Document Type : Research article extracted from thesis and dissertation
Authors
1 Department of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, Razi University, Kermanshah, Iran
2 Department of Persian Language and Literature, Faculty of Persian Literature, Allameh Tabatabai University, Tehran, Iran
Abstract
Keywords
واقعیّت و فراواقعیّت تصادف عینی در شاهنامهی فردوسی
مریم رضابیگی[1]
میرجلالالدّین کزّازی[2]
خلیل بیگزاده[3]
تاریخ دریافت: 9/12/1400 تاریخ پذیرش: 13/4/1401
DOI: 10.22080/RJLS.2022.23192.1286
چکیده
سوررئالیسم، خودکاری ذهنی، تقریر و تحریر آزادانه تفکّرات بدون تحکّم عقل، بیان اندیشهی القایی بدون نظارت عقل و فارغ از هرگونه نظارت هنری یا اخلاقی است. میتوان گفت که این مکتب، دستاورد رشد دانش روانشناسی در قرن 20 و برخورد روانی با ادبیّات است. سوررئالیستها، ارتباط میان ذهن و عین را تصادف عینی نامیدهاند و آثار و نمونههای این تصادف عینی مبتنی بر واقعیّت و فراواقعیّت در متون اساطیری و حماسی آشکارا دیده خواهد شد؛ چنانکه پژواک آن در ساختار اساطیری، حماسی و گوناگونی ادبی شاهنامه فردوسی وجود دارد. هدف مقاله پیش روی، تبیین سوررئالیستی خواب، رؤیا و پیشبینی مبتنی بر واقعیّت و فراواقعیّت تصادف عینی در شاهنامه فردوسی با رویکرد توصیفی- تحلیلی است که چندی، چونی و چرایی آنها بررسی و تبیین شده است. پرسش اصلی پژوهش، میزان فراوانی شاخص تصادف عینی و وجوه تفاوت آن با عناصر فراواقعیّتی خواب، رؤیا و پیشبینیهاست. دستاورد پژوهش نشان میدهد که کاربرد خواب و رؤیا، 17 بار، ستارهشماری و پیشبینی، 35 بار و گذر از فراواقعیّت به واقعیّت یا تصادف عینی، 9 بار بهعنوان شاخصی کاملاً سوررئالیستی در شاهنامهی فردوسی آمده است. تصادفهای عینی دربارهی شخصیّتهایی همچون سیاوش، گودرز، کیخسرو، افراسیاب، کتایون، یزدگرد بزهگر، خسروپرویز و یزدگرد - آخرین پادشاه ساسانی - روی داده است. تحقّق رؤیای این افراد و دیدن آن با چشم سر، همان تفاوت میان خواب و رؤیا و پیشبینیها با تصادف عینی در شاهنامه است.
کلیدواژهها: شاهنامهی فردوسی، سوررئالیسم، واقعیّت و فراواقعیّت، تصادف عینی.
1- مقدّمه
واژهی سوررئالیسم را نخستینبار گیوم آپولینر فرانسوی در سال 1903 در نمایشنامهی خود بهکار برد. نهضت سوررئالیستی را بهطور رسمی، آندره برتون و سه تن دیگر در سال 1924 در بیانیهای آغاز کردند. سوررئالیسم، محصول رشد علم روانشناسی در قرن 20 است و در یک کلام میتوان آن را برخورد روانی با ادبیّات دانست.
نگارش رؤیا، تعبیر خواب و عالم رؤیا و فراواقعیّت، از زمانی که بشر به تفاوت رؤیا و واقعیّت پی برد، وجود داشت. داستانهای اساطیری و مکاشفات و پیشگوییهای اقوام اولیه، سرشار از ویژگیهای مکتب سوررئالیست است؛ هرچند تا قرن 19، جنبهی غیرعقلی و ناخودآگاه انسان، بسیار کم مورد توجّه بود و تنها پس از گفتههای شوپنهاور و نیچه بود که به این جنبه از وجود انسان هم اقبال صورت گرفت.
سوررئالیستها همانند اسلاف خود رمانتیستها، با نگرش شرقی آشنا بودند. پیش از آنها هم سمبولیستها با شرق و ازجمله عرفان شرقی، آشنایی پیدا کرده بودند. «هم سوررئالیستها و هم عرفانخواهان، عبور از دنیای حس و مادّی و کشف دنیای غیب و نامرئی است.» (جعفری، 1395: 167) تصویرهای غیرعادّی را صوفیّه، شطح و سوررئالیستها، هذیان یا ناخودآگاه مینامند. (سعید، 1385: 203)
مکتب سوررئالیسم در ادبیّات فارسی معاصر تأثیر گذاشت و جریانهای شعری چون موج نو و شعر حجم شکل گرفتند. هوشنگ ایرانی در سال 1330 به همراه غلامحسین غریب، بیانیّهی سوررئالیسم را در نشریهی «خروس جنگی» منتشر کرد. هرچند میل به سوررئالیسم با هدایت و آثارش به ادبیّات فارسی راه یافت، امّا فضای شعر و ادبیّات داستانی ایران در دههی 30، تأثیر خود را از فروید و آندره برتون گرفت. «بوف کور»، درخشانترین اثر سوررئالیستی به زبان فارسی است. این مکتب در ایران با هدایت معرفی شد و در اوج ماند. «شازده احتجاب، رمان به یادماندنی هوشنگ گلشیری نیز بحثهای زیادی پیرامون فنون داستانپردازی نوین برانگیخته است.» (ذوالفقاری و دیگران، 1395: 244) در بیانیّهی سوررئالیسم نشریهی خروس جنگی، اصل نگارش خودکار که اصل محوری بیانیهی برتون بود، در دستورکار قرار گرفت. هوشنگ ایرانی، پرچمدار مکتب سوررئالیسم در شعر ایران شد و سهراب در مجموعهی «زندگی خوابها» و «ما هیچ، ما نگاه» از این شیوه تبعیّت کرد. (بابازاده اقدم و نوروزی، 1399: 495)
در کل میتوان گفت که سوررئالیسم ایرانی با نوع غربیاش تفاوتهایی هم دارد؛ ازجمله اینکه سوررئالیسم در غرب، واکنشی در برابر عقلگرایی مطلق بود و از سویی در پی پیشرفتهای روانشناسی پدید آمد و از سوی دیگر برخاسته از نفرت از ویرانگریهای دو جنگ جهانی بود. مهمترین تفاوت سوررئالیسم غربی را با نوع ایرانیاش میتوان در این مطلب خلاصه کرد که سوررئالیسم اروپایی، مخالفت علیه مدرنیته و سوررئالیسم ایرانی، مخالف علیه سنّتها بود.
1-1- بیان مسأله
نگاه کانونی جهانیان به شاهنامهی فردوسی، اقبال همگانی، ترجمههای فراوان و آشنایی اروپاییان با شاهنامه، نشاندهندهی جایگاه والا و تأثیرگذاری این منظومه کهن حماسی در ادبیّات مغربزمین است. در این مقاله سعی بر آن است که در رویکردی نوین، شاهنامهی فردوسی از دید مکتب سوررئالیسم بررسیده شود. عنوان اصلی پژوهش، یکی از شاخصهای این مکتب یعنی تصادف عینی است که میزان فراوانی آن به روش توصیفی - تحلیلی به انجام رسیده و وجوه تفاوت آن با عناصر فراواقعیّتی خواب و رؤیا و پیشبینیهای یادشده بیان شده است.
2-1- پرسشهای پژوهش
1- میزان فراوانی تصادف عینی در شاهنامه فردوسی چگونه است؟
2- تصادف عینی زاییده خواب و رؤیا و پیشبینیهاست و از این بستر برمیخیزد. با وجود این، تفاوت این شاخص با خواب، رؤیا و پیشبینیها چیست؟
3-1- روش پژوهش
این پژوهش با رویکرد توصیفی- تحلیلی و به روش کتابخانهای به بررسی و تبیین چندی، چونی و چرایی عناصر سوررئالیستی در شاهنامه پرداخته است.
4-1- پیشینهی پژوهش
پژوهشی در موضوع تصادف عینی در شاهنامه یافت نشد، اما دربارهی برخی دیگر از شاخصهای سوررئالیسم از جمله خواب، رؤیا و پیشبینیها، مواردی چند وجود دارد. برخی از آنها عبارتند از:
- نیکنام و صرفی (1381) در مقالهی «پیشگویی در شاهنامه»، تعداد پیشگوییهای شاهنامه را 627 مورد دانستهاند که 601 مورد آن نادرست از آب درآمده است. پیشگوییهای شاهنامه در 31 دستهبندی مختلف قرار میگیرد. برخی از آنها عبارتند از: براعت استهلال، راوی دانا، ستارهشماری و... .
