.oed.com/view/Entry/58909;jsessionid=48980D2837EF5F213D07A67618F436D4?redirectedFrom=Dystopia.
  • Fromm, Erich, and George Orwell . (1984). The New American Library of World Literature, Inc.
  • Gottlieb, Erika. (2001). Dystopian Fiction East and West: Universe of Terror and Trial. Montreal: McGill-Queen's Press-MQUP: https://books.google.cz/books?id=gmABBAAAQBAJ&.
  • Hamane, yahia . (2016). George Orwell’s Nineteen Eighty-Four: the Major Characteristics of a Dystopian Society. The People‘s Democratic Republic of Algeria The Ministry of Higher Education and Scientific Research University of Oran.
  • Jameson, F. (1998). Brecht and method. London, UK: Verso.
  • Kaplan, C. M. (2015). Dystopian fiction. In M. K. Booker, (Ed.). Literature and politics today: The political nature of modern fiction, poetry, and drama (pp. 93). Santa Barbara, CA: Greenwood.
  • Lasswell, Harold. (1927). The theory of political propaganda.The American Political Science Review, 21(3), 627-631.
  • Levitas, R., & Sargisson, L. (2003). Utopia in dark times: Optimism/pessimism and utopia/dystopia. In R Baccolini & T. Moylan (Eds.), Dark horizons: Science fiction and the dystopian imagination. New York, NY: Routledge.
  • Merriam-Webster’s online dictionary. (2010).
  • Mill, John Stuart. (Volume XXVIII – Public and Parliamentary Speeches Part November1850 – November 1868 [1850].) In Collected Works of John Stuart Mill, Edited by Bruce L. Kinzer and John L. Robson. Toronto: University of Toronto Press. Retrieved 2015-02-16, http://oll.libertyfund.org/titles/mill-the-collected-works-of-john-stuart-mill-volume-xxviii-public-and-parliamentary-speeches-part-i.
  • Moylan, Tom. (2000). Scraps of the Untainted Sky. Boulder: Westview Press.
  • Sargent, Lyman Tower. (2006). "In Defense of Utopia.
  • Sargent, Lyman Tower. (2010). Utopianism: A Very Short Introduction. Oxford University Press.

Investigating the Components of Dystopia in Modern Stories of Mandanipour

Fatemeh Soltani[3]

Negar khodadadi[4]

 

DOI: 10.22080/RJLS.2022.23622.1303

Abstract

"Urban filth" or "dystopian" literature contrasts with utopian literature. The future imagined for human society in this genre is a sinister, pathological, and filthy future. The main concern of the novelists of dystopian literature is to pay attention to the social and political critique and the reflection of the visible and hidden social problems of the modern era. The grounds for the emergence of the dystopia are works that have looked with extreme pessimism at the reality of human life in the contemporary world. Modern fiction has a corresponding capacity for the genre of dystopian literature because it deals with the problems that have emerged in complex and new forms in today's society and have plagued our contemporaries. Sociologists are not able to clarify the psychological dimensions of these problems with their statistics and study questionnaires. This research is a descriptive-analytical study which aims to discover and study the components of dystopia in short stories from four collections of stories, "Cave Shadows", "Noon Moon", "Mummy and Honey" and "The Eighth Day of the Earth" by Shahriar Mandanipour to date.  Authors seek to answer the following questions: what is the genre of dystopian literature and what are its characteristics? Which components of the genre of dystopian literature do Mandanipour modern stories address? According to the study of modern works by Mandanipour, it became clear that cases such as suicide, identity loss, betrayal, loneliness of modern man, violence and cold behavior, passivity and submission, increasing the spirit of savagery among human beings, mental confrontation with self, disintegration of human relationships, severance of romantic relationship or emotional alienation in couples' relationships are the most important components of dystopia in Mandanipour’s modern stories.

Keywords: Dystopian Literature, Dystopia, Modern Story, Mandanipour.

Extended Abstract

Introduction

The main reason for this study is that authors believe that it is necessary for society to be aware of modern dystopian literature because there may often be warnings for contemporary man that if not neglected, disasters and the same historical mistakes can be prevented. This research is a descriptive-analytical method to discover and study the components of dystopia in short stories from four collections of stories, "Cave Shadows", "Noon Moon", "Mummy and Honey" and "The Eighth Day of the Earth" by Shahriar Mandanipour to dat.  In these works, there are many concerns about the future of mankind, and for this reason they are among the modern dystopian stories that are a kind of speculation about the future of contemporary man. In this study, authors seek to answer the following questions: what is the genre of dystopian literature and what are its characteristics? Which components of the genre of dystopian literature do Mandanipour’s modern stories address? According to the study of modern works by Mandanipour, it became clear that cases such as suicide, identity loss, betrayal, loneliness of modern man, violence and unfriendly behavior, passivity and submission, increasing spirit of savagery among human beings, mental confrontation with self, disintegration of human relationships, severance of romantic relationship or emotional alienation in couples' relationships are the most important components of dystopia in Mandanipour’s modern stories.

