A study of Max Weber's theory of social action in Bijan Najdi's story "Sohrab Koshan Night

Document Type : Original Article

Author

Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Yadegar-e-Imam Khomeini (RAH) Shahre Rey Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran.

Abstract

Sociology, as one of the main mechanisms for the transmission of historical, social, political, moral relations, etc., is of considerable importance. Because the reflection of the foundations of the society of an era and the recognition of its various values expresses the various thoughts and ideas of a culture. Among these, literary works due to having different cultures and customs as well as sociological relations and relations, play a major role in the transfer of social mechanisms, a clear example of this is the Shahnameh of Ferdowsi. This work for the benefit of various periods of heroism, mythology, and history, provides a suitable platform for critique and analysis of contemporary works influenced by itself. With regard to this, the present study has descriptively-analytically explained the basics of the political sociology of Sohrab Keshan's night story, as one of the stories influenced by Shahnameh. , As a hero (Morteza who is deaf and dumb), introduces relationships and relationships that in the logical course of human life today need sociological thinking. Because it is in the context of Morteza's society and the numerous actions of individuals and their thoughts and ideas that the incident of his bitter death occurs. To critique the foundations of sociology based on the ideas of Max Weber, based on the element of reason and reality, as well as mental structures and social actions, provides rationality

Keywords


علمی

جامعه شناسی ادبی  داستان شب سهراب کشان براساس نظریه‌ی‌ کنش اجتماعی ماکس وبر وعقاید سوسیالیستی آن

فرشته ناصری*[1]

 

 

 

10. 22080/RJLS. 2022. 23580. 1300

 

تاریخ دریافت:
2 خرداد 1401

تاریخ پذیرش:
19 خرداد 1401

تاریخ انتشار:
25 دی 1400

 

چکیده

جامعه شناسی ،به عنوان یکی از اصلی ترین سازوکارهای انتقال روابط ومناسبات تاریخی ،اجتماعی ،سیاسی ،اخلاقی و.. از اهمیت قابل توجهی برخوردار است . زیرا  انعکاس  مبانی ساختاری جامعه ی یک دوران وشناخت ارزش های گوناگون آن  ، بیانگر افکار واندیشه های متعدد یک فرهنگ است. در واقع آنچه را که به عنوان مبانی جامعه شناسی می شناسیم در واژه ی سوسیالیسم نمود وبروز می یابد.زیرا سوسیالیسم با تاکید بر دوعنصر جامعه خواهی وجامعه گرایی ،به تبیین روابط ومناسبات سیاسی ،اقتصادی ،اجتماعی وفرهنگی  می پردازد که هدف آن ایجاد نظم اجتماعی واقتصادی مبتنی بر برابری است.به معنای آن که تمامی قشرها وطبقات جامعه سهمی برابر ومساوی در سود همگانی داشته باشند. در این میان آثار ادبی به دلیل برخورداری از فرهنگ ها و آداب ورسوم مختلف وهمچنین روابط ومناسبات جامعه شناختی، نقش عمده ای را در انتقال سازوکارهای اجتماعی  ایفا می کنند ،نمونه ی بارز این امر ،شاهنامه ی فردوسی است .این اثر به جهت بهره مندی از دوره های گوناگون پهلوانی ،اساطیری و تاریخی، بستر مناسبی را جهت نقد وتحلیل آثار معاصرمتاثر ازخود را فراهم می  آورد. با عنایت به این امر پژوهش حاضر به روش توصیفی تحلیلی به تبیین مبانی سوسیالیستی داستان شب سهراب کشان براساس دیدگاه ماکس وبر،به عنوان یکی از داستان های متاثر از شاهنامه پرداخته است.نتایج پژوهش بیانگر آن است که این داستان به دلیل بهرهگیری نویسنده از ساختار شخصیتی متفاوت ،به عنوان قهرمان( مرتضی که کر ولال است) ،روابط ومناسباتی را مطرح می کند که در سیر منطقی زندگی امروز انسان ها نیاز به تفکرجامعه شناسانه دارد. زیرا در بستر جامعه ی مرتضی وکنش های متعدد افراد وافکار واندیشه های آنان است که حادثه ی مرگ تلخ او رخ می دهد.از این رو این داستان به دلیل انعکاس کنش های اجتماعی یک موقعیت مکانی که  متاثرازحوادث وشخصیت های شاهنامه ی فردوسی است ،بسترمناسبی را جهت نقد وبررسی مبانی سوسیالیستی مبتنی بر اصول اجتماعی  و عقاید ماکس وبر،با تاکید برساختار کنش های اجتماعی بر مبنای عنصر خرد ،واقعیت وهمچنین ساختار های ذهنی ، عقلانیت و...فراهم می آورد.

کلیدواژه ها:
شب سهراب کشان ،سوسیالیسم،بیژن نجدی ،ماکس وبر،جامعه شناسی

 

 

1      مقدمه

بررسی وتبیین روابط ومناسبات جامعه شناسی ، به عنوان یکی از مهمترین سازوکارهای اجتماعی یک سرزمین، از اهمیت قابل توجهی برخوردار است .در این میان توجه به پیشینه ی آثار شکل گرفته در هردوره ،می تواند بیانگر مناسبات گوناگون اجتماعی ،سیاسی واخلاقی گوناگونی باشد ،که موقعیت تاریخی یک سرزمین را به خوبی در خود آشکار سازد.نمونه ی بارز این امر شاهنامه ی فردوسی است. شاهنامه‌ی فردوسی ،به عنوان یکی از ارزشمندترین متون ادبی کهن ،دارای روابط ومناسبات گسترده ای در حوزه ی اجتماع وسیاست است. این اثر با برخورداری از دوره‌های متعدد تاریخی، پهلوانی  واساطیری، در یک نظام وساختار داستانی ،به اثبات هویتی می پردازد که از گذشته های دورنسل به نسل ارتقا یافته  وشکل وساختاری استواربه خود گرفته است.

با توجه به آنکه جامعه شناسی فهم رفتار جمعی انسانها است، به نحوی که بتواند الگوی یکسان یا ساختار یکنواختی را درسطح جامعه ایجاد کند، می توان اذعان نمود شناخت سطوح اندیشه گانی در یک اثر،جهت انتقال ذهنیت به عینیت و یافتن سازه ها و ساختارهای زندگی جمعی انسان ها ،در این میان، از اهمیت قابل توجهی برخوردار است.از این رو بررسی ونقد روابط ومناسبات جامعه شناسی یک اثر بر مبنای نظر اندیشمندان این حوزه به جهت تبیین  محتوای یک اثر بر اساس اصول جامعه  شناسی ،امری حائز اهمیت است.یکی از اندیشمندانی که افکار وعقاید او در تبیین مبانی جامعه شناسی وکنش های اجتماعی از اهمیت ویژه ای بر خوردار است ،ماکس وبر است.

او با ارائه ی سازوکارهای متعدد عقلانی وساختارهای ذهنی ،به تبیین کنش اجتماعی مبتنی بر شیوه ی تفهمی وعقلانیت پرداخته است.از این رو افکار وی به عنوان یکی از راهبردی ترین منابع نقد ساختار جامعه وعملکرد افراد آن ،با تکیه برمبانی سوسیالیستی ،ازاهمیت ویژه ای برخوردار است.

 مبانی گسترده ی زبان و ادبیات فارسی ،با برخورداری از سازوکارهای اجتماعی والگوی عرفی، شفاهی ویا کتبی پذیرفته شده ی رفتار جمعی انسانها با برخورداری از مضامین گوناگون اجتماعی ،سیاسی وتاریخی ، طیف عظیمی از روابط ومناسبات متعدد یک جامعه را به خوبی در خود نمایان می سازد . در واقع این  مناسبات ،دارای مبانی ارزشمندی است ،که در اثر تجربه ها ، کنش ها و واکنش های انسانها در طی زمانهای متعدد به دست آمده است.

در این میان شاهنامه ی فردوسی ،به عنوان یکی از آثار ارزشمند زبان وادبیات فارسی با بهره گیری از مبانی گسترده ی تاریخ اصیل ایران باستان ،ادب و سلوک رفتاری ایرانیان را در پهنه ی تاریخ، با   پهلوانان و وزیران و شاهان خردمند نشان می دهد. آنچه در جامعه شناسی  شاهنامه فردوسی، مطرح می گردد، بیان ادب از زاویه دید دهقانان یعنی طبقات متوسط و آزاد اندیش متعهد روستایی است، که با دارایی اجدادی خویش سعی در زنده کردن خاطره هاو سنت های باستانی ایران داشتند.حال به تبعیت از این امر داستان هایی در طی زمان های متعدد صورت گرفت که هریک گویای یک مضمون اجتماعی ،تاریخی وسیاسی، با بیانی ساختاری  است.

  داستان شب سهراب کشان ،به عنوان یکی از داستان های دوره ی معاصر با تاثیر پذیری از شاهنامه ی فردوسی و داستان رستم وسهراب ،یکی از آثار قابل توجه درحوزه ی ادبیات داستانی به شمار می رود .این اثر به جهت برخورداری از مولفه های اجتماعی ،تاریخی  واخلاقی، طیف عظیمی از مبانی جامعه شناسی را به خود اختصاص می دهد. از این رودر پژوهش حاضر به تبیین مراتب کنش های اجتماعی این داستان برمبنای اندیشه های ماکس وبر واصول مکتب سوسیالیسم پرداخته ایم.

2      سؤالات پژوهش

1-کدامیک از مضامین داستان شب سهراب کشان دارای روابط ومناسبات جامعه شناسی ورویکرهای سوسیالیستی است ؟

2-عنصرجامعه وکنش های اجتماعی ،چگونه مبانی اجتماعی شاهنامه را در داستان شب سهراب کشان هدایت کرده است ؟

3-الگوها  واصول یادگیری اجتماعی  ماکس وبر تا چه حد در تبیین مبانی جامعه شناسی داستان شب سهراب کشان سودمند است ؟ 

در خصوص مبانی جامعه شناسی وروابط ومناسبات  گسترده ی آن  تابحال پژوهش های متعددی به رشته ی تحریر در آمده است اما در خصوص تبیین مبانی جامعه شناسی  در داستان شب سهراب کشان برمبنای اصول فکری ماکس وبرودیدگاه سوسیالیستی وی ،تاکنون  تحقیق مستقلی صورت نگرفته است.

 در ادامه به ذکر نمونه هایی از پژوهش های صورت گرفته پیرامون این اثر ، می پردازیم :

1-غلامحسین شریفی ولدانی و محمد چهار محالی ،(1391)،بازتاب اسطوره رستم وسهراب  در شب سهراب کشان بیژن نجدی.در این پژوهش به بازتاب وتبیین وتطبیق عناصر داستان رستم وسهراب وداستان شب سهراب کشان بر اساس سازوکارهای شخصیت های متعدد آن ،پرداخته شده است.

2-حمید عبدالهیان ،فرنوش فرهمند ،(1391)نقد شالوده شکنانه ی دو داستان از بیژن نجدی (روز اسب ریزی وشب سهراب کشان ).در این پژوهش ضمن بیان وقایع متعدد وساختارهای داستانی هر یک از این دوداستان،به نقد وتحلیل شالوده شکنانه ی  این دو اثر برمبنای عقیده ی جان درایدا بر مبنای ساختارهای  فرهنگی وباورهای پذیرفته شده،  پرداخته شده است.

