From Ode to Masnavi: A Review of Bahar’s Masnavis with an Emphasis on His "Karnameh Zendan” (Prison Poems)

Document Type : Original Article

Author

Associate Professor of the Department of Persian Language and Literature, Shahid Chamran University of Ahvaz,Ahvaz,Iran

Abstract

Malek osh-Sho'arā Bahār is considered to be one of the masters of Persian ode, but his masnavis were a strong means for him to depict various personal, social, political, historical and critical concerns. Since Bahar's masnavis constitute a significant volume of his poetic works (348 pages), his artistic personality and poetic performance cannot be properly evaluated if these masnavis are neglected. In the present research, while discussing the poet’s art of masnavi writing, fourteen of his masnavis are briefly introduced and his "Prison Poems", which are the most detailed Persian prison poems, have been examined and analyzed using descriptive and structural analysis method. This research attempts to show that Bahar has expressed his interest for innovation in poetry in masnavi writing. Moreover, in his use of a language influenced by street language and terms and phrases of spoken language, he created a moderate level of literary elements such as simile, allegory and allusion in these masnavis. However, description, narrative, simile, allegory and its types, especially proverbs, irony and allusions, are the most important literary elements in his "Prison Poems". Apart from their literary value, “Prison Poems” contain first-hand information about political strife and arrests of opponents and critics of the government and the state of Iran's prisons; in general, they are historically and sociologically valuable for the study of Iranian society in the previous century.

Keywords

Main Subjects


از قصیده تا مثنوی؛ مروری بر مثنوی‌سرایی بهار با تأکید بر «کارنامه­ی زندانِ» او

منوچهر جوکار[1]

تاریخ دریافت: 13/4/1402                                        تاریخ پذیرش: 22/5/1402

10.22080/RJLS.2023.25398.1398

چکیده

ملک‌الشعرای بهار، استادِ قصیده­ی فارسی است، امّا مثنوی‌های او مجال گسترده‌تری برای طرح موضوعات متنوّع شخصی و اجتماعی و سیاسی و تاریخی و انتقادی فراهم کرده است؛ بدین‌روی، مثنوی‌های بهار با 348 صفحه، حجم قابل توجهی از دفتر شعر او را شامل است‌. بنابراین شخصیّت هنری و کارنامه­ی شعری بهار بی‌ملاحظه­ی این دسته از شعرهایش به­درستی قابل ارزیابی نیست. در پژوهش حاضر ضمن پرداختن به هنر مثنوی‌سرایی بهار، چهارده مثنوی این شاعر به اختصار معرفی شده و مثنویِ «کارنامه­ی زندانِ» او نیز که مفصّل‌ترین زندان‌سروده­ی فارسی است، به روش توصیف و تحلیلِ ساختاریِ متن، بررسی و تحلیل شده است. این پژوهش نشان می‌دهد که بهار علاقه­ی خودش را در نوجوییِ شکلیِ شعر، در قالب مثنوی نشان داده و با زبانی متأثّر از زبان کوچه و بازار و کاربرد تعبیرات و واژگان زبان گفتار، سطح معتدلی از عناصر ادبیِ تشبیه و تمثیل و تلمیح را در این شعرها به کار آورده، امّا توصیف و روایت و تشبیهِ تمثیل و انواع آن به­ویژه ضرب‌المثل و کنایه و تلمیح، مهم­ترین عناصر ادبی در «کارنامه­ی زندانِ» اوست. کارنامه­ی زندان، علاوه بر ارزش‌های ادبی، در بردارنده­ی اطّلاعات دست اولی درباره­ی برخوردهای سیاسی و بازداشت‌های مخالفان و منتقدان حاکمیت و وضعیّت زندان‌های ایران و در کل، واجد ارزش‌های جامعه‌شناسیِ تاریخیِ جامعه­ی ایرانی در یک‌صد ساله اخیر است.

کلیدواژه­ها: بهار،  مثنوی‌سرایی، کارنامه‌ی زندان، تشبیه و تمثیل، شعرِ فارسی.

 

1- مقدمه

ملک‌الشعرای بهار(1265-1330 خ)، از جمله شاعرانی است که گرچه به استادی در قصیده مشهور است، در دیگر قالب‌های شعری و از جمله در مثنوی‌سرایی نیز تواناست. مثنوی، به عنوانِ یکی از پُرکاربردترین قالب‌های شعر فارسی، در همه‌ی ادوار ادبی طرف توجّه و کاربست شاعران بوده است و همچنان در روزگار معاصر نیز به کار آورده می‌شود. به نظر می‌رسد بهار در مثنوی‌هایش به دنبال هنرنمایی و نشان دادن تسلّط بر شاعری نیست بلکه با استفاده از ظرفیت این قالب همچون گوینده‌ای آموزگار و وقایع‌نگاری متعهّد به جامعه‌ی خویش از تاریخ و فرهنگ و روابط انسانی و مسایل شخصی و موضوعات تربیتی سخن می‌گوید؛ مثنوی‌های او به‌ویژه «کارنامه‌ی زندان»ش علاوه بر ارزش‌های ادبی، دربردارنده‌ی ارزش‌های جامعه‌شناسی و تاریخی‌اند.

1- 1- بیان مسأله

بهار، مرد سیاست و فرهنگ و ادب و از «پیشروان تجدّد ادبی امروز ایران» و «احیاکننده­ی بزرگ سنّت‌های شاعران کهن در روزگار ما» (زرین‌کوب، 2535: 324) و به تعبیر دکتر خانلری، «آخرین ادیبِ بزرگِ ایران» است. (الهی، 1370: 398).کارنامه­ی شاعری بهار به جهت موضوع و محتوا و قالب، پربرگ­و­بار و رنگارنگ است، امّا شناخت هنر و شخصیّتِ شاعری او تنها با تأکید و تکیه بر یک جنبه از جوانب کارش، یعنی قصیده­سراییِ او کامل نیست. در این میان مثنوی‌های بهار، جوانب دیگری از شخصیّت و شاعریِ او را به نمایش می‌گذارد که شاید در شعر‌های دیگرش امکان ظهور نیافته است. مثنوی‌های او عموماً به موضوعات اجتماعی و تاریخی و فرهنگی و اخلاقی و تربیتی اختصاص دارد و در کنار برخی قصایدش، جلوه‌گاهِ مسائل و رخدادهای روزگارِ اویند. بهار در این شعرها بر کنار از تنگناها و محدودیّت‌های شکلی قصیده، مجال فراخ‌تری برای پرداختن به موضوعات متنوّع و گشت­وگذار در عرصه‌های گوناگونِ دنیایِ شاعری داشته است. به‌علاوه نوجویی‌های شکلی بهار در قالب مثنوی بیشتر مجال بروز و اظهار یافته است.

1- 2- پرسش­های پژوهش

ما با هدف معرفی و بررسیِ مثنوی‌های مهم بهار و پرداختن به جوانب هنر او در این قالب، به دنبال پاسخ به این پرسش که: «این استادِ قصیده‌پرداز تا چه میزان در مثنوی‌سرایی کامیاب بوده است؟» چهارده مثنوی او را به اختصار معرفی کرده‌ایم و «کارنامه­ی زندانِ» او را که زندان‌سروده‌ای مفصّل است، به تفصیل بررسیده‌ایم.

1- 3- روش پژوهش

روش ما در این پژوهش، روشِ توصیف و تحلیلِ ساختاریِ متن است.

1- 4- پیشینه­ی پژوهش

درباره­ی شعر و زندگی بهار، کتاب و مقاله و رساله فراوان نوشته شده، امّا درباره­ی موضوع پژوهش حاضر که بررسی و تحلیلِ ساختاری چند مثنویِ مهم او با تأکید بر کارنامه­ی زندان این شاعر است، جز دو موردی که خواهیم گفت، مطلبی به دست نیامد. سپانلو در کتاب «بهار» (1374)، اشاره­ی کوتاهی به محتوای «چهار خطابه» و اهمیّت «کارنامه­ی زندان» بهار کرده است و فارسی و صادقی‌نژاد (1400) نیز در مقاله‌ای با عنوانِ «بررسی تشبیه تمثیل و کارکردهای آن در مثنوی کارنامه­ی زندان ملک‌الشعرای بهار» از منظر بلاغی و به­طور مشخّص به تشبیه تمثیل و کارکردهای آن در کارنامه­ی زندانِ بهار پرداخته‌اند. ما در جای خود از این پژوهش‌ها بهره برده‌ایم.

2- مبانی نظری پژوهش

    به گواهی آثار، شاعران بزرگ هنر خویش را به یکی دو قالب و در موضوعاتِ معیّن محدود نمی‌کنند و به اصطلاح ذوفنون‌اند؛ بهار نیز از آن دسته شاعرانی است که گرچه به استادی قصیده شهره است، در دیگر قالب‌ها و به‌ویژه مثنوی نیز دستی توانا دارد. می‌توان گفت او قصیده را، علاوه بر مجالی برای طرح موضوعات و بیان دیدگاه‌های اجتماعی و میهنی، ظرفی جهت هنرنمایی خویش در کار آورده است امّا به نظر می‌رسد در مثنوی‌هایش به دنبال هنرنمایی و نشان دادن تسلّط بر شاعری نیست بلکه طرح موضوعات تازه و متنوع و شخصی برایش مهم‌تر است. ظرفیت شکلی قالبِ مثنوی و آزادی در کاربست قافیه‌های گوناگون نیز امکان مناسب‌تری را برای شاعر فراهم آورده تا موضوعات متنوعی را در مثنوی‌هایش وارد کند. شاید به همین دلیل بوده است که او خاطراتِ خودش را از زندان با ذکر جزییات در قالب مثنوی ثبت و ضیط کرده است؛ علاوه بر اینها، برای بهار قالب مثنوی امکان مناسب‌تری را ایجاد کرده تا از قابلیّت زبان کوچه و بازار و بلاغتِ فرهنگ عامّه برای بیان موضوعاتی که معمولاً در زبان فخیم و سنگین قصیده امکان بروز ندارند، استفاده کند.

3- تحلیل داده­ها

به جهت شکلی، مثنوی محدویت قصیده و غزل  و دیگر قالب‌ها را ندارد و برای موضوعات روایی و داستانی مناسب‌تر است و بدین‌جهت همواره مورد توجه شاعران بوده است. بهار گرچه داستان‌پرداز نیست امّا از 535 صفحه‌ی جلد دوم دیوانش (چاپ1336)، 348 صفحه­ به­طور کامل مثنوی است؛ یعنی خود به­تنهایی یک دیوان کامل است. این حجم از مثنوی در دیوان شاعرِ یگانه­ی قصیده، بی‌گمان بیانگر تعلّق خاطر او به مثنوی و اهمّیّت مثنوی­سرایی نزد اوست. تنوّع موضوعات و زبانِ برخوردار از تعبیرها و زبانزدها و واژه‎های زبان گفتار، مشخّصه­ی اصلی مثنوی‌های بهار است.

