Author
Assistant Professor of French Language and Literature, Bu-Ali Sina University
Abstract
Keywords
مکتبگرایی در ادبیّّات
حسن زختاره6 چکیده
نگرش مکتبگرا به ادبیّاّت از جمله مطالعاتی اسوت کوه در حووزهی تواری ادبوی جوای میگیرد. بررسی مؤلفان و آثار در یک بازهی زمانی مشخص، کوششی است بورای ایجواد نظم، انسجام و تداوم در مجموعهای نامتجوانس و سرشوار از گسسوت. نوشوتار پویش رو میکوشد تا افزون بر بررسی تعریف انگوارهی مکتوب ادبوی و دسوت یوافتن بوه عناصور تشکیلدهندهاش، به مطالعهی این اجزا در پیونود بوا تواری و زیبواییشناسوی بپوردازد .جستار حاضر در ادامه درصدد اسوت توا بوا نگرشوی انتقوادی، عملکورد و پیامود چنوین رویکرد گاهشمارانهای را تحلیل کند. نتیجه اینکه مکتبگرایی و معیارگرایی، افوزون بور تحمیل نگرشی تاریخی و ملیگرایانه به ادبیّّات، کاملاً تجوویزی و تقلیولگورا اسوت و بوا محور راردادن مؤلف رویکرد سببی را در مطالعات ادبی ترویج میدهود. هور چنود هور مکتب ادبی، با توسل به انگارهی آزادی، نوآوری و خلا امکانات جدید، در برابور مکتبوی دست بوه طغیوان مویزنود و داعیوهی آن را دارد کوه ادبیّّوات را از یودها و بنودهایش میرهاندم امّا سرانجام خود به زندان دیگری برای ادبیّّات بدل میشود. معمولواً پیودایش هر مکتبی بهمثابهی گسستی در ادبیّّات شمرده میشوودم اموا تکورار، تقلیود و توداوم از کارکرد زیباییشناختی مکتب جدید نیز میکاهند و آن را به زوال رهنموون مویسوازند .گویی ادبیّّات هی ید و بندی را تات نمیآورد و بیو فه برای نیول بوه آزادی در تلواش است .
واژههای کلیدی: مکتب ادبی، تاری ادبی، نقد ادبی، آزادی، تقلید، زیباییشناسی
3ـ مقدّمه
در اواخر سدهی نووزدهم و ابتودای سودهی بیسوتم، منتقود فرانسووی گوسوتاو لانسون6 در صدد آن برآمد توا بوا تأّسّ وی از تواری اثبواتگورا و جامعوهشناسوی
1- استادیارگروه زبان و ادبیّّات فرانسه دانشکدهی علوم انسانی، دانشگاه بوعلی سینا همدان .
h.zokhtareh@basu.ac.ir
تاریخ دریاف : 36/0/3633 تاریخ پذیرش: 31/1/3633
40
دورکوویم8 نوووعی رویکووردی عینووی بووه ادبیّّووات را در مقابوول نقوود ذهنووی وبرداشتگرایانهی9 همعصرانش پایهگذاری کند. بدین ترتیب، فون بلاغوت و نقودادبی، جای خود را در دانشوگاههوا بوه تواری ادبوی4 داد. نقود موروّّج رویکوردی همزمانی و جهانشمول به ادبیّّات بود و تاری را نادیوده مویگرفوتم اموا تواری ادبی در مطالعاتش دیدگاهی درزمانی و نسبیگرا برمیگزید. در دهوهی شصوت سدهی بیستم، رویکردهای مختلف نقد نو7 انتقام نقد را از تاری ادبی گرفتنود و آن را از عرصهی مطالعات ادبی دور کردنود. تواری ادبوی بورای حفوظ اعتبوار و وجههی خود بهناچار میبایست وارد حوزهی عمل یا نقد میشد. انگارهی مؤلّّوف سنگ بنای تاری ادبوی بوود و توا اواسو نیموهی دوم سودهی گذشوته نقشوی بنیوادین در تعریوف ادبیّوات ایفوا مویکورد. متوووفکرانی سواختارگرا1 چوون اسوووتروس5، بارت5 و فوکو3 به حیاتش خاتمه دادند )6( و انگارهی موتن را بور مسند درت نشاندند. مرا مؤلف و تاری ادبی بهمثابهی پایان هرگونوه نگورش سببی60 به ادبیّاّت بود. تنها پس از گذشت چند دهوه، تواری ادبوی توانسوت بوا اصلاح مواردی که مورد انتقاد وا ع شده بود، اعتبار از دست رفتهاش را بازیابد و به کمک هرمنوتیک متون ادبی بشتابدم سورانجام، نقود ادبوی و تواری ادبوی بوا یکدیگر آشتی کردند.
