Document Type : Research article extracted from thesis and dissertation
Authors
1 PhD Candidate in Persian Language and Literature, Lyrical Orientation, Urmia University, Urmia, Iran
2 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Urmia University, Urmia, Iran
3 Professor, Department of Persian Language and Literature, Urmia University, Urmia, Iran
Abstract
Keywords
بازخوانی و تبیین گفتمان اشعار غنایی – اجتماعی فریدون مشیری و فروغ فرّخزاد
با تأکید بر مکتب رمانتیسم
رقیه رجبی قاضی کندی[1]
عبدالنّاصر نظریانی[2]
علیرضا مظّفری[3]
تاریخ دریافت: 13/3/1401 تاریخ پذیرش: 21/4/1401
10.22080/RJLS.2022.23582.1309
چکیده
هدف نویسندگان در این مقاله، بازخوانی و تبیین گفتمان اشعار غنایی - اجتماعی فریدون مشیری و فروغ فرّخزاد با تأکید بر مکتب رمانتیسم است. از این رو نویسندگان با بهرهگیری از روش مقایسهای، استفاده از منابع مکتوب و مجازی، مساعی خود را صرف ارائهی پاسخی متقن و مستدل به این سؤال گماشتهاند که «مهمترین گفتمان غنایی - اجتماعی در اشعار فریدون مشیری و فروغ فرّخزاد دربارهی چه مسائلی است؟» یافتههای مقاله نشان داد که اشعار غنایی - اجتماعی فریدون حول سه مسألهی کلان مسائل عامّ بشریّت، حوادث طبیعی و نگاه شخصی به مسائل اجتماعی است؛ ولی گفتمان غنایی - اجتماعی فروغ حول چهار مسألهی کلان ایستادگی در برابر جامعهی مردسالار، انتقاد از کمرنگ شدن ارزشهای اخلاقی، انتقاد از انسانهای منفعل و شکوه از اوضاع نابسامان کشور قرار دارد. نتیجهگیری مقاله نیز نشان داد که سبک و سیاق اشعار غنایی فریدون مشیری بیشتر حول مسائل فردی میگردد؛ امّا فروغ فرّخزاد در اشعار خود به دنبال مسائل اجتماعی همچون دفاع از حقوق زنان و طبقات محروم و مسائلی از این قبیل است.
کلیدواژهها: شعر معاصر، شعر غنایی، شعر اجتماعی، فریدون مشیری، فروغ فرّخزاد، رمانتیسم.
اصولاً شعر اجتماعی، همانند بسیاری از موضوعاتِ جدید، در عصر مشروطه وارد شعر فارسی شد. (سلیمانی و مهرآوران، 1398: 170) پیش از آن، هرچند اشعار اجتماعی وجود داشت، به گونهای که شاعر خود را جزئی از اجتماع بداند، نبود؛ بلکه شعر پیش از مشروطه بیشتر فردگرا بود و پس از مشروطه است که تاحدودی به منِ اجتماعی و تأثیر و تأثّراتِ فرد از اجتماع و بر اجتماع توجّه میشود که در پی آن، اشعار اجتماعی متولّد میشوند. (عبّاسی و محقّق، 1400: 152)؛ از این رو اگر بخواهیم برای شعر اجتماعی از دورهی مشروطه شاهد بیاوریم، دستمان خیلی باز خواهد بود؛ ولی متأسفانه شعری که هم اجتماعی و هم غنایی باشد، به ندرت یافت میشود و اگر هم بتوانیم پیدا کنیم، ارتباط و گرهخوردگی مسائل اجتماعی و مؤلّفههای غنایی کمرنگ خواهد بود. علّت این امر نیز مشخّص است. اندیشهمداری در شعر مشروطه، مجالی برای توجّه شاعران به ابزار انتقال معنی نمیداد و آنها در تلاش بودند افکار و ایدئولوژیهای خود را به سادهترین شکل به مردم انتقال دهند. این مسأله، موضوعی جدید و تازهوارد، بدون داشتن زیباییهای بلاغی نیز مورد توجّه قرار میگیرد و همین مسأله، شاعران مشروطه را از ورود در عرصههای بلاغی شعر بینیاز میکرد؛ هرچند که مقتضیّات زمان نیز در این خصوص دخالت داشت. (سیفی و دیگران، 1399: 211)
1-1- بیان مسأله
اهمّیّت بررسی این مقاله را از چند حیث میتوان مورد مداقّه و بررسی قرار داد: نخست آن که پس از گذشت چند دهه از عصر مشروطه و تغییر اوضاع و شرایط سیاسی و اجتماعی، تلقّی و بیان شاعران درخصوص مسائل اجتماعی نیز دستخوش تغییر و تحوّل شد. عدّهای به سمت رئالیسم، عدّهای به سوی رمانتیسم اجتماعی و گروهی نیز به سمبلیسم اجتماعی گرایش پیدا کردند. هرچند هر شاعری دستکم چند نمونه اثر از هر کدام از این نوع شعرها داشت، توجّه عمدهی هر یک به یکی از این اشعار بود. (حیدری و امیری، 1400: 33) دوم آن که رمانتیسم در ایران همانند رمانتیسم اروپایی، حاصل تغییر شرایط اجتماعی و سیاسی بود که سعی بر گذار از سنّت و قواعد آن به سوی تجدّد و نوگرایی داشت. ورود رمانتیسم به ایران در اثر آشنایی ایرانیان با فرهنگ اروپایی، به ویژه آشنایی با ادبیّات فرانسه در عهد مشروطه رخ داد و به تبع آن بسیاری از شاعران معاصر فارسی تحت تأثیر مکتب رمانتیسم قرار گرفتند. ازجملهی این شاعران میتوان به فریدون مشیری اشاره کرد. مشیری از شاعران مشهور معاصر ایران محسوب میشود و گرایش به مکتب رمانتیک، جلوهی خاصّی به شعر او بخشیده است. (ستودیان و رجبی، 1395: 75) در نهایت آن که بازتاب جلوههای مکتب رمانتیسم در اشعار فریدون مشیری در مواردی همچون نقد مظاهر و پیامدهای تمدّن، طبیعتگرایی، یأس و ناامیدی، فضای سیاه و یأسآلود، مرگطلبی، عشق و توصیف، بهعنوان مفاهیم اجتماعی و غالب رمانتیسم یافت میگردد. (ملاکی و زنگویی، 1395: 11)
از طرفی دیگر فروغ فرّخزاد، شاعری عاطفی و نخستین زنی است که از عواطف زنانهی خود در شعر فارسی سخن گفته است. عاطفه با ابعاد و عناصر مختلف شعر فروغ درآمیخته و آن را از ظرفیّتی تازه و بیسابقه برخوردار ساخته است. او در شعر از حسّاسیّت و قابلیّتهای زنانهی خود، کمال بهره را برده و از این طریق، به نگرش شاعرانه و زبانی ویژه دست یافته است. فرّخزاد، مایه و سرمایههای شعر خود را از واقعیّات و تجربههای زنانه در زندگی میگیرد. او توانسته است احوال، عواطف و سرنوشت خود را بهعنوان یک زن، با سرگذشت همهی زنان سرزمین خویش به یگانگی برساند. فروغ در مدّتی کوتاه و بعد از سه اثرِ نخستین خود (اسیر، عصیان و دیوار) توانست نگرش و عواطف خویش را عمق و توسعه بخشد و به جایگاه شاعری بزرگ، با آرمانهای انسانی دست یابد. فروغ در مقام یک منتقد اجتماعی نیز - که شعری معترض و در عین حال عاطفی سروده است - قرار دارد. (قلیپوری، 1398: 76-78)
تشابه زبان و تصویرسازی و از همه مهمّتر عاطفهی شعری در آثار مشیری و فروغ سبب شد تا به ضرورت بررسی این موضوع بپردازیم. این که نگرش دو شاعر با جنسیّت متفاوت در برخی مسائل، مشابه هم باشد، به نظر جالب میآید. هر چند ممکن است این مسأله، ریشه در دلایل محیطی، روانشناختی و... داشته باشد، در اینجا هدف از بررسی وجوه افتراق و اشتراک آنها، اهمّیّت بُعد ادبی و زیباییشناختی است. فروغ، شاعری است که رمانتیسم وی در اشعارش مستتر است. فریدون نیز شاعری است که رمانتیسم و نوعدوستی وی در اشعارش هویداست. از این رو، تشابهات موجود در رمانتیسم دو شاعر سبب وجود تشابهاتی در حوزههای افکار رمانتیسمی، نحوهی بیان و حتّی تصاویر شاعرانه این دو شاعر گردیده است. (دلاویز و دیگران، 1399: 94)
2-1- پرسش های پژوهش
با این مقدّمات اجمالی در این مقاله سعی داریم تا با بهرهگیری از روش مقایسهای و استفاده از منابع کتابخانهای با مشخّص کردن اشعار غنایی - اجتماعی در آثار مشیری و فروغ، ضمن بررسی آنها، وجوه افتراق و اشتراکشان را بسنجیم. برای همین منظور لازم است بدانیم که نوع غنایی- اجتماعی به چه نوع اشعاری اطلاق میشود؟ نویسندگان، این تعبیر را برای آن دسته از اشعاری به کار میبرند که ضمن اشاره به موضوعات و مسائل مختلف اجتماعی، از مؤلّفههای شعر غنایی نیز برخوردار هستند که ویژگیهای غنایی آنها بیشتر در بعد زبانی و تصویرسازی نمایان میشود و در نوع بسیار پررنگ آن، چنان درهم ادغام میشوند که تفکیک آنها از هم امکانپذیر نیست.
