نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان
2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه آزاد سیرجان
چکیده
کلیدواژهها
بازخوانی رمانتیسیستی رباعیات خیام نیشابوری
علی اصغر باباصفری[1] پروانه صفا[2]
رمانتیسیسم، یک جنبش فکری، هنری و اجتماعی است که در اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم پس از یک دورهی کوتاه روشنگری در جامعهی اروپا ظـاهر شـد . این نهضت ادبی ـ هنری مانند همه ی انقلابها ابتدا با مخالفتهایی مواجه گردید؛ اما سرانجام رمانتیکها با نبوغ هنرمندانه موفّّـق شـدند اصـول و ارزشهـای خـود را در جامعهی اروپا رواج دهند. هر چند رمانتیسیسـم بعـد از مشـروطه در ایـران ذهـن و اندیشهی بسیاری از شاعران را تحت تأثیر قرار دادهاست؛ در این پژوهش برآنیم تا پس از گذری کوتاه بر زندگی خیام نیشابوری، شاعر قرن پنجم و ششم، برخـی از افکـار و ایدههای رمانتیکی را در شعر این شاعر بررسی کنیم. از آنجا که مبانی اصـلی مکتـب رمانتیسیسم بیان احساسات فردی است، جانمایهی اشعار خیام نیز جلوهای از بـروز احساسات فردی وی دربارهی جهان هستی، زندگی، مرگ، یأس و بدبینی است که در یکی از کوتاهترین شکلها و قالبهای شعر فارسی؛ یعنی رباعی مطرح شدهاست.
واژههای کلیدی: مکتب ادبی، رمانتیسیسم، احساسات و عواطف، رباعی، خیام.
1- بیان مسأله
رمانتیسیسم یک جریان فکری، فرهنگی، ادبی و اجتماعی اسـت کـه در اواخـر قرن هیجدهم پس از دورهی کوتاه روشنگری در جامعـه ی اروپـا شـکل گرفـت. این جنبش ادبی ـ هنری توانست برسلطهی بیست و سه قرن مکتب کلاسیسـم در فضای ادبیات جهان پایان دهد. بـا توجـه بـه برداشـت هـای متفـاوتی کـه ازرمانتی سیسم شدهاست، نمیتوان تعریف دقیقی از این مکتب ارائـه کـرد. سـید حسینی در کتاب مکتبهای ادبی به نقل از آلفرددوموسـه ایـن گونـه دربـاره ی رمانتیسیسم میگوید: »رمانتیسیسم نه تحقیـر قـانون سـه وحـدت کلاسـیک، یعنی وحدت زمان، وحدت مکان و موضوع و نه آمیختن کمدی و تراژدی اسـت و نه چیز دیگر از این قبیل« (سید حسینی ،161:1371). ثروت نیـز بـه نقـل از لاوجودی میگوید: »رمانتی سیسم از رمانتیک مشتق است؛ امـا از ایـن واژه هـر معنی حاصل میشود الّّا آن که خودش هیچ معنایی ندارد« (ثروت،49:1385).
بدون تردید در شکلگیری این جنبش ادبی متفکّّرانی پیشگام بـوده انـد. همـان گونه که در جریان نوگرایی پس از مشروطه در ایران کسانی چـون تقـی رفعـت، شمس کسمایی و جعفر خامنهای را از سرآمدان این تغییر و تحول میدانیم، در اروپا نیز نویسندگان و متفکّّرانی چـون ژان ژاک روسـو، مـگ فروسـن، یانـگ و برناردن دوسن پییر در برابر مکتب گذشـته؛ یعنـی کلاسـی سیسـم ایسـتادگی کردند تا جنبش رمانتیسیسم توانست در این جامعه مجال ظهور یابد.
در تبیین علّّت و ریشهی شکلگیری رمانتیسیسم در هنر و ادبیات اروپا عوامـل متعددی مؤثّّر بودهاند که به برخی از آنها اشاره میشود:
اول این که انسان قـرن هیجـدهم بـا انسـان قـرن هفـدهم کـه دوره ی غلبـه ی کلاسیسم و سنّّت گرایی در اروپا است، متفاوت شدهبود. در قرن هیجدهم مردم خواهان آن بودند که با شیوهی زندگی ساکنان دیگر سـرزمین هـا آشـنا شـوند، بنابراین تسلیم آنچه نویسندگان کلاسیک میخواستند، نمـی شـدند. عـلاوه بـر ایـن، دورهی اشـرافیگـری سـپری شـده و انحطـاط اجتمـاعی روز بـه روز در جامعه ی اروپا بیشتر میشد. انسان قرن هیجدهم بینش وسـیع تـری نسـبت بـه انسان قرن هفدهم یافتهیود؛ زیرا ترجمهی آثار و سیاحتنامهها اطّّلاعـات آن هـا را دربارهی مردمان دیگر سرزمینها افزایش دادهبود. بر این اسـاس یـک تحـول بنیادین در هنر و ادبیات اروپا احساس میشد که سـرانجام بـه جنـبش ادبـی و هنری رمانتیسیسم انجامید.
دومین عامل پیدایش مکتب رمانتیسیسم »انقلاب صنعتی و تبعـات حاصـل از آن در عرصههای طبقه بندی اجتماعی، قشربندیها و فرهنگ جدید متناسب بـا آن بود« (همان: 53).
از آنجا که ادبیات هر کشور آیینهی تمامنمای اوضاع و احـوال اجتمـاعی اسـت ، بدون شک پس از انقلاب کبیر فرانسه که انگیزهی آن ترک سنتهای گذشته و مبارزه با نظام فئودالیستی و اشرافیگری بود، طبقات متوسط مـی کوشـیدند تـا قد علم کنند و در این راه به هنرمندی نیاز داشتند که بتواند پرچم آزادی آنـان را برافراشـته سـازد. پـس از آن شـاعر، دیگـر اختصاصـی اشـراف نبـود؛ بلکـه »منعکس کننـده ی دیـد تـازه ای از زنـدگی و جهـان مـی شـود و بـالاتر از همـه تفسیری نو دربارهی پندار آزادی هنری میآفریند« (همان: 55).
سومین عامل پیدایش رمانتیسیسم را میتوان در ارتباط غرب بـا دنیـای شـرق جستجو کرد. در آن ایام دنیای شرق در همـه ی جهـات علمـی، هنـر و زنـدگی مادی از غرب پیشـرفته تـر بـود؛ آشـنایی بـا برخـی آثـار ادبـی ایـران از جملـه شاهنامهی فردوسی غرب را بر آن داشت تا غرور بی جای خـود را کـه ناشـی از جهل و نادانی بود کنـار بگـذارد و در صـدد افکـار نـو در عرصـه ی ادب، هنـر و فرهنگ برآید.
اهمیت رباعیات خیام در ادب فارسی و آوازهی جهانی آن باعث شـده اسـت کـه محقّّقان و پژوهشگران با تحقیق در زمینههایی چـون بررسـی نسـخه هـا ، تولّـّد ، اندیشهها و شخصیت وی بر گسترهی پژوهشهای خود در این زمینه بیفزاینـد .