3- 1- بهار و قالب مثنوی

بهار بی‌گمان استادِ قصیده است و بهترین شعرهای او اغلب در میان قصیده‌هایش جست­وجو می‌شود و اینکه گفته می‌شود «بهار، واپسین تجلّیِ یکی از ارجمندترین صورت‌های شعر فارسی است، صورتی که از رودکی آغاز و به بهار ختم می‌شود» (شفیعی کدکنی، 1392: 385) بیشتر ناظر بر قصیده­سراییِ اوست. با این حال می‌توان چنین پنداشت که اگر بهار می­خواست و به این باور می­رسید که به تأثیر از اوضاعِ سنّت­شکنانه و نوگرایانه­ی روزگارش دست به تغییر قالب­های شعری بزند، به مثنوی و دو بیتیِ پیوسته (چارپاره) اقبال نشان می­داد؛ یعنی این گرایش را در این دو قالب عملی می­کرد؛ از قضا در دو سه مثنوی و یکی دو چارپاره، کمابیش چنین کرده است و به­طور کل چند شعرِ به نسبت نوجویانه­ و متفاوت با شیوه­ی مرسومِ شاعر، به همین دو قالب است. صرف­نظر از این نمونه­ها، ظرفیّتی که به­لحاظ تغییر قافیه و امکان قدرت جولان شاعر در این دو قالب وجود دارد، می­توانسته در اتخاذ رویکرد شاعری چون بهار مؤثّر باشد.

 بهار خود در مقاله­ای به ارزیابی قالب مثنوی در شعر فارسی پرداخته و بر لزوم تناسب میان قالب و معنی تأکید کرده و ظرفیّت قالب مثنوی را از این منظر ستوده است: «بزرگان شعرای فارسی زبان، شاهکارهای بزرگ خود را که نتیجه­ی معلومات و فضایل آن­ها بوده، به مثنویات انحصار داده­اند؛ چه مثنویات، گذشته از کوتاهی عروض و ضرب، فقط به قافیت اختصار یافته و بدین جهات چندان فکر شاعر را از عالم معانی و ادای الفاظ سوق نداده و مقیّد نمی­سازد.» (بهار، 1351، ج1: 22)؛ یعنی بهار معتقد است که قالب مثنوی مجالی مناسب برای لفاّظی و تکیه و تأکید بر واژگان و تعابیر کمیاب و قافیه­پردازی­های شگرف و اوزان بلند نیست. او سپس در ادامه چنین می­نویسد: «در هیچ­وقت دیده نشده که یک شاهکار ادبی، تاریخی، وصفی، عشقی، فلسفی و اخلاقی جز با مثنویات ادا شده باشد و هیچ­وقت دیده نشده است که مثنویات از دو سه بحر «خفیف»، «تقارب»، «رمل مسدّس» و بعضی مسدّسات دیگـر کـه کوتاه­ترین بحور است، تجاوز نماید. هیچ­کس از اساتید مثلاً در بحر «رجز»، «مجتث»، «مضـارع» و امثـال این­ها مثنوی نساخته­انـد...» (همان)؛ بهار در ایجاد تناسب میان قالب و معنی می­نویسد که مثلاً خیام اگر به سرودن رباعی روی آورده، به خاطر ناتوانی­اش در دیگر قالب­ها نیست، «بلکه از این است که مقاصد و افکار عالیه­ی او جز در قالب اشعار کم­زحمت «و غیرمضّیقۀ الوقت» به­خوبی ادا نمی­شده است.» (همان‌جا)

مثنوی­های بهار به­طور کل در هشت وزن عروضی سروده شده­اند؛ یعنی تنوّع اوزان در مثنوی­های او کم­نظیر است. بهار تقریباً به همه­ی وزن­ها و بحرهای معروفِ مثنوی همچون: خفیف مسدّس اصلم، متقارب مثمّن محذوف، هزج مسدس اخرب مقبوض، هزج مسدس مقصور (محذوف)، رمل مسدس مخبون محذوف، رمل مسدس مقصور (محذوف) و سریع مسدس مطوی مکشوف مثنوی سروده اسـت و جالب اینکه خود شاعر در اظهارنظر پیش­گفته­اش به­درستی آورده بود که هیچ­کس از اساتید گذشته در بحر رجز و مجتث و مضارع مثنوی نساخته و گویا خودش نخستین استادی است که چنین کرده و در بحر مجتث مثنوی سروده است. (ر.ک، بهار، 1336، ج2: 166)؛ البته هم در روزگار او و هم اندکی پس از او، شاعرانی چون شهریار، نیما، ابوالحسن ورزی، عماد خراسانی و بعدها شاعران نسل انقلاب به اوزان طولانی و بحرهای مضارع و مجتث و رجز در سرودن مثنوی روی آوردند. شایسته­ی یادآوری است که بر اساس بررسی ما، وزن فاعلاتن مفاعلن فعلن (بحر خفیف مخبون محذوف یا اصلم)، بیشترین کاربرد - به حجم 135 صفحه - و وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن/ فعلات (بحر مجتث مثمّن محذوف یا مقصور) نیز کمترین کاربرد - 35 بیت - را در میان مثنوی­های بهار داشته است.

3- 2- نگاهی به دستگاه زبانی و ادبی بهار در مثنوی­های او

گوناگونیِ جهانِ شعری هر شاعر از یکسو گواهی بر وسعت و تنوّعِ علایقِ اوست و از سوی دیگر، نشانِ گریز از افتادن در چرخه­ی تکرار و ابتذال در موضوعات است. «در دیوان هیچ قصیده­سرایی به اندازه­ی دیوان بهار، تنوّعِ اغراض وجود ندارد.» (شفیعی کدکنی، 1392: 384)؛ این تنوّعِ اغراض که موجب پیدایش موضوعات گوناگون شده، مثنوی‌های او را نیز در برمی‌گیرد. مهم­ترین این موضوعات عبارتند از: خاطرات زندان و زندان‌سروده، نامه­های منظوم دوستانه یا شِکوه­آمیز، شکایت از روزگار و اهل روزگار، اخوانیات، داستان­های آموزشی و تمثیلی کودکانه و غیر کودکانه، رخدادهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی روز، موضوعات و مسائل اخلاقی و علایق ملّی و میهنی، مطایبه­ها، سفرنامه، مرثیه، چند مورد ترجمه­ی منظوم از متون پهلوی و گه‌گاه برخی تمثیل­های اقتباس­شده از زبان­های دیگر.

بهار اساساً مثنوی را قالبی ساده و آسان می­داند، آن­گونه که معتقد است این قالب «فکر شاعر را از عالم معانی به وادی الفاظ سوق نداده و مقیّد نمی­سازد.» (بهار، 1351، ج1: 22)؛ از این­روی و صرف­نظر از تفاوت­های اصلی و اساسی این قالب با قالب­های دیگر، آن زبان فخیم و فاضلانه و مطنطن قصایدش، چندان جلوه‌ای در مثنوی­های او ندارد. هرچند نقل «مفردات و تعبیرات زبان مداول پارسی» و ترکیب آن با «زبان فصیح پیشینیان» در کنار «خلق ترکیبات جدید و وارد کردن لغات متروک لهجه‌های کهن»، (حاکمی، 1380: 35) ویژگیِ عام زبان بهار است. این سخن که «در شعر بهار، ساخت و صورت‌های قدمایی در اثر ترکیب با عوالم روحیِ انسانِ عصر جدید، بافت تازه‌ای به خود گرفته که در مجموع نوعی سبک شخصی را در شعر او به وجود آورده است،» (شفیعی‌کدکنی، 1392: 386) بیشتر بر قصاید و تاحدودی غزل‌های او قابل تطبیق است. می­توان گفت که بهار در مثنوی­هایش به شیوه­ی دیگر شاعران عصر مشروطه و پسامشروطه، به­ویژه ایرج­میرزا گرایش دارد که همانا سادگی در دستگاه صرفی و نحوی زبان و لحاظ کردن جوانبی از زبان کوچه و بازار است.

دکتر خانلری درباره­ی گرایش بهار به زبانِ «آرگو» می‌گوید: «این کار بهار در مثنوی‌ها و قطعاتش بیشتر و درخشان‌تر است.» او سببِ این تمایل بهار و کامیابی‌اش را در کاربست «ضرب­المثل‌ها و تعبیرات عامیانه»، یکی سابقه­ی مقاله­نویسی و روزنامه­نگاری او می‌داند و دیگر اینکه بهار «در زندگیِ خصوصی‌اش خیلی به زبان محاوره نزدیک بوده» و اصولاً همچون دهخدا و ایرج «از آن دسته ادبایی است که اهمیّت خاص برای زبان محاوره قائل هستند.» (الهی، 1370: 410)؛ دکتر زرین‌کوب نیز بر این باور است که در مثنوی‌های بهار، «لحن بیان نظامی و سنایی و جامی جلوه دارد» و در عین حال «شوخی و سادگی که در معانی و الفاظ این اشعار هست، کهنگی صورت و قالب آن­ها را جبران می‌کند.» (زرین‌کوب، 2535: 311)

هرچند سخن استاد به­ویژه درباره­ی «شوخی در معانی و الفاظ»، همه­ی مثنوی‌های بهار را شامل نمی‌شود، در اغلبِ آن­ها کاربرد واژگان و تعبیرهای مربوط به کوچه و بازار و رایج در زبان گفتار، بسامد بالایی دارد که خودبه­خود به سادگی و گیراییِ زبان این شعرها منجر شده است. نمونه­ی این کاربردها: حیص و بیص، این چه حرفی است؟، یارو، چای و قلیان، پف­پف کردن، کتک، سِفت (سخت و محکم)، سیگار کشیدن، زرّ و زرّ، غرّ و غر، دفتر و مَفتر، سواد و مواد، مَشتی، خروپُف، خُر و خُر، لَنگ کردن (درنگ کردن)، اینور و آنور، هنگفت، قرمساق، سَلندر (بیکار و عاطل)، اَلدنگ، تریاکی، نُنُر، خُنُک (لوس)، هم‌قد، دل بردن، از کار افتادن (خراب و بی‌مصرف شدن)، اسباب کِشی، زیر بار رفتن (تسلیم شدن). از این میان برخی نیز واژگان و اصطلاحات حوزه­ی سیاست و حکومت است: تأمینات، تفتیش، مفتش، شعبه­ی چهار تأمینات، مارستان (به طنز بیمارستان شهربانی را گوید)، مریضخانه، ترکه (چوب نرمی که با آن شکنجه می­کردند)، عدلیه، نظمیه، آزادی و... .