Research Methodology

This research is a descriptive-analytical research.

Research Findings

Modern dystopian stories illustrate many of the social realities of the contemporary age. Mandanipour, as a responsible and committed writer, has a special sensitivity to the social problems that have plagued the people of the time. He has highlighted these issues in his works with a critical view and in a sharp, biting and bitter tone.

Most events take place in terrifying and strange spaces: in a city with a cold atmosphere, devoid of feeling, emotion and love, whose human beings are lonely, helpless and doomed to not be understood. They easily betray each other, prefer solitude and isolation, and gradually lose their identity. They are alienated, passive and submissive. They become human beings who do not value home, family and friends living in a city where the breakdown of human relationships, emotional alienation, the severance of emotional and romantic ties between couples due to the immersion of people in everyday life, and the weakening of family relationships abound; a city in which, in contrast to modernity, suicide, betrayal and savagery are on the rise, and humanity has fallen. These themes are the exact examples of dystopian literature in modern stories.

References

- Agenda, Yaghoub. (1373). Fiction in Iran and Islamic countries.

- Ahmadi, Babak (1385). The riddle of modernity. Print: 4. Tehran: Markaz.

- Bardovi, Parisa. (1384). Critique of the works of Shahriar Mandani-Pour. Imam Khomeini International University. Faculty of Literature and Humanities. Supervisor: Reza Samizadeh Liafoei.

- Payandeh, Hossein. (2010). Short story in Iran. Modern stories. Volume II.

- Payende, Hossein. (1382). Criticism Discourse: Articles in Literary Criticism. Tehran: Roozgar.

- Ramin, Farah. (1389). "The structure of knowledge in Moore's utopia and Mahdavi utopia". The Promised East Scientific Quarterly. Fourth year number 13.

- Rahimian, Hormoz (1396). Periods of Persian prose from constitutionalism to the Islamic Revolution. Print: 10. Tehran: Samt.

- Faqih Malek Marzban and Karimi. (1393). "Animal cryptography in Shahriar Mandanipour short stories". Journal of Fiction Studies. second year. No. 3. pp. 91-108.

- Ghaemi, Farzad (1389). "Dystopian literature in contemporary Persian fiction". Journal of Persian Literature, Islamic Azad University of Mashhad.

- Katozian, Mohammad Ali (1388). Sadegh Hedayat and the death of the author. Print: 2. Tehran: Markaz.

- Gordon, Walterky. (1370). "An Introduction to Literary Criticism from a Sociological Perspective." Translated by Jalal Sokhanvar. Adabestan. second year. No. 11. pp. 37-40.

- Alaei, Providence. (1380). "Literary Criticism and Sociology". Book of the Month of Literature and Philosophy. forth year. Nos. 10 and 11. pp. 20-33.

- Mandanipour, Shahriar (1386). Noon month. Print: 4. Tehran: Markaz.

- Mandanipour, Shahriar (1368). Cave shadows. Shiraz: Navid Shiraz.

- Mandanipour, Shahriar (1375). Mummies and honey. Tehran: Niloufar.

- Mandanipour, Shahriar. (1371). The eighth day of the earth. Tehran: Niloufar.

- Mirsadeghi, Jamal and Meymant Mirsadeghi (Zolghadr). (1377). Glossary of the art of storytelling, Tehran:Ketab Mahnaz.

- Mir Abedini, Hassan. (1386). One hundred years of storytelling in Iran. Volumes one and two. Print: 4. Tehran: Cheshmeh.

- Baccolini, Raffaella .  )2013.( Introduction: Dystopia and Histories. Dark Horizons: Science Fiction and the Dystopian Imagination.

_Blakemore, Stephen. (1984). Language and Ideology in Orwell‘s 1984.‖ Social Theory and Practice.

_Booker, M. Keith. (1994). The Dystopian Impulse in Modern Literature: Fiction as Social Criticism. London: Greenwood Press,. PDF e-book.

_ Booker, M. Keith. (1994).  Dystopian Literature: A Theory and Research Guide. Westport, Conn.: Greenwood Press.