3-ابراهیم سلیمی کوچی ،محسن رضاییان(1394) بینامتنیت ومعاصر سازی حماسی در شب سهراب کشان  بیژن نجدی.در این پژوهش به تحلیل مراتب ومناسبات بینامتنیت وبازسازی جلوه های حماسی در داستان شب سهراب کشان پرداخته شده است.

3      مبانی نظری پژوهش

پیش از بحث وبررسی و نقد وتحلیل روابط ومناسبات اجتماعی این اثر بر مبنای دیدگاه ماکس وبر ،به تبیین مبانی اصلی وبنیادین این پژوهش می پردازیم.

3-1. سوسیالیسم

  جامعه‌خواهی یا جامعه‌گرایی معنای معادل واژه ی سوسیالیسم است. (علیزاده ،1391 :978) در واقع سوسیالیسم، اندیشه‌ای سیاسی ،اقتصادی ،اجتماعی وفرهنگی است که هدف آن ایجاد نظم اجتماعی و اقتصادی مبتنی بر برابری است، به معنای آن که تمامی قشرها و طبقات جامعه سهمی برابر ومساوی در سود همگانی داشته باشند. (هارنکر،1368: 964) آنچه که بستر اصلی مبانی جامعه شناسی  را فراهم می آورد، عقاید، نقطه نظرات عمومی، شخصیت ها، وحرکت‌های اجتماعی است. در واقع«جامعه را می‌توان گروه بندی متمایز و به هم پیوسته‌ای از افراد انسانی دانست، که در مجاورت یکدیگر زندگی می‌کنند و رفتارشان با عادات، هنجارها و اعتقادات مشترک فراوانی مشخص می‌شود که آن را از گروه‌بندی‌های انسانی دیگر که عادات، هنجارها و اعتقادات آشکار متفاوتی دارند، متمایز می‌کند.» (راش ،1377 :9) و این امر حاکی از آن است که انسانها در تعامل با یکدیگرودر روابط ومناسبات زمانی ومکانی متعدد ،به ساختارهای مشابهی دست می یابند که به تدریج تشکیل یک اجتماع کوچک را می دهند که در مقایسه با یکدیگر ازساختارهای متفاوتی برخوردارند.«اصطلاح جامعه‌شناسی را نخستین بار اگوست کنت ،فیلسوف و متفکر فرانسوی، در قرن نوزدهم برای مشخص کردن علم مربوط به جامعه به کار برد. متفکران پیش از وی برای نامگذاری این علم از اصطلاح «فیزیک اجتماعی» استفاده می‌کردند.» (دوورژه،1377:13)عنوان فیزیک اجتماعی، عنوانی عام برای ساختارهای اجتماعی افراد یک جامعه و سازوکارهای اخلاقی واجتماعی متعدد آن ها بود.

در واقع «جامعه‌شناسی شناخت منشأ تکامل، ساختار و کار ویژه‌های گروه‌های اجتماعی، شکل‌های آنها، قوانین، آداب و رسوم، شیوه‌های زندگی، اندیشه، عمل و مشارکت آن‌ها در فرهنگ و تمدن بشری است و می‌کوشد اصول عام پدیده‌ها و روابط اجتماعی را کشف کند و قوانین دگرگونی و رشد جامعه را بر پا دارد.»(عالم ،1385 :65) از این رو این عنصر یکی از مهمترین ساختارهای درونی جامعه است که روابط ومناسبات زندگی جمعی انسان ها را در دوره های مختلف ثبت نموده وبه شکل تکامل یافته تری به دوره های بعد انتقال می دهد. «واحد تحلیل در جامعه‌شناسی، جامعه است با این خصیصه که جامعه ،پدید ه های مجزا، دارای انسجام درونی و خود سامان بخش است.»(نش،1388 :19) یکی از جامعه شناسانی که اندیشه‌های او در مبحث کنش های اجتماعی فراگیر شد ،ماکس وبر است.

3-2.ماکس وبر واندیشه های او

ماکسیمیلیان کارل امیل وبر(Karl Emil Maximilian)،جامعه شناس،تاریخدان ،حقوقدان واستاد اقتصاد سیاسی آلمانی بود.که به عنوان یکی از نظریه پردازان مهم توسعه ی مدرن جهان غرب شناخته می شود.ایده های وی به طور عمیق بر نظریه ی اجتماعی وپژوهش اجتماعی تاثیر گذاشت. ماکس وبر جامعه‌شناسی را علم فراگیر کنش اجتماعی می‌دانست. او به خاطر تأکید تحلیلی بر کنشگران فردی، از بسیاری از پیشینیانش مانند اسپنسر، زیمل، مارکس و … متفاوت بود، زیرا که تحلیل جامعه‌شناختی آنها بیشتر بر شکل‌های ساختاری - اجتماعی مبتنی بود. در واقع وبر تأکید اصلی‌اش متوجه معانی ذهنی‌ای است که انسان‌های کنشگر به کنش‌های خود نسبت می‌دهند و جهت گیری‌های متقابل این کنش‌ها را در چارچوب زمینه‌های تاریخی - اجتماعی مورد بررسی قرار می‌دهند.پژوهش‌های جدید نشان می‌دهد برخی از نظریه‌های وبر، از جمله علاقه او به جامعه‌شناسی ادیان شرق آسیا و عناصر نظریه افسون‌زدایی، در واقع از تعامل وبر با شخصیت‌های رازگونه ی آلمانی معاصر شکل گرفتند. وبر در جامعه‌شناسی خود، کنش اجتماعی را به چهار دسته کنش تقسیم‌بندی کرده :کنش غایتمندانه ی معقول و هدفدار-کنش های معطوف به ارزش-کنش های عاطفی و احساسی-کنش های سنتی.( فروند،1383 :100 و101)

 آنچه را که به لحاظ محتوایی ،جامعه شناسی وبر را از پیشینیانش متمایزمی کند،تعریف متفاوت او از جامعه شناسی است .این امر از ملاحظات روش شناختی اوناشی می شود.تاکید اصلی وبر متوجه معانی ذهنی است که انسان های کنش گر به کنش هایشان  نسبت می دهند وجهت گیری متقابل این کنش ها را در چارچوب زمینه های تاریخی –اجتماعی مورد بررسی قرار می دهند.(کوزر،1379: 299)وبر در کتاب اقتصادوجامعه ،در تعریف جامعه شناسی می گوید:"جامعه شناسی علمی است که مبادرت به فهم تفسیری کنش اجتماعی می کند،تا از این رهگذر به تبیین علی روند وجلوه های آن دست یابد .کنش عبارت است از تمام رفتارهای انسانی  که در آن فرد کنشگر ،معنای ذهنی را به رفتارش نسبت می دهد.کنش در این معنا ممکن است مشهود یا صرفا درونی وذهنی باشد...کنش در صورتی اجتماعی است که به صرف معنای ذهنی که فرد یا افراد کنش گر به آن نسبت می دهند،رفتار دیگران را به حساب آورده و بر اساس آن جهت گیری شود." (کرایب ،1382 :94) آنچه که بستر اصلی  مبانی جامعه شناسی  وبر را فراهم می آورد، عقاید، نقطه نظرات عمومی، شخصیت ها، و حرکت‌های اجتماعی است. در واقع وی باکمک نمونه های مثالی خود درمکان و زمان سفر می کند، دست به تطبیق‌های کلان می زند. ابزار نمونه مثالی او به عنوان یک ابزار کلان ،امکان تعلیل و تطبیق را بین غرب وشرق عالم  برای اوفراهم می آورد .این نکته صحیح است که نوع مثالی برساختی سوبژکتیو محسوب می شود ولی این سوژه ها به تبعیت از کانت مجهز به ابزار ومقوله های پیشین تحلیلی جهان شمول هستند(وبر،1382 :162)

جامعه شناسی وبری در وجه غالب آن برپارادایم تفسیری استوار است.از نظر وبر جامعه شناسی،علمی است که می خواهد از طریق تفهم تفسیری «رفتار اجتماعی» به تبیین علل و تشریح مسیر ومعلول های آن دست یابد.«کردار» تازمانی« رفتار »انسانی تلقی می شود که فرد یا افراد عامل ،به نوعی «کنش» که دارای معنای ذهنی است دست می زنند.مقصود ماکس از «کنش» ،«رفتار معنادار وهدفمند» است .درجامعه شناسی تفهم تفسیری وبر ، اصطلاح«رفتار اجتماعی»در مورد فعالیت هایی به کار می رود که برحسب معنا ومقصودی که افراد عامل برای آن قائل هستند یا نسبت می دهند با رفتار دیگران مرتبط بوده وبر اساس آن جهت گیری داشته باشد.(وبر ،1367 :33).

وبر معتقد است کنش در صورتی اجتماعی است که به صرف معنای ذهنی که فرد یا افراد کنشگر به آن نسبت می دهند ،رفتار دیگران را به حساب آورده وبدین ترتیب بر اساس آن جهت گیری شود.در تعریف«وبر» سه معیار نهفته است :اول ،آنکه اشخاص در کنش باید رفتار دیگران وحضور یا وجود آنها را در نظر داشته باشند.دوم ،آنکه باید دارای ارزش نشانه ای (نمادین)برای دیگران وکنش دیگران هم ارزش نمادین (سمبلیک)برای خود فرد داشته باشد تا منظور یکدیگر را بفهمند.معیار سوم در تعریف وبرآن است که رفتار افراد دریک کنش اجتماعی تحت تاثیر ادراک آنها از معنای کنش دیگران  وکنش خودشان قرار دارد .کنش اجتماعی از نظر وبر یک حرکت معنادار است .کنش قابل فهم است و ما برای این که آن ها را بفهمیم باید به کنشگر مراجعه کنیم.

کنش اجتماعی می تواند رفتار گذشته، حال وآینده باشد. کنش می تواند غیر اجتماعی باشد این در صورتی است که رفتار متوجه  اشیا بی جان باشدوکنش اجتماعی فعال کنشی است که واکنش را در پی دارد در حالی که کنش اجتماعی غیر فعال واکنشی به دنبال ندارد.

کنش از نظر وبر با رفتار منفعلانه ی ناب متفاوت است ،رفتار منفعلانه فرایند ذهنی ومعنایی را به همراه خود ندارد واین رفتار مورد نظر جامعه شناسی وبر نیست .کنش رفتار معنی دار است واز روی قصد انجام می شود .کنشگر به عواقب کنش خویش توجه دارد.کنش های اجتماعی از درون نشات می گیرند وتحت تاثیر جهان بینی وطرز تفکر انسان‌ها هستند از ترکیب کنش اجتماعی در جامعه نظام های اجتماعی به وجود می آید وبرای فهم این نظام‌ها بایستی به تقسیم بندی وتفکیک کنش های اجتماعی پرداخت.