بر همگان روشن است کـه ترجمـه ی فیتـز جرالـد انگلیسـی در شـکل گیـری و گسترش این مطالعات از جایگاه ویژهای برخودار بوده اسـت . بـر ایـن اسـاس در این پژوهش، برآنیم تا با توجه به غلبهی افکار رمانتیسیستی بر اشعار خیام، بـه بازخوانی و واکاوی رباعیات وی از این دیدگاه بپردازیم.
1-1-زندگی نامهی حکیم خیام نیشابوری
حکیم ابوالفتح عمربن ابراهیم الخیامی نیشابوری از شاعران اواخر قـرن پـنجم و اوایل قرن ششم است. »تاریخ تولّّد خیام بـه درسـتی دانسـته نیسـت . گووینـدا تیرته، پژوهشگر هندی، بر اساس زایچهی بیهقـی ، سـالروز تولّّـد خیـام را برابـر بیست و هشـتم اردیبهشـت سـال چهارصـد و بیسـت و هفـت دانسـته اسـت « (دانشنامهی جهان اسلام، 1375: 564). از دوران کـودکی او اطّّلاعـی در دسـت نیست؛ اما همین قدر می دانیم که در همهی علوم زمان خـود از جملـه فلسـفه ، حکمت، ریاضی و نجوم سرآمد زمان خود بود؛ به طوریکه خود نیز به ایـن امـر اذعان دارد:
هرگــز دل مــن ز علــم محــروم نشــد کــم مانــد ز اســرار کــه معلــوم نشــد هفتاد و دو سال فکر کـردم شـب و روز معلــومم شــد کــه هــیچ معلــوم نشــد
(خیام نیشابوری، 53:1383)
در فلسفه، وی را شاگرد ابوعلی سینا میدانند. برخـی وی را بـه بخـل ورزی در دانش متّّهم می کنند و »کمی آثـار مکتـوب وی را بـا توجـه بـه علـم و دانـش گستردهاش دلیل بر همین ویژگی میدانند. نکتهی قابـل ذکـر در ایـن بـاره آن است که وی آرای ابوعلی سینا را در همه ی مـوارد پذیرفتـه و دیگـر نیـازی بـه تکرار مکرّّرات احساس نکردهاست« (گروه نویسندگان، 4831:389-390).
دربارهی زمان وفات خیام نیشابوری نکتهای که زمـان دقیـق و روشـن بنمایـد ، یافت نشد. »وفات این شاعر را به طور غالب سال 509 نوشـته انـد؛ امـا مرحـوم عباس اقبال آشتیانی سال 517 را صحیحترین قول دربارهی سـال وفـات خیـام شمردهاست« (صفا، 1378: 527).
1-2- آثار خیام
علاوه بر رباعیات که شهرت خیام به آن است از وی چندین رسـاله در زمینـه ی جبر، هندسه، فیزیک، موسیقی و فلسفه به زبان عربـی و فارسـی برجـای مانـده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
1-القول علی اجناس الذی بالاربعه، رسـاله ای در موسـیقی کـه بـه زبـان عربـی تألیف شده است.
2-رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس که به زبان عربی تألیف شدهاست.
3-رساله فی قسمه ربعالدائره در هندسه.
4-رساله فیالبراهین علیالمسائل جبر و المقابله، مفصلتـرین و مهـم تـرین اثـر خیام در ریاضیات.
5-رساله فیالاحتیال لمعرفه مقداری الذهب و الفضّّه فی جسم مرکب منهما بـه عربی .
6-ترجمهی خطبهالغرّّاء ابن سینا.
7-ضرورهالتضاد فیالعالم و الجبر و البقا.
2- پیشینهی پژوهش
با مراجعه به سایتها و مطالعهی آثار مربوط بـه مکتـب هـای ادبـی معلـوم شـد پژوهش و تحقیقی که با این عنوان و به طـور مسـتقیم بـه بررسـی مؤلّّفـه هـای سبک رمانتیسیسم در اشعار خیام نیشابوری پرداختهباشد، انجام نگرفتـه اسـت؛ اما برخـی از نویسـندگان بـه بررسـی رمـانتی سیسـم در اشـعار شـاعران دیگـر پرداختهاند:
1- بررسی تطبیقی رمانتیسیسم در اشعار سـید قطـب و نـادر نـادرپور؛ یحیـی معروف و فاروق نعمتی در این مقاله به بررسی شعر سید قطب، شاعر مصـری ، و نادر نادرپور یکی از شاعران معاصر ایران پرداختهاند. نتیجهی این مقاله آن است که آرزوی بازگشت بـه دوران کـودکی بـه عنـوان یکـی از ویژگـی هـای مکتـب رمانتیسیسم در اشعار این دو شاعر دیده می شود. علاوه بر این تخیل رمانتیکی هر دو شاعر، همراه با غم و اندوهی عمیق، اغلب به سوی افقهای مـه آلـود نظـر دارد.
2-جلوههای رمانتیسیسم در شعر سیمین بهبهانی؛ سید مهدی رحیمـی ، اکبـر شامیان ساروکلایی و زینب ثریـا محابـد در ایـن مقالـه بـه بررسـی جلـوه هـای رمانتیسیسم در چهار مجموعهی شعر این شاعر از جمله: جـای پـا ، چهلچـراغ ، مرمر و رستاخیز پرداختهاند. نویسندگان بر این باورند که این شـاعر ، نماینـده ی آن دسـته از شـاعرانی اسـت کـه بـا فاصـله گـرفتن از نگـرس سـنّّتی ، رویکـرد اصلاح طلبانهای در پیش گرفتهاست.
3-چارچوب مفهومی
3-1- رمانتی سیسم و مؤلّّفههای آن
از آن جا که قرن 17 عصر رشد ریاضی و فیزیک در اروپا شمردهمیشد و کسـانی چون نیوتن تأثیر مهمی بر هنرمندان داشتند، شاعران نیز جهـان را ماننـد یـک ماشین تصور می کردند. از این رو مردم این تصور را در زندگی اجتماعی خود به کار میبستند و از جهان تصور یک نظم ماشینی را داشتند. رمانتیکها جهان را ماشینی و ثابت نمیبینند؛ در نظر آنان جهان سایهای از حقیقت دیگـری اسـت که در ورای این صورت ظاهر قرارگرفته است.
رمانتیستها تخیل را بزرگترین مشخّصّهای میدانند که شاعران رمانتیـک را از دیگر شاعران قرن 19 متمایز میکند. از نظر آنان تخیل عنصر بنیـادین شـعر را تشکیل میدهد و بدون آن، شعر وجود ندارد. تخیل بـه انسـان امکـان آفـرینش میدهد و مجال بیان وجدانیات شخصی را فراهم میسازد.
در مقابل نگرش رمانتیستها، دیدگاه کلاسیکها بر محاکات تأکید داشت. آنان بنای شعر را بر تقلید می دانستند. از این دیدگاه، شاعر فقـط گزارشـگر و مفسـر جهان واقعی بود.
