Dialogicality in Simin Behbahani's Poetry based on Bakhtin’s dialogism

Document Type : Original Article

Authors

1 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Foreign Languages University, of Kashan . Kashan. Iran

2 Ph.D. in Persian language and literature, Department of Persian language and literature, Faculty of Literature and Foreign Languages, Kashan University. Kashan, Iran

Abstract

The present article studies the dialogic factors in Simin Behbahani’s poems (1306-1393) based on Mikhail Bakhtin’s dialogism. Behbahani, one of the founders of Neo-Persian ghazal, uses her poems to communicate with her audience through presenting a fresh view of human beings and society. To achieve this aim, she uses modern language and narrative and fictional expressions, presenting her dialogues in different ways to introduce polyphony to her poetry. In this article, we try to use an analytical-descriptive method to answer these fundamental questions: what techniques cause polyphony in Simin Behbahani's lyric poems and what effect do the poet's poetic themes have in this regard? We argue that in her love poems, Simin uses her poetic individuality to speak to her lover in simple and fluent language, and to explain her romantic relationships in great detail. Furthermore, by dealing with romantic-social, domestic and political-social themes, and especially criticizing the situation of women, and by using techniques such as narration, conversation monologues, and through the use of intertextuality, rhetorical propositions, grotesque and carnival, she has established an emotional connection with the elements around her and has provided the conditions for the presence of the "other" in her poetry to create a polyphonic atmosphere as opposed to the monologic atmosphere of traditional poetry.

Keywords

Main Subjects


گفت‌وگومندی در غزل سیمین بهبهانی از منظر نظریّه­ی

پست­مدرنیستی منطق مکالمه­ی باختین

فاطمه‌سادات ‌طاهری[1]

مرضیه همّتی[2]

تاریخ دریافت:14/10/1401                                                   تاریخ پذیرش: 31/1/1402

DOI: 10.22080/RJLS.2023.24711.1372

چکیده

مقاله­ی حاضر، عوامل گفت‌وگومندی در شعر سیمین بهبهانی (۱۳۰۶- ۱۳۹۳) را بر مبنای «منطق مکالمه» میخائیل باختین (۱۸۹۵- ۱۹۷۵م.) - که از نظریّه­های مطرح در مکتب پست­مدرنیسم است - بررسی می­کند. بهبهانی از پایه­گذاران غزل نو است که با نگاهی تازه به انسان و اجتماع و بهره­گیری از زبان امروزی و بیانی روایی و داستانی به گفت‌وگو در متن شعر خویش پرداخته و این گفت‌وگوها - که به شیوه­های مختلف در غزل سیمین متجلّی است - موجب چندصدایی در شعر شاعر شده است. نگارندگان می­کوشند تا با روش تحلیلی - توصیفی مبتنی بر متن غزلیات سیمین و از طریق ذکر شواهد شعری و پاسخ ­دادن به این پرسش­های بنیادی که چه شگردهایی موجب چندصدایی در غزل سیمین بهبهانی شده و مضامین شعری شاعر در این امر چه تأثیری داشته است، استدلال کنند که سیمین افزون­ بر اشعار عاشقانه­ی خود که در آن­ها با بهره­گیری از فردیّت شاعرانه با زبانی ساده و روان با معشوق خود گفت‌وگو می­کند و روابط عاشقانه خویش را با جزئیات تمام بازگو می­کند، با پرداختن به مضامین عاشقانه  - اجتماعی (عشق فراشخصی)، وطنی و سیاسی - اجتماعی و به­ویژه انتقاد از شرایط زنان و همچنین به­کارگیری شگردهایی مانند روایت، مکالمه و درک حضور دیگری، گفت‌وگو با خویشتن، گفت‌وگوهای بدون پاسخ مخاطب، تعامل و تفاهم در گفت‌وگو، بینامتنیت، گزاره­های خطابی، تن­گروتسک و کارناوال با عناصر پیرامون خود ارتباطی عاطفی برقرار کرده و شرایط حضور «دیگری» را در شعر خود فراهم آورده و توانسته است در مقابل فضای تک­صدایی شعر سنّتی، فضایی چندصدا در اشعار خود بیافریند.

واژه­های کلیدی: منطق مکالمه­ی باختین، گفت‌وگومندی، سیمین بهبهانی، مضامین شعری، شگردها.

 

1- مقدّمه

نظریه­ی منطق گفتگویی میخائیل باختین، یکی از نظریه­های مکتب پست­مدرنیسم است که بر مبنای آن می­توان عوامل گفت‌وگومندی در متون را بررسی کرد. نگارندگان می­کوشند در این پژوهش، غزلیات سیمین بهبهانی را که با به­کارگیری زبان روایی و داستانی به گفت‌وگو پرداخته و موجب چندصدایی در شعر وی شده است، بر مبنای این نظریه بررسی کنند.

1-1- بیان مسأله

شعر سیمین از نظر مضمون و فرم، جایگاه ویژه­ای در ادبیات معاصر ایران دارد. غزل که سنّتی­ترین قالب شعر شاعران ایران است، دست­مایه­ی اصلی هنر شاعری سیمین است. سیمین را نماینده­ی غزل نو معاصر می­شناسند. این نوع غزل تحت تأثیر شعر نو به وجود آمده و از امکانات شعر نو، چه از نظر زبان و چه از نظر مضمون استفاده کرده است. بهبهانی با نگاهی معطوف به حوادث پیرامون به تجربه­هایی جدید در غزل دست یافته است. وی توانسته با بهره­گیری از شیوه­ی گفت‌وگو در ایجاد رویکرد نمایشی و روایی، گامی محکم بردارد. روایت در شعر بهبهانی به دو گونه­ی بیان یک حادثه و بیان یک گفت‌وگو دیده می­شود. (ابومحبوب، 1382: 42)

میخاییل باختین - که از نظریّه­پردازان مکتب پست­مدرنیسم است - در قرن بیستم، نخستین­بار گفت‌وگومندی (Dialogism) را وارد حوزه­ی نقد ادبی کرد. گفت‌وگو یا مکالمه «به معنای پذیرش دیگری و کوشش برای کشف حقیقت به کمک دیگری است.» (میرعابدینی، 1390: 47)؛ گفت‌وگومندی یعنی مکالمه­ی آزادانه­ی صداها با یکدیگر در یک متن. چندصدایی (Polyphony) از ملزومات گفت‌وگومندی است. چندصدایی، ویژگی متنی است که صداها و نگاه­های متفاوت در آن دیده و شنیده می­شود، بدون آنکه یکی بر دیگری غلبه داشته باشد. این نظریه مبتنی بر پذیرش اجتماعی بودن انسان و درک حضور دیگری است. مبنای حیات اجتماعی در دوره­ی مدرن کثرت­گرایی و به رسمیّت شناختن صداهای مخالف است. (زرقانی، 1394: 21)؛ طبق نظر باختین، دیگری به اندازه­ی من ارزش دارد، زیرا حضور دیگری برای تکامل من ضروری است. اساساً زندگی، مکالمه­ای است که برای زنده ­بودن باید در آن مشارکت جست. شرط لازم حیات، مکالمه و گفت‌وگو است. در یک متن ادبی، ارتباط میان گفتارها و نیز گویندگان باید ارتباطی عادلانه باشد؛ یعنی به­گونه­ای­ که همه­ی صداها، حق حضور در متن داشته باشند و همگی در یک فرایند عادلانه­ی اجتماعی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. امکان شکل­گیری گفت‌وگومندی میان صداها و نگاه­های مختلف در رمان، بیشتر از شعر است. اساساً گفت‌وگومندی باختینی متعلق به رمان است و نه شعر. (باختین، 1387: 375)

1- 2- پرسش­های پژوهش

سیمین بهبهانی، یکی از شعرای معاصر است که با استفاده از شیوه­های روایت، نمایش و داستان در شعر خود به گفت‌وگو میان شخصیت­های مختلف پرداخته و با این شگردها، شعر خود را به ساحت رمان نزدیک کرده و متنی گفت‌وگومند و چندصدا آفریده است. در این مقاله تلاش می­شود تا به پرسش­های زیر پاسخ داده شود:

  • چه عواملی در شعر سیمین بهبهانی، چندصدایی ایجاد کرده است؟
  • مضمون­ها و شگردهای شعری سیمین در این امر چه تأثیری داشته­ است؟

1- 3- روش پژوهش

این مقاله می­کوشد تا با روش توصیفی - تحلیلی به بررسی اشعار سیمین بهبهانی بپردازد و مضامین و شگردهای ایجاد­کننده­ی چندصدایی در شعر وی را آشکار کند.

1- 4- پیشینه­ی پژوهش

در ارتباط با گفت‌وگومندی و منطق مکالمه، تحقیقات بسیاری صورت گرفته است. از جمله آن­ها می­توان به موارد ذیل اشاره کرد:

«بررسی گفت‌وگومندی، چندآوایی و بینامتنیت در اشعار نیما - اخوان با تکیه بر آرای میخائیل باختین» نوشته­ی مهدی کدخدایی طراحی و زهرا رئیسی (1398)؛ «تحلیل مؤلّفه­های کارناوالی در مجموعه­ی هوای تازه از احمد شاملو؛ با رویکرد به آرای باختین» نوشته­ی رضا جلیلی و پروین­دخت مشهور (۱۳۹۶)؛ «گفت‌وگو در شعر فروغ فرخزاد با تکیه بر منطق مکالمه­ای میخائیل باختین» از علی­اکبر باقری خلیلی و مرضیه حقیقی (۱۳۹۳)؛ «گفت‌وگو در شعر معاصر ایران» از علی­اکبر امینی (۱۳۸۱)؛ «بررسی تطبیقی نظریّه­ی گفت‌وگویی نیمایوشیج و میخائیل باختین» اثر قدسیه رضوانیان (1393) و «از مناظره تا گفت‌وگو: تأثیر کودتای 28 مرداد بر چندصدایی در شعر معاصر بر پایه­ی دو شعر از اخوان ثالث و ابتهاج» از رضا زرین­کمر (۱۳۹۶) که از عناوین مقالات مشخص می­شود هیچ­یک از این مقالات گفت‌وگومندی در شعر سیمین بهبهانی را بررسی نکرده­اند و این پژوهش برای نخستین­بار می­خواهد این موضوع را به صورت مجزّا در شعر این شاعر بررسی کند.