در جامعه‌شناسی تفسیری وبر، روش و رویکرد نظریه‌ی پژوهشگر در فهم و تفسیر کنش اجتماعی با یکدیگر آمیخته اند.برای وبر، معنا به دومفهوم به کار می رود. نخست به معنای موجود در کردار بالفعل یک عامل خاص در وضعیت تاریخی معین دلالت می کند ویا نمایشگرمعنای کلی وتقریبی است که می توان آن را به تعدادمعینی از افراد عامل نسبت داد .دوم ،«نوع مثال» معنای ذهنی که جنبه ی مفهومی دارد وبه عامل فرضی یک نوع مفروض عمل نسبت داده می شود. (وبر ،1367 :33). این نکته را بیشتر به منظور باز اندیشی درباره ی «نوع مثال»مطرح می کنیم وبر برای تحلیل رفتار اجتماعی به بر ساخت الگوهایی از رفتار مثال نوعی دست می یازد تا بعد آن ها را با انواع واقعی رفتار که در طی تحقیقاتش مشاهده می کند، مقایسه نماید.(وبر ،1367 :18) از نظر وبر باید تمام تعاریف وفرمول های مفهومی جامعه شناسی بر معنای نوع یا انواع مثالی آن ها بیان شود.

به نظر وبر، اصحاب مکتب تاریخی ،سوبژکتیو را به خطا، با اراده‌ای یکی می گرفتند که چنان رها وآزاد است که گویی غیر عقلانی ومحاسبه ناپذیر ونامتعین است.وبر این خطا را در مقاله ی مه یر چنین پاسخ می دهد که «محاسبه ناپذیری »موهبت دیوانگان است و بالاترین سنجه ی تجربی «احساس آزادی»به کنش های مرتبط  است که ما از انجام عقلانی آنها آگاه هستیم یعنی در فقدان «اجبار»فیزیکی وروانی «تاثرات»

عاطفی واختلالات «تصادفی»در وضوح قضاوت ،که ما در آن آشکارا هدفی مفروض را با «ابزاری»دنبال می کنیم که حداکثر تناسب را در قلمرو شناخت ما یعنی  بر حسب قوانین تجربی دارند.)1241994:، (weberعبارتی مشهور در اقتصادوجامعه وجوددارد که«جامعه شناسی به دنبال صورت بندی مفاهیم نوعی ویکریختی های تعمیم یافته ی فرایند تجربی است.این امر جامعه شناسی را از تاریخ متمایز می کند.تاریخ به تحلیل علی و تبیین کنش وساختارها وشخصیت های فردی ای گرایش داردکه واجد اهمیت فرهنگی هستند»(19:  1922weber) وبر در فصل گروه‌های دینی کتاب اقتصاد وجامعه استدلال نموده است که«ذهن آدمی به سوی طرح سوالات اخلاقی ودینی گرایش دارد، ذهن، به طرح سوال درباره نیازمادی تمایل ندارد؛بلکه دارای وسواسی درونی به فهم جهان در قالب یک جهان معنادار است وشروع به گزاره سازی درباره آن می کند»(وبر ،1367 :116)

3-3. ادبیات داستانی

عرصه‌ی وسیع آثار ادبی و روابط و مناسبات گسترده ی آن را می توان به جهت بیان روایت از یک دوره‌ی خاص، به عنوان یک سند معتبر تاریخی به شمار آورد. در این میان ادبیات داستانی، به دلیل انعکاس میزان بالایی از  واقعیت های جامعه‌ی روزگار نویسنده، از درجه‌ی اهمیت ویژه‌ای  برخوردار است. زیرا آنچه روایت می شود، دغدغه ای است که بر ذهن نویسنده و عموم جامعه حاکم گردیده ونویسنده با ترسیم یک داستان نظامند، اندیشه های درونی خود را با سخن گفتن از زبان شخصیت‌های داستان بیان می کند .آنچه که در این نوع نویسندگی حائز اهمیت است، ساختار بنیادین داستان‌ها بر اساس شخصیت‌های متعدد است، که بر مبنای ذهنیت نویسنده و با افکار و نامی منحصر به فرد معرفی می شوند، تا خواننده از ابتدای امرضمن ترسیم موقعیت مکانی وزمانی آن دوره، روند شکل گیری شخصیت های داستان را نیزدریابد.لازم به ذکر است که این گونه روایت ها بیشتر در قالب نثر نمود وبروز می یابند. در این راستا ادبیات داستانی، با برخورداری از روابط و مناسبات ویژه‌ی خود، سهم عمده‌ای از انتقال سازوکارهای اجتماعی و مراتب گسترده ی آن را، به خود اختصاص می دهد. در واقع « ادبیات داستانی ، بر آثار منثوری دلالت دارد که از ماهیت تخیلی برخوردار باشد .غالبا به قصه، داستان کوتاه، رمان و انواع وابسته به آن ها، ادبیات داستانی می گویند.»( میرصادقی،۱۳۹۰ :14) 

همانطور که اشاره شد در تبیین مبانی اصلی واولیه روایت های داستانی با روابط ومناسباتی روبه رو می شویم که هر یک بر مبنای موقعیت داستانی خاص وشرایط زمانی ومکانی منحصر به فرد، در پی اثبات نکات ومضامینی در حوزه نقدو تحلیل عناصر داستانی هستند.

«روی آوردن به مبانی ادبیات داستانی در زمان مشروطیت در ایران آغاز شد، خواندن داستان‌ها یا رمان‌های ترجمه شده، ذهن خوانندگان ایرانی را با نوعی از هنر داستان نویسی غرب آشنا کرد.در زمان پیش از آن نیزمردم با قصه خوانی ، خو گرفته بودند و این نوع قصه‌های عامیانه به ظاهر هدفی جز سرگرمی نداشتند و بیشتر برای ستایش خوبی ها و بزرگداشت خصایل نیک و فضیلت های اخلاقی به وجود آمده بودند. بعد از انقلاب مشروطه، نویسندگان سعی کردند که به مسائل اجتماعی و رنج‌های بشری و طبقات محروم بپردازند و از این رو تحت تأثیر ادبیات داستانی غرب و آموختن أصول داستان نویسی آن ، رمان گونه هایی توأم با انتقاد از اوضاع اجتماعی ایران نوشتند.» (همان: ۱۹)

ادبیات داستانی، یکی از زیر شاخه های ادبیات روایتی است که بنا بر تعاریف مختلفی که از آن ارائه شده است ،دارای دو ویژگی مهم است. نخست آن که به نثر نوشته می شود و دوم آن که بر اساس روایت ،بنا نهاده می شودواز طرف دیگر کاملا منطبق با دنیای واقعی نیست ، بلکه رگه هایی از تخیل و فرا واقعیت در آن جلوه ای محسوس دارد . به عبارت دیگر ادبیات داستانی می تواند مبتنی بر امور واقع باشد و نزدیکترین انطباق ممکن را با قصه اش و چیزهایی که عملا در جهان رخ داده اند ،حفظ کندو یا بسیار خیال بافانه باشد و درکی را که از ممکنات معمول زندگی داریم زیر پا بگذارد.» (اسکولز، ۱۳۸۷: ۵)در این  راستا ،بیان سازوکارهای متعدد زندگی اجتماعی ،در قالب داستان کوتاه ،از درجه اهمیت بالایی برخورداراست.از این رودر ادامه به ذکر روابط ومناسبات  متعدد داستان کوتاه می پردازیم.

3-4. داستان کوتاه

داستان کوتاه ومولفه‌های ساختاری آن، نقش قابل توجهی را در انتقال روابط و مناسبات جامعه بر مبنای حوادث و رویکردهای متعدد آن در جامعه ایفا می کنند.داستان کوتاه ، ترجمه ای است از اصطلاح انگلیسی «short story» مترادف و هم معنی با« novel» که اصطلاحی فرانسوی است. داستان کوتاه معمولا دارای یک ماده مرکزی است که حوادث و وقایع دیگر برای تکمیل آن واقعه آورده می شود.« داستان کوتاه، آن گونه که امروز می شناسیم عمر نسبتا کوتاهی دارد و در قرن نوزدهم ظهور کرده است. در این قرن «ادگار آلن پو» و «نیکلای واسیلی گوگول»داستان کوتاه را بنیاد نهادند.این دو نویسنده ، یعنی «پو» و «گوگول» از نویسندگانی هستند که از آن ها به عنوان پدران داستان کوتاه، به مفهوم امروزی نام می برند، تأثیری که هر کدام از آن ها بر داستان کوتاه نویسان، بعد از خود گذاشته اند از اهمیت بنیادین بسیاری برخوردار است.» (میرصادقی،۱۳۹۰: ۱۸۰)  با نگرشی عمیق در داستان های کوتاهی که در جوامع امروزی با آنها مواجه هستیم، می توان این گونه اذعان داشت ،که هریک از آنها بر مبنای عملکرد و رفتار انسانهای گوناگونی که در طی تاریخ زیسته اند،شکل گرفته است .با بررسی عمیق این داستانها می توان به وقایعی دست یافت که تاریخ بر انسان ها  وارد ساخته وپس از طی زمانی متمادی  در حکم سازه اصلی یک داستان ،ازاهمیت ویژه ای برخوردار گردیده است.نوشتن داستان کوتاه، بی ارتباط با شرایط جامعه صنعتی نبود، زیرا شهروندان جامعه صنعتی فرصت زیادی برای خواندن کتاب های پرحجم نداشتند ،ازاین روبا بهره گیری از مناسبات گسترده‌ی این کتب، به نکات ومضامین متعددی در زمانی مطلوب دست می یافتند.

 داستان کوتاه به انواع گوناگونی تقسیم می شود که به اجمال در این تعریف کلی گنجانده می شوند :

  1. «داستان هایی که حادثه پردازانه اند و لحظه ها و موقعیت های نمونه ای شخصیت داستان را تصویر می کنند، به طوری که خواننده به خصلت و کیفیت زندگی نوعی این شخصیت پی می برد.
  2. داستان هایی که نمادین و تمثیلی اند، بطوریکه در طی داستان، خصوصیات اخلاقی و روانی شخصیت ها تصویر می شود. در داستان کوتاه، شخصیت ها احتیاج ندارند با زمان پیش بروند، احتیاج ندارند که پیر شوند و ممکن است اصلا شخصیتی نداشته باشد. داستان های کوتاه جذاب بسیاری است که شخصیت آن‌ها، لامکان و بی زمانند و اسمی هم برای خود ندارند و از آن ها با نام های کلی یاد می شود و از محل ومسکن آن ها هم با مفاهیم کلی و عمومی اسم برده می شود.» (همان : ۲۸۷)

 نکته لازم به ذکر پیرامون تعیین نقش شخصیت های داستانی ،تعریفی است که نویسنده بر مبنای دغدغه ی ذهنی خود به پردازش آن پرداخته .بطوری که در بسیاری از داستانها اغلب با شخصیتی روبه رو هستیم که درحکم قهرمان داستان یا توجه همگان را جهت مرتفع ساختن مشکلات خود فرا می خواند ویا به عنوان عنصر یاریگر سعی در استحکام نقش پذیری نقش عناصراصلی داستان دارد که  از مسیر روایت داستان خارج نشده و حتی تغییر مسیرندهند. در داستان کوتاه نویسنده به یاری یک طرح منظم، شخصیتی اصلی را در یک واقعه اصلی نشان می دهد و این اثر بر روی هم تأثیر واحدی را القا می کند.یکی از نکات مهمی که در نقد وبررسی داستان کوتاه قابل اهمیت است شرح وقایعی است که بامهارت نویسنده ارتباط مستقیم دارد .بطوریکه با اشاره به سازوکارهای اصلی وقانونمند هدف خود را در متنی کوتاه به نویسنده القا می کند. بنا به نظر « اوکانر » : «اگر رمان را با پیچیدگی رابطه ی شخصیت ها و گستردگی ماجراها می سنجیم ، داستان کوتاه  با ایجاز، فشردگی و شدت تأثیرش تشخص می یابد. در داستان کوتاه، زندگی کاملی باید در چند دقیقه خلاصه شود، آن دقایق باید به دقت انتخاب و با تابشی اسرار آمیز روشن شوند. فروغی که به ما امکان می دهد تا گذشته، حال و آینده را در آن واحد تشخیص  دهیم.» (میرعابدینی، ۱۳۸۵: ۸).