بر اساس آنچه دربارهی رمـانتی سیسـم ذکـر شـد، لازم اسـت پـیش از بررسـی رباعیات خیام، با برخی از ویژگیهای این جنبش ادبی آشنا شویم کـه عبارتنـد از:
3-1-1- بازگشت به طبیعت
از آن جا که نظام فئودالی و اشرافیگری به استعمار طبقـه ی ضـعیف و متوسـط میپرداخت، بازگشت به طبیعت؛ یعنی یک زندگی ساده، صمیمی و جمعی کـه در آن استبدادی بر دیگران نباشد احساس میشد. در ایامی که فردگرایی عصـر روشنگری انسان را از اصالت خود خارج و اخلاق طبیعی او را فاسد ساخته بـود، ژان ژاک روسو به این نظریه پایبند بود که »حالت تفکّّر مخالف طبیعت اسـت وشخص متفکّّر (روشنفکر) حیوان فاسدی است« (همان: 72).
ژان ژاک روسو به عنوان پدر رمانتیسیسم معرّّفی میشود. جی بی پریستلی بـه نقل از لیتن استریچی خاطرنشان میکند که »روسو خصیصهای داشـت کـه وی را از معاصرانش دور و شکافی عمیـق در میـان وی و ایشـان پدیـد مـی آورد. او مدرن بود و به جهان دیگر تعلّقّ داشت« (جی بی پریستلی ،127:1391).
3-1-2- مخالف با خرد
یکی از ریشههای شکست نئوکلاسیسم تکیهی بیش از اندازه برخـرد بـود؛ زیـرا این مکتب در نظر داشت که با انسان، جامعه و احساس طبـق قواعـد و ضـوابط عقلانی برخورد نماید. این آن چیزی بود که طبیعتگرایی رمـانتی سیسـم آن را نمی پذیرفت.
3-1-3- تکیه بر ضمیر ناآگاه (درون نگری)
نتیجهی کنـار گذاشـتن خردگرایـی، روی آوردن بـه درون و ضـمیر ناخودآگـاه است. این اصل به عنوان یکی از ویژگیهای رمانتیسیسـم ایـن امکـان را بـرای هنرمند فراهم میسازد که احساس و خیال خـود را در هـم آمیـزد. بسـیاری از مفـاهیم رمانتیسـمی ریشـه در همـین ویژگـی دارد از جملـه: بیـان عواطـف و احساسـات، سـتایش پـاکی و زیبـاییهـا، دلزدگـی از محـیط زنـدگی، غلیـان احساسات و عواطف اندوهبار، ناخرسندی از زندگی و تردید در معنـای متعـارف حیات، نوستالژی، عقاید فردی و...
3-1-4- بیمارگونگی
هر یک از رمانتیسیسسمگرایان در این باره اظهار نظر کردهاند. گوته مـی گفـت:
»رمانتیسیسم تجسم اصل بیماری اسـت « (ثـروت، 1385: 85). نـووالیس مـی گفت: »زندگی بیماری ذهنی اسـت و بیمـاری انسـان را از گیاهـان و جـانوران متمایز میکند« (همان.)
آزادی، هیجان، احساس، گریز و سیاحت، کشف و شـهود از دیگـر ویژگـی هـایرمانتیسیسم است.
پس از آشنایی با مکتب رمانتیسیسم و ریشههای بروز آن و نیز مطالعه و تأمـل در رباعیات خیاّّم نیشابوری میتوان دریافت که هر چند این شاعر بزرگ قرنهـا پیش از ظهور این مکتب میزیستهاست؛ افکار رمانتیسـمی بـر اشـعار وی سـایه افکندهاست. شاعر که از فضای موجود در جامعه و روزگار خود ناراضی اسـت بـا روی آوردن به درونگرایی و استفاده از افکار فلسـفی خـود بخشـی از مضـامین رمانتیسمی را به تصویر میکشد به همین دلیل گاه از مرگ و نیستی میگویـد، گاهی انسان را به اغتنام فرصت و زمانی از آرامش و ترغیب انسان رنجدیـده بـه شادمانی سخن میگوید.
نام خیام قرنهاست که با رباعیاتش مشهور شدهاست. مهمترین ویژگیهایی کـه این اثر جهانگیر وی دارد عبارتند از: »سادگی، بی آرایشی، بـه دور از تصـنّّع و تکلّفّ و با این حال مقرون به کمـال فصـاحت، بلاغـت و شـامل معـانی عـالی و جزیل در الفاظ موجز و استوار« (همان: 529).
پس از آشنایی فیتز جرالد انگلیسی با رباعیات خیام، اشعار وی به چندین زبـان دنیا ترجمه شد. با توجه به اینکه مضامین این اشعار بسیاری از انواع ادب غنایی را در بر میگیرد، شاید بتوان ادعا کرد که آشنایی غربیان با این اثر و آثار دیگـر مشـرق زمـین از جملـه شـاهنامهی فردوسـی، اشـعار سـعدی و حـافظ و ... در شکل گیری مکتب رمانتیسیسم بی تأثیر نبودهاست. خیـام نیشـابوری در خلـق رباعیات خود از شاعران بزرگی چـون ابوالقاسـم فردوسـی تـأثیر پذیرفتـه و بـر شاعران دیگر چون حافظ و سعدی تأثیر گـذار بـوده اسـت. از ایـن رو بخشـی از مضامین اشعار وی با مضمون شعر این شاعران مشترک است.
4- تجزیه و تحلیل رمانتیسیستی اشعار خیام نیشابوری
پـس از ایـن بـه بررسـی و تحلیـل مضـامین رمـانتی سیسـم در اشـعار خیـام می پردازیم:
4-1-بدبینی
بر خلاف عصر روشنگری که دورهی فردمداری بودهاست، در عصر رمانتیسیسـم از فلسفه ی خوشبینی خبری نیست .»غلیان احساسات اندوهبار در شعر، جریان پر شور عواطف، اندوه و افسردگی نهادین از ویژگی آثار رمانتیک است« (لیلیـان فورست ،50:1392). فضای تیره و تار بدبینی به عنوان یکی از مؤلّفّه های سبک رمانتیسیسم در اشعار خیام نیز دیده میشود:
آن کس که زمین و چرخ و افلاک نهـاد بــس داغ کــه او بــر دل غمنــاک نهــاد بسیار لب چو لعل و زلفین چـو مشـک در طبــل زمــین و حقّـّـه ی خــاک نهــاد
(خیام نیشابوری ،35:1383)
در این رباعی که نشانهی غلبه افکار بدبینانهی شاعر است، گویا وی چشم خـود را به روی همهی زیبایی هایی که از عقل کل صادر شده بسته و فقط بـدیهـا و زشتیهای این جهان را میبیند.
