Document Type : Original Article
Authors
1 ssociate Professor of Persian Language and Literature, Mazandaran University
2 Assistant Professor, University of Mazandaran
3 Master of Farsi Language and Literature
Abstract
Keywords
66
فرزاد بالو 6
شهرام احمدی 8
مریم خواجه نوکنده9
چکیده
استفاده از رویکرد پُُستمدرنیستی در آفرینش یا تحلیل داستان و رموان، عمور چنودانی در ادبیّّات داستانی معاصر ندارد و در این راستا،آثار نویسندگانی چون رضوا براهنوی، شوهرنوش پارسی پور، ابوترات خسروی و .... بسیاری از مختصات پُُستمدرنیستی را با خود دارند. با در نظر گرفتن تاریو جریان سازی پُُستمدرنیسم در عرصهی ادبیّّات داسوتانی، پرواضوا اسوت که آثار داستانی پیشگامّّانی چون صادق چوبک از این دایره بیرون باشند .امّّا نگارندگان ایون مقاله بر آنند رمان سنگ صبور چوبک از معدود آثار داستانی محسوت میشود کوه ظرفیوت یا گنجایش آن را دارد که براساس نظریه یا نظریههای مختلف ادبوی، از جملوه بوا رویکورد پُُستمدرنیستی مورد نقد و تحلیل هرار گیردم چنانکه رمان سنگ صوبور صوادق چوبوک از بسیاری از ویژگیهای پُُستمدرنیستی مثل محتوای وجودشناسانه، فراداستان، چند صدایی ،بینامتنیت، پارودی، پارانویا، از هم گسیختگی و اختلال زمانی و مکوانی و ... برخورداراسوت. در این جهت، ابتدا به طرح و شرح ویژگیهای پُُستمدرنیستی در ادبیّّات داستانی خوواهیم پرداخوت و سو س بوا اسوتناد بوه شوواهد و هورائن درون متنوی بوه تحلیول مؤلفوههوای پُُستمدرنیستی در رمان سنگ صبور اهدام خواهیم کرد.
واژههای کلیدی: سنگ صبور، صادق چوبک، مؤلفههای پُُستمدرنیسم.
3- مقدّّمه
«پست مدرن» یوا «پسوت مدرنیسوم»، بوه مثابوهی یوک رویکورد ،حووزههوایی گوناگونی مانند: معماری، سینما، تئاتر، موسیقی، جامعه شناسی، فلسوفه و ... را تحت توأثیر آمووزههوای خوود هورار داده اسوت. بوا وجوود تفواوت آرا در میوان نظریهپردازان "پست مدرن" میتوان گفت هدر مشترک آرا و عقایدشان، تحووّّل
■68
دایمیِّ مبانی اندیشگیشان و رویکردی انتقادی بوه دسوتاوردهای روشونگری دردوران مدرن بهویژه فاعلیت انسان خودبنیاد است و براین اساس به هیچ «روایت کلانی» باور و اعتقاد ندارند. بی آن که بخواهیم وارد بح ها و تفسویرهای رایو از پست و ایسم به عنوان پیشوند و پسوند اصطلاح مدرن شویم، میتووان گفوت پُُستمدرنیسم به گونهای سر عقل آمدن مدرنیسم است در نوع مواجهه با سنت و تعریف و تلقی از انسان )سوژه(. فرهنوگ و فلسوفهی حواکم بور عصور مودرن نگاهی سلبی به سنت دارد و به طورکلی بوه هرچوه کوه بوا خوود رنوگ و بووی گذشته به همراه دارد پشت پا میزند. حال آن که پُُستمدرنیسم از درِّ مفاهموه و مکالمه با دنیای سنت بر میآید و از امتوزا عناصوری از سونت و مودرن، بوه آفرینش اثر یا آثاری دست مییازد. اگرچه انسان غربوی در هورن 80 ترکیبوی از انسان عصر هرون وسطی، دوران رنسانس، عصر روشنگری، دورهی رمانتیسیسم و روانکاوی فروید است )برندا، 6338: 5(. علیرغم تحووّّل در معنوای سووژه یوا فاعل شناسا، همچنان بر منِّ یک ارچه و فعّّال مایشا تأکید دارد، حال آن که پسا ساختار گراهایی چون فوکو، دریدا، بارت، لکوان و ... تعریوف و تلقوی توازهای از سوژه ارائه میدهند و آن را مقهور هدرت، زبان و ساحتهای چند گونوهی روان معرفی مویکننود و سووژه را از بور عوا نشوینی توا نیسوتی و مورل تقلیول میدهند. در دورهی «پسامدرن» نویسنده با درک ایون سواختار متنواه نموای آگاهی عصر مدرن، وجود سوژه یا فاعل شناسوا را انکوار مویکنود و بوه عبوارتی انسان مدرن را منحل میکند، هنگامی که سوژه و سوبژکتیویته از بین مویرود، هرگونه امکان بازنمایی یا بازآفرینی واهعیّت و یا ساخت آن حتّّوی در ذهون هوم منتفی میشود )کچوبان،6958: 889(.
در ادبیات هم یک دیدگاه واحد و همه شمول برای طبقه بنودی ادبیوات پسوت مدرنیستی وجود ندارد و شاهد تنوّّع فراوانی درتعاریف و طبقه بندیها هسوتیمم چه اینکه پست مدرنها از هرنووع طبقوهبنودی و تعریفوی مویگریزنود. نظریوه
69
پردازان بسیاری در زمینوهی فلسوفه، هنور، ادبیّّوات، جامعهشناسوی، تواریو و ... پست مدرن سخن گفتهاند .امّّا از آن جا که هلمرو پژوهش حاضر بوه بُُعود ادبوی آن ناظر است ما نیز به طور خاص به آرا و اندیشههای نظریه پردازانوی خوواهیم پرداخت که لزوماً با ادبیّّات) ترجبحاً ادبیّاّت داستانی( به طوور مسوتقیم یوا غیور مستقیم پیوند وثیقی پیدا میکند . در مورد ویژگیهای رمان پست مودرن نیوز نظریه پردازان متعددی چون: برایان مک هیل، ایهوات حسون، بودریوار، دیویود هاروی، بری لوئیس جان بارت و ... هلوم فرسوایی کوردهانود )ر.ک. موک هیول، 6938(. امّّا از مهمترین ویژگیهایی که در بات رمان پست مدرن مطرح نموده-اند میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: محتوای وجود شناسانه، بی نظموی زموانی در روایت روی دادهها، اهتباس، چندصدایی، از هم گسیختگی، تداعی نامنسوجم اندیشهها، پارانویا، دور باطل، اختلوال زبوانی، عودم هطعیوت، پراکنودگی و عودم مرکزیت، کارناوالیسم یا شیر تو شیر، بینامتنیت، پارودی و....
اگرچه بهرهگیری از عناصور پُُستمدرنیسوتی در داسوتان و رموان در ایوران بوه صورت آگاهانه به دههی هفتاد و هشتاد بر میگردد در عین حال، به پوارهای از آثار داستانی میتوان اشاره کرد که چند دهه پیشتر نگاشته شدهاندم امّّوا برخوی مؤلفههای پُُستمدرنیستی را در خود دارند. پارهای از داستانهوای کواظم تینوا ،غلامحسین ساعدی، هوشونگ گلشویری و صوادق چوبوک در ایون دسوته هورار میگیرند.
