An Analysis of Sufism with Emphasis on the "Tohfat al- Eraghein" by Gholam Mohammad Ghoosi

Document Type : Research article extracted from thesis and dissertation

Authors

1 Ph.D. Candidate in Persian language and literature, Shoushtar Branch, Islamic Azad University, Shoushtar, Iran.

2 Assistant Professor of Persian Language and Literature,Shushtar Branch, Islamic Azad University, Shushtar, Iran.

3 Assistant Professor of Persian Language and Literature, Shushtar Branch, Islamic Azad University, Shushtar, Iran

4 Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Ahvaz Branch, Islamic Azad University, Ahvaz, Iran.

Abstract

"Sharh Tohfat Ol-Iraqin" is the work of Gholam Mohammad Ghowsi, he has tried to explain the important points of Khaghani's poems with scientific-literal examples and definitions of that era, and this is why it is considered one of the best explanations of Persian literature, and certainly one of the Persian writers of the twelfth century. Expressing the delicacy of words, grammar, meanings, and expression will pave the way for researchers and students in describing the difficulties of the verses of "Tohfat Ol-Iraqin Khaqani". Ghousi based this commentary on the verses of "Tohfat Ol-Iraqin" or the "Khatm Ol-Gharaeb" and quoting the works of the predecessors and other written commentaries on this book and great dictionaries such as Farabi and Mir Sadr al-Din and dictionaries such as Resaleye Moayenat, the owner of Sahah, Hodoode Sanjari, etc. have been written. Identifying and correcting these works, in addition to their special literary position in describing and interpreting the difficulties of one of the important works in the field of poetry, mysticism, and Sufism, is also of special importance in explaining the scope of the Persian language in the field of poetry. This research has been done by the method of text analysis of the work and in a deductive way.

Highlights

-

Keywords


نسخه‌شناسی «شرح تحفة العراقین» اثر «غلام‌محمد غوثی»

معصومه پورفرجی[1] 

فرزانه سرخی[2] 

شبنم حاتم‌پور[3] 

شهین قاسمی[4] 

تاریخ دریافت:6/4/1401                                                       تاریخ پذیرش: 13/6/1401

10.22080/RJLS.2022.23581.1301

چکیده

«شرح تحفة العراقین» اثر «غلام­محمد غوثی» از فارسی­نویسان سده دوازدهم است. غوثی، این شرح را بر اساس ابیات «تحفة العراقین» یا همان «ختم الغرایب» و با استناد به آثار پیشینیان و از دیگر شروح نگاشته­شده­ی موجود بر این کتاب و قاموس­دانان بزرگی چون فارابی و میر صدرالدین و قاموس­هایی چون رساله­ی معاینات، صاحب صحاح، حدود سنجری و... نگاشته است. شناسایی و تصحیح این آثار، علاوه بر جایگاه ادبی خاص خود در شرح و تفسیر دشواری­های یکی از آثار مهم حوزه­ی شعر، عرفان و تصوّف، در تبیین گستره­ی زبان فارسی در حوزه­ی شعر نیز اهمّیّت ویژه­ای دارد. تنها نسخه­ی موجود از شرح تحفة العراقین غلام­محمد غوثی در کتابخانه بادلیان دانشگاه آکسفورد، با تاریخ کتابت 1124 قمری، شماره نسخه شصت­و­یک در ردیف 508  نگهداری می‌شود. مقاله­ی حاضر جستاری است در ارائه پاسخی مستدل به این پرسش­های اصلی و محوری که: متن نسخه اساس، چه ویژگی­هایی دارد؟ این نسخه تا چه اندازه به حل دشواری­های مثنوی تحفه ‌العراقین خاقانی کمک خواهد کرد؟ معانی و مفاهیم ابیات تحفه ‌العراقین در سده 12 هـ .ق تا چه اندازه تغییر کرده و چگونه شرح داده شده است؟ این پژوهش در بخش معرفی موجود از اثر مورد بحث با استفاده از روش کتابخانه­ای و در بخش معرفی نسخه و ویژگی­های نگارشی آن با روش توصیفی - تحلیلی و به شیوه­ی قیاسی انجام شده است. نتایج تحقیق نشان می‌دهد که غوثی در این اثر کوشیده است تا نکات برجسته‌­ی اشعار خاقانی را با نمونه‌های علمی - ‌ادبی و تعاریف موجود همان دوره توضیح دهد و همین امر سبب شده تا جزء بهترین شروح ادب فارسی به شمار آید. عربی‌گرایی، استشهاد فراوان به آیات و احادیث نبوی، ذکر اقوال دانشمندان و بزرگان لغت­شناس و    ادب­دان، کاربرد متعادل صنایع لفظی و بدیعی، فقدان علائم نگارشی و بی­دقّتی کاتب اثر در نگارش عبارات و کلمات، از ویژگی‌های شاخص این اثر است.

علمی پژوهشی.

کلیدواژه­ها:
غوثی، شرح، تحفة العراقین، خاقانی، نسخه خطی، ختم الغرایب.

1- مقدمه

احیای نسخ خطّی، گامی مؤثّر در شناخت میراث فرهنگی و ادبی هر قومی است. پیشرفت و اعتلای هیچ ملّتی میسّر نمی‌شود، مگر اینکه از پیشینه­ی تاریخ ادب و فرهنگ خود آگاهی داشته باشد. از این­رو انتقال آثار گذشتگان به شیوه­ی صحیح و به دور از دخل و تصرّف از ضروریات فرهنگی هر جامعه­ای است. «بازنویسی و احیای آثار علمی و ادبی قدیم، در حکم یافتن حلقه­ی مفقوده­ای است از شیرازه­ی ادبیات و سلسله­ی حیات معنوی و فرهنگی ما را به هم پیوند می­دهد؛ هم راه تحقیق و تتبّع در آثار فرهنگی و به دست آوردن مسیر تحوّلات ادبی و مدنی و فحص و بحث در لغت و دستور و معانی و بیان را هموار می­سازد و هم طریق ابتکار و میزان و مقیاس برای تشخیص و تمییز دادن ابتکار از تکرار را به دست می­دهد. (رنجبر، 1400: 42)

متون ادبی گذشتگان، گنجینه­ای باارزش از فرهنگ و ادب ایران است که با گذشت زمان و در صورت      بی­توجّهی به آن­ها به فراموشی سپرده می­شوند و آیندگان از این سوابق و پیشینه­ی فرهنگی و ادبی خود بی­بهره می‌مانند. امّا در این میان کسانی هستند که کمر همّت بسته و با تلاش­های مستمرّ و تصحیح و نقد این متون ارزشمند، آیندگان را از این مواریث فرهنگی و ادبی برخوردار نموده، در انتقال فرهنگ غنی گذشته، سهم بسزایی را ایفا می­کنند. با نگاهی اجمالی به کتابخانه­ها و مراکز فرهنگی، این واقعیّت که غنای فرهنگ و ادب امروز ما ناشی از پشتوانه­ی فرهنگی قوی در زمینه­ی نسخه­های خطّی است، تحقق می­یابد و ما را بیش از این وام­دار شعرا و نویسندگان توانمند گذشته می­نماید.

تصحیح نسخ خطّی، اطّلاعاتی درخور در باب سلوک، اندیشه و ساختار فکری و زبانی فضلا و متفکّران گذشته نیز به دست می­دهد. (مجرد، 1398: 133) و از آنجا که هدف و غایت نقد و تصحیح متون ادبی آن است که از روی نسخ خطّی موجود، نسخه‌ی اصلی یا قریب به اصل یک اثر را احیا، مرتب و مدون کنند و آن را به صورتی عرضه دارند که خواننده‌ی اهل تحقیق بتواند یقین و اطمینان حاصل کند که اگر اصل یک اثر را در دست ندارد، نسخه‌ای از آن را دارد که به­صورت اصلی و شکلی که مصنّف و مؤلّف اصل نوشته است، به نهایت درجه نزدیک است. (بهفر، 1395: 99؛ اسمند جونقانی، 1400: 441) با این حال موضوع مهّمی که در این­باره نباید از تبیین آن غافل شد آن ست که با همه­ی کوشش­هایی که تاکنون برای شناسایی و احیای ذخایر مکتوب این سرزمین و پژوهش و تفحّص در آن­ها انجام گرفته، هنوز هزاران کتاب و رساله­ی ارزشمند از     دوره­های مختلف در داخل و خارج کشور شناسانده و منتشر نشده است.

1-1- بیان مسأله

یکی از راه­های شناخت آرا و اندیشه، سلوک و ساختار فکری و تحوّلات زبانی اندیشمندان گذشته، بررسی و شناخت آثار مکتوب آن­هاست. «تصحیح نسخ خطّی به­صورت قانونمند و با رعایت حفظ امانت، امری بسیار دشوار و پیچیده است و در واقع تصحیح متون به معنای ماننده کردن و نزدیک نمودن متن به صورت‌هایی است که از خامه‌ی مؤلّف چکیده است. (دالوند و عزیزی، 1398: 3) تصحیح متون و نسخه­های خطّی همواره برحسب یک ضرورت فرهنگی در هر جامعه و زمان و در میان ملل مختلف مورد توجّه و نظر بوده است. به دست آوردن نسخه­های خطّی، اصلی دارند تا بتوانند جریان علمی عصر مولّف را بهتر شناخته و شیوه­ی تفکّر مؤلّف را از اصل دست­نوشته­ی او دریابند. (ترکی و دامن­کش، 1396: 81)

از جمله آثار این دوران، کتابی است به نام «شرح تحفة العراقین» خاقانی که «محمد غوثی» در سده دوازدهم به زبان فارسی نگاشته است. «مسأله­ی مهم در این میان بررسی این موضوع است که یکی از مسائل عجیب زمان صفویه، فقدان و به­نوعی قحطی شعرای مهم است. با آنکه عصر صفویه برای زبان و ادب فارسی در ایران دوره مساعدی نبود، اما بر اثر توجّهی­ای که در قلمرو دولت عثمانی و به وسیله امیران ترک و مغول در آسیای مرکزی و به­ویژه به همّت فرمانروایان هند و فرمان­گزارانشان در آن سرزمین شبه­قاره به پارسی و پارسی­گویان می­شد، سده­های دهم و یازدهم و دوازدهم هجری را یکی از بهترین­های دوره­های رواج و روایی این زبان در آسیا می­توان دانست و طبعاً همین امر به فراوانی نوشته­ها و سروده­های نویسندگان و شاعران یاری بسیار نمود و مایه­ی آن شد که دوران صفوی، یکی از بارورترین دوره­های تاریخ برای ادب فارسی شود. (ایرج­پور، 1398: 18) 