برخی از این واژگان و تعابیر در مثنوی­های بهار، به تازگی از زبان­های اروپایی وارد شده و به هر حال در حوزه­ی توجّه شاعر به زبانِ روزِ مردم و نیز زبانِ غیرِ فاضلانه قابل بررسی‌اند: پالتو، ژاکت، سیگار، پلیس، تلفن، ناپلئون، نیکلا، بانک، پاکت، بلشویک، پولیتیک، دیپلوماسی، مبل، شیک و... .

سطح ادبی این شعرها تاحدود بسیاری به همین کاربردهای کنایی و زبانزدهایِ برگرفته از زبان گفتار وابسته است؛ کاربردهایی چون: با شتر در جوال رفتن، پروپایی نداشتن (سرو ته و اصل و اساس نداشتن)، مِس­مِس کردن (با کندی و درنگ عمدی کار کردن)، به چاک زدن (فرار کردن)، چوب در آستین کردن، کلک کسی یا چیزی را کندن، دست از پا خطا نکردن، دست از پا درازتر آمدن، غوز بالا غوز بودن، یک دنده، نان کسی در روغن بودن، سکّه بر یخ زدن، راه دزد زده امن بودن و... .

گذشته از این موارد، بهار ادیب است و آگاهی و معلومات وسیعی از شعر و ادب گذشته دارد؛ یعنی پشتوانه­ی فرهنگی و تاریخی و ادبی شعرش در پرتوِ مطالعات ژرف تاریخی و ادبی و ملاحظات ذوقی، بسیار پربار است. بازتاب این پشتوانه، وجود اشارات و تلمیحات فراوان و متنوّع در حوزه‌های گوناگونِ موضوعی در شعرش و به­ویژه در مثنوی‌های اوست. از دیگر سوی، انس پیوسته با شعر و ادب گذشته و آگاهی از زبان و آثار پهلوی و تعلّق خاطر به سبک شعر خراسانی موجب شده که واژه­های دشوار و دور از کاربرد و نیز ساخت­های کهن گه­گاه در مثنوی­های بهار - البته کمتر از قصایدش - راه یابد. مواردی همچون: چخیدن، قعیر، تیار، (آماده و مهیّا)، قلاووز (نگهبان و راه بلد)، خستو (معترف)، چاو چاو (ناله و زاری کردن، صدای پرنده هنگام احساس خطر)، تاو (به جای تاب)، فرمان یافتن (مردن)، دوسیدن (چسبیدن چیزی به چیزی)، پتیاره، زی، روباروی، کفیدن (ترکیدن و شکافتن)، ریستن (قضای حاجت)، وِرستاد (وظیفه و تکلیف) و... .

به­لحاظ مسائل ادبی، مثنوی­های بهار علاوه بر برخورداری از وزن­ها و بحرهای گوناگون و نیز استفاده از کنایات و زبانزدهای فراوان و انواع جناس و تکرار صامت­ها و مصوّت­ها، به­طور عموم ویژگی­های شعر مشروطه را دارد؛ یعنی سادگی در ساختار نحوی و کاربرد واژگان و تعابیر زبان گفتار و اعتدال در استفاده از مسائل بلاغی و ادبی. البته تلمیحات تاریخی و اساطیری و کم و بیش دینی و نیز اشاره به مسائل و رخدادهای روز و آوردن نام اشخاص معروف و غیر معروف هم‌روزگار خود اعم از وکیل و وزیر و واعظ و رئیس شهربانی و نگهبان زندان و مُفَتِّش و شاعر و روزنامه نگار و... در مثنوی‌ها، فراوان­تر از سایر آثار بهار است.

از برخی تمثیل­ها و حکایات بهار، چه در قالب قطعه و مثنوی و چه در قالب‌های دیگر، چنین برمی­آید که او می­تواند به­خوبی از عهده­ی داستان­پردازی در قالب مثنوی برآید؛ یعنی هم ذهنیت داستانی دارد و هم به ظرفیّت داستان­پذیری و داستان­پردازی مثنوی آگاه است، اما گویی مقاصد او از سرودن که اغلب برآمده از رسالت اجتماعی و ملّی او به­عنوان مرد سیاست و اجتماع و فرهنگ است، ایجاب نمی­کرده که داستان­گویی کند. به­علاوه اساساً او شاعر صریح­گویی است و به دنبال نمادگرایی و تمثیل­آفرینی نیست تا بخواهد مثلاً یک داستان نمادین و یک حکایت تمثیلی از اشخاص و اوضاع بپردازد. با این همه بهار از «روایت» و «توصیف» که هر دو از ابزار داستان­گویی است، به­خوبی در مثنوی­هایش استفاده کرده، در حالی که روایت با مثنوی­سرایی و توصیف با قصیده­گویی، ملازمت بیشتری دارد.

3- 3- معرفی و بررسی مختصر چند مثنوی­ مهم بهار

اکنون چهارده مثنوی مهم­تر بهار را معرفی می­کنیم و در ادامه، مثنویِ بلند «کارنامه­ی زندانِ» او را با تأمّل بیشتری برمی‌رسیم.

«اندرز شاه» (بهار، 1336، ج2: 134) از نخستین مثنوی­های بهار است که در 22 سالگی شاعر و خطاب به محمدعلی­شاه ­قاجار سروده شده و در مشهد، در روزنامه­ی خود او به سال 1286 خورشیدی منتشر شده است. موضوع این مثنویِ محکم و بی­نقص که حدود 120 بیت است و با بیت شجاعانه و هشیارگرانه­ی «پادشها چشم خرد باز کن/ فکر سرانجام در آغاز کن» شروع می­شود، در نصیحت شاه خودکامه­ی قاجار و تشویق ملل اسلام به اتحاد است.

«اندرزهای آذرپاد مار سفندان»، (بهار، 1336، ج2: 322) مثنوی دیگری است که بهار در تابستان 1312 و در دوران زندان و تبعید از متن پهلوی به نظم و نثر فارسی ترجمه کرده است. آذرپاد مار سفندان گویا از دانشمندان و مبلّغان و اصلاح‌گران دین زرتشت بوده و بهار در ترجمه و سرودن این مثنوی از واژه­ها و تعبیرهای فارسی کهن و پهلوی بسیار استفاده کرده و در پاورقی نیز توضیحات مفید بسیاری را درباره­ی آن فرد و اشاره­هایی را که خود در متن آورده، به خواننده عرضه کرده است. این متن از جمله متونی است که احتمالاً در رویکرد و علاقه­ی بهار به کاربست لغات و تعبیرات کهن پهلوی مؤثُر بوده است.

مثنوی «از تهران تا قمصر»، (همان: 190) شرح سفر بهار و دوستانش به کاشان و قمصر در سال 1320 است و به­خوبی بیانگر شوخ‌طبعی و طنزگویی بهار است. بهـار دو مثنوی هم دارد کـه بـه تعبیر امـروز در قلمـرو ادبیات کودکان و نوجوانان قرار می­گیرد؛ یعنی شعر تعلیمی ساده­ای که اغلب با تمثیل و داستان همراه است. در هر دوی این شعرها، آهنگ کلام شاعر، پدرانه و نزدیک به فهم کودک است و احتمالاً برای فرزندان خود سروده است. نخست، مثنوی «تنبلی عاقبتش حمّالی است» (همان: 213) و دوم، «بخوان و بدان، آن گهی کار کن» (همان: 315) که مثنوی نخست، داستان­گونه است و روایت سرگذشت دو هم­کلاسی است که یکی حمّال می­شود و دیگری دکتر. مثنوی دوم البته آن خاصیّت داستان­گونگی را ندارد و شعری کاملاً خطابی است که فرزند را به خواندن و دانستن فرمان می‌دهد!

بهار دو مثنوی رثایی دارد. «به یاد عشقی»، (همان: 266) یکی از آن­هاست که در همان روز ترور میرزاده عشقی (1273-1303خ)، شاعر و روزنامه­نگار منتقد و جوان و بی‌باک سروده و از مسبّبان و عاملان قتل او با ذکر نام به­شدّت انتقاد کرده است. «در رثای ایرج» (همان: 211) نیز مثنوی جالب توجّهی است که شاعر در مرگ ایرج­میرزا (1253-1304خ) سروده است و حاکی از رابطه­ی صمیمانه­ی بهار با ایرج است و بیشتر به اخوانیه شبیه است تا مرثیه! آمیخته­ای است از شوخی و دریغ و یادآور خاطرات خوش این دو با هم. حتی بهار چنان با غبطه از مرگ ایرج سخن می­گوید که گویی او را خوشبخت­تر از خود می­داند و از او می­خواهد جایی هم در آن بساطِ اخروی برای شاعر «زیر سر کند»! زبان بهار در این مثنوی، شبیه به آهنگ کلام ایرج بسیار ساده و صمیمی است و ضمن اشاره به علّت مرگ او (سکته)، زیرکانه برخی خُلقیّات ایرج را هم یادآور می­شود. چند بیت از این مثنوی نقل می‌شود:

ایرجا رفتی و اشعار تـو ماند
چون کبوتر بچه­ی پروازی
اوج بگــرفتـی و بـال افشاندی
بود در نظم جهان صاف و صـریح
شعــر بـی­وزن شد و قافیه خـوار
یــافت ابـیـات بـه مصرع تقلیل
بــی ­تــو رنـدی و نظربازی مُرد
داشـتـنـد آرزوی صـحـبـت تو
بــه تــو گفتند کـه برخیز و بیا

 

کــوچ کــردی تو و آثـار تو ماند
بــر گشــودی پـر و کردی بـازی
نــاگهــان رفتـی و بالا مانـدی
مــردنت سکته ولـی غیر ملیـح
سجــع و ردف و روی افتاد ز کار
شــد مطالع بــه مقاطع تبدیـل
راستــی سعـدی شیـرازی مُـرد
مـولیر و کرنی و راسین و روسـو
وحشـی و اهـلی و جـامی و ضیا...
              (بهار، 1336، ج2: 211)   

