نویسندگان
1 استاد گروه زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه خوارزمی
2 دانش آموخته ی کارشناسی ارشد ادبیّات تطبیقی دانشگاه خوارزمی
چکیده
کلیدواژهها
66
)بررسی تطبیقی امپرسیونیستی دو شخصیّتّ نمادین «مجنون» و «اورفه» بر اساس نگارههای بهجامانده(
حبیب الله عبّاسی6 محمّّدرضا فرهمند8
چکیده
اگر به تعبیر هراکلیتوس عالم را هماهنگی کشهشهها بهدانیم کهه در سهمتههای مختلهف هستی اعم از متون دیداری و نوشتاری تبلور یافته است، پس میتوان برونداد این کششها را در برخی از شخصیتهای نمادین ادبیهات جههان ماننهد اورفهه و مجنهونق ههم در متهون نوشتاری و ههم در متهون دیهداری مثهل نگهارههها یافهت. درایهن نوشهتار از منظهر مکتهب امپرسیونیسم و با نگاهی تطبیقی بر اساس مطابقت وجوه داستانیِّ زنهدگی و مهرا ایهن دو شخصیّّت )مجنون و اورفه( در متون ادبی، به بررسی مطابقت شگفتانگیز تابلوهای تمثهالی آنان مبادرت گردد و مشخص شود که تواترات شخصیّّتی چگونه در متن ادبهی و هنهری بها هم پیوند یافتهاند. علاوه بر هممحوریِّ مناسبی که در همان مرحلهی ابتدایی نمادین سهازی از مجنون با اورفه دیده میشود، به ارتباط احتمالی دیگری میهان ایهن دو شخصهیّّت اشهاره گردد که از پیش آگاهی آفرینندگان اثر در فضای داستانی روایهت عربهی مجنهون و سهپس تابلوهای نگارهی مجنون در میان حیوانهات در ادبیّّهات و نگهارگری ایرانهی بها سرگذشهت و نمونهی نقّّاشیهای رسم شده از اورفهق و پیش زمینهی آشنایی با اساطیر یونهان و اشهترا نمادهای نجومی در هیئت بطلمیوسی خبر میدهد .خالقهان گمنهام ایهن نگهارههها هماننهد هنرمند امپرسیونیست توانستهاند جهان را بیشتر از نظر عواطف و احساس خهود بنگرنهد تها حقیقت وا ع خارجیق به عبارت دیگر کوشششان مصهروف نمهایش حقهایقی شهده کهه بهر حسب احساسات و تأثّّرات شخصی خود در کردهاند.
واژههای کلیدی: مجنون، اورفه، نگارگری، امپرسیونیسم، ادبیات تطبیقی.
habibabasi54@yahoo.com
68
3-درآمد
اورفه یوردیکه و مجنون لیلی ) هیس عهامری( دو شخصهیّّت نیمههافسهانهای ونیمهتاریخی هستند که طی تطوّّری ادبی از روایات شفاهی، حرکتی انتقهالی در مضمون داستانی داشته و در ادبیّّات غنایی و عرفانی در کنار تیپههای دیگهری تبدیل به شخصیّّتی نمادین از عشی خالص و بی شهائبهق و نیزعشهی عرفهانی از نوع آرمانی و افلاطونی آن شدهاند. در نگاهی تطبیقی و بر اساس مطابقت وجوه دیگری از داستان زندگی و مرا این دو شخصیّّت مانند: بیابان نشینی و دوری از آدمیان، انس و الفت با حیوانات و مظاهر طبیعت، پدیدهی مهرا بهه عنهوان پایانی برای جدایی ابدی عاشی از معشوق و زنده ماندن یکی از آنهان همهراه بها تحمل رنج جدایی از آن دیگری که اکنون با تجربههی مهرا بهرای همیشهه از دنیای زندگان خارج شده است، وفهاداری عمیهی همهراه بها نهوعی وارسهتگی و استغنا از تکرار تجربهی عشی با دیگری- سرگذشت مجنون یهاد آور اسهطورهی دردنا و عمیی اورفه است. آنچه ایهن فرضهیه را بهه زعهم نگارنهدگان تقویهت میکند مطابقت و همسانی تابلوهای تمثالی ازین دو شخصیّّت مهم است. ما بها تحلیل و مطابقت نگارههای رسم شده از مجنون لیلی و اورفه میخواهیم علهاوه بر هممحوری بارزی که در همان مرحلهی ابتدایی نمادینسازی بسیار مشابه از مجنون با اورفه وجود داشته، به ارتباط احتمالی دیگری بین ایهن دو شخصهیّّت پی ببریم که از پیشآگاهی آفرینندگان اثهر در فضهای داسهتانی روایهت عربهی مجنهون و سهپس تابلوههای نگهارهی مجنهون در میهان حیوانهات در ادبیّهات و نگارگری ایرانی با سرگذشت و نمونه نقاشهیهای رسهم شهده از اورفهه و پهیش زمینههی آشهنایی بها اسهاطیر یونهان و اشهترا نمادههای نجهومی در هیئهتبطلمیوسی خبر میدهد. این همه نمیتوانهد تنهها یهک تهداعی یها الگهوبرداریمحض باشد و حتی اگر آن را الگوبرداری نیز بدانیم ناچار باید به وجوه تشهابهی
69
میان این دو شخصیّّت نزد شاعران و نقاشان متهأخّّر در ادت ایرانهی ه اسهلامی ائل باشیم )6( که اساس این الگو برداری رار گرفته است.
نقاشیهای رسمشده و بازمانده از مجنون و اورفه را میتهوان از منظهر مکاتهب ادبی و هنری جدید نیز بررسی کرد و درمشتر هایی میان این نگارهها یافهت از جمله مکتب امپرسیونیسم .خالقان گمنام اینها توانستهاند هماننهد هنرمنهد امپرسیونیست جهان را بیشتر از دریچهی عواطف و احساسات خهود بنگرنهد تها حقیقت وا ع خارجی. به عبارت دیگر کوشششان مصروف نمایش حقایقی شده که بر حسب احساسات و تأثّّرات شخصی خود در کردهاندق چه امپرسیونیسم جهانبینى است که بیش از هر چیز به درهم شکستن پوستهی اشهیا و بررسهى گوهرها مىاندیشد. هنرمند امپرسیونیست در پى ترسیم طبیعهت نیسهت و بهر چهار پایهی: رمانتیسم احسهاس، تصهوّر، تخیهل و عشهی نمهىایسهتدق بلکهه در حقایی اشیا اندیشه مىکند. هنر او یافتن حقایی نابى است که در پشت پهردهی رنگا رنگ اشیاى ریز و درشت پیرامون ما پنهان شدهاند )8(.
همچنین بایسته است یادآور شویم توسعه و حمایت از هنر نگهارگری و سهنّت به تصویر کشیدن مجالس پرنقش و نگار از نگارگری ایرانی ه اسلامی برای کتب استنساخ شده در دربار شاهان و امرا در دورههای مختلف تهاریخی بههخصهو دورهی ایلخانی، تیموری و صفوی و در پی پدیدآمدن و پیشرفت مکاتب نقاشی تبریز و هرات و شیراز که استادان هر کدام سعی داشتند مؤلفههههای سهبکی و تاریخی دورهی خود را در آثارشان بگنجانند باع آفهرینش تعهداد عمهدهای از مجالس مرتب با داستانهای غنایی و حماسی بر اسهاس کتاتههایی همچهون شاهنامه فردوسی و خمسه نظامی شد )9(. مها بها معرفهی یکهی از اصهلیترین مجالس نگارگری داستان مجنون لیلی که هر بار با تغییرات جزییق اما با همهان مؤلفهها و عناصر محوری، بخهش بیابهاننشهینی مجنهون و همهدمی وحهوش و حیوانات صحرا با او که عمهدتاً بهر اسهاس لیلهی و مجنهون نظهامی گنجهوی )و
64
نسخههای متأخّّر آن از دیگر شاعران فارسی و ترکی زبان( رسهم شهده اسهت وتطبیی آنها با نگارههای متناظر از اورفهی یونانی که آن هم کمابیش از همینساختار و ترکیب برخوردار است، تلاش میکنیم به وحدت مضمونی دست یابیم که نشانهی آشنایی شاعران و نقاشان از داستان و نگارههای به جا مانده از اورفه در نگارههای یونانی است.