46
مطالعهی مکتبهای ادبی یکی از مهمترین بررسیهوایی بوود کوه در حیطوهیتاری ادبی جای میگرفت )مورل6،4991: 32(. جستار پیشرو )8( میکوشودتا افزون بر ارائهی تعریفی از مکتوب ادبوی، ویژگویهوای متمایزکننودهی آن را کوتاه یادآوری کند و مفاهیم و نظریههای بنیوادینی را کوه ورای مشخصوههوای بارز آن مستترند آشکار سازد. این مهم اجوازه مویدهود توا بوه در بهتوری از رویکرد مکتبگرا به ادبیّّات دست یافت و خصوصاً به دلایل مطرود شدن چنوین دیدگاهی در مطالعات ادبی پی برد. در این زمینه، سعی میشود تا پیوند مکتوب ادبی با تاری و زیباییشناسی )ادبیّاّت( نیز مورد بررسی رارگیرد. بیتردید، این بررسی با دو انگارهی بنیوادین آزادی و محودودیت کوه در وجوود مکتوب ادبوی پنهانند گره میخورد. انگارههایی چون اثر، مؤلف، تقلید، تأثیر، نووآوری و غیوره نیز سر برمیآورند تا گواهی باشند بر نگاه تقلیلگرای مکتب ادبوی بوه پدیودهی ادبی.
0-مکتب ادبی و عناصر تشکیلدهندهی آن
مطالعاتی که به بررسی مکتبهای ادبی8 اختصا داشتهانود، در اغلوب مووارد ،پرسشی بنیادین را نادیوده مویگرفتنود یوا پاسو آن را واضوا و روشون فورض میکردند. آن پرسش این بود: مکتب ادبی چیست؟ البته طفره رفوتن از ارائوهی تعریف از موضوع مورد مطالعه در این دست از بررسویهوا بوهویوژه در عرصوهی علوم انسانی رواج داشت. شاید خاستگاه چنین رفتاری را باید بیش از هور چیوز در ماهیت موضوع پرسش جست. یافتن جوابی انعکننده گاه آسان نموینموودم ازاینروی نظریّهپردازان با استناد به این که تعریفی موبهم و مقبوولِّ همگوان از یک انگاره در ذهن همه وجود داشت از تعریف د یوا موضووع موورد مطالعوهی
48
خود سر باز میزدند. این فرض نیز به ذهن خطور میکند کوه در برخوی موا وعارائهی تعریفی د یا و بالاخص جامع از یک انگاره ممکن نیستم زیرا برشمردنخصوصیات موضوع مورد مطالعه از یک سو مجال را برای انتقاد فراهم میکنود ،و از سویی دیگر حوزهی مورد بررسی را بسیار محدود میسازد.
نظریهپوردازان هموواره بور آن بودنود کوه بورای تعریوف موضووع یوک علوم بوه مشخصههایی از آن اشاره کنند که تا حد ممکن یا در حووزهی مطالعوات علووم دیگری رار نگیرد یا کمترین وجه اشترا را با حوزههای دیگور داشوته باشود .بدین ترتیب، هر علمی میتوانست هم استقلال خود را بهعنوان یک علم مستقل حفظ کند و هم امکان دخالت دیگر علوم، بهویوژه علووم مجواور را در عرصوهی تحت نظریهپردازیاش کاهش دهد. در این زمینه، میتووان در نیموهی نخسوت سدهی بیستم به تلاشهای سوسور برای تعریف علم زبانشناسی )ر : نورمند6، 8000: 85-85( و در نیمهی دوم همان سده به کارهای نظریهپردازان مطالعات ترجمه برای ایجاد رشتهی ترجمهشناسی8 )گویدیر،8061: 1-60( اشواره کورد .تردیدی نیست که پیدایش مطالعات بینارشتهای که در چند دههی اخیور مودام بر ضرورت آن تأکید میشود ترسیم هرگونه حد و مرز مشخصی را میان حووزه-ی مورد مطالعات علوم انسانی از نظر دور میکند. رویکورد بینارشوتهای کوه بور وابسوتگی و تعامول میوان رویکردهوای گونواگون صوحّّه میگوذارد، بوه وجوود رویکردهای گوناگون به یک موضوع اشاره میکند و بوا انحصوارطلبی رویکردهوا مخالفت میورزد. به دیگر سخن، ناظر حرکوت از سووی دیودگاه انحصوارطلبانه ،تکگویه و مطلاگرا به سمت نگرش گفتگومدار، تعاملگرا و نسبیگرا هستیم .