در میـان مثنوی­های بهار، یک «ساقی­نامه» (همان: 262) هم وجود دارد. این مثنوی 62 بیتی را شاعر در روزهای جنگ جهانی اول، یعنی زمانی که ایران در اشغال بیگانه و انحطاط و فترت به سر می­برد، سروده و هرچند وزن و بحر متقارب و دیگر ویژگی­های زبانی ساقی­نامه را دارد، همه­ی اجزای ساقی­نامه­ی کامل را به شیوه­ی گذشتگان رعایت نکرده است. بهار ضمن اشاره به اوضاع نابهنجار و تأسّف­بار اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ایران، با نگاهی حسرت­آلود از گذشته­ی باعظمت و پرافتخار آن یاد می­کند و بر روس و انگلیس – اشغال­گران ایران - می­تازد. در واقع بهار از نوع ادبی ساقی­نامه، استفاده­ای سیاسی و انتقادی کرده و آن را به خدمت مقاصد ملّی و میهنی گرفته و از این لحاظ، کارش بی­سابقه است. ابیاتی از این مثنوی را می­خوانیم:

بده ساقی آن می که خواب آورد
شـرابـی کـه گر نوشدش انگلیس
شـرابــی کـه گر نوشدش نیکلا
ز تقسیـم ایــران بپـوشـد نظر

 

شـرابـی کــه در مغـز تاب آورد
شــود بــا خـداوند ژرمن جلیس
دگــر چشم پــوشــد ز آزار مـا
بــه غمخواری ما ببندد کمر...
                           (همان: 262)

«چهار خطابه»، (همان: 145) عنوان مثنوی 195 بیتی است که در چهار بخش تنظیم شده است. ماجرای این مثنوی از این قرار است که در سال 1305 خورشیدی که یک سالی از پادشاهی رضاخان می‌گذشت، هنوز دورنمای اوضاع برای سیاست‌مردانِ کهنه‌کاری چون بهار چندان روشن نبود. او با بیم و امید این مثنوی را سرود و در مراسم سلام عید نوروز همان سال در پیشگاه شاه و درباریان خواند. محتوای این شعر، مرور یک دوره تاریخ ایران با ذکر مفاخر علمی و فرهنگی و ادبی آن، سرنوشت زبان فارسی، سرگذشت قوم ایرانی و دشمنان و بدخواهان ایران در طول تاریخ است. این مرور تاریخی با هشدار و انذار و عبرت­آموزی همراه است و صداقت و شجاعت و اندرزهای مشفقانه­ی شاعر به شاهِ نو رسیده و تشویق و ترغیب او به اصلاح امور کشور و ایجاد امنیّت و رفع ستم، چنان است که گویی پدری، فرزند خود را هشدار می­دهد و نصیحت می­کند و از پیامدهای کاری که می­کند، می­ترساند!

اساساً مثنوی چهار خطابه، رنگ تملّق ندارد و از جنس مدیحه­های رایج نیست. به همین جهت گویا به مذاق رضاشاه خوش نیامده و چنان­که در توضیح چاپ نخست دیوان آمده، شاه پس از شنیدن «امر فرمود با حذف ابیاتی چند از اواخر منظومه که به بعضی از اطرافیان شاه برخورد دارد، باقی چاپ و منتشر شود.» (بهار، 1336، ج2: 143)؛ دور نیست یکی از گناهان بهار که موجب شد تا سال­ها مورد سوءظن تأمینات و شهربانی و خود شاه و بعضی درباریان باشد، همین شعر ناساز با طبع ملوکانه و ناموافق با چاکرمنشی­های درباریان و کارگزاران او بوده باشد. چند بیت از خطابه­ی دوم این مثنوی را می­خوانیم:

پـادشها قصه­ی پاکان شنـو!
جمله­ی نـیـاکـان تـو ایـرانی­اند
از عقب دولت سامانیان
جــز ملک زنـد که خون کیان
پـادشهان یکسره تـرکان بُدند
تازی و ترک و مغول و تـرکمان
گــرچـه ز جور خلفا سوختیم
الغرض ­ای شـاه عجم، ملک جم
نصف زبـان را عـرب از بین برد
زندی و سغدی همه بـر باد رفت

 

شمـّه­ای از حـال نیـاکـان شنـو
جــز پسـر بهمـن و دارا نـینـد
آن شــرف گــوهــر ساسانیان
بــود بـه شریان و عروقش روان
جمله شبـان گلـه گـرگان بـُدند
جملـه بـریـدنـد از ایـران امـان
ز آل علــی معـرفت آمـوختیـم
رفت و فنــا گشت زبــان عجـم
نیـم دگـر لهجـه به ترکان سپرد
پـهـلـوی و آذری از یــاد رفـت...
                            (همان: 145)                                                                          

یکی از کوشش­های بهار و بلکه آرزوهای ملّی و میهنی او، ایجاد صلح و امنیّت و احترام میان ایران و دیگر کشورها در عین حفظ اقتدار و عظمت و استقلال ملی است. او از ایجاد ارتباط و تقویّت رابطه­ی کشورهایی که سابقه­ی دوستی و اشتراک تاریخی و فرهنگی و قومی و و دینی با ایران دارند و یا در پی ایجاد چنین مناسباتی هستند، با عشق و علاقه استقبال می­کند و این کوشش­ها و گرایش­ها را در قالب شعر نشان می­دهد. شرکت در انجمن­های دوستی ایران و پاکستان و هند و حتی اتّحاد شوروی و مثلاً پذیرش ریاست نخستین کنگره­ی نویسندگان ایران نیز - هرچند در جایگاه وزارت فرهنگ بود - باید در راستای همین کوشش­های انسانی و صلح­جویانه و ایران­دوستانه­ی بهار تعبیر شود. در میان مثنوی­های بهار، دو شعر از این جنس است: «هدیه­ی تاگور» و «سلام به هند بزرگ».

«هدیه­ی تاگور»، (همان: 152) مثنویِ 93 بیتی که بهار در سال 1310 خورشیدی وقتی که تاگور، شاعر و فیلسوف نامدار هند به ایران آمد، برای او سرود و هنگام دیدار به او تقدیم کرد. در این مثنوی، بهار هم از مقام علمی و اعتبار جهانی تاگور تجلیل می­کند و هم او را میراث­دار شایسته­ی بزرگان مشرق­زمین از هند تا ایران و حامل میراث معنوی و انسانی و جهانی بودا، زرتشت، جنید، خرقانی، مولوی و عطار می­داند و در نهایت این مثنوی را به­عنوان «هدیه­ی ایران» به تاگور تقدیم می­کند. چند بیت آن چنین است:

دست خــدای اَحَــدِ لَــم یَـزل
نغمـه­ی ایـن چنگ نـوای خـداست
چنگ نکـو بــود ولـی بد زدند
تا که درین عصر نوین بی­درنگ
چونکه بزد چنگ بر آهنگ راست
چنگ زراتشت و بـرهماست این
ساز جنید و خـرقـانـی است این
ای قلمت هدیه­ی پروردگار

 

 

 

 

 

 

 

سـاخت یکـی چنگ بـه روز ازل
هر که دهد گوش برای خـداست
چنـگ خــدا بهر دل خود زدند
در بــر تــاگــور نهـادند چنگ
نغمه­ی اصلی ز دل چنگ خاست
مـانـده به تاگـور ز بوداست این
خــامه­ی عطّار معانی است این...
هـدیـه­ی ایــران بپذیر از بهار
            (بهار، 1336، ج 2: 152)

مثنوی «سلام به هند بزرگ» (همان: 230) را بهار در مهرماه 1323 به خاطر راه­اندازی «انجمن روابط فرهنگی ایران و هند» که خود نیز عضو آن شد، سرود و در جمع حاضران خواند. این مثنوی 92 بیتی، بسیار نوستالژیک و نشان همدلی و همراهی شاعر به­عنوان یک ایرانی با هند و مردمان هند است و در عین استواری لفظ و معنا، به ارتباطات تاریخی و مشترکات قومی و زبانی و فرهنگی ایران و هند اشاره می­کند و از برخی شاعران پارسی­گوی هند و نیز شاعران ایرانی مقیم آن سرزمین و شاهان و امیران هنرپرور آن دیار به نیکی یاد می­کند. چند بیت آغازین آن چنین است:

بـاز خنگ فکرتم جولان گرفت
ترک آنجا ترکی از سروا گـرفت
هنـد و ایـران آشنایـان همند
ساغری گیر از می عرفان هند

 

فیل طبعم یاد هندستان گرفت...
فـارسی بـود آنکه آنجا پا گرفت
هـر دو از نسل فـریدون و جمند
نـوش بادِ پارسی­گویان هند...
                             (همان: 230)

3- 4- سه مثنویِ نوجویانه و متفاوتِ بهار

از منظر تازگی‌های شکلی، بهار سه مثنوی متفاوت با دیگر آثارش دارد. در این سه مثنوی او علاوه بر طرح موضوعات تازه‌ی روز، به گونه‌ای خواسته است گرایش به نوجویی را که کمابیش در میان شاعران هم‌روزگارش رواج یافته‌بود، نشان دهد؛ بدین‌روی می‌توان گفت نوجویی‌ِ فرمی بهار، در مثنوی‌های او(و تاحدودی در چهارپاره‌هایش) خود را نشان داده است.

3- 4- 1- گفت­وگوی دو شاه

بهار سه مثنوی کم و بیش نوگرایانه­ و متفاوت با دیگر آثارش سروده و به گمان ما، گرایش و علاقه­ی او را به نوجوییِ شکلی باید در این سه شعر دید. «گفت­وگوی دو شاه» (همان: 166) یکی از آن­هاست که بهار به بهانه­ی پیمان­شکنی ایتالیا با متّحدان خود یعنی آلمان و اطریش و عثمانی در جنگ جهانی اول آن را سروده و با کاربرد برخی واژگان اروپایی و زبانی کمابیش آمیخته به شوخی و طنز، گفت­وگویی خیالی میان «فرانسوا ژوزف» (1830-1916.م)، امپراتور اطریش-مجارستان و «ویکتور امانوئل» (1869-1947.م)، پادشاه ایتالیا برقرار کرده است. در آن جنگ، دولت ایران اعلان بی­طرفی کرد که از سوی نیروهای روس و انگلیس نادیده گرفته شد و بهار همچون بیشتر سیاست­مداران آن سال­ها - که گرایش به آلمان و متّحدانش داشتند - در واقع پادشاه ایتالیا را به خاطر بدعهدی با هم­پیمانانش و از جمله آلمان سرزنش می­کند. برخی حوادث تاریخیِ روز و مسائل مربوط به جنگ جهانی اول نیز در این مثنوی بازتاب مستقیم دارد.