1 – 3 روش پژوهش
روش پژوهش در این مقاله به صورت کتابخانهای و اسنادی و بر اساس شیوهی یادداشتبرداری از منابع مکتوب و غیر میدانی است.
1 – 4 پیشینه پژوهش
دربارهی پیشینهی مقاله باید خاطر نشان نمود که برخی از مهمترین پژوهشهای صورتگرفته دربارهی مختصّات و گفتمان شعری مشیری و فروغ بهصورت اجمال در ذیل بررسی میگردد:
کلمهی رمانتیک که از قرن 17 در انگلستان درمورد تعبیرات شاعرانه به کار میرفت، از سال 1676 وارد فرانسه شد. مدّت زیادی این واژه مترادف با خیالانگیز و افسانهای به کار برده میشد. رمانتیسم که از اواخر قرن 18 در انگلستان شکل گرفته بود و بعد وارد آلمان شد، پس از مدّتی یعنی در سال 1830 وارد فرانسه، اسپانیا و روسیه گردید و تا سال 1850 بر ادبیّات اروپا حاکم بود. هرچند این مکتب در انگلستان شکل گرفت، در فرانسه تبدیل به مکتب متشکّلی شد. (بساک و دیگران، 1398: 114)
2 – 1 اصول مکتب رمانتیک
به هر حال ادبیّات رمانتیک عبارت از جمع اضداد و آمیزش انواع مختلف ادبی است. در سبک رمانتیک، طبیعت و هنر، شعر و نثر، جدّ و هزل، خاطره و پیشگویی، عقاید مبهم و احساسات زنده، آنچه آسمانی است و آنچه زمینی است و بالاخره زندگی و مرگ در هم میآمیزد. طرفداران این مکتب میکوشند تا گذشته از زیبایی و خوبی، زشتی و بدی را هم در آثار خود نشان دهند.
نکتهی مهمّی که نباید فراموش کرد این مسأله است که رمانتیسم بیشتر به موضوع میپردازد تا به مضمون. یکی از موضوع های اصلی آثار رمانتیک، طبیعت است. رمانتیکها برای تسلّی اضطراب درونی خود به طبیعت پناه میبرند. آنان ساحل دریا، توفان، آبشار، بیشه، اعماق دریا و جنگلها را محرم راز دل خود میدانند. آنان در دنیای رؤیا و تخیّل به دنبال موضوعهای بکر و تازه میگردند. از دیگر موضوعات آنها میتوان به «زوال» و «اندوه و هیجان» اشاره کرد. پاییز با رنگهای متنوّع و اندوه برگهای مردهی خود، دلتنگی غروب و غمانگیزی آن، تاریکی شب و سکوتش بیانکنندهی حالات روحی رمانتیکهاست و در آثارشان مشاهده میشود. به همین سبب شاید بتوان اذعان نمود که هرچند نهضت رمانتیسم مربوط به اروپاست، «حسّ رمانتیک» به همه ملل مربوط میشود. در اروپا کسانی چون «ویلیام بلیک»، «گوته»، «هوگو» و... بانی این نهضت ادبی بودند و در ایران، رمانتیک در اشعار شاعرانی چون «نیما»، «تولّلی»، «فروغ فرّخزاد»، «فریدون مشیری»، «حسن هنرمندی» و... جلوهگر میشود. در نهایت باید اذعان داشت که رهاورد رمانتیک، ادب غنایی است.
2 – 2- گفتمان اشعار غنایی - اجتماعی فریدون مشیری و فروغ فرّخزاد
برای ورود به موضوع اصلی، توضیح مختصری دربارهی هر یک از شاعران ضروری به نظر میرسد:
1-2-2- فریدون مشیری
«فریدون مشیری»، یکی از چهرههای شاخص جریان شعر معاصر است. شعر او آیینهی تمامنمای صداقت و مهرورزی و احساسات پاک انساندوستانه است. عشق در همهی ابعادش در آثار او ساری و جاری است؛ از عشق شخصی گرفته تا عشق به همنوع و طبیعت و... . زبان شعری آثار مشیری، ساده و روان است. او از هر آنچه شعر را دچار پیچیدگی و ابهام نابهجا میکند، چشم میپوشد و با زبان ساده و عاطفهی پررنگ، به اشعارش تشخّص میبخشد. (رحیمی کاشانی،1390: 73) سطح اندیشگی شعر مشیری از ابتدای شاعری او تا پایان عمرش در یک خط سیر میکند و آنچنان دچار تحوّل نیست که بشود روی آن بحث کرد. دربارهی صنایع بدیعی هم مسألهی قابل ذکری نیست و آنچه جای نسبتاً خالی آنها را پر میکند، عاطفهی شعری است که آن هم بیشتر بر مدار انساندوستی میگردد. فریدون تلاش میکند تا انسانها را به نوعدوستی و مهرورزی دعوت کند، بدون اینکه به ساحت اجتماعی آنها کاری داشته باشد. به همین دلیل است که اشعار اجتماعی او در چارچوب زمان محدود نشدهاند و بیشتر مسائلی از قبیل: مهر و دوستی، انسانیّت، شکوه از جنگ، گذر ایّام و دم غنیمتشماری و... مسائل اجتماعی شعر او را تشکیل میدهد که برای بیان این مضامین تلاش نکرده تا از لفّاظیهای زبانی استفاده کند؛ زیرا دریافته که زبان تغزّلی باید ساده و عاری از پیچیدگیهای زبانی باشد. اشعار عاشقانهی او هم شعری است معتدل؛ چیزی است مابین جمعیّت و روحانیّت. معشوق او نه فقط برای خواهشهای نفسانی است و نه برای عشق روحانی؛ بلکه هر دوی اینها در کنار هم هستند. (شاکری، 1396: 26)
توجّه مشیری به اشعار اجتماعی در اواخر دههی 40 بیشتر شد و شاید از این طریق میخواست از حجم عاشقانههای خود - که در یک سطح باقی مانده بود - بکاهد. نگاه او به مسائل اجتماعی هم مثل عشق، سطحی و کمعمق است. دربارهی مسائل اجتماعی، جهانبینی خاصّی ندارد و شاید به دلیل گرایش شعر زمانه به مسائل اجتماعی به سرودن چنین اشعاری روی آورد. در شعر عاشقانه، مشیری یکی از غناییترین شاعران به شمار میرود. زبان تغزّلی به همراه عاطفهی شعری، شعر او را آنقدر دلنشین و پراحساس کرده است که ممکن است مخاطب ناآشنا با شنیدن شعر او، چنین فکر کند که شاعر این اشعار، یک زن است. احساسات زنانه در شعر فریدون، کم نیست و شباهت بسیاری از عاشقانههای او با اشعار فروغ، مهر تأییدی است بر این نظر؛ هرچند فروغ تحت تأثیر فریدون بوده است. اقبال مردم به شعر مشیری به دلیل زبان شاد و سادهی آن و نیز عاطفهی پررنگ، بسیار خوب بود و اشعار او مورد توجّه طیف وسیعی از مخاطبان شعر قرار گرفت؛ هرچند که برخی منتقدان، شعر او را به دلیل سادگی بیش از حد قبول ندارند و معتقدند که چنین اشعاری، ذهن مخاطبان را به تنبلی دعوت میکند. (براهنی، 1371، ج2: 1131)؛ امّا شفیعی کدکنی، شعر فریدون را شعری کامل معرّفی میکند و به منتقدانی که شعر او را قبول ندارند، میتازد. (شفیعی کدکنی، 1378: 117)
اگر سخن نظامی عروضی سمرقندی را که در «چهار مقاله» میگوید: «شعر آن است که خواص بپسندد و عوام آن را بفهمند» (نظامی عروضی سمرقندی، 1386: 48) بپذیریم، شعر مشیری از آن دست اشعار است که بدون به کار بردن صنایع برجستهی بدیع مورد توجّه مخاطبان قرار میگیرد. البتّه گاهی برای تنوّع بخشیدن به اشعار عاشقانه از سبک روایی و داستانی و گاه نمایشنامهای بهره میگیرد؛ ولی در این شعرها نیز زبان ساده و سلیس است و اگر صنعتی به چشم میخورد، تشبیه است یا استعارهای ساده. در اشعار اجتماعی هم بیشتر بر حفظ ارزشهای اخلاقی تأکید دارد و از انسانها میخواهد که پایبند به اخلاقیات باشند. فریدون سعادت و خوشبختی را برای همهی انسانها میخواهد و در کل «انسان» در شعر او موجودی است دوستداشتنی. اگر برای موضوعی خاص شعر میسراید، اشارهای به آن حادثه نمیکند؛ شعری کلی مینویسد که میتوان از آن برای حوادث مشابه هم بهره برد. به عبارت دیگر شعرِ تاریخ مصرفدار ندارد.