درباره­ی ضرورت انجام پژوهش حاضر نیز باید خاطرنشان نمود که اصولاً برخی نسخه‌های خطّی، دریایی از میراث فرهنگی بسیار غنی و ارزشمند فرهنگ و تمدّن ایران و اسلام ‌هستند. تصحیح این متون که دربردارنده­ی کارنامه دانشمندان و نوابغ فارسی­زبان و هویت­نامه ما ایرانیان است، (وفایی و میرمحمدی، 1396: 4) به گونه‌ای که نزدیک‌ترین صورت ممکن به نوشته‌ی مؤلّف باشد، در ایران سابقه‌ای طولانی دارد. بنابراین باید گفت که یکی از باارزش‌ترین پژوهش‌های محقّقان ادب فارسی، یافتن متون کهن در کتابخانه‌ها و کنار زدن غبار زمان و ارائه‌ی آن‌ها به صحیح‌ترین شکل ممکن است. (عبداللهی و دیگران، 1399: 139)

شناساندن و تصحیح اثر غلام­محمد غوثی علاوه بر جایگاه ادبی خاص خود، در شرح و تفسیر دشواری­های آثار مهم زبان فارسی در حوزه­ی شعر، عرفان و تصوف، در تبیین گستره­ی زبان فارسی در سده 12 نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است. (جلالی و فروزنده فرد، 1397: 102)

1-2- پرسش­های پژوهش

با این مقدّمات اجمالی، پژوهش حاضر جستاری است در ارائه­ی پاسخی مستدل و متقن به این    پرسش­های اصلی و محوری که:

  1. محمد غوثی کیست؟
  2. چه آثاری از او برجای مانده است؟
  3. روش او در «شرح تحفة العراقین» چیست؟
  4. متن نسخه­ی اساس، چه ویژگی­هایی دارد؟
  5. این نسخه تا چه اندازه به حل دشواری­های مثنوی تحفه العراقین خاقانی کمک خواهد کرد؟
  6. معانی و مفاهیم ابیات تحفه العراقین در سده 12 هـ.ق تا چه اندازه تغییر کرده و چگونه شرح داده شده است؟

1-3- روش پژوهش

این پژوهش در بخش معرفی موجود از اثر مورد بحث با استفاده از روش کتابخانه­ای و در بخش معرفی نسخه و ویژگی­های نگارشی آن با روش توصیفی -تحلیلی و به شیوه­ی قیاسی انجام شده است. شیوه‌ی تصحیح قیاسی معمولاً در جایی که تنها یک نسخه از اثری بازمانده و آن هم چندان صحیح و مضبوط نیست، به کار می‌رود. (سرمد و دیگران، 1401: 216) به این معنا که باید در تصحیح از قیاس با زبان و سبک دوره‌ی خاص آن استفاده نمود.

1-4- پیشینه­ی پژوهش

برخی از مهم­ترین آثار علمی مرتبط در این­باره به اجمال در ذیل بررسی می­شود:

- حیدریان و صالحی­نیا (1398) در مقاله­ای با عنوان «تأمّلی بر چند پژوهش در تصحیح متن دیوان خاقانی بر اساس معیارهای سبکی او» ابتدا این مسأله را مطرح می­کنند که دیوان خاقانی شروانی علی­رغم چند تصحیح موجود از آن، همچنان پژوهش‌های بسیاری در راستای تنقیح می­طلبد. از این­رو خاقانی­پژوهان بسیاری در پی بررسی و تحلیل ضبط‌های دیوان خاقانی برآمده‌اند. نویسندگان در ادامه تلاش نمودند که کوشش­های برخی از خاقانی­پژوهان را که نظرهایی درباره­ی بررسی تصحیف و تحریف در دیوان خاقانی شروانی ارائه کرده­اند، بررسی نمایند. نتایج به­دست­آمده نشان داد که بی­توجّهی به سبک شخصی خاقانی بر اساس معیارهای تصویرآفرینی او، عدم احصای کل متون و نیز بی­­توجّهی به متون جانبی، گاه خاقانی­پژوهان را بر آن داشته است که متن اصلی را با پژوهش خود در نظر خواننده، ناصواب جلوه دهند.

- حسینی وردنجانی (1399) در مقاله‌ی «ختم ‌الغرایب (تحفه العراقین) و سفرهای حج خاقانی» معتقد است که ختم الغرایب یا تحفه العراقین، مثنوی مشهور خاقانی است که از دیرباز تاکنون مورد توجّه پژوهشگران بوده است. سال­هاست که این پرسش در میان خاقانی­پژوهان مطرح است که آیا این اثر، سفرنامه است یا خیر؟ در پاسخ به این پرسش میان پژوهشگران اختلاف­نظر بنیادین وجود دارد و تاکنون در تصحیح­های متعدّد این متن و پژوهش­های وابسته به آن، پاسخ دقیقی به آن داده نشده است. نویسنده در ادامه کوشیده است تا با روش کتابخانه­ای و تکیه بر شواهد درون­متنی آثار خاقانی به این ابهام پاسخ دقیق و روشنی دهد. در این راستا تلاش شد تا نخست دیدگاه‌های عمده و متنوّع پژوهشگران درباره این موضوع بیان، بررسی و نقد شود و سپس دیدگاه جدید این پژوهش ارائه شود که نشان می­دهد نباید به این اثر به­گونه­ی تام نگریست؛ بلکه قسمت­هایی از این اثر قطعاً سفرنامه است و قسمت‌های دیگری از آن قطعاً سفرنامه نیست. از آنجا که دست یافتن به این نتیجه، وابسته به داشتن آگاهی درست از تعداد و زمان سفرهای حج خاقانی است، پیرو گفتار نخست به این مبحث نیز پرداخته شده است و در این زمینه هم نخست دیدگاه‌های رایج، بیان، بررسی و نقد شده و سپس دیدگاه جدید این جستار ارائه شده است که نشان می‌دهد خلاف اقوال مشهور، خاقانی در طول زندگانی خویش، حدّاقل سه حج انجام داده است.

- مهدوی­فر (1396) در مقاله‌ی «تصحیح عباراتی از کتاب منشآت خاقانی» معتقد است که از افضل‌الدّین بدیل­بن­علی خاقانی شروانی، شاعر بزرگ قرن ششم، علاوه‌ بر دیوان و مثنوی ختم ‌الغرایب، نامه‌ها و منشآتی به یادگار مانده است. ارزش ادبی این نامه‌ها همراه با اطّلاعات مهمّی درباره­ی زندگی شاعر و حوادث عصر او، اهمّیّت زیادی به این نوشته‌‌ها داده است؛ اما دشواری‌ها و غرابت خاص متن به کاستی پژوهش‌ درباره­ی آن انجامیده است. تصحیح این نامه‌ها با تلاش محمّد روشن و در سایه­ی راهنمایی‌ها و گره‌گشایی‌های بزرگانی همچون مجتبی مینوی و بدیع‌الزّمان فروزانفر انجام شده است. می‌توان گفت که این تصحیح، جدّی­ترین کاری است که تاکنون در زمینه­ی خاقانی‌پژوهی صورت گرفته است. نویسنده در نهایت با هدف پیشبرد کوشش‌های فرزانگان یادشده، تأمّلی در ضبط چندین عبارت از این تصحیح نموده است.

- نیکوبخت و سراج (1393) در پژوهشی با عنوان «خاقانی­پژوهی؛ معرفی و نقد پژوهش‌های انجام­گرفته درباره خاقانی از آغاز تا امروز» ابتدا این مسئله اساسی را مطرح می‌کنند که یکی از مهم‌ترین مسائل پیش روی پژوهشگران در حوزه­ی ادب فارسی، فقدان اطّلاعات کافی درباره­ی پیشینه­ی مطالعات پاره‌ای موضوعات مرتبط با شرح احوال و آثار و اندیشه‌های شاعران و نویسندگان، به­ویژه سرامدان ادب فارسی است. به همین سبب در این مقاله­، نویسندگان درصدد پاسخی به حوزه­ی خاقانی­پژوهی بوده‌اند. در همین راستا نویسندگان به معرفی خاقانی‌پژوهی در عرصه­ی کتب، مقالات و پایان‌نامه‌ها در ایران از سال ۱۳۰۰ تاکنون پرداخته‌اند. هرچند سایت‌های اینترنتی و   کتاب­شناسی‌هایی در زمینه­ی شناخت سابقه­ی تحقیقات انجام­گرفته درباره خاقانی در دسترس است، یادکرد این نکته ضروری است که اطلاعات اغلب این سایت‌ها و کتاب‌شناسی‌ها، مختصر و ناقص است. بر همین مبنا، ضرورت پژوهشی جامع به­منظور معرّفی و نقد پژوهش­های انجام­گرفته درباره خاقانی، به پدید آمدن چنین اثری منجر گردید. خاقانی­پژوهی، معرّفی و نقد بیش از هزار پژوهش درباره خاقانی (اعم از کتاب، مقاله و پایان­نامه) است. از جمله نوآوری­های این تحقیق، استفاده از روشی انتقادی در معرفی      پژوهش­های انجام­شده است؛ یعنی علاوه بر معرفی هر پژوهش، در بخشی با عنوان «اشاره»، به موارد قوّت و ضعف پژوهش اشاره شده است.

درباره­ی نوآوری مقاله­ی کنونی باید اذعان نماییم که هرچند بیش از چند کتاب به­صورت مجزّا درباره «تحفة العراقین» خاقانی در ایران نگاشته و چاپ شده است، هیچ­کدام این نسخه را ندیده و حتی نظری هم به این شرح نداشته است. در میان کتاب­های چاپ­شده، به نظر می­رسد که شرح محمد غوثی و نیز تأخّر زمانی آن (در بردارنده علوم بیانی و زبانی جدید از صرف و بیان و دستور و آرایه و کتب و شروح پیشینیان) در میان شروح متعدّد نگاشته­شده بر تحفة العراقین، برجستگی ویژه­ای داشته باشد که با تمام تلاش­های نگارنده، تنها نسخه­ی موجود از محمد غوثی و منحصربه­فرد است. این اثر تا به حال چاپ نشده است.