2- مبانی نظری پژوهش

برای تبیین عوامل گفت‌وگومندی در غزل سیمین بهبهانی لازم است، ابتدا دربارۀ نظریه­ی منطق گفت‌وگویی باختین و سیمین بهبهانی و اشعار وی توضیحاتی ارائه شود.

2- 1- منطق گفت‌وگویی باختین

نظریّه­ی باختین، یکی از نظریّه­های مطرح­شده در مکتب ادبی پست­مدرنیسم است که به مخالفت‌های جدّی علیه باورهای تک­صدا پرداخته ­است. پست­مدرنیسم عمدتاً روی واقعیّت و تحلیل روایت­ها و گفتمان­های موجود در جهان هستی که برای معنادار کردن زندگی ساخته می­شوند، تمرکز می­کند. پیش از پیدایش پست­مدرنیسم، واقعیّت، انعکاسی از جهان واقع و نوعی محاکات بود. ولی در پسا­مدرنیسم، نگاه هنرمند است که واقعیّت­ها را می­سازد؛ واقعیّت­هایی که می­توانند متکثّر باشند، اما فرافکنانه یا تصویربرداری محض نیستند. در تفکّر پسامدرنیستی، اصطلاحاتی مانند کارناوال - که باختین برای اولین­بار در نظریّه­ی ادبی خود وارد کرد - جایگاه ویژه­ای دارند. پیروان پسامدرنیسم می­کوشند با رویکرد چندصدایی، فرهنگ والا و پست را در کنار هم قرار دهند. (یزدانجو، 1381: 67) 

میخائیل باختین (1895-1975)، بنیان­گذار منطق مکالمه و یکی از ژرف­اندیش­ترین و اثرگذارترین چهره­های فرهنگ اروپایی در قرن بیستم است. عصری که باختین در آن می­زیست، به دلیل حکومت خو­دکامه و تمامیت­خواه رهبران حزب کمونیست شوروی و به­خصوص استالین، عصری پراختناق، استبدادزده، شادی­ستیز و تهی از آزاداندیشی و دنیایی مکالمه­گریز است. مروری بر زندگی، آثار و حیات فکری باختین نشان می­دهد که او در دوره­ای که جزم­اندیشی و انعطاف­ناپذیری رژیم خودکامه و تک­صدای استالین، هر نوع تفکّر و آوای مخالف را به­شدّت سرکوب می­کرد، زندگی ­می­کرد. از طرفی، فعالیّت­های فکری مربوط به حوزه­ی نقد ادبی نیز تحت تأثیر زبان­شناسی ساختاری بود و به دنبال طرح نظریّه­ی سوسور درباره­ی مقوله­های زبان و گفتار، گفتار امری فردی شمرده می­شد و از پرداختن به وجوه تاریخی و اجتماعی گفتار پرهیز می­شد. (مقدادی، 1382: 23-24)

از نظر باختین، مکالمه در میان شماری از آدم­ها اتّفاق می­افتد و همیشه بین دو تن نیست و حتی یک شخص واحد نیز می­تواند درون خود دیالوگ برقرار کند. بنابراین دیالوگ، جریانی از معنی است که در جمع ما، در بین ما و در درون ما جاری می­شود و منجر به پیدایش فهمی تازه می­شود که بدیع و خلّاقانه است. از این جهت باختین پیوسته به دنبال صدای دیگری است و با مخاطب به گفت‌وگو می­پردازد. البته طرفین در جریان گفت‌وگو، نظر و عقیده­ی طرف مقابل را می­پذیرند و با پذیرش آن به دنبال کسب امتیاز و برنده شدن نیستند. اساساً دیالوگ به هیچ فرد هدایت­کننده و یا دستورالعملی نیاز ندارد و شاعر در گفت‌وگو قصد دارد تا همه­ی مخاطبان را در گفت‌وگوی خود سهیم کند و حضور همه­ی آن­ها را در شعر خود می طلبد. در دیالوگ قرار نیست هیچ تصمیم خاصّی گرفته شود و تنها یک فضای خالی ایجاد می­شود؛ فضایی کاملاً باز و آزاد ایجاد می­کنیم؛ فضایی خالی از هرگونه قید و بند و تنها در این فضای خالی است که می­توان گفت‌وگویی را ایجاد کرد. البته ممکن است هدفی وجود داشته باشد، اما دیگر افراد را در پذیرش و عدم پذیرش هدف آزاد می­گذاریم و تنها مقصود اصلی ایجاد ارتباط و رسیدن به تفاهم است. در حقیقت گفت‌وگو، نوعی مبادله است؛ نوعی تطابق یافتن با همدیگر است. (ر.ک: بوهم، 1381: 41-42)

 باختین در آثارش همواره با مخاطب خویش به گفت‌وگو می­پردازد و پیوسته شاهد حضور دیگری در آثار او هستیم. باختین حتی شخصی­ترین عمل، یعنی خودآگاهی را تنها در راستای نگاه دیگران تحقّق­پذیر می­داند و معتقد است که خودآگاهی، فرایندی کلامی است و هرگونه کسب خودآگاهی، نوعی برقراری پیوند با یک هنجار اجتماعی یا نوعی اجتماعی کردن خود و عمل خویش است. (رک. تئودورف، 1377: 44)

2- 2- گفت‌وگومندی در شعر سیمین بهبهانی

شعر سیمین، عرصه­ی من نیست. در شعر او با حضور دیگرانی مانند (او، تو، ما) روبه­رو هستیم. دنیای او، دنیایی چندصداست که بر تو و دیگری تکیه دارد. او همه­چیز را در دیگری و مکالمه با دیگری می­بیند. گاهی منِ شاعر، منِ شخصی است و از خود و خواسته­های خود سخن می­گوید. اما گاهی منِ شاعر، منِ اجتماعی است و حتی در گفت‌وگو با خویشتن به خود نمی­پردازد و مخاطب، حضور دیگری را حتی در گفت‌وگوهای درونی او با خود درک می­کند.

شعر سیمین بهبهانی به سبب گزینش­های گسترده از شخصیت­های مختلف جامعه و آفرینش فضایی روایی، موقعیت­هایی را می­آفریند که مستلزم حضور دیگران است. شاعر با بهره­گیری از واژگان محاوره و مضامین امروزی و غیر مرسوم، آزادانه و به دور از هنجارهای رایج، شعری را می­سراید که شخصیّت­های مختلف در آن با یکدیگر به گفت‌وگو می­نشینند و گاه این گفت‌وگو در فضای ذهنی شاعر با خویش و یا با دیگرانی است که هیچ­گاه پاسخی از آن­ها شنیده نمی­شود. زمانی­که شاعر از بیان عاشقانه و تعلّقات فردی خود فاصله می­گیرد و شعر، صبغه­ی اجتماعی می­یابد، بیشتر از تک­صدایی به چندصدایی گرایش می­یابد. حتی فردیّت­گرایی شاعر در مضامین عاشقانه و توصیف احوالات عاشقانه­ی خویش با معشوق، موجب تعامل متقابل گوینده با شنونده می­شود. گفت‌وگویی که در بستر روابط شخصی با معشوق خود شکل می­گیرد. شاعر با یادآوری خاطرات خویش روایتی می­سازد. بیان روایی، برجسته­ترین شگرد سیمین برای آفرینش فضای چندصداست و انتقادهای صریح و تلخ او، شعرش را به سخن کارناوالی نزدیک کرده و بر خاصیّت گفت‌وگویی و تعاملی شعرش افزوده است.

سیمین پیوسته در حال مکالمه، تبادل نظر و یا نیشخند است و با ایجاد فضای نامساعد، جامعه را در اشعارش منعکس می­کند. فضای حاکم در دنیای چندآوایی سیمین، گاهی دوستانه و دوطرفه است و گاهی خبری از صلح و آشتی نیست و تنها بیانگر فضایی تاریک جامعه است. البته در این فضا، هیچ­یک از طرفین بر دیگری برتری ندارد و همه­ی شخصیّت­ها و پدیده­ها در حال تعامل با یکدیگرند. او اغلب در فضایی روایی با طرح پرسش، طرف مقابل را به گفت‌وگو وامی­دارد و ناب­ترین مفاهیم انسانی و اجتماعی دنیای امروز را در گفت‌وگوهای خویش بیان می­کند.

3- تحلیل داده­ها

برای بررسی گفت‌وگومندی در شعر سیمین لازم است ابتدا مضامین شعری و سپس شگردهای شعری که موجب ایجاد گفت‌وگومندی در شعر شاعر شده است، تبیین و تحلیل شود.

۳- ۱- مضامین شعری

در غزل­های سیمین بهبهانی، مضامین مختلف شعری را می­توان ملاحظه­کرد که در این میان، شاعر به مضامین عاشقانه، عاشقانه- اجتماعی و سیاسی و اجتماعی بیش از دیگر مضامین شعری توجه کرده­است.

۳- ۱- ۱- مضامین عاشقانه

غزل سیمین بهبهانی، محتوایی عاشقانه دارد. محدودیّت­زدایی از قالب غزل فارسی و بسط و گسترش زوایای آن از جنبه­ی فرم و محتوا و دستیابی به سبک شخصی، حاصل تلاش­های اوست. شعر عاشقانه بر سه محور اساسی عشق، عاشق و معشوق استوار است و در این میان معشوق، محوری­ترین شخصیّت شعر عاشقانه است. در کانون غزل­های عاشقانه­ی سیمین، یک «من» عاشق قرار گرفته و در قیاس با این منِ عاشق است که معشوق نیز حضور و معنا می­یابد. (طهماسبی، 1395: 501)

گفتی که می­بوسم تو را، گفتم تمنّا ‌می‌کنم
گفتی ز بخت بد اگر، ناگه رقیب آید ز در
گفتی که تلخی‌های می، گر ناگوار افتد مرا
گفتی چه می­بینی بگو در چشم چون آیینه­ام

 

گفتی اگر بیند کسی؟ گفتم که حاشا ‌می‌کنم
گفتم که با افسونگری، او را ز سر وامی‌کنم
گفتم که با نوش لبم، آن را گوارا ‌می‌کنم
گفتم که من خود را در او، عریان تماشا ‌می‌کنم
                                   (بهبهانی، 1384: 452)

در غزل بالا، گفت‌وگو میان دو هستی، یکی «تو» و یکی «من» درمی­گیرد. «تو»، خجالت­پیشه و پر­آزرم است و «من»، پرشور و شوق و لبریز از احساس. این گفت‌وگو به چالشی شیرین می­ماند که در آن، هرچند «تو» پیوسته عقب­نشینی ­می­کند، «من»، راهِ گذر از هر مانعی بر سر راه گفت‌وگو را می­داند. غزل، روایتی از رابطه­ی پر پیچ و خم، با کاربست مناظره بین «من» و «تو» است که تصویر یک داد و ستد و ارتباط اجتماعی به خویش می­گیرد و بدین­ترتیب تنگناها و محدودیّت­های یک جامعه­ی سنّتی را برای بازنمایی احساس­های عاشقانه آشکار می­کند. «تو»ی شکل­گرفته در اجتماعی چنین سنّتی، نشان از رویارویی با سیل تمنّیات عاشقانه­ی «من» دارد.