2-2-2- فروغ فرّخزاد
نام فروغ همیشه با عصیان همراه است. عصیانی زنانه در برابر جامعهی مردسالاری که یکتنه در مقابل آن میایستد و قد علم میکند و این ایستادگی به قیمت از هم پاشیدن زندگی مشترکش تمام میشود. به جرأت میتوان گفت که «فروغ، زنترین شاعر ادب فارسی است.» (سالاری، 1393: 7) زمانی که فروغ، نخستین دفتر شعرش را به چاپ رساند، بیشتر از هفده سال نداشت، طبیعی است که دختری در این سن و سال به چه مضامینی خواهد پرداخت؛ عشق شخصی و خواهشهای نفسانی. امّا تفاوت فروغ با دیگر شاعران زن در بیان بود؛ بیانی هنجارشکنانه که در جامعهی سنّتی ایران، نگاهها را به خود جلب کرد و به بحثبرانگیزترین شاعر در دههی سی تبدیل شد. فروغ در مجموع پنج دفتر شعر دارد که میتوان آنها را به دو دسته تقسیم کرد: 1- مجموعههای «اسیر»، «دیوار» و «عصیان». 2- مجموعههای «تولّدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد». به عقیدهی بسیاری، سه دفتر اوّلیّهی فروغ، ارزش چندانی ندارند. حتّی خود فروغ نیز بعدها از چاپ آنها ابراز پشیمانی میکرد. (فرّخزاد، 1382: 11)؛ امّا در واقع آنها به منزلهی سکّوی پرتاب فروغ هستند. به عبارتی، فروغِ خودخواهِ سه دفتر اوّل در آخرین دفترش به فروغی نوعدوست تبدیل میشود. منتقدان ادبی معمولاً روی سه دفتر اول فروغ تمرکز نمیکنند؛ زیرا به غیر از دهنکجی یک دخترخودخواه در مقابل جامعهی مردسالار و بیان بیپردهی مسائل عشقی، چیز دیگری ندارد و بیشتر به اقتضای سنّش به مسائل اعتقادی بیاعتنا یا مشکوک است و از نظر اندیشه تحت تأثیر «خیّام» است. به طور کلّی، فروغ، آدمی است که با حس و عاطفه و خون خود شعر میگوید و دنیا را درک میکند. آدمی است که تفکّر کمکم بهعنوان یک عنصر بعدی وارد شعرش میشود. اگرچه درک عاطفی او هم از دنیا متفکّرانه بوده است. (جلالی، 1394: 81)
بیان بیپروای مسائل خصوصی در شعرش که نشان میدهد شعر را برای آرامش خاطر خود میسرود، سبب شد که خانوادهی همسرش نیز به صف منتقدان او بپیوندند و او در برخی از شعرهایش از همسرش انتقاد میکند که او را تنها گذاشت. (حقوقی، 1394 :80) مثل این ابیات:
ای زن که دلی پر از صفا داری |
از مرد وفا مجو مجو هرگز |
همین تفاوت نگاه او به چنین مسائلی با نگاه شاعران مرد، اصالت شعر او را مشهود میسازد؛ اصالتی که از واژگان و فضای شعری او بهوضوح آشکار میگردد. فروغ با کنار زدن سنّتها و مفاهیم پوسیده، سخن از رویشی نو به میان میآورد:
من شبدر چهار پری را می بویم
که روی گور مفاهیم کهنه روییده است
(فرّخزاد، 1381: 77)
این مفاهیم کهنه، همان تسلّط آنیموس عنصر مردانهی موجود بر وجود زن بر آنیما، عنصر زنانهی موجود در وجود مرد است؛ (توسّلی، 1383: 174)؛ امّا هنوز در ابتدای راه عصیانگری است، تا جایی که خود فروغ دربارهی سه دفتر اوّل خود میگوید: «در این سه اثر فقط یک بیانکنندهی از دنیای بیرونی بودم و در آن زمان شعر در من حلول نکرده بود، بلکه با من همخانه بود، مثل شوهر یا معشوق و... . امّا بعداً شعر در من ریشه گرفت و به همین دلیل موضوع شعر برایم عوض شد. دیگر شعر را تنها در بیان یک احساس منفرد دربارهی خودم نمیدانستم؛ بلکه هرچه بیشتر در من رسوخ میکرد، من پراکندهتر میشدم و دنیاهای تازه را کشف میکردم.» (جلالی، 1375: 231)
هرچند اشعار این سه دفتر از نظر اندیشگی، مطلب قابل ذکری ندارند، از نظر زبان و تصاویر شعری، بدیع و نو هستند. تشبیهات تازه بهقدری روان در قالب چارپارههای فروغ مینشیند که خواننده از آنها لذّت میبرد. این نشان میدهد که این سه دفتر با همهی انتقادها که به پا انگیخت، نوید شاعری را میداد که از لحاظ فکر و محتوا و ترکیب تصاویر چیزی برای گفتن داشت. چاپ دو دفتر پایانی اشعار فروغ، جامعهی ادبی آن عصر را به حیرت واداشت. منتقدان از تغییر نگرش و تفکّر او تعجّب میکردند و به نظرشان این همه تغییر، باور نکردنی نبود. اندیشهی شعری این اشعار همراه با دیگر اجزای شعرش رشد کرده و زنی که تا به آن زمان فقط به زندگی شخصی نظر داشت، به انتقاد از کاستیهای جامعه برمیخیزد و ضعفهای آن را بسیار هنرمندانه بیان میکند. (مشرف آزاد تهرانی، 1393: 66) فروغ راز این موفّقیّت زودهنگام خود را در غرق نشدن بیش از حدّ در ادب کلاسیک و جذب نشدن بیش از حد در ادب فرنگی میداند و عقیده دارد که از درون خود و اطراف خود الهام گرفته و به سبک شعری مجموعههای «تولّدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» رسیده است. (سیاهپوش، 1376: 158) بهطورکلّی خصایص شعری فروغ را میتوان چنین بیان کرد:
3 – 1 – بررسی گفتمان اشعار غنایی – اجتماعی فریدون مشیری
اهمّیّت فریدون به زبان سادهی شعر، ذهنیّت غنایی و عاشقانههای اوست. دوستداران شعر، او را بیشتر یک شاعر عاشقانهسرا میشناسند که واقعیّت هم چنین است. هرچند اشعار اجتماعی کمعمقی هم دارد، به گستردگی عاشقانههای وی نیست. اشعار غنایی فریدون، زبانی ساده و تغزّلی دارد. بنابراین به ذکر شواهدی از اشعار غنایی - اجتماعی وی میپردازیم.
همان طور که ذکر شد، توجّه مشیری به مسائل اجتماعی را نمیتوان عمیق دانست و با توجّه به سطحی و پیش پا افتاده بودنِ آنها به نظر میرسد که شاعر بنا به مقتضیّات زمان به سمت این اشعار گراییده و اگر به انتخاب خودش بود، از کش و قوس عاشقانههایش پا را فراتر نمیگذاشت. (سبزی، 1390: 43-41) ازآنجاکه فریدون به مسائل اجتماعی نگاه عمیقی ندارد و نسبت به آنها بیتفاوت است، مسائل مطرحشده بیشتر مربوط به نوع بشریّت است. موضوعاتی که خاصّ جامعهی ایران باشد، به غیر از حوادث طبیعی، در شعر او دیده نمیشود. در حالی که همعصران او از «اخوان» گرفته تا «شاملو»، مانیفستهای اجتماعی خود را در قالب شعر ارائه میدادند. برخی از مسائل اجتماعی شعر مشیری، حالت شکوائیه دارد؛ مثل شکوه از گذر عمر، آسیب رساندن انسان به طبیعت، مرگ ارزشهای اخلاقی، جنگ و.... به همین دلیل تمام شعرهای اجتماعی او با شعر غنایی گره خوردهاند که به طور عمده میتوان آنها را در سه دستهی «مسائل عامّ بشریّت» و «اجتماعیّات مربوط به حوادث مختلف طبیعی» و «نگرش شخصی به مسائل اجتماعی» جای داد.