این گونه افکار و استدلالهای منفی اسـت کـه گـاه شـاعر در نظـر معاصـران و آیندگان خود به کفر و الحاد متّّهم میشود. در رباعی:
گـردون ز زمـین هـیچ گلـی برنـارد کش نشکند و هم بـه زمـین نسـپارد گـر ابـر چـو آب خـــاک را بـردارد تا حشر همه خـون عـــــزیزان بـارد
(همان:49)
ستیز و مخالفت شاعر با فلک آشکار است. وی همانگونـه کـه هـیچ کـس را در روزگار خود نستوده، سر بر آستان چرخ و فلک نیز فرو نمـی آورد؛ زیـرا در نگـاه فیلسوفانهی وی روزگار، ستمگری است که فقط به نابودی انسانها میاندیشـد. شاعر، داغی را که از کشتار عزیزان بـر اثـر قتـل و غـارت سـلجوقیان بـر دل هـا نشسته، احساس میکند و این گونه بدبینانه به جهان هستی مینگرد:
ای چرخ فلک خرابی از کینـه ی توسـت بیــدادگری عــادت دیرینــه ی توســت ای خــاک اگــر ســینه ی تــو بشــکافند بس گوهر قیمتی که در سینهی توسـت
(همان:12)
فلک مقولهای خوشایند در نظر خیام نیست. شاعر آن را ستمگری میبینـد کـه جز به نابودی بشر نمی اندیشد. وی این بار با مخاطـب قـراردادن فلـک خشـم و اعتراض خود را نسبت به افعال و کردارش ابراز میدارد. بنیاد این تفکّرّ شـاعر ازاین امر ناشی شده که وی نیز هماننـد پیشـینیان و معاصـران بـه تـأثیر افـلاک هفتگانه در سرنوشت خوب یا بد انسانها معتقد است. علاوه بـر ایـن شـاعر در عصر تسلّّط سلجوقیان بر ایران به سر میبـرد؛ ترکـان بیابـانگردی کـه از علـم و سواد بهره نداشته و فقط با جنگ و خونریزی روزگار میگذراندهاند، همهی ایـن نابسامانیها در افکار شاعر تأثیر گذاشته و ذهـن و روح وی را بـه وادی بـدبینی نسبت به جهان هستی کشانده است:
چون نیست ز هر چـه هسـت جـز بـاد بـه دسـت چون هست به هـر چـه هسـت نقصـان و شکسـت انگــار کــه هــر چــه هســت در عــال م نیســت پنــدار کـــه هرچـــه نیســت در عـــالم هســـت
(همان:21)
روزگار در نگاه خیام همواره آماج بدبینی اوست. وی نگاه مثبت نسبت به چـرخ و فلک ندارد. به نظر می رسـد کـه نزدیکـی افکـار و عقایـد شـاعر بـا اندیشـه و اعتقادات زروانیان در این امر مؤثر بودهاست .»آیین زروانی، آیین کهـن ایرانیـان بوده اسـت. از روایـت متـون زردشـتی چنـین برمـی آیـد کـه از تـزویج زروان و خوشیزگ دو فرزند توأمان در وجود آمد کـه اهـریمن و هـورمزد نـام گرفتنـد و اهریمن در آفرینش پیش از هورمزد در وجود آمد که هورمزد به ناگزیر بـرای از میان برداشتن اهریمن با او از جنگ درآمد« (قنبری ،195:1389).
در این رباعی نیز نگرش منفی شاعر نسبت به جهان هستی آشکار است. او هیچ سرانجام نیکی در گردش روزگار و افلاک نمییابد؛ گویا چنـد صـباحی بـه ایـن دنیای پوچ و بیهوده سفر کرده تا در نهایت دست خالی به دنیای عدم بازگردد.
4-2- حدیث مرگ
فنا و نیستاندیشی به عنوان یکی از اندیشهها و افکار رمانتیستی در اشعار خیام از بسامد بالایی برخوردار است .»اندیشـه ی مـرگ بـر اکثـر اشـعار خیـام سـایه انداخته و بیش از هر چیز مطرح است؛ چندان که پیر پاسکال نیـز از مـرگ بـهعنـوان درون مایـه و فکـر منحصـر رباعیـات خیـام یـاد کـرده اسـت « (یوسـفی ،118:1369).
همین مرگ اندیشی سبب شده تا بسـیاری، خیـام را تیـره بـین و بدانـدیش بـه شمارآورند. البتّهّ پیداست که شاعر از مضـمونی سـخن مـی گویـد کـه واقعیتـی انکارناپذیر در زندگی انسانهاست. در قرآن کریم بارها از واژهی »موت« سـخن گفتهشدهاست و دیوان شعر کمتر شـاعری را مـی تـوان یافـت کـه از آن سـخن نگفته باشد. پس جای اعجاب و شگفتی نیست اگر خیـام بـا افکـار فیلسـوفانه ی خود که دائم از چون و چرایی دربارهی هستی و سرانجام انسان ها دم مـی زنـد، به طور مفصل از مرگ سخن بگوید. برای نمونه در قرآن کریم این گونه از مرگ یاد می شود:
کلٌ نفس ذائقۀ الموت ثم الینا ترجعون (آیهی 57 سورهی عنکبوت.) هر نفسی مرگ را چشندهاست و سپس به سوی ما بازگردانده میشوید.
نظامی دربارهی مرگ می گوید:
گــر مـــرگ رســد چـــرا هراســـم کــان راه بــه تُُســت مــیشناســم آن مـرگ نـه، بـاغ و بوسـتان اسـت کـــاو راه ســـرای دوســـتان اســـت تــا چنـــد کــنم ز مـــرگ ف ریـــاد گـر مـرگم از اوسـت مـرگ مـن بـاد
(نظامی ،28:1394-27) سخن سرای طوس می گوید:
اگر مرگ داد اسـت بیـداد چیسـت ز داد این همه بانـگ وفریـاد چیسـت از ایــن راز جــان تــو آگــاه نیســت بــدین پــرده انــدر تــو را ره نیســت
(فردوسی:169)
»اولیای دین همواره بر مرگاندیشی و تدبر در چگونگی هستی تأکید ورزیدهاند و زیرک ترین مردمان را کسانی دانستهاند کـه بیشـتر بـه مـرگ اندیشـیده انـد « (قنبری ،225:1389).