49
ایو استالونی6 برای اینکه در کتات مکتبها و جریوانهوای ادبوی تعریوف ابول بولی از مکتب ادبی ارائه دهد، نخسوت آن را از انگوارههوایی چوون حرکوت8 وجریان9 متمایز میکنود )اسوتالونی ،8067: 6-86(. سوپس، بوا تکیوه بور اصول شباهت، شش جز تشکیل دهندهی یک مکتب ادبوی را برمویشومرد و پوس از آن، بر اساس اصل افتراق، از همان شش مفهوم برای تفکیک مکتبهای ادبی از یکدیگر استفاده میکند. این شش معیار به شرح زیر است:
الف- مجاورت زمانیم ت- همگرایی در الهام و صورتم ج- مبنای نظری و مفهومی یکسانم د- رهبر و نمایندهی نمادینم ه- محل دیدارم و- و نام.
نگاهی گذرا به نگاشتهها در حوزهی مکتبهوای ادبوی و یوا تواری ادبوی نشوان میدهد که برای هر مکتب ادبی یک بازهی زمانی خاصی درنظر گرفته میشوود .به عنوان نمونه بازهی زمانی حیات سورئالیسم را بین دو جنوگ جهوانی تعیوین میکنند )ماسن4، 6330: 416(. میتوان در مجموعهی آثاری که در یک بوازهی زمانی مشخص در محدودهی یک مکتب ادبی تولید میشوند اصول، مضمونهوا و صورتهای مشتر و مشابهی را مشاهده کرد. کافی است بوه بررسوی آثواری که در حوزهی رموان نوو )البتوه اگور بتووان آن را یوک مکتوب بوه شومار آورد( طبقهبندی میشوند پرداخت تا به اصولی چون انتقواد از رموان وا وعگورا، نفوی پیرنگ سنتی، حذف شخصیّّت و روانشناسی، حضور پربسامد اشویا، خلوا یوک
44
صورت ادبی جدید برای توصیف پدیدارشناسانه و عینی، ظهور اسطورهها و عدمتعهد ادبیّّات برخورد )همان: 767-761(. معمولاً نظریهپردازان مجموعهی اصولو مبانی بنیادین هر مکتب ادبی را در متنهای پایهگذار آن مکتب نظریهپردازی و مطرح میکنند. این مبانی در دورهها و مکتبهای متفاوت در متون گوناگونی ظاهر میشود: پیشگفتار، بیانیه، جستار، موتن نظوری و غیوره. انگوارهی مکتوب ادبی که شاید میبایست انگارهی مؤلف را از بین میبرد، به گونهای ناسازمند بور آن صحّّه گذاشت به نحوی که نوام هور مکتوب ادبوی بوا نوام موؤلفی کوه آن را نمایندگی و یا هدایت میکرد عجین شوده اسوت. در ایون زمینوه مویتووان بوه زوجهایی چون کلاسیسیسم و راسوین، رمانتیسوم و هوگوو، رئالیسوم و بوالزا ، ناتورالیسم و زولا، پارناس و گوتیه و سورئالیسوم و بروتوون اشواره کورد. معمولواً نویسندگان هر مکتب ادبی در محول خاصوی گورد ایون نظریوهپورداز یوا رهبور تأثیرگذار جمع میشدندم طوریکه گاه نام یک محفل ادبی پیوندی تنگاتنگ بوا نام آن مکتب ادبی داشته است. این محافل نیز در دورههوای گونواگون تواریخی شکلها و نامهای گوناگونی به خود گرفتهاند: کالج، سالن، انجمن، محفل، حلقه ،گروه، مکتب و انتشارات. تخصیص یک نام خا به یوک مکتوب، چوه از سووی بنیانگذارانش، چه از جانب مخالفوانش، از ایون حیو حوائز اهمّیّّوت اسوت کوه میتواند گواهی بر اثبات و پذیرش وجود و هویت آن باشد.
