Criticizing bureaucracy through analyzing fictional (realistic) space in Gholam-Hossein Sa’edi’s Shabneshini-e-Bashokouh

Document Type : Original Article

Authors

1 University of Tehran

2 University of Mazandaran

Abstract

The notion of bureaucracy is derived from the French word Burecratie, which is made up of two words: Bureau meaning desk and cratie meaning power. In 1759, Vincent de Gournay introduced this term to the socio-political terminology of France. Divansalary is the Persian equivalent of this term which refers to an organization which operates within the framework of law. In his Shabneshini-e-Bashokouh, a collection of twelve short stories, Sa’edi centralizes Bureaucratic life and order to conduct a psychopathology of clerks using an ironic and humorous language. Through characterizing his fictional characters as psychopathic, belittled, and illusioned people, Sa’edi criticizes the framework of Iranian official order in the late 1330s. In the present study, we aim to examine the author’s individual ideology in his creation of his critical attitude toward clerical life through Shabneshini-e-Bashokouh, Khabha-e-Pedaram, Dayere-e-Dargozashtegan and Mofattesh through processing and analyzing the fictional space. To this purpose, in order to analyze the story space, we have used Jean Weisgerber’s theories which are based on the mutual connection between human and space. Weisgerber believes that space should not be regarded as just a framework or décor in a literary work. It should rather be considered as a main character in the story. He believes it’s only through seeing story space as a character and analyzing it that we can get to the real meaning of a literary piece.

Keywords

Main Subjects


نقد دیوان­سالاری از طریق پردازش فضای رئالیستی در مجموعه داستان

«شب­نشینی باشکوه» غلامحسین ساعدی

سیّداحسان حسینی[1]

ساناز ساعی‌دیباور[2]

تاریخ دریافت:14/8/1401                                                     تاریخ پذیرش: 16/1/1402

DOI:10.22080/RJLS.2023.25207.1391

چکیده

مفهوم بوروکراسی از واژه­ی فرانسوی Bureaucratie، متشکّل از دو بخش Bureau به معنای میز کار و Cratie به معنای قدرت گرفته شده است. ونسان دوگورنه[3] در سال 1759، این واژه را وارد دایره­ی واژگان سیاسی - اجتماعی فرانسه کرد. معادل فارسی این واژه، دیوان­سالاری است که به ­طور کلی به سازمان یا اداره­ای اطلاق می­شود که در چهارچوب قانون عمل می­کند. غلامحسین ساعدی در کتاب «شب­نشینی باشکوه» - مجموعه­ای از دوازده داستان کوتاه - از شیوه­ی روایت رئالیستی بهره می­گیرد و با محور قرار دادن نظام و زندگی دیوان­سالاری در داستان­هایش، با زبانی کنایی به نوعی آسیب­شناسی روانی زندگی کارمندان می­پردازد. او با خلق تصویرهای رئالیستی ­از شخصیّت­هایش در قالب بیمارانی روانی، حقیر و متوهّم، از چهارچوب نظام اداری ایران در اواخر دهه سی شمسی انتقاد می کند. در مقاله­ی حاضر قصد داریم تا از طریق پردازش فضای داستانی در چهار داستان «شب­نشینی باشکوه، خواب­های پدرم، دایره­ی درگذشتگان و مفتّش»، ایدئولوژی فردی نویسنده در خلق تصویر رئالیستی - انتقادی­اش از زندگی اداری را مورد بحث و بررسی قرار دهیم. بدین منظور برای تحلیل فضای داستان از نظریّه­ی ژان وسژربه[4]، که بر پایه­ی رابطه­ی متقابلی بین انسان و فضا استوار است، بهره خواهیم جست. وسژربه بر این باور است که فضا نباید فقط به ­عنوان چهارچوب و دکور اثر دیده شود، بلکه باید در قالب یکی از شخصیّت­های اصلی داستان درآید. از نظر او تنها از همین طریق می­توان با آنالیز فضا به معنای واقعی اثر دست یافت.

کلیدواژه­ها: غلامحسین ساعدی، ژان وسژربه، فضای داستانی رئالیستی، دیوان­سالاری، دوگانه‌های فضایی.

  • مقدّمه

مفهوم فضای داستانی رئالیستی در چند دهه­ی اخیر در ادبیات، جانی دوباره گرفته و جایگاه نویی یافته است. برخی از نظریّه­پردازان بر این باورند که فضا می­تواند به­عنوان واقعیّت مستقلّی در نظر گرفته شود: «فضا قبل از شخصیّت­ها وجود داشته و مستقل از آن­ها به زیست خود ادامه می­دهد» (Bourneuf, 1970 : 92) و حتی این انسان است که «به شکل بافتی از فضا به حیات خود ادامه می­دهد.» (Coyault, 2000: 52)؛ تنها فضاست که به افکار و حافظه­ی او شکل و انسجام می­بخشد. ژان وسژربه بر این باور است که رابطه­ی تنگاتنگی میان فضا و شخصیّت­ها وجود دارد. فضا به­واسطه­ی شخصیّت­های داستان به حیات خود ادامه می­دهد. «فضایی که کلماتِ داستان به ما ارائه می­دهند، در درجه­ی اول با خود شخص و موقعیّت راوی ماهیّت می­یابد.» (Weisberger, 1978 : 12)؛ وسژربه، فضا را به شکل قالب و دکور اثر و در عین حال به­عنوان یکی از شخصیّت­های داستان می­بیند. از دیدگاه او، فضا به شخصیّت­های داستان ملحق شده، آن­ها را همراهی می­کند و داستان را شکل می­دهد. بدین ترتیب است که فضای داستانی به شکل فضایی فعّال و معنادار به چشم می­آید، زیرا خود نشان­دهنده و آینه­ی تمام­نمای انسان­هایی­ است که در این فضا زندگی می­کنند.

1-1- بیان مسأله

تصویرسازی معنادار غلامحسین ساعدی از فضای دیوان­سالاری و زندگی کارمندی در مجموعه داستان کوتاه «شب‌نشینی­ باشکوه» نشان می­دهد که فضای داستانی ساعدی، «فضایی کنشگر است که بدون آن، شخصیّت­ها، کنش­ها و روایت نمی­توانند به حیات خود ادامه دهند.» (Mitterand, 1980: 192)؛ دیدگاه وسژربه در این مقاله به ما کمک می­کند تا فضای دیوان­سالاری حاکم بر جان، روان و زندگی کارمندان و در عین حال اضمحلال این مجموعه­ی بزرگ و ناکارآمد را در برخی از داستان­های این مجموعه نشان دهیم. ما با استفاده از تقابل دوگانه­های فضایی، که در بخش بحث نظری مفصّل بدان خواهیم پرداخت، به پردازش فضاهای مختلف بوروکراتیک و  غیر بوروکراتیک می­پردازیم و در تناوب و درهم­آمیزی این دو فضا دقیق­تر خواهیم شد تا ببینیم چگونه در اواخر دهه­ی سی شمسی، فضای ناامن، بسته، راکد و مرگ­آلود دیوان­سالاری ایران، خود را در قالب فضایی امن و آرمانی جلوه می­دهد و با انبساط خود، کارمندان را به ورطه­ی فراموشی، جنون و مرگ می­کشاند.