1-1-3- مسائل عامّ بشریّت
منظور از مسائل مربوط به عامّ بشریّت یا نوع بشر، مسائلی است که دغدغهی مشترک اذهان تمامی انسانها به شمار میرود؛ مثل: شکوه از زودگذر بودن عمر، از بین رفتن ارزشهای اخلاقی، نفرت از جنگ و مسائلی از این قبیل که عمدهی اشعار غنایی - اجتماعی مشیری حول این مباحث میچرخد.
2-1-3- شکوه از گذر عمر
به طور کلّی، شعر مشیری در حوزهی «رمانتیسم فردگرا» جای دارد و از همین رو است که توجّه او به مسائل اجتماعی به گونهای است که در عین حال که موضوعی اجتماعی است، از دلمشغولیهای فردی هر انسانی به شمار میآید؛ مثل: گذر عمر و گلایه از آن. مشیری هم از زود سپری شدن عمر با زبانی تغزّلی و عاطفی گلایه دارد:
اژدهای زمان، تشنه کام است |
میخورَد هر نَفَس، خون ما را |
مشاهده میشود که چون از نگاه شاعر، گذر زمان (اژدهای زمان) عمر انسان را میخورد، به تناسب آن از وزن حماسی بهره گرفته تا أثرگذاری شعر بیشتر باشد. این مسائل از موضوعات مورد توجّه در کلّ اجتماعات بشری است و مختصّ اجتماع ایران نیست.
3-1-3- مدینهی فاضله
گاه مشیری با ارائهی نظراتی نهچندان محکم از آرمانشهر مطلوب خود میسراید. در این مدینهی فاضله، شاعر دوست دارد همه شاد و خندان باشند و کسی هیچ مشکلی نداشته باشد؛ ظالمان به سزای اعمال خود برسند و تا جایی به خواستههای خود پافشاری میکند که به حدّ عصیان و کفرگویی میرسد:
مگر یک شب، از این شبهای بیفرجام
ز یک فریاد بیهنگام
-به روی پرنیان آسمانها - خواب در چشم خدا لرزد!
(همان: 365)
اندیشهی چندان محکمی در این شعر، مشهود نیست. مسائل، بسیار سطحی و سادهلوحانه نگریسته شدهاند:
دلم میخواست: دنیا خانهی مهر و محبّت بود
دلم میخواست مردم، در همه احوال با هم آشتی بودند
طمع در مال یکدیگر نمیکردند
کمر بر قتل یکدیگر نمیبستند ...
(همان: 366)
بار عاطفی شعر هم به نسبت دیگر اشعارش، ضعیف است و به تبع آن نکات بلاغی و زبان روان شعر نیز تحت تأثیر قرار گرفته است. ازآنجاکه مشیری، شاعری رمانتیک است، در پایان این شعر هم به عشق گریز زده و اندیشهی اجتماعی خود را با حوزهی غنایی درهم آمیخته است:
دلم میخواست، یک بار دگر او را کنار خویش میدیدم،
به یاد اولین دیدار در چشم سیاهش خیره میماندم،
دلم یک بار دیگر، همچو دیدار نخستین
پیش پایش دست و پا میزد...
(مشیری، 1387، ج 1: 368)
4-1-3- از بین رفتن ارزشهای اخلاقی
بسیاری از شعرهای اجتماعی مشیری در گلایه از مرگ ارزشهای انسانی است. یکی از مشهورترین و ماندگارترین شعرهای او در این موضوع، «اشکی در گذرگاه تاریخ» است که از نمونههای موفّق پیوند اجتماعی و غنایی است:
قرن ما
روزگار مرگ انسانیّت است
سینهی دنیا ز خوبیها تهیست
صحبت از آزادگی، پاکی، مروّت، ابلهیست!
صحبت از موسی و عیسی و محمّد نابهجاست،
قرنِ «موسی چومبه»هاست!
(همان: 491)
مشیری، شاعری صادق و صمیمی است و دوست دارد صمیمیّت در بین همه وجود داشته باشد؛ در غیر این صورت از نبود «همدلی» مینالد. مثل شعری که در پاسخ به شعر «آی آدمها»ی نیما سروده و به شعر سمبلیستی نیما پاسخی ساده داده و هنرش در تناقضی است که با واژهها آفریده است:
از دلِ تیرهی امواج بلند آوا،
که غریقی را در خویش فرو میبرد،
و غریوش را با مشت فرو میکشت،
نعرهای خسته و خونین، بشریّت را،
به کمک میطلبید
«آی آدمها...
آی آدمها...»
ما شنیدیم و به یاری نشتابیدیم!
به خیالی که قضا،
به گمانی که قدر، بهر آن خسته، گذاری بکُند!
«دستی از غیب برون آید و کاری بکُند»
هیچیک حتّی از جای نجنبیدیم!
آستینها را بالا نزدیم...
(همان: 773)
یکی از خصوصیّات فردی مشیری که در نوع خود جالب توجّه است و به احتمال قوی ریشه در ذات شاعری او دارد، نگرانی از پیشرفتهای علمی بشر است؛ زیرا او به زندگی سنّتی میل دارد و عاشق طبیعت و صلحدوستی و حیوانات است:
در خانهات هستی و از اینگونه بسیار
هر روز میبینی و میخوانی و میدانی.
اما نمیدانی
اینک، سه روز است
همسایهات تنهای تنها، در اتاقش
از این جهان بیترحّم، چشم پوشیده است!
(همان، ج 2: 1336)
از نگاه او، این انسان بود که زمین را آلود:
پلیدی، پلیدی، پلیدی، بدی
ربود از زمین چهرهی ایزدی
پرستو گریخت،
صنوبر گداخت،
چمنزار سوخت...
(همان: 1352)
و بدین ترتیب همهی زیباییها از زمین رخت بربست. عاطفهی شعر نقطهی اتصال بُعد غنایی با اجتماعی است.
5-1-3- شکوه از جنگ و ناآرامی
مشیری از جنگ بیزار و گریزان است. تفاوتی نمیکند که این جنگ در کجا باشد. او دوست دارد همهجا و همهکس در صلح و آرامش باشند و دنیا مملو از خوبی و شادی باشد. در شعر زیر از ناآرامیهایی که جنگ به پا کرده، شکوه میکند:
دیرگاهیست در فضای جهان
|
آتشین تیرها صدا کرده |
طبیعی است که شاعری با روحیّهی حسّاس مشیری، آرامش، صلح و دوستی را برای کلّ بشریّت بخواهد. دغدغهی او نه تنها شهر یا کشور خود، بلکه کلّ جهان است. او خوبیها و زیباییها و لذّتها را برای همه میخواهد. شاید به همین دلیل است که در حوزهی شعر اجتماعی، کلّینگر است و به جزئیّات توجّهی ندارد. مشیری معتقد است که اگر در دنیا صلح نباشد، بهار و زمستان تفاوتی ندارد و از جنگی که آرامش بشر را به هم زده، با همان مضمون و زبان مؤثّر مینالد:
وقتی بنفشههای بهاری
در چارسوی گیتی
بوی غبار و وحشت باروت میدهند
آیا کسی صفای بهاران را
هرگز گلی به کام تواند چید؟
(همان: 619)
بررسی کلّی و همهجانبهی چنین مسائلی در شعر مشیری، مجالی فراختر از مجال این مقال میطلبد. بنابراین میتوان موضوعاتی مثل همدردی با فقرا، شکوه از جهل عوام، منفعتطلبی ریاکارن و دغلکاران، حمایت از رزمندگان و... را نیز از مسائلی دانست که در شعر مشیری به آن توجّه شده و در زمرهی موضوعات عامّ بشری به شمار میآید.
6-1-3- حوادث طبیعی
حوادث طبیعی مثل سیل، زلزله و... و همدردی با حادثهدیدگان آنها از موضوعات اجتماعی در شعر مشیری است. شاعر در این شعرها نیز جانب فرازمانی آنها را حفظ میکند و بدون اشارهی مستقیم به زمان و مکان حادثه به توصیف صحنهها و همدردی با حادثهدیدگان میپردازد.