  یکی از نویسندگان برجسته ی دوره ی معاصر که در ترسیم فضای داستانی با بیان توصیفات دقیق وموشکافانه از مسائل روز جامعه توفیق یافته ، بیژن نجدی است .

3-5. بیژن نجدی

  بیژن نجدی نویسنده‌ای با ذوق ادبی است که داستان‌هایش در سبک های واقع گرایی وفرا واقع گرایی نمود وبروز یافته است. وی از پیشگامان داستان نویسی پست مدرن در ایران است ،نشانه‌های واقع گرایی در بخش های مختلف برخی از  داستان های وی از زندگی ملموس شخصیت ها  ونشانه های سبک فرا واقعیت  گرایی وهمزاد پنداری با اشیای بیجان ،کاملا مشهود است. ویژگی بارز بیژن نجدی، استفاده فراوان از قریحه شاعری است .وی از استعاره‌ها وتشبیهات فراوانی در متن آثار خویش بهره برده. او از جمله نویسندگان برجسته معاصر ایرانی است که از پدر و مادری گیلانی در خاش زاهدان متولد شد، از زندگی او اطلاعات چندانی در دست نیست ، جز این که در سال 1342 در رشته ی ریاضیات از دانشسرای عالی تهران فارغ التحصیل شد. «نجدی دبیر ریاضیات بود و بعضی از شاعرانه ترین داستان-های روزگار ما را نوشت، بی آن که با استفاده از واژگان مألوف و قراردادی نثر شاعرانه،زبانش «ادبی» شود. او، برای آفرینش حس و حالی نامتعارف، با وهم ورؤیا، با ایجاد پرتویی بر عادی ترین اشیاء و فعال کردن آنها از طریق برقراری ارتباط بین آنها و احساس و عمل شخصیت‌ها، خواننده را به درکی دیگر گون از واقعیت می رساند. سه مجموعه داستان به نام های «یوزپلنگانی که با من دویده اند» (۱۳۷۳). «دوباره از همان خیابان ها (۱۳۷۹) و «داستان های ناتمام» (۱۳۸۰) از او منتشر شده است. (میرعابدینی، ۱۳۹۰، ۲۹4-۲۹۳). نجدی با استفاده از نمادهای متنوع به شکلی پیچیده و چند لایه به کار خود، هویتی منحصر به فرد بخشیده است واین امر در اثر شاخص وی با عنوان یوز پلنگانی که با من دویده اند بیش از بیش نمود وبروز یافته است.»

 3-6. یوزپلنگانی که با من دویده اند

مجموعه ی داستان «یوزپلنگانی که با من دویده اند »، یکی از بهترین آثار بجا مانده از بیژن نجدی است که در سال 1374جایزه ی قلم زرین بهترین اثر را، به خود اختصاص داد.

داستان های این کتاب، نمونه ی گویایی از داستان های شاعرانه اند. که زبان شاعرانه ی آنها با استفاده از صناعات مختلف ادبی ، امری کاملا مشهود است.

نکته ای که در سرتاسر این اثر به عنوان یکی از ویژگی های منحصر به فرد خودنمایی می کند، بهره گیری نجدی از کلام آهنگین، بر مبنای موضوعیت و موقعیت داستانی مناسب است.

نجدی در این مجموعه داستان ها، با استفاده از زاویه دیدهای متفاوت و آمیختن تکنیک های گوناگون، روایت هایی  چون جریان سیال ذهن، خودگویی وجان بخشی به اشیاء بی جان( علاوه بر آفرینش تصاویر زنده و جاندار نمایشی و داستانی)، خواننده را وادار به حضور در داستان می کند و چالش  های فکری و احساسی جدیدی را پیش روی او قرار می دهد.

نکته‌ی دیگری که این اثر در پی اثبات آن است روابط ومناسباتی است که در طول روایت رخ داده و این داستان با عنایت به آن مناسبات ، در پی ایجاد یک گره داستانی ،با الهام از شخصیت‌هایی که گاه وجود خارجی ندارند وگاه آنقدر نمادین هستند که لزومی به ذکر آنها نبوده، شکل می گیرد. از این رو این مخاطب است که روایت داستان را بر دست می گیرد وبه عنوان یکی از قهرمانان اثر با هدفی خاص ، شالوده اصلی را طرح ریزی نموده وبارخدادهایی که برای شخصیت ها حادث می شود، همزاد پنداری می کند” .شاید بتوان گفت که مقصود نجدی از یوزپلنگان، تجارب، مصائب، دردها، رنج هایی است که پابه پای او در زندگی پیش آمده اند و در این بیشه ی حیات با او دویده اند."(فیضی ،1397 :68 )

این کتاب بر بستر یک جریان زیبای اندیشه و کلام، در عین برخورداری از شخصیت‌پردازی متناسب، فضا سازی ساختاری ومنحصر به فرد با برخورداری از طرح و پیرنگی خاص و با پیشروترین شکل قصه‌های  امروز بر مبنای عناصر زیبایی‌شناسی کلام، شکل گرفته است. نگاه نجدی به مسائل ،روشن و امروزی است او با اندیشه‌های درونی مردم سرزمینش همزاد پنداری نموده و سعی دارد هربار ماجرای یک تن از آنها را وارد داستان خویش سازد.

با عنایت به آنچه ذکر شد، توجه به آثارشکل گرفته در یک دوره، در تبیین مبانی جامعه شناسی آن دوره ، با رویکردهای منحصر به فرد، در جهت بیان دغدغه‌های یک جامعه وسازوکارهای درونی آن ،امری اجتناب ناپذیر است.یکی از آثاری که در انعکاس این روابط ومناسبات متناسب با رویکردهای جامعه شناسی عصر حاضرتوفیق یافته، داستان شب سهراب کشان است.

3-7. داستان شب سهراب کشان

  شب سهراب کشان، عنوان نماد گونه ای است برای بیان یک روایت داستانی وتاریخی که در عصر حاضر و بر مبنای نام اسطوره های اصیل ایرانی نظیر: رستم، سهراب، سیاوش واسکندر، شکل گرفته است.

نکته‌ی قابل توجه در این داستان، شخصیت مرتضی است که به دنبال کشف حقایق وحوادثی است که، ذهن جستجوگر وی را به خود معطوف ساخته تا جایی که به قسمتی از آنها پی برده و  هنوز به کشف مناسبات جزیی دغدغه های ذهنی خویش  دست نیافته  است. از این رو با ذهنی جستجوگر به دنبال  کشف وقایع می رود.

داستان با تصویر  اسطوره‌های  اصلی شاهنامه ی فردوسی  در پرده ی نمایش ،توسط یک نقال (سید)آغازمی شود. آنچه که به لحاظ مبانی جامعه شناسی ارزشمند است، گزینش شخصیت هایی است که هر یک در شاهنامه با عملکرد ویژه ی خود جهت بیان ساختارهای اجتماعی ،اخلاقی ، سیاسی و... بسیار تاثیر گذار بوده واینک در روایتی دیگر منجر به خلق داستانی دیگر گردیده اند.

 اوج اندوه نویسنده در تبیین نقش تمام شخصیت‌های داستان خویش است، به خصوص شخصیت اصلی این اثر،مرتضی، که کرولال است و براساس یک اندیشه ی درونی غالب در ذهن، به دنبال کشف حقیقت است.

درواقع گزینش شخصیت مرتضی وترسیم عناصر شخصیت پردازی او از جانب نویسنده ،بیانگر نمایی از افراد یک جامعه است که از حقایق اصلی جلال وشکوه پیشینه ی  تاریخی خود  اطلاعات جامعی ندارند ،اما ذهن جستجوگری دارند که می خواهند در عصر خود حقایقی از تاریخ گذشته ی  را دریابند ودر لابلای آن به سازوکارهای اخلاقی وفلسفی زندگی نیز، دست یابند. این امر همان بستر اصلی مبانی جامعه شناسی یک سرزمین است، زیرا سخن از رویدادها، نبردها، جانفشانی‌ها، تاخت،وتازها، سلطه‌ها و چیرگی‌هایی است که بستر ایجاد حوادث بسیاری را در طول تاریخ رقم زده واین امر در کنار  شناخت اسطوره ها وعملکردهای تاثیر گذارافرادی شاخص وهمچنین روابط ومناسباتی که بیانگر نقش آفرینی آن ها در طی زمانهای متعدد بوده ،حاکی از یک روایت تاریخی وداستانی با پیکره ی مبانی اجتماعی وسازوکارهای آن است.

نکته حائز اهمیت در این داستان ، شکل گیری  شخصیت مرتضی ،در شخصیت اسطوره ای سهراب در شاهنامه ی فردوسی است.

سازوکارهایی که فردوسی در ترسیم شخصیت سهراب در شاهنامه از آن بهره برده، دارای مضامین متعددی نظیر : مظلومیت،جوانی ،بی قراری ،پرسش گری ،ناکامی و....است ،که تمام توصیفات نجدی را  پیرامون دوره ی جوانی مرتضی ، تشکیل می دهد.داستان با توصیف وضعیت جسمانی مرتضی  که کرولال است،آغاز می شود ونویسنده قصد دارد با این تصویر،حس ترحم خود را به شخصیت سهراب در شاهنامه  ابراز دارد. از این رو روابط ومناسبات شخصیت پردازی مرتضی را بر مبنای شخصیت سهراب ،قرار می دهد.  مرتضی  از دیدن پرده­خوانی سیّد و جنگ رستم و سهراب به وجد آمده است،گویی در شخصیت خود وسهراب تشابهاتی را می بیند .او شبانه بی­تابِ دانستن پایان نبرد پدر وپسر، به دنبال سیّدِ پرده­خوان به خانه­ی قهوه­چی می­رود (این امر همان اندیشه ی سهراب در شاهنامه است  که جهت کشف حقایق وبه ویژه یافتن پدر،به دنبال راه ونشان است.) و او را نمی­یابد. از این رو برای یافتن سیّد به سمت قهوه­خانه حرکت می کند.و او را می بیند، اما سیّد به علت خستگی حاضر به نقل ادامه ی ماجرا نیست.

 مرتضی وقتی نمی­تواند مقصود خود را به سیّد بفهماندکه مشتاقانه وبی صبرانه خواهان  دانستن پایان این داستان شوم است ، پرده رادر آغوش می کشد که آن را با خود ببرد ولی در جریان کشمکش بین او و سیّد ( که فکر می­کند، مرتضی خیال دزدیدن پرده را دارد)، با افتادن چراغ زنبوری، قهوه­خانه به آتش کشیده می­شود و هر دوی آن­ها در آتش می­سوزند.