نکته­ی دیگری که سبب تقویت گفت‌وگو و چندصدایی در غزل سیمین شده، گرایش وی به فردیّت معشوق است. شفافیت و صراحت در تصویر کردن معشوق در غزل کلاسیک وجود ندارد. از نظر دینی و فرهنگی، ورود به این مباحث، از تابوهای اجتماعی شمرده شده است. از این­رو شاعران قدیم ایران در حوزه­ی غنایی شعر به کلّی­گرایی در تصویر، حرکات و سکنات معشوق قناعت کرده­اند. (براهنی، 1371: 38)؛ در حالی­ که گرایش­های فردگرایانه­ی سیمین بهبهانی در مقوله­ی عشق، موجب تبیین رابطه­ی عاشق و معشوق در غزل او شده است. این رابطه، یک نوع رابطه­ی ساده و ابتدایی است. معشوقِ شاعر، معشوقی زمینی است و شاعر، معشوق خود را – آن­چنان که هست - توصیف می­کند و  با او سخن می­­گوید. یعنی گفت‌وگو بین دو شخصیّت شکل می­گیرد و خواننده، شاهد دو شخصیت «من و تو» در شعر است که با یکدیگر تعامل و گفت‌وگو دارند و با به­ یاد آوردن خاطرات خویش، فضایی روایی و داستانی شخصی می­سازند. این فردگرایی معشوق در شعر او به ایجاد فضای گفت‌وگویی کمک می­کند:

سکوت سیاه

ابرو به هم کشیدم و گفتم:

«- چون من در این دیار بسی هست

رو کن به دیگری که دلم را

دیگر نه گرمی هوسی هست...»

رنجور و خسته، گفتی: «- اگر تو

بینی به گرد خویش بسی را،

من نیز دیده­ام چه بسا لیک،

غیر از تو، دل نخواست کسی را.»

جانم کشید نعره که: «ای کاش

این گفته از زبان دلت بود،

ای کاش عشق تند حسودم

یک عمر پاسبان دلت بود...» (بهبهانی، 1384: 113)

۳- ۱- ۲- مضامین عاشقانه – اجتماعی (عشق فراشخصی)

نمود عشق در غزل معاصر، فراشخصی و اجتماعی است. شاعر، عشق غریزی خود را در خدمت اندیشه­ای مترقی قرار می­دهد. بهبهانی در غز­­ل­هایی که مضمونی فراشخصی دارند، عشق و اجتماع را به طرزی موفق با یکدیگر عجین کرده است. بنابراین می­توان گفت که غزل نوِ فارسی فقط عواطف و احساسات شخصی شاعر را بیان نمی­کند، بلکه آیینه­ی تمام­نمای لطیف­ترین احساسات و عواطف بشری و مجموعه­ی نفیسی از کلیه­ی کیفیات روحی و تمایلات انسانی است. (مؤتمن، 1355: 70)

من آن روز می­گفتم
و تأکید می­کردم
به بازی، طنابی را
من آشفته می­گفتم:
چو بر دوش می­بستی
به فریاد می­گفتم
تو گفتی که: «ضحاکم!»
که: «جابر، جبون، جانی
تو خندیدی و گفتی
«ز بازی که انجامد

 

که: «از مار می­ترسم.»
که: «بسیار می­ترسم!»
تن مار می­کردی
«ازین کار می­ترسم!»
دو مار دروغین را
که: «بردار! می­ترسم!»
من از درد نالیدم
جوانخوار! می­ترسم!»
که: «بازی است.» - من گفتم:
به کشتار می­ترسم.»
       (بهبهانی، 1384: 735)

بهبهانی، شاعری است که همراه رویدادهای جمعی زمان خود حرکت می­کند. او علاوه بر کاربرد عناصر زندگی معاصر، موضوع غزلش را نیز از زمانه­اش می­گیرد. تلفیق مضامین اجتماعی با عاشقانه، ماهیت غالب غزل­های نو سیمین را در برمی­گیرد. (زرقانی، 1394: 251)

3-1-3- مضامین سیاسی و اجتماعی

به­لحاظ محتوا و مضمون غزل قدیم نوعاً به موضوعات محدود در حوزه­ی عاشقی پرداخته است؛ اما در حوزه­ی غزل امروز، علاوه بر بیان موضوعات عاشقانه، بیان مسائل فلسفی، حکمی، سیاسی و اجتماعی، جایگاه خاصی یافته است. سیمین از همان آغازِ شاعری، در کنار غزل­های عاشقانه به مسائل اجتماعی نیز پرداخته است. در گفت‌وگوی «معلم و شاگرد» با شاگردی روبه­رو هستیم که توان خرید کتاب درسی­اش را ندارد:

بانگ برداشتم: آه دختر

وای ازین مایه بی­بندوباری

بازگو، سال از نیمه بگذشت

از چه با خود کتابی نداری؟

می­خرم؟ کی؟ همین روزها. آه

آه ازین مستی و سستی و خواب

معنی وعده­های تو این است

نوشدارو پس از مرگ سهراب

...

دخترک دیده را بر زمین دوخت

شرمگین زین­همه دردمندی

گفتی از چشمم آهسته دزدید

چشم غمگین پر آب خود را

پا پی پا نهاد و نهان کرد

پارگی­های جوراب خود را

بر رخش از عرق شبنم افتاد

چهره­ی زرد او زردتر شد

...

چند گویی کتاب تو چون شد؟

بگذر از من که من نان ندارم!

حاصل از گفتن درد من چیست

دسترس چون به درمان ندارم؟

خواستم تا به گوشش رسانم

ناله­ی خود که: ای وای بر من

وای بر من، چه نامهربانم... (بهبهانی، 1384: 455)

سیمین بهبهانی به فساد ناشی از فقر به عنوان آسیبی اجتماعی تجسّم و عینیّت می­بخشد و بدین­گونه اعتراض خود را به وضعیّت نابسامان خانواده­های فقیر نشان می­دهد. سیمین کوشیده است تا بدون کاربرد صفات صریح، فقر را ملموس کند و بر اثرگذاری غزل بیفزاید:

کودک روانه از پی بود نق­نق­کنان که: «من پسته.»
کودک دوید در دکان پایی فشرد و عری زد
مادر کشید دستش را: «دیدی که آبرومان رفت؟»
یک سیر پسته صد تومان! نوشابه، بستنی... سرسام!
«دیروز گردوی تازه دیده­ست و چشم پوشیده­ست
کودک روانه از پی بود زن سوی او نگاه افکند
ناگاه جیب کودک را پر دید «وای! دزدیدی؟»

 

«پول از کجا بیارم من؟» زن ناله کرد آهسته.
گوشش گرفت دکّان­دار: «کو صاحبت زبان­بسته!»
کودک سری تکان می­داد دانسته یا ندانسته
اندیشه کرد زن با خود از رنج زندگی خسته:
هر روز چشم­پوشی­هاش با روز پیش پیوسته»
با دیده­ای که چشمش را باران اشک­ها شسته
کودک چو پسته می­خندید با یک دهان پر از پسته
                                         (همان: 888- 889)

در غزل بالا علاوه بر شخصیت راوی، سه شخصیت «کودک»، «مادر بی­پول» و «دکّان­دار» وجود دارد که با یکدیگر مکالمه می­کنند. هرچند دیالوگ­های مادر از بقیه­ی شخصیت­ها بیشتر است، آن­ها نیز با رفتار و گفتارشان در این مکالمه شرکت داده می­شوند. مغازه­دار با این عمل «گوشش گرفت دکاندار: کو صاحبت زبان­بسته؟» و کودک علاوه بر نق ­زدن برای رسیدن به هدفش (پسته)، وقتی مادر دستش را می­کشد و او را هشدار می دهد که «دیدی که آبرومان رفت»، دانسته یا ندانسته سری تکان می­دهد که تأویل و تفسیرهای زیادی را در بردارد. پس خواننده شاهد حضور چندین صدای متفاوت در متن است.

۳- ۲- شگردهای گفت‌وگومندی در شعر سیمین

خلاقیت هنری سیمین بهبهانی موجب شده است، شاعر شیوه­های گوناگون گفت‌وگو را در غزل خود به­کارگیرد و این ویژگی  به برجستگی­ شعر وی در بین همعصران  او منجر شده است.

۳- ۲- ۱- روایت و بیان مکالمه

یکی از ابزار موفّقی که شاعران نوپرداز در آثار خود برای انسجام ساختاری بیشتر شعرشان استفاده کرده­اند، مکالمه و بیان روایی است. ظهور فضای دراماتیک و روایی در غزل امروز، از رهگذر اثرپذیری از شعر نو و شکل ذهنی منسجم حاکم بر آن رخ داده است. هدف  شاعر از به­کارگیری این شگرد (ابزار گفت‌وگو و ساخت نمایش­نامه­ای)، هنری­تر کردن سخن خویش است. این نوع ساختار روایتی را می­توان در مجموعه شعری «گاهی دلم برای خودم تنگ می­شود» مشاهده کرد. این شگرد نسبت به ابزار نوآوری دیگر به ­فراوانی در غزل نو به کار گرفته شده است:

سیمین نهار چه داری؟

بنشین که ماحضری هست:

همراه نان و پنیرم

               انگور مختصری هست.

- عالی­ست لطف تو هم هست...

- لطفم؟ نگو که صداقت

چل سال رفته که ما را

             با یکدیگر نظری هست... (بهبهانی، 1384: 1052)

شاعر در غزل بالا، خاطرات گذشته­ی خود را با دوستش بیان کرده و به صورت روایت، فضایی مکالمه­ای ایجاد کرده که تصویر دیگری در آن کاملاً آشکار است.