در حوزهی ادبیّاّت داستانی معاصر ایران، صادق چوبوک نوامی آشونا و برجسوته محسوت میشود. از وی به عنوان بزرلترین داستاننویس معاصر فارسی بعد از جمالزاده و هدایت یاد کردهاندم به گونهای کوه بوا سوبک و زبوان ویوژهاش بوه سهولت از دیگر نویسندگان مطرح معاصر متمایز میگوردد. سوبک و زبوانی کوه تنها به رمانها و داستانهایش محدود شد و پس از او میورا بوران و پیروانوی پیدا نکرد. رمان سنگ صبور آخرین رمان چوبک محسووت مویشوود و چوبوک
■64
درآن به فقر و طبقهی فرودست جامعه میپردازد. رموان سونگ صوبور، از چنودشخصیت اصلی و فرعی تشکیل شده است. در این رمان، احمد آها، معلمی است که با چند تن دیگر در یک خانه، اجارهنشین اسوت. در آن خانوه، زنوی بوه نوام گوهر زندگی میکند که چهارمین زن حا اسمعیل است و از او پسری بوه نوام کاکل زری دارد. کاکل زری، بچهی گوهر و حا اسوماعیل اسوت کوه بوا خوون دماغ شدنش در حرم شاه چراغ نسبت حرامزادگی به او میدهند و پوس از ایون واهعه، حا اسمعیل، گووهر و کاکول زری و جهوان سولطان را از خانوهی خوود بیرون میکند و آنها به خانهی اجارهای که احمد آهوا در آن زنودگی مویکنود پناه میآورند. گوهر برای گذران زندگی به صیغهروی روی میآورد. کاکول زری هم در خانهی اجارهای، با ماهیهای درون حوض سرگرم میشود و سورانجام در این حوض میافتد و خفه میشود. پیرزنی به نام جهوان سولطان نیوز در طویلوه هست که فل و یکجانشین است و در کثافت غلوت مویخوورد. بلقویس، زنوی آبلهگون و با صورتی پر از چالهچوله است که با شوهر تریواکی و عقویم خوود در این خانه زندگی میکند و هنوز باکره مانده است. شخصیت دیگر ایون داسوتان ،سیفالقلم، مردی هندی است که گوهر و چند زن و مرد دیگر را بوا سویانور بوه هتل میرساند و ...
0-پرسش اصلی پژوهش
در حوزهی ادبیّّات داستانی فارسی، پوارهای از نویسوندگان، آگاهانوه و براسواس انگارههای پُُستمدرنیستی به نگارش رمان یا داستان پرداختهاند که آزاده خوانم و نویسندهاش رضا براهنی، پلکانپلکان ِّ ابووترات خسوروی، و ... از آن دسوتهانود .امّّوا پرسوش مقالوهی حاضور ایون اسوت کوه آیوا مویتووان براسواس مؤلفوههوای پُُستمدرنیستی به خوانش پوارهای از متوون داسوتانی، و در ایون میوان، سونگ صبور صادق چوبک پرداخت کوه نوه نویسوندگان آن مودعی نگوارش رموان یوا داستان با رویکردی پُُستمدرنیستی بودند و نه هرائن و شوواهد تواریخی چنوین
67
امری را تأیید میکند؟ به تعبیر دهیاتر و سادهتر آیوا میتووان سونگ صوبور را رمانی پسامدرنیستی بهحسات آورد یا نه.
6-فرضیهی پژوهش
امّّا فرضیهی نگارندگان این نوشتار بر این اساس استوار است کوه چوه فوی حودّ ذاته متن به ما هو متن )اعم از شعر و نثر( را فراتر از نظریههای موجود بدانیم و چه به تقسیمبندی دوگانهی بارتی باور داشته باشیم که متون خواندنی و متوون نوشتنی داریم، رمان سنگ صبوررا از آن دسته متونی میدانیم کوه از هابلیوت و ظرفیت لازم برخوردارست تا از منظرهای مختلف مورد نقد و بررسوی هرارگیورد. از آن جمله بر پایهی بسویاری از مؤلفوههوای رایو و مرسووم پُُستمدرنیسوتی هابلیت بازخوانی و تحلیل را دارد .
4-پیشینهی پژوهش
تا آنجا که نگارندگان این مقاله بررسوی کوردهانود تواکنون رموان سونگ صوبور براساس مؤلفههای پُُستمدرنیستی مورد نقد و بررسی هرار نگرفته اسوت .امّّوا از منظر دیگرمکتبها و نظریههای ادبی مورد تأمّّل و تحلیل هرار گرفته اسوت کوه از آن جمله میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
لطیفه سلامت باویل و فتّانوه هملواهی )6931( در مقالوهی تطبیوا مؤلفوههوای ناتورالیستی با آثار صادق چوبک، به بررسی توصیفی تحلیلی تأثیر ناتورالیسم بر آثار چوبک از جمله سنگ صبور پرداختهاند .
مریم غلامرضا بیگی )6954( در مقالهی بررسی مکتبهای ادبی در آثار چوبوک با نگاهی به مشخصههای رئالیستی در رمان تنگسویر و سونگ صوبور، کوشویده است علاوه بر بررسی ویژگیهای محتووایی و نووآوریهوای چوبوک در سوبک و محتوا با برشمردن خصیصههای رئالیستی و ناتورالیستی این دو اثر، میزان تأثیر گذاری آنها از مکتبهای ادبی اروپا را مورد ارزیابی هراردهد .
■61
فرزاد بالو و مریم خواجه )6931( در مقالهی چندآوایی و چنودزبانی بواختینی وجلوههای آن در رمان سنگ صبور، چندآوایی و چندزبانی باختینی و جلوههوای مختلف آن اعم از نقیضه پردازی، بینامتنیت، همآوایی اشخاص تاریخی- ادبی و ... را همراه با مصادیا و مؤلفههایی از رمان سنگ صبور مورد نقد و بررسی هرار دادهاند.
0-روش پژوهش
ما در ادامه بوا روش توصویفی–تحلیلوی، و بور پایوهی پوارهای از بنیوادیتورین مختصات پُُستمدرنیستی به بازخوانی و تحلیل رمان سنگ صبور مویپوردازیم .در این جهت، ابتودا معرفوی کوتواه از هریوک از ویژگویهوای پُُستمدرنیسوتی خواهیم داشت و س س با استناد به شواهد و هرائن درون متنی به تحلیل آنهوا خواهیم پرداخت .
3-ویژگیهای پُُستمدرنیستی در رمان سنگ صبور چوب
3-3- از محتوای وجودشناسانه تا فراداستان و چارچوب شکنی
شاید بتوان به جرأت گفوت کوه محتووای وجودشناسکانه در رموان، هسوتهی مرکزی مؤلفههای پُُستمدرنیستی محسوت میشود. ویژگیای که سوبب موی-شود رمانهای پُُستمدرنیسوتی از رموانهوای مدرنیسوتی متموایز گردنود کوه محتوایی معرفت شناختی دارند. «در رموان مودرن، خوود وجوود جهوان اموری مفروض تلقی شده بود و کار شخصیت اصلی فق شناخت این جهان بود. رموان نویسان پسامدرنیست در همین فرض مهم مناهشه میکنند. آیا همهی شناساها دست اندرکار شناخت یک جهان واحدند، یا موا بوا تکثوری از جهوان در اذهوان شناساهای مختلف روبوهرو هسوتیم؟» )پاینوده، 73:6951(. بواری، در رویکورد پُُستمدرنیستی، عنصر غالب درداسوتان و رموان، وجودشناسوانه هلموداد شود و ادبیّّات پُُستمدرنیستی از تنوّّع و تکثّر زیست جهانی خبر داد و در برابر روایت-
65
های کلان و تقلیل همه چیز به یکدسوتی و یک وارچگی ایسوتاد. بوراین اسواس ،هریک از شخصیتها دررمانهای پُُستمدرنیستی، چشم انداز متفاوتی از دیگور شخصیتها از جهان هستی به نمایش میگذارد.
از سویی دیگر ،فراداستان - ویژگی ای که بری لوئیس از آن به اتّصوال کوتواه نام میبرد- از دیگر مؤلفههای پُُستمدرنیستی محسوت میشود. جایی که رمان یا داستان از ساختارهای خودش و چگونگی ساخته شدن آنها سخن میگویود .رمان نویسان و منتقدان تعاریف متعددی از فراداسوتان ارائوه دادهانود .«ویلیوام گََس، رمان نویس و منتقد آمریکایی برای نخسوتین بوار واژهی فراداسوتان را در مقالهای با عنوان «داستان و شکلهای زندگی» بهکار برد. او در آن مقاله، خوود ارجاعی بودن رمانهای معاصر را «فراداستان» نامید». شوخص دیگوری بوه نوام مارک کوری، فراداستان را نوع خاصوی از نوشوتار مویدانود «کوه در مورز بوین داستان و نقد هرار میگیرد و همین مرز به موضوع اصلی این آثوار تبودیل موی-شود» )مقدادی ،6939: 984(.