- اسعد (1387) در مقالهی «بازتاب خواب و رؤیا در شاهنامه فردوسی»، شاهنامه را آینهی تمامنمای فرهنگ ایرانی در درازنای تاریخ این ملّت دانسته و بازتاب خواب را در این کتاب بررسی میکند. او در پایان، تعداد رؤیاهای شاهنامه را 16 مورد و بیشتر آنها را از نوع رؤیاهای راست و صادق برمیشمرد.
- گلی و رجبی (1389) در مقالهی «خواب در شاهنامه»، کموکیف خواب شاهان و پهلوانان شاهنامه را که در بردارندهی خبری ناگوار یا پیام پیروزی و جشن هستند، بررسی کرده و به این نتیجه رسیدهاند که بسیاری از شخصیّتهای برجستهی شاهنامه دستکم یک بار در خواب، رویداد پیش از وقوع را دیدهاند.
- منصوریان سرخگریه و توکلراد (1389) در مقالهی «تأثیر کواکب در پیشگوییهای شاهنامه»، پس از بیان این مطلب که هیچکدام از حماسههای جهان را خالی از پیشگویی نمیبینیم، به بیان دقّت و جایگاه ویژه اخترشناسان در شاهنامه میپردازند. فردوسی در تمام داستانهای خود در کنار تأثیر کواکب و انجم، دستی بالاتر از آنها را که همان تقدیر الهی است، ناظر بر امور میداند.
- محمودی و دژم (1390) در مقالهی «بررسی روانشناسانهی رؤیاهای شاهنامه»، رؤیاهای اساطیر شاهنامه را با دیدگاههای روانشناسی بررسی کردهاند. آنها روشهای تعبیر خواب روانشناسان تحلیلگر ازجمله روش (تداعی آزاد) را پاسخگوی مسائل مربوط به رؤیا در شاهنامه میدانند. در این روش، پیشگویی رؤیا به استفادهی انسان از هوش و روشنبینی ضمیر ناخودآگاهش نسبت داده میشود.
- منصوریان سرخگریه و تربتینژاد (1390) در مقالهی «نقد و تحلیل رؤیا در شاهنامه»، با رویکردی تحلیلی به طبقهبندی رؤیاهای شاهنامه از نظر ساختاری و محتوایی میپردازند. رؤیا از نظر ساختاری در سه حوزهی منشأ، چهره و نتیجهی خواب و براساس نحوهی القا به شخصیتها به دو گروه مستقیم و غیرمستقیم تقسیم میشود.
- غلامپور و پشتدار (1394) در مقالهی «بررسی تطبیقی کارکردهای پیشگویی در حماسههای بزرگ جهان»، از دریچهی ادبیّات تطبیقی به مقولهی کارکرد پیشگویی در سه اثر شاهنامه، ایلیاد و اودیسه پرداختهاند. خویشاوندی و تجربههای مشترک اقوام همخانواده هند و اروپایی در حماسههای آنان هم راه یافته است. پیشگوییها در شاهنامه و حماسههای یونانی، کارکرد فردی داشته، در نوع یونانی آن برعکس شاهنامه، بر مبنای سودجویی و منفعت است.
- رمضانی (1393) در مقالهی «تحلیل رؤیای جریره و کتایون در شاهنامه با تأکید بر نظرات یونگ» به تحلیل رؤیای کتایون و جریره در شاهنامه پرداخته و تأکید میکند که رؤیا در برگیرندهی تصاویر کهنالگویی از ناخودآگاه جمعی است. او رؤیای جریره را در برگیرندهی مرگ و نابودی ساکنان کلات و رؤیای کتایون را نویدبخش جشن و سرور میداند.
2- مبانی نظری پژوهش
2-1- مبانی نظری سوررئالیسم
«اصطلاح سوررئالیسم از دو جزء اساسی سور (sur) به معنی روی، بر فراز و بالا و رئال (Real) به معنی حقیقت و چیز واقعی ترکیب یافته است و میتوان سوررئال را در ورای واقعیّت ترجمه کرد.» (ثروت، 1395: 661)
«از نظر تاریخی، سوررئالیسم نهضتی است که در حوالی سال 1920 آغاز شد و عدّهای از شاعران و نقّاشان را به رهبری آندره برتون گرد هم آورد.» (سیدحسینی، 1384: 786) لویی آراگون، پل الوار و فیلیپ سوپو، شماری از این افراد بودند. آندره برتون در بیانیهی رسمی نهضت سوررئالیسم در سال 1924 اینگونه میگوید: «طبق آن، سوررئالیسم خودکاری ذهنی است، تقریر و تحریر تفکّرات بدون تحکم و قید و بند عقل بهصورت آزاد. سوررئالیسم، بیان اندیشهی القاشده در غیاب هرگونه نظارت عقل و فارغ از هر نوع نظارت هنری یا اخلاقی است.» (شمیسا، 1390: 174) لویی آراگون نیز در کتاب «روستایی پاریس» میگوید: «سرگیجهی دیگری به آدم وارد شده است و نامش سوررئالیسم، فرزند سرسام و تاریکی است. اعتیادی که نامش را سوررئالیسم مینهیم، استعمال بیحساب و شورانگیز مخدر صور خیال است.» (سیدحسینی، 1384: 868)
کتاب مقدّس سوررئالیستها، «دانش رؤیاها» نام دارد که فروید آن را در سال 1900 نوشت. «او رؤیا را همچون دریچهای میدانست که به روزگاران بسیار کهن، به شب آغازین کیهانی، به آن زمان که نهاد آدمی هنوز با شناخت خویش و خودآگاهی بیگانه بود، گشوده میشود.» (کزّازی، 1393: 82)
ازآنجاییکه سرنخ بسیاری از نظریّههای فلسفی و هنری به افلاطون میرسد، دربارهی سوررئالیسم هم میتوان به این مطالب رسید. افلاطون در یک رسالهی تخصّصی شعر و شاعری به نام «ایون» میگوید: «شاعران، اختیار خود را ندارند و از روی خرد سخن نمیگویند و سخن آنان برخاسته از حالت بیخودی است.» (شمیسا، 1388: 61) خواجه نصیرالدّین طوسی هم در قرن 7 میگوید: «حکم هذیانات اهل جنون و هزل که بر الفاظ مشتمل باشد و در نظم ایراد کنند، حکم الفاظ معنیدار باشد، از آن جهت که مراد ایشان از آن الفاظ حاصل آید.» (فتوحی، 1385: 300)
سوررئالیسم بهعنوان یک جنبش، ابتدا در شعر و هنر فرانسه به وجود آمد و در آلمان و انگلیس و روسیه خبری از سوررئالیسم نبود، هرچند از لحاظ بعد فلسفی، سوررئالیسم بیش از همه به اندیشهی آلمانی نزدیک است. شاعران بزرگ رمانتیک آلمان، چه از نظر فلسفی و چه از نظر شعری، جایگاه مهمّی در میان پیشگامان سوررئالیسم دارند. شاخصهای سوررئالیسم عبارتند از: طنز، امر شگفت و جادو، نگارش خودکار، رؤیا، دیوانگی، تصادف عینی، اشیای سوررئالیستی، تصاویر سوررئالیستی و لحظه سوررئالیستی.
2-2- شاهنامه و سوررئالیسم
«انتشار سفرنامههای متعدّد اروپاییان و ترجمهی آثار بزرگ ادبی فارسی به زبانهای اروپایی، مقدمهای برای شروع نفوذ ادبیّات فارسی ایران به اروپا بود.» (زندی، 1393: 48) هنوز سدهی پنجم هجری پایان نیافته بود که برخی از داستانهای شاهنامه از مرزهای ایران گذشت. اروپاییان، او را هومر ایران و یکی از بزرگترین شاعران جهان نامیدهاند. (حدیدی، 1373: 247) ویکتور هوگو، نویسندهی رمانتیست، شاهنامه را نامهی خسروان میخواند. گوته در پایان دیوان شرقی - غربی خود، نام فردوسی را آورده و از عظمت شاهنامه سخن گفته و موریس مترلینگ، پیشرو تآتر سمبولیسم، در یکی از نمایشنامههای خود از شاهنامه اقتباس کرده است.