1-6-1-3- سیل
در شعر «میگون سیلزده» با تشبیهات و استعارات لطیف و زبانی ساده، حادثه را شرح میدهد:
چون یکی دیو در افتاده به دام |
یا یکی غول رها گشته ز بند |
جگر خاک به یک حمله شکافت (همان: 79) |
6-1-3- 2 - زلزله
«دیگر زمین تهیست...»، شعری است که مشیری در زلزلهی شهریور 1341 سرودهاست؛ امّا مشخّص نیست که در کدام شهر رخ داده است. این شعر از نظر عاطفی بسیار زیبا و پربار است. تصویرسازیها به قدری بدیع است که سبب حیرت انسان میشود. برای مثال زلزله را به گونهای وصف میکند که خواننده آن را احساس میکند:
انگار خانهها و گذرهای شهر را
چندین هزار دست
غربال میکنند!
مردان و کودکان و زنان میگریختند
گفتی که این گروه ز وحشت رمیده را
با تیغهای آخته دنبال میکنند
(مشیری، 1387، ج 1: 476)
و بعد به توصیف خرابیها و مادران و پدران و فرزندان داغدار میپردازد که قدرت وصف و عاطفهی آن، بیاختیار اشک از دیده جاری میسازد:
در آن خرابهها
دیدم که مادری به عزای عزیز خویش
در خون نشسته بود
بیچاره بند بند وجودش شکسته بود
دیگر لبی که با تو بگوید سخن نداشت
دستیکه در عزا بدرد پیرهن نداشت
(همان: 476)
6-1-3- 3 - تصادف
نگاه عاطفی و شاعرانه به حوادث ناگوار و تلخ از ویژگیهای شعر مشیری است. شاعر در رثای قربانیان اتوبوسی که در راه «هراز» به کام درّه رفتند، مینالد. این شعر را هم به گونهای سرود که قابل تعمیم به اتّفاقات مشابه باشد:
من از میان قطرههای گرم اشک
- که بر خطوط بیقرار روزنامه میچکد -
من از فراز کوههای سرسپید و
کوره راههای ناپدید
نگاه میکنم به پارهپارههای تن
به لختهلختههای خون
که خفته در سکوت درّههای ژرف
(همان: 599)
3-1-7- نگاه شخصی به مسائل اجتماعی
حساسیّت مشیری به مسائل اجتماعی به نگاه سطحی او در این قبیل موضوعات، محدود نمیشود. گاهی شاعر نگاهی کاملاً شخصی و منحصربهفرد به حوادث و موضوعات اجتماعی دارد که ازجملهی آنها میتوان به مسائل زیر اشاره کرد:
3-1-7-1- دلگیری از سفر انسان به ماه
روح شاعرانهی مشیری از پیشرفت و دستیابی بشر به کرهی ماه و سفر به فضا دلگیر میشود. او به محض دیدن خبر سفر بشر به ماه در روزنامهای، شعری میسراید و ناراحتی خود را از این قضیّه بیان میکند. او دستیابی بشر به ماه را «مرگ ماه» تلقی میکند:
با مرگ ماه، روشنی از آفتاب رفت |
چشم و چراغ عالم هستی، به خواب رفت |
سفر به ماه که مسألهای علمی - اجتماعی است، از دید شاعرانه و رمانتیک و سرشار از عاطفهی مشیری، اتّفاق خوشایندی نیست؛ در حالی که از نظر علمی، پیشرفتی بزرگ برای انسان به شمار میرود. به عبارت دیگر موضوع شعر، اجتماعی است، ولی زبان و عاطفهی آن، جنبهی غنایی دارد.
3-1-7-2- انتقاد از زندگی شهری و ماشینی
در دهههای سی و چهل به دلیل گسترش رفاه نسبی تمایل روستاییان به زندگی در شهر افزایش یافت و عدّهی بسیاری برای دستیابی به رفاه بیشتر، روانهی شهرها شدند که در نوع خود یکی از مشکلات جامعه محسوب میشد. هرچند فریدون از منظر اجتماعی به قضیّه نگاه نمیکند و به دلایل شخصی از زندگی ماشینی گریزان است، دلایل او در عین شخصی بودن، عام نیز هستند. ازاینرو اشعار سرودهشده در این موضوع، ارتباطی تمام و همهجانبه با نوع غنایی دارند:
سری میان گریبان
پیاده میرفتم...
- «خوش آمدی!»
- صدای قلب خودم بود!-
«بیا، که جای تو همواره بین مردم باد!
تو را مصیبت ماشین، به کام غربت برد
که از جهان گم باد!»
(مشیری، 1387، ج 2: 933)
3 – 2 بررسی گفتمان غنایی – اجتماعی در اشعار فروغ فرخزاد
دهههای سی و چهل و پنجاه، سه دههی مهم و اثرگذار بودند که بنا به شرایط اجتماعی و آزادی بیانی که وجود داشت، درونگراترین شاعران هم دستکم چند شعر اجتماعی سرودهاند. فروغِ احساساتی و خودسرِ سه دفتر اوّلیّه هم در دفترهای «تولّدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» به گرایشهای اجتماعی علاقهمند شده و اشعاری که سروده، دستکمی از شعرهای شاملو و اخوان ندارد؛ هرچند تعداد بسیار محدودی هستند و نباید از نظر دور داشت که عمر شاعر هم کفاف نداد تا اشعاری از این قبیل بسراید. عکسالعمل فروغ به مسائل اجتماعی را میتوان چنین دستهبندی کرد:
سه دفتر اوّل فروغ هرچند تغنّیّات دختری جوان است، ازآنجاکه همین دختر جوان در مقابل نظام مردسالار جامعه میایستد، مبارزهای شخصی با این معضل اجتماعی را روایت میکند. آنجا که از تسلّط مرد بر زن شکوه میکند، او را موجودی خودخواه مینامد:
بیا ای مرد، ای موجود خودخواه
|
بیا بگشای درهای قفس را (فرخزاد؛ 1355: 44) |
امّا گاه دختری به سرکشی فروغ نیز در برابر این نظام سنّتی تسلیم میشود:
آن داغ ننگ خورده که میخندید |
بر طعنههای بیهوده، من بودم اما دریغ و درد که «زن» بودم (فرخزاد؛ 1355: 174) |
از نظر او حلقهی ازدواج میتواند در حکم بردگی و اسارت برای یک زن باشد:
دخترک خندهکنان گفت که چیست؟
راز این حلقهی زر
راز این حلقه که انگشت مرا
اینچنین تنگ گرفته است به بر
راز این حلقه که در چهرهی او
این همه تابش و رخشندگی است
مرد حیران شد و گفت:
حلقهی خوشبختی است، حلقهی زندگی است
همه گفتند: مبارک باشد
دخترک گفت: دریغا که مرا
باز در معنی آن شک باشد
سالها رفت و شبی
زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقهی زر
دید در نقش فروزندهی او
روزهایی که به امید وفای شوهر
به هدر رفته، هدر
زن پریشان شد و نالید که وای
وای، این حلقه که در چهرهی او
باز هم تابش و رخشندگی است
حلقهی بردگی و بندگی است
(فرّخزاد، 1355: 149).
مشخّص است که اقتضای سنّ فروغ سبب سرایش چنین اشعاری از فضای مردسالارانهی حاکم بر اجتماع ایران شده و احساسات او را تحت تأثیر قرار داده است. این شاعر احساساتی هر چند محیط خانه را چون «قفس» میداند و دوست دارد مثل مردان در اجتماع حضور یابد: گاه دوست دارد به خانه بازگردد؛ در شعری که مشخص است برای همسرش «پرویز شاپور» بعد از جداییشان سروده میگوید:
این درد را چگونه توانم نهان کنم |
آندم که قلبم از تو به سختی رمیده است |
میتوان چنین گفت که زن حاضر در شعر فروغ مثل «ناهید» است؛ سنّتشکن و اغواگر و خنیاگر. شاید به همین دلیل است که در سرایش عاشقانههایش بیپروا سخن میگوید. (ر.ک: سالاری، 1393: 297) و گاهی در همین عاشقانهها از نیمهی گمشدهای سخن به میان میآورد که شبیه همزادان اساطیری شاعران است. (ر.ک: ترابی، 1375: 20) از دیگر مشکلاتی که فروغ در جامعهی مردسالار گریبانگیر آن بود، دیدار «کامی» (کامیار شاپور) بود که پس از جدایی از پرویز شاپور به سختی میتوانست او را ملاقات کند. «شعری برای تو» حاصل رنجهای او در این خصوص است. (جعفری، 1387: 829).