پاتریشیا واو در کتابش فراداستان را نوشتهای میداند کوه بوه خواننوده یوادآور میشود که مرز میان داسوتان و واهعیوت از کجوا توا بوه کجاسوت: «فراداسوتان اصطلاحی است که به نوشتهای داستانی اطلاق میشود که به شکلی خودآگواه و نظاممند، توجه خواننده را به ماهیت یا وضعیت خود به عنوان امری ساختگی یا مصنوع معطوف میکند تا از این طریا پرسشهایی را در موورد رابطوهی میوان داستان و واهعیت مطرح سازد» )6930: 5-3(. از ایون رو، فراداسوتان، داسوتانی است دربارهی داستان که نویسنده نه به عنوان یک شخصیت، بلکه بوه عنووان نویسنده و خالا اثر وارد رمان مویشوود و در موورد خوود داسوتان، شوگردها و ساختارهای ساخته شدنش بح میکند .«عنصر یا تمهید فراداستان، جنبوهای از نوشتار، خوانش یا ساختار اثر را به پیش زمینه و مرکز توجه میآورد که بنابر
■65
معیارهای کاربردی داستاننویسی )واهو گرایانوه( بایود در پوس زمینوه باشوند»)لاوزن ،6950: 75(.
بیش از هر چیز عنوان رمان چوبک - سنگ صبور – مهمترین رهیوافتی کوه به خواننده رهنمون میکند رهیافتی وجودشناسانه اسوت. آن چنوان کوه رموان معروف کوندرا - بار هستی - دغدغهی وجودشناسانه را به ذهون متبوادر موی-کند. در رمان سنگ صبور، شش شخصیت اصلی یعنی، احمدآهوا، گوهر،کاکول-زری، بلقیس، جهان سلطان و سیف القلم از طریوا توک گوویی درونوی معرفوی میشوند. هور یوک از ایون شخصویتهوا، آوای مسوتقل خوود را دارد و بوا آوای مخصوص به خود، جهانبینی و دیدگاه خوود را بوه خواننوده منتقول مویکنود.
همچنین، نمود ویژگی فراداستانی را در چند هسمت از رمان سنگ صوبور، بوه-ویژه آن جا که نویسنده خود به عنووان یوک شخصویت وارد رموان مویشوود و دربارهی نگارش یا عدم نگارش رمان به کلنجار با همزاد خود میپوردازد-شواهد هستیم. احمدآهای بیست و پن سالهی داستان علواوه بور شوغل معلموی، یوک نویسنده است که همیشه در تردید است که بنویسد یوا ننویسود:. «اینهموه کوه اومدن و نوشتن کجا رو گرفتن؟ دنیا دیگه چیزی کم و کسر نداره. دیگه چیزِّ نو توش پیدا نمیشه. همه چیزا کهنه و یا دسّ کوم، نیموداره. راس میگوی. یوه و خیال داشتم نویسنده بشم. خیال داشتم از رو زندگی گوهر و این چند تا اجواره نشین که تو این خونه با من زندگی میکنن چیزایی بنویسوم» )چوبوک ،6978:
.)68
فضای کلی حاکم بر رمان ، فضایی وجود شناختی استم و در جای جای رمان ،این دغدغهی وجود شناختی دنبال میشود. از آن جمله، آن جا که همزاد احمد آها، فلسفهی خلقت را در نسبت با طبقهی فرودست جامعه به چالش میکشودم همزادش از او میخواهد که سرگذشوت نکبوتبوار و ملوالآور زنودگی گووهر و کاکلزری، جهان سلطان، بلقیس و بقیه را بنویسود: «مگوه نمویبینوی زنودگی
63
گوهر و جهان سلطون چه جوره؟ سر و کارشوون بوا چیوه؟ توو بهشوت زنودگیمیکنن؟ تو پر هو غلت میزنن؟ تو مویخووای زبوون سوعدی رو توو دهون اونوا بذاری؟ اینا زندگیشون اینه که میبینی و زبونشونم همینه که از صوب توا شووم میشنوی. تو منتظری جهان سلطون از فلسفهی ملاصدرا حرف بزنه؟ توو یوادت رفته که حقایقی هم هس. اگه بخوای چشاتو ببندی و نخوای حقیقت رو ببینوی و آن وخت نویسنده هم باشی که نمیشه» )همان: 51(. امّّا احمدآها به حورف او گوش نمیدهد و میگوید: «من چرا باید حوواس خوودم رو متوجوه ایون طبقوه چرک مردم بکنم؟ مگه چیزای هشنگتر نیسوت کوه مون بایود گووهر و جهوان سلطون رو ببینم که ناچار بشم این حرفهای زشت و رکیک رو به کوار ببورم ... من میباید از انجیر و گردو و زیتون و زردآلو عنک و خرما خرک و چوت ذرتوی و فوائد مچاچنگ بنویسم .امّّا همه به زبان متعینان آراسته نه بوه زبوان گودایان پیراسته» )همان: 53-55(. در ادامهی رمان، همزاد احمد آها خطوات بوه وی بوا لحنی سرزنشآمیز تأکید میکند تا از هشر و طبقهای سخن بوه میوان آورد کوه هستی و بودشان اساساً به چشم نمیآیود: «خواک بّسّورت کونن. پوس گووهر و جهان سلطون و کاکلزری و بلقیس ̋اصلا وجود ندارنم اینا همشون سورمه خفوا به چشم کشویدن و نبایود کسوی اونوا رو ببینوه. اگوه جهوان سولطون افلوی و زمینگیره و چن ساله از تو جاش تکون نخورده و زیرش از شواش و گوه و کورم ل ّر میزنه، آیا بایود بنویسوی در بسوتری از گول سور خوابیوده و بوا فرشوتگان آسمانی همآغوش است؟ به دَرَک که خواننده دلش بههم بخوره. کتابتو بینودازه دور. اینا وجود دارن و نفس میکشن و زندگیشون همینه که میبینی و خوودتم توشون هسّیّ و باید همینجور که هس نشونشون بودی و زبوون خودشوون توو دهنشون بذاری و هر کلمه و لغتی که به کارشون میخوره به کار بزنی و با ترازو خودشون وزنشون بکنی» )همان: 51(. در نهایت احمدآها حرفهای همزادش را میپذیرد تا از طبقهای بنویسد کوه زبوان و جهوان شوان در ترکتوازی طبقوهی
■80
فرادست در خموشی و گمنامی است : «راسّ گفتی بالاخره مملکت هموه جوورهآدم لازم دارهم هم نویسنده متعیّنین و متعینّات میخواد، هوم نویسوندهی گودا .منم اگه خواسّّم نویسنده بشم، میشم نویسنده گداها. این همه نویسونده داریوم که دایم دسّّشون تو پر و پاچه متعیّناته. یه شب میرن به یکوی از مهموونیهوای متعیّنات و زنکی رو تو تاریکی گیر میارن و باش چش و ابرو میان، صُُب که شود پا میشن و سرگذشت پایین تنه خودشون رو به رشته تحریور در میوارن و توازه همین رو مایه دسّ میکنن برای بازیای بعدی، و تخصصشونم فق در همین یه رشتهس. اونا نه از گوهر و جهان سلطون خبور دارن، و نوه میودونن یوه همچوو موجوداتی هم هسن، و نه زبون اونا رو میدونن» )همان: 51(.
گفتگوی احمد آهوا و هموزادش–کوه در واهو بخشوی از شخصویت درونویاش محسوت میشود-در عین حال کوه از دغدغوههوای وجودشوناختی نویسونده و محتوای وجودشناسانهی رموان سونگ صوبور پورده برمویداردم بوه نحوو تأمّّول برانگیزی ویژگی فراداستانی را به نمایش میگوذارد. احمودآها شخصویت اصولی داستان، نویسندهی رمان یعنی صادق چوبک را در ذهن موا توداعی مویکنود و خواننده نمیتواند بین احمدآها و صادق چوبک، تفاوت و تمایزی هایل شوود. در حقیقت، هنگامیکه احمدآها زندگی خود را در داسوتان موینویسود، موا خیوال میکنیم نویسندهی واهعی این داستان، چوبک زندگی خوود را بورای موا بوازگو میکند.
0-3-بینامتنیت
پستمدرنها از تکنیک بینامتنیت در آثارشان بسیار بهره میگیرند. بینامتنیوت بر این اندیشه استوار است که هیچ متنی آزاد و مستقل نیسوت بلکوه بوا متوون پیش و یا پس از خود در ارتباط اسوت و پیونودی تنگاتنوگ بوا آنهوا دارد و در حقیقت هر متن با متون مختلف در حال مکالموه اسوت. بوه دلیول دلبسوتگی باختین به ژانر رموان، آن را دارای بویشتورین جنبوهی بینوامتنی مویدانسوت .