مطالبی این چنین بیانگر نفوذ و آشنایی و تأثیرگذاری شاهنامه بر ادبیّات اروپا و بهرهگیری شاعران و نویسندگان مکتبهای ادبی از این منظومه است. تنوّع موضوعات و دورههای مختلف آن که ایران باستان را به تصویر میکشد، امکان بازخوانی شاهنامه را از دید مکتبهای ادبی به ما میدهد. دنیای فراواقعیّت یا همان سوررئالیسم، یکی از فضاهای مهم این منظومه اسطورهای - حماسی است.
اختر سعد و نحس، استفاده از زیج و اصطرلاب برای دیدن فرجام کسی در بدو تولّد، رصدگیری برای میمون و نامیمونی وصلتی، پیشبینیهای موبدان و یا خوابها که تعدادشان در شاهنامه زیاد است و برحسب مراتب اجتماعی به شاهان و پهلوانان و زنان تقسیم میشود، از مقولههای مهم سوررئالیستی شاهنامه است. حکیم فردوسی پس از آغاز کتاب با نام خداوند جان و خرد، از تأثیر کواکب سخن رانده و در ابتدای داستان «خواب دیدن انوشیروان» نیز خواب را از بهرههای پیغمبری میداند.
در شاهنامه، 17 مورد خواب و رؤیا، 35 مورد ستارهشماری و پیشبینی و 9 بار تصادف عینی را بهعنوان شاخص سوررئالیستی داریم. به بسیاری از خوابها، رؤیاها، ستارهشماریها و پیشبینیهای شاهنامه فقط اشاره شده است و نتیجهی برخی از آنها را در شاهنامه نمیبینیم و یا تعدادی از آنها در مرحلهی ذهنیّت مانده و به عینیّت نمیرسد. در این مقاله ضمن معرفی عناصر سوررئالیستی شاهنامه، تصادف عینی بهعنوان یکی از شاخصهای این مکتب بررسی و تحلیل شده، تفاوت آن با خوابها، رؤیاها و پیشبینیها بیان خواهد شد.
3- تحلیل دادهها
3-1- خواب و رؤیا
«همواره رؤیا برای انسان، ابزاری بوده است تا او بتواند با ژرفترین آرزوهای خویش، با قوانین اخلاقی و هندسی جهان هستی و نیز با هیجانهای فروخفته ناخودآگاه خویش ارتباط دهد.» (سرلو، 1389: 35) «رؤیا را میتوان از دید خاستگاه و چگونگی پدید آمدن آنها و پیوندشان با روح و نفس به سه گونهی بنیادین بخش کرد: خوابهای پریشان، خوابهای کمابیش راست، خوابهای راست.» (کزّازی، 1376: 90-97)
فروید میگفت: تعبیر خواب، شاهراهی است که به شناسایی ناخودآگاه رهنمون میشود. (شمیسا، 1390: 170) او رؤیا را همچون دریچهای میدانست که به روزگاران بسیار کهن، به شب آغازین کیهانی، به آن زمان که نهاد آدمی هنوز با شناخت خویش و خودآگاهی بیگانه بود، گشوده میشود. (کزّازی، 1393: 82)
در متون کهن ما، سخن از کسانی رفته است که میتوانستند رؤیای یک فرد را از ذهن او بخوانند و یا فرد را مجبور کنند که آنچه را که آنان میخواهند در رؤیای خود ببینند. نمونهی این مورد را در داستان بهرام چوبین و نبرد او با ساوه شاه و با زور جادوگر میبینیم. «رؤیا در شاهنامه بهنوعی نقب به ناخودآگاه فردی است و از این منظر با اسطوره که ناخودآگاه جمعی است، شباهت پیدا میکند.» (منصوریان سرخگریه و تربتینژاد، 1390: 95)
بیشتر خوابهای شاهنامه با عبارت «چنان دید روشنروانم به خواب» آغاز میشود. بهطورکلی دیدگاه فردوسی را دربارهی خواب میتوان ترکیبی از فرهنگ ملی و باور اسلامی او دانست. فردوسی در ابتدای داستان خواب دیدن انوشیروان تأکید میکند که خواب را بیهوده نشماری. او از دید باورهای اسلامی، خواب را بهرهای از بهرههای پیغمبری میداند. خوابها و رؤیاهای شاهنامه را از دیدگاهها، باورها، مراتب اجتماعی و یا بازتاب آنها میتوان به انواع مختلفی تقسیمبندی کرد. خوابهای شاهنامه را از دیدگاه مراتب اجتماعی اشخاص به سه گروه خواب شاهان، خواب پهلوانان و خواب زنان میتوان تقسیم کرد.
جلوههای خواب و رؤیا در شاهنامه عبارتند از:
1- خواب، آفریدهای از آفریدههای خداوند
2- رؤیا، پردهبراندازندهی عالم غیب و آشکارکنندهی رازهای نهانی
3- برابری خواب و مرگ
4- عارض شدن خواب بر روانهای روشن
5- به عینیّت رسیدن رؤیاهای راست در عالم حقیقت
6- دروغین بودن برخی از رؤیاها و تلقین آنها از سوی شیطان
میتوان از نظر کارکرد و درونمایه، رؤیاهای راست را در شاهنامه تقسیم کرد: رؤیاهای پیشگو، رؤیاهای رازگشا، رؤیاهای روشنگری به کمک مردگان، رؤیاهای بازتابی و رؤیاهای دنبالهدار. (اسعد، 1387: 105-106)
نکته مهم در باب شاهنامه اینکه در هیچیک از کتب عرفانی که در آنها رؤیاها و انواع و اقسام آنها بهطور مفصل بیان و بررسی شدهاند، رؤیایی از سوی یک زن بیان نشده است؛ امّا ما در شاهنامه این سنتشکنی را - که بیانگر دخالتنکردن فردوسی در پیکرهی داستان و روایت و امانتداری اوست – داریم. جریره و کتایون، دو بانویی هستند که خواب آنها در شاهنامه بیان شده است.
الف) خواب شاهان
- خواب ضحاک: ضحاک در خواب، سه نفر را میبیند که او را دستبسته تا کوه دماوند میبرند.
- خواب قباد: رستم برای آوردن قباد، عازم کوه میشود و قباد شادمان از خواب خود برای وی میگوید.
- خواب افراسیاب: افراسیاب بر خاک خفته و از گرسیوز میخواهد زمانی به او مهلت دهد تا خرد خود را بازیابد تا خواب سهمگین خود را برای وی بازگو کند.
- خواب کیخسرو: سروش در خواب به کیخسرو میگوید: اگر از این جهان دست بکشی، به همه چیز خواهی رسید. این در حالی است که قبل از آن، کیخسرو پنج هفته را به راز و نیاز با یزدان پرداخته است.
- خواب کید هندی: کید هندی - پادشاه قنوج - ده شب متوالی خوابی میبیند و آن را از مهران میپرسد. «هر یک از این خوابها، نماد یک چیز خاص در عالم بیداری هستند.» (گلی و رجبی، 1389: 80)
- خواب بابک: بابک در خواب، ساسان را میبیند که سوار بر پیل ژیان است. «تعبیر خواب بابک چنین میشود که بابک، دختر خود را به ساسان میدهد و اردشیر بابکان به دنبال میآید.» (همان: 85)
- خواب انوشیروان: انوشیروان در خواب میبیند که در کنار تخت شاهی او، یک درخت خسروانی روییده و در کنار آن، گرازی تیزدندان است و... .
ب) خواب پهلوانان
- خواب سام: او در خواب، مردی را میبیند که از کشور هندوستان، سوار بر اسبی تازی آمده و سام را به داشتن فرزندی برومند مژده میدهد.
- خواب دوم سام: او در خواب دوم خود، جوانی خوبروی را میبیند که در دو طرفش، موبد و نامور بخردی ایستادهاند. آنها سام را به خاطر رها کردن بچهی خود در بیابان سرزنش میکنند.
- خواب سیاوش: سیاوش برای فرنگیس از رود بیکران و کوه آتش و لشگر افراسیاب سخن میگوید.
- خواب پیران: پیران در خواب، سیاوش را میبیند که به او میگوید: شب جشن کیخسرو است. پیران، همسرش گلشهر را نزد فرنگیس میفرستد و همان شب کیخسرو زاده میشود. شمع و تیغ و آفتاب، هر یک نمادی در عالم واقع دارند؛ شمع، نماد کیخسرو، آفتاب، نماد فرنگیس و تیغ، نماد آغاز کینخواهی خون سیاوش است به دست فرزندش کیخسرو.
- خواب گودرز: گودرز، شبی در خواب، سروش را میبیند که او را به بودن فرزندی در تورانزمین که از پدر از گوهر کیقباد و از مادر از نژاد تور است، خبر میدهد. کسی جز گیو، او را نخواهد یافت.