۳- ۲- ۲- مکالمه و درک حضور دیگری

سیمین بهبهانی با بهره گرفتن از تصاویر زندگی روزمرّه و گفت‌وگوهای عادی و توصیف دیگری، مکالمه­ای را تدارک دیده و حیاتی نو و جانی تازه در فضای غزل ایجاد کرده است. در این شعر با تصویر دوست خود در عالم کودکی، فضایی دلنشین ایجاد کرده است. توجّه به دیگری در منطق گفت‌وگویی از نوع وجود مادی دیگری نیست، بلکه به رسمیّت ­شناختن آوای اوست. باختین، منِ خود بسنده­ی دکارتی (می­اندیشم، پس هستم) را نمی­پذیرد و می­گوید تئوری­های من­شناسانه و من­محور دیگر نمی­توانند وجود داشته باشند. وی با نفی اندیشه­ی دکارتی (می­اندیشم، پس هستم)، نظریّه­ی «تو هستی، پس من هستم» را جایگزین می­کند تا از رهگذر آن، سلطه­ی مطلق و بی­چون و چرای من اقتدارطلب و تک­محور را پایان دهد و مفهوم من پایان­ناپذیر را ارائه دهد. «دیگری - تو» برای باختین، هسته­ی اصلی نظریّه­های مکالمه­گری و چندآوایی است. (احمدی، 1372: 102)

بدین ترتیب منطق مکالمه نه فقط از طریق هم­سخنی، بلکه از طریق حضور همدلانه با خود و دیگران شکل می­گیرد و گسترش می­یابد. آنچه در حضور دیگری مهم است، پذیرش آوای دیگری و کنش دوسویه­ی او با «من» است.

«در حجمی از بی­انتظاری»

در حجمی از بی­انتظاری       زنگ بلند و سوت کوتاه:

«سیمین تویی؟»

                                  آوای گرمش

                           آمد به گوشم ز آن سوی راه

یک شیشه­ی می، پرنشئه و گرم                 غل­غل­کنان در سینه شارید

راه از میان انگار برخاست                بوسیدمش گویی بناگاه

«آری، منم» خاموش ماندم...

«خوبی؟ خوشی؟ قلبت چطور است؟»

(چیزی نگفتم، راه دور است)

«خوبم، خوشم، الحمدالله!»

کودک شدیم انگار هر دو                    (شش سال من کوچک­تر از او)

باز آن حیاط و حوض و ماهی،                  باز آن قنات و وحشت و چاه:

«قایم نشو، پیدات کردم!                         بی خود ندو، می­گیرمت­ها!»

افتادم و پایم خراشید؛                           شد رنگ او از بیم چون کاه

زخم مرا با مهربانی                              بوسید، یعنی: خوب شد، خوب

بنشست و من با او نشستم                     بر پلّه­ای نزدیک درگاه...

(آن دوستی نشکفته پژمرد،                       وان میوه نارس چیده آمد

آن کودکی­ها، حیف و صد حیف! وین دیرسالی، آه و صد آه!»)... (بهبهانی، 1384: 1021)

در این غزل، بسیاری از عناصر شعر آزاد معاصر حضور دارد. شیوه­ی بیان روایی، ترکیب لحن محاوره­ای و رسمی، شکل نوشتاری نمایش­نامه­ای، شکستن شکل مرسوم مصراع­ها، حضور پدیده­های زندگی امروز، ساختار منسجم در روابط طولی شعر، همه از مواردی است که تازگی و نوگرایی را در این سروده به نمایش می­گذارد.

گفت‌وگومندی یا «درک حضور دیگری» در شعر نیما را می­توان از دو جنبه­ی رابطه­ی بی­واسطه­ی انسان با طبیعت و رابطه­ی بی­واسطه­ی انسان با انسان بررسی کرد. (مختاری، 1392: 190)؛ اما در شعر سیمین به رابطه­ی بی­واسطه­ی انسان با طبیعت پرداخته نشده و فقط نمونه­هایی از رابطه بی­واسطه انسان با انسان مطرح شده است. شاعر به­عنوان یک انسان در اجتماع حضور می­یابد و با انسان­های دیگر ارتباط برقرار می­کند و می­کوشد صداهای پیرامون را وارد غزل کند. صداهایی مانند صدای مادری داغ­دیده که هنوز با پوتین فرزندش، ارتباطی عاطفی دارد. در این غزل، راوی با زنی آشفته­حال در گورستان مکالمه می­کند. زن، پوتین فرزندش را بر گردن آویخته است. راوی از او دلیل آویزان­ کردن پوتین بر گردن را می­پرسد و او پاسخی فراخور حال خود به راوی می­دهد: «طفلک نشسته بر دوشم پوتین برون نیاورده.» (بهبهانی، 1384: 870)؛ اینکه راوی حاضر است از چنین شخصیّت آشفته­حالی سؤالی بپرسد و صدای او را در غزل خود منعکس کند، نشانه­ی درک حضور دیگری در اندیشه­ی شاعر است:

آشفته­حال و سودایی اندوهگین و افسرده
پروای گیر و بندش نه، وز گزمگان گزندش نه
بی­اختیار و بی­مقصد با باد رفته این خاشاک
یک جفت اشک و نفرین را سرباز مرده پوتین را
گفتم که چیست این معنی، خندید و گفت

 

چادر به سر نپوشیده رخ با حجاب نسپرده
فکر «بپوش و پنهان کن» خاطر از او نیازرده
خاموش و مات و سرگردان بی گور مانده این مرده
آویزه کرده بر گردن، بندش به هم گره خورده
طفلک نشسته بر دوشم، پوتین برون نیاورده
                                                      (همان: 870)

در شش بیت نخست، راوی مشاهده­ی عینی خود از زنی در بهشت زهرا را توصیف می­کند. این توصیف بسیار جزئی است و از نخستین بیت تا بیت ششم ادامه دارد. اما در بیت پایانی، مکالمه­ای بین راوی و زن شکل می­گیرد. این مکالمه هرچند با فعلِ «گفتن» همراه است، گفته­ها حالتی وصفی دارد. راوی سخنی می­پرسد و زن پاسخی وصفی می­دهد.

۳- ۲- ۳- تعامل و تفاهم در مکالمه­

پایه­ی گفت‌وگو بر مشارکت نهاده شده است. دو طرف گفت‌وگوهای سیمین بهبهانی، قدرت یکسانی دارند و با آزادی کامل به بیان دیدگاه­های خود می­پردازند و هیچ­کدام به دنبال برآورده­ کردن خواسته­ها و منافع خویش نیستند. پس هدف طرفینِ گفت‌وگو، روشن­ کردن موضوع مورد بحث است و به­هیچ­وجه قصد فخرفروشی و تخریب یکدیگر را ندارند. گفت‌وگوهای سیمین، مجادله‌­­ای است که هدف از آن، رسیدن به یک نقطه­ی اشتراک است. از ویژگی­های مهم و برجسته­ی مناظره­های معاصر، سیر تکاملی شاعر از حیطه­ی مناظره به سوی قلمرو وسیع مکالمه است. لازمه­ی این حرکت بنیادی، سیر از تقابل به سوی تعامل است. شاعر علی­رغم شیوه­ی پیشینیان، از تعارض و تقابل متعصّبانه می­پرهیزد و به سوی تعامل، تفاهم، همزبانی و همدلی با مخاطب گام برمی­دارد. (بشردوست، 1379: 295).

نوشیدنی، گرم یا سرد؟

یک قهوه­ی ترک اگر هست

البته!

        در خانه،

                  صد شکر!

                               شک نیست، این مختصر هست.

آوردم و نوش کردی

گفتی: - به فنجان نظر کن

در این تصاویر آیا

                     جز عشق نقشی دگر هست؟

با خنده گفتم که: - هان، عشق؟

                                   سیمرغ شد،

                                            کیمیا شد! (بهبهانی، 1384: 999)

شاعر در این سروده نیز از مفاهیم کلّی، ذهنی و انتزاعی قدیم فاصله گرفته و عناصر زندگی امروز را با زبان ساده، معمول و بی­حادثه و با شگرد روایی بیان کرده است. دیگرگونه­نویسی قالب غزل و گسسته­نویسی مصراع­ها، نشانه­های آشکارتری از تلاش بهبهانی در نزدیک شدن به شعر آزاد است. 

3- 2- 4- گفت‌وگو با خود

  تعلّق به دنیای شخصی و توجّه به احساسات فردی، شاعر را به ورطه­ی حدیث نفس­گویی فرو می‎‎برد و «من و تو»ی شاعر در بیان دردهای اجتماعی، «من و تو»ی جمعی می‎شود. گفت‌وگو با خویشتن یا حدیث نفس از گونه‎های گفت‌وگو است که روشی از «نگارش خودکار یا مکالمه با نفس» را در داستان یا شعر روایی پدید می‎‎آورد.

سیمین در شعر زیر از پشت میز و دفتر به خاطرات خویش در گذشته سفر می کند؛ خاطرات زمانی را که سوار بر ماشین خویش به شیراز رفته است، به ­یاد می­آورد و با خویش به گفت‌وگو می­پردازد:

بزن یک، بزن دو، بزن سه، بزن چار
از آن ساعت گل به میدان به شیراز
بزن یک، بزن دو، فغان زد که قلبم،
ز ژرفای نسیان، تلاشی، نگاهی

 

ز اندازه مگذر، نگه کن، نگه دار
به خاطر چه داری نیفتاده از کار؟
تویی آه مادر تو با قلب بیمار
من و میز و دفتر، من و سقف و دیوار
                               (همان: 752)

و یا زمانی که از سر و صدای زیاد به ستوه می­آید و با خویش به گفت‌وگو می­نشیند، گویی شخصیّتی را از خویش جدا کرده، زنی که دچار بی­خوابی است و بیهوده می­کوشد با خواندن کتاب و پناه­ بردن به خاطرات دوران کودکی و جوانی خویش، فشارهای روانی خود را از بین ببرد، نور تند چراغ او را می­آزارد و با  عصبانیت کتاب را به سوی چراغ پرتاب می­کند. در اینجا ترکیب «سنباده­ی مغز» به­خوبی حالت روانی زن را ترسیم می­کند و کشیده ­شدن سطح سنباده به پوسته­ی مغز، آزردگی روحی و عصبی زن را به تصویر می­کشد. در این هنگام صدایی از درون خود می­شنود که او را به خوردن قرص خواب و رسیدن به آرامشی عمیق فرامی­خواند و برای زن، درگیری ذهنی را ایجاد می­کند؛ اما زن درخواست ذهنی خود را رد می­کند و شعر با بیان قاطع زن در تسلّط بر اعصاب خویش به پایان می­رسد. شعر در قالب روایی با زبانی ساده و کوتاه بیان شده است و خواننده را درگیر خویش می­کند و در ذهن خواننده، انتظاری برای رسیدن به پایان ماجرا ایجاد می­کند و خواننده نه در دنیای واقعی، بلکه با تجسّم روایت در عالم خیال به دنیای درونی نویسنده پی می­برد.