این شعر را برای تو میگویم |
در یک غروب تشنهی تابستان |
حتّی در نامهای که برای همسرش مینویسد، اعتراف میکند که شعر برای او زندگی خوشی به ارمغان نیاورد، ولی باز هم طالب آن است؛ امّا از این که مانع دیدار فرزندش میشود، گلایه میکند و میگوید دنیا برایش تیره و تار است. (شاپور، 1382: 159) از دیگر اقدامات فروغ در حوزهی شعر غنایی و مبارزه با اجتماع مردسالار، تلفیق شعر غنایی با مضمون و انتقاد اجتماعی این بود که «برای این که به همه بگوید هراس از طغیان اخلاقی ندارد، شعرش را به نام مرد آراست؛ مردی که معشوق است، نه عاشق.» (اسماعیلی و صدارت، 1393: 753).
فردا اگر ز راه نمیآمد
|
من تا ابد کنار تو میماندم |
البتّه گاهی این معشوق، فروغ را بسیار اذیّت میکند که از برخورد آزاردهندهی او شکوه میکند:
تو درّهی بنفش غروبی که روز را |
بر سینه میفشاری و خاموش میکنی |
فروغ روز است و معشوق، درّهی بنفش که در نهایت روز، تسلیم این درّه میشود. (رک: یوسفنیا، 1374: 33) با وجود این «تا زمان فروغ، شعر فارسی از وجود معشوق مذکّر که از دیدگاه جنسی، عاطفی و جسمانی یک زن دیده و تصویر شده باشد» محروم بود. (براهنی: 1371: 21-22) تفاوت زبان، عاطفه و صنایع بدیعی در اشعار اوّلیّه و دفترهای پایانی شاعر، بیانکنندهی سیر تکامل قدرت شاعری و اندیشهی وی است. در دفترهای پایانی، آن دختر احساساتی به زنی ژرفاندیش تبدیل شده و درد خود را فراموش کرده و در اندیشهی دیگران است و جالب است که از حبس ناامیدی و افسردگی دفترهای اولیّه، دیگر خبری نیست. همچنین تشخّص زبان شعر او نسبت به سه دفتر قبلی کاملاً نمایان است که این مهمّ در سایه سختگیریهای فروغ نسبت به واژهها به دست آمده است. برخیها میگفتند که او گاهی اوقات دست کم بیست بار کلمهای را جابهجا یا عوض میکرد تا به عبارت و مصراع دلخواهش تبدیل کند. (شمسیا، 1398: 30)
2-2-3- انتقاد از کمرنگ شدن ارزش های اخلاقی
یکی از مهمترین شعرهای فروغ که زمینهی غنایی و اجتماعی را به طرز ماهرانهای درهم تنیده، «آیههای زمینی» است. شاعر در سبک نگارش این اثر به «تورات» و «کتاب مقدس» نظر دارد و مرثیهگوی از دست رفتن ارزشهای انسانی و جنایات بشر برای حفظ بقاست. زبان شعر، زیبایی و گیرایی ویژهای دارد و وحشتزدگی او، اوضاع آشفته و پریشان را به خوبی انتقال میدهد. تصاویر تازه و بدیع هم در آن کم نیست:
آنگاه خورشید سرد شد
و برکت از زمینها رفت
و سبزهها به صحراها خشکیدند
و ماهیان به دریاها خشکیدند
و خاک مردگانش را
زان پس به خود نپذیرفت...
... و راهها ادامهی خود را
در تیرگی رها کردند
دیگر کسی به عشق نیندیشید
دیگر کسی به فتح نیندیشید
و هیچکس
دیگر به هیچچیز نیندیشید
در غارهای تنهایی
بیهودگی به دنیا آمد
خون بوی بنگ و افیون میداد
زنهای باردار
نوزادهای بیسر زاییدند
و گاهوارهها از شرم
به گورها پناه آوردند
چه روزگار تلخ و سیاهی
نان، نیروی شگفت رسالت را
مغلوب کرده بود
(فرّخزاد، 1382: 282)
و در انتها میگوید که ریشهی مشکلات در نبود «ایمان» است:
... و هیچکس نمیدانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلبها گریخته، ایمان است...
(همان: 287)
تشخّص زبان و تصویرهای بدیع و گزارش اوضاع نابسامان جامعهی انسانی، زمینهی اجتماعی و غنایی را بسیار عالی به هم رسانده و شاعر بدون اینکه تعمّدی در این زمینه داشته باشد، موّفق به خلق اثری شده که مسائل اجتماعی را بهطرز غنایی بیان کرده است. این شعر، شعری است که اگر تصویرهای زیبای آن را برای شرح بشکافیم، در حق شعر جفا کردهایم. ادراک مخاطب از این تصاویر متفاوت است و شرح آن سبب محدود شدن آن میشود؛ امّا برای نمونه به عبارت «و راهها ادامه خود را/ در تیرگی رها کردند» توجّه کنید. دو جملهی بسیار ساده ولی تصویری ناب و عالی. انگار کسی به امتداد مسیری نگاه میکند و جز تاریکی چیزی نمیبیند.
3-2-3- انتقاد از انسانهای منفعل
شعر «عروسک کوکی»، انتقاد از انسانهایی است که از خود اختیاری ندارند و یا دوست ندارند که داشته باشند و نسبت به همه چیز بیتفاوتند. زبان این شعر نسبت به اشعار دیگر نسبتاً صریح است و شاعر، انسانهای بیتفاوت را مثل عروسکهای کوکی میداند که به ظواهر اکتفا کرده، احساس خوشبختی میکنند:
میتوان یک عمر زانو زد
با سری افکنده در پای ضریحی سرد
میتوان در گور مجهولی خدا را دید
میتوان با سکّهای ناچیز ایمان یافت
میتوان در حجرههای مسجدی پوسید...
... میتوان همچون عروسکهای کوکی بود
با دو چشم شیشهای دنیای خود را دید
میتوان در جعبهی ماهوت
با تنی انباشته از کاه
سالها در لابهلای تور و پولک خفت
میتوان با هر فشار هرزهی دستی
بیسبب فریاد کرد و گفت
«آه من بسیار خوشبختم»
(همان: 262- 263)
«دیدار در شب»، بیان حسّی است از افسردگی و بیتفاوتی انسانها از زبان کسی که فکر میکند مرده است یا دستکم تفاوتی با مردگان ندارد. تصویر شهر و انسانها، بسیار زیباست:
من فکر میکنم که تمام ستارهها
به آسمان گمشدهای کوچ کردهاند
و شهر، شهر چه ساکت بود
من در سراسر طول مسیر خود
جز با گروهی از مجسمههای پریدهرنگ
و چند رفتگر
که بوی خاکروبه و توتون میدادند
و گشتیان خستهی خوابآلود
با هیچچیز روبهرو نشدم
افسوس من مردهام
و شب هنوز هم
گویی ادامه همان شب بیهوده است
(فرّخزاد، 1382: 292)
از نظر فروغ، زنده بودن و زندگی کردن، دو مفهوم متفاوت است و بسیاری از انسانها در ظاهر زندگی میکنند و باطناً مردهای بیش نیستند؛ زیرا احساسات و عواطف بشری مرده است:
گاهی به این حقیقت یأسآور
اندیشه میکنید
که زندههای امروزی
چیزی بهجز تفالهی یک زنده نیستند؟
گویی که کودکی
در اوّلین تبسّم خود پیر گشته است
و قلب - این کتیبه مخدوش
که در خطوط اصلی آن دست بردهاند -
به اعتبار سنگی خود دیگر
احساس اعتماد نخواهد کرد
(همان: 293)
تصاویر بکر و زبان ساده، بُعد غنایی این شکوائیّه بر مرگ احساس و انسانیت را پررنگ کرده است. «مرگ» و «عشق» دو روی یک سکّه در اشعار «فروغ» به شمار میرود. (نوری علاء، 1348: 235) «قلب، این کتیبه مخدوش» شاید زیباترین تصویری است که در شعر خودنمایی میکند. هنر فروغ، آفریدن چنین تصاویر و گنجاندن آن در زبانی روان است که به نظر میرسد کار چندان سختی نیست و شاعر به راحتی از عهدهی ادای مطلب برآمده است و حاصل آن، اشعاری است که با بهترین شعرهای معاصر برابری میکند. اشعاری که ذکر شد، بیشتر مربوط به موضوعاتی بود که به کلّ اجتماع بشری مرتبط است.