86
برعکس که بینامتنیت را در شعر هبول نداشت: «شعر، اشوراهی اسوت نوات کوهبیمیانجی است. شعر، حادثهای است یکّّه و تکرار ناشدنیم کسی پیشتر تجربه-اش نکرده و پس از بیان نیز دیگر تکورار نخواهود شود» )آلون ،6957: 17(. بوه دلیل مکالمهای بودن رمان این امکان وجود دارد که از تمامی انواع، خوواه ادبوی یا غیر ادبی در بافتش استفاده شود و این به معنای استفاده از تمامی انواع ادبی در ساختار و بافت رمان است .
به طور کلی ،یکی از ویژگیهای رمانهای چوبک، استفادهی آگاهانه از عناصور بینامتنی درمتن آثارش هست )پاینوده، 6939: 95-14(. وی در جهوت تحقوا این امر، در مکالمهای دایمی با متون اعم از ادبی یا غیر ادبی هوم عصور خوود و گذشته به سرمیبرد. این مکالمهی دو سویه با متونی که ریشه در سنت دارند و متونی که مولود مدرناند، یکی از ویژگی هوای مهوم پُُستمدرنیسوم را عینیوت میبخشد که پیوند دنیای هدیم و جدید است. ما در اداموه بوه پوارهای از آنهوا اشاره میکنیم:
رمان سنگ صبور با کلنجار رفتن احمد آها با همزادش یا همان ندای درونویاش شروع میشود که چوبک آن را مطابا فصل اول بوف کور صادق هدایت نوشوته است. سرنوشت کاکل زری نیز، رابطهای بینامتنی بوا هصوهی عامیانوهی «بلبول سرگشته» دارد. در این هصه، پسر جوانی با مکر و حیلهی نامادریاش به دسوت پدرش کشته میشود ،امّّا خواهرش با فداکاری خود او را بوه شوکل بلبول زنوده میکند و پسر جوان پس از زنده شدن از آنها انتقام میگیرد. در یکی از توک-گوییهای کاکل زری آمده است: «بلبل سرگشته منم، کوه و کمور گشوته مونم .بوای ظالم من رو کشته، زن بوای بدجنس گوشتم رو خورده و خوواهر مهربوون استخونام رو با مف آت گلات شسه و زیر درخت گل خاک کرده. منم شودم یوه بلبل پریدم رو درخت .امّّا من خواهر ندارم. کاکا هم نودارم. مون تهنوام. تهنوای تهنا. یهئه» )چوبک ،6978: 55(.
■88
در تکگویی احمدآها یکی از داستانهای شاهنامه که جنوگ میوان اعورات وایران است، به طور کامل آمده که لشکر اعرات با فرماندهی عمورسوعد و لشوکرایران با فرماندهی رستم به جنگ هم رفته و در نهایوت بوا شکسوت ایوران ایون جنگ به پایان میرسد.
عموورسووعد وهوواص را بووا سوو اه فرسووتاد تووا جنووگ جویوود ز شوواهچوو آگواه شود زان سوخن یزگورد ز هوور سووو سوو اه انوودر آورد گوورد )همان: 664 - 33( علاوه بر این، چوبک از شعر شاعرانی چون سعدی، حافظ، نظامی، ناصرخسورو و شاطر عباس صبوحی در جای جای سنگ صبور استفاده کرده اسوت و در واهو آنها را به داستان خود پیوند زده است. بدین ترتیب چوبک خواسوته اسوت توا خواننده به کشف ارتباط این متون با متن خود ب ردازد. مثلاً حافظ:
«چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکی است
نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود» )59(.
سعدی: «ملو بوستان خورد و مردم ملو» )همان: 697(.
نظامی: «فدا کرده چنین فرهاد مسکین، ز بهر جان شیرین، جان شیرین» )همان: 695(.
ناصر خسرو: «ناصر خسرو بوه راهوی مویگذشوت ،مسوت و لوایعقول نوه چوون میخوارگان، دید هبرستان و مبرز روبرو، بانگ برزد هان که ای نظارگوان، نعموت دنیا و نعمتخواره بین اینش نعمت، آنش نعمت خوارگان» )همان: 889(.
صبوحی:
«ترن غبغب آن یوسف عزیز چو دیدم
چنان شدم که به جای ترن دست بریدم»
)همان: 691(.
89
6-3-پلی فونی )چندصدایی(
پست مدرنها به همهی سنتها و باورها و فرهنگهوای موجوود در جهوان بوهشکل برابر نگاه میکنند و در برابر جهانی شدن و یک هطبی شدن جهان موض میگیرند . یکی از این موض گیریها در رمان یا داستان کوتاه شکل میگیورد .پس چند صدایی دارای فلسفهای پست مدرن است که از شنیده شودن و زنوده ماندن تمام فرهنگها دفاع میکند. داستان پسامدرنیستی با فراکشاندن ساختار چند صدایی و بُرنده کردن گفتگو به شیوههای گوناگون، بُُعود هسوتی شوناختی رؤیارویی گفتمان ها را برجسته تر میکند و در نتیجه این کار به چنود صودایی جهان ها دست مییابد» )هیل ،6938: 957(.
رمان سنگ صبور، از چند شخصیت اصلی و فرعی تشکیل شوده اسوت. در ایون رمان، شخصیتهوا از هیود و بنود آرا و اندیشوهی راوی یوا نویسونده آزاد و رهوا گشتهاند و هر کدام با جهانبینی و جهاننگریهای متفاوت در داستان مشوغول گفتوگو با یکدیگر هستند، صدای راوی در عورض و هومسوو بوا دیگور صوداها شنیده میشود و میبینیم که راوی به تمام صداها اجوازهی گفوتوگوو و اظهوار نظر را دربارهی دیگری میدهد و هیچ صدایی، صدای دیگر را محکوم نمیکنود .بنابراین، هیچ صدایی مافوق صدای دیگر هرار نمیگیرد. هرکسی سهمی در ایون گفتوگو دارد و این سهم بهطور مساوی بین شخصیتهوا تقسویم شوده اسوت .شخصیتهایی که در این داسوتان حضوور دارنود از طبقوهی فرودسوت جامعوه محسوت میشوند امّّا هر یک به تناسب شرای سنی، جنسوی، جسومی، فکوری و... زبان مستقل به خود دارند که جهانبینی و تلقی آنهوا را از زنودگی آشوکار میکند. در واه چوبک ،«آفرینشگری است که بر درد آفریدههایش صوبر موی-کند. ستم، تلخی و رنجی که بر سگ انتر، لوطی، ولگرد، روشنفکر، عامی، زانوی ،پیر، کودک و روس ی روا داشته میشوود، در گوورش تنوگ نگواه مویدارد و توا هیامت باز نمیپرسد. سخن هریک را جداگانوه بواز مویگویود. از عشوا، خشوم ،
■84
بیرحمی و رن آنها میگوید. کاکول زری را نجوات نمویدهود. گووهر را آوارهمیکند. )تسلیمی ،6959: 36(. چوبک برای این رموان، حوداهل شوش لحون وزبان و صدای متفاوت انتخات کورده و هرکودام بوا زبوانی کاملواً مسوتقل بوا بوه کارگیری کلمات و لغات مهجوور و طورد شوده بوه حورف زدن در ایون داسوتان پرداختهاند.
صدای احمدآقا: احمدآها، در اتاق خود همیشه با همزاد خود که هموان نودای درونی اوست و با آسید ملوچ کوه یوک عنکبووت اسوت، حورف مویزنود. زبوان احمدآها، عامیانه اسوت و نسوبت بوه جهوان سولطان و بلقویس و کاکولزری بوا فرهنگتر است. «عرت برای ما هیچ چی نیاورد. هر چیم داشتیم نابود کورد. بوه دَرَک. لابد لیاهتشونو نداشتیم. منم نویسنده نمیشوم... ایون هموه کوه اومودن و نوشتن کجا رو گرفتن؟ دنیا دیگه چیزی کم و کسر نداره. دیگه چیوزِّ نوو تووش پیدا نمیشه .همه چیزا کهنه و یا دسّ کم، نیموداره. راس میگوی. یوه و خیوال داشتم نویسنده بشم. خیال داشتم از رو زندگی گوهر و این چند تا اجاره نشوین که تو این خونه با من زندگی میکنن چیزایی بنویسم» )چوبک ،6978: 68(.