- خواب توس: در میانهی جنگ ایران و توران، سیاوش در خواب به توس، راهنماییهایی درباره جنگ میکند.
- خواب بهرام چوبین: بهرام چوبین قبل از رزم با ساوهشاه، شبی خوابی میبیند. او در خواب، هزیمت شدن و بیپناهی خود را به چشم میبیند.
ج) خواب زنان
در انتها خواب کتایون و جریره را بهعنوان دو شهبانوی شاهنامه و همچنین خواب فردوسی را بیان میکنیم:
- خواب جریره: جریره در رؤیا، آتش فروزندهای در دز دید که در مقابلش شعلهور است. آتش، همهی سپیدکوه را فراگرفت و دز و زیبارویان را سوزاند. «جریره، دختر پیران ویسه و همسر اول سیاوش فرهمند است. جریره، نمونه آنیمای مثبتی است که فرزند را به راستی و روشنی هدایت میکند.» (رمضانی، 1393: 130)
- خواب کتایون: کتایون در خواب، غریبهای سرو قد را میبیند که بر تخت شاهی نشسته و کتایون به او دسته گلی میدهد.
فردوسی در ابتدای پادشاهی گشتاسب، دقیقی شاعر را به خواب میبیند. دقیقی پس از آنکه فردوسی را در برگزیدن شاهی کشورگشا و بخشنده برای اهدای کتابش میستاید، از او میخواهد ابیاتی را که دقیقی سروده، در کتاب خود جای دهد. این ابیات، هزار و بیست و چهار بیت در آغاز پادشاهی گشتاسب و ظهور زرتشت است.
3-2- ستارهشماری و پیشبینی
پیشبینیها و ستارهشماریها، یکی از ویژگیهای آثار حماسی دنیاست. «در مینوی خرد آمده است: هر نیک و بدی که به مردمان رسد، از هفتان (هفت سیاره) و دوازدهان (دوازده برج) است.» (زمردی، 1382: 369) در کارنامهی اردشیر بابکان نیز در شرح پادشاهی اردوان به اخترشماری براساس دیدن در هفتان و دوازدهان اشاره شده است. (همان: 369) بینالنّهرین و بابل نیز مهد احکام نجومی بودند و در میان جوامع مسیحی و اسلامی، تأثیر بسیاری گذاشتند. (همان: 370) در ایران نیز از عصر سلوکیان بدین سو، پیوسته با امر تنجیم و پیشگویی روبهرو بودهایم. (بهار، 1386: 433) آریاییها آن هنگام که از شمال وارد ایران شدند، این دانش را به همراه خود در سرتاسر پهنهی این سرزمین پراکندند و از آن پس علم ستارهشماری، قسمتی از اطّلاعات مهم موبدان به شمار رفت. (غزنی، 1374: 545)
در دربار پادشاهان ساسانی، عدّهای اخترشناس و پیشگو بودند که در کنار موبدان همواره معتمد و مورد مشورت پادشاهان واقع میشدند. در شاهنامهی ما شاهد پیشگوییها و ستارهشماریهای اخترشناسان از دورهی پهلوانی به بعد هستیم؛ زیرا دورهی اساطیری شاهنامه مربوط به قبل از مهاجرت آریاییها به ایران است. داستانهای دوران اساطیری مربوط به آغاز خلقت بشر و آغاز بسیاری از چیزهای دیگر است.
یکی از روندهای مهم فراواقعیّت در شاهنامه، آگاهی یافتن از آینده از کانالهای مابعدالطّبیعه است. برخی از این درگاهها عبارتند از: صدای غیبی، سروش، موجودات اهورایی، سیمرغ، ستارگان، رؤیا، کتابهای پیشینیان، جام جهانبین، فال زدن و... .
اکثر سخنان اخترشناسان در شاهنامه با تکیه بر جنبههای منفی سرنوشت شخصیت داستانهاست؛ چراکه در اینگونه موارد، حقد، حرص و حسد منجر به آشوب و خونریزی و سرانجام، مرگ میشود. (منصوریان سرخگریه و توکلراد، 1389: 160) حکیم فردوسی بعد از آغاز سخن خود با نام خداوند جان و خرد، از تأثیر کواکب سخن میگوید:
به نام خداوند جان و خرد |
|
کزین برتر اندیشه برنگذرد |
در شاهنامه در حدود 41 پیشگویی از اخترشناسان دیده میشود که دربارهی اموری چون آغاز جنگ، تولّد کودکان، تولّد شاهزادگان و پهلوانان و بر تخت نشستن پادشاهان صورت پذیرفته است (نیکنام و صرفی، 1381: 158). ناشناختههایی چون خدا، اهریمن، چرخ، ستارگان و سرانجام سرنوشت و نبشته، این روندها را اداره میکنند. کارکردهای پیشگویی در شاهنامه فراوان است. برخی از آنها عبارتند از:
- خواب و رؤیا
- ماوراءالطّبیعه (سروش، سیمرغ و ندای غیبی)
- موبد و حکیم
- پادشاهان (جام جهانبین کیخسرو)
- پهلوانان (طوس و گودرز)
- فال زدن (کرم هفتواد و به فال نیک برگرفتن دختر دوکدان)
برخی پیشبینیها و ستارهشماریهای شاهنامه عبارتند از:
- پرسیدن طالع فرزندان از سوی فریدون، پس از نامگذاری آنها از ستارهشماران. «گرچه این داستان از نظر غلبهی عنصر ایرانی - اهورایی بر قدرت اهریمنی درخور تأمّل است، امّا از جهت پیشگوییهای شهریاران که جزئی از مهارت آنان به شمار میرود، اهمیت ویژهای دارد.» (منصوریان سرخگریه و توکلراد، 1389: 153)
- آمدن سروش بر فریدون و فرمان بردن ضحّاک تا دماوند کوه؛
- فرجام کار زال توسط موبدان منوچهرشاه؛
- فرجام میمون زال و رودابه از سوی اخترشناسان؛
- عاقبت کار زال پس از آنکه با نامهی سام نزد منوچهرشاه آمده، توسط موبدان و ردان و بخردان؛
- گزاردن خواب سهمناک افراسیاب توسط ستارهشماران؛
- پیشبینی سیاوش از آیندهی شوم خود از برای پیران؛ آیندهای که با وجود داشتن گنج و خواسته رخ خواهد داد. «سیاوش بر این باور است که هرگونه تلاشی بینتیجه است و ستارگان به هر شکلی که مؤثر باشند، باز در برابر تقدیر الهی ناتوانند. در پایان کارِ سیاوش، هنگامی که افراسیاب به جنگ او میرود، باز هم سیاوش شخصیتی منفعل و جبریگرا دارد.» (همان: 164)
- پیشبینی افراسیاب از پدیدآمدن شاهی از نژاد تور و کیقباد، پس از گذشتن فرنگیس و کیخسرو به همراه گیو از آب؛
- پیشبینی موبدان از لشکرکشی ایرانیان به تورانزمین و کین کشیدن بیژن از تورانیان از زبان کیخسرو؛
- جام جهاننمای کیخسرو و خبر از یافتن بیژن در کشور گرگساران؛
- خبر دادن فیلسوفان رومی از آمدن مردی از ایرانزمین و انجام سرکارگران به دست وی از زبان میرین؛
- پیشبینی نبرد بزرگ ارجاسب تورانی با گشتاسب از زبان جاماسب؛ «طولانیترین و مفصّلترین پیشبینیهای اخترشناسان در شاهنامه، پیشبینی جاماسب، وزیر گشتاسب در باب جنگهای این پادشاه با ارجاسب تورانی است.» (سرامی، 1373: 550) جاماسب در جایی دیگر، جنگ را با آمدن اسفندیار به سود ایران دانسته، فرار سالار چین سوی ترکان را پیشبینی میکند.
