A study of apocalypse in contemporary poetry of Iran(Ahmad Shamloo, Forough Farrokhzad, Mehdi Akhavan Thaleth, and Sohrab Sepehri r)

Document Type : Original Article

Authors

1 Department of Persian literature .sh.u.

2 s. of shiraz.u.

Abstract

A study of apocalypse in contemporary poetry of Iran(Ahmad Shamloo, Forough Farrokhzad, Mehdi Akhavan Thaleth, and Sohrab Sepehri r)
Apocalyptic literature is a kind of revelation-based literature based on apocalyptic prophecies. This literary genre expresses what will happen at the end of the world and studies issues such as the apocalypse, resurrection, catastrophes, savior, and so on. Various instances of this literary genre can be seen in contemporary Persian poetry. The present article examines the themes of apocalypse in contemporary poetry and specifically in the contemporary poetr. In this study, the apocalypse, the advent of the Savior, death, resurrection, and eternity have been addressed as components of the apocalypse. A review of the poems of Ahmad Shamloo, Forough Farrokhzad, Mehdi Akhavan Thaleth, and Sohrab Sepehri revealed that in most cases there is a pessimistic and despairing view among these poets about the end of the world and the future of history. in contemporary poetry the tools of sleep, dream, and poetic inspiration have been used for revelation.
Keywords: Apocalypse, Revelation, Prophecy, Contemporary Poetry.

Keywords


بررسی فرجام­گرایی در شعر معاصر ایران

 (با تکیه بر سروده­های احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، فروغ فرّخزاد و سهراب سپهری)

غلامرضا کافی[1]

نداحاتمی [2]

تاریخ دریافت: 1/2/1401                                                      تاریخ پذیرش: 4/5/1401

DOI: 10.22080/RJLS.2022.23329.1287

چکیده

ادبیّات آپوکالیپسی، نوعی ادبیّات مکاشفه­محور است که بر پایۀ پیشگویی­های آخرالزّمانی شکل گرفته است. این نوع ادبی به بیان آنچه در فرجام جهان رخ خواهد داد، می­پردازد و مسائلی مانند آخرالزّمان، رستاخیز، پیشامد فاجعه، منجی و... را مورد مطالعه قرار می­دهد. نمونه­های مختلفی از این نوع ادبی را می­توان در شعر گذشته و امروز فارسی مشاهده کرد. جستار حاضر به بررسی مضامین آپوکالیپسی در شعر معاصر ایران می­پردازد. در این پژوهش، دوران آخرالزّمان، ظهور منجی، مرگ، رستاخیز و ابدیت به عنوان مؤلّفه­های آپوکالیپسی مورد پژوهش قرار گرفته­اند. با بررسی اشعار احمد شاملو، فروغ فرّخزاد، مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری مشخص شد که در اکثر موارد، نگاه بدبینانه و سرشار از یأسی در بین این شاعران نسبت به فرجام جهان و آینده­ی تاریخ وجود دارد. در شعر این شاعران از ابزار خواب، رؤیا و الهام شاعرانه برای مکاشفه استفاده شده است. در ضمن این مکاشفات، فضایی رمزآلود، ابهام­آمیز و آمیخته به خیال دارند.

کلیدواژه­ها: آپوکالیپس، فرجام­گرایی، مکاشفه، پیشگویی، شعر معاصر ایران.

1- مقدّمه

ادبیّات آپوکالیپسی (Apocalyptic Literature)، یکی از انواع ادبی است که به بیان مکاشفات پیشگویانه و آخرالزّمانی می­پردازد. این نوع ادبی، طبق پیشگویی­های کتب مقدّس یهودیّت و مسیحیّت شکل گرفته و معنا یافته است. آپوکالیپس در این ادیان به گزارش­های رؤیاگونه­ای اطلاق می­شود که به پیشگویی درباره‌ی آینده می­پردازند و در قالب روایت، از وقایع دهشتناک و غیر قابل کنترلی که در آینده رخ خواهد داد، خبر می­دهند. این واژه از منظر لارنس کوپ هم، ترانویسی از واژۀ یونانی مکاشفه و معادل پایان جهان یا آخرالزّمان است (کوپ، 1390: 77) . با این توصیفات می­توان ادبیّات آپوکالیپسی را گونه­ای از ادبیّات مکاشفه­ای و پیشگویانه دانست که به پیش­بینی آینده و فرجام جهان می­پردازد و در آن مضامین آخرالزّمانی مانند ظهور منجی، جاودانگی، تناسخ، آینده­ی بشریت، فاجعۀ بزرگ و... دیده می­شود. این نوع ادبی که با مسألۀ آینده­شناسی و امکان رویارویی عالمانۀ بشر با آینده پیوند نزدیک دارد، از دیرباز در ذهن و ناخودآگاه بشری تجلّی یافته است و محرّک و عامل شکل­گیری آن، بیم، امید و حساسیت انسان از وقایع غیر قابل کنترل است. (گرجی، 1383: 148)

1- 1- بیان مسأله

در شعر معاصر می­توان مفاهیم آپوکالیپسی متعددی مانند پیشامد فاجعه، رخدادهای آخرالزّمانی، پایان تاریخ، رستاخیز، مرگ و ابدیت را مشاهده کرد. چنین مفاهیمی در آثار تمام شاعران، جلوه­های یکسانی ندارد. هر شاعری با توجّه به فردیت خود به مکاشفات فرجام­گرایانه پرداخته و از زاویه­ی دید خود با آینده­ی جهان و مسائل مربوط به آن روبه­رو گشته است. علاوه بر برداشت فردی شاعران از فرجام جهان، آپوکالیپس در ادبیّات معاصر از زیست سیاسی و اجتماعی آن­ها نیز تأثیر بسیاری پذیرفته است، به طوری­که با تحلیل یک شعر فرجام­گرایانه می­توان به عوامل اجتماعی یا سیاسی مؤثّر بر آن پی برد و ریشه­های آن را در مسائل مختلف پیدا کرد. بررسی مفاهیم فرجام­گرایانه در آثار شاعران برجسته­ی معاصر ایران می­تواند چشم­انداز روشنی از این موضوع ارائه دهد. آنچه درباره­ی مسائل  فرجام­گرایانه قابل تصور است، به طورکلی می­تواند از دو نگرش متأثّر باشد. نخست، نگرشی است که در آن، انسان برای فرجام بشر، یک پلیدشهر یا مدینه­ی گمراه متصوّر است و آینده­ی جهان را درگیر مصائب گوناگون و پیشامدهای عظیم و نابودکننده می­بیند. دوم، نگرشی است که در آن، بشر برای فرجام جهان، یک آرمان­شهر متصوّر است و باور دارد که در نهایت خداوند به عنوان خیر مطلق بر تمام نیروهای اهریمنی پیروز خواهد شد و انسان با توسّل به امداد الهی از طریق فرستاده شدن یک منجی، می­تواند به یک مدینه­ی فاضله دست یابد. در شعر امروز ایران، نمونه­هایی از هر دو دیدگاه را می­توان به دست داد.

1- 2- پرسش‌های پژوهش

 جستار حاضر در پی پاسخ به این پرسش بنیادین است که دیدگاه آپوکال در شعر شاعران، نشان­دهنده­ی چه همسانی­ها و ناهمگونی­هایی است؟

این مشابهت­ها و احیاناً تفاوت­ها، ریشه در چه مؤلّفه­هایی دارد؟

 فرهنگ و باور شاعران، چگونه بر این نگره­ها اثر گذاشته است و شرایط زندگی معاصر، چگونه می­تواند در دگرگونی این نگره­ها، نقش بازی کند؟

3-1- روش پژوهش

  تحقیق حاضر با اتّکا به رویکرد مضمون­شناسی و با درنگ بر الگوهای تکرارشونده و مشابهات مضمونی به مقایسه و تطبیق پرداخته و با استفاده از شیوه­ی متن­پژوهی مستقیم و به روش کتابخانه­ای و تحلیلی، اهداف پژوهش را پیش برده است. بدین­صورت که متونِ چندسویه با درنگ کامل مطالعه شده­اند و براساس مشابهات، تفاوت­ها، هم­گرایی­ها و واگرایی­های موجود در آن­ها، داده­های پژوهش تنظیم و تحلیل­ها سامان یافته است. بدین­ منظور مجموعه­ی اشعار احمد شاملو، فروغ فرّخزاد، مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری به­عنوان چهار تن از برجسته­ترین شاعران معاصر بررسی شده و تلاش گردیده از میان اشعار این شاعران، آن دسته از شعرهایی که دارای نمودهای فرجام­گرایانه است، تفکیک شده، با توجه به آن­ها، رویکرد شاعر در زمینه­ی فرجام­گرایی، شرح و بسط داده شود.

4-1- پیشینه‌ی پژوهش

- حیدریان شهری ، احمدرضا (1392) در مقالۀ «رویکرد تطبیقی به بینش فرجام گرایانه در شعر بدر شاکر سیاب و فروغ فرخزاد » کوشیده است مقایسه ای تطبیقی بین مولفه های فرجام گرایانۀ موجود در شعر فروغ فرخزاد و بدرشاکر سیاب انجام دهد . مقالۀ ذکر شده کاملا مولفه محور است و مولفه هایی مانند :  مکاشفه های پیش گویانه به منظور ملموس ساختن اکنونِ بحران، فاجعه، بی نظمی و بی عدالتی، ترسیم کشمکش دو جریان خیر و شر یا به دیگر سخن روایت نبرد اهورا و اهریمن با رویکرد به دوران معاصر با طرح احتمال تحقق حالت برتر و بکارگیری اساطیر رستاخیز، نجات و قربانی به منظور آفرینش فضایی آخر الزمانی و رستاخیزی. را در بر می گیرد . در مقالۀ حاضر نیز اگر چه مولفه های نام برده شده مورد توجه قرار گرفته اند اما این جستار در پی آن است که بر خلاف پژوهش حیدریان شهری تمام اشعار فروغ را مورد توجه قرار داده و به مولفه های گسترده تری دست می یابد .

- گرجی ، مصطفی (1384) در مقالۀ «مکاشفات چیشگویانۀ سهراب سپهری » به وجه پیشگویی و مکاشفه محور اشعار سهراب توجه نموده و او را چونان شاعری خواب گرد وصف می نماید که وجه کاملا مکاشفه محور فرجام گرایی را بروز می دهد . این مقاله نسبت به مولفه هایی که جنبۀ آخرالزمانی دارند بی توجه بوده و صرفا در پی  ردیابی وجوه مکاشفه و اشراق در شعر سهراب است .

_ ذوالفغارخانی ، مسلم (1397) در مقالۀ «بررسی تطبیقی مؤلفه­های آپوکالیپسی در «سفر» احمد شاملو و «بازگشت دیگر» ویلیام باتر ییتس» با مقایسۀ تطبیقی شعر شاملو ویلیام باتر ییتس از میان انبوهِ مولّفه ها و درون مایه های مرتبط با ژانر آخرالزمانی، مضامینی چون مکاشفه و اندریافت شاعرانه، پیش گویی و هشدار، هزاره گرایی و پایانِ تاریخ را رد یابی می کند  .