امّّا گاهی تغییر گفتار داده و گفتار ادبی را نیز به کوار مویگیورد: «تورا سوتایش میکنیم که یکتا گوهر بحر موّّا آفرینش ماییم. که ما را اندیشه و سوخن دادی تا از دیگر جانوران ممتاز شویم. که بر تو و آسمانهایت بیندیشیم. کوه تورا درود گوییم و بیم ترا در دل ب رورانیم و مهرت نبینیم. که پیوسته چشمه چشومان از ستم تو بجوشد!» )73(. و یا: «من باید از ازهار معطر و عنودلیبان خووش نووا و فراوانی نعم الهی و ترفیه خلوا و تحوذیر جلوا و محاسون نمواز و روزه و آدات استنجاء و هبایا استمناء و ذمائم استشها بالید و بوالفمّ و رزائول سوحا و صوفرا بری آبغوره و فوائد مجالس تنویر و پرورش افکار و سنّّت نوره و واجبی و وجوت غسل ترتیبی و ارتماسی و ثوات آت تربت و خواص شیاف چارشیرینی و تدهین نفس امّّاره و تنقیه فر امّّاره بنویسم...» )همان:55(.
87
صدای کاکلزری: کاکلزری، بچهی گوهر و حا اسماعیل است کوه بوا خووندماغ شدنش نسبت حرامزادگی به او میدهند. سرگرمی او در خانهی اجوارهای ،ماهیهای درون حوض هستند و سرانجام در این حوض میافتد و خفه میشود .زبان کاکلزری، زبان کودکانه و در جاهایی شاعرانه است. مانند «یکی بود یکوی نبود غیر خدا هیچکه نبود. یه اسب سفید سفیدی بود که موای دمبش و یوالش مثه پشمک بود. چشاشم مثه کاسه خون بود» )همان:639(.
زبان کاکل زری به گونهای است که در کمتر داستانی میتوان به ماننود و نظیور آن پیدا کرد .«چوبک با زبانی که برای کاکول زری بوه کوار مویبورد، بوه زبوان مکتوت فارسی تجاوز میکند. زبان کاکل زری زبان حرامزادهیی است که تنها از عهدهی چوبک ،روایتگر حرامزادگی در فرهنگ و تاریو ایرانی برمیآید... چوبوک با مهارت تمام، زبان کاکل زری را خلا میکند و شاهکار زبان هصههای فارسوی را باید در همینجا دید و البته زبان جهان سلطان از این هم بینظیرتر میشود .مهارت چوبک در خلا این زبان و چگونگی چیدن عبارتهای مختلف زبوانی در کنار هم بیرون آمدن این زبان از دهان یک نفر، از آنجا ناشوی میشوود کوه او آدمهایی را خلا کرده که به خوبی آنها را میشناسد .این درست که در هصوه-های چوبک، فاحشهها حرف میزنند و زنهایی چون بلقیس و جهوان سولطان ،امّّا زبان این آدمها، ک ی و رونوشت زبان امثال ایون آدمهوا در بیورون نیسوت و نمیتوان در کوچه و بازار گوش ایستاد تا این زبان را شنید و آن را فراگرفت توا از آن در هصه تقلید کرد» )محمودی ،6956: 645-641(.
«یک، دو، سه، چهار. چقده ماهی تو حووض هوس. مثوه النگووای دسّ نونم توو آفتات برق میزنن. مثه خون سرمرغ .همیه این ماهیا مال خودمه ... احمدآها من دوس میداره .امّّا بلقیس هیچ دوسم نمیوداره. بلقویس نونم و جوی جویم دوس نمیداره. ازش خیلی میترسم. صُُب خیلی گشنم بود. احمدآها نونم داد خووردم»
)چوبک ،6978: 95(.
■81
صدای بلقیس: بلقیس، زن آبلهگون بمونعلی تریاکی و عقیم است کوه پوس ازدو سال ازدوا ، هنوز باکره مانده اسوت و بسویار بوه گووهر حسوادت مویورزد .بلقیس در این داستان دائماً، زبان به نفرین گوهر و کاکلزری و جهوان سولطان میگشاید و نیز به دلیل اینکه شوهرش فاهد نیروی جنسی اسوت زبوانش را در خدمت غریزه و شهوتش به کار میگیرد و برای بیان آن حتّّی جزییوات را ذکور میکند. برای نمونه: «احمد آها بم نیگا نمیکنهم نگاهم میکنه امّّوا همیشوه هموه حواسش پیش گوهره ... گوهر عزیز دلشه. حاجی زنکه سربازی رو رو سر سه توا هوو آوردش ... حاجی از او ستا زن دیگش بچش نمیشه. نوذر میکنوه اگوه خودا بش بچه بده ببردش کربلا زیر نودون طلا ختنش کنه. ایون جندیوه یوه وجبوی هزار تا جادو و جنبل میکنه و وختی میبینه حاجی اجاهش کووره بوه هووای ای که ار حاجی رو بخوره میره زیر پای میز حسوین تونتوات حمووم سور خونیوه حاجی میخوابه و این کاکل زری رو کوه ایشوالو کواکلش رو آت مردشوور خونوه بیفته ترکمون میزنه» )همان: 658-656(.
«خدایا چه بارونی، مثه اینکه دنیا داره خرات میشه. اینهمه آت کجای آسومونه .هیومت بگیره، همینجوری داره شُرشُُر میباره. چشمم روشن! حالوا دیگوه خووت راش یاد گرفته، شبم بیرون میخوابه. کوارش از صویغه رویوم گذشوته» )هموان:
.)84
صدای جهان سلطان: جهان سلطان، زن افلی و یکجانشین در طویلوه اسوت که حا اسماعیل پس از تهمت حرامزادگی کاکلزری این بلا را بر سور او آورده است. محبت مادری جهان سلطان، در جای جای این داستان نسبت به گووهر و کاکلزری به چشم میخوردم در حالی کوه بلقویس و حوا اسوماعیل را نفورین میکند. زندگی کوتاه و چند روزهی این زن، باع میشود که همه چیز از برابور دیدگان او مانند یک نوار فیلم بگذرد. به همین سبب زبانش، ریتموی تنود پیودا میکند .«خدایا چه خاکی به سرم شد این دختور نیومودشم نمیودونم چوه بوه
85
سرش اومده. تا حالا هیچوخت نشده بود که شب از خونش بیورون بخوابوه. چوهشده، کجا رفته. منم که پا ندارم پاشم. ای کاکل زری طفلک مثه مرغ سورکنده واسیه ننش پرپر میزنه» )همان: 70(.
«خدا خودش از حا اسمعیل نگذره که روز این زن و بچه رو سیاه کرد. خدا رو به حا گلگون کفن صحرای کربلا هسمش میدم که تا تنش غلغله کورم نشوه از دنیا نره. تا مثه من نشه عزراییل جونش رو نسّّونه ... برو مورد کوه بوه سووزِّ دلِّ زینب گرد بد روت ننشینه. برو جوون که تا عمر داری نونت گورم باشود و آبوت سرد» )همان: 77(.
صدای سیفالقلم: سیفالقلم، دکتر هندی داسوتان، معوروف بوه دکتور سوید وکیلی صاحب سیف و القلم است که به تعبیر احمد آهای داستان، لفظ هلم و بوا لهجهی غلیظ هندی حرف میزند. او در این داستان، هاتل گوهر و شیو محمود و چند مرد و زن دیگر است. به خیال خودش میخواهد زمین را از لوو وجوود فقیر و فاحشهها پاک کند. زبانی که او در این داستان به کار مویگیورد، رسومی است و برعکس بقیه ریتم کند و آراموی دارد و توکگوویی او نسوبت بوه دیگور شخصیتها هوّّت چندانی ندارد .«با این یکی شد هفتا. ببینم اسمش چوه بوود؟ اسمش نازی بود. هیافهاش هیچوهت یادم نمیرود. یک لوک زشوت رو چشومش بود .امّّا مثل کفتر چاهی وحشی بوود. هموین حالوا بایود اسومش را توو دفتورم بنویسم که یادم نرود. سلیمه و خانم امیر و خانم ملووک و خوانم سوالار و خوانم شوکت و گوهر» )876(. بهطور کلی میتوان گفت کوه هموهی شخصویتهوای داستان با وجود لحنهای متفواوت ،زبوان عامیانوه را بوهکوار گرفتوهانود و تنهوا سیفالقلم زبانش، رسمی و تا حدّی ادبی است.