2- چارچوب مفهومی

2-1- نسخه­شناسی و تصحیح متون ادبی

دانش و فن تصحیح متون ادبی، در اصطلاح یک دسته از معلومات و روش­هاست که هدف از تنظیم و به کار بستن آن­ها در مورد هر متن، به دست دادن متنی هرچه نزدیک­تر به متن اصلی است که از زیر قلم نویسنده­ی آن خارج شده و یا به­عبارتی از بیان شاعر و گوینده­اش تراوش یافته است. بنابراین و برخلاف برخی نظرها، مصحّح، ویراستار علمی متن و یا انشاکننده و نویسنده­ی آن نیست. یعنی اگر در یک متن کهن، نادرستی­های محتوایی وجود داشته باشد که از خود مؤلف و پدیدآورنده­ی متن سر زده است، مصحّح حق ندارد در آن متن تصرّف کند و آن مطلب را صحیح گرداند. همچنین نمی­تواند در انشا و نگارش متن با پدیدآورنده­ی اصلی شریک شود و به دلخواه خویش در پاره­ای الفاظ و عبارات نویسنده­ی اصلی دخالت نماید. او تنها به­عنوان یک امانت­دار می‌کوشد تا دخالت­های عمدی و سهوی کاتبان و خوانندگان و... را که در متن تغییر داده و تصرف کرده­اند، بزداید و با استمداد از معلوماتی که درباره­ی زبان، زندگی، اندیشه و روزگار پدیدآورنده­ی متن دارد - متنی هرچه نزدیک­تر به آنچه خود پدیدآورنده نگاشته است - عرضه کند.

برای موفقیت در چنین کاری، کل دوره­ی حیات یک سند، از زمان پیدایش اصل اثر تا زمان آخرین نسخه بدل آن، از جنبه­های گوناگون مانند محیط اجتماعی پیدایش آن، فضای فکری، اجتماعی و سیاسی آن دوره و نیز از نظر وضعیّت زندگی صاحب اثر و همکاران وی و یا تحریف­گران در متن باید بررسی شود. زیرا به قول لیکاچف[5] که تألیفی مهم درباره­ی متن­شناسی[6] خاصّه در حوزه­ی نگارش‌های روسی دارد، تاریخ یک متن تاحدودی تاریخ آفرینندگان آن نیز می‌باشد.

شاید بتوان گفت که تعبیر تصحیح متون برای اطلاق بر این دانش و فن، آن­گونه که باید، روشن و گویا و دقیق نبوده است. معادل­های دیگری چون ویرایش و... هم که برای آن گزیده­اند، هیچ­یک عیوب و نارسایی­های اصلی این تعبیر را رفع نمی­نماید. از طرفی، عمل برخی از مدّعیان تصحیح و نوع تصرّفاتی که در متن می‌کنند، بیشتر به همان مدلول لغوی تصحیح میل دارد، تا مدلول اصطلاحی آن! بنا بر مدلول اصطلاحی تصحیح، تصرّف در آنچه از قلم خود ماتن تراوش یافته، ولو اینکه صحیح نباشد و صحیح چیز دیگر باشد، مجاز نیست. چنان عملی، دخالت و شراکت در پدید آوردن متن است. البته بعضی محقّقان، شیوه­ی مختار عموم خاورشناسان باختری و بیشترینه مصحّحان دقیق و امین خاوری را مبنی بر آنکه سهو القلم و خطای ماتن را در متن نباید اصلاح کرد، قبول ندارند و معتقدند که مصحّح باید سهو القلم و اشتباه ماتن را در همان متن اصلاح نماید. ولی همین گروه هم معتقدند که حتماً باید در هامش، این اصطلاح و انگیزه­ی آن را خاطرنشان کرد و نوشته­ی سهوآمیز ماتن را نیز به­عینه گزارش کرد. (صفری آق قلعه و افشار، 1391: 119-121)

ضمناً باید میان سهو القلم و اشتباه، یعنی آنچه متن آگاهانه می­خواسته درست بنویسد، ولی سهواً چیز دیگر نوشته، با اغلاطی که از او سرزده و به­عمد و از روی عقیده نوشته است، تفاوت قائل شد. به­عنوان مثال در فرض نخست، متن، نام مفضل بن عمر را سهواً مفصل بن عمیر می­نویسد، ولی در فرض دوم ماتن با عقیده به اینکه صورت مفصل بن عمیر صحیح است، چنین     می­نویسد و ما هرچند به قطع و یقین بدانیم که مفضل بن عمر صحیح است، حق نداریم در نوشته­ی او تصرف کنیم. (مرعشی، 1401: 61-63)

2-2- عناصر دخیل در تصحیح متون

سه عنصر اصلی مؤثر در تصحیح متون عبارتند از: مواد و منابع؛ شایستگی و اهلیّت مصحّح؛ شیوه و روش استدلالی کار. طبیعی است که نقص در هر یک از این سه عنصر دخیل و سازنده، موجب نقصان در حاصل نهایی کار خواهد بود. اگر مواد و منابع لازم و کافی در اختیار مصحّح شایسته و خبیر قرار گیرد، ولی روش مناسب تصحیح متن مورد نظر انتخاب و به کار برده نشود، بالطبع نقصان در حاصل کار خودنمایی خواهد کرد و به همین ترتیب نقص دیگر عناصر هم به متن مصحّح نهایی لطمه خواهد زد.

همچنین در ارزیابی اعتبار هر نسخه و چگونگی و میزان اعتمادی که بر آن رواست، از سه معیار نباید غافل بود: قدمت؛ صحت و اصالت؛ استقلال (یعنی عدم وابستگی دو نسخه یا بیشتر به مادر نسخه­ای واحد). معمولاً هرچه نسخه­ای قدیمی­تر باشد، به اصل نوشته­ی پدیدآورنده اثر، نزدیک­تر و از تصرّفات بعدی دیگران، مصون­تر است؛ زیرا هرچه از عمر یک اثر بیشتر       می­گذشته و هر کاتبی از روی استنساخ کاتبان بعدی می­نوشته، نه­تنها خود تصرّفات عمدی و سهوی در متن می‌کرده است، بلکه تصرّفات و سهوهای دیگران را هم از روی نسخه­هایی که در دست داشته است، به ارث     می­­برده است. همچنین گاه کاتبان و مخاطبان هرچه از روزگار مؤلّف دورتر می­شده­اند، شناخت کمتری نسبت به زبان و بیان و مقاصد وی می­داشته­اند. از این­رو     چه­بسا واژگان و عباراتی را که دیریاب و نامفهوم      می­یافته­اند، تغییر می­داده­اند. با این همه نمی­توان گفت که نسخه­ی اقدم همواره اصحّ است؛ زیرا گاه دست­نوشت­های متأخّر به دست کاتب دقیق و باسواد و امین و از روی نسخه­های صحیح و کهن­سالی کتابت شده­اند. چنین دست­نوشت­هایی از دست­نوشت کهنی که به دست کاتب بی­دقّتی که ­امانت­دار نیست و لاابالی است و از روی اصل سقیم و مغلوط نوشته شده باشد، صرفاً به سبب قدمت کتابت، برتر نیستند.

بدین ترتیب پژوهشگر نباید فریفته­ی قدمت نسخه شود، بلکه میزان صحّت آن را نیز که از مطالعه­ی دقیق و بررسی محتوایی آن به دست می­آید، باید ملحوظ سازد. فقدان عامل سوم یعنی استقلال هم، چه­بسا گاه مرتبه­ی نسخه­های واجد قدمت را در روند تصحیح متن بکاهد. (اسمند جونقانی، 1400: 441-443)

2-3- روش‏های تصحیح متون

در حوزه­ی تصحیح متن‏های فارسی و عربی عمدتاً چهار شیوه به رسمیّت شناخته شده است: شیوه­ی تصحیح بر مبنای نسخه­ی اساس، شیوه­ی تصحیح التقاطی، شیوه­ی بینابین و شیوه­ی تصحیح قیاسی. «در شیوه­ی نخست، یک نسخه را اساس تصحیح قرار می‏دهند و هرگاه نقص و نادرستی و اشتباه محرزی در آن باشد، آن را به کمک ضبط نسخه‏های دیگر مرتفع می‏سازند.» (جهانبخش، 1387: 36-38)

در چنین مواردی، مصحّح باید از میان نسخه‏های مختلف و با اجتهاد عالمانه، ضبطی را که تناسب بیشتری با ذهن و زبان و موضوع موردنظر پدیدآورنده دارد، برگزیند و در متن بگذارد. این شیوه تصحیحِ التقاطی است که از «التقاط» و درهم ریختن چند نسخه­ی غیر ممتاز، یک متن نسبتاً مصحح و مضبوط فراهم می‏آورد. تصحیح به شیوه­ی بینابین، در حقیقت آمیزه‏ای از «شیوه­ی تصحیح بر مبنایِ نسخه­ی اساس» و «شیوه­ی تصحیح التقاطی» است. کاربرد این شیوه­ی تصحیح در جایی است که نسخه ارجح، نه آنقدر ممتاز است و بر نسخه‏های دیگر رجحان دارد که مبنا و «اساس» قرار گیرد و نه آنقدر کم‏رجحان که همسان و هم­پایه دیگر نسخه‏ها قلمداد شود و داخل در تصحیح التقاطی گردد. در این شیوه، نسخه اَرجَح را به­عنوان اساس نسبی و نه اساس مطلق مبنا قرار می‏دهیم و لذا آن اندازه که در شیوه­ی تصحیح بر مبنای نسخه اساس بر حفظ ضبط اساس و عُدول نکردن از آن، پای‏فشاری می‏کردیم، پای‏فشاری نمی‏کنیم. بدین ترتیب شیوه­ی بینابین از قوّت اجتهاد شیوه­ی التقاطی و احتیاط   شیوه­ی تصحیح بر مبنای نسخه­ی اساس و دقّتی روش‏شناختی که مستلزم حرکت در مرز دو شیوه­ی پیش‏گفته می‏باشد، ناگزیر است. شیوه­ی تصحیح قیاسی معمولاً در جایی است که تنها یک نسخه از اثری بازمانده و آن هم چندان صحیح و مضبوط نیست، به کار می‏رود. در این شیوه، پژوهشگر از قوه­ی حدس و قیاس در تشخیص ضبط‏های صحیح بهره می‏برد. بدیهی است که این توان حدس در سایه­ی ممارست در     متن­پژوهی به دست می‏آید و قیاس از راه برسنجیدن و مقایسه­ی متون مربوط با متن موردنظر. (عظیمی، 1389: 37-39)

با این مقدّمات و با تأکید بر اقتضائات و کاربری‏های هر یک از چهار شیوه­ی پیش‏گفته، ناگفته پیداست که در مواجهه با یک متن، مختار نیستیم که هر شیوه‏ای را برای تصحیح آن برگزینیم؛ بلکه یک شیوه و تنها یک شیوه از چهار شیوه­ی پیش‏گفته، با آن متن متناسب خواهد بود.