4-2-3- شکوه از اوضاع نابسامان کشور
در شعر «ای مرز پرگر» روی سخن فروغ، اوضاع نابسامان ایران است. سبک فروغ در این شعر، طنزی است جدّی که نشان از عمق درد شاعر دارد:
فاتح شدم
خود را به ثبت رساندم
خود را به نامی در یک شناسنامه مزیّن کردم
و هستیم به یک شماره مشخّص شد
پس زنده باد ۶۷۸ صادره از بخش ۵ ساکن تهران
دیگر خیالم از همهسو راحت است
آغوش مهربان مام وطن
پستانک سوابق پرافتخار تاریخی
لالایی تمدّن و فرهنگ
و جق و جقِ جغجغه قانون
(همان: 1382)
سه عبارت پایانی این بند، انتقادی است از اوضاع فرهنگی دههی 40 که روشنفکران درگیر آن بودند: «حسرت بر عظمت پرشکوه ایران باستان»؛ فروغ بر آنها میتازد و معتقد است که باید حرکت کرد و به پیش رفت و با حسرت خوردن و خود را فریفتن، چیزی عوض نخواهد شد. تشبیهات در نوع خود بسیار زیبا هستند: «پستانک سوابق پرافتخار تاریخی»، «لالایی تمدّن و فرهنگ» و «جغجغهی قانون». به نظر میرسد که شعر «دلم برای باغچه میسوزد» نیز سمبلی از اوضاع ایران است و «باغچه» نماد ایران:
کسی به فکر گلها نیست
کسی به فکر ماهیها نیست
کسی نمیخواهد
باور کند که باغچه دارد میمیرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است...
(همان: 372).
بدون تردید اگر زندگی مجال بیشتری به فروغ میداد، شاید اشعار بیشتری از ایندست میسرود. تحوّل اندیشهی فروغ در دو دفتر آخر وی، نوید شاعری را میداد که شاید به یکی از بیرقیبان شعر معاصر بدل میشد. همین چند شعر اجتماعی او که به طور نامحسوسی زمینهی غنایی در آنها وجود دارد و در عین حال پررنگ نیز هست، نشان میدهد که شعر فروغ، چیزی کم از شعر شاملو و اخوان ندارد.
مشیری، شاعر اجتماعی به معنی خاصّ کلمه نیست. او بیشتر دغدغهی زندگی آرام و بیسروصدا دارد و این آرامش را برای همه میخواهد. او از پیشرفت علمی و رفاه میهراسد، زیرا با بیشتر شدن آنها، ارزشهای اخلاقی کم میشوند. برای همین روستا را به شهر ترجیح میدهد. در حالی که دیگر شاعران معاصر او در دفاع از کارگران، زنان، طبقات محروم و مسائلی از این قبیل شعر میسرایند، او نگرانِ از بین رفتن صفا و صمیمیّت است تا اینکه دلواپس عظمت از دست رفتهی ایران باشد. حتّی نگاه او به جنگ نیز لطیف و احساسی است. به همین دلیل است که سادهترین اشعار او نیز غنایی است؛ اشعاری که عمدتاً در قالب نیمایی سروده شده و بعدها کسانی مثل فروغ در عاشقانههایش به او نظر داشت. خط سیر اشعار غنایی - اجتماعی مشیری شبیه یک خط مستقیم است؛ یعنی از ابتدا تا انتهای شاعری به همان شکل اوّلیّه به روال خود ادامه میدهد. به همین دلیل بیشتر از این نمیتوان دربارهی شعر او و خصوصیّات غنایی- اجتماعی اشعارش - که عمدتاً مدیون عنصر عاطفه و زبان ساده است - بحث کرد.
دربارهی فروغ، قضیّه کاملاً متفاوت است. هرچند مشیری در حکم پیشرو برای او بود و حتّی نخستین شعر فروغ با عنوان «گناه» را - که جنجال به پا کرد - مشیری چاپ کرد و در مقالهای با عنوان «دختری با انگشتان جوهری» به نقد این شعر پرداخت، این ماجرا سبب نشد که فروغ، شاعری مقلّد باقی بماند. خیلی زود متوجّه اهمّیّت شعر شد و در دفترهای پایانی تلاش کرد تا رسالت یک شاعر را به نحو احسن به انجام برساند. برای تحقّق این مسأله هم از هیچ کوششی فروگذار نکرد؛ نگاه نو، صنایع بدیعی، زبان خاص، سبک شخصی و هر مسألهای را که در تحوّل شعر یک شاعر نقش داشت، متحوّل کرد و در نهایت فروغی شد که هرچند بسیار جوان رفت؛ ولی ماندگار شد. میتوان گفت که پس از مشیری، شباهت فروغ به نادرپور به ویژه از نظر تصویرسازی قابل توجّه است؛ ولی شباهت او با مشیری در زبان و عاطفهی پررنگ حاکم بر شعر است، با این تفاوت که در شعر، مشیری از ابتدا تا انتها در یک خط مستقیم سیر میکند؛ ولی در آثار فروغ رشد میکند و میبالد و به یقین اگر مجال مییافت، پروردهتر و پختهتر هم میشد.
اسماعیلی، امیر و ابوالقاسم صدارت (1393)، جاودانهی فروغ، تهران: مرجان.
اسماعیلی، مهرناز و دیگران (1399)، «تحلیل تناسب تشبیه با بافت کلام در دو جریان شعری معاصر: تجدّدگرایان محافظهکار، رمانتیسم (مطالعهی موردی: اشعار سیمین بهبهانی، بهار، حمید مصدق و فریدون مشیری)»، فصلنامهی ادبیّات پارسی معاصر، س 10، ش 2: صص 31-43.
باقینژاد، عبّاس (1385)، «فروغ فرّخزاد؛ شاعر عاطفه و شکست»، ادبیّات عرفانی و اسطورهشناختی، س2، ش2: 1-16.
براهنی، رضا (1371)، طلا در مس، تهران: نویسنده.
..................... (1349)، تاریخ مذکّر (علل تشتّت فرهنگ در ایران)، تهران: نگاه.
بساک، حسن و دیگران (1398)، «تحلیل آرمانگرایی ملّی- سیاسی و ناسیونالیسم انقلابی در اشعار سیاوش کسرایی با تأکید بر مؤلّفههای مکتب رمانتیسم اجتماعی»، پژوهشنامه مکتبهای ادبی، ش 5: 111-128.
ترابی، ضیاءالدّین (1375)، فروغی دیگر، تهران: مینا.
توسّلی، ناهید (1383)، چرا خواب زن چپ است؟، تهران: قطره.
جعفری، عبدالرضا (1378)، فروغ جاودانه، تهران: تنویر.
جلالی، بهروز (1375)، جاودانه زیستن، در اوج ماندن، تهران: مروارید.
...................... (1394)، فروغ فرّخزاد، جادوی جاودانگی (نامهها، مصاحبهها، مقالات، داستانوارهها و خاطرات فروغ). تهران: مروارید.
حقوقی، محمد (1398)، شعر زمان ما (فروغ فرّخزاد)، تهران: نگاه.
حیدری، رسول و سمانه امیری (1400)، «رویکردهای نوین تعلیم و تربیت در شعر شاعر مشروطه، میرزا قهرمان پاکبین ملایری»، فصلنامهی پژوهشنامهی ادبیّات تعلیمی، دوره 13، ش 49: ۲۹ -۵۹.
خالقی، علی و دیگران (1395)، «بررسی عوامل جامعهشناختی و آسیبشناسی اجتماعی در اشعار بشری بستانی و فروغ فرّخزاد»، فصلنامهی پژوهشهای ادبی، دورهی 13، ش 52: 41- 64.
خواجات، بهزاد (1397)، «رمانتیسم سپاری در شعر فروغ فرّخزاد»، مجلّهی زن و فرهنگ، س 9، ش 36: 37-53.
دلاویز، مسعود و دیگران (1399)، بررسی و تحلیل شعر دورهی مشروطه و پهلوی اوّل از منظر نقد اجتماعی و فرهنگی، پایاننامهی کارشناسی ارشد. دانشگاه شهید چمران اهواز، دانشکدهی ادبیّات و علوم انسانی.
رحیمی کاشانی، مصطفی (1390)، بررسی سبکشناسی اشعار فریدون مشیری، قم: فراگفت.
سالاری، مهتاب (1393)، زنانه با فروغ، تهران: درنا.
سبزی، علیرضا (1390)، عاشقانههای فریدون مشیری، تهران: جنگل.
ستودیان، مهدی و مسلم رجبی (1395). «نوستالژی اجتماعی در شعر فریدون مشیری»، فصلنامهی ادبیّات فارسی، ش 49: 71-90.
سلیمانی، علی و محمود مهرآوران (1398). «نقد بلاغی شعر مشروطه با تأکید بر اشعار میرزاده عشقی و ابوالقاسم لاهوتی»، فصلنامهی علوم ادبی، س 4، ش 16: 167-205.