0-پیشینهی تحقیق
تاکنون پژوهشی مستقل دربارهی موضوع حاضر انجام نگرفته استق امّا یکی از مطالعات تطبیقی مهم دربارهی سیر تطوّّر داستان و شخصیّّت مجنون عامری از خاستگاه بیلهای و تاریخی عرت پس از اسلام تا راه یافتن آن به ادت غنهایی و بزمی فارسی در خمسهی نظامی گنجوی و مقلّّدان پهس از او، و سهپس تبهدیل این شخصیّّت به یک نماد عشی پا و عارفانهه و خهالص در عرفهان اسهلامی را محمّّد سعید جمالالدّین در کتات الادت المقارن، دراسات تطبیقیه فی الهادبین العربی والفارسی خود انجام داده است. او اشاره میکند که در تاریخ ادت عربهی اوّلین و مهمترین کسی که دراین باره دست به تحقیقات زده و روایتههای گهاه متنا ض از زندگی مجنون عامری و ماجرای عشی اثیری او را با لیلی جمعآوری و تدوین کرده ابوالفرج اصفهانی است که با بیطرفی محققّانه و بهدون تغییهر و دست بردن در روایتهای متفاوت در این زمینه، همهی روایتههای تهاریخی و افسانهای )4( پیرامون مجنون لیلی را در کتات سترا «الاغانی» ثبهت کهرده و اتّفا اً همین موضوع باع حفظ غنا و چندلایگی داستان شده اسهت کهه بعهدها دست شاعری همچون نظامی را در انتخات و حتی تغییهر و تبهدیل محورههایخاصی از داستان، اعم از جغرافیای صّه، فضای داستان، روایت خطی و مناسببرای پرورش مضمون آن به نحو خا و مطلوت خهود بهاز گذاشهته و توانسهته
67
چهرهی این عاشی عُُذری را تبدیل به نمادی از عشی بیشهایبه و پرشهور کنهد)جمال الدّین ،6335:بخش دوم- فصل سوم(.
6-روش و قلمرو تحقیق
با توجّه با این که جان دیویی در کتابش به نام «هنر به عنوان تجربه» به وجود جوهری مشتر میهان همههی هنرهها ایهل اسهت و همچنهین معتقهد اسهت «شرای عمومی وجود دارد که بدون آنها تجربهی هنری ممکن نیست» )ولک
6959: 644 -647(، این پژوهش به روش مکتهب ادبیهات تطبیقهی آمریکهایی انجام گرفته است که «بر همبستگی پژوهشهای انسانی و ضرورت پژوهشهای تطبیقی برای روشهن سهاختن برخهی از جنبههههای مههم آنهها تأکیهد دارد» )کفافی،6958: 67( این مکتب به مقایسه میان ادبیات و دیگر هنرهها و کشهف رواب موجود میان ادبیات و سایر پژوهشهای علهوم انسهانی مهیپهردازدق چهه معتقد است هر متنی خواه ادبی یا غیر ادبی متشکّّل از ساختار و عناصری است که آن را جهانی میکند و از زمان و مکان محدود فراتر میبرد و برخهی عناصهر سازندهی آن مثل حادثه، آن را به شهرای تهاریخی و محلهی پیونهد مهیدههد .بنابراین «مضامین مشتر » و «تواردهای همانند» در تطوّّر شخصیّّتهای ادبی و برونداد تصویری این شخصیّّتهها در آثهار هنهری و تجسهمی از مبهانی ایهن پژوهش است.
4-قدر مشترکهای داستانی اورفه و مجنون
اورفه بزراترین شاعر و نغمهسرای افسانهای یونان است. او و هرمس را شهاید بتوان از نمونههای اساطیری منحصر به فرد یونان دانست کهه پها را از حهوزهی اسطورههای چند خدایی یونانی فراتر گذاشته و به حوزهی حکمهت و فلسهفه و نیز مبانی دینی- فرهنگی سایر ادیان در ایهران و مصهر و روم و حتهی بهه وادی
61
عرفان مسیحی و اسلامی )هرمنوتیک، گنوسیسم و اورفهایسم( وارد شهدهانهد ولذا این دو شخصیّّت در حوزهی مطالعات تطبیقی بین این ادیهان و فرهنهگههانقشی بسیار محوری و تعیینکننده ایفا میکنند. بخش هایی از افسانهی اورفهه که به ارتباطش با آرگونتها و راهبری معنوی او در این سفر و توانایی بینظیهر او در رامکردن پریان و امواج خروشان دریا برای همراهانش مربوط میشهود در این گفتار مورد نظر ما نیست، هرچند به نقش رهبری معنهوی و پیامبرانههی او در امر هدایت آدمیان و غلبه بر مظاهر خشم و استیلای طبیعهت بها اسهتفاده از تواناییهای ماوراالطبیعی او که در ساز و نوای سحرانگیزش نمهود یافتهه اشهاره میکند. اما روایتهای متفاوتِّ سرنوشت و مرا غم انگیهز او و جاودانهه شهدن چنگ جادوییاش در میان صُوََر فلکهی و اسهتفاده از مضهمون آسهمانیشهدن و تقارن آن با عشی آسمانی و افلاکی در ادبیّّات عرفانی ایرانیاسهلامی کهه اسهاس آن وحدت دیدگاه در هیئت نجوم بطلمیوسی و نظریهی افلا است، اولین وجه تشابه دو شخصیت مورد بح ماست. عهدم اعتنهای او بهه عشهی زنهان پهس از جدایی ابدی از همسرش اوریدیس نیز، او را از نظرگاه عشی عُُذری نات همتای مجنون میکند و این دومین وجه اشهترا و تطهابی یافهت شهده در همسهانی شخصیّّت بین مجنون و اورفه در این پژوهش است. وجه سهومی کهه مها را بهه همسانی این دو شخصیّّت افسانهای نزدیکتر میکند، همانا پایداری و وفهاداری شگرف آنان در عشی زمینی است که تا دم مرا و از دستدادن طعی معشوق نیز کورسوهای امیدِّ به سرانجام رسیدن آن به خاموشهی نمهیگرایهد و تلهاش و مقاومت بینظیری که هر دوی این شخصهیّّتهها در امهر ثبهات در عشهی نهات زمینی و چالش با مرا معشوق از خود نشان میدهند. اورفه برای دسهت یهابیدوباره به همسرش اجازهی سفر به لمرو هادس- خدای جهان مردگان در زیهرزمین- را از درگاه زئوس خدای خدایان میگیرد و با آرام کردن سربروس- سگسه سر و نگهبان وحشهتنا دروازه جههان زیهرین- از آن عبهور مهیکنهد و از
65
هادس و همسرش پرسفونه اجازه میگیرد که همسرش یوردیکهه را بهه جههانزندگان باز گرداند اما شرط عجیب و سنگین آنان- ننگریستن بهه همسهرش تهاخروج از لمرو هادس- که در وا ع کنایهای از ننگریسهتن بهه پشهت سهر و بهه گذشته است )امری تقریباً محال و ناشدنی که از ذات اضطراتآمیز عشی و بیم ناپایداری درآن و نیاز به حصول اطمینان از آنچه در پشت سر میگهذرد نشهأت گرفته و اصولاً ازسرشت گذشتهگرا و نوستالوژیک آدمی بر نمیآیهد(، سرنوشهت دردنا جدایی همیشگی بین آنان و اجتناتناپذیری مرا را به تأثّّرانگیزتهرین وجهی باز مینمایاند )7(. این که مرا تجربهی اطع و دردناکی است که برای ابد بین زندگان و مردگان جدایی میافکندق پایان تراژیک تمامی داسهتان ههای عاشقانهی نات است که در هر سه داستان اورفه، مجنون لیلی و رومئو و ژولیت مشتر است. مضمون جدایی توس عامهل مهرا و عهدم وصهال عشّهّاق و در نتیجه پا و اثیری ماندن یک عشی زمینی، دستمایهای است که این عشّّاق و ماجراهایشان را از مضمونی ساده و زمینی به عشقی پا ، بی شائبه و آسمانی بدل میکند. بکر ماندگی یک یا هر دوی این گونه عاشقان آنان را بهه مرزههای تقدّّس میکشاند و محملی برای عرفانیشدن داستان فراهم میکند. عشقی کهه به وصال نرسیده لاجرم آسمانی است و شایستهی پاداش آن جهانی، و فراموش نکنیم که مریم عذرا در مسیحیت برترین نماد تقهدّّس ناشهی از بهاکرگی اسهت )1(.