مثنوی «گفت­وگوی دو شاه»، چند ویژگی دارد که تاحدودی مشخّصه­ی تازگی و متفاوت بودن آن است. نخست، وزن و بحر (مجتث مثمّن مخبون محذوف)، این مثنوی 35 بیتی است و چنان­که در آغاز این بخش از قول خود بهار نیز آوردیم، پیش از این، چنین وزن و بحری نزد استادان شعر فارسی در مثنوی­سرایی مرسوم نبوده است. دوم اینکه ساختار این مثنوی بی­شباهت به متن نمایشنامه نیست و شاعر، نام هر شخصیّت را پیش از به­اصطلاح «دیالوگ» او قرار داده و با سطربندی و پاراگراف­بندیِ سخنان هر شخصیّت، جنبه­ی نمایشی آن را تقویت کرده است. این مثنوی اگر در همان سال­های وقوع جنگ جهانی اول (1297-1293 هـ- ش/ 1918-1914 م) سروده شده باشد، حتی بر اُپراهای عشقی هم فضل تقدّم دارد و اگر به خاطر عدم صحنه­آرایی و توضیح دکور و صحنه­ی شباهت زیادی به نمایشنامه و مثلاً  اُپـراهـای عشقی نداشته باشد، بی­گمان به متن مجالس تعزیه (شبیه­خوانی)، به­ویژه «فردخوانی»های این متون، شباهت بسیار دارد. می­دانیم که تعزیه­خوانی دست­کم تا اوایل دوره­ی رضاشاه، رواج فراوان داشته است. وزن این مثنوی بهار با وزن برخی از این مجالس تعزیه، مشترک است و چه­بسا که شاعر در سرودن مثنوی «گفت­وگوی دو شاه» و شیوه­ی نمایشی آن و سبک بیان و موسیقی عروضی، متأثّر از متون تعزیه بوده باشد. چند بیت از این مثنوی را نقل می­کنم:

فرانسوا: چه می­کنی، به چه کاری، اِمـانـوئـل پسرم؟

اِمانوئل: بــود ور کــه وار! عـزیـزم فرانسوا، پدرم!

فرانسوا: تو نور چشم منی، خیـره­چشمیت از چیست؟

امانوئل: تـو قبله­گـاه منـی، گو شکایتت از کیست؟      

فرانسوا: شکـایتم ز شمـا نــورچشـم­هــای دورو!

که مهر در دل ایشان نرفته است فـرو...  (بهار، 1336، ج2: 166)

3- 4- 2- خطاب به زن

«خطاب به زن»، (همان: 239) دومین مثنوی متفاوت و نوجویانه­ی بهار است. بهار در این شعر از چند زن معروف تاریخ نام می­برد و به نقش مثبت و منفی آن­ها اشاره می­کند و در ادامه، داستانی منظوم و افسانه­ای را از پیدایش کیومرث در ایران و جنگ با بومیان و پیروزی تهمورث و... نقل می­کند. این شعر ناتمام مانده و به­لحاظ قالب باید آن را «مثنوی - مستزاد» نامید و چنان­که خواهیم گفت، نمونه­ی دیگری هم در دیوان بهار دارد. ساختار شعر «خطاب به زن» بدین­گونه است که شاعر پس از یک بیت مثنویِ یازده هجاییِ مسدّس، یک نیم­مصراع هفت هجایی هم می­آورد که گاه با بیت پیش از خود هم­قافیه است و گاه با نیم­مصراع پیشین و گاهی هم با هیچ­یک. دیگر تفاوت‌ها و تازگی‌های این شعر را در تحلیل شعر بعدی یادآور شده‌ایم.1

3- 4- 3- مثنوی مستزاد (پاسخ به شعر صادق سرمد)

در بهمن­ماه 1309 خورشیدی، یعنی زمانی که نیما سرگرم مطالعه و تأمّل در قالب­های شعر بود تا بتواند پس از تجربه­ی «افسانه» کم­کم به شعرِ آزادِ «ققنوس» برسد و چند سال بعد منتشر کند، تب نوگرایی و نوجویی چنان است که شاعر سنّت­گرایی همچون «صادق سرمد» (1286-1339خ) به این فکر می­افتد که از بهار به­عنوان بزرگ­ترین شاعر استاد روزگار، درخواست شعر به سبک نو کند. او از این بیم دارد که مبادا دیگران «رسم سخن را خراب کنند». بهار نیز در پاسخ سرمد، شعری می­سراید که در دیوانش با عنوان «مثنوی مستزاد» (ر.ک، بهار، 1336، ج2: 226) در 42 بیت آمده است. البته این شعر نیز همچون شعر «خطاب به زن» ناتمام مانده و گویا برای سرمد هم فرستاده نشده است. به هر روی «مثنوی مستزاد» از جهت فرم، متفاوت­ترین مثنوی بهار است و هرچند قالب­های تلفیقی در شعر برخی شاعران مشروطه و پس از آن همچون نسیم شمال و عشقی مسبوق به سابقه است، در بررسی ایجاد تحوّل و تغییر در قالب مثنوی، این کار بهار، اهمّیّت زیادی دارد.

در این شعر که در واقع مثنوی است، شاعر فاصله­ی میان هر بیت و بیت بعدی را با یک نیم­مصراع هفت هجایی، امّا هم قافیه با بیتِ پیش از خود پُر کرده است. به همین سبب این شعر از شعر «خطاب به زن» او که کمابیش به هم شبیه­اند، کامل­تر و منسجم­تر و به همان میزان هم نوتر و متفاوت­تر است. درباره­ی این دو شعر، یادآوری چند نکته را بیراه نمی‌‌دانیم؛ نخست آنکه بـه تصریح منتشرکنندگان دیوان شاعر که از خانواده و نزدیکان او بوده­اند، این دو شعر ناتمام مانده­اند. دوم آنکه در دوره­ی زندگی شاعر منتشر نشده­اند. آیا بهار به دنبال فراغتی برای تکمیل و ادامه­ی این فرمِ نویافته­ی خود بوده است؟ فراغتی که گویا با همه­ی دغدغه­ی نوجویی شاعر در آن سال‌ها، به خاطر تنگناهای شغلی و سیاسی و خانوادگی و سرانجام بیماری برای او میسّر نشد. دیگر آنکه در این دو شعرِ هم­وزن، دست­کم در دو تا سه بیت از هر کدام، بهار کار را به شوخی می­کشاند. گویی می­خواهد بگوید در این اقدام خود، جدّی نیست. آیا او چنین کوشش­هایی را در رویارویی با حرکت تازه­ی روزگار خود، نتیجه­بخش نمی­دیده است؟ یـا اینکـه - بنا بـه تصریح خـود در همین  شعـر - شعر و شیوه­ی خودش را برتر از همه می­دانسته و اساساً به فرم چندان توجهی ندارد و می­گوید: «پیرو موضوع باشد سبک من»؟ در واقع نمی­دانیم؛ اما هرچه هست، اگر شاعرِ استادی چون بهار نیز از امکان و ظرفیّت مثنوی و مستزاد توأماً بیشتر بهره می­بُرد و این قالب تازه را رونق می­بخشید، کارش مانع از رواج و تثبیت قالب آزاد و جریان­های پس از آن نمی‌توانست شد.

بهار در مثنوی مستزادی که خطاب به صادق سرمد سروده، با ذکر نام و به­اختصار به شیوه­ی شاعری برخی شاعران فارسی از دقیقی و فردوسی تا پژمان و شهریار و سرمد پرداخته است. این شعر از دیدگاه مطالعات تاریخ ادبیات و سبک­شناسی و نقد شعر فارسی ارزشمند است و دید و داوری بهار نسبت به شیوه­ی شاعری برخی شاعران و سبک­های مختلف شعر فارسی را از خراسانی تا مشروطه نشان می­دهد2. بخشی از مثنوی مستزادِ بهار:

سـرمدا شعری که گفـتی خـوب بــود                      صاف و بی­تعقید و خوش اسلوب بود

مطلبـش مطلـوب بـود...

شـعــر فـردوسـی، دقیـقـی­وار بــود                         فــرقـش انــدر قـرضـی اشعار بود

ورنـه یـک هنجـار بود...

فــارسـی بعـد از مغـول بر بـاد شـد                          و اصطـلاحــات کهـن از یــاد شد

شعــر بـی­بنیـاد شـد...

سعـدی و حافـظ کـه نیکو گفتـه­انـد                                     هــر دو دنـبـال تـتّبـع رفتـه­انــد

کهنه گوهـر سفتـه­انـد...

سبک هندی گرچه سبکی تـازه بـود                                   لیکـن او را ضعـف بـی­انـدازه بــود

سست و بی­شیرازه بود...

فکـرهـا سست و تخیّــل­ها عجیـب                         شعـر پـرمضمـون ولـی نـادلفـریب

وز فضـاحت بـی­نصیب...

از پس مشـروطـه نــو شــد فکـرها                          سبـک­هـایــی تــازه آوردیـم مــا

شــد جــرایـد پر صدا

سـر بـه سر تصنیف عارف نیک بـود                                    سبک عشقی هم بـدان نزدیک بـود

شعـر ایـرج شـیک بود

بــود ایــرج پـیـرو قـائــم­مـقــام                           کـرده از او سبـک و لفظ و فکـر وام

عـارف و عشقـی عوام...

مـن خــود از اهـل تتبّـع بــوده‌ام                          جـانــب تقلیــــد ره پیمـــوده‌ام

                                                               وز تعب فرسوده‌ام

لیـک در هـر سبک دارم من سخـن                    پـیـرو مـوضـوع باشـد سبـک مـن

سبـک نـوسبـک کهـن

نوترین سبکی که در دست شماست                                 بــار اول از خـیـال بـنـده­خـاسـت

دفتر و دیوان گـواست

بـود در طـرز کهـن نقصـی عظیـم                        رفـع کـردم نقـص اسـلوب قدیـم

                                                               با خیالی مستقیم

سبـک‌ها در طبع من ترکیب یافت                     تا که طرزی مستقل ترتیب یافت

                                                                                               (بهار، 1336، ج2: 226)

3- 5- بررسی و تحلیلِ ساختاری مثنوی «کارنامه­ی زندان»

رویکردِ اصلی شاعرانِ معاصر در سرودنِ مثنوی، کوتاه­سرایی در این قالب است. گویی دیگر روزگار منظومه­پردازی و مثنوی‌های طولانی سر آمده، تا آنجا که گاه حجم یک مثنوی کامل به­عنوان یک شعر مستقل، چهار یا پنج بیت است. با این همه، دست­کم سه مثنوی طولانی و منظومه­مانند در شعر معاصر سراغ داریم. سروده­ی سه شاعر بزرگ که به­لحاظ حجم، شاخص­ترین مثنوی­های معاصرند: «کارنامه­ی زندان» بهار، «قلعه­ی سقریم» نیما و «افسانه­ی شب» شهریار.