- پیشبینی پیروزی گشتاسب بر ارجاسب تورانی به شرط آزادی اسفندیار از بند، از سوی جاماسب؛
- پرسیدن فرجام کار اسفندیار از جاماسب از سوی گشتاسب و پی بردن به این راز که هوش او در زابلستان به دست رستم خواهد بود؛
- فرجام بد کشندهی اسفندیار از زبان دانای چین و اخترشناسان؛
- گزاردن طالع شوم شغاد و تباه کردن تخمهی سام نیرم به دست وی از سوی ستارهشماران؛
- بیان زمان و مکان مرگ اسکندر از زبان ستارهشماران؛
- اخترشناسان که به کاخ گلنار، کنیزک اردشیر رفتهاند، روز چهارم، زیجها برکنار به دربار شاه میروند؛
- پیشبینی کید هندی برای شاه اردشیر از زمان برآسودن از جنگ؛ «براساس این آیندهنگری، کید تنها راه جستن از جنگهای داخلی را آمیختن تخمهی شاپور با نژاد مهرک نوشزاد میداند؛ گرچه این پیشبینی از نظر اردشیر ناخوشایند است و او سوگند یاد میکند هرگز چنین اتفاقی نخواهد افتاد و او مهرک را از دم تیغ خواهد گذراند.» (منصوریان سرخگریه و توکلراد، 1389: 158)
- پیشبینی ستارهشماری سروشنام از هندوان و هشیار نامی از پارسیان از برای بهرام، پسر یزدگرد بزهگر در هنگام تولد وی؛
- مکان و چرایی مرگ یزدگرد بزهگر از سوی ستارهشماران؛ مرگ وی در توس و به دست یک اسب آبی خواهد بود.
- رسیدن زمان مرگ بهرام گور در بیست سالِ چهارم زندگی وی از زبان ستارهشماران؛
- پرسیدن عاقبت ازدواج انوشیروان با دختر خاقان چین از اخترشناسان؛
- سگ خطاب کردن بزرگمهر از سوی نوشینروان و به فال بد گرفتن این توهین؛
- پیشبینی انوشیروان زمان مرگ پسرش هرمز را از زبان بهرام آذرمهان؛
- عاقبت ازدواج انوشیروان و دختر خاقان چین از زبان ستارهشماران و به دستور خاقان چین؛
- به فال بد گرفتن فرستادهی ساوهشاه اقدام بهرام چوبین را؛ بهرام، سر گوسفندی را به نشانهی بریدن سر ساوهشاه سوی فرستادهی وی میاندازد.
- منع ستارهشمار به بهرام چوبین از برای جنگ در روز چهارشنبه؛ بهرام در جنگ با پرموده، پسر ساوهشاه به یاد گفتهی ستارهشمار میافتد.
- گزاردن رؤیای هرمزد دربارهی باغ و زن جادوگر و گور از سوی موبد؛
- پیشبینی مرگ آیین گشسب به دست بهرام چوبین از زبان پیرزنی؛
- فرجام نیک به تخت نشستن خسروپرویز، کشتن بهرام چوبین و وصلت با دختر قیصر روم از زبان یک راهب؛ «ستارهشماران به قیصر میگویند: خسروپرویز در جنگ با بهرام چوبین به پیروزی خواهد رسید و سی و هشت سال با قدرت بر ایران سلطنت خواهد کرد.» (منصوریان سرخگریه و توکلراد، 1389: 159)
- گفتن عاقبت کار خسروپرویز به قیصر روم از سوی ستارهشماران؛
- اخترشناسان، اختر شیرویه را برای خسروپرویز بازمیگویند. او در سال ششم پادشاهی خود از دختر قیصر، صاحب فرزندی میشود.
- پیشبینی عاقبت نبرد ایران با اعراب از زبان فرماندهی ستارهشمار و باهوش ایران، رستم پورفرخزاد در نبرد با سعد وقّاص؛ «سی ماه از جنگ قادسیه گذشته و جنگجویان ایران در ستیز با سعد وقّاص از پای درآمدهاند. سردار یزدگرد، رستم هرمزان، دل از پیروزی بر کنده است؛ زیرا ستارهشماران به او گفتهاند که دوران عظمت شاهنشاهی ساسانی سرآمده و این دودمان به پایان رسیده است.» (همان: 168)
- ادامهی پیشبینی ناکامی آیندهی سپاه ایران از زبان رستم با برادر خود؛
- و در آخرین پیشبینی و ستارهشماری شاهنامه، رستم در جواب نامهی سعد وقّاص، شکست ایرانیان را از اختر بیوفا میداند.
3-3- تصادف عینی
تصادف عینی، برآمده از بیاعتنایی عقل و خرد در نزد سوررئالیستهاست. آنها برای رویدادهای گوناگون اطرافشان به دنبال دلیل منطقی نیستند. (تاجنیا و دیگران، 1399: 53) خصوصیّت عینی این تصادف عبارت است از بازتاب ذهنیّت ما بهصورت اشتیاق در یک واقعیّت ملموس. (سیدحسینی، 1384: 851) این عنصر با تلاقی برخی حوادث و رویدادها در موقعیّتها و بافتهای سوررئالیستی همچون در حالت خلسه و یا در هنگام خواب به ناخودآگاه افراد خطور میکند؛ اینگونه که یک شاعر یا نویسندهی سوررئال، خواب را بستری برای خلق آثار فراتر از واقعیّت خویش میپندارد. (تاجنیا و دیگران، 1399: 61) لوئی آراگون میگوید: در ورای دنیای واقع، روابط دیگری هست که ذهن میتواند دریافت کند و همان اهمیت درجهی اول را دارند؛ مانند: تصادف، پندار و رؤیا. (سیدحسینی، 1384: 823)
سوررئالیستها همیشه در جستوجوی روابط میان ذهن و عین هستند و یکی از مهمترین نقشهای آنها این است که رابطهی میان پنهانترین ذهنیّتها و آشکارترین عینیّتها را بیابند. برخی از این تصادفات عینی، روشن و واضح بوده، برخی دیگر نیازمند کشف روابط بیشتر و رمزگشاییهایی هستند. «شاعر سوررئالیستها به تأثیر از اعتقادات افلاطون و رمبو، با خلق اثر سوررئالیستی در ردیف غیبگویان و نهانبینان قرار میگیرد.» (همان: 788)
سوررئالیستها با الهام از مقولهی همزمانی که یونگ مطرح کرده بود، میان روح و ماده و ذهن و عین ارتباط برقرار کرده، هر کدام را نیازمند دیگری و در حکم تأیید میدانند. تصادف عینی در نزد سوررئالیستها بر پایهی به عینیّت درآمدن قوّهی تخیّل فرد خلّاق، استوار است. «بر اثر برونافکنی میل و شوق شدید انسان در اشیا و پدیدههای موجود، اتّفاقی غیرمنتظره و غیرممکن و غیرمعمول به وجود میآید.» (یونگ، 1377: 7)
تصادف عینی بهنوعی شبیه به کشف صوفیّه است؛ یعنی لحظههای حضور الهی در هستی؛ لحظههایی که غیب در آن متجلّی میشود. (سعید (ادونیس)، 1385: 125) تصادف عینی، نوعی یکی شدن با حقیقت واقعی است که میتوان آن را با پیشگوییهای عرفا تطبیق داد. (زارعی و مظفری، 1392: 124) افزون بر کشف صوفیّانه و پیشگویی عارفانه، خرق عادت نیز در این مقوله جای میگیرد. خرق عادت، شباهت زیادی با تصادف عینی دارد؛ جایی که صوفی و شاعر سوررئال، گویا هر دو منتظر لحظهی شهود هستند، درحالیکه هیچگاه سرچشمهی این همزمانیهای شگفتآور را نیز در نخواهد یافت.
در دیدگاه مولانا، تصادف عینی یا پیشگویی، نوعی کرامت است و در نتیجهی پیوند با خدا و آگاهی از حقیقت ممکن میشود. (کولیوند و دیگران، 1397: 299) در رسالههای سهروردی، بیشتر سخنان عقل فعّال یا خرد دهم، همین تصادف عینی هستند. عقل فعّال در همهی مراحل، روح سرگردان را یاری میدهد و مدام در حال تبدیل ذهن به عین و برخورد و تصادف این دو مقوله با هم است. جلوههایی از این حالت که منطبق با تصادف عینی سوررئالیستی است، در بسیاری از روایات و حکایات نقلشده از بایزید مشاهده میشود. در تذکره الاولیای عطّار دربارهی مقام بایزید آمده است: «هرچه در خاطر او گذشتی، در حال پیش او ظاهر شدی.» (عطار، 1366: 168) داستان بایزید و پیشگویی او درباره زادن ابوالحسن خرقانی، داستان عمر و ندای غیبی و مرد چنگی در گورستان و کمک به وی، خبر دادن ابوسعید ابوالخیر از روز دقیق وفات خود، پیشبینی بهاء ولد دربارهی آشوب تاتار و کشته شدن محمّد خوارزمشاه و به عینیّت رسیدن همهی آنها، نمونههایی از پیشگوییهای عارفان در متون عرفانی است؛ پیشگوییهایی که همه گذر از فراواقعیّت به واقعیّت را طی کردهاند.