چراغ... روشن کردمش باز، کتاب... اما عینکم کو؟
بخواب زن، آشفتگی بس! نمی­توانم، قرص­ها کو؟

 

چه دارد این سنباده­ی مغز؟ گشودم و ناخوانده بستم
به زیر بالش دست بردم، به شیشه­ای لغزید دستم
                                        (بهبهانی، 1384: 1077)

3- ۲- 5- انتظار پاسخ نداشتن از طرف مقابل

گفت‌وگوی یک­سویه از دیگر شیوه‎های گفت‌وگو در ادبیات معاصر است. در این گفت‌وگو، مخاطب در اغلب اوقاتِ گفت‌وگو، ساکت و خاموش است. برای او جوابی مقدّر نشده و گوینده نیز هرچند مخاطب خود را مشخّص کرده است و با او سخن می‎گوید، از او انتظار جوابی ندارد. (هدهدی، 1392: 34)

گفتن و شنیدن گاه بدون هیچ پاسخی از مخاطب، بخش بزرگی از اندیشه­ورزی شاعر در حال و روز شخصی، اجتماعی و سیاسی را سامان می­دهد. بهبهانی به یاری «تو» با جامعه­ی خویش سخن می­گوید. شاعر در گفت‌وگوی با «تو» به احوال درونی خویشتن خویش راه می­یابد و از نومیدی­ها و آرزوهای بر باد رفته­اش سراغ می­گیرد. او همان احوال درونی را به دغدغه­های اجتماعی پیوند می­زند.

در غزل زیر شاهد مکالمه­ی میان راوی با خودش هستیم. پاسخ منِ درونی شاعر به تمام پرسش­ها، «نه!» است. این پاسخ ناامیدکننده، تعهّدگرایی شاعر را نشان می­دهد:

هی قرص، هی دوا، ول کن! این زندگی است؟ آری؟ - نه

بهبود جسم ویران را هیچ انتظاری داری؟ - نه!

فردا چگونه خواهد بود؟ دنیا درست خواهد شد؟

خورشید، رقص خواهد کرد از بعد سوگواری؟ - نه!

مهتاب در سرابستان هر شب حریر خواهد بافت؟

صبح از ستیغ خواهد تافت با شال نقره­کاری؟ - نه!... (بهبهانی، 1384: 1124)

شاعر در غزل بالا از حذف افعال نقل قول برای طبیعی و آزاد کردن مکالمه بین اشخاص داستان بهره گرفته و هنگام دیالوگ به جای استفاده از افعالی مانند «گفتم - گفت» شخصیّت­ها از خط تیره (-) استفاده کرده است.

۳- ۲- ۶- به­کارگیری گزاره­های خطابی در گفت‌وگو

استفاده از گزاره­های خطابی مانند جمله­های پرسشی، امری و ندایی، بیانگر حضور دیگری و برقراری ارتباط با دیگری است. البته سیمین از بین انواع گزاره­های خطابی، بیشترین بهره را از جمله­های پرسشی می­برد و با طرح پرسش، دیگری را وادار به پاسخ و برقراری تعامل می­کند. گزاره­های پرسشی، امری و ندایی، برجسته­ترین گزاره­های خطابی هستند که بر ماهیت گفت‌وگویی شعر دلالت دارند.

  • جمله­های پرسشی: گزاره­های پرسشی، یکی از مهم­ترین عناصری است که گفت‌وگو را ایجاد می­کند. پرسش همیشه با هدف طرح سؤال نیست و شاعر با بهره­گیری از پرسش، مقاصد مختلفی را دنبال می­کند و اغلب بعد از برقراری تعامل، بین طرفین به یک نقطه اشتراک و تفاهم نائل می­شود.
  • جمله­های ندایی: منادا اسمی است که مورد خطاب قرار می­گیرد؛ خواه این خطاب، حقیقی (خطاب به انسان) باشد و خواه مجازی (خطاب به غیر انسان). (شریعت، 1375: 110)؛ گاه شاعر، مخاطبی خاص دارد و او را مورد خطاب قرار می­دهد و گاه یک شخص یا یک پدیده را نمادی برای خطاب قرار دادن گروهی از افراد قرار می­دهد.
  • جمله­های امری: هرچند اغلب از جمله­های امری در فضایی بسته و تحکّم­آمیز استفاده می­شود و حاصل فضایی تک­صداست، سیمین بهبهانی در اشعار گفت‌وگویی خود با استفاده از گزاره­های امری نیز مخاطب را به تصویر کشیده است و با او به گفت‌وگو پرداخته است.

سیمین بهبهانی در غزل زیر با بهره­گیری از گزاره­های مختلف پرسشی، امری و ندایی، جهان معاصر خود را با همه ویژگی­هایش، با زبانی امروزین به شعر درمی­آورد و با ترسیم فضایی گفت‌وگویی با مخاطبان خود پیوند می­خورد. مثلاً در شعر زیر، صف کوپن ارزاق در فضایی کاملاً امروزی ترسیم شده است و با استفاده از گزاره­های خطابی به بیانی روایی می­پردازد:

اینجا چه می­دهند بگو:

                                       لابد که تحفه­ای است بایست

آخر چه چیز؟

                                    هرچه که هست

                                                           قطعاً بدون فایده نیست

- شاید که فیل رفته هوا

                           آری ولی اگر نرود

                                                 یک مو ز خرس­کندن ما

                                                                               امروز کار حضرت کیست؟

- مردی که فشار می­دهدم

                                چیزی نگو به روش نیار

                                                           می­خواهدت که فهم کنی

                                                                                           حال فشار قبر که چیست؟

یخ بسته هر دو پام

- چرا

                                 در جا بزن که یخ نزند

- یک، دو...

                               (که مردی از سر صف فریاد زد: شماره بیست)

- من درد می­کند شکمم

باکیت نیست، حوصله کن

یک لحظه بعد نوبت ماست، چیزی نمانده تا به دویست

ای وای، آخ آخ کمک (بهبهانی، 1384: 30)

۳- ۲- ۷- سؤال و جواب

«سؤال و جواب»، یکی از انواع مناظره است و در فنّ بدیع به شعری گفته می­شود که به­صورت پرسش و پاسخ میان دو نفر می­آید. عموماً یک طرف این گفت‌وگو، شاعر و طرف دیگر، معشوق یا فردی دیگر است. آنچه سؤال و جواب را به آرایه تبدیل می­کند، بیان زیبا و ظرافتی است که شاعر در پاسخ سؤال­های خویش می­آورد. این پاسخ­ها، غالباً بر پایه­ی امور خیال­انگیز بنیاد نهاده شده، با آرایه­های بدیعی دیگر همراه است و از آنجا که از تضادّ اندیشگی شاعر برمی­خیزد، نوعی از برهان­های هنری را با خود دارد. (عقدایی، 1380: 146) 

یکی از شیوه­های سیمین در گفت‌وگو، بهره­گیری از شیوه­ی سؤال و جواب است که دو طرف گفت‌وگو بدون قصد برتری­جویی نسبت به یکدیگر، تنها به دنبال تفاهم و مشارکت هستند:

احوال تو پرسیدم، یک هفته از این پیش

گفتی ز خوشی هرچه توان بود همانی

گویا خبری بود و نمی­گفتی و بودت

در لحن و صدا، سرّ و سرودی، هیجانی

خوش بودی و گل گفتی و خندیدی و ناگاه

از مرگ سخن راندی، بی­خطّ امانی

گفتی که مرا پیر و جوان سوگ بدارد

گفتم که تو خود شادی هر پیر و جوانی

گفتی که چنین است و چنان نیز که گفتم

می­باش دو روزی که ببینی که بدانی

گفتم که مبادا به چنین زودی و گفتی

تغییر مقدّر به «مبادا» نتوانی (بهبهانی، 1384: 820)  

شاعر در شعر بالا با همه­ی عاطفه و احساس خویش با یکی از دوستان خود  از راه سؤال و جواب­هایی که بین آن­ها مطرح می­شود، به گفت‌وگو می­پردازد و از رهگذر این پرسش و پاسخ­ها، حالت روحی دوست خویش را توصیف می­کند و با عاطفه­ی مخاطب، پیوندی عمیق ایجاد می­کند و آن را برمی­انگیزد. این عاطفه همراه با نگاهی اجتماعی و از سر همدلی و هم­دردی است. شاعر از طریق پاسخ­های دوست خود، تصویری خوشایند از مرگ را به تصویر می­کشد و ضمن پذیرش آن،  مرگ را تقدیر مقدّری می­نمایاند که باید پذیرفته شود و با مبادا گفتن نمی­توان آن را دفع کرد و یا نادیده گرفت.