چهرهی این عشی عُُذری در ادبیّّات عهرت دارای چنهدین مصهداق و سهابقهی تاریخی است که آن را برای انسهانی کهه در سهاحت چنهین فرهنگهی مهیزیهد بیاغراق، باورپذیر میکند. این مایه و مضمون عشی در ماجرای مجنون عهامری و لیلی حتی از افسانهی اورفه هم ویتر و پر رنگتر است چرا کهه هرمانهان و مصادیی آن انسانهایی کاملاً زمینی هستند که در زمان و وع مهاجرا هنهوز بههساحت افسانه و اسطوره وارد نشده بودند. بعدها روایتهای افسانهآمیهز راویهان
65
عرت، و سپس پرداخت شاعرانهی نظامی گنجوی رنگ اثیری ایهن عشهی را درمثنوی لیلی و مجنون بسیار پختهتر و پر مایهتر میکنهد. اسهتغنای مجنهون ازوصال و عشی ورزی او با یاد و خاطرهی لیلی و صبوری و پهایمردیاش در ایهن عشی او را در نظرگاه دین اسلام هم فردی با ارزش میکندق چرا که عنصر صهبر و پاکدامنی او نمونهای از عفت و تقوای دینی به شمار مهیرود )جمهال الهدین ،6335: بخش دوم- فصل سوم( و همین امر دستمایهای برای ورود این داستان به ادبیّّات عرفانی میشود. پس جنبهی تقدس نیز از وجوه مشتر دیگهر ایهن دو شخصیّّت است که از هر دوی آنان سمبلی آیینی )اورفهایسم نزد یونانیهان و رومیان( )اسمیت،6953:اورفیسهم( و نمهادی عرفهانی )مجنهون نهزد شهاعران و عارفان ایران مانند نظامی، مولوی، حافظ و...( میسازد.
مهمترین بخش در تابلو نگهاره ههای اورفهه و مجنهون کهه نظریههی مها را در همسانی دو شخصیّّت آنان تقویت میکند همانا انهس بها وحهوش و حیوانهات و دوری گزیدن این دو از آدمیان و پناهگرفتنشان در طبیعت است که در ساختار افسهانهای و اسهطورهای از اورفهه و مجنهون وجهود دارد. مها در اینجها ایهن دو شخصیّّت افسانهای را کاملاً مطابی با یکدیگر میبینیم که یکی برای پاسداشهت خاطرهی معشوق از دست رفته و حفاظهت از عشهی تغییرناپهذیر خهود بهه او و دیگری برای حفظ حرمت بیلهای خود و معشهو ی کهه در سهایهی مناسهبات آیینی و بیلهای- اگر چه به جهان مردگان نرفته امّا در عمل و در جهان عینی برای همیشه از دسترس عاشهی پاکباختهه دور شهده اسهت- بهه طبیعهت پنهاه میبرند و در همراههی متقابهل، طبیعهت و سهاکنان و عناصهر آن نیهز بهه ایهن شخصیّّتها پناه میجویند و حهریم حضهور آنهان، حهرم انهس انهواع جهانورانی میشود که در حالت طبیعیِّ خود نه با آدمیان و نه با یکدیگر جمع نمیشهوند .
درت و نیروی عشی و تقدّّس حاصل از پرهیزگاری این دو آنهان را بهه نهایهتِّهمراهی متقابل با طبیعت میکشاند و جهانوران، رام نیهروی موسهیقی اورفهه و
63
احساسات شاعرانهی مجنون مهیشهوند و در ایهن میهان مجنهونی کهه نظهامیگنجوی بدان پرداخته است در ساحت طبیعت حتی از اورفهه ههم پهر جنهب وجوش تر و ارتباطش با مظاهر طبیعت و درت همانند سازی او از هر مظههری برای تذکر و یادآوری و تقویت عشی خود به معشو ش از اورفهه هویتهر اسهت )5(. شکی نیست که هردو شخصیّّت، آگاهانه نمهیخواهنهد جهایگزینی انسهانی برای عشی خود بیابند و برای همهین احتهراز اسهت کهه بهه غیهر آدمیهان پنهاه آوردهاند و هر دو هر کدام به نوعی متفاوت جان خود را بهر سهر ایهن احتهراز و اعراض از آدمیان مینهند و در مرگی غمنا در ساحتی غیهر ایهن جههانی بهه وصال معشوق میرسند )نظامی گنجوی ،6950: 9/1154(. نیز این تشهابه کهه ترتیب مرا عشّّاق در دو داستان نیز کاملاً همانند است: ههر دو پهس از مهرا معشوق از دنیا میروند. یعنی نه تنها وصال حاصهل نمهی شهودق بلکهه آخهرین ضربهی روحی دردنا ناشی از مشاهدهی مرا طرف مقابل و زجر زندگی پس از او را هم میچشند و علاوه بر ایهنهها گهور اورفهه و مجنهون، ههردو بهدل بهه زیارتگاه و معبدی میشود که نیاز عاشقان را بر میآورد و بلایا را از مهردم دفهع می کند )5(. در این زمینهی مشتر ق شخصیّّت دیگری با رفتار مشهابه هسهت که از ضا خود نظامی گنجوی در بخش دیگهری از خمسههی خهود بهه او ههم پرداخته است و آن فرهاد است. فرهاد هم در یک نوع واکنش دفاع روانی بهرای پا ماندن شخصیّّت خود و معشو ش که از طریهی حهریم ازدواج از دسهترس وصال او دور است به طبیعت )در این جا: کوه( پناه میبرد و اشهتیاق درونهی و میل شدید خود را با تراشیدن سنگهای کوه )کوه کنی( تسلّّی میدهد. تفاوت فرهاد با شخصیّّت اورفه و مجنون در عهدم حضهور نمادههای حیهوانی در مهتن داستان و سیکل وارونه در مرا عاشی، بل از معشوق است. تابلوهای نگارگری شدهی مرا فرهاد بهخوبی گویای تفاوت ماجرای اوست. اما در موضوع مرا وناکامی در عشی زمینی، تشابه مضمونی آشکاری با این دو دارد )3(.