2- چارچوب مفهومی یا مبانی نظری پژوهش

1-2- تعریف آپوکالیپس و مؤلّفه­های آن

آپوکالیپس به عنوان یک اصطلاح و نوع ادبی، روایتی است که راوی آن به وقایعی اشاره می­کند که به عنایت نیروی قدسی از حوادث آینده و غیب پرده برمی­دارند. در فرهنگ آکسفورد (آپوکالیپس) به معنای وحی و مکاشفه­ای است که درباره­ی آینده­ی جهان انجام می­گیرد و عموماً با حوادثی مهم و توأم با خشونت همراه است. آپوکالیپس به عبارتی برخورد انسان با ماوراءالطبیعه است یا رویارویی خدایان با انسان که پیام آن به زبان رمز بیان می­شود. علاوه بر این می­توان گفت که آپوکالیپس؛ یعنی، اعلان واقعه­ای در آینده بدون در نظر گرفتن تحقّق یا عدم تحقّق آن. (گرجی، 1383: 149) درواقع این نوع ادبی، نتیجه­ی اندیشه­ای است که دنیای خدایان را جدای از دنیای آفریدگان و در موقعیّتی فراتر می­پندارد. جدایی و تقابل این دو دنیا، انسان را به این تفکّر وامی­دارد که چگونه می­تواند پیش از مرگ به دنیای خدایان راه یابد و اسرار و رموز آن را کشف کند. (پیاده کوهسار، 1388: 23)

چنین اندیشه­ای سبب می­شود که بشر، جهانی را متصوّر شود که به وسیلة قدرت برتری که متعلّق به خداوند است، رها می‌گردد و دچار نابودی و فاجعه می­شود و نهایتاً همین قدرت برتر، جهان را با استفاده از نیروهای ماوراءالطبیعه نجات می­دهد. بنابراین در اکثر این متون مکاشفه­ای به ویژه آن­ها که منشأیی دینی و مذهبی دارند، نخست از جور و ستم، قحط و غلا و خرابی و ویرانی و... سخن به میان می­آید و بعد از آن، ظهور منجی، وعده داده می­شود و چون اسباب طبیعی آن وجود ندارد، به نیروی فراطبیعی مانند نیروی خداوند اسناد می­گردد. (گرجی، 1384: 71) این سخن نشان می­دهد که اکثر این متون، آینده­ی انسان را در گذر از یک برهه­ی تاریخی مشوّش به عصری تازه می­بینند.

آنچه در ابتدای امر مهم به نظر می­آید، تشخیص و شناخت متون آپوکالیپسی است. به­ویژه که آپوکالیپس، حوزه­ی معنایی گسترده­ای را در برمی­گیرد و مفاهیم متعددی را شامل می­شود که همگی پیوند با آینده­ی بشر دارند. علاوه بر این بسیاری از متون آپوکالیپسی، زبانی نمادین، استعاری و رمزآمیز دارند و از فضایی ابهام­آمیز و سرشار از وهم برخوردارند. این قضیه باعث می­شود که تشخیص و دسته­بندی متون آپوکالیپسی بااهمیت باشد. در اینجا برای تشخیص متون آپوکالیپس می­توان مؤلّفه­های متعددی را برشمرد. درواقع می­توان مطالعه در حوزه­ی آخرالزّمان را در سه بخش کلی متصوّر بود. اول مباحث اسطوره­شناسی و فرهنگی آپوکالیپس که به باورهای رستاخیزی در اساطیر ملل، تولد، مرگ، جاودانگی، تناسخ و... می­پردازند. دوم مباحث دینی و الهی آپوکالیپس که در قلمرو ادیان و مذاهب به تشریح هدف غایی دنیا و فرجام انسان نظر دارند. سوم، مباحث علمی و ناسوتی آپوکالیپس که با تکیه بر علوم زمین­شناسی و فیزیک سعی در ریشه­شناسی و توجیه جهان مادّی دارد و می­خواهد از این طریق، علل پیدایش جهان را بداند و سرنوشت دنیا را پیش­بینی کند. (محمدزاده، 1356: 38)

بر این اساس مفاهیمی مثل منجی، موعود، علایم ظهور، پیشامد و فاجعه­ی نزدیک، مکاشفه­ی شاعرانه، هزاره­گرایی، رؤیاگونگی، پیشگویی یا پایان تاریخ، مولود شیطان، هشدار، حذر، (ذوالفقارخانی، 1397: 71) دخالت ناگهانی خداوند در تاریخ و امور بشری، تحوّلات عظیم آسمانی نظیر اداره­ی موّقتی جهان توسط شیطان، قحطی و آفات آسمانی، مرگ، حس اضطراب، وحی، توکّل، چیرگی تقدیر الهی، نفی اسباب دنیوی، محدودیت عقل جزئی در برابر عقل کلی، امید به رهایی و گشایش در آینده را می­توان جزء مفاهیم آپوکالیپسی قرار داد. (نوریان و داوودی مقدم، 1392: 427)

البته به­جز وجود این مؤلفه­های آخرالزّمانی در تشخیص متون فرجام­گرایانه آنچه مهم به نظر می­آید، مکاشفه­محور بودن آن­هاست. در واقع برای متون مکاشفه­ای، دو حالت می­توان قائل بود. در حالت اول خود متن به­طور مستقیم یک مکاشفه یا پیشگویی است و از ابزار مختلفی مثل خواب، رؤیا، فال، وحی، الهام و... استفاده می­برد. اما در حالت دوم، متن براساس یک مکاشفه و پیشگویی دیگر که از قبل وجود داشته است، خلق می­شود. چنین متونی معمولاً از مکاشفات دینی بهره می­برند؛ مکاشفاتی که در ادیان ابراهیمی مثل یهودیّت به وفور دیده می­شود و حتی در مذاهب دیگر مثل بودایی، زرتشتی، هندو و... نیز وجود دارد.

در این جستار، شعر ذاتاً دارای روح مکاشفه­ای فرض شده است. هرچند مکاشفه­محور بودن شعر جای بحث دارد، بسیاری از اهالی ادبیّات و فلسفه همواره عواملی مانند الهام و کشف و شهود را در سرایش شعر دخیل دانسته­اند و عباراتی مثل جوششی بودن را برای آن به کار برده­اند. چنین دیدگاهی از زمان افلاطون وجود داشته، به­طوری­که او شاعر را مخلوقی پری­زده دانسته که زبان را مانند مردم عادی به کار نمی­برد بلکه با شوریدگی ناشی از الهام آسمانی سخن می­گوید. چنین نظری، شاعر را بین یک پیشگو و یک شوریده قرار می­دهد. (دیچز، 1394: 31)

3- تحلیل داده‌ها

1-3- آپوکالیپس در شعر معاصر ایران

شاعران معاصر برای شعر، کارکرد اجتماعی و سیاسی قائلند و شعرشان برایند بسیاری از دغدغه­های زیستی انسان است. شعر معاصر، بازتاب اضطراب­ها و چالش­هایی است که انسان در عصر حاضر تجربه می­کند. سرنوشت تراژیکی که بشر با آن رو­به­رو است، باعث می­شود که شاعر علاوه بر درگیری با مسائل کنونی جهان، دغدغه­ی آینده و فرجام بشر را نیز داشته باشد. آنچه می­تواند این دل­نگرانی از آینده را افزایش دهد این است که وجود گفتمان کلانی مثل مدرنیته نیز نتوانسته انسان را از نابرابری، ستم، مرگ ناشی از جنگ، بحران­های شدید زیست­محیطی، جنگ­افزار هسته­ای و بسیاری از مشکلات دیگر نجات دهد. درواقع نتایج حاصل از برنامه­ریزی­ها، پیش­بینی­ها و طرح­ریزی ساختاری به اسم مدرنیته، گسترش دیوان­سالاری و ظلم و ستم و بدبختی بوده و روایت روشنگری از آزادی و برابری ضد خودش را پرورش داده است. (سلدن و ویدوسون، 1397: 263)

چنین وضعیتی باعث شده که انسان علاوه بر دست و پنجه نرم کردن با مشکلات کنونی خود، نسبت به سرنوشت و پیشامدهایی که ممکن است رخ دهد، دل­نگران باشد. این دل­نگرانی و دل­مشغولی نسبت به آینده و سرنوشت بشر باعث می­شود که انسان به مباحث فرجام­گرایانه بپردازد و فرجام­گرایی به­طور جدّی ذهن شاعر معاصر را درگیر کند. درواقع فرجام­گرایی و شعر فرجام­گرایانه تنها می­تواند برآیند یک ذهن مسأله­مند باشد؛ ذهنی که دارای یک هستی­شناسی بنیادین است و از بطن پرسشگری پدید می­آید.

2-3-آخرالزّمان

آخرالزّمان، مفهومی مشترک بین تمام ادیان ابراهیمی است. این مفهوم علاوه بر ادیان ابراهیمی در مذاهب و فرهنگ­های دیگر نیز وجود دارد. بسیاری از آیین­ها و باورهای سرخ­پوستان، هندوها، چینی­ها، مصریان باستان، ایرانیان باستان و... مربوط به همین موضوع است. در واقع آخرالزّمان، نمودی دینی و اسطوره­ای دارد و این موضوع باعث می­شود که در بین ملل مختلف و فرهنگ­های متفاوت، مفهومی مشترک به حساب بیاید. اصطلاح آخرالزّمان در کتب لغت به معنای «دوره­ی آخر» و «قسمت واپسین از دوران که به قیامت بپیوندد» معنا شده است. دوره­ی آخرالزّمان به آخرین عصر از تاریخ گفته می­شود که دورانی سرشار از سیاهی و فساد و مرگ و قحطی و فاجعه است؛ بخش آخرین تاریخ که در آن بشر درگیر جنگ­های عظیم و قتل و کشتارهای فراوان می­شود و هیچ راه گریزی پیش روی خود نمی­بیند. درواقع می­توان گفت خداوند که به­طور کامل گردش دوری جهان را هدایت می­کند، گاهی آن را به حال خود وامی­گذارد. آنگاه جهان برگشته و جهت مخالف حرکت پیشین خود به گشتن می­آغازد. این تغییر جهت با انقلابات بسیار بزرگی همراه است؛ با بزرگ­ترین نابودی در میان همه­ی جانوران و نیز در میان مردم. (الیاده، 1384: 128) درواقع در اینجا به برهه­ای از تاریخ اشاره می­شود که در طول آن خداوند، زمین را به حال خود رها کرده است. پیش­بینی چنین دورانی در اکثر مکاشفه­های آخرالزّمانی وجود دارد و در شعر معاصر فارسی نیز می­توان نمونه­هایی از آن را یافت. اکثر این شعرها به توصیف عصری می­پردازند که سیاهی و ظلم و ستم و مرگ در آن حکم­فرماست و جهان درگیر جنگ­ها و کشتارهای فراوان است.

یکی از اشعاری که به­طور خاص به مفهوم آخرالزّمان می­پردازد، شعر «آیه­های زمینی» فروغ فرّخزاد است. این شعر، نمونه­ی بارزی از شعر فرجام­گرایانه است که به توصیف چنین دوران سیاهی می­پردازد. در این شعر، فروغ با دیدی فاجعه­نگر، فضایی را توصیف می­کند که در آن بشریت دچار زوال و تباهی شده است. این تباهی با توصیف تصویر خورشیدی که سرد شده، آغاز می­گردد. درواقع در این اثر، محتوای اصلی همان زوال و ازهم­پاشیدگی جهان است. به باور دکتر شمیسا، کهن­الگوی فضایی که در این شعر ترسیم شده، فضای هولناک آخرالزّمان است و فرّخزاد در آن به­عنوان پیامبری که از وعده­گاه الهی گریخته است، آخرین آیه­های خود را که دیگر آسمانی نیست، در فضایی بی­شنونده سر داده است. (حیدریان شهری، 1394: 75)

آنگاه/ خورشید سرد شد/ و برکت از زمین‌ها رفت/ و سبزه‌ها به صحراها خشکیدند/ و ماهیان به دریاها خشکیدند/ و خاک مردگانش را/ زان پس به خود نپذیرفت (فرّخزاد، 1391: 207)

 چنین توصیفی در قرآن کریم نیز وجود دارد. در قرآن در سوره­های تکویر و قیامت از خاموش و جمع شدن خورشید سخن به میان آمده است. البته در قرآن کریم، این تصویر برای نشان دادن وقوع قیامت به کار رفته است و پس از آن از برانگیخته­شدن انسان برای رسیدگی به اعمالش سخن به میان آمده است. اما در شعر فروغ، سرد شدن خورشید نمی­تواند بیانگر وقوع قیامت باشد؛ زیرا توصیف­هایی که ارائه می­شود، نشان می­دهد که در شعر آیه­های زمینی، زندگی مادی بعد از سرد شدن خورشید نیز ادامه دارد، اما یک زندگی سرشار از سیاهی و فساد و ابتذال.