1- 2- پرسش­های پژوهش

  • چگونه می­توان با دنبال کردن پردازش پویا و هوشمندانه­ی فضای رئالیستی و طنزآلود ساعدی در داستان­هایش به جانِ­ کلام، یعنی نقد دیوان­سالاری دست یافت؟
  • چونه می­توان در قالب روابط فضایی، احساسات خودآگاه و ناخودآگاه شخصیّت­های داستان را در مواجهه با فضای دیوان­سالاری جامعه به وضوح بیان کرد؟
  • نویسنده از چه طریق ناگفته­های متن را بیان می­کند؟ از طریق فضایی که تنها هاله­ی ساده­ای است که اطراف شخصیّت­ها شکل می­گیرد یا برعکس از طریق فضایی که در قامت یکی از شخصیت­های داستان درمی­آید و حضور خود را اثبات می­کند؟

1- 3- روش­ پژوهش

این پژوهش به روش توصیفی - تحلیلی نوشته شده است. ابتدا از تحلیل دوگانه­های فضایی ژان وسژربه برای بررسی فضای رئالیستی و طنزآلود ساعدی و همچنین برای درک بهتر فضای دیوان­سالاری جامعه استفاده شده است و سپس با تکیه بر تحلیل­های معناشناختی به توصیف رابطه­ی متقابل میان فضا و انسان در نظریّه­ی وسژربه پرداخته شده است. 

1- 4- پیشینه­ی پژوهش

در باب دیوان­سالاری در ادبیات تنها یک اثر پژوهشی با عنوان «ادبیات تاریخی و دیوان­سالاری ایران» تألیف محسن روستایی (1395) به چاپ رسیده که پژوهشی تاریخی و سندشناسانه است و دوره­ی مغول به بعد و طبعاً ادبیات کلاسیک ایران را در برمی‌گیرد.

در دنیای فرانسه­زبان اما می‌توان به مقاله­ی «درون­مایه­ی دیوان­سالاری در آثار فلوبر و موپاسان» نوشته­ی آنماری بیژوئی-بارون[5] و رساله­ی «رمان کارمندی یا هنر نوشتن کتابی در باب هیچ» اثر سیریل پیرو[6] (2015) اشاره کرد.

در حوزه­ی آثار ادبی که به دیوان­سالاری پرداخته‌اند می‌توان به رمان‌های «کارمندان» از بالزاک و «آقایان پشت میزنشین» از ژرژ کورتلین[7] اشاره کرد. در خارج از دنیای فرانسه­زبان، شاخص­ترین آثار ادبی در نقد دیوان­سالاری، دو رمان «قصر» و «محاکمه» اثر کافکا، منظره­ی کاغذی اثر واسیلی آکسیونوف[8] و «دماغ» اثر نیکلای گوگل روس است.

2- چارچوب مفهومی

مطالعات فضا در ادبیات به اواسط قرن اخیر و کارهای باشلار[9]، سانسو[10]، بلانشو[11] و باختین[12] بر‌می‌گردد. باشلار به مفاهیم سمبولیک فضاهای درونی همچون خانه و اتاق توجّه کرد. سانسو، بوطیقای شهر را با نظر به فضاهای مختلف شهری چون کافه و مترو نوشت و بلانشو در اثری فلسفی، سعی در صورت­بندی فضای ادبی داشت؛ فضایی بسته که بین نویسنده، اثر و خواننده شکل می‌گیرد. برای باختین هم فضا بازتاباننده­ی جهان‌بینیِ نویسنده است. در اواخر قرن، جریان­های فضامحوری همچون ژئوپوتیک[13]، ژئوکریتیک[14] و اکوکریتیک[15] شکل گرفت که نقش اساسی را به جای انسان به محیط و فضا می‌داد و به روابط متقابل انسان و فضا توجه می‌کرد.

ژان وسژربه، استاد و مورخ ادبیات در سال 1978 با انتشار کتاب «فضای داستانی»[16]، دیدگاه جدیدی در تحلیل فضای رمان ارائه می‌دهد. او بر این باور است که: «فضای رمان به همان اندازه که ریشه در داستان دارد، متکی به انسان و انسان‌گونه است [...] پاریس زولا و بالزاک پازلی از رنج‌ها و شادی‌های ژروِز[17] و گنجینه­ی رؤیاهای جاه‌طلبانه­ی راستینیاک[18] است.» (Weisberger, 1978 : 14)؛ بنابرین از دید وسژربه، فضای رمانی، مجموعه‌ روابطی است که بین مکان‌ها، مواضع، کنش‌ها و شخصیّت‌های داستان شکل می‌گیرد. برای مثال، دور یا نزدیک بودن شیء در حوزه­ی دید راوی یا شخصیت‌های داستان، فضای داستانی را متفاوت می‌سازد. در واقع نام و ویژگی‌های توپوگرافیک مکان‌ها در مقایسه با این روابط در مقام دوم قرار می‌گیرد. «وسژربه فضا را در حد شخصیت ارتقا می‌دهد. به­علاوه فضا از یکسو محصول فرایندی پویاست که چندین دیدگاه را در برمی‌گیرد (راوی، شخصیّت و خواننده) و از سوی دیگر، پایه­ی مدلی است که در تمام سطوح داستان گسترده می‌شود.» (Ziethen, 2013 : 10)

وسژربه این روابط را به­صورت واژه‌های متضاد صورت­بندی کرده است که عبارتند از: نزدیک/ دور، بالا/ پایین، کوچک/ بزرگ، متناهی/ نا‌متناهی، گرد/ راست، سکون/ حرکت، عمودی/ افقی، باز/ بسته، ممتد/ منقطع و سفید/ سیاه. این دوقطبی‌ها بیانگر تنش‌های ارتباطی راوی و شخصیّت‌ها در رابطه با فضا هستند. «هرچه دوقطبی‌ها زیادتر شوند، فضا اهمّیّت بیشتری می‌یابد.» (Weisberger, 1978 : 17)؛ این روابط تنها بیانگر نسبت‌های عینی و فیزیکی نیستند، بلکه می‌توانند به مفاهیم عاطفی اشاره کنند. برای مثال، نزدیک/ دور می‌تواند بیانگر سردی عاطفی شخصیّت نسبت به فضا باشد؛ یا کوچک/ بزرگ می­تواند احساسات عزّت­‌نفس­طلبانه یا خودشیفتگی را نشان دهد. همچنین عمودی/ افقی می‌تواند پیشرفت مادّی یا روحانی را برجسته کرده، باز/ بسته بیانگر امید یا یأس و پوچی باشد. بنابرین تحلیل فضای داستان باید مبتنی بر کشف دوگانه‌ها و روابطی باشد که آن­ها فعّال می‌کنند. پس از کشف و بررسی این روابط انسان - فضایی البته می‌توان به داده‌های توپوگرافیک و مفاهیم نمادین مکان‌ها هم رجوع کرد. باید توجّه داشت که این­گونه تحلیل می‌تواند با تحلیل‌های سبک‌شناختی و زبان‌شناختی کامل‌تر شود. مثلاً یک تمهید یا آرایه­ی ادبی می‌تواند در کشف و فهم دوگانه­ی فعال‌کننده­ی رابطه به ما کمک کند و یا وجود آن را تأیید کند. «در نگاه اول، این­ها معیارهایی کاملاً کمّی هستند، ولی به طور کلی بیانگر قضاوت‌های ارزشی هستند. برای ورتر، دوردست‌ها با فرسخ اندازه‌گیری نمی‌شود. آن­ها تبلور امیال ارضانشدنی و آگاهی تلخ زندگی عزلت‌بار در فضای فیزیکی هستند.» (همان: 18)