«صبا، خرّّم و خندان از خوات بلند میشوید و دو سه ساعت بعد مویآییود توو مسجد نو و شاه چراغ. بدهید، به دام من میافتید. من هم میآورمتان اینجا و با
■85
یک لیوان شربت نارن که فق به هدر یک بال مگوس سویانور تووش مویریوزممیفرستمتان به آن دنیا...» )همان: 879(.
صدای گوهر: گوهر، چهارمین زن حا اسوماعیل اسوت کوه کاکولزری را از او دارد. گوهر، یکسال پس از به دنیا آمدن کاکلزری و هبل از رفتن به کربلوا بوه زیارت حرم شاه چراغ میرود که بر اثر خوردن دست یک دهاتی به بینی کاکول زری، خوندماغ میشود و مردم بر اثر یوک بواور خرافوهای فکور مویکننود کوه کاکلزری حرامزاده است. بعد از این واهعه، حا اسماعیل، گوهر و کاکولزری و جهان سلطان را از خانهی خود بیرون میکند.
«... به من کاری نداشت. همونجوری که آخرشم زلیخای بدبخت رو ناهص کورد .من بچه بودمم اگه کتکی که به اونا میزد به من میزد، مویموردم. خودا از سور تقصیراتم بگذره که حاجی برای خاطر من یه روز اینهده زلیخا رو زد که نواهص شد. خدا خودش میدونه که من تقصیر نداشتم...» )همان: 11(.
پارانویا یا روانگسیختگی که در اصطلاح روانکاوی، نوعی بیماری است« یکوی از ویژگیهای تکرارشونده و نه لزوماً همیشگی در داسوتانهوای پسوامدرن اسوت» )تدینّی، 6955: 11(. به این صورت که برخوی از شخصویتهوای رموان ذهنوی آشفته و توهّّمات غیر واه دارند و همین امر، فرایند منطقی و خطی داستان یوا رمان را فرو میریزد .فرویود )6393-6571( پودر روانکواوی، اختلوال پارانویوا را خاصّ روشنفکران میداند و میگوید: «بیماران پارانویا که عموماً افوراد مجوردّ و از زمرهی روشنفکراناند، از شوکّ و بودگمانی خوود رنو میبرنود، از دشومنان خیالی وحشت دارند و برای مبارزه با آنان، تلاش و وسوایل بکور و بودیعی ابوداع میکنند )آریان پور، 6975: 854(.
در سنگ صبور، احمدآها در میان شخصیتهای اصولی و فرعوی حاضور در ایون رمان که از طبقهی فرودست جامعه محسوت مویشووند فوردی تحصویلکورده
83
)معلم( و روشنفکر به حسات میآیود. جالوب ایونجاسوت کوه در چنود جوا بواتوهّّمات و پریشان خیالی پارانویایی احمدآها مواجوه مویشوویم. از هموان آغواز داستان ما با صحنههای ترس و مورل در توکگوویی درونوی شخصویت اصولی )احمدآها( شاهد هستیم. برای نمونه، زلزلهای که در آغاز داستان، احمود آهوا آن را توصیف میکند: «حالا دیگه عوض همه چی زلزله میآد. نه شب خوات داریم نه روز آروم. همش ترس و دلهره. هی زلزله، هی زلزله. خودمون زندگی آروم بی سرخری داشتیم که این زلزلههای پدر سگم هوز بالا هوز شده و از صُُب توا شووم مرل سیاه جلومون ورجه وورجه میکنوه. در و دیووار و سوقف و درخوت و آت حوض میخواد از زمین ریشهکن بشه» )چوبک، 6978: 3(.
احمدآها صحنهی مرل جهانسلطان در طویله و حالی را که بعد از دیودن ایون صحنه به او دست میدهد اینگونه توصیف میکند: «از همه زودتور کاکول زری فهمیده بود که جهانسلطان مرده. من تو اتواهم بوودم اومود توو آسوونه وایسواد گفت. جیجیم سرش از رو بالش افتاده پایین هرچی باش حرف میزنوم جووات نمیده. رفتم دیدم صورتش مثه همیشهاش بود .تازه من که رسویدم بوه خرخور افتاد. بعد سر تا پای تنش به خمیازه افتاد و تونش جمو و واز شود و بوه طواق افتاد. چهار نفر گوشههای نمد رو گرفتن و با جهانسلطون و کرموا بلنود کوردن گذاشتنش تو تابوت. بازم کرم رو زمین مونوده بوود. کرموای سوفید و بورّاق، رو پیشونی و گوشههای لبش میلولیدن. تو نافم پیچ افتاد و بالا آوردم. همون نوون و کبات ظهر، ترشیده و آسیا شده از حلقم تو آخور سرازیر شد و دنودونام کُُنود شد. به فکرم آمد که شاید یه وختی یه اسب یا یه خر هم تو هموین آخوور بالوا آورده بود» )همان: 884-889(.
در جایی دیگری از داستان، بلقیس از مردهی جهانسلطان در این تصووّّر اسوت که «اگه تا شب ورش ندارن شیطون میره تو هالبش پا میشه میواد خفوهموون میکنه» که ناگهان در شرایطی مالیخولیوایی بوه یواد حادثوهای مویافتود و آن
■90
حادثه، از این هرار است: «ستا جوون بود مثه شوا شمشواد. یوه شوب از پشوتمرده شورخونه باهم رد میشن- ازون جوونای مشدی لب آت که چ قای نقره پر شالشونه- یکیشون میگه هرکی راسّ میگه بره تو مرده شورخونه یوه مویو بوه تابوتای تو مرده شورخونه بکوبه برگرده. یکیشون که از همشون لوطیتر و بوزن بهادرتر بود میگه من میرم. نصب شبی میرن یه میو پیدا مویکونن مویآرن میدن بش میگن برو بکوت. اونم مثوه شویر مویره در مورده شوورخونه رو زور میده، جریقی میکنه واز میشه، میره تو، رفیقاش دم در منتظرش وامیّسّون امّّوا هرچی وامیسن میبینن نیومدش. یه ساعت وامیسن، میبیونن نیومود. اووخوت بسمالله میگن شعم روشن میکنن میرن تو مرده شورخونه. یه هوو مویبیونن رفیقشون افتاده پای یه تابوتم یه مرده کفن کرده هم از تابوت دراوموده افتواده روش و رفیقشون غش کرده. میان بلندش میکنن میبینن مرده چنونی سوفت گرفتهتش تو بغلش کوه بوهزور از هوم جداشوون مویکونن و بعود کوه خواّسّون رفیقشون بلند کنن، میبینن رختاش به تابوتو چسبیده. خوت که نگاه میکنن ،میبینن میخی که میخواسّّه بتابوتو بکوبه کوفته رو دومون هبوای خوودش. بعود جوون بدبخت دیوونه شد زد به کوه. مشدی پاشد رفت از خونه بیرون» )هموان:
.)894-897
0-3-پارودی )نقضیه(
اگر چه به هول سیمون دنتیت امروزه میتوان ردّ پای پارودی را در همه جا حتّّی مکالمات روزمره یافت و پارودی تنها به ادبیّّات، تئاتر و سینما ختم نمیشود )دنتیت ،8000: 8(. تأکید بر طنز، هزل، کنایهنویسی و هجو افراطی یکی دیگر از ویژگیهای رمان و داستانهای پست مدرن به شمار میآید.