زن­های باردار/ نوزادهای بی‌سر زاییدند/ و گاهواره‌ها از شرم/ به گورها پناه آوردند/ چه روزگار تلخ و سیاهی/ نان، نیروی شگفت رسالت را مغلوب کرده بود. (همان: 208)

می­توان گفت که شعر «آیه­های زمینی» از گسترش ماتریس «جامعه­ی عاری از ایمان و اندیشه و لبریز از تداوم یأس» به وجود آمده است. در این شعر، تمام سطور پیرامون تصویر به سردی گراییدن خورشید شکل گرفته­اند و نبود خورشید به­عنوان نمادی از رستگاری، امید و حیات، جامعه را به سوی یأس و تباهی کشانده است. (وکیلی مطلق و صفری، 1397: 9)

 این تصاویر را می­توان مکاشفه­ای قلمداد کرد که در آن به­جای تصور یک آرمان­شهر، یک پادآرمان­شهر یا مدینه­ی ضالّه برای فرجام جهان فرض می­شود. در بسیاری از مکاشفه­های پیشگویانه، چنین زوالی برای آینده­ی بشر پیش­بینی شده است؛ اما به­ویژه در مکاشفات دینی با وجود پیش­بینی دوره­ای از تاریخ که سرشار از فساد و تباهی است، خداوند در نهایت با دخالت خود در امور هستی، فساد و تباهی را از بین می­برد و امنیّت و ثبات را به زمین برمی­گرداند. این در صورتی است که در شعر فروغ، نشانه­هایی دیده می­شود حاکی از اینکه این زوال و تباهی ماندگار است و وجود انسان از امید و ایمان به امداد الهی خالی گشته است.

شاید هنوز‌ هم/ در پشت چشم‌های له‌شده، در عمق انجماد/ یک چیز نیم زنده­ی مغشوش/ بر جای مانده بود/ که در تلاش بی‌رمقش می­خواست/ ایمان بیاورد به پاکی آواز آب­ها/ شاید، ولی چه خالی بی‌پایانی/ خورشید مرده بود/ و هیچ­کس نمی­دانست/ که نام آن کبوتر غمگین/ کز قلب­ها گریخته، ایمان است (فرّخزاد، 1391: 208)

نمونه­ی دیگری از شعر معاصر که به بیان دورانی فاجعه­بار می­پردازد، شعری از احمد شاملو است. در این شعر، شاملو در عین حال که موقعیت کنونی جامعه­ی خود را به گذشته تعمیم می­دهد، دوزخ و وقایع آخرالزّمانی را که به آینده تعلق دارند نیز به­طور آگاهانه­ای در شعرش استفاده می­کند. شاملو، فضایی را توصیف می­کند که در آن جهنّم موعود، پیش از آنچه وعده داده شده بود، آغاز گشته است.

زمین خدا هموار است و عشق بی­فراز و نشیب /چراکه جهنّم موعود آغاز گشته است (شاملو، 1376: 41)

 این تصویر، شباهت­هایی با مکاشفه­ی دینی که در قرآن کریم ذکر شده است، دارد. خداوند در سوره­ی کهف برای توصیف عرصه­ی قیامت از صفت هموار برای زمین استفاده کرده است. در این سوره از عبارت «الْأَرْضَ بَارِزَةً» استفاده شده است و بیان گشته که در روز محشر، زمین برای ورود افراد به عرصه­ی قیامت، هموار و مسطح خواهد شد (کهف/ 47).

شاملو در این شعر علاوه بر توصیف فضایی مسموم و سرشار از انجماد، ظلمتی را وصف می­کند که در آن خدا و شیطان، جلوه­ی یکسانی دارند. او درباره­ی رکودی سخن می­گوید که باعث می­شود انسان علاوه بر ناامیدی از تلاش و مبارزه، به هیچ­چیزی بیرون از وجود خویش نیز باور نداشته باشد و از امید و ایمان خالی شود. جهانی را به تصویر می­کشد که در آن بشر، نه از نیروی خیر تأثیر می­گیرد و نه از نیروی شرّ و به هیچ کدام گرایش نمی­یابد. این می­تواند تبلور احساس شکست و ناکارآمدی در ذهن شاعر باشد.

دریغا انسان/ که با درد قرونش خو کرده بود؛ دریغا/ این نمی‌دانستیم و/ دوشادوش/ در کوچه‌های پرنفس رزم/ فریاد می‌زدیم/ خدایان از میانه برخاسته بودند و، دیگر/ نامِ انسان بود/ دست­مایه‌ی افسونی که زیباترین پهلوانان را/ به عریان کردن خون خویش انگیزه بود (شاملو، 1376: 41)

3-3- ظهور منجی

 انسان هرگاه در زندگی فردی و اجتماعی­اش دچار سختی، اضطراب و ناکامی می­شود، ناخودآگاه دنبال راه گریزی می­گردد. این راه گریز می­تواند امید به آمدن یک نجات­دهنده باشد. ظهور منجی، نقطه­ی اشتراک بسیاری از پیشگویی­های فرجام­گرایانه است. در تمام این پیشگویی­ها، نخست از جور و ستم، قحط و غلا و خرابی و ویرانی و... سخن به میان می­آید و بعد از آن، ظهور منجی وعده داده می­شود و چون اسباب طبیعی آن وجود ندارد، به نیروی فراطبیعی مانند نیروی خداوند اسناد می­گردد. (گرجی، 1384: 71)

مفهوم منجی در ادبیّات معاصر بسیار قابل توجه است و جهان­بینی شاعران را درباره آینده نشان می­دهد. یکی از شاعرانی که به این موضوع پرداخته، فروغ فرّخزاد است. فروغ در موارد متعددی از نجات­دهنده صحبت کرده و در بسیاری از این موارد، امید و یأس خود را در حضور یا عدم حضور منجی نشان داده و آمدن یک نجات­دهنده را راهی برای خروج از مشکلات جامعه دانسته است. وقتی خود را در باتلاق فساد و تباهی و یأس احساس کرده، از مرگ منجی سخن گفته و هرگاه روزنه­ی امیدی برای رهایی از زوال یافته، آن را به آمدن یک منجی اطلاق داده است.

نجات‌دهنده در گور خفته ‌است/ و خاک، خاک پذیرنده/ اشارتی است به آرامش (فرّخزاد، 1391: 282)

یکی از بارزترین نمونه­های شعری که در این مورد می­توان بررسی کرد، «کسی که مثل هیچ­کس نیست» فروغ فرّخزاد است. محتوای این شعر به­طور خاص درباره­ی آمدن یک منجی است؛ منجی­ای که طبق هویّت شعری فروغ تعریف شده و شکل گرفته است و با جهان شخصی او هماهنگی و تناسب کامل دارد و با یک صمیمیت کودکانه وصف می­شود؛ منجی­ای که سرشار از صداقت، سادگی و حس زندگی است.

کسی می‌آید/ کسی می‌آید/ کسی دیگر/ کسی بهتر/ کسی که مثل هیچ­کس نیست، مثل پدر نیست، مثل انسی نیست، مثل یحیی نیست، مثل مادر نیست/ و مثل آن کسی است که باید باشد/ و قدش از درخت‌های خانه­ی معمار هم بلندتر است/ و صورتش/ از صورت امام زمان هم روشن­تر/ و از برادر سید جواد هم که رفته ‌است/ و رخت پاسبانی پوشیده‌ است نمی‌ترسد (همان: 296)

هرچند فروغ در وصف این منجی از عبارت­ها و توصیفاتی بهره برده که نجات­دهنده­اش را برتر از انسان­های دیگر می­نماید، او از این نجات­دهنده، یک اسطوره­ی فراواقعی نساخته است؛ اسطوره­ای دست­نیافتنی و ناملموس که از زندگی او دور باشد. منجی فروغ هرچند با انسان­های معمولی که در اطراف او هستند فرق دارد، ذاتاً از آن­ها دور نیست و اتّفاقاً آنچه به این منجی برتری می­دهد و باعث برجسته بودن اوست، همین است که به انسان­های جامعه­ای که فروغ در آن زندگی می­کند، نزدیک است و درد آن­ها را می­فهمد.

کسی که در دلش با ماست، در نفسش با ماست، در/ صدایش با ماست/ کسی که آمدنش را نمی‌شود گرفت/ و دستبند زد و به زندان انداخت/ کسی که زیر درخت‌های کهنه­ی یحیی بچه کرده‌ است/ و روز به روز بزرگ می‌شود، بزرگ می‌شود (همان: 300)

آنچه درباره­ی این مکاشفه قابل توجه است، باور و یقینی است که در آن وجود دارد. فروغ درباره­ی «آمدن» و ظهوری صحبت می­کند که از منظر او حتمی است و نمی­شود این آمدن را گرفت و دستبند زد و به زندان انداخت. این در صورتی است که یکی از ویژگی­های بارز مکاشفات پیشگویانه، عدم قطعیّت آن­هاست. فروغ سعی می­کند این عدم قطعیّت را از بین ببرد و با گفت­وگو­های کودکانه، مخاطب و «دیگرشخص» را قانع کند که ظهور منجی به­طور حتم عینیّت خواهد یافت. با وجود این به­خاطر اینکه در این شعر از ابزار خواب و رؤیا برای مکاشفه استفاده شده، این پیشگویی در فضایی از وهم و تردید قرار می­گیرد و از قطعیّت آن کم می­شود. طبق گفته­ی نظریه­پردازان حوزه­ی آپوکالیپس، این الهامات، خواب، رؤیا و نشانه­های مقدّس در طبیعت، خلسه و در نهایت کلمات یا کتاب مقدّس، ابزار یک مکاشفه­ی پیشگویانه هستند (ذوالفقارخانی، 1397: 67) . این ابزار در شعر فروغ فرّخزاد به­خوبی دیده می­شود و به­درستی توانسته­ در ایجاد فرم مؤثر باشد؛ فرمی که با وجود زبان نرم و ساده توانسته فضای مناسبی برای یک مکاشفه ایجاد کند.

من خواب دیده‌ام که کسی می‌آید/ من خواب یک ستاره­ی قرمز دیده‌ام/ و پلک چشمم هی می‌پرد/ و کفش‌هایم هی جفت می‌شوند/ و کور شوم/ اگر دروغ بگویم/ من خواب آن ستاره­ی قرمز را/ وقتی که خواب نبودم دیده‌ام (فرّخزاد، 1391: 296)

مورد دیگری که درباره­ی شعر «کسی که مثل هیچ­کس نیست» می­توان گفت این است که انتظار فروغ برای آمدن منجی، انتظاری منفعلانه نیست؛ بلکه او کدهایی در اختیار ما می­گذارد که نشان­دهنده­ی بسترسازی فروغ برای ظهور منجی است. چنین انتظاری می­تواند حاصل قطعیّت، یقین و باور کاملی باشد که فروغ نسبت به آمدن این نجات­دهنده دارد.