80
اگر روایات و احوالات پراکندهی مجنون را که محققان اولیه و معاصر در آنهااختلاف نظر دارند و حتی باعه شهده برخهی از همهان ابتهدا بهه اصهل وجهودشخصیّّت تاریخی مجنون )و به تبع آن، اصالت داسهتانههای سهاخته شهده یها انتخات شده برای ماجرای او( شک کنند پیش روی رار دهیم، آیا نمهیتهوانیم مدّّعی شویم که در همان مرحلهی اول نمادین سهازی ایهن شخصهیّّت، ممکهن بوده است آن دسته از روایاتی محور داستان او رار گرفته باشهند کهه اشهترا بیشتری با شخصیّّت و جایگاه اورفه دارند!؟ به این مدعا نمیتوان پاسخی صریا داد، مگر با بررسی عمیی و د یی از اولین آشناییها با متون یونانی کهه حهاوی نشانههایی از انتقال این شخصیّّت به حوزهی زندگی و ادت عربهی باشهد. امها از لحاظ نفوذ آیینی اگر بپذیریم کهه مسهیا )ع( ههم در ابتهدا میهان رومیهان بها خصوصیات اورفه که برای آنان شخصیّّتی آشنا بود معرفی و نمادپهردازی شهده است )اسمیت ،6953: اورفیسم( که آشکارترین وجه تشابه آن همانا خصوصیت شبانی است و عیسی مسیا در انجیل صهراحتاً شهبان مهربهان رمههی مؤمنهان نامیده شده است )بیان و تمثیلی کاملاً نمادین از امر ههدایت مهردم بهه کمهک تواناییهای اعطا شدهی الهی برای تسخیر لوت با سحر کلام و الحان آسمانی و هم چنین موضوع ارتباط با طبیعت و حیوانات( و علاوه بر اینکه سنت شبانی در بین پیامبران الهی تداوم عینی هم داشته و از یعقوت تا موسی و پیهامبر اسهلام در عمل بدان مشغول بودهاند و جلوه های این وجه از زندگی این پیهامبران الهی شامل گِِّّردآمدن حیوانات به دور آنان در خلهوت صهحرا، دوری از مهردم و انزوا در طبیعت از آشکارترین وجوه محوری است که این انگارهی کهن را بهرای عرتهایی که خود کوچ نشهین و دامپهرور بودنهد و در همجهواری مسهیحیان و یهودیان نیزمیزیستند و تعدادی از بایل بزرا و مههم آنهان ماننهد تغلّّهب بهه مسیحیت گرویده بودند آنگاه میتوان گفت که مجموعهای از نشانههای دینهی ،آیینی و تمدنیِّ مشتر وجود داشته که میتوانسته انگارهی شخصیّّت والهایش
86
یافتهی شخصیّّتهایی مانند اورفه و مجنون را نزد آنان به انگارهای آشنا و بهاورپذیر بدل کند. این آشنایی بهرای همانندسهازی و تهداعی شخصهیّّت مجنهون و اورفه بستر مناسبی به نظر میرسد که در تداوم تکرار تاریخی و اسهطورهای در کنار هم پیش آمدهاند و خواهیم دید که این وجه پیامبرانه )شهبانی و ههدایت( بین شخصیّّتهای نمادین اورفه، مسیا و داود )ع( اشترا کاملی بر هرار مهی-کند که ناشی از وجه پیامبرانه این شخصیّّتهاست کهه آنهان را در یهک محهور جانشینی اسطورهای و سیر تطوّّر نمایندگی و ارتباط با خداوند )یها خهدایان در جهان کهن( مینشاند. ربانی شدن، خود از سویی دیگر وجه مشتر سرنوشت شخصیّّتهای نجاتدهنده و رستگار کنندهاست و توجه کنیم که اورفه، مسیا ،یحیی و شماری از پیامبران بنیاسراییل همگی به دست مردم کشته یا ربهانی شدند. مردمی که رستگاری آنان در گهرو تعلیمهات همهین نجهات دهنهدگان و رسولان بود )یونگ،6956: 803-884(.
4-3- معرفی و مقایسهی نگارهها
در شرح نگارههای مربوط به اورفه و مجنون، آن مجالسهی مهورد بررسهی هرار میگیرند که محور اصلی در مشتر بین این دو شخصیّّت را که بیابان نشینی و دوری از آدمیان و مظاهر زندگی اجتماعی است به تصویر کشهیده انهد. ابتهدا یکی از اصلیترین نگارههای اورفه را بررسی میکنیم:
88
4-0- نگارههای اورفه
یکی از مشهورترین نگارههای اورفه است که در اکثر منهابع مربهوط بهه معرفهی اورفه در فرهنگ ها و دایرة المعارفها بدان بر میخوریم. تصویر نقهش شهدهی مورد نظر ما از کتات «فرهنهگ اسهاطیر یونهان و رم» نوشهتهی ژویهل اسهمیت گرفته شده و مربوط است به موزهی پالرم و یک نگهارهی مهوزاییکی اسهت کهه اورفه را در کانون مرکزی و هندسی تصویر نشان میدهد. در چهار طهرف هات تصویر، حیوانات اعم از اهلی و وحشی او را دوره کردهاند )انس حیوان و انسهان در کنار انس حیوانات اعم از اهلی، وحشی، گوشتخوار و گیهاهخوار ههم چنهین خزندگان، دوزیستان و پرندگان با یکدیگر(. ضمناً مشهابهتی بها شخصهیّّت داود )ع( هم در این نگاره دیده میشود. داود )ع( صدایی خوش داشت و سهاز نهی را هم به او منتسب کردهاند. او پیامبری صاحب کتات و لهم بهود و جمهع آمهدن
89
وحوش و پرندگان به دور داود در تمامی روایات اسلامی هم تأییهد شهده اسهت .رام بودن حیوانات، پیامبری داود و ارتباط اورفه بها خهدایان شخصهیّّت مقهدس آنان را همسان می کند و به نوعی می توان ایهن تهابلو را بهه صهورت تطبیقهی تابلویی از داود و هم نشینی حیوانات و پرندگان با او هم دانسهت. ایهن موضهوع عامل پیوندی بین جنبة عرفانی چند خدایی یونانی با ادیان یهودی، مسهیحیت و سپس اسلام است که داود در متون آنها حضهور دارد. اورفهه بهر روی سهنگی نشسته و چنگ معروف خود را به یک دست و لمی را به دسهت دیگهر گرفتهه است )تلفیی موسیقی و شعر که هر دو از الهامات خداوندی هسهتند(. در کنهار اورفه یک تک درخت هست. یک مرغ ماهیخوار )حواصل( در سمت چپ اورفه در کنار طاووس و لا پشتی در گوشهی پایین سمت چهپ تصهویر نشهان داده شده که به عنوان نمادی از حیوانات آت دوست و مجاور آت، می تواند تأکیهدی باشد بر اینکه حتی ماهیان و آبزیان هم با نوای سهحرانگیز اورفهه از آت خهارج میشده و دور او جمع می شدهاند )یونگ، همانجا(. در مجموع، این نگاره تمهام عناصر حیات اعم از انسان، حیوان، نبات و جماد )تختهسنگ( )60( را در خهود جای داده استق به عبارتی تمام مظاهر شناخته شدهی خلقت به طهور خلاصهه در این تابلو جمعند و همه تحت تعلیم و درت اعطاشدهی خداوندی )خهدایان در دین یونانی کهن( به انسان برگزیدهق امّا رنهج کشهیده هسهتند. انسهانی کهه توانایی رنج کشیدن و تحمّّل مصیبت، او را در جایگاه مرکزی حیات مینشاند.