خیام نیشابوری نیز این گونه در رباعیاتش از مرگ سخن میگوید:
چــون چــرخ بــه کــام یــک خردمنــد نگشــت
خــواهی تــو فلــک هفــت شــمر خــواهی هشــت چـــون بایـــد مـــرد و آرزوهـــا همـــه هشـــت
چـه مـور خـورد بـه گـور و چـه مـرگ بـه دشـت
(خیام نیشابوری،19:1383)
وی بر این باور است که گردش افلاک هیچ گاه بر وفق مراد انسانها نخواهـدبود و در نهایت همهی موجودات ناگزیر تسلیم مرگ خواهنـدبود. سـخن از مـرگ و چیرگی آن بر ذهن و زبان خیام بیانکنندهی این نکته است که وی مـی خواهـد بر ناپایداری دنیا و ناسازگاری با دانایان و دانشمندان تأکید کند:
در خواب بدم مـرا خردمنـدی گفـت کز خواب کسی را گل شادی نشکفت کاری چه کنی که با اجل باشد جفت می خور که به زیر خاک میبایـد خفـت
(همان:23)
در این رباعی سخن خیام این است که به مخاطبـان متـذکّرّ شـود دنیـا سـرای جاودان نیست بلکه عنصر فناپذیری است که چند صباحی میزبـان انسـان هـا و دیگر مخلوقات است. هر چند که شاعر همواره از مرگ با تأسف یاد مـی کنـد؛ از این رهگذر به انسان یادآوری مـی کنـد کـه عمـر را بـه خـواب و خـور و غفلـت نگذراند:
تا چند اسیر رنگ و بـو خـواهی شـد چند از پی هر زشت و نکـو خـواهی شـد گر چشمهی زمزمی و گر آب حیـات آخر بـه دل خـاک فـرو خـواهی شـد
(همان:42)
جانمایهی سخن خیام در این رباعی آن است که انسان را از اسارت جلـوه هـای گوناگون دنیا برحذر دارد. وی معتقداست شهرت طلبی، مالاندوزی و جاهطلبـی همواره در کمین روح والای انسان نشستهاست؛ اما شـاعر بـا تأکیـد بـر فرجـام زندگی یعنی مرگ او را از آلودگیهای دنیایی بر حذرمیدارد:
دریاب که از روح جدا خـواهی رفـت در پـردهی اسـرار فنـا خـواهی رفـت مـی نـوش نـدانی از کجـا آمــدهای خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت (همان:24) شاعر در این رباعی از زاویهی دیگر به مـرگ کـه جزئـی از وجـود انسـان اسـتپرداخته است. وی جهان را کهنهکتابی میداند که اول و آخر آن افتـاده، انسـان نه از آغاز آن آگاه است و نه از ابد و پایان آن. خیاّّم نیشـابوری بـا اندیشـه هـای یأسآلود و تلخ خود بارها از استحالهی جسم سخن میگوید و بـر ایـن موضـوع تأکید میورزد که سرانجام روح، جسم خاکی را به خاک میسپارد بی آنکه بـه سرانجام آن بپردازد. وی با همهی بینش عرفانی گستردهای که داراست در ایـن باره سکوت اختیار میکند و مخاطـب را میـان دو عـدم تنهـا مـی گـذارد؛ زیـرا می داند سخن گفتن در اثبات کلیت مرگ برای انسانها دشوار است. در رباعی:
گــر شــاخ بقــا ز بــیخ بختــت رســت اســت ور بــر تــن تــو عمــر لباســی چســت اســت در خیمـــهی تـــن کـــه ســـایبانی اســـت تـــرا
هان تکیـه مکـن کـه چـار مـیخش سسـت اسـت
(همان:26)
بار دیگر مهمترین موضوع هستی؛ یعنی مرگ توسط خیـام بـه چـالش کشـیده شده است. شاعر از هستی سخن میگوید و سپس از سرنوشت حتمی مـرگ، از فرصت کوتاه زندگی در این دنیا و از پایـانی فناپـذیر کـه هـر انـدازه انسـان در پهنه ی هستی ریشه دوانیده باشد، محکوم به جدایی از آن است؛ بـه طـوری کـه دیگر بازگشتی به آن نخواهدداشت.
4-3- نوستالژی
نوستالژی یا حسرت و افسوس بر گذشته یکی دیگر از مضامین رمـانتی سیسـتی است که در اشعار خیام نیشابوری دیده میشود.
»بازگویی خاطرات و یادهـای مـبهم گذشـته هـای از دسـت رفتـه کـه بـا حـس نوسـتالژی و حسـرت تـوأم اسـت، در شـعرهای رمانتیـک کشـورهای گونـاگون حضوری چشمگیر دارد و اغلـب شـاعران رمانتیـک از جملـه خیـام خـود را بـه جریان پرجاذبه و حسرتبار »خاطرات« سپرده اند« (جعفری،262:1386).
افسوس که نامهی جـوانی طـی شـد و آن تــازه بهــار زنــدگانی دی شــد آن مرغ طرب که نـام او بـود شـباب افسوس ندانم که کی آمد و کـی شـد
( خیام نیشابوری ،38:1383) شاعر در این رباعی ضمن ایجاد فضایی حـزن آمیـز، حسـرت خـود را از سـپری شدن بهترین دورهی زندگی اش؛ یعنی جوانی اظهار میدارد. شاید در ذهـن وی خاطرات دورهی جوانی که دورهی اوج قدرت و توانایی است شکل میگیرد؛ امـا ناگهان جوانی همچون مرغی از قفس جسم پـرواز مـی کنـد، پـروازی کـه دیگـر بازگشتی نخواهد داشت. در رباعی دیگر:
یــاران موافــق هــه از دســت شــدند در پای اجل یکان یکان پست شـدند خوردیم ز یک شراب در مجلس عمـر دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند
(همان: 54) شاعر حسرت و اندوه خود را از دوری یاران یکدل و صمیمی بیان میکنـد. ایـن مضمون را نیز میتوان بیـان کننـدهی عواطـف و احساسـات شـاعر و اندیشـه ی رمانتیکی وی دانست:
ای کـاش کـه جـای آ رمیـدن بـودی یــا ایــن ره دور را رســیدن بــودی کاش از پی صد هزار سال از دل خـاک چون سـبزه امیـد بـر دمیـدن بـودی
(همان:88) شاعر در این رباعی اندوه خود را از عدم دستیابی بـه اسـرار الهـی و راز حیـات بازگو میکند. انسانها اغلب در حسرت آنچه بدان دسـت نیافتـه و یـا از دسـت دادهاند به سر میبرند؛ بر این اساس شاعر از یک سو از جدایی روح خود از عالم معنا سخن میگوید و از سوی دیگر آرزوی بازگشت به این جهان مـادی را دارد؛ اما وقتی خود را ناتوان از حلّ این مشکل مییابـد، تأسـف خـود ر ا از ناپایـداری جهان و عدم امکان آسایش و آرامش در آن اظهار می دارد:
افسوس که سرمایه ز کف بیرون شـد وز دست اجل بسی جگرها خون شـد کس نامد از جهان کـه پرسـم از اوی کـاحوال مسـافران عــالم چـون شــد (همان:37)
در این رباعی، با یادآوری مرگ است که اندوهی ژرف شاعر را فرا مـی گیـرد. درحقیقت آنچه بر غم و اندوه شاعر میافزاید سرانجام تاریک و مبهمـی اسـت کـه انسانها پس از مرگ خواهندداشت:
آن قصر که بر چـرخ همـی زد پهلـو بــر درگــه آن شــهان نهادنــدی رو دیـدم کـه بـر کنگـرهاش فاختـهای بنشسته همی گفت کـه کوکـو کوکـو
(همان:81) شاعر که درگاه با عظمت شاهان و گذشتهی درخشان آنان را دیده و یا مطالعـه کردهاست با مشاهدهی ویرانی آن قصرهای با عظمت، بر بیاعتباری دنیا تأکیـد میورزد.