3- تحلیل داده­ها

در مجموعه­ی «شب­نشینی باشکوه» روایت هر داستان فضای مخصوص به خود را دارد. ساعدی هر شخصیت داستان را در فضای متفاوتی قرار می­دهد و از نشانه­های فضایی برای تحلیل بهتر شخصیت­هایش بهره می‌جوید:

3- 1- فضای تهدیدگر (بیرون/ درون، آشنا/ ناآشنا)

اولین داستان از این مجموعه­، «شب­نشینی باشکوه»، ترسیم­گر فضای مضحک و بی­معنی گردهم‌آیی جمعی از بازنشستگان اداره­های دولتی است؛ افرادی که نمایندگان دیوان­سالاری بزرگ ایران در سال­های دهه سی هستند. تمام رویداد در فضای واحد یک تالار اجتماعاتی با پنجره‌های بزرگ می‌گذرد. این فضای بسته، یکپارچه و امن که از نمایندگان (بخوانید قربانیان) دیوان­سالاری پر شده و کارکردی جز سرگرمی یا احیاناً تجلیل از آن­ها ندارد، دائماً با تغییرات آب و هوایی که تشکیل یک فضای خارجی نامرئی را می‌دهند، تهدید می‌شود:

 «ساعتی از شب رفته بود. ابر ضخیمی آسمان را گرفته بود. گاه به گاه آذرخش بدرنگی از پنجره به داخل تالار می‌ریخت. حضّار ترسیده و نگران بیرون را نگاه می‌کردند و باد آشفته‌ای خبر می‌داد که باران به­زودی شروع خواهد شد.» (ساعدی، 1386: 7)

 کاربرد ابر ضخیم، آذرخش بدرنگ و بادآشفته به نحو مؤثری در ایجاد حس ناامنی در فضای امن دیوان­سالارانه عمل می‌کند. در اینجا دو‌گانه­ی درونی/ بیرونی شکل می‌گیرد. درونی در خود یکنواختی و امنیت را می‌پرورد. (فضای     دیوان­سالارانه) وقتی اولین سخنران، فهرستی از اداره­ها را که بازنشستگانشان حضور دارند برمی‌شمرد و تکرار واژه­ی اداره به همراه تجلیل از مقام علم و پیشرفت‌های علمی روز، فضای دیوان­سالارانه را دوباره امن می‌کند، ناگهان حضور پدیده‌ای غریب، حصار امن را می‌شکند:

«در این فاصله، چیز سنگینی از آسمان گذشت و در افق ترکید و به دنبال آن ریزش باران روی شیروانی تالار شروع شد.» (ساعدی، 1386: 8)

بیرونی، تهدیدگر و ناشناخته است. در بیرون از فضای امن دیوان­سالارنه (بازنشستگی)، اختلال حواس، بیماری و مرگ در انتظار کارمندان است. پس از این شهردار شروع به تمجید از بازنشستگانی می‌کند که عمر خود را در راه خدمت به وطن سپری کرده­اند و در بیانی گروتسک می­گوید: «آن‌چنان گرفتار خدمت به وطن عزیزشان بوده‌اند که دچار اختلال حواس شده، سر آخر سر در راه میهن عزیز جان به جان‌آفرین تسلیم کرده‌اند.» (همان: 9)؛ بلافاصله پس از این جمله، وقتی شهردار نفسی تازه می‌کند، باز تهدید فضای دیوان­سالارانه از طریق فضای نامرئی بیرون رخ می­دهد: «صدای ریزش باران بیشتر شده بود و آذرخش لجوجی، گاه به گاه از پشت شیشه‌ها، چهره­ی خواب­آلود حضّار را در داخل تالار روشن می‌کرد.» کاربرد صفت انسانی «لجوج» برای آذرخش، تمهید «بیگانه‌سازی آشنا» را آشکار کرده و در ایجاد یک فضای وهم آلود، نقش اساسی ایفا می‌کند.

یکی از ویژگی‌های ساعدی در مجموعه­ی نخستش، توصیف غیر متعارف است از یک امر متعارف. این ویژگی تا آخر کار داستان‌نویسی او ادامه پیدا کرد و پخته و غنی‌تر شد. (اسدی، 1397: 27)؛ از این پس ما با این حضور متناوب تهدیدآمیز فضای بیرونی روبه­رو هستیم، به طوری که هر بار شمایل مضحک دیوان­سالاری در کلام شخصیّت‌ها رخ می‌کند، با حضور تهدید(تحدید)آمیز بیرون روبه­رو می‌شویم. در کلام شهردار: «متأسفانه هیچ‌وقت آتش‌سوزی جالبی پیش نیامده تا همگان به فداکاری و جانبازی مـأمورین پاک­نیّت ما صحه بگذارند» (ساعدی، 1386: 10) و سپس بلافاصله: «کف زدن حضّار با صدای باران درهم آمیخت.» این تناوب را می‌توان در جدول زیر بهتر دید.

جدول 1- فضای دوگانه­های درونی و بیرونی

فضای امن دیوان­سالارانه (درونی)

فضای تهدیدگر و مهاجم (بیرونی)

و اکنون می‌گویم کجایی ای سردار بزرگ، تا به چشم خود ببینی که از این بیست و چهار نفر مأمور بازنشسته شهرداری، چه عدّه‌ای بر ملت ایران افزوده شده است. (ساعدی، 1386: 15)

جمعیّت با احساسات شدید کف زدند، آنچنان که صدای ریزش باران و غرّش رعد برای لحظه‌ای به گوش نرسید... (ساعدی، 1386: 16)

(آوازه‌خوان جوان) حرکت فک‌هایش چنان بود که انگار با هر تکان، تکّه‌ای از توپوز میکروفون را گاز می‌زند. و وقتی به این بیت رسید: «من از این شهر اگر درگذرم، برگذرم» در جمع بازنشستگان ولوله‌ای افتاد. (ساعدی، 1386: 17)

آواز و کف زدن‌ها تمام شد و مدیر مدرسه که پای پنجره­ی کوچک آخر تالار ایستاده بود و نگران آب گل­آلودی بود که از درز شیشه‌ها پایین می‌ریخت... (ساعدی، 1386: 17)

اکنون قسمت سوم برنامه­ی ما که سخن‌رانی جناب آقای رییس فرهنگ می‌باشد، شروع می‌شود. (ساعدی، 1386: 17)

عدّه‌ای برگشتند و پنجره­ی آخر تالار را نگاه می‌کردند. چند رشته آب گل‌آلود از کنار قاب پنجره به داخل تالار جاری بود... (ساعدی، 1386:  18-17)

آقای مظلوم‌پرست (یکی از مدعوین) بلند شد. حضّار کف زدند. آقای مظلوم­پرست برگشت و رو به حضّار خندید [...] آقای مظلوم­پرست از جا تکان نخورد... (ساعدی، 1386: 20)

صدای ریزش باران شدیدتر شده بود. هرچندگاه برق از پنجره به داخل تالار می‌خزید و آدم‌ها را که زیر چلچراغ کم­نور سقف، بغل دست هم نشسته بودند می‌لیسید و تا پای میز خطابه می‌رسید. آنگاه تمام می‌شد. (ساعدی، 1386: 20)

در نهایت داستان با رخنه­ی فضای تهدید‌گر بیرونی به فضای دیوان­سالارانه پایان می‌یابد:

«از لبه­ی پنجره‌ها، جوی‌های کوچکی از آب گل‌آلود به داخل می‌خزید. کف تالار به لجن‌زاری تبدیل شده بود. گاه به گاه که برق رقیقی به داخل می‌خزید، هراس مطبوعی به همه دست می‌داد. و آسمان­غرنبه‌های بریده‌بریده از دوردست، نه چنان بود که چرت مزمن آن­ها را پاره کند.» (ساعدی، 1386: 25)