2-4- «تحفة العراقین» یا «ختم الغرایب»

خاقانی دردوران زندگی، آثار ارزنده و قابل توجّه بسیاری از خود برجای گذاشت که از آثار منظوم او، یکی دیوان اشعار است که شامل قصاید، قطعات، ترجیعات، غزلّیات و رباعیات است و دیگر مثنوی­ای به نام «ختم الغرایب» که انتساب این اثر به خاقانی از آنجا ناشی شده که خاقانی در قصیده­ای که در مدح اصفهان سروده، از اثری به نام «ختم الغرایب» نام برده است:

آنک ختم الغرایب آخر دیدند
تا چه ثنا رانده­ام برای صفاهان
                                           (خاقانی، دیوان اشعار، قصیده 172) 

از اینجا می­توان مطمئن شد که نام اصلی تحفة العراقین، ختم الغرایب بوده است و بعدها چون خاقانی در این مثنوی، شرح سفر خود را به عراقین، یعنی عراق عرب و عجم بیان کرده و دو بار در مقدّمه منثور و دو بار در پایان مثنوی، واژه­ی «تحفه» را درباره­ی این اثر به کار برده، به «تحفة العراقین» مشهور شده است:

زان تحفه اول آخرین طرف
زین تخته آخر اولین حرف
          (همان: قصیده 168)

یان ریپکا، هدف خاقانی را از انجام این سفرهای زیارتی به کعبه و حرم پیامبر(ص) در مدینه و آرزوی سفر به خراسان، پیوستن به دربار «سلطان سنجر سلجوقی» دانسته است که این کوشش او ناکام مانده است: «اما هرچند آرزوی سفر خراسان در زمان سنجر است، مدایح موجود در دیوان خاقانی برای اتسز و تکش خوارزمشاه، حکایت از آن دارد که وی بیشتر آرزو داشته است که در فضایی وسیع­تر از شروان، شعر و هنر خود را عرضه کند و سال­ها پس از مرگ سنجر هم این آرزو را دنبال کرده است.» (ریپکا، 1386: 322)

خاقانی، «تحفة العراقین» یا «ختم الغرایب» را که نخستین ره­آورد سفر حج اوست، حدود سال 551 هجری سروده و پس از بازگشت به شروان آن را به پایان برده است. (حسینی وردنجانی، 1399: 80؛ سجادی، 1399: 27) «مشهور چنان بود که افضل حقایقی معروف به خاقانی، مردی پرسخن است و در دیدار خویش با پادشاهان و وزیران و دانشمندان و دیگر طبقات مردم، مجال سخن گفتن را از ایشان می­گیرد و پیوسته خود سخن می­گوید و در کاربرد استعاره و سجع و تمثیل، صنعت بسیار آشکار می­کند...» (اسکویی، 1393: 8)

2-5- شرح احوال مؤلّف

از زندگی و احوال غوثی، گزارش دقیقی در دست نیست. وی در خود متن شرح، نه در آغاز و نه در پایان، حرفی از خود یا خانواده­اش نزده و تنها به شرح کتاب پرداخته و نمی­دانیم که آیا این نسخه را به کسی   پیش­کش نموده یا به درخواست شخص بزرگی بوده است و آیا این نویسنده، اثر بزرگ دیگری داشته است یا نه؟ در واقع با بررسی تذکره­های مهمّی همچون «لباب الالباب» و حتی استفاده از تراجم­های معتبری همچون «فهرس التراث» و نرم­افزار تراجم و کتاب­شناسی نیز از شرح زندگی و احوال غوثی، اطلاعاتی دقیق و چندانی حاصل نگردید. اما با وجود آیات و احادیث نبوی      می­توان او را سنّی مذهب شمرد. علی­رغم تلاش بسیار نیز به جز تاریخ انجام کتابت این اثر و نام مؤلف در پایان نسخه، اطلاعاتی به دست نیامد: «تمام شد شرح تحفة العراقین من تصنیف غلام محمد غوثی، پنجم شهریور صفر المظفر 1124 روز دوشنبه چهار.» (هدایت، 1389: 269)

1      تحلیل داده­ها

3- 1- درباره­ی کتاب

نسخه «شرح تحفة العراقین» غلام محمد غوثی، سده­های یازدهم و دوازدهم را به­خوبی فراروی پژوهشگران آشکار می­سازد. نویسنده در تبیین آرای خود از فرهنگ­ها، کتاب­ها و گفتار و نوشته­های فرهنگ­نویسان، سرایندگان، عارفان و بزرگانی چون فارابی، سعدی، میرصدرالدین صاحب رساله­ی معدنیات، صاحب صحاح و قاموس مسعود ابن محمد سنجری و کتاب حقایق اسرار الطب، حدود سنجری و صاحب جهانگیری و صاحب سامانی و... بهره برده است. گاه نیز خود مسائل این مثنوی را که بخش­هایی از زندگی خاقانی است، روشن می­سازد و در بردارنده اطّلاعات تاریخی، جغرافیایی، فرهنگی و ادبی است و نخستین سفرنامه­ی منظوم زبان فارسی شمرده می­شود. (قریب، 1373: 117) و به­نوعی دایرةالمعارفی از علوم دوره خاقانی از نجوم، طب، موسیقی، فلسفه، فقه و عرفان گرفته تا انواع سرگرمی­ها مانند نرد و شطرنج و اشاره به باورهای مردم درباره ستارگان و دلالت­های آن­ها بر تأثیر انواع حرزها و تعویذها و طلسم­ها، انعکاس بعضی مسائل عصر، انواع بیماری­های آن دوره و نحوه­ی درمان آن­ها مثل رگ زدن و آب تیره از چشم گشودن و... را رمزگشایی کرده که در این راه از توفیق نسبی نیز برخوردار بوده است. (صفا، 1381: 68)

مؤلّف بدون نوشتن دیباچه و حمد و ثنای پروردگار و نعت رسول(ص) و نیز داشتن نوشته­ای درباره­ی سبب تألیف کتاب، خود، تقدیم­نامه و... در آغاز، پس از ذکر «هو» با آوردن دو یا سه واژه از هر بیت، همگام با دیوان از همان بیت آغازین تحفة العراقین، به شرح آن به نثر مرسل و ساده و تاحدی امروزین و گاهی آمیخته به شعر نگاشته شده است. نویسنده در توضیح واژگان و اصطلاحات فروگذاری نمی­کند و گاه تا چند شماره به توضیح یک واژه می­پردازد که تا بیش از یک صفحه برای آن توضیح داده است. مثلاً در توضیح نکته­ی  دستوری «کاف افاده» می­نویسد: «اول: افادة معنی جمعیّت، چنان­که بندگان و زندگان؛ دوم: افادة معنی لیاقت، چنان­که گنج شایگان که در اصل شاه­گان بود. ها را به همزة ملیّنه بدل کردند، یعنی گنج عظیم که درخور و لایق پادشاه باشد؛ سیوم: افادة معنی مشابهت چنان­که خدایگان، یعنی مربی و منعم مجازی که در تربیت گویا به حق شباهت دارد و متخلّق به اخلاق اوست و دایگان، أی در تربیت مربی شبیه به دایه است؛ چهارم: افادة معنی نسبت نماید، چنان­که بازارگان، ای تاجر، منسوب به بازار.» (غوثی، 1124: 005 راست)

او پیش از آوردن انجام کتاب، آخرین بیت ختم الغرایب را آورده است:

آمین آمین کناد جبرائیل
(همان: 143)

این بیت را به گاه تهلیل

ابواب این رساله برابر با ابواب «تحفة العراقین» است، مانند: «فصل خطاب به آفتاب»؛ فصل «فی الوعظ و الصحبته و مذمت»؛ «المقاله الثانیه الموسومه به معراج العقول...» و... که نویسنده، آن­ها را با رنگ قرمز و در وسط صفحه نگاشته و از دیگر نوشته­ها متمایز است.

3-2- سبک نگارش اثر

به طور کلی این کتاب، بنا بر شیوه­ی رایج در اغلب آثار شرح­نویسی بر شعر و تحلیل علمی، از نثری پخته برخوردار است که به شیوه­ی متأخّران نزدیک­تر است تا متقدّمان و آنچنان تکلّف، دشوارنویسی، درازگویی و شباهتی به نثر دوره­ی صفوی ندارد و ویژگی­های بارز آن دوره در آن دیده نمی­شود. در متن اصلی که به شرح تمامی ابیات تحفة العراقین پرداخته شده، نثر نویسنده، ساده و روان است و علاوه بر داشتن مختصّات سبکی عصر صفوی، برخی ویژگی­های ساده­نویسی آغازشده در دوره­ی قاجار را نیز دارد (ن.ک: شمیسا، 1393: 255-259؛ بهار، 1370، ج3: 255)

ترکیبات و عبارات عربی در کتاب به­حدی است که عربی­مآبی شارح را در صفحات نخستین کتاب آشکار  می­نماید: «زمن به فتح زای معجمه و کسر میم، برجامانده و لهذا مرضی که آدمی را از حرکت بازدارد، مزمن گویند و از...» (غوثی، 1124؛ 0005 چپ) «ده آیت به شکلی است مستدایر که از طلا و لاجورد بر سر ده آیه قرآنی نگارند به شکل قرصه شمس، ازین جهت در عرف مذهبین آن را شمسه خوانند...» (همان: 0009 راست) استشهاد فراوان به آیات و احادیث نبوی: «... اشارت است به آن کلمات که در آیه شریفه واقع شده قل لو کان البحر مداد قل لو کان البحر مداد الکلمات بی تنفذ البحر ان تنفذ الهجر ففتل ان تنفذ کلمات بما فی و لو جنا بملا مدد الکلمات ربی لکتاب علیم و حکمته من البیضاوی لکلمات ربی لدلالته علی احکمه و عجایبه جلالین...» (غوثی، 1124: 0142 راست) «چنان­که در کلام مجید واقع شده و فی الأرض قطع متجاوزات و هر پیوندی ملکی موکّل است...» (همان: 0006 راست) شواهد منظوم و منثور متعدد و کاربرد ضرب­المثل: «در عرف مذهبین آن را شمسه خوانند و آن چه بر سر پنج آیه رقم کنند آن را پنج آیه گویند. دعوا شرالقران الآی الهی تتم بالعشر و مراد این جا کواکب است...» (همان: 0008 چپ) «اما صاحب قاموس گوید که عرعر شجر سرو است و مسعود ابن محمد سنجری در کتاب حقایق اسرار الطب که به حدود سنجری معروف است می­گوید که عرعر هو سروالجبل و ثمرته الابهل و عبهر نرگس و چون آفتاب در وقت طلوع چنان می­نماید که در لرزه و اضطراب است. از آن­رو گفته که مانند شاخ سپیدار لرزانی و وقت غروب زردرنگ نماید. از آن­رو گفته­اند که چون چشم نرگس که زرد است در یرقانی...» (همان: 0009 راست) و اقوال دانشمندان و بزرگان لغت­شناس و ادب­دان: «وقت اخیر، به معنی زمانه است و آن به عقیده اهل شرع، بدایت و نهایت دارد و حکما گویند قدیم است» (همان: 0005 چپ) «اما زمرّد نوعی دیگر است، و میرصدرالدین در رساله­ی معدنیات می­گویند که فارابی و بسیاری از حکما برآنند که زبرجد معرب زمرد است و علاحده نیست و بعضی علاحده دانند و گویند که از زمرد الطف و اشف باشد انتها، و صاحب صحاح و قاموس نیز زبرجد و زمرد را به زبرجد تفسیر کرده­اند.» (همان: 0009 راست) در آن فراوان است.