در گفت‌وگوی زیر با عنوان «گفتی که انگور است» نیز گفت‌وگوی بین دو نفر به­صورت سمبلیک و بدون هیچ برتری­جویی و تضادّی بین دو طرف ارائه می­شود و شاعر با حرکت از تقابل به سمت تعامل می­کوشد تا با گفت و شنودهای خود در فضای روایی شعر با طرف مقابل گفت‌وگو کند:

گفتی که: «انگور است»
گفتی که: «باورکن!
این باغ تاریخ است
انگور می­آرد
دستت تکان می­خورد
گفتم: «ندارد راه
گفتی: «به هم نه چشم
تا بخشمت کامی
من آنچنان کردم

 

گفتم: «نمی­بینم!»
یک خوشه می­چینم
وین تاک­ها هر سال
چندان و چندینم...»
انگار می­چیدی
شوخی در آیینم.»
وانگه دهان بگشا
زین ترد شیرینم...»
گفتم که «وه شور است!»
 (بهبهانی، 1384: 741)

در شعر بالا، شاعر در فضایی روایی، دو شخصیّت را مقابل هم قرار می­دهد. نفر اول می­خواهد برای راوی داستان، خوشه­ی انگوری بچیند. ولی راوی می­گوید که هیچ انگوری نمی­بیند. فرد مقابل، او را به برهم نهادن چشم و تصوّر کردن فرامی­خواند. اما برخلاف طعم مورد انتظار راوی، انگور، طعمی شور و دوست­نداشتنی دارد. در واقع این شوری، طعم گریه­هایی است که از نابسامانی­های اجتماعی در درون خود احساس می­کند. طعمی که ظلم و ستم­های گذشته تا به امروز را در خاطر راوی مجسّم می­کند و حتی دانه­ی انگور شیرین را که می­تواند نماد اوضاع مناسب اجتماعی باشد و او را امیدوار کند، نه­تنها نمی­بیند، بلکه شیرینی آن را هم احساس نمی­کند و طعم شوری را که ناخوشایند است، در دهان احساس می­کند و گره بر ابروی راوی می­اندازد.

۳- ۲- ۸- بینامتنیّت

در خزانه­ی واژگان باختین، بعد از مفهوم بنیادین منطق مکالمه یا گفت و شنودی، نزدیک­ترین مفهوم با منطق مکالمه که تقریباً مترادف با آن به کار می­رود، مفهوم دوصدایگی یا گفتار دوسویه است. مکالمه در الگوی باختین، برابر چندصدایی (Plolyphony) و در تقابل با تک­صدایی (Monophonis) است. منظور باختین از منطق گفت‌وگویی، همین خاصیت بینامتنیّتی است. البته باختین ابتدا خود این اصطلاح را به­ کار نگرفت؛ بلکه دانشمندان و منتقدان بعد از وی از جمله ژولیا کریستوا (Julia Kristeva)، این اصطلاح را وضع کردند. از این­رو سرچشمه بحث بینامتنیّت را باید در آثار باختین جست. (رک. احمدی: 1372: 103)

ارتباط متن با دیگر متن­ها موجب می­شود تا آن متن از یک معنای ثابت و بسته رهایی یابد و دارای معناهای گوناگون شود. منظور از متن­­های دیگر هم متن­های نوشتاری معاصر و پیشین است و هم جامعه و تاریخ مربوط به نوشتار؛ زیرا باختین، جامعه و تاریخ را نیز همچون متن می­پنداشت که نویسنده در آن­ها و با آن­ها می­نوشت و به همین دلیل، ارتباطی میان متن نویسنده و جامعه و تاریخ روزگار او برقرار می­شد.

کریستوا در بحث از گفت‌وگومندی، «جایگاه کلمه­ی خود را چنین تعریف می­کند: الف) در محور افقی: کلمه در متن در عین حال به سوژه­ی نوشتار و گیرنده تعلّق دارد. ب) در محور عمودی: کلمه در متن به سوی پیکره­ی ادبی پیشین یا همزمانی هدایت می­شود.» (نامور مطلق، 1390: 132)؛ اما این دو محور نیز نزد کریستوا به اندیشه­های باختین بازمی­گردد. بنابراین کریستوا در اینجا به دو گونه ارتباط اشاره می­کند؛ از یکسو، ارتباط یا گفت‌وگو میان فرستنده (نویسنده) و گیرنده (مخاطب) که محور ارتباطی عرضی را شکل می­دهند و از سوی دیگر، ارتباط و گفت‌وگو میان متن با متن­های پیشین و معاصر که محور ارتباطی طولی را می­سازند. (همان)

بر اساس نظر باختین، هر گفتار از دو جنبه تشکیل شده است: جنبه­ی زبانی که کلمات، اشکال حرفی و نحوی و آهنگ را در برمی­گیرد و جنبه­ی فرازبانی که در آن بافت و موقعیّت اجتماعی گفتار مدنظر است؛ یعنی هر گفتار در شرایط ادا شدن، تشخّص و تعیّن خود را در بافت و فضای فرهنگی و اجتماعی­ای که در آن حادث می­شود، کسب می­کند. به عبارت دیگر هر گفتار در ارتباط با گذشته و آینده است که مورد فهم واقع می­شود. (رک: همان: 280)

این خاصیّت بینامتنی که اساس شکل­گیری چندصدایی و گفت‌وگو در آثار هنری است، در اشعار شعرای سیاسی دوران استبداد پهلوی به­خوبی دیده می­شود. در اشعار مبتنی بر گفت‌وگو بین شاعر و دوره­های اساطیری، رابطه­ی بینامتنی برقرار می­شود و شاعر، اسطوره­ها و شخصیّت­های اساطیری را در شعر خود فرامی­خواند و با آن‌ها ­گفت‌وگو می­کند و یا از گنجینه­های تصویرهای شعری شاعران گذشته بهره می­برد.

 

درس تاریخ

دخترم تاریخ را تکرار کرد

قصّه­ی ساسانیان را بازگفت

تا به خاطر بسپرد آن قصّه را

چون به پایان آمد، از آغاز گفت

بر زبانش همچو طوطی می­گذشت

آنچه با او گفته بود استاد او:

داستان اردشیر بابکان

قصه­ی نوشیروان و داد او

تا بدان­جا کز گذشت روزگار

داستان خسروان از یاد رفت

تا بدان­جا کز نهیب تندباد

خوشه­های زرنشان بر باد رفت

اشک گرمی در دو چشمش حلقه بست

بر کلامش لرزه­ی اندوه ریخت

تا نبینم در نگاهش یأس را،

دیده­اش از دیده­ی من می­گریخت

گفت: - دیدی با زبان پاک ما

کینه­توزی­های «آن تازی» چه کرد؟

گفتمش: - فردوسی پاکیزه­رای

دیدی اما در سخن­سازی چه کرد؟

گفت: - دیدی پتک شوم روزگار

بارگاه تاجداران را شکست؟

گفتم: - اما اشک خاقانی چو لعل

تاج شد بر تارک «ایوان» نشست (بهبهانی، 1384: 487)

۳- ۲- ۹- تن گروتسک

گروتسک عمدتاً بر بُعد مادی و جسمانی تأکید دارد و در تقابل مستقیم با زهدگرایی و معنویت قرون وسطی قرار دارد. باختین، اشکال و کردارهای کارناوالی را به­عنوان ابعادی از «رئالیسم گروتسک» توصیف می­کند؛ زیرا این کردارها بر «احیا از طریق تحقیر» تأکید می­ورزند. آن­ها سلسله­مراتب فرهنگ رسمی را به هدف وحدت بین مردمی - که خواهان روابط اجتماعی آزادتری هستند - دگرگون می­کنند. در رئالیسم گروتسک، اساس بر بُعد جسمانی و حیوانی انسان است. تمام آنچه انتزاعی به نظر می­رسد، به امور دنیوی و مادّی تبدیل می­شود. رئالیسم گروتسک «خلع درجه می­کند و به زمین فرومی­کشد و سوژه­های خود را به تن مبدّل می­کند. اعمالی از قبیل قضای حاجت، ترشّحات جسمانی، سکس، تولّد و خوردن، نوشیدن و حاملگی، نقش نمادین عمده­ای در متون و اعمال فولکوریک دارند. به نظر باختین، اصل جوهریِ رئالیسم گروتسک، تحقیر و خوارشماری است؛ خوارشمردنِ هر آنچه والاست. (انصاری، 1384: 212)

در غزل­های سیمین بهبهانی، عاشق و معشوق در رابطه­ای برابر در تقابل با یکدیگر قرارمی­گیرند. این نگاه برابری‌جویانه، برگرفته از نگاه به روابط برابر در مناسبات انسانی - اجتماعی و سیاسی است. او از خود و معشوق سخن می­گوید و در راه شناختن و شناساندن خود و معشوق تلاش می­کند. در نتیجه احترام متقابل، جای تقدّس یک‌سویه­ی معشوق را می­گیرد و به‌گونه­ای متفاوت با غزل سنّتی از جسمانیّت و تن­کامگی سخن به میان می­آید. (طهماسبی، 1395: 478)؛ سیمین به تبیین شاعرانه­ی مفهوم هماغوشی و بوسه و وصف نگاه و کیفیّت آن می­پردازد؛ چنان­که در مجموعه­ی رقّاصه به­روشنی به تصویرگری رابطه­ی زن رقّاصه با مردان پرداخته است:

در دل میخانه سخت ولوله افتاد

دختر رقّاص تا به رقص درآمد

گیسوی زرین فشاند و دامن پرچین

از دل مستان ز شوق، نعره برآمد

پیچ و خم آن تن لطیف پر از موج

آتش شوقی در آن گروه برانگیخت

لرزه­ی شادی فکند بر تن مستان

جلوه­ی آن سینه برهنه­ی چون عاج

پولک زر بر پرند جامه­ی او بود

پرتو خورشید صبح و برکه­ی موّاج

آن کمر همچو مار گرسنه پیچان

صافی و لغزنده همچو لجه­ی سیماب

ران فریبا ز چاک دامن شبرنگ

شاعر بعد از توصیف فضای میخانه و شخصیّت دختر رقاص به گفت‌وگوی دختر با گروه مردان می­پردازد و می­گوید:

بانگ برآورد ای گروه ستمگر

پشت مرا زیر بار درد شکستید

تشنه­ی خون شما منم، منم آری

گل نفشانید و بوسه هم نفرستید

گفت یکی، زان میان که: دختره مست است

مستی او امشب از حساب فزون است

آه ببین چهره­اش سیاه شد از خشم

مست... نه، این بینوا دچار جنون است

باز خروشید دخترک که: بگویید

کیست؟ بگویید از شما چه کسی هست؟

نقد جوانی مرا چو می­رود از دست؟

تا ز خراباتیان مرا برهاند

... پاسخ او زان گروه می­زده این بود

از پی لختی سکوت... قهقهه­ای چند (بهبهانی، 1384: 42)

در شعر بالا عبارت­هایی چون «پیچ و خم آن تن لطیف، جلوه­ی آن سینه­ی برهنه­ی عاج­مانند، کمر چون مار گرسنه­ی پیچان، ران فریبا ز چاک دامن شبرنگ»، نشان از نگاه شاعر به ابعاد جسمانی دختر رقّاص دارد. شاعر در فضایی گفت‌وگویی بین دختر رقّاص و گروه مردانِ مست و تأکید بر ابعاد جسمانی و مادّی دختر، فضایی گروتسکی آفریده است و با بهره­گیری از گفت‌وگو، خواننده را به فضایی چندصدا رهنمون می­شود و او را به تفکّر وامی­دارد. شاعر با پرداختن به ابعاد جسمانی انسان، زشتی­ها و پلیدی­ها را برجسته می­کند و با اغراق و افراط و طنز و تمسخرِ گفتمان حاکم بر جامعه به تغییر مفاهیم سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و دینی می­پردازد.