ادونیس، شاعر سوررئالیست عرب در شعر زیر، آشکارا خود را پارهای از تصادف میداند:
با چشمهایم بازی میکنم |
آندره برتون، رمانی به نام «نادیا» دارد که مثال خوبی برای مقولهی تصادف عینی است. او در حالتهای کشف و شهود و در رؤیا و خلسهی خود با شخصیّتی خیالی به همین نام سخن گفته و سرانجام هم اثری را به همین نام منتشر کرد. همچنین زنی را با همین نام در پاریس ملاقات میکند.
«اکنون نگاه نادیا به خانهها برمیگردد. میگوید: آن پنجره را میبینی؟ مثل همه پنجرههای دیگر، سیاه است. خوب نگاه کن. یک دقیقهی دیگر روشن میشود و رنگش، قرمز خواهد شد. یک دقیقه میگذرد. پنجره، روشن میشود. پردههای قرمز دارد.» (برتون، 1383: 86)
برتون در جنگ جهانی اول با سمت دستیار روانپزشک در مرکز درمانی ارتش فرانسه به جبهه اعزام میشود و تحت تأثیر پیشگوییهای یک جوان روانپریش که محل اصابت نارنجکها را از روی تپه پیشبینی میکرد قرار میگیرد. (علیزاده و دستمالچی، 1391: 132)
بنژامن پره، یکی از هنرمندان بنام سوررئالیسم در سلّول زندان، روی یکی از پنجرههایی که به آنها رنگ آبی مالیده بودند، طرح عدد 22 را کشف میکند و آزادی خود را در روز بیست و دوم ماه، مرتبط با این کشف میداند. (سیدحسینی، 1384: 849)
سوررئالیسم نهتنها در ادبیّات، بلکه در هنرهای دیگر از جمله نقاشی نیز کارهای مهمی انجام داده است. بهعبارتی میتوان گفت که نقّاشی نیز به صورت مسألهی روانیِ دوران مدرن درآمده است. ازاینرو بیان دو نمونه از تصادف عینی در این هنر، خالی از لطف نیست. لئوناردو داوینچی، پنج قرن پیش، مسأله گذر از ذهنیّت به عینیّت را به شاگردان خود درس داده بود. «او شاگردانش را وادار میکرد تابلوهای خود را روی در و دیوارهای کهنه بکشند.» (همان: 876) هدف او از این کار به عین درآوردن هر آنچه در ذهن آنها وجود داشت بود. این واقعیّتها بیانگر تمایلات درونی آنها به شمار میرفت.
چند سال پیش از آن که گلوله، جمجمهی آپولینر را سوراخ کند کریکو، تابلویی از چهرهی او نقّاشی کرده است که پیشگویانه است؛ زیرا در این تابلو، جای زخمی که بعدها در شقیقهی شاعر ایجاد شد و باقی ماند، دیده میشود. (سیدحسینی، 1384: 848)
پیشتر گفته شد که یکی از بسترهای تولید تصادف عینی، عالم خواب و رؤیاست و از سویی سوررئالیستها را میتوان با خلق آثار فراواقعی در ردیف نهانبینان و پیشگویان قرار داد. در میان عناصر سوررئالیستی موجود در شاهنامه، دو عنصر خواب و رؤیا و پیشبینیها بهوفور یافت میشود. بنابراین میتوان تصادف عینی را در شاهنامه، زاییدهی خواب و رؤیا و پیشبینی دانست؛ آنهایی که از مرحلهی فراواقعیّت عبور کرده و به دنیای واقعیّتها پا نهادهاند. خواب سیاوش، خواب افراسیاب، خواب گودرز، پیشبینی کیخسرو، خواب کتایون، پیشبینی ستارهشماران یزدگرد، پیشگویی نهانبینان خسروپرویز و خواب انوشیروان، سازندهی تصادفهای عینی شاهنامه هستند.
اولین تصادف عینی شاهنامه و گذار از ذهنیّت به عینیّت را در داستان سیاوش میبینیم. «سیاوش در شاهنامه، نمادی از پاکی، بیگناهی، آزاردیدگی و کمال آدمی در برابر خرد اهریمنی است.» (یاحقی، 1378: 486) سیاوش به دنبال خوابی سهمگین که از آیندهی شوم خود خبر میداد و آن را برای فرنگیس بازگو کرده بود، اینک لحظه به لحظه آن رؤیا و پیشبینی را در زمان مرگ خود میبیند:
چو از لشکر و شهر اندر گذشت |
|
کَشانش ببردند هر دو به دشت. |
افراسیاب پس از ضحاک، شریرترین چهرهی شاهنامه است. او مظهر ِکینتوزی و پیمانشکنی است و این دو خصیصه را بسیار زیاد در او دیدهایم. (حمیدیان، 1383: 252-253) در اولین کینکشی ایرانیان از تورانیان، فرامرز، ورازاد را از پای درمیآورد. نوندی نزد افراسیاب از مرگ ورازاد خبر میرساند. افراسیاب با شنیدن این خبر غمگین شده، به یاد گفتههایی میافتد که از بخردان و اخترشناسان شنیده بود و اینک در شرف رخ دادن است:
وز آن سو، نوندی بیامد ز راه، |
|
به نزدیکِ سالارِ توران سپاه، |
سرانجام گیو، کیخسرو را مییابد، آن هم پس از هفت سال؛ آن هم زمانی که کاملاً ناامید شده است: «عمل قهرمانانهی او در جستوجو کردن و یافتن کیخسرو در توران و آوردنش بر تخت شاهی ایران است که به او جاودانگی بخشیده است و اینکه او نیز در متون زردشتی بهصورت یکی از جاودانان درآمده، از همین رهگذر است.» (حمیدیان، 1383: 268) اینک زمان برآوردهشدن خواب گودرز فرارسیده است. سروش در خواب گودرز، گیو را ناجی و یابندهی کیخسرو معرفی کرده بود:
بدو گفت گیو: «ای گَوِ سرفراز! |
|
خِرَد را به نامِ تو آمد نیاز. |
افراسیاب سرانجام برای بار دوم گرفتار میشود. بنا بر گفتهی هوم پارسا، گرسیوز را چرم گاو بر کتف میدوزند و بدین نیرنگ، افراسیاب را که از شکنجهی برادرش جان به لب آمده، از پناهگاه خود بیرون میکشند. افراسیاب با خود میگوید: من این روز بد را به خواب دیده بودم. اینک خواب او تعبیر خواهد شد:
بینداخت آن گِرد کرده کمند؛ |
|
سرِ شهریار اندر آمد به بند. |
کیخسرو در قلمرو حماسه، پادشاهی آرمانی و نمادین است. او داوطلبانه از زندگی دنیوی کناره میگیرد و به سبب چنین مرگی که نماد غروب در اوج پاکی است، از جاودانان است. (پرنیان و بهمنی، 1391: 100) پیشبینی کیخسرو دربارهی آمدن باد و بوران و برف و ماندن پهلوانان در میانهی سرما به وقوع میپیوندد. فریبرز و گیو و تعدادی از پهلوانان در میان برف ناپدید شده، از میان میروند و این در حالی است که کیخسرو قبل از آنکه از دیدگان همگان ناپدید شود و به دیدار یزدان برود، آنها را از این امر آگاه کرده بود. اکنون زمان تحقّق این امر فرارسیده است:
ببودند و خوردند چیزی که بود؛ |
|
ز خوردن، سویِ خواب رفتند زود. |
قیصر در بزمگاهی، همهی بزرگان و نامآوران و یلان را فراخوانده تا شوی مناسبی برای دخترش کتایون برگزیند. کتایون درحالیکه پسش بخردان و در پیش او پرستاران ایستادهاند، گشتاسب را از دور میبیند و میگوید: آن خوابی که دیده بودم، از نهان سر برکشید و این همان به مرحله عینیّت رساندن رؤیای شاهزاده است:
همی گشت بر گِردِ ایوانِ خویش، |
|
پسش بخردان و پرستار پیش |
یزدگرد، پدر بهرام گور بود که پس از مرگ برادر خود (بهرام شاپور) به پادشاهی نشست و چون هفت سال پادشاهی کرد و نیرومندی یافت، از مهربانی خود به مردم کاست و ستم پیشه کرد. (رستگار فسایی، 1379: 1137)
یزدگرد بنا بر پیشبینی ستارهشماران در توس و به دست اسب آبی کشته میشود. پیشتر اخترشناسان به او گفته بودند که مرگ وی در چشمهای به نام «سو» است. یزدگرد سوگند میخورد که به آنجا نرود. سه ماه از این ماجرا میگذرد. روزی خون از بینی پادشاه میآید و پزشکان، درمان او را رفتن به چشمهی «سو» میدانند و سرانجام طبق پیشبینی، یزدگرد در همان چشمه و به دست اسبی سیه سمّ و شیرکش کشته میشود:
چو زین برنهادش، برآهِخت تنگ؛ |
|
نجنبید، بر جای، تازان نهنگ. |
سالها قبل ستارهشماران به خسروپرویز گفته بودند که مرگ او میان دو کوه سیمین و زرین، به دست یکی بنده و دور از گروه است. اکنون زمان به بار نشستن سخن ستارهشمار است. خسروپرویز از دست پسرش شیرویه به داخل باغ خود فرار کرده، سرانجام به دست بندهای بیبها کشته میشود. خسروپرویز، زرهی خود را کوه زرین و آسمان بالای سر خود را کوه سیمین میداند و خود چشم به راه رسیدن مرگ خویش میماند:
چو بشنید از زادفرّخ سخن، |
|
دلش بَد شد از روزگارِ کهن؛ |
آخرین تصادف عینی شاهنامه در حملهی اعراب به ایران عملی میشود. یزدگرد با سپاهیان خود نزد ماهوی سوری و مرزبانان خراسان پناهنده میشود و این در حالی است که به یاد خواب انوشیروان میافتد. انوشیروان در خواب دیده بود که صدهزار از تازیان مست و مهارگسیخته به اروندرود آمده و دود آتش به آسمان میرود. آتش در آتشکدهها میمیرد و جشن نوروز و سده هم از بین میرود.