4-4- دعوت به خوشی و شادمانی
دعوت به نشاط به عنوان یکی از مظاهر جنبش رمانتیک، بخشی از بار اندیشهی خیام را به دوش می کشد .»شاعر در عین اینکه میخواهد گرمی و شوق حیـات را در دلها برانگیزد، از خلال تجربیات فکـری وی یأسـی سـرد مشـهود اسـت؛ چندان که دعوت به شادکامی وی نیز چارهای است برای فراموشـی در لحظـات زود گذر به بشارتی روح بخش و دلنواز« (یوسفی ،127:1369):
برخیـز و مخـور غـم جهـان گـذران بنشـین و دمـی بـه شـادمانی گـذران در طبـع جهـان اگـر وفـایی بـودی نوبت بـه تـو خـود نیامـدی از دگـران
(خیام نیشابوری، 75:1383) شاعر ضمن توجه مخاطـب بـه بـی اعتبـاری دنیـا، انسـان را بـه بهـره گیـری از لذّّت های دنیوی فرا میخواند؛ زیرا میداند که خوش بودن اندکی از تلخی مرگ را که بر ذهنش چیره شدهاست و یـا از انـدوه ناشـی از زوال و فنـای هسـتی را می کاهد.
این افکار تحت تأثیر عصر و دورهای است که شاعر در آن بـه سـر مـی بـرد. »در قرن پنجم و ششم با آن که حکومتهای به نسبت قوی در ایران ایجاد شدهبود؛ بــا آن حــال بایــد آن را دوره ی قتــل و غــارت و نــاراحتی دانســت « (صــفا ،100:1378)؛ از این رو در نظر دارد انسان را به آرامش و شادی فرا خواند:
می خوردن و شاد بودن آیین من اسـت فارغ بودن ز کفر و دین، دین مـن اسـت گفتم به عروس دهر کابین تو چیسـت؟ گفتــا دل خــرم تــو کــابین مــن اســت
(خیام نیشابوری ،29:1383) در این رباعی، شاعر که از شرایط موجود در جامعهی خود بسیار رنج دیدهاست ،در پی آن است کـه بـا روی آوردن بـه شـادمانی، روح دردمنـد خـود را تسـلّّی بخشد. وی در نظر دارد به هر نحـوی انسـان را بـه بهـره منـدی از زیبـایی هـا و موهبتهای جهان هستی فرا خواند، به ویژه عالمان و دانشمندانی که به سختی روزگار میگذراندهاند:
گـر یـک نفسـت ز زنـدگانی گـذرد مگـذار کـه جـز بـه شـادمانی گـذرد هشدار که سرمایهی سـودای جهـان عمری است چنان کش گذرانی گذرد
(همان:49) این رباعی توصیف فضیلتی اسـت کـه خیـام مـی خواهـد بـه ذهـن و اندیشـه ی مخاطب القا نماید؛ از این روست که شاعر بار دیگر بر لزوم شـاد زیسـتن انسـان اشاره میکند. در عین حال که یأس و ناامیدی از فضای موجود بـر شـعر خیـام سایه افکنده است؛ اما وی دریافته که زندگی لحظهای بیش نیست، بنابراین این بهترین بهانه برای سپری کردن عمر به شادمانی است. در رباعی:
می نوش که عمر جاودانی این اسـت خود حاصلت از دور جوانی این اسـت هنگام گل و بـاده و یـاران سرمسـت خوش باش دمی که زندگانی ایـن اسـت
(همان:30) دغدغه و انگیزهی اصلی شاعر این است که به مخاطـب متـذکّّر شـود علـی رغـم بدبینی، یأس و یاد مرگ که بر اشعارش مسلطّ اسـت، وی شـادمانی را چـاره ی فراموشیمشکلات موجود در جامعه میداند.
4-5- اغتنام فرصت
یکی دیگر از مضامین پرکاربرد در شعر خیام نیشابوری که بیـان کننـده ی افکـاررمانتیستی اوست، اغتنام فرصت است. وی با مطالعه دراین دنیـای ناپایـدار کـهآن را سرایی گذرا میداند به یک نتیجه و راه حلّ مهم و منطقی دست یافتـه وآن اغتنام فرصت است. خیاّّم در رباعی:
فصل گل و طرف جویبار و لـب کشـت با یک دو سه اهل و لعبتـی حورسرشـت پیش آر قـدح کـه بـاده نوشـان صـبوح آســوده ز مســجدند و فــارغ ز کنشــت
(همان:26) معتقد است باید غمها را فراموش کرد و با بهرهگیـری از زیبـایی هـا و کیمیـای خوشدلی؛ یعنی شراب روزگار گذراند. در رباعی:
اکنون که گل سعادتت، پر بـار اسـت دست تو ز جام می چـرا بیکـار اسـت می خور که زمانه دشمنی غدار است دریــافتن روز چنــین دشــ وار اســت
(همان:11)
»سخن از باده نوشی در رباعی اصیل خیام، حاصل تأمـل در ناپایـداری زنـدگی است و نموداری از تمتّّع از حیات نه باده نوشـی صـرف « (یوسـفی ،122:1369). در این رباعی همچـون دیگـر رباعیـات کـه خیـام در آن از بـاده نوشـی سـخن می گوید، منظور اغتنام فرصت و بهرهگیـری از لـذّّت هـا و خوشـی هـای زنـدگی است:
از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن فـردا کـه نیامـده اسـت فریـاد مکـن بــر نامــده و گذشــته بنیــاد مکــن حالی خوش باش، عمر بـر بـاد مکـن
(خیام نیشابوری ،74:1383) این رباعی خیام یادآور این بیت از شیخ اجلّ، سعدی شیرازی است:
سعدیا! دی رفت و فردا همچنـان موجـود نیسـت در میـــان ایـــن و آن فرصـــت شـــمار امـــروز را
(سعدی:310)
همان گونه که پیش از این اشـاره شـد، خیـام در سـرودن رباعیـات از شـاعران بزرگی چون فردوسی تأثیر پذیرفته و تأثیرگذاری وی بر شاعرانی چون حـافظ و سعدی با توجه به نقاط مشترکی که در بخشی از مضامین دیدهمـی شـود، قابـلانکار نیست. بنابراین گرایش رمانتیکی در شاعران قبل و پـس از خیـام قـرن هـاپیش از شکلگیری این مکتب ادبی در اروپا دیدهمیشود:
امــروز تــرا دســترس فــردا نیســت و اندیشهی فردات به جـز سـودا نیسـت ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیسـت کــاین بــاقی عمــر را بهــا پیــدا نیســت
(خیام نیشابوری ،11:1383) در این رباعی، شاعر از مخاطب میخواهد به جای تباهکردن لحظههای زنـد گی، نهایت بهره را از فرصت کوتاهی که در اختیار وی نهادهشـده اسـت ، ببـرد . گویـا انسان راهی به کشف راز هستی در آغاز و پایان آن ندارد. بر ایـن اسـاس انسـان خردمند از دیدگاه شاعر کسی اسـت کـه زمـان حـال را دریابـد؛ بـدون آن کـه اندیشه ی فردا را داشتهباشد.