۳- ۲- ۱۰- کارناوال

از نظر باختین، کیفیات خاکی و محسوس و حتی وقیح زندگی روزمرّه، قدرت نمادین زیادی برای مبارزه با جدّیت تک­بعدی فرهنگ رسمی دارد. حضور مردم در کارناوال کاملاً در تقابل با زهدگرایی و آخرت­گرایی قرون وسطایی بود. تمام نمایش­های کارناوالی، خصلتی مکانمند و جسمانی داشتند و افراد، بازیگرنمایانه وارد عرصه می­شدند. (انصاری، 1384: 209)؛ باختین در فرهنگ عامّه­ی اروپایی اوائل دوران مدرن، سنّت­های کارناوالی را بازیافت که در آن افراد در رأس قدرت به باد استهزا گرفته شدند و تمامی عقاید رسمی جامعه، تاریخ، تقدیر و سرنوشت را پوچ جلوه دادند. (همان: 207)؛ باختین می­کوشد خنده را در فرهنگ عامّه­ی سده­های میانه به­عنوان ابزاری برای مقاومت و غلبه بر اندیشه­ها و نمادها و خواست­های فرهنگی رسمی تفسیر کند. به نظر باختین در این دوران، یک نبرد اساسی بین نیروهای اجتماعی - فرهنگی رسمی و غیر رسمی وجود دارد. نیروهای اجتماعی - فرهنگی رسمی، تک­گو و تمرکزگرا هستند، در حالی ­که نیروهای غیر رسمی، گفت‌وگوکننده و تکثیرکننده­اند. (همان: 208)؛ به نظر باختین، خنده ذاتاً نوعی دیالوگ است؛ دیالوگی که در انزوا بی­معناست. از این­رو خنده­های آزاداندیشانه، نوعی کنش انسانی هستند که در آن­ها هم برابری وجود دارد و هم آزادی. (همان: 210)

غزل زیر مواجهه­ی هنری و پیوند درونی شاعر با یک فالگیر را در بردارد. شاعر، یکی از باورهای زنان در معاشقه را تجسّم و تعیّن بخشیده است. او راز زنانه­ی خود را با کولی فالگیر می­گوید، شاید به مراد رسد:

کولی گرفته است فالی با فال او وعده­ها هست
کولی! گیاهی نداری کز درد عشقم رهاند؟
کولی دعایی نداری؟ شاید گشاید طلسمی
کولی بپرس از زبانش در سینه­ی مهربانش
هم­صحبت خوابگاهش گیرم به رخ شهرزادی

 

سی­روز سی­هفته سی­ماه سی­لحظه صبرم کجا هست
از رستنی بهر رستن با کولیان بس دوا هست
با کولیان دایه می­گفت تعویذ مشکل­گشا هست؟
یک شعله هرچند کوچک از عشق من نیست یا هست؟
از عشق آیا به گوشش این­گونه دستان­سرا هست؟
                                             (بهبهانی، 1384: 639)

 در این دو بیت پایانی مشخّص می­شود که راوی با تصویر خود در آینه سخن می­گفته و شکل خود را به هیئت یک فالگیر می­دیده که سخنان او را تقلید می­کرده است.

کولی جوابم نگفتی تقلید هر گفته کردی
کولی منم آه آری اینجا به جز من کسی نیست

 

با چون منی خسته آیا این طنز و شوخی روا هست
تصویر کولی است پیدا رویم در آیینه تا هست
                                                       (همان)

شاعر با بیان گفت‌وگوی خویش با کولیِ خیالی، فضای جامعه را به سخره می­گیرد و چون راهی برای درمان خویش نمی­یابد، از کولی یاری می­خواهد که با فالی، زندگی آشفته او را سر و سامان بخشد.

در شعر زیر، دختری که از ترس بی­آبرویی فرزندش را سر راه می­گذارد، زندگی خود را روایت می­کند. او که نمی­داند فرزندش از کدام پدر است، می­خواهد با نگاه­­کردن به چهره­ی فرزند و مجسّم­ کردن چهره­ی یاران خود، شباهت فرزند خود را با یکی از پدران کشف کند. ناگزیر او را پشت در خانه­ای رها می­کند؛ اما در نهایت با شنیدن فریاد روزنامه­فروش مبنی بر اینکه سگی کودکی را خورده است، خنده­ی تلخ مخاطب به تفکّر مبدّل می­شود و اوضاع بد اجتماعی و فقر ناشی از آن به چالش کشیده می­شود:

نیمی از شب می­گذشت و خواب را

ره نمی­افتاد در چشم ترم

جانم از دردی شررزا می­گداخت

خار و سوزن بود گفتی بسترم

 بی­خبر از رنج مادر خفته بود

در کنارم کودک نوزاد من

خیره گشتم لحظه­ای بر چهره­اش

بر لب و بر گونه و سیمای او

نقش یاران را کشیدم در خیال

تا مگر یابم یکی مانای او

شرمگین با خویش گفتم زیر لب

با چه کس گویم که این فرزند توست؟

ساعتی بگذشت و خود را یافتم

در گذرگاهی و در پشت دری

شسته روی چون گل فرزند را

با سرشک گرم چشمان تری

از صدای پای سنگینی فتاد

لرزه بر اندام من، سیماب­وار

طفل را افکندم و بگریختم

دل پر از غم شانه­ها خالی ز بار

روز دیگر کودکی بازش خبر

می­کشید از عمق جان فریاد را

داد می­زد: ای! فوق­العاده­ای

خوردن سگ، کودک نوزاد را (بهبهانی، 1384: 61)

در شعر زیر نیز سیمین با قرار دادن دو شخصیّت معلم و ژاله در مقابل یکدیگر، فضای آموزشی حاکم بر جامعه را نقد می­کند و با طرح سؤال از جانب معلم که آیا «گوش ژاله سنگین شده است» و شنیدن پاسخ از طرف دختری که می­گوید: «درس در گوش ژاله یاسین است»، ناکارآمدی مدرسه و درس را در ذهن دانش­آموز بیان می­کند و فضایی مضحک را می­آفریند.

بچّه­ها صبحتان بخیر، سلام
فعل مجهول چیست می­دانید؟
ژاله از درس من چه فهمیدی؟
ده جوابم بده کجا بودی
خشمگین انتقام­جو گفتم
دختری طعنه زد که نه خانم

 

درس امروز فعل مجهول است
نسبت فعل ما به مفعول است
پاسخ من سکوت بود، سکوت
رفته بودی به عالم هپروت
بچّه­ها گوش ژاله سنگین است؟
درس در گوش ژاله یاسین است
                             (همان: 483)

۴- نتیجه­گیری

سیمین بهبهانی از شاعرانی است که با اثرگذاری بسیار بر غزل نو - که برآمده از شعر نو نیمایی و متأثّر از شرایط جامعه­ی مدرن است - تحوّلی بنیادین در این حوزه ایجاد کرده است. او با بهره­گیری از شیوه­ی مکالمه و بیان روایی، مفاهیم مختلفی همانند احساسات عاشقانه، خاطرات دوران کودکی، شرایط زنان فرودست جامعه و طبقات مختلف اجتماعی و عشق و علاقه به وطن را به­خوبی بازتاب می­دهد. او تصویر صریحی از عشق و عواطف شخص خویش می­آفریند و از بیان ویژگی­های جسمانی در عاشقانه­های خویش ابایی ندارد. از کلّی­گویی­های عاشقانه­ی غزل سنّتی فاصله می­گیرد و بسیاری از مضامین عاشقانه خویش را که برگرفته از تجربه­های عاشقانه­ی خویش یا هم­عصران اوست، به­صورت گفت‌وگویی بیان می­کند. عنصر روایت، فضای مناسبی را برای مکالمه­ی شخصیّت­های مختلف که گاهی برآمده از ذهن شاعر و گاه شخصیّتی واقعی است، ایجاد کرده است؛ چنان­که شاعر به­خوبی توانسته انتقادهای سیاسی و اجتماعی خویش را بیان نموده، مفاهیم عاشقانه و اجتماعی را با نگاهی نو و ساختاری منسجم با یکدیگر تلفیق کند. شاعر با درک حضور دیگری و تعامل با شخصیّت­های مختلف توانسته است فضایی چندصدا بیافریند. حتی زمانی­ که با خود گفت‌وگو می­کند، مخاطب متوجّه حضور دیگری است و با شاعر هم­صدا می­شود و برای رسیدن به هدفی مشترک هم­نوا می­شود. از ویژگی­های دیگر سخن چندصدای سیمین بهبهانی می­توان به حضور گسترده­ی گزاره­های خطابی توجّه کرد که فضای گفت‌وگویی متن را تقویت می­کند و در فضایی کارناوالی با ایجاد خنده و استهزا به انتقاد از اوضاع و شرایط اجتماعی می­پردازد.