انوشیروان دیده بُد این به خواب |
|
کز این تخت، بپراگَنَد رنگ و آب. |
4- نتیجهگیری
از میان شاخصهای نهگانهی سوررئالیسم، دو شاخص رؤیا و تصادف عینی در شاهنامه یافت شد. در میان عناصر فراواقعی موجود در شاهنامه، پیشبینیها، اخترشناسی و ستارهشماریها هرچند زیرمجموعهی سوررئالیسم ذکر نشده، ازآنجاییکه از آینده و فراواقعیّت به ما خبر میدهند، آنها را ذیل رؤیا میتوان برشمرد. در شاهنامه، 35 مورد پیشبینی، 17 مورد خواب و رؤیا و 9 مورد تصادف عینی وجود دارد.
نکتهی مهم در باب تصادف عینی، تفاوت آن با خواب و رؤیاست؛ زیرا بسیاری از خوابها، رؤیاها و ستارهشماریهای شاهنامه در مرحلهی ذهنیّت مانده و به عینیّت نرسیدهاند. در تصادف عینی، فرد از نتیجهی رؤیای خویش خبر داده، آن را در عالم واقع با چشم سر میبیند و این همان تصادف عینی یا مرحلهی گذر از فراواقعیّت به واقعیّت است. گذر از فراواقعیّت به واقعیّت دربارهی شخصیّتهایی همچون سیاوش، گودرز، کیخسرو، افراسیاب، کتایون، یزدگرد بزهگر، خسروپرویز و یزدگرد رخ میدهد.
سیاوش لحظهبهلحظه پیشبینی خود برای فرنگیس را در لحظهی مرگ خود میبیند. گیو پس از هفت سال، کیخسرو را یافته و رؤیای گودرز به وقوع میپیوندد. پیشبینی کیخسرو دربارهی آمدن برف و بوران با مرگ تعدادی از پهلوانان، درست از آب درمیآید. افراسیاب با کشته شدن ورازاد، راز ستارهشماران را مقابل چشم عیان میبیند و در جایی دیگر در روز مرگ خود با گفتن این جمله (که من این روز بد را به خواب دیده بودم) با چشم سر، تقدیر خود را میبیند. کتایون با دیدن گشتاسب از میان سیل خواستگاران از نهان سر برکشیدن خواب خود گفته و یزدگرد بزهگر هم علیرغم همه تمهیدات، موبهمو مطابق با پیشبینیها در چشمه سو و به دست اسب آبی کشته میشود. خسروپرویز براساس گفتهی ستارهشماران و عیان دیدن جزئیاتی که آنها گفته بودند، چشم به راه رسیدن مرگ خویش میماند و سرانجام آخرین تصادف عینی شاهنامه را یزدگرد، آخرین پادشاه ساسانی، هنگامیکه پناهندهی ماهوی سوری و مرزبانان خراسان است، میبیند. انوشیروان در خواب تاختن تازیان مست به اروندرود و مردن آتش آتشکدهها را دیده بود.
منابع
- اسعد، محمدرضا (1387)، «بازتاب خواب و رؤیا در شاهنامه فردوسی»، ادبیّات عرفانی و اسطورهشناختی، دانشگاه آزاد تهران جنوب، س4، ش13: ؟.
- بابازاده اقدم، عسگر و یعقوب نوروزی (1399)، «نگاهی به مکتب سوررئالیسم و جلوههایی از آن در قیصر امینپور»، فصلنامهی مطالعات ادبیّات تطبیقی، دوره 14، ش53: 485-506.
- برتون، آندره (1383)، نادیا، ترجمه کاوه میرعبّاسی، چاپ اوّل، تهران: افق.
- بهار، مهرداد (1386)، پژوهش در اساطیر ایران، چاپ هشتم، تهران: آگاه.
- پرنیان، موسی و شهرزاد بهمنی (1391)، «بررسی و تحلیل نمادهای بخش اساطیری شاهنامه»، متنشناسی ادب فارسی (مجلّهی دانشکدهی ادبیّات و علوم انسانی اصفهان)، دوره 48، ش 1: 91-110.
- تاجنیا، کیمیا و دیگران (1399)، «پیشگفتارهای سوررئالیسم در سیرالعباد، منطقالطیر و دفتر سوم مثنوی»، مجلّهی زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه آزاد مشهد، دوره 16، ش1: 50-67.
- ثروت، منصور (1395)، آشنایی با مکتبهای ادبی، چاپ چهارم، تهران: سخن.
- جعفری، فرشته (1395)، «سوررئالیسم در مثنوی معنوی»، عرفانیات در ادب فارسی (ادب و عرفان)، س7،: 147-165.
- حدیدی، جواد (1373)، از سعدی تا آراگون، چاپ اول، مرکز نشر دانشگاهی.
- حمیدیان، سعید (1383)، درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی، چاپ دوم، نشر ناهید.
- ذوالفقاری، محسن و دیگران (1395)، «شیوههای انعکاس سوررئالیسم در رمانهای معاصر و تفاوت و شباهتهای آن با مبانی غربیاش»، فصلنامهی تخصّصی سبکشناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، س9، ش 2، ش پیاپی 32: 243-261.
- رستگار فسایی، منصور (1379)، فرهنگ نامهای شاهنامه، جلد 2، چاپ دوم، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- رمضانی، معصومه (1393)، «تحلیل رؤیای جریره و کتایون در شاهنامه با تأکید بر نظرات یونگ»، زن و فرهنگ، س5، ش19: ؟.
- زارعی، علیاصغر و علیرضا مظفری (1392)، «مکتب سوررئالیسم و اندیشههای سهروردی»، دوفصلنامهی ادبیّات عرفانی دانشگاه الزهرا، س5، ش9: 105-135.
- زمردی، حمیرا (1382)، نقد تطبیقی ادیان و اساطیر در شاهنامه، خمسه و منطقالطیر، چاپ اوّل، تهران: زوّار.
- زندی، معصومه (1393)، «ترجمه شاهنامه و تأثیر آن در آثار هوگو، لامارتین و کوپه»، فصلنامهی علمی - پژوهشی زبان و ادب فارسی، دانشکدهی ادبیّات و زبانهای خارجی دانشگاه آزاد سنندج، س6، ش 18: 47-72.
- سرامی، قدمعلی (1373)، از رنگ گل تا رنج خار، چاپ دوم، تهران: علمی و فرهنگی.
- سرلو، خوان ادواردو (1389)، فرهنگ نمادها، ترجمه مهرانگیز اوحدی، داستان.
- سعید، علی احمد (ادونیس) (1376)، پیشدرآمدی بر شعر عربی، ترجمهی کاظم برگ نیسی، چاپ اوّل، فکر روز.
- ......................... (ادونیس) (1385)، تصوّف و سوررئالیسم، ترجمهّ حبیب رضایی، تهران: سخن.
- سیّدحسینی، رضا (1384)، مکتبهای ادبی جهان، جلد 1، چاپ سیزدهم، تهران: نگاه.