 به این شکل مرگ مرتضی و سهراب بر هم منطبق می­شود و مرتضی نیز مانند سهراب  در  غفلت و ناآگاهی کشته می­شود  وسیّد نیز مانند رستم ناخواسته اسباب مرگ سهراب را فراهم می آورد.وجه تفاوت این دوداستان در این است  که بین رستم وسهراب نسبت پدر فرزندی وجود دارد اما در داستان مرتضی وسید نه تنها این امر دیده نمی شود، بلکه شخصیت مرتضی برای سیدکاملا بیگانه است.

به نظر می رسد شخصیت سید در حکم قانون گذاری است که می بایست مراتب اجتماعی را به همگان گوشزد کند. ازاین روبا مقاومت بر اندیشه‌ی خود در نقش یک عنصر کاریزماتیک، به ایفای نقش خود، یعنی اجرای قانون در داستان وروایت می پردازد و آنقدر کلام و پرده خوانی او استوار است که کشش و جاذبه ای خاص برای ببیندگان رقم می زند تا جایی که به عنوان یک اصل در اذهان آن ها پذیرفته می گردد وبه دنبال کشف ادامه‌ی کنش ها و واکنش های داستان همواره تلاش می کنند.

شخصیت‌های متعددی که در مسیر داستان برای ایجاد روال منطقی متن جهت بیان مبانی جامعه شناسی یک روستا ویک جامعه، نقش آفرینی می کنند ،عبارتند از :مرتضی ، سیّد، مادر و پدر مرتضی، صاحب قهوه­خانه و تصویر شخصیت­های شاهنامه( که در پرده حضور دارند) نظیر همچنین: (رستم، سهراب و تهمینه،سیاوش ،اسفندیارو...)

با عنایت به ساختار پژوهش حاضردر ادامه  به تبیین مبانی جامعه‌شناسی و کنش‌های اجتماعی مبتنی بر عناصر سوسیالیستی  داستان شب سهراب کشان  می پردازیم.

4      بحث و بررسی

 4-1. تبیین مبانی جامعه شناسی ادبی داستان بر مبنای اندیشه های ماکس وبرودیدگاه سوسیالیستی آن

4-1-1.کنش های غایتمند ومعقول وهدفدار

ماکس در توضیح کنش غایتمندانه ی معقول و هدفدار بیان داشته است که در این نوع کنش، فرد در کنش‌ها و رفتارهایش، اهداف و وسایل رسیدن به آن اهداف را به شکل معقولانه انتخاب می‌کند.

این امر در داستان ،در شخصیت های گوناگونی نظیر:مرتضی ،سید ،کودکان و... نمود وبروز می یابد.بطوریکه در شخصیت مرتضی ،در روابط ومناسبات فکری اودر تعامل با سایر انسان ها رخ می دهد .هنگامی که او به دنبال کشف حقیقت است.با ذهنی جستجوگروکنش های معقول ،مراحل را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد .قدم نخست او کشف ادامه ی ماجرای پرده ی نمایش است، اما چون آن را نمی یابد ،اهداف وراهکارهای دیگری را در ذهن جستجو می کند تا به هدف اصلی خود ،یعنی فرجام نبرد سهراب ورستم برسد. مرتضی قهرمان اصلی این اثر، یک شخصیت نوعی و تیپی از کودکان کرولال  است. در واقع مرتضی، دارای ویژگی های منحصر به فردی است که برقراری ارتباط او با افراد وجامعه اطرافش روابط ومناسبات ویژه ای را می طلبد.زیرا تمام گفت­و­گوهای او با ایماء واشاره  در مقابل پدر و مادرش مطرح می­شود. در واقع مرتضی نماد افرادی است که مسئولیتی به او محول گردیده ومی بایست با آینده نگری آن را کشف نموده تا بتواند حقایقی را در سطح جامعه برای آیندگان بازتاب دهد.از این روکنش اومعقول وروی به تعالی است. مصداق بارز این امردر مبانی سوسیالیستی، تحقق اهداف اجتماعی ،سیاسی ،فرهنگی واخلاقی ،با روش های گوناگون در میان افراد یک جامعه است که گاه به نتایج سودمندی نیز می انجامد.

شخصیت دیگری که نقش آن بر اساس کنش اجتماعی هدفمند ومعقول قابل رویت است، سید پرده خوان است .سید در این داستان دارای شخصیتی دوبعدی است،  که در وجودش دو شخصیت، نمودوبروز می­یابد او از یکسو در شخصیت نقال واز سوی دیگر در شخصیت  رستم، نقش نمایی می کند.طرح ریزی شخصیت سید کاملا جامع و تاثیرگذارصورت گرفته .زیرا اوحامل پیامی است که می بایست قهرمان اثر را در پی کشف حقیقت در فراز ونشیب های متعددی قرار دهد تا کنش های او برای همگان ارزشمند گردد زیرا اگر مرتضی در مقابل پرده ی نمایش سکوت می کرد ،مانند هزاران کودک کر ولالی بود که کشف دنیای اطرافش برای او فرقی نداشت ،اما این امربا نقش نمایی هدفمند نجدی پیرامون طرح ریزی شخصیت سید ،شکل متفاوتی به خود  می گیرد ومرتضی  در سیرمنطقی داستان با شناخت ارزش ها، مسیری را رو به کمال وحقیقت می پیماید.از این روکنش های اومعقول ومنطقی است. سید نقال، گذشته نگر است و مرتضی آینده نگر. اوبرای کشف حقیقت جان خود را به خطر می اندازد.که این امر همان کنش معقول وارزشمندی است که در پی کشف حقیقت حاصل می گردد.مصداق بارز این امردر ساختارهای سوسیالیستی جوامع، حضوریک عنصرکاریزماتیک به عنوان اصلی ترین شخصیت متفکرودارای اقتداری منحصر به فرد است، که با برخورداری ازافکار واندیشه های متعالی سیاسی، اخلاقی ،اجتماعی ،نقش قابل توجهی در پیشبرد اهداف یک جامعه دارد.

 افراد دیگری که درصحنه ی داستان نقش موثری ایفا می کنند ،شخصیت بچه هاست .«بچه ها در اطراف پرده ی نمایش زیر سپیدار حلقه زدند تا حقایقی از تاریخ را دریابند.»(نجدی ،1373 :35) در واقع آنان نماد افرادی  خودآگاه هستند که جهت تبیین مبانی وعناصر جامعه در حال بالندگی ورشد فکری اند.آنها در هنگام ذکر صلوات نیز با سایر افراد روستا هم نوا می شوند .«بچه ها جیغ خودشان را روی صلوات بزرگتر ها کشیدند »و«تا سیاه شدن رگ های گردنشان داد کشیدند »(همان:32)  با توجه به روابط ومناسبات متعدد مبانی سوسیالیستی ،فریاد بلند کودکان می تواند پیام آور اتحاد ونوعی جانفشانی  افرادی باشد  که به فراخور شرایط زمانی ومکانی در محیطی واحد ومشخص  گرد هم آمدند وهدف مشترکی را جهت تعالی جامعه ی روزگار خود دنبال می کنند.

 

4-1-2. کنش های معطوف به ارزش ها

ماکس وبرهمچنین دربارهٔ کنش معطوف به ارزش ها می‌گوید که این نوع کنش برای تحقق یک هدف ذاتی انجام می‌شود، هدفی که به خودی خود ارزشمند نیست (نظیر: رفتن به بهشت)، اما می‌تواند با وسایل معقول پیگیری شده وانجام پذیرد. (نظیر :کمک به نیازمندان).

این اصل از اندیشه ی ماکس در عملکرد پدر ومادر مرتضی که دوانسان ساده و روستایی هستند ،کاملا قابل رویت است. زیرا آن ها افرادی هستند که به خودی خود توان پیشبرد اهداف مرتضی را ندارند. اما اسبابی را فراهم می کنند تا او در مسیرکشف ارزش‌های ذهن خود،مستحکم قدم برداشته و به هدف خود نزدیک تر گردد.

 پدر ومادر مرتضی، شخصیتی آرام و روستایی دارند وسعی می کنند با ایما ءواشاره توجیحاتی را برای فرزند کرولال خود در مسیر کشف حقیقت بیاورند. «وقتی مرتضی دید مردم ناگهان همه باهم دهانشان را باز می کنند ودوباره می بندند اوهم دهانش را باز کرد وآرواره پایینش را دو سه بار تکان داد.سبیل پشت لبش تازه کرک بسته بود .دوماه پیش کبودی غده شده ی  سینه اش را وسط مزرعه ی برنج به پدرش نشان داده بود وبا کج کردن لبها وبستن چشم هایش فهمانده بود که کجایش درد می کند ،پدر سرش را به بالا تکان داده بود وحالیش کرده بود که مهم نیست .خوب می شود.»
(همان :28) وبا همدردی با او، تحمل مشقت های وجودی او را تسکین داد.یا در جایی دیگرکه مرتضی از درک حقیقت عاجز مانده بود«مردم اطرافش را صورت به صورت نگاه می کرد. شانه ی پدرش را تکان می داد وبا دستهایش گفت: به من هم بگو»پدر از زبان سید تولد سهراب را با ایماء واشاره روایت کرد.»(همان :31 )تا اونیز مانند سایر افراد عادی به کشف حقیقت برسد.در جایی دیگر مرتضی با دیدن چهره ی مادرش درک می کرد که سید از ماجرایی سخن می گوید که غم و اندوه بن مایه ی اصلی آن است «لابه لای زنانی که «هله له له له»می کردند نمی توانست مادرش را پیدا کند .سید گفت :تهمینه پیش از آنکه به سهراب شیر دهد .بازوبند را ...... مرتضی دید که زن ها دوباره نشستند ومادرش با همان چشم های پیله آورده ،زیر پیشانی چین خورده ای  که انگار از لای سیم های خاردار گذشته بود به سید زل زده  و چانه اش را به مشت هایش تکیه داده است پیری صورت او،پوست خسته ای داشت .»(همان:27 ) همین طور که سید داستان را روایت می کرد هیاهوی مردم روستا در کنار کودکان به گوش می رسید.مرتضی آستین مادرش را تکان داد وبا باز وبسته کردن چشمهایش گفت :چی شده ؟ مادر پرده را نشان داد وبا انگشت ها  ولب های ساکتش گفت:«آن پدر وپسر می خواهند همدیگر را بکشند....»(همان:37)واین جمله مقدمه ای می گردد برای حرکت مرتضی به سوی کشف واقعیت که برمبنای اندیشه ی ماکس کنش های منجر به کشف واقیعت تدریجا شکل می گیرند. یکی از مبانی ساختاری سوسیالیسم ، تاثیرگذاری وقایع در اجتماع است که تمام سازوکارها را در طی زمان های متمادی با بهره گیری از روابط ومناسبات گوناگون اجتماعی، اقتصادی ،سیاسی وفرهنگی ،موجبات رخداد حادثه ی اصلی واهداف غایی یک جریان فکری را فراهم می آورند که مصداق بارز این امر همان اشارات متعدد مرتضی در سراسر داستان درجهت کشف حقیقت است.