زمانی که ایهات حسن یکی از نظریوه پوردازان شوالوده شوکن پُُستمدرنیسوم، پارودی را تحت عنوان پُُستمدرنیسم به همراه ترکیبی از فرمهای مدرن، مدرن متأخّر چون آیرونی رادیکال، کمدی ،ابسورد و طنز سیاه طبقهبندی میکند بوه
96
پارودی، بهواسطهی ارائهی درکی پست مودرن و نوو از آن مویپوردازد )حسون،
.)87 :6355
از نظر باختین ،نقیضه، تقلید از سبکی خاص است که نویسنده سبکی را بوه-کار میگیرد و اهدافی را بر آن اعمال میکند که با هدف اصولی سوبک مخوالف است و با آن همخوانی ندارد .«به نظور بواختین، تقلیود هوزل آمیوز ،«سوو» یوا «گرایش» ارزیابانهی اثر اصلی را وارون میکنود» )موک هیول ،6938: 19(. بوه بیان دیگر، نقیضه پرداز «به این سخن]دیگری[ که تاکنون جهتگیری خوود را داشته است و اکنون نیوز سوعی در حفوظ آن دارد ،جهوتگیوری معناشوناختی جدیدی ببخشد و سمت و سوی جدیدی را بور آن غالوب کنود. چنوین سوخنی اصولاً باید به مثابهی سخن نویسنده دریافت شود. در این حالت، سخن واحد دو جهتگیری معناشناختی و دو آوا را در خود جم مویکنود» )توودروف ،6955:
.)667-661
در سراسر رمان سنگ صبور، طنز و هجو و هوزل شوناور اسوت و نویسونده بوه طرق مختلف از آنها بهره میگیرد. چوبک با طنز و هجو و شوخی جهتدار که با برخی شخصیتهای مذهبی و آموزههای هرآنی و روایی انجام میدهد صدایی تازه و دیگرگونه در برابر فرهنگ رسمی و جدّی حاکم کووک میکنود، بوهطوور مثال: «بچههای نر و مواده آدم و حووا همدیگوه رو ... و نسول آدمیوزاد رو پوس انداختن. همه حرومزاده اندر حرومزاده». همچنین ،توهین به مقدّسوات نیوز در سنگ صبور وجود داردم زمانیکه احمد آها و شیو محموود بوه گفوتوگوو موی-پردازند و احمد آها خطات به شیو محمود میگوید: «میخواسم خبری بوه شوما بدم. شاید شما خبر ندارید که خیلی وهته خودا مورده» )چوبوک ،6978: 654(. در اینجا به پوارهای از نمودهوای نقیضوه گوویی در رموان سونگ صوبور اشواره میکنیم:
■98
زمانی که احمد آها با همزادش بر سر نوشتن و ننوشتن بح میکند، احمد آهامعتقد است که نمیتواند هر چیزی را روی کاغذ بیاورد بلکه به گفتهی خود وی، همه چیز باید در پرده و لفافه باشد، همزادش به نقیضه میگوید: «اگر خدای نکرده از جادهی عفاف و اخلّّاق خار شدی ،یک دستگاه تصفیه اخلّّاق کوچک جیبی با کتات خودت برای خواننده محترم بفرست تا پس از مطالعهی آثار مستهجن و رکیک تو، توش اق بزنه و اخلّّاق خودش را تو آن دستگاه بالا بیاورد و پس از تصفیه دوباره آنرا هورت بکشد تا اخلّّاهش فاسد نشود» )همان:
.)55
احمد آها در جایی از رمان معرکهای راه مویانودازد و در آن از شویو صونعان انتقاد میکند: «این دیگه شیو صنعونه بوا دختور ارمنوی. ریششوو تماشوا کون .
هرمساق با این پن من ریش دین و آخرت رو ول کرده رفته دنبال دختر ترسوا .ایمونشو به شیطون فروخته به یک غازم و واسیه خاطر دختر ارمنی سونگ نویم مَنم هورت داده» )همان: 691-697(.
احمد آها در یکی از تکگوییهای خود از کار شیو محمود در به دام انداختن افرادی که از شهری دیگر به زیارت شاه چراغ میآیند و گوهر را برای صیغه بوه آنها پیشنهاد میدهد، انتقاد میکند و از زبان او میگوید: «خانه خوت و راحت و نزدیک به حرم با تمام وسایل، از هر جهت آمّّاده است. هیمتش هم بورای زوّّار حضرت نازل است. مُُتعه شرعیه حلال و طیّب و طاهر و جوانسال دست به نقود هم حاضر است و یا احیاناً خادمه وجیهه که از لحاظ حلیّّت خطبه هم میشوود به دست میآید» )همان: 658(. در ادامه نیز، احمدآها با بح و جدل بوا شویو محمود، او را سرزنش و ملامت میکند و به باد تمسخر و اسوتهزا مویگیورد کوه چرا گوهر را با صیغه خواندن و به تعبیر خوود وی، بوا چنود توا جملوهی عربوی حلالش میکند؟ «این بار دیگه بورای کوی بوه هوول خوودت حلوالش کوردی؟» )همان: 657(. «این چه معنی داره که تو این زن بدبخت رو مایهی دسّ خودت
99
کردی و مثه آفتابه خلا رو دار او رو به ایون و اون کرایوه مویدی و بوا چنود توا جملهی عربی به اصطلاح خودت حلالش میکنی؟» )همان: 655(. «خُُب این چه فرهی داره با کاری که اون مردی میکنه که میره محله مُُردسون میگه بی بوی ما همش یه هرون داریم، اگه میشه بیایم تو؟» )همان: 655(. شیو محمود نیز ،با پاسوهایی چون «خداوند فرموده زن برای تمتّ است، مثل گوسفندی که سر میبری گوشتش را مویخووریم زن هوم بورای تمتّّو اسوت» )هموان: 655(. و پاسوهایی ازاین دست که کار خود را توجیه میکنود. بورای رعایوت اختصوار از ذکر آنها پرهیز میکنیم و خوانندگان محترم را به صفحات 655 و 630 کتات ارجاع میدهیم.
همچنین احمد آها در انتهای داستان نیز، طی بح و گفتوگویی با گوهر باز هم بیاعتقادی خود را نسبت به صیغه و عقد به شیوهی طنزآمیوز و هوزلآمیوز بیان میکند: «اگه خوشت بیاد خودش به صد تا عقد میارزه. حالوا کوه چیوزی نشده، اگه میخوای خودم عقدت میکنم. من بلدم: انکحوت و زوّجوتُ، یوه دسّ رخت و تو مطبخت و بالای تخت و دو بدبخت و ... مگه صفحهش رو نشنفتی؟» )همان: 964(.
در جایی دیگر که احمد آها به صیغه خواندن شیو محمود خورده مویگیورد ،شیو محمود نیز در جووابش بیتوی را نقیضوه مویسوازد: «چراغوی را کوه ایوزد برفروزد، هرآنکس پف کند ریشش بسوزد» )همان: 655(.
3-3-ازهم گسیختگی و اختلال زمانی و مکانی
در رمانها و داستانهای مدرن عناصر داستانی مثل طورح، شخصویت، زموان و مکان، مضمون ، و ... جایگاه تعریف شده و مشخصی دارند. بری لوئیس بوا نقول هول از هوکس معتقد است که «پس از هوکس بسیاری از نویسوندگان حوداکثر توان خود را به کار بردهاند تا این چهار عنصر بنیوادین ادبوی را بوه زور از یادهوا
■94
ببرند. به اعتقاد او در آثوار نویسوندگان پسامدرنیسوت طورح تبودیل بوه وهوای پراکنده و بدون رابطهی علّّت و معلولی میشود... )تدینی ، 6955: 19(.