4-6-گله و شکایت
شـکواییه بـه عنـوان یکـی از انـواع ادب غنـایی و بـه عنـوان یکـی از مضـامین رمانتیستی در شعر خیام نیشابوری دیـده مـی شـود. شـکواییه بـه آثـاری گفتـه می شود که شاعر به شکوه و شکایت میپردازد. شکواییه به پـنج دسـته تقسـیم میشود که عبارت است از: شکواییههای شخصـی، سیاسـی، فلسـفی، عرفـانی و اجتماعی. شکواییههای خیام بیشتر از نوع فلسفی است؛ با توجه به ایـن کـه وی از این علم برخوردار بوده، همواره از عالم هستی و آنچـه در آن مـی گـذرد گلـه دارد. از جمله:
بـر مـن قلـم قضـا چـو بـی مـن راننـد پس نیک و بـدش ز مـن چـرا مـی داننـد دی بی من و امروز چو دی بی من و تو فــردا بــه چــه حجــتم بــه داور خواننــد
(همان:41)
در این رباعی شاعر مطابق با اعتقاد اشاعره همـه ی افعـالی را کـه از انسـان سـر میزند مطابق خواست و ارادهی خداوند میداند، بنابراین از اینکه بدون اختیـار در افعال خود، سرانجام وی را به داوری بخوانند، گله و شکایت دارد.
»بزرگترین اختلاف اشاعره و معتزله را باید در مورد دو مسألهی توحید و عـدل الهی جستجو نمود. بدین ترتیب که اشاعره بر توحیـد تکیـه مـی کردنـد و از آنجهت به جبر در رفتار انسان معتقد بودند؛ اما معتزله توحید را به نحـو دیگـریتعریف کـرده اسـت و از عـدل الهـی ضـرورت آزادی و اختیـار انسـان را نتیجـهمی گرفتند.«
افـلاک کـه جـز غـم نفزاینـد دگـر ننهنــد بــه جــا تــا نرباینــد دگــر ناآمــدگان اگــر بداننــد کــه مــا از دهـر چــه مــی کشــیم ناینــد دگــر
(خیام نیشابوری،57:1383) در این رباعی، شاعر از فعل فلک شکوه دارد. وی این گونـه تصـور مـی کنـد کـه روزگار در سرنوشت وی فقط غم و اندوه رقم زدهاست. از شـاعری کـه وی را بـه بدبینی و نا امیدی متّّهم میکنند جای شگفتی نیست اگر دنیا را سراسـر غـم و اندوه بداند و شکوه و گلایهی خود را از آن ابراز دارد:
یـــک روز ز بنـــد عـــالم آزاد نـــیم یک دم زدن از وجود خود شـاد نـیم شـــاگردی روزگـــار کـــردم بســـیار در کــار جهــان هنــوز اســتاد نــیم
(همان: 74) حکیم نیشابور که عمر را در شناخت هسـتی گذرا نـده، از غـم و انـدوه خـود در جهان هستی اظهار تأسف میکند. وی از اینکه خود را در تبیین جهان هسـتی و شناخت حقیقی آن ناتوان میبیند گله و شکایت دارد:
دارنـده چـو ترکیـب طبـایع آراسـت ازبهر چه افکندش اندر کـم و ک اسـت گر نیک آمد شکستن از بهر چه بـود ور نیک نیامد این صور عیب که راسـت؟
(همان:22) در این رباعی، شاعر کـه خـود را از شـناخت هسـتی نـاتوان یافتـه اسـت گلـه و شکایت خود را از آفریدگار جهان آشکار میکند. بـدون تردیـد شـکایت حکـیم نیشابور از مظاهر هستی و گاه خالق پدیدهها، ناشی از فضای تیره و تـار یـأس و بدبینی است که بر اندیشهی وی سایه افکندهاست.
4-7- بیان عواطف و احساسات
یکی از مهمترین ویژگیهای رمانتیسیسم، تکیه بر عواطـف و احساسـات اسـت که در شعر خیام جلوهی ویژه ای دارد:
هر ذره که در خاک زمینی بـوده اسـت پیش از من و تو تاج و نگینی بوده اسـت گــرد از رخ نــازنین بــه آزرم فشــان کان هم رخ خـوب نـازنینی بـوده اسـت
(همان:31) شاعر در این رباعی، به انسانها متذکّرّ میشود بـا ذره ذره ی خـاک بـه مـدارا و مهربانی رفتار کند؛ زیرا همه ی این ذرات روزی وجود و کالبد انسـان زیبـارویی بوده که اکنون به این صورت درآمدهاست:
در هر دشتی که لاله زاری بـوده اسـت از سـرخی خـون شـهریاری بـوده اسـت هر شاخه بنفشـه کـز زمـین مـی رویـد خالی است که بر رخ نگـاری بـوده اسـت
(همان:31) حکیم نیشابور در این ابیات انسان را بعد از مرگ به زیباترین شـکل بـه تصـویر می کشد و آن را توصیف میکند. شاعر در همهی ابیاتی که با این هدف سـروده است و در آن از استحاله جسم سـخن مـی گویـد؛ در نظـر دارد بـه ارزشـمندی وجود انسان بعد از مرگ اشاره کند و مخاطبان را به تفکّرّ در راز هستی و عـالم طبیعت وا دارد:
هر سبزه که بر کنار جویی رسـته اسـت گویی ز لب فرشـته خـویی رسـته اسـت پا بر سـر سـبزه، تـا! بـه خـواری ننهـی کان سبزه ز خاک لالهرویی رسـته اسـت (همان:32)
ای پیــر خردمنــد! پگــهتــر برخیــز و آن کــودک خــاک بیــز را بنگــر تیــز پندش ده و گو که نرم نرمـک مـی بیـز مغــز ســر کیقبـــاد و چشــم پرویـــز (همان:62) پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است گردنده فلک نیـز بـه کـاری بـوده اسـت هرجـا کـه قـدم نهـی بـر روی زمـین آن مردمـک چشـم نگـاری بـوده اسـت
(همان:16)
»وجود این گونه ابیات باعث شـده تـا برخـی خیـاّّم را در زمـره ی اهـل تناسـخ محسوب کنند؛ یعنی باورمند به رجعـت انسـان بعـد از مـرگ بـا همـان کالبـد عنصری یا حلول ارواح در ابدان دیگر« (قنبری ،135:1384).
هرچند اقوال دربارهی گرایش خیام به اهل تناسخ گوناگون است؛ امـا آنچـه بـه نظر می رسد آن است که وی عاشقانه به مظاهر طبیعت مینگرد.
در کتاب خیام نامه به نقل از بهاءالدین خرمشاهی آمدهاسـت: »... عجـب اسـتکه دربارهی خیام گفتهاند مذهب تناسخ داشتهاست. به عقیدهی ما شـعار خیـام نه دلالت بر تناسخ دارد و نه بر انکار معاد [بلکه] مراد او ایـن اسـت کـه انسـان یک بار بیشتر در دنیا زندگی ندارد« (همان.)