84
اورفه کلاه فریجی مربوط به مردمان آسیای صغیر یعنی بخش آسیایی تمدن و فرهنگ هلنی و یونانی را بر سر دارد. این همان نمونه کلهاه معروفهی سهت کهه تقریباً در تمامی نقاشیها ، مجسمهها و طرحهای مربوط به میترا وجهود دارد و مشهورترین نگارهی آن همان صحنهی ربانی کردن گاو توس میترا است کهه حاوی تندیس میترا، گاو و چندین حیوان از صورتهای فلکی اسهت )اولانسهی ،6955: 80( و میدانیم که خود میترا در آسیای صغیر که محل تلا ی فرهنهگ یونهانی و شهر ی اسهت حضهوری تهاریخی و آشهنا دارد )همهان: 75و16(. ایهن منطقهی جغرافیایی نزدیکترین حوزهی تمدن یونانی به سرزمینههای ایهران و فقاز است و به نظامی گنجوی و محل زندگی او از ما هم نزدیکتر بوده اسهت .از آن گذشته آیین میترا را یک دین آسیایی و ایرانی )هند وآریایی( دانستهانهد که تا یونان و بعدها رم نفوذ کرد و معابد متعدّّد میتهرا شهاهدی بهر ایهن مهدعا هستند تا جایی که آیین مانی و میتراییسم را جدیترین ر یبان مسهیحیت در رم شمرده و بسیاری از نمادها و مراسم آن آیینها را در مسیحیت سراغ دادهاند )همان: 61و65(. علاوه بر این آسیای صغیر در طول تاریخ سیاسی خود منطقه-
87
ای ارتباطی و دارای مو عیت خا ژئوپولیتیهک بهوده و در طهی هرنهها بهین حکومتهای ایرانی و غیر ایرانی )یونانی، رومی، ترکی و عربی( بارهها دسهت بهه دست شده است: از یونانیان و تلا ی آنان در نبرد بها امپراتهوری هخامنشهی تها اسکندر و جانشینان سلوکی او با اشهکانیان، ساسهانیان و امپراتهوری روم... و در دورهی اسلامی نیز علاوه بهر روم مسهیحی تحهت تسهل حکومهتههایی ماننهد سلجو یان و سپس ترکان عثمانی بوده و این دربارها و هنرمندان شهان وار و انتقال دهندهی میرا فکری و فرهنگی به جا مانده در این سرزمین بهه شهمار میروند )66(. علاوه بر همهی اینها همسایگی حکومت صفوی و ر ابت هنهری و فرهنگی که ترکان عثمانی با آنان داشته اند به دری واضا و روشن است که حفظ، توسعه و حمایت از بخش مهمی از سنت نگارگری، زبان و ادبیّّات غنهایی و حماسی فارسی را عملاً عثمانیها )و پیش از آن تیموریان و همزمان در شرقِّ امپراتوری صفوی حکومت بابریان هند( به عهده گرفتنهد. در زمهان صهلا بهین صفویان و عثمانیها این تبادل به صهورت فرسهتادن ههدایا )ماننهد شهاهنامهی طهماسبی که به سلطان عثمانی هدیه شد( و ماموریت هنرمندان بین دربارها و در زمان تخاصم یا سختگیریهای حکومهت ایهدئولوژیک شهیعهی صهفوی بها مهاجرت و پناه گرفتن هنرمندان از دربار صهفوی بهه عثمهانی و بهابری صهورت میگرفته است. سابقهی آشنایی با فرهنگ یونانی ازین هم کهنهتهر اسهت و بهه بل از اسلام میرسد. شاهان اشکانی هرچند یونانیان و بازماندگان اسکندر را از ایران راندندق تا مدتها تحت نفوذ فرهنگ یونهانی بودنهد. سهکه و خه یونهانی هنوز رواج داشت و از اجرای نمایش به سبک یونانی در دربار اشکانیان و شاهان ارمنستان گزارشهای تاریخی در دست است )68(. هدف ما از بیان این مطالب بیگانه نبودن انگاره و ناشناخته نبودن نگارههای اورفه )و میترا( در این حهوزهی فرهنگی است که شامل غرت ایران، فقهاز، ارمنسهتان و آسهیای صهغیر اسهتق یعنی د یقاً حوزهای که شاعران برجسهتهای ماننهد نظهامی گنجهوی و خا هانی
81
شروانی در آن میزیستهاند و به تأیید اشعار و آثارشان با تنوّّع دینهی و مظهاهرفرهنگی آن ناآشنا نبودهاند و این موضوع هم در آثارشان و ههم در شهرح حهالآنان و تماسها و انتسابات خانوادگیشان با پیروان سهایر ادیهان و بهه خصهو مسیحیان که وارثان تمدن یونانی و رمی هسهتند مشههود اسهت. همچنهین دو مکتب مهم نقّاشی شامل مکتب تبریز و دربار عثمانی نیز به ترتیب در مجاورت و داخل حوزهی فرهنگی این منطقه پا گرفتهاند.
اصل بیابان نشین شدن مجنون هم در روایهات تهاریخی کهه بیشهتر آنهها در الاغانی آمده و هم در روایت نظامی گنجوی وجود داردق با ایهن اختلهاف کهه در پرداخت روایی و غنایی داستان از سوی نظامی و بعدها توس داستان سرایان و منظومهپردازان دیگر شاخ و براهایی به آن افزوده شده است. حضور لیلهی در بیابان و خلوت او با مجنون در بسیاری از تابلوهای نگارگری متأخّّر جای حضور تنهای مجنون را گرفته است و تلاشی که در ترتیب دیدار آن دو داده شهده بهر تابلوهای نگارگری هم تأثیر گذاشته و در بعضهی نگهارههها ههم دفهاع حیوانهات
85
وحشی از مجنون در برابر افراد بیلهی لیلهی بهه تصهویر کشهیده شهده اسهت .همچنین در روایات شبه تاریخی و داستانی از شخصهیّّتی ههم نهام بهرده شهده )سلام بغدادی( )جمال الدیّن ،6335: بخش دوم- فصل سوم(که برای شنیدن و ضب اشعار مجنون در بیابان نزد او حاضر میشده و در لیلی و مجنون نظهامی هم آمده است. همچنین ملا اتهای لیلی و سلیم دایی یس با او در بیابان هم در مثنوی لیلهی و مجنهون نظهامی روایهت شهده اسهت )گهری ، 6938: 805(. سرایش شعر در میان عشّّاق بدوی و بیلهای امری مرسوم بهوده کهه حتهی تها کنون نیز در میان ایلات و روستا نشینان ایران و عرت وجود دارد و خصوصاً نزد عرت امری بوده بسیار معمول و متعارف. با این حال احتمال دارد وجهود سهلام بغدادی در این داستان توجیهی باشد برای تلاش در انتسهات محکهمتهر بیشهتر اشعار منسوبی که میگویند مجنون در وصف لیلی سروده است و در وا هع از او نیست. بهدین ترتیهب راوی یها سهراینده ایهن اشهعار در یهک تکنیهک روایهی و دراماتیک خود را از صحنهی داستان حذف و هرمان داستان را مسهتقیماً راوی اشعار خود کرده است. بنابر این بر ما پوشیده نیست که امکان دارد اغلهب ایهن اشعار بر اساس سنتی ادبی، زبان حال هرمان داستان بوده و در وا ع شهاعر یها شاعران دیگری بعدها از روی داستانها و روایات زندگی شخصیّّت اصلی مهاجرا به سرودن اشعاری در وصف او و داستان غهم انگیهزش پرداختهه و آنهها را بهه اونسبت داده باشهند. چنانکهه در سهرایش «لیلهی و مجنهون» از سهوی نظهامی گنجوی و بسیاری از متون ادبی مشابه هم به وضهوح مهیبینیم کهه در فراینهد خلی شخصیّّتها، این شاعر است که با انتخات خ سیر مناسب و دلخواه خهود یکسره رنگ و لعات دیگری به داستان میدهد و شخصهیّّتهها از زبهان شهاعر است که سخن میگویند نه از زبان خود و این ویژگهی جالهب و ممتهاز تحهوّّل شخصیّّت ادبی در تاریخ تطوّّر و دگرگونیهاست. از اینجا به بعد در رویکرد ادبی دیگر شخصیّّت حقیقی و تاریخی هرمان داستان اهمّیّّت چنهدانی نهداردق بلکهه
85
شخصیّّت نمادین اوست که زندگی یکسره متفاوتی را پی میگیرد و به حیاتیاز نوعی دیگر در متن ادبی ادامه میدهد. مجنون در منظومههی نظهامی شهایدهنوز سایههایی از وجود و زندگی تاریخی خود را از دست نهداده باشهدق امها در متون ادبی- عرفانی بعدی مانند مثنوی مولوی و... دیگر ههویتی کاملهاً نمهادین دارد، همچون ایاز و عشی و ارادت متقابل بین او و محمود غزنوی کهه بلافاصهله پس از مرا شخصیّّت تاریخی هردوی آنان، گویی از نو و ایهن بهار بهه صهورت نمادین خلی میشوند و در ساحت نماد و اسطوره به حیاتی دیگر میرسند.