این «هراس مطبوع» به­تمامی بیانگر فضای گروتسکی ا‌ست که ساعدی موفّق می‌شود از طریق تناوب و درهم‌آمیزی طنز و هراس در طول داستان خود خلق کند. در نهایت فضای تهدیدگر بیرونی، موفّق به رخنه در فضای دیوان­سالارانه می‌شود که می‌تواند بیانگر اضمحلال این فضای بزرگ اما ناکارآمد باشد. بار دیگر تمهید «بیگانه‌سازی آشنا»، خود را در قالب کاربرد فعل «لیسیدن» برای رعد و برق به­خوبی آشکار می‌کند. کاربرد دوباره­ی این تمهید، دوگانه­ی آشنا/ ناآشنا را فعّال­تر کرده، فضای وهم آلود و معلّق را تشدید می‌سازد. شخصیّت‌های داستان بین زمین و آسمان معلّق‌اند و این بلا را دیوان­سالاری بر سرشان آورده است.

3- 2- دور/ نزدیک، آشنا/ ناآشنا، سکون/ حرکت

در روایت داستان «خواب‌های پدرم» با سه نوع از دوگانه­های فضایی روبرو هستیم. انواع دوگانه­هایی که در این بخش مطرح می­شوند درک فضای دیوان­سالاری را برای خواننده ملموس­تر می­کنند:

3- 2- 1- دور/نزدیک

داستان دیگر این مجموعه، «خواب‌های پدرم»، نوع دیگری از پردازش فضا را به تصویر می‌کشد. این داستان روایتگر پدر کارمندی ا‌ست که حتی روز جمعه هم دست از کار برنداشته و دفتر و دستک خود را به خانه آورده و دچار توهّم اختلاس است و با خانواده­ی خود تندی می‌کند. بلافاصله با شروع داستان، فضایی دوگانه شکل می‌گیرد:

«روز جمعه است. پدرم چند دفتر و چندین بغل کاغذ آورده، جلو خود در اتاق نشیمن پهن کرده است. طاقچه‌‌ها با اسناد هزینه، دفاتر مختلف، لیست حقوق کارمندان انباشته است. پدرم حسابدار اداره­ی دارایی است.» (همان: 43)

روز جمعه، اتاق نشیمن، طاقچه‌ها و راوی که فرزند شخصیّت اصلی ا‌ست، فضای خانه یا به­عبارتی فضای غیر بوروکراتیک (دیوان­سالاری) را تشکیل می‌دهد. از همین ابتدا فضای دیوان­سالارانه، این فضا را مورد تعرّض قرار    می­دهد. نتیجه­ی این تعرّض، شکوه و شکایت مادر به­عنوان حاکم فضای غیر دیوانی خانه است:

 «می‌بینی چه خاکی به سرم شده، این هم جمعه‌هامون. چه کار کنم. بالاخره تا من نمیرم از این زندگی خلاص نمی‌شم. می‌دونم تا نصفه­های شب ادامه داره، راه نرین، حرف نزنین، او چی بود افتاد؟ یواش­تر صحبت کن، دفتر کل من کجاس...» (همان: 43)

عجز مادر با درهم آمیختن صدای پدر «راه نرین، حرف نزنین...» (همان: 44) در این نقل قول مستقیم تقویت شده و به­خوبی تعرّض فضای دیوانی به فضای خانه را نشان می‌دهد. به عبارت دیگر درهم آمیختن دو آوا از دو فضای متفاوت، شکستن مرزها و تجاوز را آشکار می‌کند. این نقل قول مستقیم با دو آوای متفاوت، آشکارکننده­ی مفهوم چندصدایی در این داستان است. آواهای شخصیّت‌ها درهم می‌پیچد و در پردازش فضایی خاص به نویسنده کمک می‌کند. دوگانه­ی شکل گرفته، دور/ نزدیک است. فضای دیوان­سالاری در روز جمعه که طبیعتاً باید دور باشد، نزدیک شده و خانه، همسر و فرزندان که قطب نزدیک را تشکیل می‌دهند، دور می‌شوند؛ به طوری که پدر ناسزا بار فرزند کرده، همسرش را کتک می‌زند. این انبساط فضای دور و تجاوز به فضای نزدیک در نهایت شخصیّت اصلی (پدر) را به از خود بیگانگی و نوعی ناهنجاری روانی می‌کشاند، به طوری که فرزندش را با رؤسایش، یکی گرفته، فرمانش را اطاعت می‌کند.

«می‌خواهد پاهای مرا بغل کند که بلندش می‌کنم. صدای آمرانه­ی من در اتاق می‌پیچد:

تنها گناه شما در این است که اوامر ما را اجرا نمی‌کنید.

بنده غلط می‌کنم. هرچه شما بفرمایید، مو به مو اجرا خواهم کرد.» (ساعدی، 1386: 51)

3- 2- 2- آشنا/ ناآشنا

در جایی از داستان وقتی پسر از پدرش فرار می‌کند، می‌گوید: «دستش را در هوا چرخاند و یکی از دفترها را چنگ می‌زند. من تا خود را از اتاق بیرون می‌اندازم، جسم سنگینی پشت سرم، مشت محکمی به در می‌کوبد.» (همان: 47)؛ دفتری که پرت می‌شود و مشتی که به در می‌کوبد، تمهید بیگانه‌سازی آشناست. این تمهید سبکی واژگانی باعث خلق فضایی ناآشنا از امور آشنا می‌شود. اینجاست که دوگانه­ی آشنا/ ناآشنا ظهور می‌کند. فعّال ‌شدن این دوگانه، حسّی از وهم و دلهره در خواننده ایجاد می‌کند. انگار که پایان ناخوشی در حال شکل‌گیری‌ است.

3- 2- 3- سکون/ حرکت

دوگانه­ی دیگری که در این فضا فعّال می‌شود، سکون/ حرکت است. در ابتدای داستان، پدر پرجوش و خروش مشغول رسیدگی به حساب­هایش است، فحش می‌دهد، داد می‌زند، چیز پرتاب می‌کند، در حالی که راوی (پسر)، داستان را با صدای خروپف پدر و آواز یک کاکلی به پایان می‌برد. جنب و جوش ظاهری فضای دیوان­سالاری به سکون فضای بیماری و خواب (مرگ) می‌رسد:

«پدرم چشم­چشم­گویان از اتاق بیرون می‌رود. چند لحظه بعد پاورچین پاورچین وارد راهرو می‌شوم. صدای خروپف پدرم از اتاق نشیمن بلند است و از یک جای نامعلوم، آواز یک کاکلی به گوش می‌رسد.» (همان: 51)

پاورچین پاورچین، خروپف و اتاق نشیمن، فضای سکون را به وضوح نمایان می‌کنند. آواز کاکلی از جایی نامعلوم نمایانگر اتمام رابطه­ی تنش‌آلود شخصیّت‌ها و فضاست. پایانی که تصویرگر غیبت فضا یا همان مرگ است. گویی نویسنده مرگ را به­عنوان سرنوشتی محتوم برای دیوان­سالاری اعلام می‌کند.