در رمان سنگ صبور، آن انسجام و یک ارچگی که در داستانها و رمانهای رئال وجود دارد، دیده نمیشود بلکه خواننده با جهانی آشفته و درهم و بورهم روبوه-روست. از طرفی شخصیتها به واسطهی تکگویی درونی خود را به موا معرفوی میکنند، همین امر ، آشفتگی زمان و مکان را تشدید میکند . وهای گذشوته و آینده به هم آمیختهاند و میان حواد نظم و توالی زمانی وجود ندارد. چنان که فیالمثل در اثنای رمان داستانهایی مانند داستان انوشیروان و داستان یعقووت لی )چوبک ،6978: 695-695( را بیان میکند که به این آشفتگی دامن می-زند. در رمان سنگ صبور، و در چند جا روند روایوت علّّوی و معلوولی حوواد و رویدادهای داستان منقط میشود. پس از پایوان هسومتی کوه بوه توک گوویی درونی جهان سلطان مربوط است وهتی نوبت به تک گویی درونی احمدآها دیگر شخصیت اصلی رمان سنگ صبور فرا مویرسود بویمقدّّموه بخشوی از شواهنامه آورده میشود که به حملهی اعرات به ایران به سرکردگی سعد وهاص اختصاص دارد و چندین صفحه از رموان را در بور مویگیورد )هموان: 664-33(. نوامعلوم ماندن سرنوشت شخصیتها و فرجامهای چندگانوه از دیگور عوواملی محسووت میشود که به آشفتگی در ایون رموان دامون زده اسوت. چنوان کوه در انتهوای داستان-گذشته از این که معلوم نیست سرنوشت احمدآها، ههرمان داسوتان بوه کجا میانجامد- نویسنده نمایشنامهای آورده که داستان سونگ صوبور را بوه آن پیوند زده است. اگر بین شخصیتهای نمایشنامه تطابا هائل شویم میخوواهیم بدانیم که آیا مشی و مشیانه همان احمودآها و گووهر داسوتان هسوتند؟ یوا بوه عبارتی پایان رمان را به حالت تعلیا درآورده تا خواننده را به تلواش وادارد کوه منظور چوبک از آوردن این نمایشنامه چه بوده است و هصود دارد چوه تنواظری بین شخصیتهای سنگ صبور و شخصیتهای نمایشنامه برهرار کند؟ در سنگ
97
صبور، شاهد آن هستیم که با هتل گوهر، بین او و احمدآها فاصله میافتود و ایون دو در آخر داستان به هم نمیرسند .امّّا در نمایشنامه میبینیم که مشی و مشویانه با شکستن شیشهی عمر زروان توس مشیانه به یکدیگر میرسند و به هوم عشوا میورزند .«چگونه میتوان این نمایشونامه را در طرحوی بوه سوامان و هماهنوگ از سنگ صبور جای داد و آن را با هسمتهای دیگر ربطش داد؟ مویتووان گفوت کوه مشیا و مشیانه نخستین نمونههای احمدآها و گوهر هستند. ایون دو نمونوهی ازلوی که یکدیگر را به دست میآورندم درواه ، سنگ صبور به نوعی تقلّای این دو نمونه-ی ازلی و ابدی برای رسیدن به آزادی و عشا و فرار از خصومت دیو است که ایون تقلّا در میان دو زلزلهی اول و آخر کتوات هورار دارد. سونگ صوبور بوا زلزلوهای در شیراز شروع میشود و انتهای کتات به زلزلهای مربوط به تمام عالم و هستی خوتم میشود» )محموودی ،6956: 630(. ایون مسوأله، موافقوان و مخالفوانی را در پوی داشته است که از جملهی این مخالفان میتوان از گلشیری یاد کورد. گلشویری «آنچه را که بیرون از خ روایی رموان هورار مویگیورد و بوه عنووان حواشوی ماجراها مطرح میشود، اضافات رمان میداند. توجه داشته باشیم که این نکتوه ،مورد نقد عدّهی زیادی از منتقدان این رمان هرار گرفته است از این منظور، آن-چه در روند ماجراها هرار نمیگیرد، کمکی به پیشوبرد داسوتان نمویکنود و آن را دچار نقص میکند» )چوبک ،6978: 635(. علاوه بر گلشیری، دریابنودری نیوز بوه انتقاد از نمایشنامهی آخر کتات میپردازد و میگوید: «در آخر کتات چیزی شوبیه به نمایشنامه آمده است که در آن صحبت از زروان و اهریمن و مشیا و مشیانه )هر که هستند( میشود و با شکستن شیشهی عمر زروان هضیه ختم میشود» )همان:
.)803
1-نتیجه گیری
گرچوه تعریوف از ماهیوت و مؤلفوههوای پُُستمدرنیسوتی اموری دشووار اسوتم نظریهپردازانی چون مک هیل، بری لویس، ایهات حسن و .... در بوات پوارهای از این ویژگیها اتفاق نظر دارند. بر این اساس، در صورت وجود غالب ایون ویژگوی
■91
ها در یک داستان و رمان، میتوان چنین نتیجوه گرفوت کوه آن اثور، یوک اثور پستمدرنیستی است. در واه ، هر کدام از این مؤلفهها پازلهایی هستند که بوا در کنار هم هرار گرفتن از یک نظام فکری– فلسوفی بوا عنووان پُُستمدرنیسوم پرده بر میدارند. در مقالهی حاضر، پس از این که رمان سنگ صوبور چوبوک را به محک عناصر پُُستمدرنیستی آزمودیم به طور عینی دریافتیم بیشوتر عناصور پُُستمدرنیستی، از جملوه محتووای وجودشناسوانه، فراداسوتان، چنود صودایی ،بینامتنیت، پارودی، پارانویا، از هم گسیختگی و اختلال زمانی و مکوانی در ایون اثر مجال طرح و شرح یافتهاند. پوژوهش حاضور مویتوانود افقوی رهگشوا بورای پژوهشگران بعدی باشد تا با تأمّّل در آن دسته از رمان و داستانهایی که لزومواً بر پایهی یک جریان یا نظریهی ادبی خاص نگارش نیافتوهانود امکوان هابلیوت و پتانسیل خوانش و تحلیل آنها را براساس نظریه یا نظریههوایی موورد محوک و آزمون هرار دهند. این امر هطعاً بوه احیوا و بوازآوری دوبوارهی پوارهای از متوون داستانی منجر خواهد شد که بنا به دلایلی به فراموشی س رده شدهاند.
منابع و مآخذ
-آریان پور، امیرحسین )6975( فرویدیسم، اشاراتی به ادبیّاّت و عرفان، تهران:
امیرکبیر.
-آلن، گراهام )6957( بینامتنیت، ترجمهی پیام یزدانجو، تهران: مرکز.
-احمدی، بابک )6950( حقیقت و زیبایی، تهران: نشر مرکز.
-باختین ،میخاییل )6955( تخّیّّل مکالمهای: جستارهایی دربارهی رمان، ترجمهی رؤیا پورآذر، تهران: نشر نی.
-بالو، فرزاد، خواجه، مریم )6931( «چندآوایی و چندزبانی باختینی و جلوههای آن در رمان سنگ صبور» متن پژوهی ادبی، سال12 ، شمارهی 47 ، ص 96- 78.
- غلامرضوا بیگوی، موریم )6954( «بررسوی مکتوبهوای ادبوی در آثوار چوبوک بوا نگواهی بوه مشخصوههوای رئالیسوتی در رموان تنگسویر و سونگ صوبور»، دورهی 6، شمارهی 6، زمستان 6954، ص50- 600.
-پاینده، حسین )6951( رمان پسامدرن و فیلم: نگاهی به ساختار و صناعات فیلم میکسم تهران: انتشارات هرمس.
95
--------- )6939( گشودن رمان ایران در پرتو نظریه و نقد ادبی، تهران: مروارید.
-تسلیمی، علی )6959(: گزارههایی در ادّبّیّّات معاصر ایران، تهران: اختران .
-تدینی، منصوره )6955( پسا مدرنیسم در داستان معاصر فارسی، چاپ اول، تهران ،نشر علم.
-تودوروف، تزوتان )6955( منطا گفتوگویی، ترجمهی داریوش کریمی، تهران: نشور مرکز.
-چوبک ،صادق )6978( سنگ صبور، چاپ دوم، تهران: سازمان چاپ و انتشارات جاویدان.
-سووولامت باویووول ، لطیفوووه و هملووواهی، فتانوووه )6931( «تطبیوووا مؤلفوووههوووای ناتورالیسوتی بوا آثوار صوادق چوبووک»، دوفصولنامهی مطالعوات نقود ادبوی ، سوال دوازدهم ، شمارهی چهل و ششم، ص 37-686.
-کچویووان حسووین )6958( فوکووو و دیرینهشناسووی دانووش : روایووت توواریو علوووم انسانی از نوزایی تا مابعد التجددّ، تهران: دانشگاه تهران.
-لاوزن، سارا )6950( «فراداستانم هر مقاله عنوانی دارد»، ترجمهی امید نیکفرجام ،فصلنامه فارابی، شمارهی 40، ص 58-75.
-محمودی، حسن )6956( نقد و تحلیل و گزیده داستانهای صادق چوبک، تهران:
روزگار.
-مقدادی، بهرام )6939( دانش نامهی نقد ادبی از افلاطون تا بوه اموروز، تهوران: نشور چشمه.
-مکاریک، ایرنا ریما )6957( دانشنامهی نظریههای ادبوی معاصور، ترجموهی مهوران مهاجر و محمد نبوی، تهران: آگه.
-مک هیل، برایان )6938( داستانُ پُستمدرنیستی، ترجمهی علی معصوومی، تهوران:
هقنوس.
-نوذری، حسینعلی )6953( پست مدرنیته وُ پُستمدرنیسم، تهران: نقش جهان.
واو، پاتریشیا )6930( فراداستان، ترجمهی شهریار واهفی، تهران: چشمه .
-Dentith, Simon (2000) Parody. London and New York: Routledge.
-Hassan, Ihab (1987). The Postmodern Turn: Essays in Postmodern Theory and Culture. Ohio.
-Marshall, Brenda K. (1992). Teaching the Postmodern Fiction& Theory.
New York: Routledge.