صنایع لفظی و بدیعی نظیر: «نسبت گشادن سرکیسه به این­ها، مجازی است؛ چه در بعضی اوقات امور به اسباب و آلات و امکنه نسبت نمایند.» (همان: 0005چپ) «مصراع ثانی تشبیه است یعنی گل را در شکنجه می­کشد چنان­که خود از در میان و سکه در شکنجه است و چون زردی درین اوراق گل می­باشد گویا شیرازه اوراق گل شده و اوراق را در شکنجه کشیده [است].» (همان: 0013 راست) «نعل و سم افکندن: کنایه از حرکت نکردن باشد و از سیر افتادن بود و چون وقت آخر شود، افلاک و کواکب از سیر بمان.» (همان، 0005 چپ) «چهار حمّال کنایه از فلک است.» (همان، 0006 راست) در مجموع جز در چند بیت که جمله­های طولانی و پیچیده را بسیار توضیح داده است و نیز مواردی که شرح واژگان، کنایات، استعارات و مفاهیم حکمی و عرفانی و لغوی ضروری می­نماید، نثر کتاب بر ایجاز استوار است.

3-3- شرح تحفة العراقین؛ نسخه یا نسخه­ها؟

به استناد فهرست­های گوناگون نسخ خطّی، این تنها نسخه­ی موجود از شرح تحفة العراقین از غلام­محمد غوثی است که در کتابخانه بادلیان دانشگاه آکسفورد، با تاریخ کتابت 1124 قمری، شماره نسخه­ی شصت­و­یک در ردیف 508  موجود است.

3-4- معرّفی نسخه بادلیان آکسفورد

نگارنده این سطور پس از طی مراحل گردآوری تنها نسخه­ی خطّی موجود و سنجش اعتبار آن بر اساس تصحیح و مقابله «شرح تحفة العراقین» را بر این    تک­نسخه گذاشت: «شرح تحفة العراقین» خاقانی از غلام­محمد غوثی، کتابخانه بادلیان آکسفورد، تاریخ کتابت 1124 قمری است. شماره­ی نسخه شصت­و­یک در ردیف 508 است. 288 صفحه با سه برگ نخودی اضافی و هر صفحه 17سطر به خط نستعلیق ساده، گاهی بسیار خوش­خط و گاهی ژولیده به زبان فارسی، با حاشیه­نویسی کم، با جوهر مشکلی (بدون صفحه الحاقی)، کاغذ سفید نازک، بعضی صفحات مایل به رنگ نخودی کم­رنگ، چند صفحه آغاز اطّلاعات نسخه به لاتین که از حاشیه ای باز برخوردار است و بسیار منظّم نگاشته شده و شارح با نشانی «ع» برای آوردن مصراعی به­عنوان شاهد مثال و رنگ عناوین فصل­های داخل متن به رنگ شنگرف آمده و از رنگ مشکی برای بیان توضیحات و شرح دشواری­های ابیات پرداخته است.

در نسخه پیش از آغاز متن، در پایین سمت چپ صفحه، مهر و نوشته خریدار موجود است: «مالکه بالسرّ الشرعی المفتقر الی الله الغنی شریف احمد ولی الله العلوی عفی عنهم له پانزدهم شهر صفر المظفر سنه 1131 از عبدالحی ولد شیخ احمد خریده شده» و تصویر مهر «شریف احمد ولی الله عفی عنهم 1127» (غوثی، 1124: 0004 چپ) را نشان می­دهد.

این نسخه، بدون دیباچه و فاقد فهرست است و آغاز هر باب و موضوع با رنگ قرمز نشان داده شده است و چند صفحه که جلوتر می­رویم، از ترقیمه و نشانه­هایی چون علامت ضرب­در در حاشیه متن و خط­های زیر خطوط متن استفاده شده است. متن با آوردن بخش کوتاهی از اصل بیت و آوردن واژه «الخ» به شرح ابیات پرداخته است: «تو گرچه درفش الخ درفش آلتی است که...» (همان: 0016 راست) مصاریع و ابیات که به­عنوان شاهد مثال در داخل متن آمده، با علامت یا رنگی خاص مشخّص نشده است. به شیوه­ی بسیاری از نسخ خطّی از رکابه استفاده شده است. به عبارت دیگر در رکابه، کلمه­ی اول صفحات زوج در پایان صفحات فرد آمده است.

آیات قرآن و عبارات و مثال­های عربی آمیخته با متن است. کاتب در ضبط کلمات عربی، دقّت چندانی نداشته است و به­ندرت حرکت واژه­ها را به شکل توضیح مشخص کرده است. از امتیازها و برجستگی­های این نسخه آن است که کاتب، برخی افتادگی­ها را در حاشیه آورده و اشتباهات را نیز در خود متن (بالای واژه، گاه روی خود واژه و گاه در حاشیه) و یا در بالای هر سطر تصحیح کرده است. مطالبی که در حاشیه­ی نسخه درج شده است، به چند دسته می­توان تقسیم کرد:

  • کلمه ها و ترکیبات و جمله­های افتاده­ی متن.
  • صورت تصحیح واژه­ها و عبارات اشتباه متن که با علامتی مشخّص شده است.
  • توضیحاتی یا ابیاتی افزوده درباره متن، اغلب به قلم و خطّی غیر از خط کاتب در حاشیه­ی برخی صفحات وجود دارد که گاه جوهر پخش شده و خوانا نیستند.
  • علامت­هایی چون ضرب­در در حواشی دیده می­شود که گویا هنگام خوانش متن، افزوده شده است.

در مواردی که کاتب نتوانسته نسخه را بخواند، جای آن را خالی گذاشته، یا واژه­ی مشابه نوشته است.

3-5- رسم­الخط نسخه­ی بادلیان آکسفورد

به طور کلی کاتب این اثر در نگارش عبارات و کلمات، دقّت چندانی ندارد و از شیوه­ای واحد پیروی نمی­کند. کلمات و عبارات یکسان را به گونه­های مختلف پیوسته و جدا می­نویسد. برخی ویژگی­های نگارشی نسخه­ی مورد بحث عبارتند از:

1- هیچ­گونه علامت نگارشی در نسخه دیده نمی­شود.

2- آیات قرآنی و عبارات و ابیات عربی، مشکول نیستند و کاتب در نگارش آن­ها، دقّت چندانی نداشته است: «اول قسم از خط الهی یعنی عقل بموجب حدیث اول ماخلق الله و خط الهی یعنی موجوات و...» (غوثی، 1124: 0036 راست)

3- حرف «گ» بیشتر جاها به­صورت «ک» و کاف عجمی خوانده شده است: «کویا بر قبای شب حلقها و میخهاء زره... از آن رک باشد که چون بریده شود زندکانی مکن نباشد...» (همان، 0016 راست) و گاهی «پ» به­صورت «ب» ، «ژ» به­صورت «ز» و... آورده شده است.

4- هنگام نگارش حرف «س» کشیده را با عدد 3 بر روی آن نشان داده است.

5- حرف «ت» در انتهای کلمات عربی در اکثر موارد به صورت گرد کتابت شده است، مانند: «... مراد از غربال زمانه فلک باشد باعتبار شباهة به پرویزن...» (همان: 0016 چپ) در مواردی برعکس «ة» عربی را به شکل «ت» فارسی نوشته: «... و این جا کنایت از موذن بود در صحن بقا...» (همان: 0019 راست) «و تواند بود که کنایت از اتباع شریعة و اهل شریعت باشد...» (همان: 0019 چپ)

6- همزه بعد از الف زائد همه­جا به­صورت «ی» نوشته شده است: «یکبارگی خود او را ترک ده و دایم به او متوجه باش.» (همان: 0014 راست)

7- کاتب در نگارش غالب کلمات عربی، حروف «ی» و «همزه» را هم­زمان به کار برده است: «الا وقتی که در روی آیینه نگاه می­کند و... خطاب با قراین به آفتاب...» (همان: 0014 چپ) و در موارد محدودی نیز تنها از پایه­ی همزه استفاده کرده است: «چهار نوبهار کنایت از چهار فصل بهار پاءیز و زمستان و تابستان...» (همان: 0027 چپ)

8- در تمام موارد در پایان کلمات فارسی مختوم به الف به جای «ی» بیان حرکت، نشان اضافه یا صفت فاعلی از«ئ» استفاده کرده است: «و به خانه از خانة تو که حساب کنند و رسوم خانه است و فرزین در رقعه... و عطارد نیز چنین واقع شده و اجراء راتبه هر روزه...» (همان: 0022 راست)

9- پس از حروف اضافه «در» و «از»، «الف» آغاز کلمات، حذف شده است: «تجارت بسیار ازان می‌خزد و سحاب ازان به هم... مرضیست که ازان موی ریزد دران روباه را بیشتر حاصل کرد...» (همان: 0023 راست)

10- کلمه «است» به هر دو صورت جدا و یا متّصل به کلمه قبل با الف ابتدایی یا بدون آن نوشته شده است: «و در اینجا مطلق ریزه مراد است و آن عبارت از زردیست که در بیخ برگهاء گل باشد...» (همان: 0023 چپ)

11- «ها»ی غیر ملفوظ از آخر کلماتی که با «ها» جمع بسته شده، حذف شده است: «چون روزنهاء اکثر چهار کوشه می­سازند پس ضو آفتاب نیز ازان چهار کوشه می­افتد...» (غوثی، 1124: 0026 چپ) «بنابراین از سیارهای دیگر بسرعت ممتاز است و برجیس بشمایل حسنه معروفست...» (همان: 0032 چپ)

12- کلمات مختوم به الف ممدود در حالت اضافه و وصف، گاهی با همزه و گاه بدون همزه، گاه با «ی» و گاهی بدون «ی» نوشته شده است: «یعنی کنک صفت چه استیلاء حزن از نطق بازمی­دارد...» (همان: 0027 راست)

13- نویسنده در این کتاب به توضیح نکات دستوری می­پردازد. مثلاً «ة» همزه ملینه یا کاف افاده: «ه ی افادة معنی لیاقت، چنان که گنج شایگان که در اصل شاه­گان بود، ها را به همزة ملیّنه...» (همان: 0005 راست)

14- حرف اضافه «به» در همه موارد به کلمات بعدی پیوسته است: «یعنی جولانکاه دمیده بالفت بمعنی خرامیدن است یعنی صیدکاه...» (همان: 0031 راست)