نگارهی شمارهی4- مجنون در بیابان، اثر منسوب به آقامیرک )نگارهی اصلی از رهگذر مقایسهی نگارهی اورفه )نگارهی شمارهی6( با نگارهههای مجنهون در بیابان، بهخصو نگارهی شمارهی 4 که به آ امیر نقاش عهد صفوی منسوت است )کهریولهش ، 6953: 55( متوجهه شهباهتههای بنیهادی و ابهل توجّّهه میشویم. نگارهی مجنون بهه سهنت نگهارگری ایرانهی رسهم شهده و سرشهار از جزئیات بصری ستق اما عناصر اساسی و پایهای آن با اند تفاوتی، تکرار جهز به جز و متناظرِّ عناصر نگارهی اورفه است. مجنون بنا بر اصول نقاشهی ایرانهی
83
اگر نه در کانون هندسی تصویر، اما در کهانون بصهری آن هرار دارد. حرکهت وچین خوردگی صخرهها و صخرهی سفید در مرکز که نشیمنگاه مجنون اسهت ،حرکت چشمه از محل شروع که از مقابل مجنهون عبهور مهیکنهد و در پهایین صحنه با یک آبشار کوچهک بهه چمنهزار مهیپیونهدد و حرکهت و حالهات بهدن حیوانات صحنه، همگی مجنون را در کانون این نقاشی ظریف هرار مهیدهنهد .تک درخت نیز عنصر دیگری ست کهه در ایهن مجلهس )در کنهار درخهتههای دیگری که فرعیاند( دیده میشود. حیوانات صهحنه نیهز مشهابه و شهامل انهواع چرندگان و درّّندگان گوشتخوار و نیز پرندگان هستندق با این تفاوت کهه ههی جانور اهلی در نگارههای مجنون به چشم نمیخورد، در حهالی کهه در نگهارهی اورفه وجود دارد. در این جا نیز هر چهار عنصهر آت، گیهاه، حیهوان و جمهاد در کنار شخصیّّت انسانی در این تصهویر فهراهم آمهدهانهد و عنصهر آت بهه طهرزی شاخص نسبت به نگارهی اورفه به صورت جویباری به چشم مهیخهورد. انهس و الفت مجنون با حیوانات به صورت زانو زدن آهویی در پیش پای او تقویت شده است. این همانندی و مطابقت اجزا و عناصر صهحنه در سهایر مجهالس نقاشهی شده از مجنون هم بیش و کم تکرار شده است، جز اینکهه بهه ا تضهای تفهاوت موضوع داستانی و تغییراتی که نظامی گنجوی برای خلی منظومهای غنهایی در طبیعت و جغرافیای داستان داده است شهاهد طبیعهت بهه نسهبت سرسهبزتر و رنگآمیزی و غنای تصویری بیشتر ناشی از خصوصیات سبک نگهارگری ایرانهی هستیم. نکتهی جالب، تقویت عناصر مشتر در نگارههایی است کهه در آنهها مجنون به تنهایی تصویر شده و حتی درخهت نقاشهی شهده ههم بسهیار شهبیه درخت تابلوی اورفه و درختی کم براوبار و نیمه خشک است. بهه جهز نقاشهی آ امیر ، در بیشتر نگارههای مجنون، تهکدرخهت اصهلی صهحنه شهاخهههای خشک و تنهی شکسته شده دارد. در نقاشی آ امیر درختها سالم امها نیمهه خشک و خزان زده به نظرمیرسند.به جز تفاوتههای ناشهی از سهبک نقاشهی ،
90
همانندیها در حدی ست که نوعی نسخه برداری را تداعی میکند. سهنتی کههدر تاریخ نقاشی اسطورهها و شمایل نگاریهای دینی و حواد تاریخی به وفهوردیده میشود: در تمامی آثاری مانند: داوری پهاریس، ونهوس و آدونهیس، تولهد مسیا، رستاخیز مسیا، تصلیب مسیا، رستم و سهرات، معراج پیامبر و... بدون آنکه نقاش تکراری بودن موضوع را ملالآور یا اسبات جلوگیری از ایجاد خلا یت بداندق عناصر صحنه مدام تکرار میشهوند و نقهاش در ازای ثابهت بهودن اجهزای صحنه و سوژه تلاش میکند با تغییر چیدمان، طبیعت و حالهات و مو عیهتهها تفاوت سبک خود و زمانهی خودش را نشان دهد.
7- نتیجهگیری
درست است که ما در این گفتار بیشتر به مقایسهی تطبیقی بین دو اثر هنری پرداختیمق امها سهوای آشهنایی بها منطهی و فلسهفهی یونهان از طریهی نهضهت ترجمهی آثار فلسفی آنان که مورد انکار هی کس نیست، برای ریشهیابی عمهی آشنایی با فرهنگ یونان نیز میتوانیم نشانهههایی دالّ بهر آشهنایی بها فرهنهگ ،ادت، دین و انگارهههای اسهاطیری آنهان بیهابیم .منتهها بهه نظهر مهیرسهد کهه شر آمیز بودن این اساطیر و باور به چند خدایی نزد آنان باع عدم ترجمه یا تغییر و تبدیل و یا اخفا و امحا در ترجمهی این بخش از فرهنگ یونانی شهده و آنها را به سمت «ژرف ساخت» و «متن پنهان» برده اسهتق چهرا کهه بها بهاور توحیدی مسلمانان به شدّّت مغایر بهوده اسهت. در حهالی کهه آیهین مسهیحیت مبتنی بر تثلی ، خود را با این موضوعات بیشتر وفی داده و بسهیاری از مبهانی دینی و اعتقادی و نمادها و مراسم یونانی، مانوی، میترایی و گنوسی را در خهودهضم کرده است )اولانسی،6955: 61و65(. همانگونهه کهه در انتقهال فرهنهگهندی به ایرانی نیز به دلیهل محوریهت توحیهدباوری نهزد ایرانیهان، بسهیاری ازخدایان هندی به صورت تطوّّر یافته در چهرهی پهلوانان و ایزدان و یها دیهوان و
96
اهریمنان از فرهنگ هندی به فرهنگ ایرانی راه یافتند )بهار،6930: 931( پسمحتمل است که چنین رویدادی در انتقال اساطیر یونهان ههم رخ داده باشهد وخدایان یونانی و داستانهای مرتب به آنان به صورت حکایهتههای پیهامبران ،فرشتگان یا شیاطین، دیوها و پریان و... )در صورت تطوّّر یافتهی خود در الهب نمادهای فرهنگی – دینی مسیحیان و رومیان( به ادبیّّات دورهی اسلامی منتقل شده و یا به کلی از طرح و بس این مفاهیم به صورت آشهکار و خهود خواسهته اجتنات شده باشد و این مظاهر و مبانی به صهورتههای دیگهری در لایههههای بسیار پنهانتر ادبی و فرهنگی و حتی آیینی تبدیل و تبدّّل یافته باشند. تغییهر شخصیّّتی که برخی از چهرهههای یونهانی در فلسهفه و حکمهت و ادت ایرانهی- اسلامی یافتهاند گواه دیگری بر این مدعاسهت، ماننهد: افلهاطون، کهه در متهون فلسفی و عرفانی او را تا حد یک پیامبر و مرد الهی بر کشهیدهانهد و شخصهیّّت هرمس، که با سروش و ادریس و جبرییل تطبیی داده شده و بسی نمونههههای دیگر.