3- 3- باز/ بسته، دور/ نزدیک

در داستان «مفتّش» با دوگانه­های فضایی باز/بسته و دور/نزدیک روبرو هستیم که تضاد و تخاصم فضای باز و بیرونی با فضای درونی بسته یعنی فضای دیوان­سالارانه و خفقان­آور را نشان می­دهد:

3- 3- 1- باز/ بسته

داستان «مفتّش»، هفتمین داستان مجموعه به ناظمی می‌پردازد که در غیاب مدیر، امور مدرسه را به دست گرفته و قرار است پذیرای مفتّش اداره­ی آموزش و پرورش باشد که برای بازدید از مدرسه خواهد آمد، ولی هیچ­گاه نمی‌آید. در ابتدای داستان دوگانه­ی باز/ بسته فعّال می‌شود؛ فضای حیاط مدرسه و حضور بچّه‌ها و فضای درون کلاس‌ها. فضای بسته قرار است مرتّب و منظّم و آماده­ی حضور بازرس باشد. شنبه، روز موعود، هوا خراب است و درون مرتّب و آماده، ولی بازرس سر موقع نمی‌آید. فضای باز، فضای بسته را همراهی نمی‌کند و در تضاد با آن قرار می‌گیرد و این باعث تولید تنش در ناظم - شخصیّت اصلی داستان - می­شود.

«روز پنج‌شنبه آقای ناظم، بچّه‌ها را در حیاط مدرسه جمع کرد و سفارش کرد که روز شنبه، همه لباس نو و تمیز بپوشند، زیرا قرار است بازرس بیاید...

قضا را شنبه هوا گرفته و ابری بود و باد تندی می‌وزید، پنجره‌ها را بسته بودند.

همه­چیز منظّم و مرتّب بود...

پنجره‌ها و درها همه برق می‌زد.

اما آنچه مایه­ی ناراحتی بود، همان باد شدیدی بود که در درخت‌ها می‌پیچید و برگ‌های زرد و مرده را می‌چید و همه را به کف حیاط می‌پاشید.

ساعت اول به انتظار گذشت. در زنگ استراحت که معلّم‌ها در دفتر جمع بودند، ناظم بیرون آمد و تمام مدّت را روی پلّه‌ها به قدم زدن پرداخت.» (ساعدی، 1386: 71)

در اینجا همچون داستان «شب‌نشینی باشکوه»، آب ‌و هوای بد بیانگر تضاد و تخاصم فضای باز و بیرونی با درون بسته یعنی فضای دیوان­سالارانه است. دیوان­سالاری، فضای خفقان­آوری است که با رهایی فضای باز نمی‌سازد. حتی می‌توان گفت فضای دیوان­سالاری، راه به گشودگی و رهایی ندارد، همان­طور که پنجره‌های بسته­ی روز شنبه، این مفهوم را القا می‌کنند. تصویر دیگری که این فضای بسته را بهتر توصیف می‌کند، عکس شاگرد اول‌های مدرسه است:

«همه­ی آن­ها زردنبو، توسری خورده و خسته بودند و به نظر می‌رسید که در لباس یونیفورم خفه می‌شوند.» (همان: 72)

باز هم تأکید بر خفگی در یونیفورم که نماد برجسته­ی دیوان­سالاری است. صفات تنزّلی زردانبو، توسری خورده و خسته، تصویری کنایی از موفّقیّت در این نظام به دست می‌دهد. با این حال ناظم، شال‌گردنش را باز نمی‌کند که بیانگر خو کردن به بستگی و فضای بسته­ی دیوان­سالارانه دارد:

«ناظم پالتوش را درآورد و بی‌­آنکه شال از دور گردن باز کند، پشت میز نشست و کتاب «آموزش و پرورش» را که سال‌ها قبل در دانش‌سرا خوانده بود، روی میز باز کرد و به فکر فرو رفت.» (همان: 72)

3- 3- 2- دور/ نزدیک

این دوگانه اولین­بار با خبر راوی از مرخّصی مدیر مدرسه فعّال می‌شود:

«همه­چیز مرتّب بود. مدیر مدرسه به مرخصی رفته بود و ناظم تلاش می‌کرد که غیبت او اصلاً حس نشود، یا حضور خودش بیشتر حس شود.» (همان)

در اینجا ناظم تلاش می‌کند تا فضای دور را خنثی کند تا فضای نزدیک حضور خودش و مفتّش، بیشتر حس شود؛ فضای رقابتی در دل دیوان­سالاری که هر کس می‌کوشد با خنثی کردن رقیب بیشتر دیده شود. وقتی مفتّش سر موعد نمی‌آید، ناظم با ملاحظه­ی عکس شاگرد اول‌ها در قالب تک‌گویی، نقش مفتّش را بازتولید کرده، در تحسین خود می‌گوید: «- چه‌قدر برای این‌ها زحمت کشیده‌ایم.» (همان: 73)؛ کاربرد ماضی نقلی، فضای نزدیک را برجسته‌ می‌کند. این تک‌گویی که نوعی مکالمه­ی خیالی با مفتّش است، حدود یک صفحه ادامه می­یابد و سرانجام منجر به احساس خشم و انزجار او از مفتّش می‌شود، زیرا فضای نزدیک تبدیل به فضای دور می‌شود:

«همه‌چیز انضباط دارد، غیر آدمیزاد. مثلاً معلوم نیست که آقای بازرس، کی تشریف کثافتشان را می‌آورند.» (ساعدی، 1386: 74)

برای جبران دور شدن فضای نزدیک، نویسنده از روش Psycho-récit استفاده می‌کند. بر اساس تعریف دوریت کوهن، این روش، «گفتار راوی درباره­ی تفکّرات شخصیّت است. راوی دانای کل، احساسات شخصیّت را با استفاده از افعالی مانند «اندیشیدن»، «خواستن»، «تصمیم گرفتن» و غیره توصیف می‌کند.» (Cohn, 1981 : 34)؛ روایت درونیات شخصیّت توسط راوی دانای کل، فضای نزدیک را عمومیت بخشیده، آن را بر فضای داستان حاکم می‌کند:

«ناظم چنین اندیشید:

تعلیم و تربیت کار مشکلی است. آدم باید چقدر زحمت بکشد تا یک بچه­ی حرف­شنو و مطیع بار بیاورد. باغبان زحمت می‌کشد، گل می‌کارد و علف‌های هرز را می‌کند و دور می‌ریزد، آن وقت یک گل زیبا و قشنگ، مثل عروس آماده و حاضر می‌شود که روح آدمی از تماشایش سیر نمی‌شود.» (ساعدی، 1386: 74)

این روایت درونی می‌تواند توصیف­گر فضای نزدیک آرمانی باشد. آرمان دیوان­سالاری نظم، انضباط، مراقبت، تنبیه و در نهایت پرورش و تولید زیبایی است که می‌تواند شامل خود نظم، تعهّد، مهارت و غیره باشد. اما این تفکّرات دیری نمی‌پایند و فضای نزدیک باز تهدید می‌شود:

«همه‌جا ساکت بود. او احساس می‌کرد چیز خفه‌کننده و کثیفی پیدا شده. دستمالش را درآورد و آهسته تف کرد. نفس آرامی کشید و گفت: - به درک، به درک سیاه!» (همان:  75)

باز هم تکرار حسّ خفگی که منجر به انزجار می‌شود. دَرَک، فریادی برای خنثی کردن قطب دور (مفتّش که نمی‌آید) است. این انزجار نشان می‌دهد که تا چه اندازه فضای نزدیک ناظم تهدید شده است. دو هفته بعد ناظم باز هم به معلّم‌ها سفارش می‌کند، چون روز شنبه بازرس رسمی خواهد آمد و این‌بار معلّم‌ها همگی زیر خنده‌ می‌زنند. حتی معلّم خجالتی کلاس چهارم تا بناگوش سرخ می‌شود. باز هم هوا سرد و گرفته است و احتمال برف می‌رود و این همه برتری فضای دور را به وضوح القا می‌کند. دور، نزدیک نمی‌شود و نزدیک، احساس استیصال می‌کند:

«روز شنبه، ناظم در انتظار سختی به سر می‌برد. هوا بسیار سرد و گرفته بود و به اعتقاد فرّاش، احتمال آن می‌رفت که اولین برف سال تا چند ساعت دیگر شروع به باریدن کند. [...]