15- کاتب به سرهم­نویسی و یا جدانوسی اجزای کلمات مقیّد نبوده است و حتی گاه دو کلمه­ی جدا را پیوسته نوشته است: «... و این مراتب را ظلمات ازان گفته­اند که انسان دراینمراتب اصلا شعور ندارد...» (همان: 0035 چپ) «بمعنی اتباع است بقال ال الرجل اتباعیه و عیال بالکسر وظیفه خواران و راتب­داران و...» (همان)

16- «می» استمراری به هر دو صورت جدا و پیوسته نوشته شده است: «چنانچه دست کلیم اعجاز می­­نمود همچنین بای او در سبز خرق عادت می­کند...» (همان) و نیز به شیوه­ی سبک خراسانی گاهی نشانه استمرار پس از فعل آمده است: « مراد از آتش پارسی آتشی است که در پارس، سال­ها افروخته بود و نگذاشتندی که خاموش شود و...» (همان: 0015 راست)

17- «در این» و «در آن» همه­جا به­صورت «درین» و «دران» نوشته شده: «و ابرار درین مقامات آگاهند چون دست کلیم...» (همان: 0035 چپ)

18- ضمایر پیوسته در مواردی جدا نوشته شده است: «و ممکن بفتح کاف مشدد حاجب تمکین و وقار بهر دل ­شان...» (همان: 0034 چپ)

19- شناسه فعل محذوف را به­صورت جدا از کلمه قبلی نوشته است: «بقائی که اعتماد را شاید ندیده­اند پی از بیزاری او براتی داده­اند...» (همان: 0033 راست)

20- واژه «دوم»، سه بار به­صورت «دویم» و در بقیه موارد به شکل «دوم» و واژه «سوم» در چهار مورد به­صورت «سیوم» نوشته شده است: «اول عبارت از ازادان کامل دویم کنایت از قماربازان سیوم کنایت از کسی باشد هرچه دارد در معرض تلف آرد...» (همان)

21- در این شرح، اطّلاعات به­روز چون تعاریف جدید جغرافیایی از دوران اواخر صفوی دیده می­شود: « و لهذا اصناف ترکان را مثل خزر و بلغار و روس که بلاد ایشان شمالی است و حرارت در آنجا کم است موی ایشان زرد و ضعیف و غیرمجعد است...» (همان: 008 راست)

22-گاهی غلط­های املایی و گاهی به زبان عامیانه نگاشته است: «حدیقه باغ که اشجار میوه­دار بسیار داشته باشد و به چار دیوار محاط باشد چون ترنج» (همان: 0007 راست) «چه شب ظلّ اوست و نتیجه جلوگه/جلوه­گه او است.» (همان: 0005 راست)

4- نتیجه‌گیری

از خاقانی جز دیوان شعر، منظومه­ی تحفة العراقین و منشآت او به نثر باقی مانده است. عنوان تحفة العراقین که از دیرباز بر این منظومه اطلاق شده، نام اصلی آن نیست. برخی از پژوهشگران بر اساس آنچه در جمله­ی آخر مقدمه­ی برخی از نسخ خطّی آمده، نام اصلی کتاب را تحفة الخواطر و زبدة الضمائر دانسته و این نام را با محتوای منظومه که حاوی نکاتی بسیار از اندیشه‌های اصلی خاقانی و شرح حال او است، متناسب می‌دانند. بازشناسی قدیم‌ترین نسخه موجود از کتاب که در سال 593 ق یعنی دو سال پیش از وفات خاقانی کتابت شده، نشان می‌دهد که نام اصلی این مثنوی، ختم الغرائب بوده است. این نام در صفحات اول و آخر این نسخه ضبط شده و در کنار برخی شواهد دیگر، نشان می‌دهد که نام اصلی کتاب، ختم الغرائب بوده است.

درباره­ی علّت شهرت این منظومه به تحفة العراقین جز به حدس و گمان نمی‌توان چیزی گفت. شاید بهره بردن خود خاقانی از واژه­ی تحفه در چند جای مثنوی، به­ویژه در بیت «مدحش به از این نگسترد کس/ این تحفه عراق و شام را بس»، دیگران را به گزاردن چنین نامی برانگیخته یا چنان‌که برخی پژوهشگران گفته‌اند، این نام بدان دلیل شهرت یافته که خاقانی این منظومه را نخست به عراق عجم (بخشی از سرزمین‌های داخلی ایران شامل شهرهایی مانند کرمانشاه، همدان، اصفهان و ری که بدان جبل نیز می‌گفتند) و خراسان نزد برخی از شعرای روزگار از قبیل عبدالرزاق اصفهانی و سپس به عراق عرب، تحفه فرستاده است.

دلیل ساده‌تر آن است که در این منظومه، شرح سفر خاقانی به عراق عجم و عراق عرب به نظم کشیده است. در کتب چاپ­شده از «تحفة العراقین»، شرح «غلام محمد غوثی»، شارح و فارسی­نویس مسلمان سنی­مذهب که در کتابش، هم­زمان به چند نسخه توجّه داشته و آن­ها را با هم مقایسه و مشاهده نموده است و به دلیل داشتن و ارائه اطلاعات از شروح پیشینیان و... گره­گشایی از نکات و اصطلاحات ادبی این دیوان، خواننده را بیشتر با سراینده­ی نامی و نابغه­ی سده شش آشنا می­سازد. با کمک این نسخه، خوانندگان با ادیبی گمنام و مسلّط به علوم ادبی فارسی و عربی آشنا می­شوند. با وجود این و علی­رغم فقدان شرحی کامل و مبسوط از «تحفة العراقین» در ایران، تاکنون این اثر معرفی و چاپ نشده است و متنی ارزشمند بر دیگر متون چاپ­شده از خاقانی افزوده می­شود.

به طور کلی این کتاب بنا بر شیوه­ی رایج در اغلب آثار شرح­نویسی بر شعر و تحلیل علمی، از نثری پخته برخوردار است که به شیوه­ی متأخّران نزدیک­تر است تا متقدّمان و آنچنان تکلّف، دشوارنویسی، درازگویی و شباهتی به نثر دوره­ی صفوی ندارد و ویژگی­های بارز آن دوره در آن دیده نمی­شود. عربی‌گرایی، استشهاد فراوان به آیات و احادیث نبوی، ذکر اقوال دانشمندان و بزرگان لغت­شناس و ادب­دان، کاربرد متعادل صنایع لفظی و بدیعی، فقدان علائم نگارشی و بی­دقّتی کاتب اثر در نگارش عبارات و کلمات، از ویژگی‌های شاخص این اثر است.

منابع

  • اسکویی، نرگس (1393)، «لحن حماسی در شعر خاقانی»، فصلنامه زبان و ادب فارسی، دوره 67، ش230: 1-24.
  • اسمندجونقانی، علی (1400)، «ساختار و مبانی علمی تصحیح متون ادبی»، فصلنامه مطالعات شهریارپژوهی، دوره 8، ش31: 437-458.
  • ایرج­پور، محمدابراهیم (1398)، ویژگی‌های ناگفته­ی شعر و فضای ادبی عصر قاجار»، فصلنامه فنون ادبی، س7، ش28: 15-30.
  • براون، ادوارد (1375)، تاریخ ادبیات، ترجمه بهرام مقدادی، ج 4، تهران: مروارید.
  • بهار، محمدتقی (1370)، سبک­شناسی، ج3، تهران: امیرکبیر.
  • بهفر، مهری (1395)، «آیا می­توان متون ادبی را با اجزای متون ناهم‌سنخ دیگر تصحیح کرد؟»، فصلنامه آینه میراث، ش 59: 97-108.
  • ترکی، محمدرضا و موسی دامن­کش (1396)، «تصحیح مجدّد برخی عبارات آشفته در نامه­های خاقانی»، فصلنامه پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت، س6، ش 2: ۷۵- ۹۱.
  • جلالی، علی و منوچهر فروزنده فرد (1397)، «ملاحظات ویرایش متون کهن با توجه به «هنرسازه»ای بدیعی»، فصلنامه فنون ادبی، س10، ش24: ۹۷- ۱۱۴.
  • جهانبخش، جویا (1387)، «تأمّلات نظری کارآمد در تصحیح متون ادبی»، آیینه میراث، ش 42: 24- 73.
  • .................................. (1381)، «تصحیح متون کهن؛ مفهوم، عناصر، روش‌ها»، فصلنامه‌ پژوهش و حوزه، ش۱۰: 122- 134.
  • حسینی وردنجانی، سید محسن (1399)، «ختم‌ الغرایب (تحفة ‌العراقین) و سفرهای حج خاقانی»، فصلنامه ادب فارسی، س7، ش25: 77-99.
  • حیدریان، اکبر و مریم صالحی­نیا (1398)، «تأمّلی بر چند پژوهش در تصحیح متن دیوان خاقانی بر اساس معیارهای سبکی او»، فصلنامه علوم ادبی، س9، ش 15: 121-142.
  • خاقانی شروانی، بدیل­بن­علی (1393)، ختم الغرایب (تحفه العراقین)، به کوشش یوسف عالی عباس­آباد، چاپ دهم، تهران: سخن.
  • ................................................. (1396)، دیوان خاقانی شروانی، به کوشش جهانگیر منصور، چاپ دوازدهم، تهران: گل آراء.
  • ............................................... (1357)، دیوان خاقانی شروانی، به کوشش دکتر ضیاءالدین سجادی، تهران: زوّار.
  • دالوند، یاسر و مجید عزیزی (1398)، «تبیین اهمّیّت جنبه­های بلاغی در تصحیح متون (با تکیه بر صنعت ایهام)»، فصلنامه کهن­نامه ادب پارسی، س10، ش29: 1-22.
  • رافعی، عبدالکریم بن محمد (1376)، التدوین فی اخبار القزوین، جمیعة المخطوطات الایرانیة: عطارد.
  • رنجبر، ابراهیم (1400)، سیمای ایرانِ عهدِ قاجاریه در سرگذشت حاجی‌بابای اصفهانی و ستارگان فریب‌خورده»، فصلنامه ادبیات تطبیقی، س13، ش24: 39-65.
  • ریپکا، یان (1386)، تاریخ ادبیات ایران: از دوران باستان تا قاجاریه، ترجمه عیسی شهابی، تهران: سمت.
  • ................. (1354)، تاریخ ادبیات از دوران باستان تا قاجار، با همکاری اوتاکار کلیما و دیگران، ترجمه عیسی شهابی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
  • زرین­کوب، عبدالحسین (1354)، دیدار با کعبه جان، تهران: سخن.
  • سجادی، ضیاءالدین (1399)، دیوان خاقانی شروانی، تهران: آگاه.
  • سرمد، زهره و دیگران (1401)، روش­های تحقیق در علوم رفتاری، تهران: آگه.
  • سلطان محمدی، امیر و سید منصور سادات ابراهیمی (1398)، «شرح چند بیت از خاقانی با رویکردی انتقادی به دیگر شروح»، فصلنامه متن­شناسی ادب فارسی، س11، ش44: ۱۱۳-۱۳۳.
  • شمیسا، سیروس (1393)، سبک­شناسی نثر، تهران: میترا.
  • صفا، ذبیح‌الله (1381)، تاریخ ادبیات در ایران، تهران: سمت.
  • صفری آق قلعه، علی و ایرج افشار (1391)، نسخه‌شناخت (پژوهشنامه نسخه‌شناسی نسخ خطی فارسی)، تهران: مؤسسه نشر میراث مکتوب.
  • عبداللهی، مجتبی و دیگران (1399)، «ضرورت تصحیح دیوان فلکی شروانی»، فصلنامه شعرپژوهی (بوستان ادب)، س12، ش45: 135-158.
  • عظیمی، حبیب­الله (1389)، اصول و مبانی نسخه‌شناسی در کتب خطی، تهران: سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران.
  • غوثی، غلام­محمد (1124)، شرح تحفة العراقین خاقانی، شماره نسخه شصت­و­یک ردیف 508، لندن: بادلیان.
  • قریب، یحیی (1373)، مقدّمه و تعلیقات بر تحفة العراقین، تهران: فرهنگ.
  • مایل هروی، نجیب (1379)، نقد و تصحیح متون (مراحل نسخه‌شناسی و تصحیح نسخه‌های خطی فارسی)، مشهد: آستان قدس رضوی.
  • مجرد، مجتبی (1398)، «غایت‌شناسی نقد و تصحیح متون»، فصلنامه نقد و نظریّه ادبی، س2، ش8: 125- 140.
  • مرعشی، محمود (1401)، نسخه‌شناسی: پژوهش‌هایی درباره­ی نسخه‌های خطّی در ایران و جهان، تهران: کتابخانه عمومی آیه­الله مرعشی نجفی.
  • مهدوی­فر، سعیده (1396)، «تصحیح عباراتی از کتاب منشآت خاقانی»، فصلنامه متن­شناسی ادب فارسی، دوره 9، ش1: 121-140.
  • نیکوبخت، ناصر و سید علی سراج (1393)، «خاقانی­پژوهی؛ معرفی و نقد پژوهش­های انجام­گرفته درباره خاقانی از آغاز تا امروز»، فصلنامه پژوهش و نگارش کتب دانشگاهی، س 18، ش4: 66- 88.
  • وفایی، عباسعلی و سید مهدی حسینی میرمحمدی (1396)، «تأثیر به­کارگیری حوزه­ی معنایی و واژگانی در تصحیح متن تعلیمی»، فصلنامه پژوهشنامه ادبیات تعلیمی، س9، ش36: 1-20.
  • هدایت، رضاقلی (1389)، مجمع الفصحاء، بخش دوم، جلد 1، چاپ شانزدهم، تهران: امیرکبیر.