_Dystopia, n.". OED Online. (March 2016).  Oxford University Press:

http://www.oed.com/view/Entry/58909;jsessionid=48980D2837EF5F213D07A67618F436D4?redirectedFrom=Dystopia.

_Fromm, Erich, and George Orwell . (1984). The New American Library of World Literature, Inc.

_Gottlieb, Erika. (2001). Dystopian Fiction East and West: Universe of Terror and Trial. Montreal: McGill-Queen's Press-MQUP: https://books.google.cz/books?id=gmABBAAAQBAJ&.

_ hamane, yahia . (2016). George Orwell’s Nineteen Eighty-Four: the Major Characteristics of a Dystopian Society. The People‘s Democratic Republic of Algeria The Ministry of Higher Education and Scientific Research University of Oran.

_Jameson, F. (1998). Brecht and method. London, UK: Verso.

_Kaplan, C. M. (2015). Dystopian fiction. In M. K. Booker, (Ed.). Literature and politics today:

-The political nature of modern fiction, poetry, and drama (pp. 93). Santa Barbara,

CA: Greenwood.

_Lasswell, Harold. (1927). The theory of political propaganda.The American Political

Science Review, 21(3), 627-631.

_Levitas, R., & Sargisson, L. (2003). Utopia in dark times: Optimism/pessimism and utopia/dystopia. In R. Baccolini & T. Moylan (Eds.), Dark horizons: Science fiction and the dystopian imagination. New York, NY: Routledge.

_ Merriam-Webster’s online dictionary. ( 2010). 

_Mill, John Stuart. (Volume XXVIII – Public and Parliamentary Speeches Part November1850 – November 1868 [1850].)  In Collected Works of John Stuart Mill, Edited by Bruce L. Kinzer and John L. Robson. Toronto: University of Toronto Press. Retrieved 2015-02-16, http://oll.libertyfund.org/titles/mill-the-collected-works-of-john-stuart-mill-volume-xxviii-public-and-parliamentary-speeches-part-i.

_Moylan, Tom. (2000). Scraps of the Untainted Sky. Boulder: Westview Press.

_ Sargent, Lyman Tower. (2006). "In Defense of Utopia.

_Sargent, Lyman Tower. (2010). Utopianism: A Very Short Introduction. Oxford University Press.

Funding

There is no funding.

Authors’ Contribution

Authors have contributed equally.

Conflict of Interest

There is no conflict of interest.

Acknowledgments

……

 

[1]- استادیار دانشگاه اراک، ایران (نویسنده­ی مسؤول) رایانامه: f-sultani@araku.ac.ir

[2]- دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه اراک، ایران، رایانامه: negarkhodadadi1998@gmail.com

[3] Corresponding author: Master student of Arak University. Email: f-sultani@araku.ac.ir