شخصیّّت اورفه در فرهنگ، ادت و آیینهای دینی یونانی- رومی و مسهیحیت ،با مجنون در ادبیّّهات غنهایی و عرفهانی ایرانهی- اسهلامی دارای وجهوه و مبهانی مشتر جالب توجهی هسهتند کهه ضهمن بررسهی مشهابهتههای داسهتانی و نگارههای به جا مانده از این دو شخصیّّت، همانندیههای شهگفتی میهان آنهها شاهد هستیم. این اشترا در شخصیّّت تعالی یافتههی ایهن دو نشهان از نهوعی همسانی و همانندی بی نظیر دارد که تجلی آن را در نگارهههای مهورد بررسهی میبینیم. تشابه این نگارهها حاکی از نوعی شناخت و پیش آگاهی از شخصهیّّت اورفه در بستر جغرافیایی و فرهنگی آسیای صغیر، محل تلا ی فرهنگ یونانی واسلامی، در بین شعرا و نقاشهان نامهدار مکاتهب نگهارگری ایرانهی هسهتیم کههتوانستهاند این همسانی را در کنند و از آن در کار هنری بهره گیرنهد. وجهوهمشتر در سرگذشت این دو چهرهی نمادین عشی نات و وجود ایهن مضهمون
98
در ادت فارسی و عربی بل از اسلام ههم باعه شهده کهه نگهارهههای ایهن دوشخصیّّت همانندیهای ابل توجهی را نشهان دهنهد. مجنهون لیلهی در مسهیرتعالی در عشی میتواند به صورت اورفه تجدید چهره و حیهات کنهدق چهرا کهه جادوی عشی، او را نیز همچون اورفه صاحب نیروی سحرانگیز تسل و تسهخیر در طبیعت و استغنا و کمال در عشی کرده است )69(.
یادداشتها:
6ه بنگرید : فروغی،6916: 1-5.
8ه در بارهی امپرسیونیسم ر : .سید حسینی، 6936 :133-581. بهار، 6958.
فرنس، 6930.
9ه نویسندهی کتات نقاشی ایرانی بهه تفصهیل در بهارهی انهواع مکاتهب هنهری نگارگری و سیر تطوّّر تاریخی سبکها و حرکت هنرمندان و سبکههای ایشهان در میان دربارها و سلسلههای حکومتی توضیحات تاریخی مفیهدی داده اسهت .همچنین در کتات مروری بر نگارگری ایرانی نیز بهه پیشهینه و خاسهتگاهههای تاریخی این هنر و بررسی سبک شناسانهی آثار مربهوط بهه ههر دوره و مکتهب اشاره شده و مطالب بسیار مفیهدی آمهده اسهت. ایهن دو منبهع نسهبتاً جدیهد ،مختصر و مفید هستند.
4ه به این نکته باید توجه کرد که بنا بر گفتهی محمّّد سعید جمهال الهدین در الادت المقارن: دراسات تطبیقیه فی الادبین العربی والفارسهی از همهان ابتهدای شهرت داستان مجنون لیلی و نیهز ظههور مجهدّّد شخصهیّّت او در ادت معاصهر عرت، برخی از شاعران و محققهان عهرت همچهون اصهمعی از متقهدمان و طههحسین از معاصران، در بارهی شخصیّّت حقیقی او تشکیک کردهاند و اغتشهاشدر روایات «الاغانی» و تنا ضات شدید در اخبار راویان داستان مجنون، شبههینمادین بودن شخصیّّت او را تقویت میکنهد. در ایهن صهورت مهیتهوان او را از
99
همان ابتدا یک شخصیّّت کاملاً نمادین دانست که نماد عشی عذری نهات تلقهیمیشده است و در صورت تکیه به صهحت وجهود تهاریخی نیهز، او را مهیتهوانحدا ل مظهر تجلی مجدّّد این عشیهای نات دانست. عشقی که بهل از ظههور اسلام تا دوران شهعرای مخضهرمین و هرن دوم هجهری نمونههههای تهاریخی و شخصیّّتهای ماندگاری حتی در میان شعرای عرت، همچون «کثیهر و عهزه» و «جمیل و بثینه» داشته است. این موضوع نمهادین بهودن شخصهیّّت مجنهون و همسانی او با اورفه ما را از ابتدا یک گام به پیش میبرد و در امر تطبیی، بها دو شخصیّّت کاملاً نمادین مواجه میکند.
در بات اخبار مجنون بنی عهامر و نسهبش ر. . الاصهفهانی ،8004: ج18،8 – 14.
7ه شرح حال اورفه و مداخل دیگهر مهرتب بها داسهتان او )ههادس، پرسهفونه ،اوریدیس(، سرنوشت او و روایات مختلف در بهات آیهین و حکمهتههای دینهی مرتب با شخصیّّت اورفه در فرهنگ )دو جلدی( اساطیر یونهان و رم، ترجمههی مرحوم دکتر احمد بهمنش به تفصیل شرح داده شده است. مداخل این فرهنگ بسیار سودمند شامل ضب اسامی بر اساس تلفظ فرانسوی و حهروف انگلیسهی است. مزیت کتات یهک جلهدی فرهنهگ اسهاطیر یونهان و رم، ترجمههی شههلا برادران خسرو شاهی مهوجز بهودن و اسهتفاده از تصهاویر، نگهارهههای نمهادین ،تندیسها و طراحیهای مفید و راهگشا بهرای آشهنایی بها چههرهههای نمهادین اساطیر و خدایان یونانی اسهت کهه در در و کشهف مهتن کمهک بزرگهی بهه خواننده میکند.
1ه همچنین شخصیّّت معصومانه و پا عیسی مسیا و یحیی تعمیددهنده همبا عدم ازدواج آنان و دوری از زنان و عشی زمینی، توجه کامل به اشاعهی دیهنخداوند و خدمت به بندگان او تقویت شده است. این شاید یکهی از هویتهرینپشتوانههای رهبانیت مسیحی باشد که ازدواج را برای خادمین کلیسا و عیسهی
94
مسهیا ممنهوع شهمرده اسهت و نهوعی تأستأسّهی بهه رفتهار پاکدامنانهه و تقهوا وپرهیزگاری این سه شخصیّّت سترا دین مسیا )مریم، عیسی و یحیی( اسهتکه در رویکرد بسیاری از عرفا و زههاد مسهلمان بهه خصهو طبقهات اوّلیّّههی صوفیان زاهد و متعبّّد اسلامی هم دنبال شده است.در بارهی بهاکرگی و ارتبهاط با تقدس به خصو در شخصیّّت مریم ر. : انجیل لو ا.
5ه در این رابطه نگاه کنیهد بهه لیلهی و مجنهون نظهامی گنجهوی: بخهشههای رهانیدن مجنون آهو را از دام صیاد و مناظرات و محاکات او بها زاغ و...9/710 -
.718
5- ر. . لیلی و مجنون: آگاهی بیلهی مجنون از وفات وی:
کردند چنان که داشت راههی بهر تربهت ههر دو روضهه گهاهیهرکه آمهدی غریهب و رنجهور در حال شهدی ز رنهج و غهم دورزآن روضه کسی جدا نگشهتی تههها حاجهههت او روا نگشهههتی...