 

Introduction and Analysis of the Manuscript of "Commentary on Tuhfat al-Iraqayn" by Gholam-Mohammad Ghowsi

 

Masoumeh Pourfarji[7] 

Farzaneh Sorkhi[8] 

Shabnam Hatampour[9] 

Shahin Ghasemi[10] 

                             DOI: 10.22080/RJLS.2022.23581.1301

Abstract

"Commentary on Tuhfat al-Iraqayn" is a work by Gholam-Mohammad Ghowsi, one of the Persian writers of the 12th century. Ghowsi has tried to shed light on the important points of Khaqani's poems by using scientific and literary examples and existing definitions of the same period, which is the reason why this book is considered to be one of the best commentaries of Persian literature, and Ghowsi one of the great Persian writers of the twelfth century. Expressing the delicacy of words, grammar, meanings, and expressions will help researchers and students get acquainted with the difficulties of the verses of "Tuhfat al-Iraqayn". Ghowsi has written this commentary on the verses of "Tuhfat al-Iraqayn" or the "Khatm al-Gharaeb" by referring to the works of the predecessors and other written commentaries on this book, as well as the works of great lexicographers and scholars such as al-Farabi and Sadr ad-Din and lexicons such as Risalah Moayenat, Saheb Sabbah, Hodud Sanjari, etc. Identification and emendation of these works – in addition to recognizing their special status in literature – in order to explain and interpret the difficulties of one of the important works in the field of poetry, mysticism, and Sufism, are also of special significance in explaining the scope of the Persian language in the field of poetry. The only available copy of "Commentary on Tuhfat al-Iraqayn" by Gholam-Mohammad Ghowsi is kept in the Bodleian Library of Oxford University (writing date: 1124 (lunar calendar), copy number 61, row number 508). This research has been done in a deductive manner and through textual analysis of the work.

Keywords: Ghowsi, Commentary, Tuhfat al-Iraqayn, Khatm al-Gharaeb, Khaqani, Manuscript.

Extended abstract

Introduction

The present study is an attempt to provide a reasoned and convincing answer to the following questions: 1- Who is Mohammad Ghowsi? 2- What works are left of him? 3- What is his method in "Commentary on Tuhfat al-Iraqayn"? 4- What are the features of the critical text? 5- To what extent will this version help solve the difficulties of the Masnavi of Tuhfat al-Iraqayn by Khaghani? 7- To what extent have the meanings and concepts of the verses of Tuhfat al-Iraqayn in the 12th century changed and how have they been described?

Research Methodology

The following research, in the introduction section of the discussed work, has been done using library research methods. To introduce the manuscript and the features of its description, a descriptive-analytical method is used in a comparative style. The method of deductive correction is usually used where there is only one copy of the work left, which is not very accurate and solid. This means that corrections should be made in comparison with the language and style of its specific period.

Research Findings

Findings suggest that in this work, Ghowsi has tried to explain the important points of Khaqani's poems with the use of scientific and literary examples and existing definitions of the same period, and this is the reason why it is considered to be one of the best explanations of Persian literature. Arabism, many references to prophetic verses and hadiths, mentioning the sayings of scholars and great lexicographers and literary scholars, the balanced use of verbal and innovative techniques, the lack of punctuation marks and the author's inaccuracy in writing phrases and words are some of the characteristic features of this work.

1.1        Conclusion

Khaqani is one of the greatest poets of Persian literature who has been praised more than anything for his power of imagination and use of imagery in his poems as well as his innovative use of novel similes and combinations. His poetry is technical and difficult, and it is important for him to cultivate the form of expression more than the content, which is mostly out of reach in expressive complexities. Praise of kings and political, scientific and literary great minds, lamentation of the times, imprisonment, asceticism and mysticism, and feasting and description of nature are among the recurring concepts in Khaqani's poems. The title of Tuhfat al-Iraqayn, which has long been applied to this work of poetry, is not its original name. Some scholars, based on what is stated in the last sentence of the introduction of some manuscripts, consider the original name of the book as "Tuhfat al-Khawater va Zabdat al-Zamair", and consider this name to be appropriate to the content of the poem, which contains many points of Khaqani's original thoughts and biography. Recognition of the oldest available manuscript of the book in 593 AH[11], which was written two years before Khaqani's death, shows that the original name of this Masnavi was Khatm al-Gharaeb. This title is recorded in the first and last pages of this version and, along with some other evidences, shows that this was the original title of the book. Nothing for certain can be said about the reason for the fame of this work. Perhaps Khaqani’s own use of the word Tuhfah or gift in several places in Masnavi, especially in the verse "Praise be to God, this gift is not enough for Iraq and the Levant" (p. 248), inspired others to use such a name, or as some researchers have said, this name became famous because Khaqani first introduced this work of poetry to the Persian Iraq (a part of Iran including cities such as Kermanshah, Hamadan, Isfahan and Ray, which were also called Jibal) and Khorasan to some poets of the time such as Abdul-Razzaq Esfahani and then to the Arab Iraq. The simpler reason is that in this poem, the description of Khaqani's trip to Persian Iraq and Arab Iraq has been versified. In the published book of "Tuhfat al-Iraqayn", the commentary of "Gholam-Mohammad Ghowsi", a Sunni Muslim Persian writer and commentator, who in his work has simultaneously paid attention to several versions and compared and observed them, acquaints the reader more with the famous poet and genius of the sixth century, because of having and presenting information from the explanations of the predecessors and untying the literary points and terms of this divan. With the help of this manuscript, readers will get to know an unknown writer who is well versed in Persian and Arabic literary sciences. Due to lack of a complete and comprehensive description of "Tuhfat al-Iraqayn" in Iran, this work has not been introduced and published so far; therefore, this valuable text needs to be added to the other published texts on Khaqani.

In general, this book, similar to the common method used in most works of commentary on poetry and scientific analysis, has a mature prose that is closer to the style of the later commentators than the early ones, and does not have such difficult writing, long-windedness and resemblance to prose of the Safavid era, and the distinctive features of that period are not seen in it. Arabism, many references to prophetic verses and hadiths, mentioning of the sayings of scholars and great lexicographers and literary scholars, the balanced use of verbal and innovative techniques, the lack of punctuation marks and the author's inaccuracy in writing phrases and words are some of the characteristic features of this work.

1.2        Funding

There is no Funding

1.3        Authors’ Contribution

1.4        Authors contributed equally.

1.5        Conflict of Interest

There is no conflict of interest.

Acknowledgments

The authors of this article thank the professors of the Department of Persian Language and Literature, Islamic Azad University, Ahvaz Branch.