من پله­های پشت­بام را جارو کرده­ام/ و شیشه­های پنجره را هم شسته­ام/ چرا پدر که این­همه کوچک نیست/ و در خیابان‌ها گم نمی‌شود/ کاری نمی‌کند که آن کسی که به خواب من آمده‌ است،/ روز آمدنش را جلو بیندازد/ و مردم محله کشتارگاه/ که خاک باغچه‌هاشان هم خونیست/ و آب حوضشان هم خونیست/ و تخت کفش‌هاشان هم خونی­ست/ چرا کاری نمی‌کنند/ چرا کاری نمی‌کنند (همان: 299)

چنین رویکردی به ظهور منجی را می­توان در فرهنگ تشیع نیز دید. در این فرهنگ، آمدن منجی فقط در سطح یک پیشگویی و مکاشفه نمی­ماند؛ بلکه ظهور منجی، واقعیّتی عینی است که منتظران را ملزوم می­دارد در پی بسترسازی برای این ظهور باشند و انتظارشان برای ظهور یک انتظار منفعلانه نباشد. چنین نگاهی به ظهور یک منجی می­تواند ناشی از فرهنگی باشد که فروغ در آن رشد کرده است. تصاویر آخرالزّمانی و دوزخی که در اشعار فروغ به چشم می­خورد، می­تواند برآمده از همین فرهنگ و دریافت فروغ از محیط اطرافش باشد.

مادر تمام روز دعا می‌خواند/ مادر گناهکار طبیعی­ست/ و فوت می‌کند به تمام گل‌ها/ و فوت می‌کند به تمام ماهی‌ها/ و فوت می‌کند به خودش/ مادر در انتظار ظهور است/ و بخششی که نازل خواهد شد (فرّخزاد، 1391: 311)

البته نجات­دهنده­ی فروغ می­تواند به­نوعی از ذهنیّت رمانتیک او نیز نشأت بگیرد. البته نه رمانتیسمی فردی و خام که قهرمان آن از یک منِ فردی به منِ جمعی رسیده است. قهرمانی که طبق سنّت رمانتیک­ها همیشه یک طبیعت استثنایی دارد و از اطرافیانش به­طور برجسته­ای قابل تفکیک است. قهرمانی که ویژگی­های رمانتیستی به او اجازه نمی­دهد تا در زمان حال زندگی کند. این شخصیت در تلاش است تا آرمان­های خود را یا در گذشته بیابد، در زمانی که احساس مذهبی در دل مردم قوی بود؛ یا به آرمان‌شهرهای شادی که ظاهراً در آینده در انتظار او هستند، بپیوندد. و همان قهرمانی که از منظر فرای معمولاً خارج از ساختار تمدن قرار می­گیرد. (ویلسون، 1972: 32)

در یک جمع­بندی می­توان گفت که فروغ با استفاده از ابزار خواب و رؤیا، به مکاشفه­ای فرجام­گرایانه پرداخته و نجات­دهنده­ای را وصف کرده که کاملاً به زندگی مردم عادی نزدیک است و با برقراری عدالت می­تواند جامعه را از تباهی و زوال نجات دهد.

محمد شیخ در مقاله­ای، بعد از بررسی تطبیقی این شعر با شعر نزار قبانی، ویژگی­های انتشار در شعر فروغ را اینگونه برمی­شمرد: طولانی بودن دوره­ی انتظار و توسل به واسطه­ها برای ظهور.

رویکرد سهراب سپهری به منجی، بی­شباهت به فروغ فرّخزاد نیست. سهراب هم امیدوارانه از آمدن یک نجات­دهنده سخن می­گوید، اما نجات­دهنده­ی او نسبت به منجی فروغ از عینیت کمتری برخوردار است و دارای نمودهای آخرالزّمانی کمتری است. او با استفاده از الهام و پیام آسمانی به­صورت پیامبرگونه­ای از آمدن کسی سخن می­گوید که انسان را به حقیقت هستی و صمیمیّت اشیا نزدیک خواهد کرد و باعث خواهد شد که بشر در جهانی سرشار از نور و آگاهی زندگی کند.

به تماشا سوگند/ و به آغاز کلام. و من آنان را به صدای قدم پیک بشارت دادم/ و به نزدیکی روز و به افزایش رنگ/ به طنین گل سرخ، پشت پرچین سخن­های درشت/ و به آنان گفتم: هر که در حافظه­ی چوب ببیند باغی/ صورتش در وزش بیشه­ی شور ابدی خواهد ماند (سپهری، 1391: 373)

 منجی سهراب سپهری، یک ابرانسان نیست که جهانی سرشار از فاجعه را از سیاهی و ظلمت بیرون بیاورد و دگرگونی­های عظیمی ایجاد کند. آنچه این منجی به انسان می­بخشد، لبخند، نور، صمیمیت، یکرنگی و مهربانی است که بیشتر درون فرد و در جهان شخصی او رخ می­دهد. در واقع چنین کسی انسان را از بیگانگی با خود و هستی نجات می­دهد و به دنبال ایجاد یک تحوّل روحی و درک صحیح­تری از اصل هستی است.

و امشب بشنوید از من/ امشب سری از تیرگی انتظار به درمی­آید/ امشب لبخندی به فراترها خواهد ریخت/ ... زورق­ران توانا که سایه­اش بر رفت­و­آمد من افتاده است/ پاروزنان از آن سوی هراس من خواهد رسید/ گریان به پیشبازش خواهم رفت/ در پرتو یکرنگی مروارید بزرگ را در کف من خواهد نهاد (همان: 186)

نگاه سهراب به بحث منجی متأثّر از دیدگاه عرفانی اوست. او منجی را شخصی می­داند که انسان را به روح واحد هستی نزدیک می­کند و آنچه را بین انسان و اصل هستی جدایی انداخته، می­زداید. سهراب می­خواهد که انسان، زیستی ساده داشته باشد و فراغت و رهایی را تجربه کند. او در این راه در نهایت به جای آنکه منتظر یک نجات­دهنده باشد، خود چنین رسالتی را عهده­دار می­شود و خود را یک پیام­آور معرفی کرده و از آینده­ی روشنی سخن می­گوید که خواهد ساخت.

روزی خواهم آمد و پیامی خواهم داد/ در رگ­ها نور خواهم ریخت/ و صدا خواهم درداد ای سبدهاتان پر خواب! سیب آوردم/ سیب سرخ خورشید/ خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد/ زن زیبای جذامی را گوشواری خواهم بخشید/ کور را خواهم گفت چه تماشا دارد باغ/ ... من گره خواهم زد چشم­ها را با خورشید (همان: 338)

مهدی اخوان ثالث نیز مانند فروغ فرّخزاد و سهراب سپهری در مواردی به مفهوم منجی پرداخته است. شعر «شهر سنگستان»، نمونه­ی قابل توجّه­ای است. او در این شعر، شهری را وصف می­کند که مردمش تبدیل به سنگ شده­اند و شاهزاده­ی آنها نمی­تواند برای نجاتشان کاری انجام دهد. شاهزاده­ای که مهدی اخوان ثالث درباره­ی او سخن می­گوید، نشانه­های بهرام ورجاوند را دارد. بهرام ورجاوند، نام یکی از منجی­ها یا سوشیانت­های دین زرتشت است که به باور زرتشتیان در آینده ظهور کرده و حکومتی عادلانه برقرار خواهد کرد.

نشانی­ها که در او هست/ نشانی­ها که می­بینم در او بهرام را ماند/ همان بهرام ورجاوند/ که پیش از روز رستاخیز خواهد خاست/ هزاران کار خواهد کرد نام­آور/ هزاران طرفه خواهد زاد ازو بشکوه (اخوان ثالث، 1390: 26)

مهدی اخوان ثالث برای بیان مباحث فرجام­گرایانه­ای مثل منجی از اسطوره­ها و آرکی­تایپ­های فراوانی استفاده کرده است. در شعر «شهر سنگستان»، او از کهن­الگوی «قهرمان – منجی» استفاده کرده است. در اینجا باید گفت که آنچه فرجام­گرایی و این کهن­الگوها را به هم مرتبط می­کند، پیوندهای بشر با تاریخ و نگرانی ذاتی انسان نسبت به آینده است که باعث طرح مباحث مربوط به فرجام جهان از دیرباز شده است. به چنین اسطوره­هایی که گسستی ناگهانی و شدید بین نظم فعلی و فضایی تازه ایجاد کرده و دگرگونی کامل جهان را پیش­بینی می­کنند، اسطوره­های آخرالزّمانی می­گویند. چنین اسطوره­هایی، راز یا معنای پنهان پایان جهان را آشکار می­کنند. (صادقیان و دیگران، 1397: 121)

از میان آرکی­تایپ­ها و اسطوره­ها، سه دسته هستند که رویکرد فرجام­گرایانه و آخرالزّمانی دارند: اسطوره­های رستاخیزی، اساطیر مربوط به جانوران و گیاهان که به زایش و زندگی دوباره می­پردازند و اسطوره­های نجات­بخش. (ضیاالدینی دشتخاکی و قوام، 1395: 141) در شعر «شهر سنگستان»، همان­طور که پیش از این گفته شد، شهزاده­ی شهر، بهرام ورجاوند، نجات­دهنده­ی زرتشتی است. علاوه بر بهرام از اشخاص و اساطیر دیگری نیز نام برده شده است. اولین اسطوره­ای که بعد از بهرام می­توان از او نام برد، پشوتن است. پشوتن، نام برادر اسفندیار و پسر گرشاسپ است که در اساطیر ایرانی، یکی از جاودانان است.

همان شهزاده است آری که دیگر سال­های سال/ ز بس دریا و کوه و دشت پیموده­ست/ دلش سیر آمده از جان و جانش پیر و فرسوده­ست/ و پندارد که دیگر جست­وجوها پوچ و بیهوده­ست/ نه جوید زال زر را تا بسوزاند پر سیمرغ و پرسد چاره و ترفند/ نه دارد انتظار هفت­تن جاوید ورجاوند/ دگر بیزار حتی از دریغاگویی و نوحه/ چو روح جغد گردان در مزارآجین این شب­های بی­ساحل/ ز سنگستان شومش برگرفته دل/ پناه آورده/ سوی سایه­ی سدری/ که رسته در کنار کوه بی­حاصل (اخوان ثالث، 1390: 27)

شعر دیگری که در زمینه­ی اعتقاد به منجی می­توان به آن اشاره کرد، شعر «مرد و مرکب» است. در این شعر، زنی به همراه همسرش در کومه­ای به تصویر کشیده می­شود که در انتظار یک نجات­دهنده به سر می­برند. نجات­دهنده در این شعر اخوان ثالث، مردی است که سوار بر رخش خود از جاده­ها می­گذرد تا به منتظرانش برسد. اما باز هم شبیه آنچه در شعر «شهر سنگستان» گذشت، این انتظار بیهوده می­ماند. مردی که در این شعر وصف شده، با کوچک­ترین تهدیداتی حتی از سایه­ی خود در نور ماهتاب هم وحشت می­کند و مردمان و ستم­دیدگانی را که یکنواختی و روزمرّگی خود را به امید طلوع روشنایی و ظهور موعود مقدّس تاب می­آورند، همچنان در انتظار می­گذارد. (جاسم، 1394: 466)

آه بنگر بنگر آنک، خاسته گردی و چه گردی/ گویی اکنون می­رسد از راه پیکی باش پیغامی/ شاید این باشد همان گردی که دارد مرکب و مردی/ آن گنه­بخشا سعادت­بخش شوکتمند... مرد و مرکب ناگهان در ژرفنای دره غلتیدند/ آن کس گندم فرو بلعیدشان یک جای، سر تا سم (اخوان ثالث، 1390: 41)

چنین دیدگاه ناامیدانه­ای را می­توان در اشعار شاملو نیز مشاهده کرد. او جهانی را به تصویر می­کشد که در آن امدادهایی که از آن سوی زمان به انسان می­رسند، بی­فایده­اند. درواقع او نجات­دهنده را به­عنوان یک نیروی برتر ناکارامد می­داند و جامعه را در ناامیدی مطلق به تصویر می­کشد.