0-3- مکتب ادبی و تاریخ ادبی
مجموعهی معیارهایی که با استناد به آنها به تعریف و طبقهبندی یوک مکتوب ادبی میپردازند در دو حوزهی تاری و زیباییشناسی رار میگیرنود .از ایون رو، تقسیمبندی ادبیّّات به مکتبهای گوناگون در پیوندی تنگاتنگ بوا تواری ادبوی )9( و شکل اولیهی آن، یعنی زندگینامهنویسی، رار میگیورد. نگورش تواریخی به ادبیّّات و اثر ادبی در نوعی عینیّت علمی که خود میرا اثباتگرایوی سودهی
47
نوزدهم است ریشه دارد. به کمک تاری ادبی مویتووان بوه گونواگونی و کثورتتولیدات ادبی در یک بازهی زمانی مشخص نظوم بخشوید. پوس ایجواد نظوم ازمهمترین دغدغهها در مکتبگرایی استم زیرا پدیدهی ناهمگن ادبی را در الوب پدیدهای منسجم، همگن و ابل توضیا و در ممکن مویسوازد. تواری ادبوی برای نیل به این هدف مهم به تقسیمبندی دست زد و برای انجام این کوار نیوز به اصول متفاوتی چون گاهشماری، انواع ادبوی، مضومون و غیوره دسوت یازیود .شاید برای اینکوه بتووان خاسوتگاه دیگوری بورای شوکلگیوری تواری ادبوی و تقسیمبندی ادبیّّات به مکتبهای گوناگون پیدا کورد بایود ایون دو پدیوده را بوا مبح آموزش ادبیّّات )نورمند،8006: 650-659( نیز پیوند زد. در وا وع، ایون نوع تقسیمبندی با ارائهی برداشوتهوایی سوادهانگارانوه، طورحوار و تقلیولگورا آموزش ادبیّّات را ساده و آسان میسازند. تردیدی نیست که آمووزش خوود نیوز حافظ و پاسدار منافع جامعه و در نتیجه زبان است. از همینرو نقد مکتبگرایی و نگرش تاریخی به ادبیّّات از سوی نقود نوو واکونش شودیدی از جانوب فضوای فرهنگستانی و دانشگاهی در پی داشته است )4(.
وجود دو الگوی تقسیمبندی در بررسیهای مکتبمحور بر نقش تاری گرایوی در این حوزه صحّّه میگذارد: نخست تقسیمبندی بر اسواس سودههوا و سوپس بور پایهی جریانها و مکتبها. تقسیمبندی آثار براساس سدههوا خیلوی زود جوای خود را به تقسیمبندی سودههوا بور مبنوای دورههوای سیاسوی داد و محودودتر گشت. ولتر6و تی از سدهی هفدهم سوخن بوه میوان مویآورد از آن بوا عنووان «سدهی لویی چهاردهم» یاد میکرد. گاه این تقسویمبنودی ادبیّّوات بور مبنوای دوران حکومت صورت میپذیرفت. مشکل اساسوی در ایون دسوت طبقوهبنودی نویسندگانی بودند که در این دورهها جای نمیگرفتند و بیشتر به دوران گذار از
1- Voltaire
41
یک دوره به دورهی دیگر تعلا داشتند. بهعنوان نمونه، مالرت6 گرچه معمولاً درمیان نویسندگان سدهی هفدهم طبقهبندی میشودم اما بخش مهمی از آثوارشرا پوویش از سووال 6100 بووه رشووتهی تحریوور درآورده اسووت. نمونووهی دیگوور سنسیمون8است: باید او را نویسندهای کلاسیک محسوت کرد یا در شمار اولین نویسندگان عصر روشنگری9 جای داد؟ بیفزاییم که در تقسویمبنودی هور سوده مبنای زمانی لحاظ نمیشد و تنها حواد تاریخی خاصی مبنا رار مویگرفتنود .بدین ترتیب، سدهی هفدهم در سوال 6567 بوا مورا لوویی چهواردهم پایوان میگرفت و سدهی بیسوتم در سوال 6364 بوا شوروع جنوگ جهوانی اول آغواز میشدم امّّوا اشوکال چنوین نگرشوی بوه ادبیّّوات در چیسوت؟ نخسوت ایونکوه تقسیمبندیها بر مبنای تاری که در خارج از حوزهی ادبیّّات ورار دارد صوورت میپذیرد. در وا ع، سعی میشود دو نوع رمزگان متفاوت، یعنی هموان رمزگوان ادبی و رمزگان تاریخی )7( در تطابا با یکدیگر رار بگیرنود. در ضومن، چنوین نگرشی بهجای آنکه تعریف مشخصوی از سرشوت ادبیّّوات ارائوه دهود آن را بوه دورههایی گوناگون و متفاوت، که هر یک ویژگیهایی خوا خوود را داراسوت ،تقسیم میکند تا افزون بر آموزش، یادگیری آن نیز ممکون و راحوتتور گوردد .همچنین، تاری ادبی همواره مبادی اصول و ایدئولوژی حاکم بر جامعه و مویهن است زیرا ملیّگرایانه است )شریفی ،6936: 6940 و ویلنت4 ، 8060: 47-70(. چنین ادبیّّاتی و یک چنین نگرشی به ادبیّّات آن را در بند و زبون میسازدم چرا که تاری ادبی در خدمت یک ایدئولوژی، و آنهوم ایودهی ادبیّّوات ملّّوی اسوت .ادبیّّاتی چنین هرگز نمیتواند در راستای نیل بوه آزادی گوام بوردارد چوه خوود نخست از فقدان آزادی رنج میبرد و در بند است.