سیاهپوش، حمید (1376)، «زنی تنها» (یادنامهی فروغ فرّخزاد)، تهران: نگاه.
سیفی، فاطمه و دیگران (1399)، «سطح فکری شعر دورهی بازگشت و مشروطه (بررسی موردی: نگاه شاعران به مشروعیّت حکومت قاجار)»، فصلنامهی سبکشناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، دوره13، ش 50: ۲۰۷ -۲۲۸.
شاپور، کامیار ( 1382)، اوّلین تپشهای عاشقانهی قلبم، تهران: مروارید.
....................... (1391)، رستاخیز کلمات، تهران: سخن.
شاکری، محمدعلی (1396)، آسمانیتر از نام خورشید، زندگی و شعر فریدون مشیری، تهران: نگاه.
شفیعی کدکنی، محمدرضا (1378)، «شاعرانی که با آنها گریستهام». مجلّهی بخارا، ش 5: 112-126.
شمسیا، سیروس (1398)، نگاهی به فروغ فرّخزاد، تهران: مروارید.
عبّاسی، حبیب الله و عبدالرضا محقق (1400). «زوال خیال در مصاف مقال حقوقی؛ جستاری در فرآیند رابطهی صورت و محتوا در شعر مشروطیّت»، فصلنامهی مجلّهی زبان و ادبیّات فارسی، س 29، ش 90: 147-170.
فرّخزاد، پوران (1381)، کسی که مثل هیچکس نیست، تهران: کاروان.
فرّخزاد، فروغ (1347)، تولّدی دیگر. تهران: مروارید.
...................... (1351)، عصیان، تهران: امیرکبیر.
...................... (1355)، اسیر، تهران: امیرکبیر.
...................... (1382)، دیوان اشعار، تهران: ارمغان یوسف.
مرادقلی، سهیلا و ابوالقاسم قوام (1395)، «بازتاب عواطف انسانی در اشعار فریدون مشیری»، پژوهشنامهی ادب غنایی، دورهی 7، ش 26: 163- 182.
مرادی کوچی، شهناز (1379)، شناختنامهی فروغ فرّخزاد، تهران: قطره.
مشرف آزاد تهرانی، محمود (1393)، پریشادخت شعر (زندگی و شعر فروغ فرّخزاد)، تهران: ثالث.
مشیری، فریدون (1387)، بازتاب نفس صبحدمان (کلّیّات اشعار)، 2 جلد، تهران: سرچشمه.
ملاکی، زهره و رویا زنگویی (1395)، «بازتاب جلوههای رمانتیسم اجتماعی در اشعار فریدون مشیری»، تهران: دومین همایش بینالمللی شرقشناسی.
ممتحن، مهدی و دیگران (1395)، «بررسی مکتب رمانتیسم و نئوکلاسیسم در اشعار م. سرشک و عبدالمعطی حجازی»، فصلنامهی مطالعات ادبیّات تطبیقی، ش 39: 107-118.
نظامی عروضی سمرقندی، احمد بن عمر بن علی (1386)، چهار مقاله، تهران: صدای معاصر.
نوری علاء، اسماعیل (1348)، صور و اسباب در شعر امروز ایران، تهران: بامداد.
یوسفنیا، سعید (1374)، در جستوجوی جانب آبی، تهران: معیار.
Rereading and Explaining the Discourse of Lyrical-Social Poems of Fereydoun Moshiri and Forough Farrokhzad with an Emphasis on the School of Romanticism
Roqayyeh Rajabi[4]
Abdolnasser Nazariyani[5]
Aliraza Mozaffari[6]
DOI: 10.22080/RJLS.2022.23582.1309
Abstract:
Forough Farrokhzad’s attention to the style of Moshiri's composition has caused the poetry of the two to be similar in terms of language and emotion. The simplicity and intimacy of the language of Moshiri's poetry was highly regarded by Forough, and on the other hand the emotional richness of Moshiri's poems is beyond the emotion of a man's poetry; if one reads or hears his poems without knowing his name, it is possible that they think they are written by a woman. In this article, the authors, using a descriptive analytical method, examine their written and virtual sources to provide a convincing and reasoned answer to the question: "What are the most important aspects of lyrical-social poetry in the poems of Fereydoun Moshiri and Forough Farrokhzad?" Authors emphasize that if Forough had had more opportunites, she would definitely have been in a position beyond her current status in contemporary poetry. Her poetry promised a poet with a special genius. Although Moshiri is a sensitive poet and to some extent committed to the issues of humanity, he has radiant differences in the way he expresses his views. Findings of this article indicate that Fereydoun's lyrical-social poems revolve around three major issues of general humanity, natural disasters and a personal view of social issues, but Forough's lyrical-social discourse revolves around four major issues of resisting the patriarchal society, criticism of diminishing moral values, criticism of passive people and the unhealthy situation of the country.
Keywords: Contemporary Poetry, Lyrical Poetry, Social Poetry, Fereydoon Moshiri, Forough Farrokhzad
Extended Abstract
Introduction
In this article, we try to study the poetry of Moshiri and Farrokhzad comparatively. Using library resources, we try to identify lyrical-social poems in their works, examine them and assess their differences and commonalities; To this purpose, it is necessary to know what kind of poems are referred to as the lyrical-social type? Authors use this interpretation for those poems that, while referring to various social issues and problems, also have the components of lyrical poetry. More importantly, their lyrical features are more visible in the linguistic and visual dimension, and in a very bold type. The social and lyrical aspects are so intertwined that it is impossible to separate them – like the political-romantic poems of Shamloo, which can be regarded as one of the best examples of lyrical-social poems in contemporary Persian poetry. In these poems, social interpretations and beliefs are so intertwined with romantic interpretations that they can not be separated; the poem "Death of Nazli" is one of the best examples of such poems.
Research Methodology
The research method of this article is comparative.
Research Findings
Findings of the article showed that Moshiri's lyrical-social poems revolve around three major issues of general humanity, natural disasters and a personal view of social issues, but Forough's lyrical-social discourse revolves around four major issues of resisting the patriarchal society, criticism of diminishing moral values, criticism of passive people and the glory of the unhealthy situation of the country.
Conclusion
"Moshiri" is not a social poet in the specific sense of the word. He is more concerned with living a quiet and peaceful life, and he wants this peace for everyone. He fears scientific progress and prosperity. Because of the increasing moral values, he prefers the village to the city. While his contemporary poets write poetry in defense of workers, women, the deprived classes, and the like, he worries about the loss of purity and intimacy. Though concerned about the lost greatness of Iran, even his view of war is subtle and emotional, which is why his simplest poems are lyrical. Poems that were composed mainly in the form of Nimai and later people like "Forough" were inspired by are his romances. For this reason, it is no longer possible to discuss his poetry and the lyrical-social characteristics of his poems, which owe much to the element of emotion and simple language. In the case of Forough, the situation is quite different. Although Moshiri was a pioneer for her and even Forough's first poem - which caused controversy - was published by Moshiri under the title "Sin" and he criticized this poem in an article entitled "Girl with Ink Fingers", this incident did not cause Forough to remain an imitator in composing poetry; she soon realized the importance of poetry and in her final books she tried to fulfill the mission of a poet well. She did not spare any efforts to materialize her goals. This new look transformed the innovative industries, the specific language, the personal style, and every issue that played a role in the evolution of a poet's poetry, and eventually became a light that, although very young, became eternal.
Funding
No funding
Authors’ Contribution
Roghayeh Rajabi Ghazi Kendi collected article data; Prof. Abdolnasser Nazariani analyzed the poems of Fereydoon Moshiri and Forough Farrokhzad and Dr. Alireza Mozaffari Tazeh Kendi reviewed the works.
Conflict of Interest
There is no conflict of interest.
Acknowledgments
The authors of this article thank the professors of the Persian language and literature of Urmia University.
References
[1]- دانشجوی دکتری رشتهی زبان و ادبیّات فارسی، گرایش غنایی، دانشگاه ارومیّه، (نویسندهی مسؤول). رایانامه: r.rajabi@urmia.ac.ir
[2]- استادیار گروه زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه ارومیّه، رایانامه: a.nazariani@urmia.ac.ir
[3]- استاد گروه زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه ارومیّه، رایانامه: a.mozaffari@urmia.ac.ir
[4] Corresponding Author: PhD Candidate in Persian Language and Literature, Lyrical Orientation, Urmia University, Urmia, Iran. Email: r.rajabi@urmia.ac.ir.
[5] Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Urmia University, Urmia, Iran.
[6] Professor, Department of Persian Language and Literature, Urmia University, Urmia, Iran.
References