ناظم چشم به در دوخته بود و می‌گفت:

تعلیم و تربیت کار مشکلی است.» (همان: 80)

3- 4- دور/ نزدیک، متناهی/ نامتناهی، باز/ بسته، سکون/ حرکت، گرد/ راست (فراخ)

در فضای داستانی «دایره­ی درگذشتگان» پنج نوع دوگانه به تصویر کشیده شده است که هر کدام به نحوی سایه­ی نظام دیوان­سالاری را بر زندگی کارمندان تداعی می­کند:

3- 4- 1- دور/ نزدیک، متناهی/ نامتناهی

اولین تصویری که ساعدی از فضای دیوان­سالاری در داستان «دایره­ی درگذشتگان» - هشتمین داستان این مجموعه - به ما نشان می­دهد، تصویر گوشه­ی دنجی از نظر راوی اول شخص داستان است. اما وجود یا فقدان چنین گوشه­ی دنجی در ذهن خواننده، خود جای سوال است؛ چون در ادامه­ی توصیف­های فضای داستان، دو اتاق کوچک تو در تو پشت آتش­نشانی، پنجره­ای کوچک و خیابان تنگ و تاریکی می­بینیم که برای راوی، حکم دایره­ی اداری و در عین حال پناهگاه را دارد. ساعدی اذعان می­کند که این دایره­ی اداری متشکّل از دو اتاق است که یکی برای کار اداری ا­ست و دیگری محل زندگی راوی، اما مثلاً برای زندگی. (ساعدی، 1386: 98)؛ این تأکید روی واژه­ی «مثلاً»، با گوشه­ی دنج مطرح­شده در اوایل داستان در تناقض است؛ چون عملاً ادغام شدن فضای دیوان­سالاری و فضای زندگی، (دو اتاق تو در تو) چیزی دور از ذهن است و در نهایت یکی بر دیگری غالب می­شود. در این بخش از داستان، تقابل دوگانه­ی دور و نزدیک و همچنین دوگانه­ی متناهی/ نامتناهی به چشم می­خورد. فضای زندگی (بخش نزدیک زندگی راوی) که باید از فضای کار دور بماند، وارد فضای کار شده و با انبساط فضای اداری، تحدید شده و جایگاه خود را از دست داده است:

«پنجره­ی کوچکی، اداره­ی ما را به خیابان تنگ و باریکی وصل می­کند و از آنجاست که زندگی ما روشنایی می­گیرد.» (همان: 98)

کل زندگی راوی در پنجره­ای کوچک و یک چشمه­ی کوچک نور رقیق در فضایی تنگ و باریک خلاصه می­شود. علاوه بر این در ترسیم فضای دو اتاق، ما با کثرت اِلمان­های بوروکراتیک مواجه می­شویم. پرونده­های زیادی را می­بینیم که کل فضای اتاق اوّل را اشغال کرده و در اتاق دوم، خرت و پرت­هایی که هیچ­وقت مورد استفاده­ی راوی نیست. ساعدی، چیرگی فضای دیوان­سالاری را با خواب شبانه­ی راوی به خواننده القا می­کند:

«من هر صبح خود را در گوشه­ای می­یابم؛ یک روز بالای پرونده­ها، یک روز زیر میز کار، روز دیگر روی صندلی بیدار می­شوم.» (همان: 98)

هیچ­کدام از اشیای موجود در این فضا، اسباب لازم زندگی را فراهم نمی­کند. پرونده­ها، میز کار و صندلی، همگی در محدوده­ی کار قرار می­گیرند و خبری از زندگی نیست. در واقع فضای کار که طبیعتاً باید در چهارچوب فضای متناهی قرار بگیرد، از دایره­ی خود خارج شده و خاصیّت فضای نامتناهی به خود گرفته است.  

3- 4- 2- باز/ بسته، سکون/ حرکت، گرد/ راست (فراخ)

در دایره­ی درگذشتگان، دوگانه­های دیگری - دوگانه­ی باز/ بسته و دوگانه­ی گرد/ راست (فراخ) - در قالب فضای داستان گنجانده شده است. ساعدی در قالب دایره­ی اداری، دایره­ی دوّاری (فضای دوّار و بسته­ای) را نشان می­دهد که زندگی راوی را بلعیده و او را به اسارت خود درآورده است و حس نیاز به چیزی جز کار بوروکراتیک را از او سلب کرده است: «زندگی در این دایره به هیچ چیز اضافی احتیاج ندارد.» (همان: 98)؛ ساعدی این فضای بسته و گرد را در مقابل فضای خارج از دنیای دیوان­سالاری، فضای باز و راست (فراخ) بیرون، صحرا و میدان­ها قرار می­دهد. او در ادامه­ی داستان نشان می­دهد که چگونه راوی به­قدری با فضای دیوان­سالاری خو گرفته و در چهاچوب آن کار کرده است که خود به بخشی از آن تبدیل شده است و یکی از دیوارهای این دایره­ی فرضی را شکل می­دهد. می­توان گفت که راوی خود به فضای بسته­ی داستان ملحق شده و از فضای باز گریزان است:

«من کمتر از اینجا بیرون می­روم. من از بیرون، از صحرا، از میدان­ها، از جاهایی که نشود در آن پناهگاهی پیدا کرد، بیزارم.» (همان: 98)

هرچه بیشتر در فضای داستان پیش می­رویم، دوگانه­ی باز/ بسته، میل به فضاهای بسته و گریز از فضاهای باز خود را بهتر نشان می­دهد:

«از دیدن کوچه­های گل و گشاد و اتاق­های بزرگ هول می­شوم و دست و پا گم می­کنم. جاهای کوچک را بیشتر خوش دارم. لانه­های کوچک و به هم برآمده، جاهایی که میان اشیا فاصله­ی زیادی نباشد، برای امثال من بسیار مناسب است.» (ساعدی، 1386: 98)

ساعدی از زبان راوی از لانه­های کوچک و برآمده صحبت می­کند که بی­شباهت به جایی که راوی خودش را در آن محصور کرده، نیست. فضای تنگ و باریکی که راوی در آن قرار دارد، شبیه قبری ا­ست که خودش هم بی­میل به بودن در آن فضا نیست: «احتیاجی نیست که از اینجا بروم.» (همان: 99)؛ با ترسیم فضای این­چنینی می­توان تقابل دوگانه­ی سکون/ حرکت را هم در بخش­هایی از دایره­ی درگذشتگان دید:

جدول 2 - دوگانه­های سکون و حرکت

سکون

حرکت

من کمتر از اینجا بیرون می­روم. (ساعدی، 1386: 98)

آن­وقت­ها که جوان بودم، ساعات بیکاری را گل کاغذی درست می­کردم. دمدمه­های غروب، بساط کوچکی جلوی اداره پهن می­کردم. (ساعدی، 1386: 99)