45
این تمایل ملیگرایانه به ایجاد طبقهبندی در ادبیّاّت که تحت تأثیر اثباتگرایویاست ویژگیهای بارز دیگری هم دارد. نخست اینکه برخلاف ظاهر مطلاگورا ود یقش برای تعیین حدود زمانی هر مکتب بسیار متزلزل موینمایودم چوه ایون گونه مرزبندی در حوزهی ادبیّّات کاملاً راردادی و تصنعی اسوت و نوه طبیعوی .کافی است به سیر تحول و حیوات رمانتیسوم در کشوورهایی چوون انگلسوتان ،آلمان و فرانسه نگاهی انداخت تا دریافت که این مکتوب در دورههوای مختلوف تاریخی در هر یک از این کشورها غالب بوده است. ظهور رمانتیسم در دو کشور نخست به اواس سدهی هجودهم و در فرانسوه بوه اوایول سودهی نووزدهم بواز میگردد. درضمن، نظر به اینکه این نگرش ادبیّّات را در پیوند با بافوت فراادبوی رار میدهد بیشتر با انگارهی نسبیگرایی سازگار است. سرآغاز چنوین تفکّّوری به کتات در بات ادّبّیّّات6 مادام دو استال8 در سال 6500 برمیگردد. این کتوات با ایجواد پیونود میوان ادبیّّوات و جامعوه )میلوت9، 8005: 55-54(. بور نگورش جهانشومول و غیرزموانی ادبیّّوات از منظور کلاسویکهوا پایوان مویدهود و بور نسبیبودن تاریخی و جغرافیایی ادبیّّاتها صحّّه میگذارد )مورل،6334: 88(.
شویوهی دیگوری در بررسوی تواریخی ادبیّوات از رونوا بسویار برخووردار بوود: تقسیمبندی هر عصر به دورههای گوناگون که در هور کودام یوک مکتوب ادبوی خاصی غالب بود. گرچه چنین ا دامی به در آن عصر بسیار کمک میکرد، اما چندان جامع و کامل نبود. در وا ع، بخشی از دورهها یا سالها در هوی یوک از دورانها رار نمیگرفتند و در نتیجه از کانون توجه و مطالعات دور مویماندنود .کافی است به بازههای زمانی که به هر دوره یا مکتب اختصا یافته توجه کورد تا دریافت برخی سالها از لم افتادهاند. گویا حیات ادبی در ایون دوران متو وف
45
بوده است. در ضمن، اگر هم این دوران مرده لحاظ شود، باز هوم در پیونود و درسایهی ادوار مشخص و در ارتباط با یک مکتب ادبوی خوا اسوت. بوه هموینعلت، برخی از بازههای زمانی را پیشا یا پسامکتبی مویخواننود توا در پیونود بوا مکتب خاصی رار گیرد. این امر موجب میشود رویکورد مکتوبگورا رویکوردی کارآمد و جامع به نظر برسد.
پدیدهی دیگری نیوز ناکارآمودی ایون تقسویمبنودی را برملوا مویکورد. گواه در تقسیمبندی یک سده به دورههای گوناگون با بوازههوای زموانی خاصوی مواجوه میشدند که آفرینش ادبی بنا به دلایل متفاوتی از پویایی زیادی برخوردار نبوود و در نتیجه رویکرد مکتبگرا، با استناد به معیارهای خود، نمیتوانسوت جریوان یا مکتب ادبی خاصی را در آن بیابد. در چنین شرایطی، وجوود کمتورین رد یوا نشانهای از یک مکتب کافی بود تا آن سوالهوا را بوه یوک مکتوب ادبوی خوا منسوت کنند. اما گاه یک بازهی زمانی خا چنان از وجود چنین نشوانههوایی بری بود که بهناچار آن دوران را کاملاً نادیده مویگرفتنود. صورف اینکوه اثور یوا نویسندهای پیدا نمیشد که به مکتب خاصی تعلا داشته باشود، هموه چیوز در سکوت برگزار میشدم گویی آن دوران هرگز به تواری ادبیّّوات تعلوا نداشوته و ادبیّّات از کارکرد خاصی در آن زمان برخوردار نبووده اسوتم امّّوا در ایون میوان پدیدهی دیگری نیز طبقهبندی بالا را به چالش میکشوید. منظوور نویسوندگانی بودند که در طی فعالیت ادبی خوود دسوت بوه آفورینش در مکتوبهوای ادبوی گوناگون زدهاند، بهنحوی که آثار آنان همزمان در چندین مکتب جای میگیورد .این امر نشان میدهد که ادبیّاّت در یک حصار نمیگنجد. البتوه در نیموهی دوم سدهی بیستم جریانهایی چون صوورتگرایوی، سواختارگرایی و پوس از آنهوا بینامتنیوت نیوز فلسوفهی وجوودی مکتوب و هرگونوه مرزبنودی را بوه چوالش
43
کشیدهاند. بهعنوان نمونه، بسیاری از متون نقیضهگو6 همزمان به چندین مکتبو چندین نوع ادبی تعلا دارند )1(. اما در تمامی این موارد، نگورش مکتوبگوراتنها به جنبههایی از نویسنده و آثارش میپرداخت که در حیطهی یوک مکتوب خا رار میگرفت. در حقیقت، باز هم نووعی نگورش کاملواً محودودکننوده و تقلیلگرا به اثر اعمال میشد و بیشتر در خدمت صحّّه گذاشتن و تثبیت مبوانی و نظریههای یک مکتب ادبی خاصی بود. به دیگر سخن، اثر در خودمت اصوولی از پیش تعیین شده رار میگرفت و بیشتر نگرشی واپوسگورا و جبرگورا بور آن حاکم بود تا نگرشی مولّّد و آیندهنگر .