)154/9(
3- در تفسیر تاریخی داستان فرهاد میتوان آن را آشکارا برسهاختهای دانسهت برای توجیه حجاریهای بیستون که از دیربهاز بهرای مهردم ایهران و منطقههی کرمانشاه معروف و آشنا بوده است. زمان داستان هم که به حکومت ساسانیان و خسرو پرویز گره خورده است اصالت موضوع را میرساند و اینکه ممکهن اسهت هنرمندی که مسؤولیت طرح یا اجرای این کندهکاریها و نقوش برجسته را بهه عهده داشته، در پی مراودات با شاه و بسهتگان او بههراسهتی نیهز دچهار چنهین سرنوشت دراماتیکی شده باشد. پروردن مضمون و موضهوع، رونهدی اسهت کهه حرکت در بستر تاریخ و فرهنگ آن را مهیسهازد و سهپس دسهتمایه شهدن آنتوس کاهن، شاعر یا هنرمند است که در متن یا اثر هنری به مرز انگهارهههایثابت و تبدیل و تطور به نماد و اسطوره نزدیک میشود و بدین وسیله حادثهایاز اعماق آگاهیهای مشتر تهاریخی و خهاطرهههای هومی و از درونهیتهرین
97
زوایای نهاد آدمیان راه خود را به سوی ناخودآگهاه جمعهی و بهی مکهانی و بهیزمانی اسطورهای میگشاید و جغرافیا و فضایی به خود مهیگیهرد کهه الزامهاً درهمهیجزئیات خود از امر عینی پیروی نمیکند هرچند ممکن است تطابیههایی هم با آن داشته باشد. بدین وسیله اسطوره ماننهد عکسهی کهه حادثهه، زمهان و مکان را برای همیشه در خود ضب و حفظ مهیکنهد بهه انگهارهای ثابهت بهدل میشود که تنها توس نشانه شناسی نمادها میتواند تفسیر شود. ازین روسهت که نمادها را کلید فهم اسطورهها دانستهاند. در این زمینه ر : . .«جهان بهدون نماد و مرا معنوی انسان: ارتباط آیهین، اسهطوره و نمهاد»، سهودابه فضهایلی ،مجلهی آزما، شمارهی 79- مهر 6951.
60-میدانیم که در مبانی دیدگاه ترکیبیِّ )فلسفی– شهودی( حرکت جهوهری ، بل از ملا صدرا در متون ادت تعلیمی بارها به این عناصر اشاره و ایهدهی سهیر حرکت از جماد به سمت روح غیر مادی بیان شده است. معروفتهرین جلهوهی دریافت این حرکت را دردفتر سوم مثنوی میبینیم:
از جمهادی مهردم و نهامی شهدم وز نما مُُردم بهه حیهوان سَهَر زدممُههردم از حیههوانی و آدم شههدم کی بترسم کی ز مُُردن کم شدم؟حملهههی دیگههر بمیههرم از بشههر تهها بههرآرم از ملایههک بههال و پََههرپس عدم گردم، عدم چون ارغنون گویهههدم کانََّههها اِّلَیههههِّ رَاجِّعُُهههون
حضور این عناصر در تابلوهای مورد بررسی ما به روشنی تفکر عرفانی مبنی بهر تحوّّل و حرکت جوهری را تصویر کرده است و به نوعی مهیتهوان آن را تصهویر شدهی ابیات فوق دانست.
66-برخی منابع پیرامون تاریخ سیاسی این منطقه عبارتند از:
91
.450-
68-در بارهی ارتباط فرهنگی و تأثیر پذیری از آدات و رسوم فرهنگ یونانی در زمان اشکانیان ر. .: گفتار«اشکانیان» از کتات از اسطوره تا تاریخ مهرداد بهار.
69-جلوهی بسیار جالب و زیباشناسانهای ازین استغنای در عشی که البته نوعی واکنش دفاع روانی در غم معشوق از دست رفته و میل به ارتباط بها طبیعهت و انس و همراهی با مظاهر و عناصر حیوانی و گیاهی و جمادات طبیعت و وصهف و جان بخشی بسیار پویا از آن هم هسهت را، بهه روشهنی در معلقههی لبیهدبن ربیعه العامری میبینیم که پرداختن به آن مجال و مقالی دیگر میطلبد. به این ابیات توجه کنید:
41- بل ما تذکر مذن اذ و د نذت اذ // د
تقطعت وسبابها د مامها
51- م یة حلت بفیت د جاد تاهذل ولحجذا ف ین منک م ومها 51- فانطع لبااة من تع ض دصذل د لخیذ
دوصل خلة ص ومها
41- او لم تکن تدری نوار بأننی وصال عقد حبایل جذامها...
یاد نوار را رهاکن! که او دور شده و رشتههای دیدارش همگی بگسسته است.
او از دودمان
«مره» است که در «فید» جای گزیده و همسایهی حجازیان گشته است، پهس چگونه بدو دست خواهی یافت؟
پس ببر امید از آن کسی که پیوندش نپاید و بهترین پیوند زننده دوستی کسیاست که میگسلد از کسی که }رشتههای دوستی خویش را{ با او گسسته.
95
آیا «نوار» نمیدانست که من هم رشتههای دوستی و پیمهان را بهه ههم پیونهدمیدهم و هم آنها را میگسلم!؟
این ابیات با فاصلههایی تکرار و یاد معشوق و آنچه بر سر رابطهی عهاطفی او بها شاعر عاشی و راوی آن سرگذشت آمده و منجر به میل او به طبیعت و استغنای او از عشی بی فرجام شده است، در میان ابیات وصفی این معلقه جای گرفتهه و هربار با وصف گوشهای از طبیعت وحشی و نمادهای و حواد آن مکرر به ایهن موضوع ارجاع میشود.
منابع و مآخذ
-اسمیت، ژوئل )6953( فرهنگ اساطیر یونان و رم، ترجمهی شهلا برادران خسهرو شاهی، تهران: انتشارات فرهنگ معاصر و روزبهان.
-الاصفهانی، ابوالفرج )8004( کتاب الاغانی، تحقیی احسان عباس ، ابراهیم السعافین و بکر عباس ، بیروت: دارصادر.
-اولانسی، دیوید )6955(پژوهشی نو در میتـرا پرسـتی، ترجمهه و تحقیهی مهریم امینی، تهران: چشمه.
-بهار، مهرداد )6930( از اسطوره تا تاریخ، گردآورنده و ویراستار ابوالقاسم اسماعیل پور، تهران: چشمه.
-جمال الدین ،محمّّدسعید )6335 الادب المقارن:دراسات تطبیقیه فی الـادبین العربی والفارسی، اهره.
-سید حسینی،رضا )6936( مکتب های ادبی، تهران: نگاه.
-شکیب،محمود )6955( چکامه های بلند جاهلی، تهران: پایا.
-فروغی ، محمّّد علی )6916( سیر حکمت در اروپا ، تهران: زوار.
-فضایلی، سودابه )6951( «جهان بدون نماد و مهرا معنهوی انسهان : ارتبهاط آیهین ،اسطوره و نماد»، مجلهی آزما، ش .79.
95
-کریولش، استوارت )6953( نقاشی ایرانی نسـخه نگـارههـای عهـد صـفوی، ترجمهی احمدرضا تقا ، تهران: فرهنگستان هنر.
-کفافی ،محمّّد عبدالسلام )6958( ادبیات تطبیقی؛ پژوهشـی در بـاب نظریـهی ادبیات و شعر روایی، ترجمهی سید حسین سیدی ، مشهد : آستان دس رضوی.
-گرابر، اولهگ )6930( مروری بر نگـار گـری ایرانـی، ترجمههی مههرداد وحهدتی دانشمند، تهران: فرهنگستان هنر.
-گری، بازل )6938( نقاشی ایرانی، ترجمهی عربعلی شروه، تهران: دنیای نو.
-گریمال، پیر )8791( فرهنگ اساطیر یونـان و رم )0 جلـدی ، ترجمههی احمهد بهمنش، تهران: امیرکبیر.
-نظامی گنجوی )6950( لیلی و مجنون ،بر اساس مهتن علمهی– انتقهادی آکهادمی علوم شوروی، تهران: قنوس.
-ولک، رنه و آوستن وارن )6959( نظریـهی ادبیـات، ترجمهه ضهیا موحهد و پرویهز مهاجر، تهران: علمی فرهنگی.
-یونگ، کارل گوستاو )6956( انسان و سمبولهایش، ترجمههی محمهود سهلطانیه ،تهران: جامی.