   صحنه ی پایانی کنش های مرتضی در کنار پدر ومادرش در حین نماز حادث می گردد. «مادرش کنار چاه ایستاد .پدرش با سطل آب برداشت .مادرش وضو گرفت. مادر مرتضی صدای اذانی را که از مسجد می آمد به مرتضی نشان داد.آن طرف استخر طوس ،فردوسی ایستاده بود وبه بلندی مقبره اش نگاه می کرد .در حیاط پدر آب ریخت  ومرتضی وضوگرفت .روی حصیر ایوان،کنار پدرش ایستاد وبی هیچ آیه ای به سجده رفت....»(همان:36) براساس مبانی سوسیالیستی ،شنیدن صدای اذان می تواند گویای یک نوع خود آگاهی نسبت به وقایع اطراف باشد. مصداق بارز این امر در مبانی جامعه شناسی، سرودها ونغمه هایی است که در جامعه مقدس بوده وانسان ها را در جهت تحقق آمال واهداف یک جامعه هم صدا می سازد.  برگزیدن تندیس فردوسی از میان تمام شخصیت های نامدارنیز ،بیانگرتفکرات ایده آل وقابل احترام  افراد یک جامعه نسبت به ارزش های پایدار خود است که همواره جهت حفظ آن ها به پا خاسته وبا تمام وجود از آن ها دفاع می کنند وگاهی این امر با مقاومت ها وپایداری های متوالی در گذرزمان انجام می پذیرد.

 

4-1-3. کنش‌های عاطفی واحساسی

وبر در تشریح  کنش‌های  عاطفی و احساسی بیان می‌کند که این کنش‌ها در حالت عاطفی و احساسی رخ می‌دهند و چندان در آنان سبک و سنگین کردن معقولانه ی اهداف و ابزارهای دستیابی به هدف ،به چشم نمی‌خورد.

نجدی در آغاز داستان با بهره گیری از احساس وعاطفه ای ناب ، کرولال بودن مرتضی رابه این شکل مطرح می کند «سهراب داستان ما تکان خوردن صداها را روی صورتش احساس می کند. اومی داند که یک چیز بدون شکل بین دهان مردم ودر هوا در جریان است واونمی تواند با دست هایش آن را بگیرد»(همان:38)در تبیین مبانی سوسیالیستی کنش های عاطفی واحساسی این روایت می توان این گونه اذعان نمود که مرتضی مصداق افرادی نوپا در جریان های فکری ارزشمند ومناسبات ساختاری یک جامعه است که می بایست با رهنمودهای درست وبنیادین، سازوکارهای قابل قبول  ومتعالی یک جامعه را دریافته ودر حفظ وتحقق آن ارزش ها تلاش کند. 

   مصداق دیگر این نظریه ی ماکس  ،در احساس ناب مرتضی از بوی برنج ونمک تبیین می گردد.هنگامی که مرتضی در پی کشف حقیقت حرکت می کرد،«هوا بوی برنج تازه سبز شده داشت وطعم آرام نمکی که از روی خزر می آمد تمام روز را پر کرده بود..»(همان:33) این کنش  احساسی در داستان از جانب مرتضی  بدون هیچ گونه تفکر وعقلانیتی حادث می گردد، احساس طرب وآرامش از استنشاق بوی طبیعت.

بر اساس دیدگاه سوسیالیستی، این احساس ناب مرتضی می تواند مصداق بارز رخدادها و وقایعی باشد که  در مسیرتحقق ارزش های یک سرزمین ،امری تاثیر گذارند.زیرا گاه انسانها ورخدادها ،آنقدر دارای رویکردی خوشایندومثبت هستند که به عنوان یک عامل موثردر روند اهداف یک سرزمین ، امری تعیین کننده به شمار می روند.

در جایی دیگر نجدی با بهره گیری از کلام  تمثیلی به توصیف صورت زیبای مرتضی می پردازد:«موهای صاف وبلندی داشت وصورتش سفیدی تیره شده ی همه ی آدمهایی را داشت که صبحانه وناهارشان را در مزارع برنج می خورند»،«چشم هایش سیاهی خفه شده ای بود »(همان:40 ) کنش عاطفی واحساسی از ترسیم  وتصویر آفرینی چهره ی مرتضی توسط نجدی در حین کشف حقیقت ،نمونه ی بارز کنش های احساسی وعاطفی ماکس است.مصداق بارز این تصویردر مبانی اجتماعی، می تواند نماد افرادی با تفکراتی مثبت باشد که اندیشه های ناب وروشن آنها در مسیر تحقق اهداف متعالی یک جامعه تاثیر گذار است.

در جایی دیگر نجدی با توصیف لباس زنان ومردان روستایی کنش های احساس وعاطفی را در مسیر داستان ایجاد می کند «زنان با لباس های محلی ،رنگ روی رنگ در پیراهن های بلند وشرابه های روسری  و مردان با عطروبوی زمستان درجلیقه وپیراهنشان ،در صحنه نمایش حاضر شدند»(همان :42) واین امر از نگاه کودکی چون مرتضی، که در لابلای افرادی با پوشش ها وافکار گوناگون ،درتکاپوو جستجوی حقیقت بود ،مصداق بارز کنش های احساسی عاطفی است.در مبانی ساختاری وسوسیالیستی یک جامعه ،پایبندی به ارزش ها وسنت ها ، در سازوکارهای متعددی نمود وبروز می یابد.نکته قابل تامل در این راستا در هنگام رخدادها ووقایع سیاسی اجتماعی یک سرزمین است که زنان ومردان دوشادوش یکدیگر با هدفی مشترک در جهت پیشبرد اهداف متعالی سرزمین خود یک صدا در تلاش وتکاپو هستند.

«بسیاری از زنان خجالت می کشیدند که نازکی صلواتشان را مردان نامحرم بشنوند ومثل نمازشان آهسته گفتند «الهم... »(همان :31) به لحاظ دیدگاه سوسیالیستی  این زنان می توانند مصادیق رمز گونه وبنیادین تفکرات افرادی باشد که در سیر صعودی وروند مثبت وقایع یک جامعه با اندیشه های ناب خود بسیار تاثیرگذارند.

نجدی در آغاز داستان از بین تمام درختان شناخته شده به درخت سپیدار اشاره می کند وبه این شکل کنش های احساسی وعاطفی را بر می انگیزد«پرده ی نمایش میان دو سپیدار نصب می شود »(همان:29 )،سپیدار در ادبیات، نماد بارز بی میوه بودن وبی ثمر بودن است ودر متون گوناگون همواره حس دلسوزی ومهربانی به این درخت ابراز می گردد.به نظر می رسد که نجدی نیز در استفاده از نام سپیدار، در پی اثبات آن است که تلاش شخصیت مرتضی برای کشف حقیقت ممکن است هیچ ثمره ای در پی نداشته باشد این امر در پایان داستان کاملا قابل رویت است ، پدر ومادر مرتضی نیز چون سپیدار بی بار وبنه وبی فرزند می شوند واز جانبی دیگر نصب پرده ی نمایش بین دوسپیدار حکایت از وسعت ماجرایی دارد که تحمل آن از عهده ی هر شخصی ساخته نیست وفقط طبیعت وقدرتی خاص ،توان درک وشنیدن آن را دارد.در تبیین مبانی جامعه شناسی، سپیدار می تواند مصداق بارز تفکراتی باشد که به منصه ی ظهور نرسیده وقدرت بالندگی نیافته اند از این روتولد افکارواندیشه های نو وبالنده ای را نمی توان از آن انتظار داشت.

 یکی دیگر از تصاویر احساسی وعاطفی این داستان رویارویی مرتضی با تنه ی درخت است.که بر بنابر نظریه عقلانیت ماکس، رفتار معقولانه ی چندانی در آن دیده نمی شود و هر چه هست احساس وعاطفه است.او برای برای اینکه به پدرش بفهماند که درخت بزرگ شده است « با حنجره ی چوبی اش آنقدر زوزه کشید، آنقدر ناخن‌هایش را از پایین به بالا روی درخت کشید تا پدرش باور کند که درخت دارد قد می کشد »(همان:36) به لحاظ دیدگاه سوسیالیستی این روایت می تواند اقدام عملی افرادی باشد که علی رغم تحمل مشقت ها ورنج های پی در پی مقاصد خود را به همگان اعلام داشته ودر تحقق آن تلاش می کنند.

یکی دیگر از مصادیق احساسی وعاطفی این داستان، تصور ودرک باران از جانب مرتضی است«در تمام روزهایی که باران می بارید مرتضی مطمئن بود که باران هیچ صدایی ندارد.دانه های باران نرم بود .مثل صبح که از آن بالا می آمد وروی سفال ها می ریخت ،مثل پیراهن مادرش »(همان:41)این امر به لحاظ مبانی سوسیالیستی  می تواند اشاره به حوادثی باشدکه درلایه های زیرین وقایع یک جامعه تحقق یافته ونماد بیرونی وظاهری ندارد وفقط ساختارهای متعالی آن در رشد اهداف یک جامعه موثر است.

 نجدی با بهره گیری از روابط ومناسبات داستان های شاهنامه در این داستان ،ازاسب ومشخصه های آن نیزبارها یادکرده وبه این شکل احساس ناب را در دل داستان فراهم می آورد. « تا رودخانه ،تا پل ،تا پرچین مسجد ،تا بوی  تن اسب ها یی که به درخت ها بسته شده بودند ،صدای «هله له له له « زنان شنیده می شد.»(همان:39 ) ودر جایی دیگرمی گوید «اسب سهراب یکی ازنوه های رخش بود .همین که آن یلان به هم در آمیختند  اسب هاشان به مهر، گردن به هم مالیدند ویال به آشنایی بر هم ریختند»(همان :44)ساختارهای سوسیالیستی در این روایت در پی کنش های متعدد ابزار وادوات ثانویه رخ می دهد .در تمامی سازوکارهای اجتماعی که مبتنی بر عنصرپیشرفت یک سرزمین ودفاع از سازوکارهای متعدد آن در مقابل بیگانگان باشد ،همواره لوازم دفاعی ووسائل نقلیه در نوع پیشبرد آن اهداف ،امری تعیین کننده محسوب می شوند.دیدگاه قابل بررسی در این روایت در دوبعد قابل بررسی است.بعداول: اسب هایی  که بسته شده وبرای حرکت صاحبان خود جهت پیشبرد اهداف آن ها آماده اند وبعد دوم :هله هله زنان است که بیانگر بعد اجتماعی حضور زنان ، در روابط ومناسبات متعدد جوامع گوناگون بشری است.