مثنوی «کارنامه­ی زندان» (همان: 2 به بعد) در واقع خود منظومه­ای مستقل در 123 صفحه و در حدود 2700 بیت است و هرچند همه­ی آن در زندان سروده نشده، چون بهانه­ی سرودنش، زندانی و تبعید شدن شاعر و خاطرات او در زندان است، حبسیّه محسوب می­شود و بی­گمان طولانی­ترین زندان سروده­ی فارسی است.

بهار گذشته از چند نوبت حبس و تبعیدی که اواخر حکومت قاجار تحمّل کرده بود، در روزگار پهلوی اول، از 1305 تا 1312 نیز چند بار تأمینات و شهربانی رضاشاهی، او را به بهانه­های مختلف جلب و گرفتار کردند. از جمله در روز 29 اسفند 1311 به دستور سرتیپ محمد درگاهی، رئیس وقت شهربانی احضار و بازداشت گردید و از فردای آن روز یعنی عید نوروز 1312 تا مرداد همان سال در زندان قصر زندانی شد. سپس به اصفهان منتقل گردید و تا اردیبهشت 1313 در آن شهر تبعید و تحت نظر بود. بهار در طول مدّت زندان و تبعید و اندکی پس از رهایی، در چند نوبت به سرودن منظومه­ی «کارنامه­ی زندان» پرداخت. این مثنوی به­عنوان زندان­سروده، ویژگی­های تازه­ای دارد که آن را با حبسیّه­های مشابه متفاوت ساخته است.

3- 5- 1- ویژگی‌های ساختاری کارنامه­ی زندان

الف) کارنامه­ی زندان با حدود 2700 بیت، منظومه­ای کامل و مستقل از دیگر آثار و به تعبیر خود شاعر یک «کتاب» است.

ب) به رسم معمول منظومه­های گذشته، بهار در آغاز این شعر، نخست مقدّمه­ای با عنوانِ «در خلقت جهان» آورده و در آن به شیوه­ی شاعران حکیم، از راز عالم خلقت و بی­خبری بشر از کم و کیف ساخت جهان و نظم حاکم بر آن سخن گفته است و همه را مقدّر و ساخته­ی پروردگار می‌داند:

آن مهندس کـه این بنا پرداخت
دانـم ایـن مختصر کـه در این کـار
منظـری هست فــوق ایــن منظر
فوق و تحتی گمان مبـر کاینجاست
اصل هستـی و فـرع هستی اوست

 

کس نـدانـد کـه از برای چه ساخت
رمــزهـایـی بــود فــزون ز شمار
فــوق او نـیـز منـظـری دیـگــر
فـوق و تحت، اصطلاح ما و شماست
آن وجودی که می­پرستی اوست...
                   (بهار، 1336، ج2: 2)

ج) این منظومه، نُه گفتار و یک خاتمه دارد و هر گفتار شامل عنوان و موضوعی است که طی آن، حکایات و داستان­های فرعی با عنوان مخصوص به خود آورده شده است. عنوان گفتارهای نُه­گانه­ی «کارنامه­ی زندان» به ترتیب عبارتند از: در خلقت جهان، سبب نظم کتاب، در صفت استاد گوید، در دین و آیین و صفت وجدان، عزیمت به اصفهان و شرح آن، در سیاست و شرط ریاست، بازگشت به تهران در اردیبهشت 1313، در تغییر اوضاع، در صفت زن گوید و خاتمه­ی کتاب.

د) اگـر عنـوان گفتارها و حکایت­ها از خود شاعر باشد، این عنوان‌بندی نیز ویژگی دیگری است برای مثنوی­های او؛ گذشته از این، نام­گذاری بر شعر نزد شاعران معاصر به­ویژه نوسرایان، مهم و یکی از مشخّصه­های امروزی بودنِ شعر تلقی می­شود.

ه) بهار در خلال این منظومه­ی مفصّل و هنگام نقل یکی از خاطرات جوانی­اش، دو غزل شش بیتی (همان: 26 و 53) و نیز یک قطعه (همان: 77) به وزن و بحر منظومه وارد مثنوی کرده است که هر دو کار صرف­نظر از تفنّن­آمیز بودن، کار شاعر را در حبسیه­سرایی با دیگران متفاوت کرده است. البته آوردن غزل و قطعه در مثنوی پیش از بهار هم سابقه داشته است3.

3- 5- 2- ویژگی‌های محتوایی کارنامه­ی زندان

الف) «کارنامه­ی زندان»، سرگذشت‌نامه­ای است منظوم که شاعر فرصت یافته - البته با رعایت جوانب احتیاط از سوی تأمینات و شهربانی - دغدغه­ها و انتقادهای اجتماعی و سیاسی خود را در روزگار اختناق رضاخانی بیان کند: آمدنِ مأموران تأمیناتِ شهربانی به خانه­ی بهار در شب عید، تفتیش خانه­ی او، وضع و حال زن و فرزندانش در این اوضاع، بردن او به اداره­ی تأمینات، بلاتکلیف گذاشتنش، زندانی کردنش در روز عید نورز 1312، انتقالش به زندان نمره یک - که بسیار مخوف بوده - شرح شکنجه شدن زندانیان، ذکر نام بسیاری از اشخاص حقیقی و حقوقی اعم از مأموران زندان و رؤسای شهربانی همچون فخرایی، سرتیپ درگاهی، سرتیپ آیرم، سرپاس مختاری و دوستان و هم­مسلکان شاعر چون مدرس، بهبهانی، فرخی یزدی، عشقی و... چند بیت از ماجرای احضار و زندانی شدن بهار:

داشت امـسـال مـاه فـروردین
اول صبـح و آخــر اسـفـنــد
بـاغـبـان شــد به در شتابنده
انـدر این حیص و بیص آن مأمور
بــی­اجــازت ورود فــرمودند
مــن در افتـاده سخت در بستر
شـب نــوروز و کیسـه­ی خـالـی
قسط قـرض است غـوز بالا غوز
نــه اجــازت کـه شغلی آغازم
بــوده­ام سـال­هـا نمـایـنـده
روزنــامــه­نــویس بـودم من
کــارم آخـر به کاسبی پیوست

 

 

 

 

 

 

 

 

 

هـمـچـو افسردگــان بـر ابـرو چین
شـد صــدای در ســرای بــلـنــد
تــا ببیند کــه کیست کــوبـنــده
بــا دو تـن همچو خود عوان و جسور
«این چه حرف است؟» میهمان بودند!
مــبـتـلای زکـــام و درد کــمــر
خـــرج بـسـیـار و هـمـّت عــالی
داد مــی­بــایــدش هـمـیـن امروز
نــه کــزیــن مملکت بــرون تـازم
گــوش­هــا از خـــروشــم آکنـده
بــا افــاضــل جـلـیس بـودم مـن
بــه خــریــد و فـروش بردم دست...
                     (بهار، 1336، ج2: 6-10)

ب) روایت و توصیف و واقع­گویی و حقیقت­نمایی از مهم­ترین ویژگی­های ادبی کارنامه­ی زندان است. شاعر چون خود به­طور مستقیم در صحنه­ی اتفاقات حضور داشته و برخی را نیز از سر گذرانده، در توصیف جزئیات بسیار دقیق و جزئی‌نگر است و همین مسأله، بی­آنکه قصد مبالغه­ای در کار باشد، رخدادها و اوضاع را باورپذیر می­کند. او در مقام     راوی - ناظر به توصیف بسیار دقیق جزئیات و صحنه­ها می­پردازد. توصیف سر و وضع و حالات مأموران تأمینات، توصیف بندهای زندان، فضای درونی و بیرونی آن، رفتار با زندانیان، غذا خوردن و قضای حاجت کردن زندانیان، شکنجه­ی زندانیان و... از مواردی است که جنبه­های واقعی و حقیقت­نمایی کارنامه­ی زندان را نیرومند کرده است:

بعـد معلـوم شد که این حضرات
کـودکـان گـرد بنده جمع شدند
گفتـی آن جمـع را عزا برداشت
ریـش جـوگنـدمـی، سیه­رنگی
گفت تفتیشـکـی کـنـیم اینجا
از شبستان گــرفـتـه تا جایی
قـبـض و مـبض و قباله و اسناد
جملـه را کــرد در هـم و بر هم
کــه ببخشید بــا شمــا باری

 

 

 

 

هــر ســه هسـتـند عضـو تأمینات
همچــو پــروانـه گــرد شمع شدند
سیلــی آن خـانــه را ز جـا برداشت
ریــزه­چشمــی، میــانــه­ای، لنگی
تــا چــه بــاشـد نـوشته­های شما
تــا چــه بــاشـد نـوشته­های شما
دفـتـر و مـفـتـر و ســواد و مــواد
ریـخـت در یـک جــوال بـر سر هم
در اداره اسـت مـخـتـصـر کـــاری
                                              (همان)

«متفاوت» بودن و «یگانه» شدنِ کارنامه­ی زندان در میان دیگر زندان­سروده­ها، جنبه­های دیگری هم دارد و آن شجاعت شاعر در انتقاد از سیاست‌های حاکمیت و رفتار کارگزاران آن با مردم و ازجمله با زندانیان است. حکومت، شاعر را که روزگاری کسی بوده است، خانه­نشین کرده، اجازه­ی کار به او نمی­دهد، به خدمتش نمی­گیرد، به تنگدستی افتاده، مجبور می­شود به کاسبی و فروختن کتاب­هایش روی آورد و...، در حالی که هم در سیاست و مسائل اجتماع تجارب کم­نظیری دارد و هم در دانش، پایگاهی رفیع و اکنون شیون زن و فرزندانش هنگام جلب او در شب عید، آتش به جان شاعر می­زند. بهار در توصیف وضع و حال خود، چنان رقت­انگیـز و تـأثیرگـذار سخن می­گوید که دل خواننده به درد می­آید و اشک از چشمانش جاری می­شود. عنصر «عاطفه» در این بخش از کارنامه­ی زندان، بسیار قوی و تأثیرگذار است، اما با این همه ستمی که در حق خود و خانواده­اش می­بیند، هرگز از موضع ضعف و تسلیم وارد نمی­شود. شکایتش نیز مغرورانه و دلپذیر است و با مناعت طبع، این همه تنگی را بر خود هموار می­کند. هنوز تسلیم نشده، از این­رو شجاعانه از شخص شاه نام می­برد و می­گوید:

سخت گیرنـد تا کـه رام شوم                     چاپلوسـی کنـم غلام شـوم

زین تکان­ها ز جا نخواهم رفت                  زیـر بار «رضا» نخواهم رفت

گـر فـروشـم کتـاب در بـازار                    به که خوانم قصیده در دربار

                                                                        (بهار، 1336، ج2: 7)