4-8- طبیعتگرایی و استفاده از نمادها
طبیعتگرایی و استفاده از نمادها یکی دیگر از مضامین رمانتیستی است کـه در اشعار خیام دیده میشود .»یکی از اصول برجستهی جنبش ادبی رمانتیسیسـم توجه ویژه به طبیعت و تصویر ارتباط حالات نفسانی انسان با حالتهای مختلف طبیعت و حس هم هویتی طبیعت با انسان است« (اویسی کهخا ،23:1391).
هر چند توجه به طبیعت و استفاده از نمادهای طبیعی در اشعار شاعران پس از مشروطه که دارای افکار رمانتیستی هستند، دیده میشـود؛ امـا نبایـد فرامـوش کرد که منـوچهری دامغـانی را بـه عنـوان شـاعر طبیعـت در دوره ی کلاسـیک می شناسیم. استفاده از نمادهای طبیعی در اشعار خیـام نیشـابوری نیـز مجـال بروز و ظهور یافتهاست.
محمدرضا صرفی در مقالهای با عنوان: »نمادپردازی در رباعیات خیام« بـه ایـن مضمون میپردازد. وی کوشیدهاست تا گوشهای از نمادهای رایج در اشعار خیام را به تصویر بکشـد. در اشـعار خیـام نیشـابوری واژه ی نمـادین کـوزه از بسـامد بیشتری برخوردار است:
از کـوزه گـری کـوزه خریـدم بـاری آن کوزه سـخن گفـت ز هـر اسـراری شـاهی بـودم کـه جـام زریـنم ب ـود اکنـون شـدهام کـوزهی هـر خمـاری (خیام نیشابوری ،86:1383)
زآن کوزهی می که نیسـت در وی ضـرری پر کن قـدحی بخـور بـه مـن ده دگـری زآن پیشـتر ای صـنم کـه در رهگ ـذی خاک مـن و تـو کـوزه کنـد کـوزه گـری (همان:93)
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است در بنــد ســر زلــف نگــاری بــوده اســت ایـن دسـته کـه برگـردن او مـی بینـی دستی است که بر گردن یاری بوده است (همان:14)
در سه رباعی اخیر ،»کـوزه نمـادی از اسـتحاله ی انسـان پـس از مـرگ اسـت « (صرفی ،11:1381).
یکی دیگر از واژههای نمادین در اشعار خیام، شراب و پیاله است:
این اهل قبور که خاک گشـتند و غبـار هـــر ذره ز هـــ ر ذره گرفتنـــد کنـــار آن این چه شراب است که تا روز شـمار بیخود شده و بیخبـر مانـد از همـه کـار (خیام نیشابوری ،56:1383)
یـاران موافـق همـه از دسـت شـدند در پای اجل یکان یکان پسـت شـدند بودیم به یک شراب در مجلس عمـر دوری دو سه پیشتر ز ما مست شـدند
(همان:54)
»علاوه بر معنای جان و روح، بـاده و مترادفـات آن در معنـایی کـاملاً مخـالف؛ یعنی مرگ در رباعیات خیاّّم به کار رفته است« (صـرفی، 12:1381) کـه در دو رباعی اخیر دیده میشود:
سـاقی گـل و سـبزه بـس طربنـاک شـده اسـت دریــاب کــه هفتــه ی دگــر خــاک شــده اســت مــی نــوش و گلــی بچــین کــه تــا در نگــری
گل خاک شدهاست و سـبزه خاشـاک شـده اسـت
(خیام نیشابوری ،20:1383) چون لاله به نوروز قدح گیـر بـه دسـت بـا لالـه رخـی اگـر تـو را فرصـت هسـت می نوش به خرّّمی که این چـرخ کهـن ناگـاه تـو را چــو خـاک گردانـد پســت
(همان:20)
در دو رباعی اخیر »نوروز و تازگی طبیعت، بیانگر آغاز زندگی و حیات، و پـاکی و لطافت جهان هستی است. طبیعت در نوروز کهنگیها و ناشایستها را از خود دور میسازد. توصیه به باده، در واقع توصیه بـه بـازنگری درون و شسـتن دل از ناشایست و اندوههای بی ارزش است و توصیه به آغاز کردن زندگی به لطافـت « (صرفی ،16:1381):
ای آن کـه نتیجـهی چهـار و هفتـی وز هفــت و چهــار دایــم انــدر تفتــی می خور که هـزار بـار بیشـت گفـتم باز آمدنت نیسـت چـو رفتـی، رفتـی (خیام نیشابوری ،86:1383)
ای آمـــده از عـــالم روحـــانی تفـــت حیران شده در پنج و چهار و شـش و هفـت
مـی خـور چـو نـدانی از کجـا آمـدهای خوش باش که ندانی به کجا خواهیرفت
(همان:12)
در این ابیات منظور شاعر از پنج، چهار، شش، هفت به ترتیب حواس پنجگانهی ظاهری، جهات ششگانه، عناصر اربعه (خـاک، آب، بـاد، آتـش) و هفـت سـیاره است.
»می خوردن در نگاه شاعر معنای نمادین بیاعتنایی به دنیا و فریبنـدگی هـای زود گذر آن را در خود نهفته دارد« (صرفی ،14:1381).
5- نتیجهگیری
با نگاه عمیق از دیدگاه رمانتیسیسم به رباعیات خیام نیشابوری میتوان به این نتیجه دستیافت که مهمترین مضامین مکتـب ادبـی رمـانتی سیسـم از جملـه: یأس و بدبینی، تصویرسازیهای شـاعر دربـاره ی مـرگ، اغتنـام فرصـت، بیـان عواطف و احساسات، طبیعتگرایی و استفاده از نمادها در اشـعار خیـام بـه کـار رفتهاست.
غلیان احساسات اندوهبار بیانکنندهی نگاه شاعر بـه سـویه ی غـم انگیـز جهـان است؛ همانند رمانتیکها که اندوه زندگی را میستایند؛ هرچند که از نعمتهای زندگی برخوردار باشند. نگرش منفی به جهان هستی یکی از دلایلـی اسـت کـه خیام از سوی معاصران و متأخّّرین به کفر و الحاد متّّهم میشود.
تصویرسازیهای شاعر از طبیعت یکی دیگر از اصول رمانتیسیسم اسـت کـه دررباعیـات خیـام از بسـامد بـالایی برخـوردار اسـت. وی در اشـعار خـود دائـم از استحالهی روح پس از مرگ و جلوهی آن به شکلهای گوناگون سخن میگوید.
منابع و مأخذ
ابراهیم یونسی، تهران، امیرکبیر.
[1] - دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان (نویسنده ی مسؤول)
babasafari44@gmail.com
[2] - دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد سیرجان parvanesafa@yahoo.com تاریخ دریافت: 25/5/1396 تاریخ پذیرش: 25/9/1396
منابع و مأخذ
ابراهیم یونسی، تهران، امیرکبیر.
www.mehnews.com (1395/6/12) :تاریخ مراجعه