[4] Associate Professor of Arak University

  • نابع و مآخذ

    • آژند، یعقوب (1373)، ادبیّات داستانی در ایران و ممالک اسلامی، تهران: آرمین.
    • احمدی، بابک (1385)، معمّای مدرنیته، چاپ چهارم، تهران: مرکز.
    • بردویی، پریسا (1384)، نقد و بررسی آثار شهریار مندنی­پور، پایان­نامه ، به راهنمایی رضا سمیع­زاده لیافوئی، دانشگاه بین­المللی امام خمینی(ره)، دانشکده‌ی ادبیّات و علوم انسانی.
    • پاینده، حسین (1389)، داستان کوتاه در ایران، داستان­های مدرن، جلد دوم، تهران: نیلوفر.
    • ......................... (1382)، گفتمان نقد: مقالاتی در نقد ادبی، تهران: روزگار.
    • رامین، فرح (1389)، «ساختار معرفت در اتوپیای مور و آرمان­شهر مهدوی»، فصل‌نامه‌ی علمی - پژوهشی مشرق موعود، س4، ش 13: 59-87.
    • رحیمیان، هرمز (1396)، ادوار نثر فارسی از مشروطیّت تا انقلاب اسلامی، چاپ دهم، تهران: سمت.
    • روسو، ژان­ژاک (1400)، قرارداد اجتماعی، چاپ بیست­ودوم، ترجمه­ی مرتضی کلانتریان، تهران: قاصدک.
    • علایی، مشیت (1380)، «نقد ادبی و جامعه­شناسی»، کتاب ماه ادبیّات و فلسفه، س4، ش 10 و 11: 20-33.
    • فقیه ملک­مرزبان، نسرین و طاهره کریمی (1393)، «رمزگان­شناسی حیوان در داستان­های کوتاه شهریار مندنی­پور»، فصل‌نامه‌ی تخصّصی مطالعات داستانی، س2، ش 3: 91-108.
    • قائمی، فرزاد (1389)، «ادبیّات پلیدشهری در داستان معاصر فارسی»، فصل‌نامه‌ی تخصّصی ادبیّات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد، ش 13: 122-134.
    • کاتوزیان، محمدعلی (1388)، صادق هدایت و مرگ نویسنده، چاپ دوم، تهران: مرکز.
    • گوردن، والترکی (1370)، «درآمدی بر نقد ادبی از دیدگاه جامعه­شناختی»، ترجمه‌ی جلال سخنور، ادبستان، س2، ش11: 37-40.
    • مندنی­پور، شهریار (1386)، ماه نیمروز، چاپ چهارم، تهران: مرکز.
    • .............................. (1368)، سایه­های غار، شیراز: نوید شیراز.
    • .............................. (1375)، مومیا و عسل، تهران: نیلوفر.
    • ............................. (1371)، هشتمین روز زمین، تهران: نیلوفر.
    • میرصادقی، جمال و میمنت میرصادقی (ذوالقدر) (1377)، واژه­نامه‌ی هنر داستان­نویسی، تهران: کتاب مهناز.
    • میرعابدینی، حسن (1386)، صد سال داستان­نویسی در ایران، جلد اوّل و دوم، چاپ چهارم، تهران: چشمه.
    • Alter, Alexandra . (2017). Boom Times for the New Dystopians. New York Times , 30 Mar.
    • Baccolini, Raffaella . )2013.( Introduction: Dystopia and Histories. Dark Horizons: Science Fiction and the Dystopian Imagination.
    • Blakemore, Stephen. (1984). Language and Ideology in Orwell‘s 1984.‖ Social Theory and Practice.
    • Booker, M. Keith. (1994). The Dystopian Impulse in Modern Literature: Fiction as Social Criticism. London: Greenwood Press,. PDF e-book.
    • …………………. (1994). Dystopian Literature: A Theory and Research Guide. Westport, Conn.: Greenwood Press.
    • Dystopia, n.". OED Online. (March 2016). Oxford University Press:  http://www.oed.com/view/Entry/58909;jsessionid=48980D2837EF5F213D07A67618F436D4?redirectedFrom=Dystopia.
    • Fromm, Erich, and George Orwell . (1984). The New American Library of World Literature, Inc.
    • Gottlieb, Erika. (2001). Dystopian Fiction East and West: Universe of Terror and Trial. Montreal: McGill-Queen's Press-MQUP: https://books.google.cz/books?id=gmABBAAAQBAJ&.
    • Hamane, yahia . (2016). George Orwell’s Nineteen Eighty-Four: the Major Characteristics of a Dystopian Society. The People‘s Democratic Republic of Algeria The Ministry of Higher Education and Scientific Research University of Oran.
    • Jameson, F. (1998). Brecht and method. London, UK: Verso.
    • Kaplan, C. M. (2015). Dystopian fiction. In M. K. Booker, (Ed.). Literature and politics today: The political nature of modern fiction, poetry, and drama (pp. 93). Santa Barbara, CA: Greenwood.
    • Lasswell, Harold. (1927). The theory of political propaganda.The American Political Science Review, 21(3), 627-631.
    • Levitas, R., & Sargisson, L. (2003). Utopia in dark times: Optimism/pessimism and utopia/dystopia. In R Baccolini & T. Moylan (Eds.), Dark horizons: Science fiction and the dystopian imagination. New York, NY: Routledge.
    • Merriam-Webster’s online dictionary. (2010).
    • Mill, John Stuart. (Volume XXVIII – Public and Parliamentary Speeches Part November1850 – November 1868 [1850].) In Collected Works of John Stuart Mill, Edited by Bruce L. Kinzer and John L. Robson. Toronto: University of Toronto Press. Retrieved 2015-02-16, http://oll.libertyfund.org/titles/mill-the-collected-works-of-john-stuart-mill-volume-xxviii-public-and-parliamentary-speeches-part-i.
    • Moylan, Tom. (2000). Scraps of the Untainted Sky. Boulder: Westview Press.
    • Sargent, Lyman Tower. (2006). "In Defense of Utopia.
    • Sargent, Lyman Tower. (2010). Utopianism: A Very Short Introduction. Oxford University Press.