ارّابه­هایی از آن سوی زمان آمده­اند./ گرسنگان از جای برنخاستند/ چراکه از بار اّرابه­ها عطر نان گرم برنمی­خاست/ . چراکه امید نمی­رفت تا فرشتگانی، رانندگان ارّابه­ها باشند./ ارّابه­هایی از آن سوی زمان آمده­اند/ بی­غوغای آهن­ها/ که گوش­های زمان ما را انباشته است./ ارّابه­هایی از آن سوی زمان آمده­اند/ بی­آن که امیدی با خود آورده باشند (شاملو، 1392: 103)

چنین دیدگاه سرشار از یأسی که در احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث درباره­ی منجی وجود دارد، ناشی از نهادینه­شدن اندیشه­ی شکست در ذهن آن­هاست. شاعری که دیگر امیدی به مبارزه و پیروزی نداشته باشد، برایش آینده به یک امکان دست­نیافتنی و تهی تبدیل می­شود.

4-3- مرگ

مرگ، مفهومی است که ذهن بسیاری از شاعران معاصر را به خود درگیر می­کند و می­تواند به عنوان مؤلفه­ای آپوکالیپسی، ایفای نقش کند. البته باید دانست که هرچند مرگ، زمینه را برای بروز عناصر و مفاهیم فرجام­گرایانه­ی زیادی فراهم می­کند؛ امّا خود به­تنهایی نمی­تواند عنصری آپوکالیپسی باشد. می­توان گفت وقتی مرگ با عنصر زمان در ارتباط باشد و بتواند با آینده پیوند ایجاد کند، جنبه­ی آپوکالیپسی و آخرالزّمانی پیدا می­کند. در چنین رویکردی، مرگ دریچه­ای است که انسان را به آن سوی زمان و تاریخ و به ابدیّت متّصل می­کند. در این دیدگاه برای انسان به­عنوان تنها موجودی که به فنای خود آگاهی دارد، فلسفه­ی مرگ بیش­تر از تعریف زیست­شناسانه­ی آن حایز اهمیّت است. درواقع بشر به خاطر میل به بقا نمی­تواند مرگ را به­عنوان عاملی بازدارنده بپذیرد. به همین علت او در آن سوی مرگ و آن سوی پایان به دنبال نشانه­هایی از حیات می­گردد.

و نترسیم از مرگ/ مرگ پایان کبوتر نیست/ مرگ وارونه­ی یک زنجره نیست/ مرگ در ذهن اقاقی جاریست/ مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می­گوید (سپهری، 1391: 280)

 اینجا مرگ، پایان کار نیست؛ بلکه وسیله­ای برای گذر از جهان محدود مادّی به جهان باقی است و پیونددهنده­ی انسان با ابدیت و جاودانگی است. درواقع آنچه مرگ را به یک عنصر آپوکالیپسی بدل می­کند، همین پیوندش با ابدیت است. مرگ باعث می­شود انسان از قید مکان و زمان و محدودیّت­های جهان مادّه فارغ شود و در مسیری بی­پایان قرار بگیرد.

البته چنین نگاهی به مرگ همیشه وجود ندارد. بسیاری از شاعران از آن هراس دارند و مواجهه با مرگ را ناخوشایند می­دانند. درواقع در ادبیّات فارسی می­توان سه نگرش متفاوت نسبت به مرگ مشاهده نمود: دیدگاه مرگ­ستایانه، مرگ­گریزانه و نگرش آفرینش­گرایانه که ضمن پذیرش مرگ به­عنوان یک واقعیت هستی، از زندگی و نعمت­های آن بهره می­برد و به دیگران هم بهره می­رساند. (رضاپور، 1396: 82)

اینان مرگ را سرودی کرده­اند/ اینان مرگ را/ چندان شکوه­مند و بلند آواز داده­اند/ که بهار چنان چون آواری بر رگ دوزخ خزیده است/ اینان به مرگ از مرگ شبیه­ترند/ اینان از مرگی بی­مرگ شباهت برده­اند/ سایه­ای لغزاننده که چون مرگ/ بر گستره­ای که خدا به فراموشی سپرده است/ جنبشی جاودانه دارند (شاملو، 1372: 26)

این چنین مرگی با رستاخیز که حیاط دوباره­ی انسان است، پیوند دارد. البته رستاخیز هرچند تمام بشر را فارغ از اینکه سرنوشتشان بهشت باشد یا دوزخ، به نوعی کمال که ناشی از آگاهی است می­رساند؛ باعث نمی­شود که انسان، دل­مشغولی عذابی ابدی را نداشته باشد.

بعد از تو ما به قبرستان­ها روآوردیم و مرگ/ زیر چادر مادربزرگ نفس می­کشید/ و مرگ آن درخت تناور بود/ که زنده­های این سوی آغاز/ به شاخه­های ملولش دخیل می­بستند/ و مرده­های آن سوی پایان/ به ریشه­های فسفریش چنگ می­زدند (فرّخزاد، 1391: 318)

در ادامه­ی این نگرش می­توان دیدگاهی را دید که در آن فرد به آنچه بعد از مرگ برایش رخ می­دهد، بی­اعتقاد است. نمونه­ی این نگرش را می­توان در شعری از اخوان ثالث مشاهده کرد که در آن تمام وعده­های داده­شده از طرف پیامبران، دروغ پنداشته می­شود و این موضوع باعث می­گردد که شاعر خود را در مواجهه با مرگ تنها حس کند.

همه خبرها دروغ بود/ و همه آیاتی که از پیامبران بی­شمار شنیده بودم/ بسان گام‌های بدرقه­کنندگان تابوت/ از لب گور پیش‌تر آمدن نتوانستند/ باری ازین گونه بود/ فرجام همه گناهان و بی‌گناهی/ نه پیشوازی بود و خوشامدی،‌ نه چون و چرا بود/ و نه حتی بیداری پنداری که بپرسد: کیست؟ (اخوان ثالث، 1383: 100)

در این شعر به عکس بیشتر متون فرجام­گرایانه که جهان را در سیطره­ی خداوند می­بینند و دخالت نهایی خداوند را به­عنوان یک قدرت برتر، تعیین­کننده­ی سرنوشت بشر می­دانند، اخوان به بیان ناتوانی خداوند می­پردازد و فرجام جهان را در هاله­ای از ابهام و تردید و شک به تصویر می­کشد.

هنگامی که می‌پنداشتیم هستیم/ خدایی را، گرچه به انکار، انگار با خویشتن بدین سوی و آن سوی می‌کشیدیم/ اما کنون بهشت و دوزخ در ما مرده­ست/ زیرا خدایان ما/ چون اشک‌های بدرقه­کنندگان/ بر گورهامان خشکیدند و پیش‌تر نتوانستند آمد/ ما در سایه­ی آوار تخته­سنگ‌های سکوت آرمیده‌ایم (همان: 100)

هرچند در شعر معاصر گاهی می­توان رویکردهای مثبتی نسبت به مرگ مشاهده کرد، فضای غالب در اشعار معاصر، فضایی یأس­آلود است که مرگ را عاملی متوقف­کننده می­داند. چنین دیدگاهی در تضاد با نگرش عرفانی درباره­ی مرگ است. نگرشی که چشم­اندازی دلپذیر نسبت به مرگ را در مقابل انسان قرار می­دهد و مرگ را راهی برای رسیدن به محبوب می­داند.

5-3- دوران رستاخیز

رَستاخیز به­ معنی زنده شدن مردگان و برانگیخته­شدن آن­ها پس از مرگ است. در فارسی میانه، «رست» به معنای پیکر یا جسم مرده بوده است. بنابراین کلمه­ی رستاخیز (رست+آ+خیز) به معنی «برخاستن جسدها» و زنده­شدن مرده­هاست (دهخدا). رستاخیز، مفهومی است که در تمام ادیان ابراهیمی و در برخی مذاهب دیگر وجود دارد. براساس باورهای این ادیان و مذاهب می­توان گفت که در پایان تاریخ، مرده­ها دوباره زنده خواهند شد و شکل کمال­یافته­ای از زندگی آغاز خواهد گشت.

 فرایند رستاخیز از آخرین و عظیم­ترین نابودی برای بشر آغاز می­شود؛ سپس با زنده شدن مردگان بعد از این نابودی عظیم ادامه یافته، به رسیدگی به اعمال انسان­ها و تعیین سرنوشت نهایی­شان مبنی بر بهشتی یا دوزخی بودن ختم می­شود. در ادیان و فرهنگ­های مختلف، این فرایند با ارائه­ی تصاویر و روایت­ها و داستان­های گوناگون شرح داده شده است. در این میان دین اسلام، آموزه­های وسیعی نسبت به مفهوم رستاخیز و موضوع بهشت و دوزخ ارائه داده و به­عنوان یکی از اصلی­ترین مبانی خود به آن پرداخته است. این آموزه­ها و داستان­ها و تصاویر مربوط به معاد، همگی در زمره­ی مفاهیم آپوکالیپسی قرار می­گیرند.

و تو گیاه تلخ افسونی: به پاس این همه راهی که آمدم/ زهر دوزخی­ات را با نفسم آمیختی/ به پاس این همه راهی که آمدم (سپهری، 1389: 94)

در فرهنگ آکسفورد، برخی از اسطوره­ها به اسم اسطوره­های اسلامی یا میتولوژی اسلامی معرفی می­شوند. این اسطوره­ها شامل دو دسته هستند: دسته­ی اول، اسطوره­های مربوط به آفرینش و دسته­ی دوم، اسطوره­های مربوط به زندگی پس از مرگ. از جمله اسطوره­هایی که جزء میتولوژی اسلامی شمرده می­شود، می­توان ابلیس، عزراییل، اسرافیل، مالک (نگهبان جهنم)، رضوان (نگهبان بهشت) و... را نام برد که با فرجام­گرایی در ارتباطند (The Oxford Companion to World Mythology).

در شعر معاصر فارسی می­توان نمونه­هایی از این اسطوره­های آخرالزّمانی را یافت. یکی از این اسطوره­های اسلامی، اسرافیل است. اسرافیل، فرشته­ای است که هنگام برپا شدن قیامت در صور می­دمد. درواقع در قیامت، اولین اتفاقی که می­افتد، دمیده شدن صور است که اسرافیل انجام می­دهد. او یا در شیپور می­دمد یا بر طبل می­نوازد. در قیامت، دو بار نفخ در صور دمیده می­شود: اولی نفخ اماته و دومی نفخ احیاست. در آیه­ی 28 سوره­ی زمر بیان می­گردد که ابتدا یک­بار در صور دمیده می­شود و هر کسی که در آسمان­ها و زمین است، هلاک می­گردد؛ مگر آنکه خدا بخواهد. سپس دوباره صور دمیده می­شود و آنگاه قیامت برگزار می­گردد. (دستغیب، 1357: 90)

زمین/ مرا و تو را و اجداد ما را به بازی گرفته است و اکنون/ به انتظارِ آن که جازِ شلخته­ی اسرافیل آغاز شود/ هیچ به از نیشخند زدن نیست/ اما من آنگاه نیز بنخواهم جنبید/ حتا به گونه­ی حلاجان/ چراکه میان تمامی سازها/ سرنا را بسی ناخوش می­دارم (شاملو، : 29)

شاملو در شعری که نقل شد، انسان را درگیر جبر می­داند و رویکردی تقدیرگرایانه را پیش می­گیرد. در اشعار احمد شاملو، چنین تصاویر رستاخیزی­ای، نمود فراوانی دارد. شاملو با کمک این تصاویر توانسته است فضایی پر از ابهام و سیاهی و رنج و عذاب خلق کند. او در این اشعار با زبانی پیامبرگونه و پر رمز و راز درباره­ی دوزخ و بهشت سخن می­گوید و گاه نشان می­دهد که در تقابل با سلطه­ی نیروهای ماوراءالطبیعه و رستاخیزی قرار دارد.