شایسته­ی یادآوری است که بخش­های پایانی مثنوی «کارنامه­ی زندان» پس از آزادی شاعر و احیاناً با ملاحظاتی تکمیل گردیده، بنابراین همچون بخش­های آغازین آن، افشاگرانه و شجاعانه نیست، بلکه به اقتضای اوضاع و احتمالاً خیرخواهی­ها و سفارش‌های برخی دوستانِ شاعر که خواستار آزادی و آرامش شاعر بودند، مصلحت­اندیشانه و با گذشت و اغماض از اوضاع همراه است. با این همه، مثنوی کارنامه­ی زندان از منظر تحقیق درباره­ی زندان و زندانی در روزگار پهلوی اول، یک سند مهم و مغتنم و معتبرِ دست اول است و می­توان گفت به­لحاظ آگاهی­بخشی و بیان استادانه­ی اوضاع و مستند بودن مطالب، یگانه است. (سپانلو، 1374: 86)

ج) بهار، چه در مثنوی «کارنامه­ی زندان» و چه در برخی آثار دیگرش، مضامین و موضوعاتی را از شخصیّت­های ادبی و غیر ادبی غیر ایرانی - و عمدتاً اروپایی - همچون روسو، مولیر، لافونتن، مونتسکیو، داروین، کنفسیوس و... اقتباس کرده و گاه در قالب حکایت و تمثیل با ذکر نام به­صورت مستقیم و یا فقط با استناد به نکته­ای از سخن آن­ها، در شعر خود وارد کرده است. البته ترجمه و اقتباس از مضامین و موضوعات دانشمندان و شاعران و ادیبان غیر ایرانی و یا استناد به سخن و آثار و اندیشه­ی آن­ها، دست­کم از مشروطه به بعد در میان بیشتر شاعران و نویسندگان ایران رایج بوده است؛ خواه شاعر خود از زبان بیگانه ترجمه کرده باشد و خواه از راه ترجمه­ی دیگران به آن موضوع و فکر رسیده باشد. در دیوان بهار، نمونه­های چنین شعرهایی کم نیست. مثلاً در جشن هزاره­ی فردوسی در سال 1313، بهار، قصیده­ی شاعر و مستشرق انگلیسی «جان درینگ واتر» را که از میهمانان جشن هم بود، به تقاضای حاضران و به­صورت ارتجالی در قالب مثنوی به شعر فارسی در آورد و در همان مجلس خواند. (ر.ک، بهار، 1336، ج2: 293)

3- 5- 3- ویژگی‌های زبانی و ادبی کارنامه­ی زندان

الف) زبان «کارنامه­ی زندان» ساده و روان و بهره­مند از حوزه­ی زبان گفتار است و همه­ی آن ویژگی­هایی را که پیش از این در بحث از دستگاه زبانی و ادبی مثنوی­های بهار آوردیم، در خود دارد. کاربردهایی از زبان کوچه و بازار نظیرِ: حیص و بیص، این چه حرفی است؟، یارو، پف­پف کردن، کتک، سِفت، زرّ و زرّ، غرّ و غر، دفتر و مَفتر، سواد و مواد، مَشتی، خروپُف، خُر و خُر، لَنگ کردن (درنگ کردن)، اینور و آنور، هنگفت، سَلندر (بیکار و عاطل)، اَلدنگ، تریاکی، نُنُر، خُنُک (لوس) و... .

ب) دستگاه ادبی کارنامه­ی زندان، به­طور گسترده مبتنی بر دو محور عمده است؛ نخست کاربستِ فراوان زبانزدهای رایج در زبان کوچه و بازار و تعبیرات زبان گفتار که در کار شاعران هم‌روزگار بهار نیز فراوان است. دوم، استفاده­ی گسترده از تشبیه تمثیل، ضرب‌المثل و استعاره­ی تمثیلیه. «تنوّع تشبیه تمثیل در مثنوی کارنامه­ی زندان بهار، خودبه­خود تنوّع گونه‌ها و شگردهای به‌کارگیری آن را نیز در پی آورده است. بر این اساس عمده‌ترین رویکرد بهار در کارنامه­ی زندان را در قالب تشبیه تمثیل نیمه‌فشرده و استعاره­ی تمثیلیّه می‌توان دید.» (فارسی و صادقی‌نژاد، 1400: 97)؛ امّا در نقل مَثَل‌ها و زبانزدهای کنایی، اوج زیبایی کار بهار در کارنامه­ی زندان هنگامی است که کنایه‌ها و مَثَل‌های نه­چندان تازه را در ساختی امروزی به کار می‌برد. در برخی شواهد زیر، نمونه‌هایش دیده می‌شود: خرج بسیار و همّت عالی؛ نانت آنجاست غرق در روغن؛ مردن و زیستن به دست خداست؛ دایه‌ای مهربان‌تر از مادر؛ برد نتوان دو هندوانه به دست؛ یک قِر و صد هزار غربیله؛ به یکی گُل بهار می‌نشود؛ خود فروشنده خود خریدار است؛ نیست بالاتر از سیاهی رنگ؛ چوب قهرت در آستین کردند؛ دزد ناشی به کاهدان بزند؛ پل مانده بود آن ورآب؛ ماندة دزد را برَد رمّال؛ پشمی اندر کلاه ایشان نیست؛ پاچه را ور کشید بالا مرد؛ ما نخواهیم خیر شرّ مرسان؛ بهر فاطی نمی‌شود تنبان و... .

در مواردی نیز بهار، تشبیه تمثیلی را در داستانی از حوادث زندان به کار می‌برد و اینگونه آن حادثه را برای مخاطب واقعی و عینی می‌کند. کاربستِ تمثیل «سکّه بر یخ زدن» در گفت­وگوی او با دکتر علیم­الدوله، رییس بیمارستان زندان شهربانی (ر.ک، بهار، 1390، ج2: 673) و استفاده از تمثیل کناییِ «هردوانه» در داستان احوال «هایم»، نماینده­ی کلیمیان محبوس در زندان نمره­ی یک و شکنجه شدنِ او (همان: 674) از این نوع است.

یکی از کارکردهای تشبیه تمثیل در مثنوی کارنامه­ی زندان بهار، خلق تصاویر اثباتی و مجسّم کردن آن­ها در ذهن مخاطب است تا به یاری آن، لذّت حاصل از فهم و ادراک را به خواننده عطا کرده باشد. (فارسی و صادقی‌نژاد، 1400: 103)؛ منظور از تصویر اثباتی، «نوعی معادله­ی خردمندانه است که بر اساس رابطه­ی جانشینی و همنشینی شکل می‌گیرد و در خدمت معنی و نظم­دهنده­ی اندیشه است.» (فتوحی رودمعجنی، 1386: 60)؛ برای نمونه: مکر در دستگاه ایشان نیست/ پشمی اندر کلاه ایشان نیست.// کار دانا یکی بود پیوست/ برد نتوان دو هندوانه به دست.

در کارنامه­ی زندان، تشبیهاتِ تمثیلی که یک سر آن به شخصیّت یا داستان و افسانه‌ای کهن اشاره کند (تشبیه تمثیلی - تلمیحی) کم نیست: در سیاست ز فرط کین و لجاج/ گوی سبقت ربوده از حجاج// محو کرده به خنجر خون‌ریز/ نام تیمور و شهرت چنگیز. گاهی نیز تشبیه تمثیل به­صورت اسلوب معادله به کار رفته است: با قلاوز مبال باید رفت/ با شتر در جوال باید رفت.

ج) بهار، گویی برای اینکه اندکی تلخی و ناگواری خاطرات رنج­آور زندان را در کام خود و خواننده­ی شعرش کم کرده باشد، گاه در لابه­لای ابیات و در خلال روایت پیشامدها، نمکی از  طنز و هجو و شوخی هم پاشیده است. مثلاً وقتی زندان «نمره یک» را شرح می­دهد و از درون و بیرون آن می­گوید، سخنش خالی از طنز و شوخی نیست:

در دم در قـــلاوزی بــدپـــوز

بـا قــلاوز مـبـال بـایــد رفـت

ور قـلاوز نـداد فرصـت ریسـت

هسـت عیشی منظـم و عـالـی

هر دو ساعت عوض شود شب و روز

بــا شتــر در جــوال بـایـد رفـت

حــالت زیـر جـامـه دانی چیسـت

جــای بعضـی ز دوستـان خـالـی

                (بهار، 1336، ج2: 27)

د) استاد زرین‌کوب می‌نویسد: «کارنامه­ی زندان تاحدی تقلید از کارنامه­ی بلخ سنایی است که بهار در آن چیره­دستی و هنرمندی نشان داده است.» (زرین‌کوب، 2535: 312)؛ تأثیر سنایی و حدیقه و کارنامه­ی بلخ او بر این منظومه آشکار است و بهار در اواخر گفتار دوم کارنامه­ی زندان می­گوید شبی سنایی را به خواب دیده که شاعر را از سر لطف و مهر نواخته و با او همدلی کرده است. بهار نیز این دیدار رؤیایی را تعبیر به خیر کرده و از سر خرسندی تصمیم می­گیرد تا خود را به قدسیانی چون سنایی متّصل نماید و به شیوه­ی او دفتری ترتیب دهد؛ اما اذعان می­کند که این­ها «هنرتوزی و سخنرانی» نیست، بلکه «خیالات مرد زندانی» است. کارنامه­ی زندان، علاوه بر برخورداری از وزن و بحر کارنامه­ی بلخ و حدیقه، در بهره‌مندی از مایه­های طنز و هجو و مطایبه و نام بردن از برخی اشخاص حکومتی و غیر حکومتی (شاهزادگان، لشکریان، غلامان و شاعران) و معرفیِ آن­ها، به کارنامه­ی بلخ و در نقل حکایت­ها و تمثیل­ها و نیز در مبحث آغازین این اثر با عنوانِ «در خلقت جهان» و تحلیل و تعلیل حکیمانه­ی کار و کردار جهان، به حدیقه شباهت دارد. گویی بهار با استمداد از مقام معنوی و عرفانی سنایی، به نوعی در مقابل سختی و رنج­های زندان و تبعید، روحیّه­ی خود را تقویت می­کرده است. در عین حال باید به یاد آورد که «کارنامه­ی زندان» بیش از پنج برابر حجم کارنامه­ی بلخ است. به‌علاوه ارزش‌های تاریخی و جامعه­شناسی بسیاری دارد.