References

  • Abdollahi, M., Parsanasab, M., Abedi, M. (2020). The Importance and Necessity of Correcting Falaki Shirvani's Divan. Journal of Poetry Studies (boostan Adab), 12(3), 135-158. (In Persian)
  • Asmand Jonghani, A. (2021). Structure and scientific foundations of correcting literary texts. Quarterly Journal of Shahriar Studies, 8(31), 437-458. (In Persian)
  • Bahar, M. T. (1991), Stylistics, Ed3, Tehran: Amirkabir. (In Persian)
  • Behfar, M. (2017). Can literary texts be corrected with components of other heterogeneous texts? Journal of Ayeeneh-ye Miras, 14(2), 97-108. (In Persian)
  • Brown, E. (1996). History of Literature, translated by Bahram Meghdadi, Ed4, Tehran: Morvarid. (In Persian)
  • Dalvand, Y., Azizi, M. (2020). The importance of rhetorical aspects in correcting texts (battalion based on the industry). Classical Persian Literature, 10(2), 93-115. (In Persian)
  • Gharib, Y. (1994). Introduction and Comments on the Tohfat-al-Eraghein, Tehran: Farhang. (In Persian)
  • Ghowsi, G. (1813). Description of Tohfat- al- Eraghein Khaqani, London: Badlian (In Arabic).
  • Hedayat, R. (2010). Majmaa-ol-Fosaha, 16th Edition, Tehran: Amirkabir. (In Persian)
  • Heidarian, A., Salehinia, M. (2019). An Examination of Several Studies on emendation of the Khaqani's Divan according to his stylish criteria. Rhetoric and Grammar Studies, 9(15), 121-142. (In Persian)
  • Hosseini Vardanjani, S. (2020). Khatm al-Qarayeb (Tohfat al-Eraqain) and Khaqani’s Hajj Trips. Persian Literature, 10(1), 77-99. (In Persian)
  • Irajpour, M. (2019). The unspoken features of the poem and the literary atmosphere of the Qajar era. Literary Arts, 11(3), 15-30. (In Persian)
  • Jahanbakhsh, J. (2002). Correction of ancient texts; Concept, elements, methods. Quarterly Journal of Research and Field, (10), 122-134. (In Persian)
  • Jalali, A., Foroozandeh Fard, M. (2018). Tips for editing the ancient texts according to a figurative device. Literary Arts, 10(3), 97-114. (In Persian)
  • Khaghani Sherwani, B. (2014). Khatm-ol- Gharayeb, by Yousef Ali Abbasabad, 10th edition, Tehran: Sokhan. (In Persian)
  • Khaghani Sherwani, B. (2017). Divan Khaghani Shervani, by Jahangir Mansour, 12th edition, Tehran: Gol Ara. (In Persian)
  • Mahdavifar, S. (2017). Correction of phrases of Khaqani’s Monshaât. Textual Criticism of Persian Literature, 9(1), 121-140. (In Persian)
  • Mayel Heravi, N. (2000). Critique and correction of texts (stages of Persian manuscript and correction of manuscripts). Mashhad: Astan Qods Razavi. (In Persian)
  • Mojarrad, M. (2019). The Teleology of Textual Criticism. Literary Theory and Criticism, 4(2), 125-140. (In Persian)
  • Nikoobakht, N., Siraj, A. (2014). Khaghani Research; Introduction and critique of research on Khaghani from the beginning to the present, Quarterly Journal of Research and Writing Academic Books, 18(4), 66-88. (In Persian)
  • Oskoei, N. (2015). Epic tone in Khaghani poem. Journal of Persian Language & Literature (Former Journal of the Faculty of Literature, University of Tabriz), 67(230), 1-23. (In Persian)
  • Rafei, A. (1993): Notation in the Qazvin News, All Iranian Manuscripts, Mercury Publishing. (In Arabic)
  • Ranjbar, E. (2021). Iran’s Gajarids Image in “The Adventures of Hajji Baba of Isphahan” and “the deceived stars”. Comparative literature, 13(24), 39-65. (In Persian)
  • Ripka, J. (2007). A history of Iranian literature: Az Doran Bastan Ta Qajariyeh, translated by Issa Shehabi, Tehran: Samt. (In Persian)
  • Safa, Z. (2002). History of literature in Iran. Tehran: Samt. (In Persian)
  • Sajadi, Z. (2020). Divan Khagani Sherwani, Tehran: Agha. (In Persian)
  • Sarmad, Z., Bazargan, A., Hejazy, G. (1401). Research Methods in Behavioral Sciences, Tehran: Agah. (In Persian)
  • Shamisa, S. (2014). Prose Stylistics, Tehran: Mitra. (In Persian)
  • Soltanmohammadi, A., Sadatebrahimi, M. (2019). Describing some Verses of Khaghani with a Critical Approach to other Descriptions. Textual Criticism of Persian Literature, 11(4), 113-133. (In Persian)
  • Torki, M., damankesh, M. (2017). Re-correction of Some Confused Phrases in Khaghani's Monshaat. Journal of Literary Criticism and Rhetoric, 6(2), 75-91. (In Persian)
  • Vafaie, A., Hoseini mir mohammadi, S. (2018). Didactic Literature Review, 9(36), 1-20. (In Persian)
  • ZarrinKoob, A. (1965): Deidar Ba Ka'bah Jan, Tehran: Sokahn. (In Persian).

 

 

[1]-  دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد شوشتر، دانشگاه آزاد اسلامی، شوشتر، ایران. رایانامه: pourfarji36@yahoo.com

[2]- استادیار زبان و ادبیات فارسی، واحد شوشتر، دانشگاه آزاد اسلامی، شوشتر، ایران. (نویسنده‌ی مسؤول)، رایانامه:

 sorkhifarzane@gmail.com

[3]- ستادیار زبان و ادبیات فارسی، واحد شوشتر، دانشگاه آزاد اسلامی، شوشتر، ایران. رایانامه: shabnamhatampour@gmil.com

[4]- ستادیار زبان و ادبیات فارسی، واحد شوشتر، دانشگاه آزاد اسلامی، شوشتر، ایران. رایانامه: shabnamhatampour@gmil.com

  1. Likachev
  2. Textology

[7] PhD student in Persian language and literature, Islamic Azad University, Shoushtar Branch, Shoushtar, Iran.

[8] Assistant Professor of Persian Language and Literature, Islamic Azad University, Shoushtar Branch, Shoushtar, Iran. Corresponding author: sorkhifarzane@gmail.com.

[9] Assistant Professor of Persian Language and Literature, Islamic Azad University, Shoushtar Branch, Shoushtar, Iran.

[10] Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Islamic Azad University, Ahvaz Branch, Ahvaz, Iran.

[11] Anno Hegirae

-

  • References

    • Abdollahi, M., Parsanasab, M., Abedi, M. (2020). The Importance and Necessity of Correcting Falaki Shirvani's Divan. Journal of Poetry Studies (boostan Adab), 12(3), 135-158. (In Persian)
    • Asmand Jonghani, A. (2021). Structure and scientific foundations of correcting literary texts. Quarterly Journal of Shahriar Studies, 8(31), 437-458. (In Persian)
    • Bahar, M. T. (1991), Stylistics, Ed3, Tehran: Amirkabir. (In Persian)
    • Behfar, M. (2017). Can literary texts be corrected with components of other heterogeneous texts? Journal of Ayeeneh-ye Miras, 14(2), 97-108. (In Persian)
    • Brown, E. (1996). History of Literature, translated by Bahram Meghdadi, Ed4, Tehran: Morvarid. (In Persian)
    • Dalvand, Y., Azizi, M. (2020). The importance of rhetorical aspects in correcting texts (battalion based on the industry). Classical Persian Literature, 10(2), 93-115. (In Persian)
    • Gharib, Y. (1994). Introduction and Comments on the Tohfat-al-Eraghein, Tehran: Farhang. (In Persian)
    • Ghowsi, G. (1813). Description of Tohfat- al- Eraghein Khaqani, London: Badlian (In Arabic).
    • Hedayat, R. (2010). Majmaa-ol-Fosaha, 16th Edition, Tehran: Amirkabir. (In Persian)
    • Heidarian, A., Salehinia, M. (2019). An Examination of Several Studies on emendation of the Khaqani's Divan according to his stylish criteria. Rhetoric and Grammar Studies, 9(15), 121-142. (In Persian)
    • Hosseini Vardanjani, S. (2020). Khatm al-Qarayeb (Tohfat al-Eraqain) and Khaqani’s Hajj Trips. Persian Literature, 10(1), 77-99. (In Persian)
    • Irajpour, M. (2019). The unspoken features of the poem and the literary atmosphere of the Qajar era. Literary Arts, 11(3), 15-30. (In Persian)
    • Jahanbakhsh, J. (2002). Correction of ancient texts; Concept, elements, methods. Quarterly Journal of Research and Field, (10), 122-134. (In Persian)
    • Jalali, A., Foroozandeh Fard, M. (2018). Tips for editing the ancient texts according to a figurative device. Literary Arts, 10(3), 97-114. (In Persian)
    • Khaghani Sherwani, B. (2014). Khatm-ol- Gharayeb, by Yousef Ali Abbasabad, 10th edition, Tehran: Sokhan. (In Persian)
    • Khaghani Sherwani, B. (2017). Divan Khaghani Shervani, by Jahangir Mansour, 12th edition, Tehran: Gol Ara. (In Persian)
    • Mahdavifar, S. (2017). Correction of phrases of Khaqani’s Monshaât. Textual Criticism of Persian Literature, 9(1), 121-140. (In Persian)
    • Mayel Heravi, N. (2000). Critique and correction of texts (stages of Persian manuscript and correction of manuscripts). Mashhad: Astan Qods Razavi. (In Persian)
    • Mojarrad, M. (2019). The Teleology of Textual Criticism. Literary Theory and Criticism, 4(2), 125-140. (In Persian)
    • Nikoobakht, N., Siraj, A. (2014). Khaghani Research; Introduction and critique of research on Khaghani from the beginning to the present, Quarterly Journal of Research and Writing Academic Books, 18(4), 66-88. (In Persian)
    • Oskoei, N. (2015). Epic tone in Khaghani poem. Journal of Persian Language & Literature (Former Journal of the Faculty of Literature, University of Tabriz), 67(230), 1-23. (In Persian)
    • Rafei, A. (1993): Notation in the Qazvin News, All Iranian Manuscripts, Mercury Publishing. (In Arabic)
    • Ranjbar, E. (2021). Iran’s Gajarids Image in “The Adventures of Hajji Baba of Isphahan” and “the deceived stars”. Comparative literature, 13(24), 39-65. (In Persian)
    • Ripka, J. (2007). A history of Iranian literature: Az Doran Bastan Ta Qajariyeh, translated by Issa Shehabi, Tehran: Samt. (In Persian)
    • Safa, Z. (2002). History of literature in Iran. Tehran: Samt. (In Persian)
    • Sajadi, Z. (2020). Divan Khagani Sherwani, Tehran: Agha. (In Persian)
    • Sarmad, Z., Bazargan, A., Hejazy, G. (1401). Research Methods in Behavioral Sciences, Tehran: Agah. (In Persian)
    • Shamisa, S. (2014). Prose Stylistics, Tehran: Mitra. (In Persian)
    • Soltanmohammadi, A., Sadatebrahimi, M. (2019). Describing some Verses of Khaghani with a Critical Approach to other Descriptions. Textual Criticism of Persian Literature, 11(4), 113-133. (In Persian)
    • Torki, M., damankesh, M. (2017). Re-correction of Some Confused Phrases in Khaghani's Monshaat. Journal of Literary Criticism and Rhetoric, 6(2), 75-91. (In Persian)
    • Vafaie, A., Hoseini mir mohammadi, S. (2018). Didactic Literature Review, 9(36), 1-20. (In Persian)

    ZarrinKoob, A. (1965): Deidar Ba Ka'bah Jan, Tehran: Sokahn. (In Persian).