من از خداوندی که درهای بهشتش را بر شما خواهد گشود، به لعنتی ابدی دلخوش­ترم./ هم­نشینی با پرهیزکاران و هم­بستری با دختران دست­ناخورده، در بهشتی آنچنان، ارزانی شما باد./ من پرومته­ی نامرادم/ که کلاغان بی­سرنوشت را از جگر خسته، سفره­ای جاودان گسترده­ام (همان: )

 در این شعر، شاملو علاوه بر روی­گردانی از بهشت، خود را به اسطوره­ای یونانی تشبیه می­کند که به نافرمانی علیه زئوس، پادشاه خدایان پرداخته بود. پرومته که بسیار مورد احترام زئوس بود، در عصر آفرینش انسان­ها توسط او برگزیده می­شود تا همه­چیز را به انسان بدهد به­جز آتش. پرومته، این کار را می­کند و بسیاری از مسائل آدمیان را برطرف می­نماید. اما عشق او به انسان­ها باعث می­شود نتواند رنج آن­ها را تحمل کند. به همین علت دور از چشم زئوس، آتش را در نی­ای می­گذارد و به انسان می­دهد. این اتفاق باعث می­شود زئوس او را بر سر قله­ی قاف به بند بکشد. وقتی پرومته در بند بود، هر روز عقابی می­آمد و جگر او را می­خورد و شب، جگر او از نو می­رویید. (دورانت، 1378: 445) استفاده از چنین اسطوره­ای می­تواند نشان­دهنده­ی تقابل شاعر و نیروهای برتر و فراتر از انسان باشد. شاملو در یک تنهایی و بیگانگی با دیگرانی که او را در مسیر مبارزه همراهی نمی­کنند، گرفتار است و در این راستا مغرورانه رنجی ابدی را می­پذیرد.

من از دوری و از نزدیکی در وحشتم/ خداوندانِ شما به سی‌زیفِ بیدادگر خواهند بخشید/ من پرومته‌ی نامرادم/ که از جگرِ خسته/ کلاغانِ بی‌سرنوشت را سفره‌ای گسترده‌ام/ غرورِ من در ابدیتِ رنجِ من است/ تا به هر سلام و درودِ شما، منقارِ کرکسی را بر جگرگاهِ خود احساس کنم (همان)

در کل می­توان گفت که شاملو در تصاویر رستاخیزی­اش به رنجی عظیم و ابدی اشاره می­کند که تقدیر نهایی انسان است. او توانسته در یک بافت آپوکالیپسی، نگاه تقدیرگرایانه­ی خود را به نمایش بگذارد و در این راستا از اسطوره­های متعددی استفاده نماید. شاملو توانسته است این اسطوره­ها را به­درستی به کار ببرد و از این طریق متنی با دلالت­های فراوان و زبان رمزگونه خلق کند که مناسب ادبیّات پیشگویانه و مکاشفه­ای است.

وینک رپ­رپه­ی طبل: تشریفات آغاز می­شود./ هنگام آن است که تمامت نفرتم را به نعره­ای بی­پایان تف کنم/ من بامداد نخستین و آخرینم/ هابیلم من/ بر سکوی تحقیر/ شرف کیهانم من/ تازیانه خورده­ی خویش/ که آتش سیاه اندوهم/ دوزخ را از بضاعت ناچیزش شرمسار می­کند (شاملو، : 609)

نمونه­های دیگری که در زمینه­ی رستاخیز قابل ذکر است، اشعار سهراب سپهری است. در اشعار او، تصاویر دوزخی، نمود فراوانی دارد؛ اما این تصاویر همیشه به­عنوان اتفاقی زمانمند که در پایان تاریخ رخ می­دهد، ذهن او را درگیر نمی­کنند؛ بلکه گاهی سهراب، رنج بودن و یأس و ناامیدی خود را با استفاده از این تصاویر دوزخی نشان می­دهد و از دوزخ به­عنوان نمادی از عذاب و درد استفاده می­کند.

طلسم شکسته­ی خوابم را بنگر/ بیهوده به زنجیر مروارید چشم آویخته/ اورا بگو/ تپش جهنّمی مست/ او را بگو: نسیم سیاه چشمانت را نوشیده­ام، نوشیده­ام که پیوسته بی­آرامم/ جهنّم سرگردان! مرا تنها گذار! (سپهری، 1389: 82)

او در این راستا از ابزار خواب و رؤیا استفاده کرده، به مکاشفه می­پردازد. استفاده از عنصر خواب و رؤیا باعث می­شود که این اشعار به فضایی وهم­آمیز و مکاشفه­محور نزدیک شوند. او از این طریق دوزخ را که متعلق به جهانی فراتر از جهان کنونی است، به دنیای شخصی خود راه می­دهد و سرگردانی و عذاب و رنج روحی خود را به آن اطلاق می­دهد.

من روی شن­های روشن بیابان/ تصویر خواب کوتاهم را می­کشیدم/ خوابی که گرمی دوزخ را نوشیده بود/ و در هوایش زندگی­ام آب شد (سپهری، 1389: 83) .

 

4- نتیجه‌گیری

 

طبق نتایج برآمده از این پژوهش در ادبیّات معاصر، مفاهیم فرجام­گرایانه­ای مثل آخرالزّمان و پیشامدهای آخرالزّمانی، ظهور منجی، مرگ، رستاخیز و بن­­مایه­های رستاخیزی و ابدیت با رویکردهای متنوعی نمود پیدا کرده است. آخرالزّمان که به دوران آخرین تاریخ اطلاق می­شود، در ادبیّات معاصر، جلوه­های یکسانی ندارد. شاعرانی مانند احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث تحت تأثیر شرایط اجتماعی و سیاسی که در آن می­زیسته­اند، در قالب روایاتی سمبولیک و تأویل­پذیر، پیش­آمدهای آخرالزّمانی را به عصر حاضر نسبت داده­اند و در بستر فضایی سرشار از وهم و سیاهی که از ویژگی­های بارز متون آخرالزّمانی است، مبارزات، شکست­ها، یأس­ها و ناکامی­هایشان را به تصویر کشیده­اند. چنین مشابهتی در بروز جلوه­های فرجام­گرایانه می­تواند ناشی از شرایط زمانی و جغرافیایی باشد که این شاعران در آن می­زیسته­اند. هرچند در رویه­های این اشعار با فضایی مواجه­ایم که در آن طبق سنّت فرجام­گرایانه، خداوند جهان را به حال خود رها کرده است و قتل و کشتار، فقر و فساد، تباهی و سکوت، تمام دنیا را در نوردیده، در درون­مایه­ی این اشعار می­توان عواملی کاملاً انسانی، اجتماعی و زیستی را یافت که این آثار را از متونی پیشگویانه و مکاشفه­محور که در ارتباط انسان با جهان خدایان شکل می­گیرند، تبدیل به متونی در شرح و توصیف جهان معاصر و وضعیت کنونی شاعر به­عنوان عضو فعّالی از اجتماع می­کند و به جای داشتن کارکردی پیش­گویانه و آینده­نگر به دغدغه­های او در زمان حال می­پردازد.

 دیگر مفهوم رستاخیزی که در این مقاله بررسی گشته، ظهور منجی است. این مفهوم، گسترده­ترین مفهوم فرجام­گرایانه در شعر معاصر است و به­ویژه در شعر مذهبی توانسته است یک جریان خاص به نام شعر انتظار را خلق کند. در بحث منجی، تفاوت­های چشمگیری بین شاعران وجود دارد و رویکرد یکدست و هم­سویی دیده نمی­شود. درحالی­که سهراب سپهری و فروغ فرّخزاد امیدوارانه از آمدن یک نجات­دهنده سخن می­گویند و باور دارند که ظهور این منجی می­تواند جهان را از سیر رو به زوال و نابودی­اش نجات دهد، احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث به ناکارامدی و ناتوان بودن چنین نجات­دهنده­ای می­پردازند و جهان را چنان غرق ظلم و ستم و رکود می­بینند که باور دارند حّتی این منجی هم نمی­تواند آن را از سیاهی و فساد بیرون بکشد. این دیدگاه می­تواند ناشی از نهادینه شدن شکست در ذهن شاعر باشد؛ به­گونه­ای که نه­تنها شاعر از وضعیت کنونی خود ناراضی است، بلکه امید به بهبود اوضاع در آینده را نیز ندارد.

مبحث مورد مطالعه­ی بعدی درباره­ی فرجام جهان، مرگ است. مرگ به­عنوان پلی که انسان را به ابدیّت و آینده متّصل می­کند، مفهومی آخرالزّمانی شمرده می­شود. نسبت به مرگ، سه دیدگاه مختلف وجود دارد که یکی مرگ­ستایانه است، دومی مرگ­گریزانه و سومی آفرینش­گرایانه است. دیدگاه غالب در ادبیّات معاصر نسبت به مرگ، دیدگاه مرگ­گریزانه است که باعث می­شود شاعر خود را در جهان، رهاشده و تنها حس کند و دچار یأس و ناامیدی گردد. شاعر با توجه به چنین دیدگاهی در نهایت به آنچه پس از مرگ تجربه خواهد کرد، بی­اعتقاد می­شود و فرجام جهان را پوچ و تلخ و بیهوده می­یابد. البته این دیدگاه هرچند غالب است، شاعران به­طور یکدستی آن را بسط و گسترش نداده­اند.

هم­زمان که اخوان ثالث با بدبینی و انکار درباره­ی جهان پس از مرگ سخن می­گوید و انسان را دچار سرنوشتی تباه شده می­یابد، احمد شاملو که شاعری مبارزه­طلب است و در ذهنیت او، مبارزان سیاسی و هم قطارانش در نبردِ با قدرت­های سرکوبگر و بازدارنده، انسان­های پیشگام و برجسته­ی اجتماعند، مرگ ایشان را مانند زندگانی­شان، دیگرگونه و با رویکردی مرگ­ستایانه وصف می­کند.

بعد از مرگ، آنچه انسان تجربه خواهد کرد، معاد و رستاخیز است. مسأله­ی رستاخیز باعث بروز تصاویر فرجام­گرایانه­ای می­شود که ریشه در میتولوژی دینی دارد. این تصاویر در شعر معاصر، فضایی آمیخته به خیال و وهم را ایجاد می­کند. سرنوشت نهایی که در مضمون ابدیّت به­عنوان یک مؤلّفه­ی فرجام­گرایانه جلوه می­یابد. ابدیّت درواقع فرجام­گرایی به­عنوان هدف است؛ هدفی که در واقع همان رسیدن به ذات محبوب و پرده برداشتن از حقیقت است.

با بررسی اشعار مختلف مشخص شد که آپوکالیپس در شعر معاصر جنبه­ی رؤیاگونه و اسطوره­ای دارد و در بسیاری موارد، خود مکاشفه­ای دسته اول حساب می­شود. البته می­توان در مواردی، تأثیرپذیری این مکاشفات را از پیشگویی­های دینی مشاهده کرد؛ اما درنهایت می­توان گفت که زمینه و زیست اجتماعی و سیاسی مشترک شاعران باعث خلق و بروز چنین تجربه­های فرجام­گرایانه­ای شده و هم­گرایی­هایی را بین افرادی مثل شاملو، فروغ و اخوان، تعلق خاطرشان به جریان­های سوسیالیستی و رمانتیک و عرفانی. علاوه بر این در شعر معاصر می­توان فضایی سرشار از وهم و رؤیا و خیال­گونه را در اشعار آپوکالیپسی مشاهده کرد که مشخصه­ی متون پیشگویانه است. به­طورکلی می­توان گفت که در شعر معاصر هرچند گاهی نگاه امیدوارانه به فرجام جهان دیده می­شود، نگرش غالب، نگرشی سرشار از یأس است که برای فرجام جهان، مدینه­ا­ی ضالّه و عذابی ابدی را متصوّر می­شود.