از منظر افلاطون «شواعر و هنرمنود مقلّّود در سلسولهمراتوب اجتمواعی تقریبواً پسَتترین جایگاه را دارند.]...[ جایگواه شواعر و هنرمنود تقلیودگر]...[ خیلوی از فیلسوف فروتر است» )ژیمنز،6930: 631(. بهزعوم ایون فیلسووف، هنور مقلّّود ،توهّّمآفرین و وانمودگر توجه را از وا عیّّت عینی منحرف مویکنود. هنور از آنرو مطرود شمره میشود که «از روی یک کپی کپیبرداری مویکنود و ایون یعنوی تقلید از چیزی که خوودش تقلیودی بووده اسوت» )هموان: 635(. در حقیقوت ،افلاطون در پی آن است که هنر را به اطاعت از مرجعیت فلسفه واداردم زیرا تنها فیلسوف میتواند ضامن آرمانشهر عدالتمند و هماهنگ باشد )همان: 633(. از همین روست که برای مبارزه با بیاخلا ی میتوان به سانسور، نظارت، گزینش و حتی حذف آثار هنری دست زد )همان: 800(.
تقلید8 از انگارههای بسیار مهم در حووزهی ادبیّّوات و هنور بوه شومار مویرود و بح های زیادی پیرامون آن صورت گرفته و میگیرد. معمولاً این انگواره بوه دو
70
صورت در حوزهی ادبیّّات رخ مینماید. منظور از حالت نخست تقلید اثر ادبی ازوا عیّّت است که افلاطون و سقراط در الب بح هایی پیرامون مفهوم محاکات6به آن پرداختهاند. در بند پیشین تلویحاً بوه نظور افلواطون اشواره شود. دوموین صورت حاکی است از تقلید یک متن از موتن یوا موتنهوای دیگور. گوویی ایون برداشت از تقلید در حوزهی ادبیّاّت در تقابل با نگرش نخست رار داردم زیرا نوه به دنیای برونادبی و برونمتنی که به دنیای متنوی و زبوانی محودود و وابسوته است. تقلید متنی به شکلهای گوناگونی نمود پیدا میکند و واکنشها در برابور هور یوک از اشوکال گونواگون آن متفواوت اسوت. ژرار ژنوت8 در کتوات الوواح بازنوشتنی9 به طور مفصل پیوندهای ممکن میان متنها را توضویا داده اسوت .کوتاه یادآور شویم که ژنت و اکثر نظریهپردازان مدرن بیش از آنکه بور شوباهت تأکید ورزند، تغییر4 و تفاوت را عامل و نیوروی اصولی تحوول ادبیّّوات بوهشومار میآورند. صورتگرایان روس نیز یکی از دو مکانیسم تحول ادبی را نقیضهگوویی میدانستند که راردادی بودن شوگردهای یوک نووع یوا مکتوب ادبوی را برملوا میساخت )سانگسو5، 6334: 96-91(. و بوا ورار دادن شوگردهای تکوراری در بافت متنی جدید کارکرد زیباییشناختی نوینی به آنها اعطا میکرد.