هنگامی که داستان از زبان سید روایت می شود به مرحله ای می رسد که از فرجام نبرد رستم وسهراب سخن بگوید آن گاه از روایت ادامه ی ماجرا پرهیز می کند وهمگان را در انتظارنگاه می دارد تا فردا آن را به طور کامل روایت کند وبه این شکل بستر ایجاد حادثه ای شوم که مرگ مرتضی است وبرانگیزاننده ی احساس وعاطفه در دل داستان ،رقم می خورد «سید گفت :غروب شده است وآفتاب می گذرد، امشب رستم به راز می نشیند ونیاز در مهتاب وسهراب در حریر آواز ودر باران شراب .تا فردا که باقی را بگوییم یا هو.»(همان:34)

4-1-4. کنش های سنتی

وبر در نهایت آخرین نوع کنش اجتماعی را کنش سنتی می‌داند. او دربارهٔ این نوع کنش می‌گوید که کنش سنتی به راهنمایی عادات مرسوم فکری و با اتکا بر «گشته ازلی و پایان ناپذیر» انجام می‌گیرد.از دید وبر، پیدایش جامعهٔ مدرن با تحولات مهمی در الگوهای کنش اجتماعی همراه بود. او معتقد بود که در چنین جامعه‌ای مردم از عقاید سنتی مبتنی بر خرافه، دین، آداب و رسوم و عادت‌های دیرپا فاصله می‌گیرند وبه اهدافی روی می آورند که در جوامع مدرن تولد یافته است.

مصداق بارز این امر در این داستان در روایت های متعدد سید نقال قابل رویت است. اودر تصویر آفرینی ازشخصیت های شاهنامه گاه با پرهیز ازاصل روایت های فردوسی وسازوکارهای اجتماعی آن ، به شکلی امروزی وبه دور ازهر گونه افکار وعقاید آن دوره، سخن می گوید.در واقع عنوان داستان شب سهراب کشان نیز به خودی خود ،به گونه ای باز آفرینی یک داستان کهن با عقاید وسنت های کهن است که در فضایی دیگر با سازوکارهای متعددی نمود وبروز یافته است.

با عنایت به کنش های اجتماعی ماکس وساختارهای بنیادین آن پاره ای از کنش های داستان نیز در شکل وساختاری غیر انسانی در داستان نمود وبروز یافته اند،که در ادامه به بررسی وتبیین هریک می پردازیم.

4-2. تبیین کنش‌های غیرانسانی داستان

4-2-1. تصویر ابعاد حماسی و شخصیت های شاهنامه:

حضورِچشمگیرتصویرشخصیّت‌های شاهنامه در شبِ سهراب‌کشان و دخیل بودن این مؤلّفه در سِیر حوادث،به این  داستان ساختاری دوبعدی بخشیده است واین امر بر اساس اندیشه های ماکس وبردارای کنش های متعددی است که در این داستان منجر به مضمون مشترک و تشابهات شخصیّتی سهراب و مرتضی گردیده است.سهراب برای شناخت پدر بی‌قرار است و این بی‌قراری را نیز در سودای گرفتن تاج و تخت ایران از کیکاوس و سپردن آن به پدر و نشستن بر تخت پادشاهی توران نشان می‌دهد (ر.ک؛ شریفی ولدانی و دیگران، 1391: 48)در داستان شب سهراب کشان نیز، ذهن بی‌قرار و پرسشگر مرتضی، او را تا قهوه‌خانه می‌کشاند. به لحاظ دیدگاه سوسیالیستی، تلاش در جهت کسب مقام وجایگاه ونزاع ها ی پی در پی جهت کسب آن موقعیت، از اهمیت قابل توجهی برخوردار است که مصداق بارز این امر در روایت رستم وسهراب قابل مشاهده است.

شخصیت پردازی نجدی در خصوص شخصیت مرتضی دارای سازوکارهای منحصر به فردی است.کنش های اجتماعی او بر مبنای غفلت وبی خبری صورت می گیرد. اوعلاوه بر لال بودن، تفاوت‌های دیگری نیز با دیگران دارد، امور روزمرّه را به گونه‌ای دیگر حس می‌کند وآن ها بر اساس دانش خود تحلیل می کند. او تکان خوردن صداها را روی صورت خود احساس می‌کند، از قد کشیدن درخت‌ها خبر دارد و در سکوت دنیای خویش می‌تواند به پارس کشیدن سگی در حیاط گوش فرادهد و صدای آب در لیوان را نگاه کند.نکته ی قابل ذکر در این داستان  واکنش های متعدد افرادی است که در ایجاد حوادث تازه وتغییر روند داستان ،تاثیر گذار اند مرتضی  نمی‌تواند مانند دیگر اهالی روستا از سِیر وقایعی که پرده‌خوان بازگو می‌کند، بی‌واسطه آگاهی یابد. بنابراین، پیوسته از پدر یا دیگران می‌خواهد که به ایماء و اشاره او را در جریان ماجرا قرار دهند.ناکارآمدی کنش ها ی متعدد واسطه ها در بیان و رمز گشایی  حوادث ،روند داستان  را دچار گره افکنی های متعدد می سازد، هنگامی که مرتضی  از درک وقایع ناکام می ماند،در کمال سردرگمی از خود می‌پرسد که مردم کنار پرده چه می‌کنند....؟ هنگامی که مرتضی دوباره به مجلس نقّال برمی‌گردد، سهراب را سوار بر اسب و رودرروی رستم می‌بیند. مادر به او می‌فهماند که پدر و پسر قصد رویارویی و جدال دارند. امّا هیچ کس علّت این واقعه را به او نمی‌فهماند. با فرا رسیدن شب، مادر مرتضی به پدر گوشزد می‌کند که از سرنوشت سهراب حرفی به میان نیاورد. مرتضی بی‌قرار از خانه بیرون می‌رود تا مگر با یافتن سیّد از سرانجام داستان آگاه شود. امّا پدر با بی‌اعتنایی رو به مادر می‌گوید: «ولش کن! ما چطوری می‌توانیم حالیش کنیم» (همان: 40).حتی سیّد نیز از درک نیّت مرتضی ناتوان است. در چنین شرایطی، هیچ کس دغدغة اصلی مرتضی را به درستی درنمی‌یابد و آن را جدّی تلقّی نمی‌کند.

شیوه مرگ مرتضی نیز به گونه‌ای خاص به وقوع می‌پیوندد. مرگ او با تلاش برای جلوگیری از کشته شدن سهراب به دست رستم پیوند می‌خورد. او با مرگ خود به نحوی مانع مرگ تکراری سهراب می‌شود. همان‌گونه که قهرمانان شاهنامه به فضای داستان می‌آیند، مرتضی هم به افسانة پرده‌خوان وارد می‌شود و به «سهرابی دیگر» بدل می‌گردد (ر.ک؛ میرعابدینی، 1383: 1359). از این رو، مرتضی با مرگ خود، اسطورة پیشین را در زمان حال تکرار می‌کند.

 «مرتضی هم سوخته بود؛ زیرا دیگر بین مردم نبود و دیگر نمی‌توانست حرف بزند» (نجدی، 1390: 46). به نظر می رسد سوختن مرتضی به سبب بی‌اعتنایی مردمان و خاموش ماندن صدای ناشنوده ی او بود.

نجدی با دخیل کردن کنش ها و عناصر ساختاری، معنایی و شخصیّت‌هایی از شاهنامة فردوسی و آمیختن آن در تار و پود داستان خود، این حماسة کهن ایرانیان را معاصرسازی کرده است. نویسنده از همان ابتدا مرزهای میان زمان‌های حماسه و داستان را درهم می‌آمیزد: «در همان حاشیة پرده که به درخت چسبیده بود، دست رستم و دشنه به اندازة ساقة علف بالاتر از دندة سهراب بود. سیّد به رستم گفت: دست نگه دارید تا مردم بیایند» و «سیّد با کف دست روی سینة رستم زد و خاک زره‌اش را تکاند» (همان: 35).

4-2-2. درخت سپیدار

 پرده ی نمایش بین دوسپیدار نصب شده است. درخت سپیدار روی تپه است وداستان در بلندترین نقطه روایت می شود وقرار است حادثه ای تبیین گردد که به گوش همگان برسدوجهانی را چون جهان رستم وسهراب در حزن واندوه قرار دهد.پرده های نمایش با نخ ها به اطراف کشیده شده اند .در واقع این  نخ ها، دستان دوم مرتضی هستند، که برای بیان روایت ونشان دادن وقایعی که ذهن جستجوگر با دیدن آن ها می تواند حوادث را مورد نقد وبررسی قرار دهد، ایستاده اند.دقیقا نقطه ای که اتصال آن نخ ها قطع میشوند ابهام وتردید فضای داستان را در بر می گیرد.درتبیین مبانی سوسیالیستی این روایت ،می توان به ساختارهای فکری مبلغان یک جریان فکری اشاره نمود که جهت بیان اهداف ومقاصد خویش هر آنچه در حکم عنصر تبلیغ واشاعه ی افکار آن ها محسوب گردد،در انظار عموم قرار می دهند وبه این شکل اهداف خود را به گوش همگان می رسانند.

4-2-3. قلوه سنگ‌ها

نجدی از قلوه سنگ‌ها نیز نام می برد که درجهت استحکام پرده ی نمایش، تا پایان روایت داستان ،محکم وپا برجا سعی در القا وبیان یک  حادثه ی بزرگ تاریخی دارند. که از یک طرف روح متلاطم مرتضی را در کشف حقیقت آرام کنند واز طرفی دیگرنمادی باشند برای مقاومت در مقابل اوج مرگ مرتضی.در تبیین مبانی سیاسی این روایت می توان به سازوکارهای ثابتی اشاره نمود که در حکم یک عنصرمستدل در معرض دید همگان است وساختار بنیادین یک اصل را به تصویرمی کشد.

4-2-4. باد

یکی دیگر از این کنش های غیر انسانی ،باد است."باد در جریان بود ونیمرخ اسفندیار را روی صفحه نمایش می داد...."(همان،34) اهتزاز پرده ی نمایش حاکی از آن بود که رخداد حادثه ای در پیش است. که پرده ی نخست آن یکی از شخصیت های تاثیر گذار شاهنامه است که در روند آن زوال خاندان زال صورت می گیرد.  درتبیین مبانی سوسیالیستی این روایت می توان این گونه اذعان نمود که  باد عنصرونماد آگاهی است ودر حکم یک شخص آگاه به حقایق ، با روابط ومناسبات هشدار دهنده ، ذهن بیننده را به سوی یک واقعه ی مهم معطوف می سازد.

4-2-5. چوب نمایشگر

یکی دیگراز کنش های غیر انسانی، چوب نمایشگر سید است. که با حرکت دستان سید، توجه مخاطبان  را به سوی پرده نمایش فرا می خواند .سید هر تکه از روایت را با ذکر صلواتی به پایان می برد.که خود نمادی از خود آگاهی برای مخاطبان است.

4-2-6.چراغ زنبوری

چراغ زنبوری وسازوکارهای آن یکی دیگر از کنش‌های غیر انسانی بودند که در ترسیم صحنه ی پایانی داستان  در  فضای قهوه خانه ،حادثه آفرین می شوند.«مرتضی دید که یک مشت نور آویزان ، پله پله پایین می آید و تاریکی حیاط را برایش بازمی کند .روی تکان های فانوسی که جلومی آمد تکه ای ازدیوارک مرغدانی روشن شد. بعد تبری که به افرا تکیه کرده بود .یک لنگه  دمپایی ، بعد سرتاسر نردبانی که روی زمین افتاده بود .»(همان:45)

«مرتضی با چراغ وپرده در قهوه خانه دور می زد »«سایه ی مرتضی از روی کاشی ها  می گذشت بین دیوار وسقف شکسته  می شد ومی افتاد .کف قهوه خانه ،روشنی چراغ زنبوری روی چراغ های پایه بلور تکان می خورد»(همان:51) داستان شب سهراب کشان با جستجوگری های ذهن مرتضی آغاز وبا سوختن اوبه وسیله ی چراغ زنبوری در قهوه خانه پایان می پذیرد. در تبیین مبانی سوسیالیستی این روایت ،ساختار چراغ زنبوری وحوادث ناشی از آن  در ارتباط با شخصیت مرتضی ،می تواند نماد عواقب حوادثی برای برخی از انسان ها باشد که در جریان سازوکارهای متعدد اجتماعی با افکار و اندیشه های منحصر به فرد، سرنوشت ناخوشایندی را برای خود رقم می زنند.