منابع

  • ابومحبوب، احمد (1382)، گهواره­ی سبز افرا (زندگی و شعر سیمین بهبهانی)، تهران: ثالث.
  • احمدی، بابک (1372)، ساختار و تأویل متن، تهران: مرکز
  • انصاری، منصور (1384)، دموکراسی گفت‌وگویی، تهران: مرکز.
  • باختین، میخاییل (1387)، تخیّل مکالمه­ای؛ جستارهایی درباره­ی رمان، ترجمه رؤیا پورآذر، تهران: نی.
  • براهنی، رضا (1371)، طلا در مس، جلد دوم، تهران: زریاب.
  • بشردوست، مجتبی (1379)، در جست­وجوی نشابور، تهران: ثالث.
  • بوهم، دیوید (1381)، درباره­ی دیالوگ، ترجمه­ی محمدعلی حسین­نژاد، تهران: دفتر پژوهش­های فرهنگی
  • بهبهانی، سیمین (1384)، دیوان اشعار، تهران: نگاه.
  • تئودورف، تزوتان (1377)، منطق گفت‌وگویی میخاییل باختین، ترجمه­ی داریوش کریمی، تهران: مرکز.
  • حافظ، شمس­الدین محمد (1382)، دیوان اشعار، تصحیح قاسم غنی و محمد قزوینی، چاپ دوم، تهران: اساطیر.
  • زرقانی، سید مهدی (1394)، چشم­انداز شعر معاصر ایران، چاپ پنجم، تهران: ثالث.
  • شریعت، محمدجواد (1375)، دستور زبان فارسی، چاپ هفتم، تهران: اساطیر.
  • طهماسبی، فرهاد (1395)، جامعه­شناسی غزل فارسی، تهران: علمی و فرهنگی.
  • عقدایی، تورج (1380)، بدیع در شعر فارسی، زنجان: نیکان کتاب.
  • غلامحسین­زاده، غریب­رضا و نگار غلام­پور (1387)، میخاییل باختین، تهران: روزگار.
  • مختاری، محمد (1392)، انسان در شعر معاصر، چاپ چهارم، تهران: توس.
  • مؤتمن، زین­العابدین (1355)، تحوّل شعر فارسی، تهران: کتابخانه طهوری.
  • میرعابدینی، حسن (1390)، «منطق مکالمه و داستان ایرانی» در: گفت‌وگومندی در ادبیات و هنر (مجموعه مقالات)، به کوشش نامور مطلق و منیژه کنگرانی، تهران: سخن
  • نامور مطلق، بهمن (1390)، درآمدی بر بینامتنیت، تهران: سخن
  • هدهدی، معصومه (1392)، بررسی گفت‌وگوهای سعدی در بوستان، تهران: کتابخانه ملی.
  • یزدانجو، پیام (1381)، ادبیات پسامدرن (گزارش، نگرش، نقادی)، چاپ سوم، تهران: مرکز.

 

Dialogicality in Simin Behbahani's Poetry based

on Bakhtin’s dialogism

 

Fatemeh Sadat Taheri[3]

Marziyeh Hemmati[4]

DOI: 10.22080/RJLS.2023.24711.1372

Abstract

The present article studies the dialogic factors in Simin Behbahani’s poems (1306-1393) based on Mikhail Bakhtin’s dialogism. Behbahani, one of the founders of Neo-Persian ghazal, uses her poems to communicate with her audience through presenting a fresh view of human beings and society. To achieve this aim, she uses modern language and narrative and fictional expressions, presenting her dialogues in different ways to introduce polyphony to her poetry. In this article, we try to use an analytical-descriptive method to answer these fundamental questions: what techniques cause polyphony in Simin Behbahani's lyric poems and what effect do the poet's poetic themes have in this regard? We argue that in her love poems, Simin uses her poetic individuality to speak to her lover in simple and fluent language, and to explain her romantic relationships in great detail. Furthermore, by dealing with romantic-social, domestic and political-social themes, and especially criticizing the situation of women, and by using techniques such as narration, conversation monologues, and through the use of intertextuality, rhetorical propositions, grotesque and carnival, she has established an emotional connection with the elements around her and has provided the conditions for the presence of the "other" in her poetry to create a polyphonic atmosphere as opposed to the monologic atmosphere of traditional poetry.

Keywords: Bakhtin’s Dialogism, Simin Behbahani, Poetic Themes, Conversational Methods.

Extended Abstract

Introduction

The poetry of Simin Behbahani has a special place in contemporary Iranian literature in terms of content and form. Ghazal, the most traditional form used by Iranian poets, constitutes the main body of Simin's poetic art, and she is known as the representative of contemporary ghazal. This type of Ghazal was created under the influence of modernist poetry and uses its features both in terms of language and content. Behbahani has achieved new possibilities in ghazal by taking a look at the surrounding events. By so doing, she has been able to take a firm step in creating a dramatic and narrative approach through dialogue. Narration in Behbahani's poetry can be seen in two ways: the expression of an incident and the expression of a conversation (Abu Mahboob, 2003: 42).

Mikhail Bakhtin, one of the theorists of the school of Postmodernism in the 20th century, introduced dialogism to the field of literary criticism. Dialogue or conversation "means accepting the other and trying to discover the truth with the help of the other" (Mirabedini, 2011: 47). Conversation means the free interchange of voices with each other in a text. Polyphony is one of the essential features of conversation whereby different voices and views can be seen and heard, without one dominating the other. This theory is based on accepting human sociality and understanding the presence of others. The basis of social life in the modern period is pluralism and the recognition of opposing voices" (Zarghani, 2015: 21). According to Bakhtin, the other is as valuable as I am because the presence of the other is necessary for my evolution. Basically, life is replete with conversations that demand participation for survival. Conversation is a necessary condition for life. In a literary text, the communication between speakers should be fair in such a way that all voices have the right to be present in the text and all communicate with each other in a fair social process.

Research Method and Questions

It is often possible to form a dialogue between different voices and views in a novel than in a poem, and as such, Bakhtin's dialogue belongs to the novel and not to the poem (Bakhtin, 2008: 375). Simin Behbahani, however, is one of the contemporary poets who has used the methods of narration, drama and storytelling in her poetry to discuss different features to create a conversational and multi-voiced text. In this article, an attempt is made to answer the following questions: which factors have contributed to the creation of polyphony in Simin Behbahani's poetry, and what effect did Simin's poetic themes and techniques have on this feature? To investigate the poet's oeuvre, we make use of a descriptive-analytical method to reveal the themes and techniques that create polyphony in her poetry.

Conclusion and Findings

Simin Behbahani is a poet who has created a fundamental change in this field by greatly influencing the Neo-Persian Ghazal - which emerged from Nimaa'i poetry and was influenced by the conditions of the modern society. By using a conversational and narrative style, she reflects on various concepts such as romantic feelings, childhood memories, the conditions of women – who are inferior in society – different social classes, and love of one's homeland. She creates a clear image of her personal love and emotions and does not shy away from expressing physical characteristics in her romances. She distances herself from the general romantic expressions of traditional Ghazal and expresses many of her romantic themes in a conversational form, which are derived from her own romantic experiences or those of her contemporaries. The narrative element has also created a suitable space for the conversation of different characters, imaginary or real, in a way that the poet has been able to express her political and social criticisms as well as combine romantic and social concepts with a new look and a coherent structure. By recognizing the presence of the other and through interaction with different characters, the poet has been able to create a multi-voiced space; Even when she is talking to herself, the audience notices the presence of the other and agrees with the poet to reach a common goal. Among other features of Simin Behbahani's polyphonic speech, one can note the wide presence of rhetorical propositions that strengthen the conversational atmosphere of the text and which criticize social situations and conditions in a polyphonic atmosphere by creating laughter and sarcasm.

 

 

 

[1]-  دانشیار زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه کاشان، ایران. (نویسنده‌ مسؤول) رایانامه:                         taheri@kashanu.ac.ir

[2]- دانش‌آموخته‌ی  زبان و ادبیّات فرانسه دانشگاه کاشان، ایران. رایانامه:                        marziehhemmati@yahoo.com

[3] Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Foreign Languages University of Kashan. Kashan. Iran. Corresponding author: taheri@kashanu.ac.ir

[4] Ph.D. graduate of the Department of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Foreign Languages, University of Kashan. Kashan Iran.

  • منابع

    • ابومحبوب، احمد (1382)، گهواره­ی سبز افرا (زندگی و شعر سیمین بهبهانی)، تهران: ثالث.
    • احمدی، بابک (1372)، ساختار و تأویل متن، تهران: مرکز
    • انصاری، منصور (1384)، دموکراسی گفت‌وگویی، تهران: مرکز.
    • باختین، میخاییل (1387)، تخیّل مکالمه­ای؛ جستارهایی درباره­ی رمان، ترجمه رؤیا پورآذر، تهران: نی.
    • براهنی، رضا (1371)، طلا در مس، جلد دوم، تهران: زریاب.
    • بشردوست، مجتبی (1379)، در جست­وجوی نشابور، تهران: ثالث.
    • بوهم، دیوید (1381)، درباره­ی دیالوگ، ترجمه­ی محمدعلی حسین­نژاد، تهران: دفتر پژوهش­های فرهنگی
    • بهبهانی، سیمین (1384)، دیوان اشعار، تهران: نگاه.
    • تئودورف، تزوتان (1377)، منطق گفت‌وگویی میخاییل باختین، ترجمه­ی داریوش کریمی، تهران: مرکز.
    • حافظ، شمس­الدین محمد (1382)، دیوان اشعار، تصحیح قاسم غنی و محمد قزوینی، چاپ دوم، تهران: اساطیر.
    • زرقانی، سید مهدی (1394)، چشم­انداز شعر معاصر ایران، چاپ پنجم، تهران: ثالث.
    • شریعت، محمدجواد (1375)، دستور زبان فارسی، چاپ هفتم، تهران: اساطیر.
    • طهماسبی، فرهاد (1395)، جامعه­شناسی غزل فارسی، تهران: علمی و فرهنگی.
    • عقدایی، تورج (1380)، بدیع در شعر فارسی، زنجان: نیکان کتاب.
    • غلامحسین­زاده، غریب­رضا و نگار غلام­پور (1387)، میخاییل باختین، تهران: روزگار.
    • مختاری، محمد (1392)، انسان در شعر معاصر، چاپ چهارم، تهران: توس.
    • مؤتمن، زین­العابدین (1355)، تحوّل شعر فارسی، تهران: کتابخانه طهوری.
    • میرعابدینی، حسن (1390)، «منطق مکالمه و داستان ایرانی» در: گفت‌وگومندی در ادبیات و هنر (مجموعه مقالات)، به کوشش نامور مطلق و منیژه کنگرانی، تهران: سخن
    • نامور مطلق، بهمن (1390)، درآمدی بر بینامتنیت، تهران: سخن
    • هدهدی، معصومه (1392)، بررسی گفت‌وگوهای سعدی در بوستان، تهران: کتابخانه ملی.
    • یزدانجو، پیام (1381)، ادبیات پسامدرن (گزارش، نگرش، نقادی)، چاپ سوم، تهران: مرکز.