- ......................... (1384)، مکتبهای ادبی جهان ، جلد 2، چاپ دوازدهم، تهران: نگاه.
- شمیسا، سیروس (1388)، نقد ادبی، چاپ دوم، تهران: میترا.
- ....................... (1390)، مکتبهای ادبی، چاپ هشتم، تهران: قطره.
- عطّار، فریدالدّین (1366)، تذکره الاولیاء، تصحیح محمّد استعلامی، چاپ پنجم، تهران: زوار.
- علیزاده، ناصر و ویدا دستمالچی (1391)، «مطالعهی تطبیقی خرق عادت در ادبیّات عرفانی و سوررئالیستی»، مجلّهی زبان و ادب فارسی (نشریّهی دانشکدهی ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه تبریز)، دورهی 65، ش225: 121-141.
- غزنی، سرفراز (1374)، دانش ستارهشناسی و نجوم فردوسی، به کوشش دکتر غلامرضا ستوده، تهران: دانشگاه تهران.
- غلامپور دهکی، سکینه و علیمحمّد پشتدار (1394)، «بررسی تطبیقی کارکردهای پیشگویی در حماسههای بزرگ جهان»، ادبیّات عرفانی و اسطورهشناختی، س11، ش41: 251-281.
- فتوحی، محمود (1385)، بلاغت تصویر، چاپ اوّل، تهران: سخن.
- فردوسی، ابوالقاسم (1388-1383)، نامهی باستان (ج 1، 3، 5، 6، 7، 9)، ویرایش و گزارش از میرجلالالدّین کزّازی، تهران: سمت.
- کزّازی، میرجلالالدّین (1393)، رؤیا، حماسه و اسطوره، چاپ هفتم، تهران: مرکز.
- کولیوند، فاطمه و دیگران (1397)، «واکاوی تشابه و افتراق مؤلفههای سوررئالیسم و مؤلفههای مشابه در مثنوی معنوی»، فصلنامهی ادبیّات عرفانی و اسطورهشناختی، دانشگاه آزاد تهران جنوب، س14، ش52: 277-305.
- گلی، احمد و رقیه رجبی (1389)، «خواب در شاهنامه، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی»، کهننامهی ادب پارسی، س1، ش1: 73-92.
- محمودی، خیرالله و مهرنوش دژم (1390)، «بررسی روانشناسانه رؤیاهای شاهنامه»، ادبیّات عرفانی و اسطورهشناختی، دانشگاه آزاد تهران جنوب، ش 24: ؟.
- منصوریان سرخگریه، حسین و لیلا توکلراد (1389)، «تأثیر کواکب در پیشگوییهای شاهنامه»، پژوهشنامهی ادبیّات تعلیمی، دوره 2، ش5: 147-172.
- منصوریان سرخگریه، حسین و بهجت تربتینژاد (1390)، «نقد و تحلیل رؤیا در شاهنامه»، پژوهشهای زبان و ادب فارسی، دوره 3، ، پیاپی 12: 93-112.
- نیکنام، میرزاحسین و محمّدرضا صرفی (1381)، «پیشگویی در شاهنامه»، مجلّهی مطالعات ایرانی، ش2: 153-172.
- یاحقّی، محمّدجعفر (1378)، فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیّات فارسی، فرهنگ معاصر.
- یونگ، کارل گوستاو (1377)، انسان و سمبولهایش، ترجمهی محمود سلطانیه، چاپ اوّل، تهران: جامی.
Title: The Reality and Hyper-Reality of an Objective Accident in Ferdowsi's Shahnameh
Maryam Rezabeigi[4]
Mir Jalalaldin Kazzazi[5]
Khalil Baygzade[6]
DOI: 10.22080/RJLS.2022.23192.1286
Abstract:
Surrealism is automatic writing, inscribing and writing freely, i.e. without the dominance of intellect; it is the expression of inductive thought without the supervision of wisdom and regardless of any artistic or ethical oversight. It can be said that this school is the result of the growth of psychology in the 20th century and, hence, psychological encounters with literature. Surrealists called the relationship between mind and the real thing the objective accident. The effects and instances of this objective crash which is based on reality will be clearly seen in epics as its echoes are woven into the mythological, epic and literary structure of Ferdowsi’s Shahnameh. The purpose of this article is examining the surrealistic explanation of the dream and prediction of reality and objective crash in Ferdowsi's Shahnameh through an analytical, descriptive approach, which has been reviewed and explained. The main question of this research is the frequency of the objective accident index and its differences with the surreal elements of dreams and predictions. Research findings indicate that the application of sleep and dreams are 17 times, star counting and predicting 35 times and passing through the reality or objective accident 9 times, as a completely surrealistic indicator in Ferdowsi’s Shahnameh. Objective accidents on characters such as Siavash, Goodarz, Keikhosro, Afarsiab, Katayun, Yazdgerd, Khosrowparviz and Yazdgerd, the last Sasanian king. The realization of the dream of these people and seeing it with one’s eyes is the same difference between sleep and dreams and predictions with an objective accident in Shahnameh.
Keywords: Ferdowsi’s Shahnameh, Surrealism, Truth and Reality, Objective Accident.
Extended abstract:
Surrealism officially began in 1924 by André Breton and three others who issued a statement. Surrealism can be the result of the growth of psychological science in the 20th century and the consequent encounter of psychology and literature. Surrealism, like Romantics, were familiar with Eastern mysticism before. This school was also influenced by contemporary Persian literature, and poetry movements like the new wave and the poetry of volume.
Looking at ancient literary works, including Shahnameh, from the viewpoint of literary schools of the world, will reveal the lasting secret of these works. In this paper, with the study of Surrealism and the introduction of its various indices, two indices of Shahnameh, i.e. dream and objective accident and frequency have been expressed.
This paper is a library research conducted through a descriptive - analytical method.
In Shahnameh, there are 17 dreams. Ferdowsi’s view about the dream is a mixture of national culture and Islamic belief, as he stresses at the beginning of the dream of Anushiravan, which makes it useless. The dreams of Shahnameh are divided into three groups: dreams of kings, dream of heroes and sleep of women. Zahhak, Kubat, Afrasiab, Keikhosro, Kied, Babak and Anushiravan are the kings of Shahnameh that have dreams.
Siyavash, Goudarz, Toos and Bahram are heroes of heroes whose sleep is mentioned in Shahnameh. Katayun and Jarireh are two queens of Shahnameh that Ferdowsi has talked about. The predictions and stars are of the characteristics of the epic works in the world and we see such predictions in the course of chivalry in Shahnameh. The abundance of stars in Shahnameh is about 35.
Gheibi, Soroush, divine creatures, Simorgh, stars, dreams, ancient books, the world cup, and Fal are some of the portals in the metaphysics in Shahnameh. The objective coincidence is the neglect of reason and reason with Surrealism. Objective coincidence is somehow similar to the discovery of Sofia. Passing from real to reality or objective coincidence has been mentioned in Shahnameh.
Among the nine indicators of surrealism, two images of vision and objective accident were found in the Shahnameh and predictions can also be dreamed in the dream. In this account, we have about 35 predictions and 17 dreams about Shahnameh. An objective accident, transition from subjectivity to objectivity or truth also occurred 9 times in the Shahnameh. We first see an objective accident in Siavash’s story and the latest in an Arab attack on Iran. Concrete accidents happen in characters such as Siavash, Gudarz, Keikhosro, Afrasiab, katayun, Yazdgerd, Bezehgar, Khosroparviz and Yazdgerd.
We are grateful to all the scientific consultants of this paper
References
[1]- دانشجوی دکتری زبان و ادبیّات فارسی، دانشگاه رازی کرمانشاه، ایران، رایانامه: m.rezabeigi1035@gmail.com
[2]- استاد زبان و ادبیّات فارسی، دانشگاه علامه طباطبایی، ایران، (نویسنده مسؤول) رایانامه: mirjalal.kazzazi.i@gmail.com
[3]- دانشیار زبان و ادبیّات فارسی، دانشگاه رازی کرمانشاه، ایران، رایانامه: kbaygzade@yahoo.com
[4] PhD student of Persian language and literature, Razi University Kermanshah, Iran, email: m.rezabeigi1035@gmail.com
[5] Professor of Persian Language and Literature, Allameh Tabatabaei University, Iran, (Responsible Author) Email: mirjalal.kazzazi.i@gmail.com
[6] Associate Professor of Persian Language and Literature, Razi University Kermanshah, Iran, e-mail: kbaygzade@yahoo.com
References