 

5      جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

با تبیین روابط ومناسبات ساختاری داستان شب سهراب کشان بر مبنای اندیشه ها ، عقاید و مناسبات اجتماعی متعدد، می توان اذعان نمود که این داستان با برخورداری از ساختار داستانی نظامند، افکار، اندیشه‌ها وآداب و رسوم  یک  دوره را بخوبی در خود منعکس می سازد. روابط ومناسباتی که پیرامون عملکرد شخصیت ها  و افکار واندیشه های آنان صورت می گیرد، حاکی از یک نوع تفکر رایج در جامعه با رویکردی سوسیالیستی است. زیرا مقصود از این مکتب ،جامعه خواهی یا جامعه گرایی است که با اندیشه های سیاسی ،اقتصادی ،اجتماعی وفرهنگی  به ایجاد نظم اجتماعی واقتصادی مبتنی براصل برابری می پردازد. آنچه که بستر اصلی  مبانی جامعه شناسی  این اثر را فراهم می آورد ،عقاید ، نقطه نظرات عمومی، شخصیت ها، وحرکت‌های اجتماعی رایج در جامعه  است که در تعامل مرتضی با سایرشخصیت ها جهت کشف وقایع دنیای اطراف او رخ می دهد. با عنایت به این امر این داستان به دلیل بهره گیری نویسنده از ساختار شخصیتی متفاوت نظیر:مرتضی که کر ولال است ،روابط ومناسباتی را مطرح می کند که در سیر منطقی زندگی امروز انسان ها نیاز به تفکرجامعه شناسانه دارد. زیرا در بستر جامعه ی مرتضی وکنش های متعدد افراد وافکار واندیشه های آنان است که حادثه ی مرگ تلخ او رخ می دهد.سازوکارهای متعدد این اثر وروابط ومناسبات زمانی ومکانی آن دربردارنده یک نوع ساختاراجتماعی مبتنی برمبانی تاریخی است .از این رو می توان در این اثر از میان شاخصه های متعدد مکتب سوسیالیسم ،به آرمان شهری اشاره نمود که در سراسر داستان ،مرتضی مشتاقانه در پی کشف قوانین ومناسبات آن بود.زیرا او در مسیر حرکت خود به سوی کشف حقایق ،در جستجوی افرادی است که متمایز بودن او را درک نموده وبا جهان بینی مطلوبی او را به سر منزل مقصود هدایت کنند.از این رو این اثر با برخورداری از شاخصه های متعدداجتماعی  نظیر :گستردگی ابعاد فکری ،معرفت شناسی ،جامعه خواهی وهمچنین عدالت خواهی که در موقعیت های زمانی ومکانی وشخصیت های متعدد نمود و بروز یافته است، روابط ومناسبات مکتب سوسیالیسم و شاخصه های متعدد آن  را بخوبی در خود نمایان می سازد.



منابع

 

اسکولز ،رابرت (1387)،عناصر داستان ،ترجمه ی فرزانه طاهری ،تهران:نشر مرکز ،چ 3

دوورژه، موریس؛ (1377)، بایسته‌های جامعه‌شناسی سیاسی، ترجمه ابوالفضل قاضی شریعت پناهی، تهران:نشر دادگستر،  چ1

راش، مایکل؛ (1377) جامعه و سیاست مقدمه ای بر جامعه‌شناسی سیاسی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران:نشر سمت، چ1.

سلیمی کوچی، ابراهیم؛ رضاییان،محسن(1394) بینامتنیت ومعاصر سازی حماسی در شب سهراب کشان  بیژن نجدی،س19 ش63 صص147-160.

شریفی ولدانی، غلامحسین؛ چهار محالی،محمد ،(1391)،بازتاب اسطوره رستم وسهراب  در شب سهراب کشان ،بیژن نجدی –سال 8ش27صص61-90.

کرایب ،یان، (1382)،نظریه اجتماعی کلاسیک (مقدمه ای بر اندیشه ماکس ،وبر ،دورکیم وزیمل )،ترجمه ی شهناز مسمی پرست ،تهران :آگه،چ1.

-کوزر،لوئیس،(1380)، زندگی واندیشه بزرگان جامعه شناسی ،ترجمه محسن ثلاثی ،تهران :نشر علمی ،چ1 .

عالم، عبدالرحمن؛ (1385) بنیادهای علم سیاست، تهران:نشر نی، چ15.

عبدالهیان،حمید، فرهمند ،فرنوش،(1391) نقد شالوده شکنانه‌ی دو داستان از بیژن نجدی ( روز اسب ریزی وشب سهراب کشان )،س20ش17،صص1-20.

علیزاده ،عزیزا..،(1391)، فرهنگ تشریحی ایسم‌ها، تهران: نشر فردوس ،چ1.

فرولند،ژولین (1383)،جامعه شناسی ماکس وبر ،ترجمه عبدالحسین نیک گهر ،تهران :نشر توتیا ،چ1.

فیضی، هاجر،(1397)،رویای قرندیگر ،تهران :نشرتیرگان ،چ1.

میرصادقی ،جمال ،(1390)،ادبیات داستانی ،تهران :نشرسخن ،چ6

میرعابدینی ،حسن ،(1390)،هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی ،تهران :کتاب خورشید ،ج2 ،چ4.

نجدی ،بیژن (1373)،یوزپلنگانی که با من دویده اند ،تهران :نشر مرکز،چ1.

نش، کیت؛(1388) جامعه‌شناسی سیاسی معاصر جهانی شدن،سیاست وقدرت، مترجم محمد تقی دلفروز،تهران :نشرکویر،چ1 .

هارنکر ،مارتا ،(1386)،آمریکای لاتین وسوسیالیسم قرن بیست ویکم :راه کاری برای پیشگیری از اشتباهات ،ترجمه ی حسن فشارکی زاده ،نشر اشاره ،چ1.

وبر، ماکس،(1367)،مفاهیم اساسی جامعه شناسی ،ترجمه احمد صدارتی ،تهران:نشر مرکز،چ2.

............ ،(1394)،اقتصاد وجامعه ،ترجمه ی مهرداد ترابی نژادودیگران ،تهران :سمت،چ1.

...........،(1382) ،روش شناسی علوم اجتماعی ،ترجمه ی حسن چاوشیان ،تهران:نشر مرکز ،چ1.

Weber, Max (1949), "The Meaning of the 'Ethical Neutrality' of the Sociological and Economic Sciences," in The Methodology of Social Sciences, translated and edited by Edward A. Shils and Henry A. Finch (New York: The Free Press).

Weber, Max (1922). Gesammelte Aufsaetze zur issenschaftslehre. Tuebingen: Mohr

 

*  نویسنده مسئول: فرشته ناصری

 

[1] استادیار زبان و ادبیات فارسی، واحد یادگار امام خمینی (ره) شهرری، دانشگاه آزاد اسلامی تهران، ایران.

References

 
Scholes, Robert (1387), Elements of Story, translated by Farzaneh Taheri, Tehran: Nashr Center, Ch. 3. (In Persian)
Duverge, Mauritius; (1377) Essentials of Political Sociology, translated by Abolfazl Qazi Shariat Panahi, Tehran: Nashr Dadgostar, ch.1. (In Persian)
Rush, Michael; (1377) Society and Politics, an Introduction to Political Sociology, translated by Manouchehr Sabouri, Tehran: Nashr Samit, ch.1. (In Persian)
Salimi,Kochi, Ebrahim; Rezaiyan, Mohsen (2014) Intertextuality and epic modernization in Bijan Najdi's Night of Sohrab Koshan, p. 19, no. 63, pp. 147-160. (In Persian)
Sharifi Veldani, Gholamhossein; Chahar Mohali, Mohammad, (2013), the reflection of the legend of Rostam and Sohrab in the night of Sohrab Koshan, Bijan Najdi - year 8/27 pp. 61-90. (In Persian)
Karaib, Yan, (2012), Classical Social Theory (an introduction to the thought of Max, Weber, Durkheim and Simmel), translated by Shahnaz Mesmiparast, Tehran: Age, Ch1. (In Persian)
Kozer, Louis, (1380), Life and Thought of Sociological Greats, translated by Mohsen Talasi, Tehran: Scientific Publishing, Ch.1. (In Persian)
Alam, Abdul Rahman; (1385) Foundations of Political Science, Tehran: Ney Publishing, Ch. 15. (In Persian)
Abdolhiyan,Hamid; Farahmand, Farnoosh, (2013) critical criticism of two stories by Bijan Najdi (the day of horse riding and the night of Sohrab Koshan), Q20, 2017, pp. 1-20. (In Persian)
Alizadeh,Aziza.., (2011), Explanatory Dictionary of Names, Tehran: Ferdous Publishing, Vol. (In Persian)
Froland, Julien (2013), Sociology of Max Weber, translated by Abdul Hossein Nik Gohar, Tehran: Totia Publishing House, Ch.1. (In Persian)
Faizi,Hajar, (2017), The Dream of Another Century, Tehran: Tirgan Publishing, Ch1.
Mirsadeghi, Jamal, (1390), fiction literature, Tehran: Nasher sokhan, Ch6(In Persian)
 
 
Mira Abdini, Hassan, (2013), Eighty years of Iranian short stories, Tehran: Khurshid Book, Vol.2, Vol.4. (In Persian)
 
Najdi, Bijan (1373), leopards who have run with me, Tehran: Nasher center ch.1. (In Persian)
 
Nash,Keith; (2008) Contemporary Political Sociology of Globalization, Politics and Power, translated by Mohammad Taghi Delfrooz, Tehran: Nasher kavir, Ch1.. (In Persian)
Harnecker, Marta, (2016), Latin America and Socialism of the 21st Century: A Way to Prevent Mistakes, Translated by Hasan fasharakizadeh, publication Eshareh, Ch. (In Persian)
Weber,Max, (1367), Basic Concepts of Sociology, translated by Ahmad Sedarati, Tehran: Nasher Center, Ch2
-............, (2014), Economy and Society, translated by Mehrdad Torabinejad and others, Tehran: Samat, Ch1.
-..........., (1382), Methodology of Social Sciences, translated by Hasan Chavoshian, Tehran: Nashr Markaz, ch.1
Weber, Max (1949), "The Meaning of the 'Ethical Neutrality' of the Sociological and Economic Sciences," in The Methodology of Social Sciences, translated and edited by Edward A. Shils and Henry A. Finch (New York: The Free Press).
Weber, Max (1922). Gesammelte Aufsaetze zur issenschaftslehre. Tuebingen: Mohrof Ferdowsi. Research on Fictional Literature, 10(2), 57-76. (In Persian)