حسن دیگر زندگی در اینجا، نداشتن مزاحمین آسوده­خاطر و بی­خیال است. مگر مأمور شهرداری که اول هر برج ماهیانه­ی مرا می­آورد و پسرک جوانی که شب­ها قوت مختصری به من می­رساند. بنابراین احتیاجی نیست که از اینجا بیرون بروم. (ساعدی، 1386: 99)

شاید روزهای اول بیرون رفت... (ساعدی، 1386: 100)

آخر در بیرون چه گلی است که به کلاهم بزنم؟(ساعدی، 1386: 99)

تصمیم دارم روزهای اول، بساط گل­سازی راه بیندازم و چیزهایی یادش دهم. اما مطمئناً این کار ادامه نخواهد داشت. (ساعدی، 1386: 100)  

من همیشه در دو اتاق ولوام. (ساعدی، 1386: 98)

 

با رخنه کردن فضای دیوان­سالاری، حرکت تدریجی راوی از فضای باز به فضای بسته و از حرکت به سکون مشهود است. ساعدی حس و حال شخصیّت داستان خود را در فضای دوگانه­ی سکون/ حرکت با کلمه­هایی مانند حالت رؤیایی غریب، خلسه، منگی، حالت لذّت­بخش و وحشتناک توصیف می­کند که فضای مرگ و برزخ­مانندی را القا می­کند. راوی نه مرده و نه زنده است؛ نه در سکون کامل است و نه در حرکت کامل؛ به هیچ­کدام از این دنیاها تعلق ندارد، ولی خودش را بیشتر متعلق به دنیای درگذشتگان می­داند: «من در دنیای زنده­ها جایی ندارم. من در دایره درگذشتگانم. من درگذشته­ام.» (همان: 99)؛ در واقع این زندانی شدن در آن به­اصطلاح قبر، ربطی به مکان فیزیکی­ای که در آن است ندارد و بیشتر خیالی به نظر می­رسد؛ چون مراجعه­کنندگانی هستند که برای نوشتن اسامی دفن­شدگان و کوبیدن مهر روی شناسنامه­ها به آن دایره می­آیند. این زندانی شدن طی سال­ها کار در فضای دیوان­سالاری در وجود او نهادینه و درونی شده است، چون «همین که با عادات بوروکراسی خو گرفتیم، بوروکراسی به نوعی جبر تبدیل می­شود.» (Caillosse, 2016: 683)؛ برای همین است که دریافت نامه­ای از طرف عموزاده­اش برای او حادثه­ی بزرگی به حساب   می­آید:

 «از اینکه هنوز یکی به یاد این فراموش­شده از یادهاست، حال غریبی به من دست داد و برای یک لحظه حس کردم دیگران نیستند که مرا فراموش کرده­اند؛ این خود من هستم که خود را از یاد برده­ام. اما چگونه یک چنین وضعی پیش می­آید، هیچ علت واضحی وجود ندارد.» (ساعدی، 1386: 97)

 او به آلت ­دست این جامعه­ی دیوان­سالاری بدل شده، فضای دیوان­سالاری جوری در ذهنش نهادینه شده که خودش، آزادی را از خودش سلب کرده است؛ چون تصوّر می­کند هر آنچه در آن دایره در حال انجام است، روی حساب خاصّی درست شده و بی چون و چرا به همه آن­ها تن داده است: «بهتر است راجع به آن­ها اصلاً فکر نکرد.» (ساعدی، 1386: 99)؛ فضای دیوان­سالاری، زندگی او را کوچک کرده و تصوّر می­کند که هیچ­چیزی غیر از چهاردیواری این دایره، امنیت او را تأمین نمی­کند. نظام دیوان­سالاری، او را متعهّد بار آورده است، به قدری معتهّد است که با علم به اینکه آسودگی و بی­خیالی کنونی­اش، محصول تن در دادن به این سیستم است، هیچ اعتراضی به شرایطش ندارد. «روال و مطالبات بوروکراسی به­قدری فراگیر (حاضر در همه­جا) شده­اند که به زحمت می­توانیم ببینیمشان؛ یا حتی بدتر، تصوّر انجام کارها به شیوه­ای دیگر حتی به ذهنمان خطور نمی­کند.» (Graeber, 2015 : 166)

خود راوی می­داند که در دام نظام دیوان­سالاری گرفتار شده و فقط به آن عادت کرده و تحمّل لازم است: «و تحمّل تنها وسیله­ای است که پدر همه­چیز را درمی­آورد، و گاهی حتی پدر آدم متحمّل را.» (ساعدی، 1386: 100)؛ آن دور باطل فقط بر پایه­ی تکرار و تداوم می­چرخد و خلاصی از آن ممکن نیست، چون در نظرش راهی هم غیر از آن وجود ندارد. در نامه­ای به عموزاده­اش می­گوید: «آینده­ی روشنی هم وجود ندارد. تداوم و تکرار است که آدمی را می­سازد.» (همان: 100)؛ ساعدی در انتهای داستان، نظام دیوان­سالاری را به یک چتر تشبیه می­کند که هر کارمندی باید یکی از آن داشته باشد؛ چون چتر (بخوانید نظام دیوان­سالاری) به­عنوان تجسّمی از آن دایره­ی باطل، دور او را می­گیرد و توهّم امنیّت واهی برایش ایجاد می­کند:

 «چتر همیشه به درد می­خورد، من با اینکه دیگر بیرون نمی­روم، هنوز چترم را دارم. هر وقت که ترس بر من عارض شود، زیر چتر قایم می­شوم. چتر آدم را پناه می­دهد. چتر آدم را از بیرون، از دیگران جدا می­کند. چتر، آسمان کوچک و سیاهی است که آدمی را در زهدان تیره­ی خود نگه می­دارد.» (همان: 100)

ساعدی شش بار واژه­ی چتر را در این داستان تکرار می­کند و با هر بار تکرار، سایه­ی نظام دیوان­سالاری را بر زندگی کارمندان تداعی می­کند. کارمند خوب نباید فراموش کند که نظام دیوان­سالاری، مأمن اوست؛ هرچه دارد و ندارد، از آن است.

4- نتیجه‌گیری

نظریّه­ی وسژربه در باب فضای داستانی به دوگانه‌های فضایی توجّه می‌کند که در ارتباط راوی یا شخصیّت‌ها با موقعیّت‌های داستانی فعّال می‌شود و توصیف معناداری از این روابط ارائه می‌دهد. مجموعه داستان کوتاه «شب‌نشینی باشکوه» از غلامحسین ساعدی که بر محور نقد طنزآلود دیوان­سالاری و زندگی کارمندان شکل می‌گیرد، شامل خرده‌فضاهای رئالیستی گوناگون اداره، خانه، فضای باز، مدرسه و... است که تشکیل دوگانه‌های معناداری می‌دهد. این دوگانه‌ها در چهارچوب روابط راوی و شخصیّت‌ها و فضا قابل تفسیر است. فضای دیوان‌سالاری (فضای کلان)، خود را به اشکال مختلف فضای باز تهدید‌گر، فضای دور انبساطی، فضای ناآشنای غریب‌ساز، فضای سکون و مرگ، فضای دور اختناقی، فضای دور متناهی و فضای بسته و دوّار نشان می‌دهد و در همه حال پیام­آور بیماری، خفقان و مرگ است.