منابع و مآخذ

  • ابن منظور ، (1375) « لسان العرب » ، به نقل از بهاءالدین خرمشاهی، ج2، دانش‏نامه قرآن.
  • اخوان ثالث، مهدی ، (1383) «آخر شاهنامه» ، تهران: مروارید.
  • اسکویی، نرگس ، (1396) «مکاشفات پیشگویانه در اشعار حافظ شیرازی» ، مجله شعرپژوهی (بوستان ادب)، دانشگاه شیراز، س9، ش4، پیاپی 34: ؟
  • الیاده، میرچاه ، (1384) « اسطوره­ی بازگشت جاودانه» ، ترجمه بهمن سرکاراتی، تهران: انتشارات طهموری.
  • پیاده کوهسار، ابوالقاسم ، (1388) «اندیشه عروج در مکاشفات مزدایی» ، نیمسال­نامه تخصصی پژوهشنامه ادیان، س3، ش5: ؟.
  • توانا، محمدعلی ، (1390) «اسلام و نظریه پایان تاریخ»، تاریخ در آیینه پژوهش، س8، ش3، پاییز و زمستان: ؟.
  • تورانی، اعلی و منیره سلطان احمدی ، (1393) «کندوکاوی پیرامون فرجام­شناسی از دیدگاه پل تیلیش»، جستارهای فلسفه دین، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، س3، ش1: 1-19.
  • حیدریان شهری، احمدرضا ، (1392) «رویکرد تطبیقی به بینش فرجام­شناسانه­ی شعر بدر شاکر السیاب و فروغ فرّخزاد» ، مجله زبان و ادبیّات عربی، ش8، بهار و تابستان: ؟.
  • جاسم، محمد ، (1394) « رمز و اسطوره در شعر معاصر ایران و عرب: بررسی تطبیقی رمزگرایی در شعر بدر شاکر سیاب و مهدی اخوان ثالث » ، تهران: نگاه.
  • دستغیب، سید عبدالحسین ، (1357) « معاد » ، چاپ هفتم، شیراز: انتشارات کتابخانه جامع مسجد عتیق.

دورانت، ویل (1378)، تاریخ تمدن جهان (یونان باستان)، ج2، تهران: علمی - فرهنگی.

  • ذوالفقارخانی، مسلم ، (1397) «بررسی تطبیقی مؤلفه­های ادبیّات آپوکالیپسی در سفر احمد شاملو و بازگشت دیگر ویلیام باتلر ییتس»، نشریه ادبیّات تطبیقی، دانشگاه شهید باهنر کرمان، س10، ش 19: ؟.
  • سپهری، سهراب ، (1391) « هشت کتاب » ، تهران: طهورا.
  • سلدن، رامان و پیتر ویدوسون ، (1397) « راهنمای نظریه ادبی معاصر» ، ترجمه عباس مخبر، تهران: نشر بان.
  • شاملو، احمد (1372)، « آیدا در آینه» ، تهران: مروارید.
  • .................. (1392) « شعر شاملو از آغاز تا امروز، شعرهای برگزیده محمد حقوقی » ، تهران: نگاه.

شفیعی سروستانی، ابراهیم (1397الف)، اینک آخرالزّمان، تهران: موعود عصر (عج).

  • ..................................... (1397ب) « جهان موعود: آشنایی با ویژگی­های جهان پس از ظهور » ، تهران: موعود عصر (عج).
  • صفارزاده، طاهره ،(1391) « مجموعه اشعار طاهره صفارزاده » ، چاپ اول، تهران: پارس کتاب.
  • صادقیان، فتانه و دیگران ، (1397) «کیفیت بازتاب آپوکالیپس در گذار از اسطوره به حماسه»، فصلنامه علمی - پژوهشی کاوش­نامه، س19، ش 36 : ؟.
  • ضیاء­الدینی دشتخاکی، علی و ابوالقاسم قوام ، (1395) «فرجام­گرایی و جلوه­هایی از ارتباط آن با نقد کهن­الگویی در ادب فارسی» ، فصلنامه مطالعات نظریه و انواع ادبی، س1، ش2: ؟.
  • طاهری ماه­زمینی، نجمه و دیگران ، (1396) «بررسی مضامین شعر انتظار در اشعار بعد از انقلاب اسلامی » نشریه ادبیّات پایداری، دانشکده ادبیّات و علوم انسانی، دانشگاه شهید باهنر کرمان، س9، ش17: ؟.
  • طباطبایی، محمدحسین (1346) «تفسیر المیزان »، ج3، قم: دارالعلم.
  • فرّخزاد، فروغ ، (1391) « دیوان اشعار » ، گردآوری محمد طاهری، راهیان سبز.
  • کمیلی، مختار ، (1392) « خواب و رؤیا در دیوان حافظ » ، مجله شعرپژوهی بوستان ادب، دانشگاه شیراز، س5، ش3، پیاپی 17: ؟.
  • کوپ، لارنس ، (1390) « اسطوره » ، ترجمه مؤسسه خط ممتد اندیشه، نشانه.
  • گرجی، مصطفی ، (1383) « نقد و تحلیل آپوکالیپس در آثار عرفانی- وحیانی و نقش آن در گفت­وگوی فرهنگ­ها» ، فصلنامه پژوهش­های ادبی، ش 4، تابستان: ؟.
  • گرجی ، مصطفی ، (1384) « مکاشفات پیشگویانه­ی هشت­کتاب سهراب سپهری » ، فصلنامه پژوهش زبان و ادبیّات فارسی، دوره­ی جدید، ش5: ؟.
  • مختاری، محمد ، (1392) « انسان در شعر معاصر» ، چاپ چهارم، تهران: توس.
  • نوریان، بیتا و فریده داوودی مقدم ، (1392) « مفهوم آپوکالیپس و ارتباط آن با سبک­شناسی با توجه به داستان خواب گنج»، بهار ادب ، سبک­شناسی نظم و نثر فارسی.
  • وکیلی مطلق، شیوا و جهانگیر صفری ، (1397) « خوانش شعر آیه­های زمینی فروغ فرّخزاد براساس الگوی شناختی ریفاتر»، تهران: اولین کنفرانس ملی تحقیقات بنیادین در مطالعات زبان و ادبیّات.
  • ویلسون، جیمز (1972) ، « دن ژووُن به عنوان یک قهرمان رمانتیک » ، بولتن مرکزی جنوبی: انتشارات دانشکاه جانز هاپکینز، به نمایندگی از انجمن زبان مدرن جنوب مرکزی.
  • یونگ، کارل گوستاو ، (1377) « انسان و سمبل­هایش، ترجمه محمود سلطانیه » ، چاپ اول، تهران: جامی.

 

 

 

A Study of Apocalypse in Contemporary Iranian Poetry (Based on the Poems of Ahmad Shamloo, Mehdi Akhavan Sales, Forough Farrokhzad and Sohrab Sepehri)

Gholamreza Kafi[3]

Neda Hatami[4]

DOI: 10.22080/RJLS.2022.23329.1287

Abstract

Apocalyptic literature is a kind of literature based on apocalyptic prophecies. This type of literature expresses what will happen in the end of the world and studies issues such as the apocalypse, resurrection, catastrophe, savior, and so on. Existing examples of this type of literature can be seen in Persian poetry today. The present article examines the themes of apocalypse in contemporary Iranian poetry. In this apocalyptic study, the emergence of a savior, death, resurrection and eternity have been studied as components of the apocalypse. Examining the poems of Ahmad Shamloo, Forough Farrokhzad, Mehdi Akhavan Sales and Sohrab Sepehri, it became clear that in most cases there is a pessimistic and despairing view among these poets about the fate of the world and the future of history. In the poetry of these poets, the tools of sleep, dream and poetic inspiration have been used for revelation. At the same time, these space discoveries are mysterious, ambiguous and mixed with fantasy.

Keywords: Apocalypse, Apocalypse, Revelation, Prophecy, Contemporary Iranian Poetry.

Extended Abstract

Introduction

Apocalyptic literature, as a literary genre in the form of revelatory literature, predicts the future and destiny of the world and seeks to create apocalyptic themes such as the advent of the Savior, the end of the world, heaven and hell, immortality, reincarnation, the future of humanity, catastrophe, etc. In contemporary Persian poetry, one can observe several apocalyptic concepts such as the event of catastrophe, apocalyptic events, the end of history, resurrection, death and eternity. Such concepts have different effects in the works of contemporary poets. This research seeks to examine the components of apocalypticism in contemporary Persian poetry by considering the personal style and specific mentality of each poet. In fact, this article seeks to answer this fundamental question: what are the similarities and differences between the apocalyptic views among different poets? In addition, it is important to find the cause of these differences and similarities.

Research Methodology

The present study is based on the American school, which was started by René Welk in 1985. One of the most important indicators of this school is Thematology. In the view of Siegbert S. Prawer, the field of thematics has five sections: The first is the representation of natural phenomena or permanent human problems (Mohieddin Ghomshei, 1398: 208). This feature allows Maniz to arrange comparisons and comparisons with repetitive patterns and thematic similarities.The research method in this article is direct text research and library method. This way, multidimensional texts have been studied based on similarities, differences, convergences and divergences, research data and analyses.

Research Findings

Based on the studies done on the poems of Ahmad Shamloo, Forough Farrokhzad, Sohrab Sepehri and Mehdi Akhavan Sales, it was determined that in the poems of these four poets, concepts such as the end of time, the advent of a savior, eternity, the occurrence of disaster, resurrection , etc. can be seen. Each of these concepts is reflected differently in the poems of these poets, which shows their individual perception of the category of the apocalypse. Some of these poets did not consider the apocalyptic components to be related to the future and attributed them to the present age, thus creating an atmosphere full of catastrophe and darkness. In the poetry of poets like Forough and Shamloo, it seems that this is eternal blackness and there is no escape from it. In the poems that were examined, apocalyptic concepts often carry a kind of pessimistic view of the future of the world and the end of history. Although they sometimes have a hopeful view of the end of the world, the prevailing view is one of despair, which envisions a dystopia and eternal torment for the end of the world.

Conclusion

According to the results of this research, the apocalypse, which refers to the end of history, does not have the same manifestations in contemporary literature, and contemporary poets have portrayed it differently according to their mentality, beliefs and personal mood. From the study of these poems, it can be concluded that the apocalypse is a time in which God has left the world alone and murder, poverty and corruption, destruction and silence of the whole world prevail. In the poetry of poets like Forough and Shamloo, it seems that this is the eternal blackness and there is no escape from it. One of the concepts of resurrection discussed in this article is the appearance of a savior. This is the broadest concept of destiny in contemporary poetry. There are significant differences between poets in the discussion of the savior, and there is no uniform approach. While Sohrab Sepehri and Forough Farrokhzad speak hopefully of the coming of a savior and believe that the emergence of this savior can save the world from its declining path, Ahmad Shamloo and Mehdi Akhavan Sales are inefficient and incapable. They see the world so drowned in oppression and stagnation that they believe that even this savior can not pull it out of darkness and corruption. This view can be caused by the institutionalization of failure in the poet's mind in a way that not only the poet is dissatisfied with his current situation but also does not hope to improve the situation in the future.

The next subject to be studied is the fate of the world of death. There are three different views on death, one praiseworthy, the second elusive, and the third creative. The prevailing view in contemporary literature of death is the death-avoiding view, which causes the poet to be left alone in the world and feel alone and suffer from despair and hopelessness. According to such a view, the poet eventually disbelieves in what he will experience after death and finds the end of the world empty, bitter and useless. After death, what man will experience is resurrection, the images of which in contemporary poetry create a space mixed with imagination and illusion.