4- نتیجه­گیری

بهار در کنار قصایدِ کم‌نظیرش، مثنوی‌های ماندگاری نیز سروده است. زبان او در مثنوی‌هایش به زبان گفتار و کاربرد تعبیرها و واژه‌های کوچه و بازار گرایش بسیار دارد و این رویکرد بهار، علاوه بر اقتضای روزگارِ او و تغییر ذائقه­ی زبانی شاعران از مشروطه به این­سو، به سابقه­ی مقاله­نویسی و روزنامه‌نگاری او و نیز علاقه­ی شخصی‌اش به «زبان مردم» برمی‌گردد. ظرفیّت ذاتی قالب مثنوی، به شاعرِ استادی چون بهار امکان داده که در این قالب به دنبال نوجویی‌هایی نیز باشد و موضوعات گوناگون شخصی، اخلاقی، دوستانه، اجتماعی، تاریخی، انتقادی، ملّی، میهنی و مسائل روز را به گستردگی در شعر وارد کند و در این میان مفصّل‌ترین زندان‌سروده­ی فارسی را با نام «کارنامه­ی زندان» بسراید. این مثنوی بلند که خود در حکم کتابی مستقل تواند بود، خاطرات زندان بهار و توصیف دقیقی است از شرایط زندان و احوال زندانیان در روزگار پهلوی اول و از نظر جامعه­شناسیِ تاریخی بسیار ارزشمند است. دستگاه ادبی مثنوی‌های بهار و از جمله کارنامه­ی زندانِ او، عمدتاً بر توصیف، روایت و کاربست گسترده­ی تشبیه تمثیل و انواع آن، به­ویژه کنایه‌ها و ضرب‌المثل‌های فروان، در کنار صمیمیّت و سادگی زبان استوار است.

پی­نوشت

  1. البته چنان­که در توضیح این شعر از قول منتشرکنندگان دیوان بهار آمده، (رک: بهار، 1339، ج2: 238-239) شعرِ «خطاب به زن» را خود شاعر مرتّب و پاک‌نویس نکرده و پس از مرگ او از لابه­لای آثارش به دست آمده است. چه­بسا برخی افتادگی­ها و بی­انسجامی­های موجود در شعر، ناشی از همین مسأله باشد.
  2. شهریار نیز شعری دارد با نام «منظومه­ای بلند در ذکر مفاخر ادب ایران» (ر.ک، شهریار، 1336، ج 3: 361) و در آن نام بسیاری از شاعران پارسی­گوی را از رودکی تا روزگار خودش آورده و گاه درباره­ی آن­ها اظهارنظری هم کرده است. زنده­یاد نصرالله مردانی نیز چنین تجربه­ای را در ساختن تاریخ ادبیات منظوم با نام «ستیغ سخن» (1371) دارد که در آن نام بیش از دوهزار شاعر را از رودکی تا نیما آورده است.
  3. برای دیدن نمونه­های این کاربرد در نزد گذشتگان، از جمله ر.ک: جوکار، منوچهر (1385) «ملاحظاتی در ساختار ساقی­نامه با تأکید بر دو نمونه­ی گذشته و معاصر»، فصلنامه­ی پژوهش­های ادبی، س3، ش 12-13، تابستان و پاییز: 99-123.

 منابع

  • الهی، صدرالدین (1370)، «از خاطرات ادبی دکتر پرویز ناتل خانلری؛ درباره­ی ملک‌الشعرای بهار»، گفت­وگوی صدرالدین الهی با دکتر پرویز خانلری، مجله­ی ایرا‌ن‌شناسی، س3، ش10: 394-415.
  • بهار، محمدتقی (1336)، دیوان اشعار، ج دوم: مشتمل بر مثنویات، غزلیات، قطعات و رباعیات، تهران: امیرکبیر.
  • .......................... (1351)، بهار و ادب فارسی (مجموعه یک‌صد مقاله از ملک‌الشعرای بهار)، به کوشش محمد گلبن، جلد 1، تهران: شرکت سهامی کتاب‌های جیبی.
  • .......................... (1390)، دیوان اشعار ملک­الشعرای بهار، تهران: نگاه.
  • حاکمی، اسماعیل (1380)، «مروری بر سبک شاعری بهار»، مجله­ی دانشکده­ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، دوره 2، ش2(ضمیمه): 33-41.
  • زرین‌کوب، عبدالحسین (2535)، با کاروان حُلّه، چاپ سوم، تهران: جاویدان.
  • سپانلو، محمدعلی (1374)، بهار، چاپ اول، تهران: طرح نو.
  • شفیعی کدکنی، محمدرضا (1392)، با چراغ و آینه؛ در جست­وجوی ریشه‌های تحوّل شعر معاصر ایران، چاپ چهارم، تهران: سخن.
  • فارسی، حسین و رامین صادقی‌نژاد (1400)، «بررسی تشبیه تمثیل و کارکردهای آن در مثنوی کارنامه­ی زندان ملک‌الشعرای بهار»، فصلنامه­ی تحقیقات تمثیلی در زبان و ادب فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی بوشهر، ش49: 91-107.
  • فتوحی رودمعجنی، محمود (1386)، بلاغت تصویر، تهران: سخن.



 

 

 

From Ode to Masnavi: A Review of Bahar’s Masnavis with an Emphasis on His "Karnameh Zendan” (Prison Poems)

Manoochehr Joukar[2]

DOI: 10.22080/RJLS.2023.25398.1398

Abstract

Malek osh-Sho'arā Bahār is considered to be one of the masters of Persian ode, but his masnavis were a strong means for him to depict various personal, social, political, historical and critical concerns. Since Bahar's masnavis constitute a significant volume of his poetic works (348 pages), his artistic personality and poetic performance cannot be properly evaluated if these masnavis are neglected. In the present research, while discussing the poet’s art of masnavi writing, fourteen of his masnavis are briefly introduced and his "Prison Poems", which are the most detailed Persian prison poems, have been examined and analyzed using descriptive and structural analysis method. This research attempts to show that Bahar has expressed his interest for innovation in poetry in masnavi writing. Moreover, in his use of a language influenced by street language and terms and phrases of spoken language, he created a moderate level of literary elements such as simile, allegory and allusion in these masnavis. However, description, narrative, simile, allegory and its types, especially proverbs, irony and allusions, are the most important literary elements in his "Prison Poems". Apart from their literary value, “Prison Poems” contain first-hand information about political strife and arrests of opponents and critics of the government and the state of Iran's prisons; in general, they are historically and sociologically valuable for the study of Iranian society in the previous century.

Keywords: Bahar's Masnavis, Prison Poems, Metaphor, Simile

Extended Abstract

Introduction

Mohammad-Taqi Bahar (1886-1951 AD), a man of politics, culture and literature, is one of the "pioneers of today's literary modernism in Iran", "a great reviver of the traditions of ancient poets in our time" (Zarrinkoub, 2535: 324) and, according to Dr. Khanlari, "the last great writer of Iran" (Elahi, May 1991: 398). Bahar's poetic achievements are rich and colorful in terms of subject matter, content, and format. However, it is impossible to have a thorough understanding of his art by only relying on one aspect of his work, that is, his odes. Indeed, Bahar's masnavis show other aspects of his personality and poetry that may not have appeared in his other poems. His masnavis are generally dedicated to social, historical, cultural, moral and educational concerns, and along with some of his odes, are the manifestation of the issues and events of his time. In these poems, without the limitations imposed by the form of the ode, Bahar has had the opportunity to deal with various topics and to explore different fields; in other words, Bahar’s novelty is manifest in form of masnavi.

Research Questions and Methodology

In this descriptive-analytical article, I intend to briefly introduce and examine Bahar’s important masnavis and answer the following question by focusing on his “Prison Poems”: How successful has Bahar been in writing his masnavis?

Conclusion and Findings

In addition to his great odes, Bahar has also written memorable masnavis. His language in these masnavis is close to ordinary, spoken language and street talk. Bahar’s approach to poetry is attributed not only to the change in the taste of poets after the constitution, but also to his background as a journalist as well as his personal interest in the "language of the people". The inherent capacity of masnavi has allowed a master poet like Bahar to look for novelties in this form and to include various personal, moral, social, historical, critical, national, patriotic and current issues in his poetry, and to inscribe the most detailed work of prison poetry called "Prison Poems". This long Masnavi, which could be considered as an independent book on its own, constitutes the memoirs of Bahar's prison time and is an accurate account of the conditions of prison and its prisoners during the first Pahlavi era; it is, therefore, of immense socio-historical value. The literary structure of Bahar's poems, including his "Prison Poems", is primarily based on description, narrative and the wide use of allegory and its different types. It is also known for his frequent use of allusions and proverbs, and is centered around sincerity and simplicity of language.

 

 

[1]-  دانشیار گروه زبان و ادبیّات فارسیِ دانشگاه شهید چمرانِ اهواز؛ اهواز، ایران. (نویسنده مسؤول) رایانامه:             gol.joukar@gmail.com

[2] Associate Professor of the Department of Persian Language and Literature, Shahid Chamran University of Ahvaz

 

  •  منابع

    • الهی، صدرالدین (1370)، «از خاطرات ادبی دکتر پرویز ناتل خانلری؛ درباره­ی ملک‌الشعرای بهار»، گفت­وگوی صدرالدین الهی با دکتر پرویز خانلری، مجله­ی ایرا‌ن‌شناسی، س3، ش10: 394-415.
    • بهار، محمدتقی (1336)، دیوان اشعار، ج دوم: مشتمل بر مثنویات، غزلیات، قطعات و رباعیات، تهران: امیرکبیر.
    • .......................... (1351)، بهار و ادب فارسی (مجموعه یک‌صد مقاله از ملک‌الشعرای بهار)، به کوشش محمد گلبن، جلد 1، تهران: شرکت سهامی کتاب‌های جیبی.
    • .......................... (1390)، دیوان اشعار ملک­الشعرای بهار، تهران: نگاه.
    • حاکمی، اسماعیل (1380)، «مروری بر سبک شاعری بهار»، مجله­ی دانشکده­ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، دوره 2، ش2(ضمیمه): 33-41.
    • زرین‌کوب، عبدالحسین (2535)، با کاروان حُلّه، چاپ سوم، تهران: جاویدان.
    • سپانلو، محمدعلی (1374)، بهار، چاپ اول، تهران: طرح نو.
    • شفیعی کدکنی، محمدرضا (1392)، با چراغ و آینه؛ در جست­وجوی ریشه‌های تحوّل شعر معاصر ایران، چاپ چهارم، تهران: سخن.
    • فارسی، حسین و رامین صادقی‌نژاد (1400)، «بررسی تشبیه تمثیل و کارکردهای آن در مثنوی کارنامه­ی زندان ملک‌الشعرای بهار»، فصلنامه­ی تحقیقات تمثیلی در زبان و ادب فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی بوشهر، ش49: 91-107.
    • فتوحی رودمعجنی، محمود (1386)، بلاغت تصویر، تهران: سخن.