ساعدی با خلق شخصیّت‌های کوچک، منزوی، بیمار و متوهّم در بستری از طنز سیاه، عظمت دیوان­سالاری را نقد کرده، البته آن را به سخره می‌گیرد. پردازش پویا و هوشمندانه­ی فضای رئالیستی، یکی از عوامل موفّقیّت ساعدی در خلق نقد طنزآلود یکی از ارکان حاکمیت سیاسی ایران در دهه سی است. به نظر می‌رسد که کشف و درک دوگانه‌های فضایی می‌تواند راهکار مناسبی برای درک فضای داستانی و تحلیل آن و رویکرد مؤثّری در خوانش یک اثر ادبی به حساب آید.

منابع

  • اسدی، کوروش (1397)، شناخت‌نامه­ی غلامحسین ساعدی، تهران: نیماژ.
  • ساعدی، غلام­حسین (1386)، شب‌نشینی باشکوه، تهران: نگاه.

 

 

 

Criticizing bureaucracy through analyzing fictional (realistic) space in Gholam-Hossein Sa’edi’s Shabneshini-e-Bashokouh

Seyed Ehsan Hosseini[19]

Sanaz Saei Dibavar[20]

DOI:10.22080/RJLS.2023.25207.1391

Abstract

The notion of bureaucracy is derived from the French word Burecratie, which is made up of two words: Bureau meaning desk and cratie meaning power. In 1759, Vincent de Gournay introduced this term to the socio-political terminology of France. Divansalary is the Persian equivalent of this term which refers to an organization which operates within the framework of law. In his Shabneshini-e-Bashokouh, a collection of twelve short stories, Sa’edi centralizes Bureaucratic life and order to conduct a psychopathology of clerks using an ironic and humorous language. Through characterizing his fictional characters as psychopathic, belittled, and illusioned people, Sa’edi criticizes the framework of Iranian official order in the late 1330s. In the present study, we aim to examine the author’s individual ideology in his creation of his critical attitude toward clerical life through Shabneshini-e-Bashokouh, Khabha-e-Pedaram, Dayere-e-Dargozashtegan and Mofattesh through processing and analyzing the fictional space. To this purpose, in order to analyze the story space, we have used Jean Weisgerber’s theories which are based on the mutual connection between human and space. Weisgerber believes that space should not be regarded as just a framework or décor in a literary work. It should rather be considered as a main character in the story. He believes it’s only through seeing story space as a character and analyzing it that we can get to the real meaning of a literary piece.

Keywords: Gholam-Hossein Sa’edi, Jean Weisgerber, Realistic fictional space, Bureaucracy (Divansalari), Special duality

Extended Abstract

Introduction

The notion of bureaucracy is derived from the French word Burecratie, which is made up of two words: Bureau meaning desk and cratie meaning power. In 1759, Vincent de Gournay introduced this term to the socio-political terminology of France. Ever since then, this notion has been widely used in the criticism of various literary works. Divansalary is the Persian equivalent of this term which refers to an organization which operates within the framework of law. This concept has been of interest to Persian authors. In his Shabneshini-e-Bashokouh, a collection of twelve short stories, for instance, Sa’edi centralizes Bureaucratic life and order to conduct a psychopathology of clerks using an ironic and humorous language. Through characterizing his fictional characters as psychopathic, belittled, and illusioned people, Sa’edi criticizes the framework of Iranian official order in the late 1330s. In the present study, we aim to examine the author’s individual ideology in his creation of his critical attitude toward clerks' life through Shabneshini-e-Bashokouh, Khabha-e-Pedaram, Dayere-e-Dargozashtegan and Mofattesh through processing and analyzing the fictional space. To this purpose, in order to analyze the story space, we have used Jean Weisgerber’s theories which are based on the mutual connection between human and space. Weisgerber believes that space should not be regarded as just a framework or décor in a literary work. It should rather be considered as a main character in the story. He believes it’s only through seeing story space as a character and analyzing it that we can get to the real meaning of a literary piece. The story space, in this sense, plays a significant role in the interactions between the characters.

Research questions

In this research, we attempt to answer the following questions:

  • How can one criticize Divansalary through dynamic processing of realistic and humorous spaces of Sa'edi's fictional texts?
  • How can characters' feelings (conscious and unconscious) be clearly delineated through spatial relationships and processing?
  • How does the author express the inexpressible in the text? Is it through the space which forms a halo around the characters or is it through the space that functions as a fictional character proving its presence?

Research methodology

This descriptive-analytical research uses library sources and databases.

Conclusion and Findings

Weisgerber’s theory regarding the fictional space focuses on dual spaces which are activated in the interaction between narrator or characters with story events to provide a significant description of such interactions. He believes that it is only through seeing the story space as a character and analyzing it that we can interpret the message in a literary piece. The collection by Sa'edi which focuses on humorous criticism of Divansalary and clerks' life consists of various realistic spaces of office, home, open spaces, school, etc. which account for formation of dual spaces. Such spaces could be explained in the relationships between the narrator, characters and the space. Bureaucratic space (the major space) presents itself in various forms as threatening open space, expanded distant space, alienating unfamiliar space, the space of stagnancy and death, suffocating distant space, finite distant space and circulating distant space. All these spaces convey the ideas of sickness, suffocation, and death. Within such spaces, Sa'edi characterizes his fictional characters as psychopathic, belittled, and illusioned people to criticize the framework of Iranian official order in the late 1330s.

Funding

None

References

  • Bourneuf, Roland. (1970). L’Organisation de l’espace dans le roman. Études littéraires, 3(1), 77–94.
  • Caillosse, Jacques. (2016). Pourquoi et comment la bureaucratie fait loi. Centre d’Études et de Recherches de Sciences Administratives et Politiques (CERSA), Université Panthéon-Assas, 3 (94) 677-690.
  • Cohn, Dorrit. (1981). La transparence intérieure, Paris : Seuil.
  • Coyault, Sylviane, Parcours géocritique d’un genre : le récit poétique et ses espaces. La géocritique. Mode d’emploi, PULIM, Limoge, 2000, 41-58.
  • Graeber, David. (2015). Bureaucratie, Paris : Lien Liberent.
  • Mitterand, H. (1980). Le discours du roman. Paris : PUF.
  • Weisberger, Jean (1978). L’Espace romanesque, Lausanne : L’âge d’homme.
  • Ziethen, A. (2013). La littérature et l’espace. Arborescences, (3). https://doi.org/10.7202/1017363ar

 

[1]-  دکتری زبان و ادبیّات  فرانسه دانشگاه تهران، ایران. رایانامه:                                ehosseini6384@gmail.com

[2]- استادیار  زبان و ادبیّات فرانسه دانشگاه مازندران، ایران. (نویسنده‌ مسؤول) رایانامه:       sa.saei@umz.ac.ir

[3]. Vincent de Gournay

[4]. Jean Weisgerber

[5]. Anne-Marie Bijaoui-Baron

[6]. Cyril Piroux

[7]. Georges Courteline

[8]. Vassili Axionov

[9]. Gaston Bachelard

[10]. Pierre Sansot

[11]. Maurice Blanchot

[12]. Bakhtine

[13]. Géopoétique

[14]. Géocritique

[15]. Ecocritique

[16]. L’Espace romanesque

[17]. Gervaise

[18]. Rastignac

[19] French language and Literature PhD, University of Tehran, Iran.

[20] Assistant Professor of French language and Literature, University of Mazandaran, Iran. Corresponding author, email: sa.saei@umz.ac.ir

  • منابع

    • اسدی، کوروش (1397)، شناخت‌نامه­ی غلامحسین ساعدی، تهران: نیماژ.
    • ساعدی، غلام­حسین (1386)، شب‌نشینی باشکوه، تهران: نگاه.