In general, it can be said that the apocalypse in contemporary poetry has a dreamy and mythical aspect and in many cases is considered a first-class revelation. Of course, in some cases, the impact of these revelations can be seen in religious prophecies. In addition, in contemporary poetry, one can see an atmosphere full of illusions, dreams and fantasies in apocalyptic poems, which is characteristic of prophetic texts.

Funding

There is no funding support.

Authors’Contribution

The authors' contribution to this article is equal.

Conflict of Interest

Authors declared no conflict of interest.

Acknowledgments

We are grateful to all the scientific consultants of this paper.

References

  • Akhavan sales ,M. (1383). The end of Shahnameh, Tehran: Morvarid Publications.
  • Cope, L. (1390). Myth, translation of the Institute of Continuous Line of Thought, publication of signs
  • Dastgheib, (1357). Resurrection, Shiraz: Atiq Mosque Comprehensive Library Publications, seventh edition
  • Durant, W. (1378). History of World Civilization (Ancient Greece), Scientific and Cultural Publications, Volume II
  • Eliadeh , M. (1384). The Myth of Eternal Return, translated by Bahman Sarkati, Tehran: Tahmouri Publications .
  • Farrokhzad, F. (1391). Poetry Divan, Compiled by: Mohammad Taheri, Rahyan Sabz Publications.
  • Georgian, M. (1383). Critique and Analysis of Apocalypse in Mystical-Revelation Works and Its Role in the Dialogue of Cultures, Quarterly Journal of Literary Research, No. 4, Summer.
  • Georgian, M. (1384). Predictive Revelations of Sohrab Sepehri's Eight Books, Persian Language and Literature Research Quarterly, New Vol.5
  • Ibn Manzoor (1375). Arabic language quoted by Bahا'u'll din Khorramshahi, Encyclopedia of the Qur'an.
  • Jasem , M. Mystery and Myth in Contemporary Iranian and Arabic Poetry: A Comparative Study of Cryptography in the Poetry of Badr Shaker Siab and Mehdi Akhavan Sales, Tehran: Negah Publishing Institute
  • Heydarian Shahri ,A. (1392). A Comparative Approach to the Apocalyptic Insights of the Poetry of Badrshakir Al-Sayyab and Forough Farrokhzad, Journal of Arabic Language and Literature, Issue 8, Spring and Summer
  • Jung, C. (1377). Man and his symbols, translated by Mahmoud Soltanieh, first edition, Tehran: Jami.
  • Kuhsar piadeh , A. (1388). The Thought of Ascension in Mazdaee Revelations, Specialized Journal of the Journal of Religions, Third Year.
  • Kamili, M. (1392). Dreams and Dreams in Hafez Divan, Shiraz University Bustan Adab Poetry Research Magazine, Fifth Year, Third Issue, 17
  • Nourian, B; Davoodi Moghadam, F. (1392). The concept of apocalypse and its relationship with stylistics according to the story of Ganj dream, spring of literature, stylistics of Persian poetry and prose
  • Mokhtari, M. (1392). Man in Contemporary Poetry, Tehran: Toos Publications, Fourth Edition
  • Oskooi, N. (1396). Predictive Revelations in the Poems of Hafez Shirazi, Journal of Poetry Studies (Bustan Adab), Shiraz University, Year 9, Issue 4, Consecutive 34.
  • Selden, R; Widowson, P. (1397). Guide to Contemporary Literary Theory, translated by Abbas Mokhber, Tehran: Ban Publishing
  • Sadeghian, F; Saffari, M, Shafi; Qasemzadeh, A .(1397). The Quality of Apocalypse Reflection in the Transition from Myth to Epic, Kavoshnameh Quarterly, Year 19, Issue 36.
  • Sepehri, S. (1391). Eight books. Tehran: Tahoora.
  • Shafiee Sarvestani, I. (1397). Now the Apocalypse, Tehran: The Promised Age.
  • Shafiee Sarvestani, I. (1397). The Promised World: Familiarity with the characteristics of the world after the advent, Tehran: The Promised Age (AS)
  • Shamloo, A. (1372). Aida in the Mirror, Tehran: Morvarid Publications
  • Shamloo, A. (1392). Shamloo Poetry from the Beginning to the Present, Selected Poems by Mohammad Haghoughi, Tehran: Negah Publishing Institute.
  • Saffarzadeh, T. (2012) Collection of poems, Tehran: Pars Kitab, first edition
  • Tabatabai, Mohammad H. (1346). Tafsir Al-Mizan, Volume 3, Qom: Dar Al-Alam Publications.
  • Taheri Mah Zamini, N; Basiri, M ; Sarfi, M. (2017). Journal of Sustainability Literature, Faculty of Literature and Humanities, Shahid Bahonar University of Kerman, Ninth Year, No. 17.
  • Tavana, M. (1390). Islam and the theory of the end of history, history in the mirror of research, eighth year, third issue, autumn and winter
  • Turani, A ; Ahmadi, M (1393). Exploration of Apocalypse from Paul Tillich's Perspective, Philosophical Inquiries of the Institute of Humanities and Cultural Studies, Third Year , pp. 1-19.
  • Zia al-Dini Dashtkhaki, A; Qawam, A. (1395). Apocalypticism and its manifestations in relation to archetypal critique in Persian literature, Quarterly Journal of Theory Studies and Literary Types, First Year, Second Issue.
  • Vakili motlagh, Sh; Safari, Jahangir. (1397). Poetry Reading of Forough Farrokhzad's Earthly Verses Based on Rifater's Cognitive Model, Tehran: The First National Conference on Fundamental Research in Language and Literature Studies.
  • Zulfiqarkhani, M. (1397). A Comparative Study of the Components of Apocalyptic Literature in the Travels of Ahmad Shamloo and the Return of William Butler Yates, Journal of Comparative Literature, Shahid Bahonar University of Kerman, Volume 10, Number 19.

 

 

 

 

 

[1]- دانشیار گروه زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه شیراز. (نویسنده‌ی مسؤول) رایانامه: ghkafi@shirazu.ac.ir

[2]- دانشجوی ارشد ادبیّات فارسی دانشگاه شیراز. رایانامه:   hatamineda7373@gmail.com

 

[3] Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, University of Shiraz, Shiraz, Iran. Corresponding author, email: ghkafi@shirazu.ac.ir

[4] Master student of Persian language and literature, Department of Persian Language and Literature, University of Shiraz, Shiraz, Iran.

  • References

    • Akhavan sales ,M. (1383). The end of Shahnameh, Tehran: Morvarid Publications.
    • Cope, L. (1390). Myth, translation of the Institute of Continuous Line of Thought, publication of signs
    • Dastgheib, (1357). Resurrection, Shiraz: Atiq Mosque Comprehensive Library Publications, seventh edition
    • Durant, W. (1378). History of World Civilization (Ancient Greece), Scientific and Cultural Publications, Volume II
    • Eliadeh , M. (1384). The Myth of Eternal Return, translated by Bahman Sarkati, Tehran: Tahmouri Publications .
    • Farrokhzad, F. (1391). Poetry Divan, Compiled by: Mohammad Taheri, Rahyan Sabz Publications.
    • Georgian, M. (1383). Critique and Analysis of Apocalypse in Mystical-Revelation Works and Its Role in the Dialogue of Cultures, Quarterly Journal of Literary Research, No. 4, Summer.
    • Georgian, M. (1384). Predictive Revelations of Sohrab Sepehri's Eight Books, Persian Language and Literature Research Quarterly, New Vol.5
    • Ibn Manzoor (1375). Arabic language quoted by Bahا'u'll din Khorramshahi, Encyclopedia of the Qur'an.
    • Jasem , M. Mystery and Myth in Contemporary Iranian and Arabic Poetry: A Comparative Study of Cryptography in the Poetry of Badr Shaker Siab and Mehdi Akhavan Sales, Tehran: Negah Publishing Institute
    • Heydarian Shahri ,A. (1392). A Comparative Approach to the Apocalyptic Insights of the Poetry of Badrshakir Al-Sayyab and Forough Farrokhzad, Journal of Arabic Language and Literature, Issue 8, Spring and Summer
    • Jung, C. (1377). Man and his symbols, translated by Mahmoud Soltanieh, first edition, Tehran: Jami.
    • Kuhsar piadeh , A. (1388). The Thought of Ascension in Mazdaee Revelations, Specialized Journal of the Journal of Religions, Third Year.
    • Kamili, M. (1392). Dreams and Dreams in Hafez Divan, Shiraz University Bustan Adab Poetry Research Magazine, Fifth Year, Third Issue, 17
    • Nourian, B; Davoodi Moghadam, F. (1392). The concept of apocalypse and its relationship with stylistics according to the story of Ganj dream, spring of literature, stylistics of Persian poetry and prose
    • Mokhtari, M. (1392). Man in Contemporary Poetry, Tehran: Toos Publications, Fourth Edition
    • Oskooi, N. (1396). Predictive Revelations in the Poems of Hafez Shirazi, Journal of Poetry Studies (Bustan Adab), Shiraz University, Year 9, Issue 4, Consecutive 34.
    • Selden, R; Widowson, P. (1397). Guide to Contemporary Literary Theory, translated by Abbas Mokhber, Tehran: Ban Publishing
    • Sadeghian, F; Saffari, M, Shafi; Qasemzadeh, A .(1397). The Quality of Apocalypse Reflection in the Transition from Myth to Epic, Kavoshnameh Quarterly, Year 19, Issue 36.
    • Sepehri, S. (1391). Eight books. Tehran: Tahoora.
    • Shafiee Sarvestani, I. (1397). Now the Apocalypse, Tehran: The Promised Age.
    • Shafiee Sarvestani, I. (1397). The Promised World: Familiarity with the characteristics of the world after the advent, Tehran: The Promised Age (AS)
    • Shamloo, A. (1372). Aida in the Mirror, Tehran: Morvarid Publications
    • Shamloo, A. (1392). Shamloo Poetry from the Beginning to the Present, Selected Poems by Mohammad Haghoughi, Tehran: Negah Publishing Institute.
    • Saffarzadeh, T. (2012) Collection of poems, Tehran: Pars Kitab, first edition
    • Tabatabai, Mohammad H. (1346). Tafsir Al-Mizan, Volume 3, Qom: Dar Al-Alam Publications.
    • Taheri Mah Zamini, N; Basiri, M ; Sarfi, M. (2017). Journal of Sustainability Literature, Faculty of Literature and Humanities, Shahid Bahonar University of Kerman, Ninth Year, No. 17.
    • Tavana, M. (1390). Islam and the theory of the end of history, history in the mirror of research, eighth year, third issue, autumn and winter
    • Turani, A ; Ahmadi, M (1393). Exploration of Apocalypse from Paul Tillich's Perspective, Philosophical Inquiries of the Institute of Humanities and Cultural Studies, Third Year , pp. 1-19.
    • Zia al-Dini Dashtkhaki, A; Qawam, A. (1395). Apocalypticism and its manifestations in relation to archetypal critique in Persian literature, Quarterly Journal of Theory Studies and Literary Types, First Year, Second Issue.
    • Vakili motlagh, Sh; Safari, Jahangir. (1397). Poetry Reading of Forough Farrokhzad's Earthly Verses Based on Rifater's Cognitive Model, Tehran: The First National Conference on Fundamental Research in Language and Literature Studies.
    • Zulfiqarkhani, M. (1397). A Comparative Study of the Components of Apocalyptic Literature in the Travels of Ahmad Shamloo and the Return of William Butler Yates, Journal of Comparative Literature, Shahid Bahonar University of Kerman, Volume 10, Number 19.