تقلید ،یکی از مبانی بنیادین مکتب ادبی است، هرچند در مرحلهی شکلگیوری یک مکتب انگارهی نوآوری1 نقش پررنگتری ایفا میکنود. معمولواً هور مکتوب ادبی اصول، مبانی و رمزگان مکتبی پیش از خود را مانعی برای نوآوری بهشومار میآورد و برای خلا نوآوری خود را ملزم به چالش کشیدن آن برای خلوا آثوار جدید میبیند. در وا ع، او امکانهای جدیدی را میبیند کوه خوود را ملوزم بوه
76
خلا آنها میداند. اما مکتبی که نوآوری در دستور کارش رار داشوته، پوس ازآن که به رسمیت شناخته شود، بسویاری از نویسوندگان را در عرصوهی تقلیودمحصور میکند و از آنان میخواهد به اصول ادبی آن وفادار بماننود. معیارهوایی چون همگرایی در الهام و فرم، مجموعهی مبانی نظری و مفهومی و وجوود یوک نماینده و نظریهپرداز بر این امر صحّّه میگذارند. فراموش نکنویم کوه در واژهی مکتب، مفاهیمی چون آموزش جمعی، گروه، حضور یوک اسوتاد و شواگردان یوا مریدان و حتی اهداف مشتر وجود دارد. در وا ع، روند ناسازمندی در فراینود تکوین هر مکتب ادبی شکل میگیرد، زیرا از نووآوری بوهسووی تقلیود حرکوت میکند. به دیگر سخن، هر مکتب از انگارهی تفاوت به سوی انگوارهی شوباهت ،از تجدید به سوی ثبات و تداوم6 سوق مییابد و د یقاً هموین اصورار بور توداوم تقلید و شباهت است که به مرا یک مکتب منتهی مویشوود. داسوتان حیوات یک مکتب ادبی، پیش از هر چیز داستان تداوم استم گرچوه نووع پیونود آن بوا دیگر مکتبها، بهویژه مکتبهایی که از لحاظ زموانی بوه آن نزدیکنود، بویش از آنکه از جنس تداوم و شباهت باشد برپایهی تفاوت و تضاد شکل میگیرد .
البته باید پیوند تقلید را با انگارهی دیگری، یعنی انگارهی تأثیر8، مشخص کورد .علیرغم شباهتهای موجود بین این دو انگاره، میتوان چند تفواوت اساسوی را میان آنها ترسیم کرد. بهنظر میرسد که تأثیر کنشوی اسوت کوه یوک اثور یوا نویسنده بر دیگری میگذارد. به دیگر سخن، در بح تأثیر که نقد منوابع9 نیوز بر پایهی آن استوار بوده است کانون توجه، بیشتر گذشوته اسوت توا خوود اثور .معمولاً در این نگورش واپسوگرا بوه اثور، توأثیر اموری ناخودآگاهانوه و منفعلانوه محسوت میشود. در مقابل، تقلیود بیشوتر کنشوی فعالانوه و آگاهانوه بوهشومار
78
میرود. هر چند برخی از اشکال آن به چالش کشیده میشودم درنهایوت تقلیودکنشی خلا انه است که تحول را در پی دارد و کانون توجه ادبیّّات و نقود مودرنرا به خود اختصا داده است. بهنظر میرسد انگارهی توأثیر بیشوتر بوا نگورش مکتبگرا به ادبیّّات سازگار باشد، همانطور که بسیاری از جملهی آنودره ژیود6 در متنی تحت عنوان «دربات تأثیر در ادبیّاّت» )5( در اوایل سدهی بیسوتم بوه مدح آن پرداختهاند. هر چند، همین نوشتهی ژید خود گواهی بور یوک نگرانوی میدهد: بیشک انگارهی تأثیر در آن دوران به باد انتقاد گرفته شده است. شاید ژید فراموش کرده بود که تقلید همانگونه که از اصول بنیادین مکتب ادبی و از لازمههای حیات و تثبیت آن است، به هموان انودازه حیوات آن را بوه مخواطره میاندازد. همگرایی در صوورت و الهوام و همچنوین پیوروی از اصوول مشوتر نویسندگان یک مکتب را به یک سو سوق میدهدم اموا تودوام و تکورار موجوب میشود بسیاری از شگردهای ادبی کوارکرد زیبواییشوناختی خوود را از دسوت دهند و ن نما شوند. این شگردها و تکرارها از چشوم مخالفوان دور نمویماننود .آنان نیز دست به تقلید میزنندم ولی این بار به گونهای سخرهآمیز و کمیوک توا نشان دهند آنها نه طبیعی، بلکه ساختگی، راردادی و تصنعیاند.
مسلّم است که تحت تأثیر نگرش مکتبگرا، انگارهی شباهت از چنوان اهمّیّّتوی برخوردار شد که ناخودآگاه ذهن را به این سو سوق میداد که با یافتن کمترین شباهتی میان چندین نویسنده یا چند آثار، آنها را در یک مجموعوهی خاصوی رار دهد و نام خاصی را نیز به آن اطلاق کند. گاه این اصرار بور معیواریکوردن هنر و ادبیّّات و تلاش برای یافتن شباهت در آثار بسیار متفواوت از یکودیگر بوه حدّی بود که همگی در یک رده طبقهبندی میشدند بیآنکه جنبهی نوآورانهی )5( آنها لحاظ شود. در برخی موارد، نویسندگان نیز با ایون نووع طبقهبنودی و اطلاق برچسبی به خود و آثارشان مخالفت میکردندم جریان مؤلّفگرا بوهنووعی
1- André Gide
79
مؤلف را نیز نادیده میانگاشت و به نیتوی کوه او خوود اعلوام مویکورد تووجهینداشت. میتوان، بوه خصوو از نیموهی دوم سودهی نووزدهم، شواهد چنوینپدیدهای بود که خود گواهی است بر آغاز افول مکتبگرایوی. بوه عنووان نمونوه مویتووان بوه دو جریوان متفواوت در سودهی نووزدهم و بیسوتم اشواره کورد .معیارگرایی منتقدان و پاسداران حقیقت و زیبایی در سدهی نوزدهم موجب شد تا مجموعهی آثار برخی از نقاشان امپرسیونیسوت اجوازهی ورود بوه بسویاری از نمایشگاهها را نداشته باشد )شاهین ،6915: 877-871(. مورد دیگر که در سال 6310 در عرصهی ادبیّاّت ظهور کرد، رمان نو بود.
نخستین بار صورتگرایان روس انگارهی شوباهت را بوه بواد انتقواد گرفتنود. در حقیقت، آنان بر این باور بودند که شیوهی خاصی را ابداع کردهاند که ادر است جنبهی تاریخی ادبیّّات را مورد بررسی رار دهد و برخلاف تاری ادبوی انگوارهی صورت را مطالعه کند. در سال 6385، شکلوفسوکی6 آشوناییزدایوی8 را مبنوای تحول ادبی رار داد و تلاش کرد به کمک این انگارهی بنیادین مفهوم ادبیت9 را تبیین کند. آشناییزدایی نیز بیش از آنکه بر شباهت تأکید داشته باشد بر اصل تفاوت و افتراق صحّّه میگذاشت. صورتگرایان اعتقاد داشتند کوه یوک صوورت ادبی جدید بهمدد انگارهی تفاوت به چشم میآید. در همین زمینه، طرح ایجواد یک تاری ادبی جدید را پیشنهاد دادند که دیگر در کانون آن نه آثوار ادبوی کوه شگردهای4 ادبی رار میگرفتند. هر شگرد ادبی نووین کوارکردی آشونازدایانوه داشت و مانع از خودکارشدگی دریافت میشد. البته این کارکرد در سوطا یوک متن با ی نمیمانودم بلکوه از آن فراتور رفتوه و وارد سونت ادبوی نیوز مویشود
74
)کامپگنن6،6335: 874(. بدین ترتیب، آشوناییزدایی، بوهمثابوهی اختلواف8 در بال سنت، اجازه میداد تا پیوند تاریخی را میان یک شگرد و نظام ادبی ،میوانمتن و ادبیّّات، پیدا کرد. بدین ترتیوب، تودوام سونت، بوهعنووان پایوهی تحوول تاریخی ادبیّّات، جای خود را به عدم توداوم یوا گسسوت9 داد. رهواورد و بودعت اصلی صورتگرایان در این بود که برخلاف متخصصان تاری ادبیّّات کوه مبنوای تاری ادبیّاّت را تداوم میدانستند، درست همانند زیباییشناسی نوگرا و پیشوتاز آثاری که الهامبخش آنان بودند، پویایی نوگرا و گسست را مبنای تحول لموداد کردند )همان: 877(.
0-6- بعد زیباییشناختی
میشل فوکو حین تمایز رشتههای علمی از آنچه او اعموال گفتموانی موینامیود ،اساس این اعمال را تجدید و تداوم تأویل مبانی این رشتهها مویدانسوت )کوالر ،6953: 695-693(. در وا ع، در هر سامانهی زبوانی و فکوری جدیود، گفتموانی برخاسته از آن سامانه، خوانشی جدید از انگارههای بنیادین ارائه میدهد. از این منظر میتوان هر مکتب ادبی را در چنین بستری جای دادم چه هر یک نگورش خاصی به انگارهی «ادبیّاّت» دارد. نظر به اینکوه هور مکتوب در بافوت تواریخی ،جغرافیایی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و ا تصادی خاصوی شوکل مویگیورد در نتیجه، به مجموعهای از انتخاتها دست میزندم به این معنی که ادبیّّوات را بوه شیوهای خا تعریف میکند و کارکردهای مشخصوی را نیوز بورای آن در نظور میگیرد. بیشک، هر نگرشی به ادبیّّات، هرچند جمعی، ناخودآگواه بورای خوود محدودیتهایی ائل میشود و آزادی نویسنده و ادبیّاّت را در آن حیطه تعریوف
77
موویکنوود. بنووابراین، آزادی و محوودودیت دو انگووارهی اساسوویانوود کووه جووز جداییناپذیر هر رویکرد و مکتب ادبی محسوت میشوند.
انگارههایی نسبی چون ادبیّاّت و آزادی به نظریهپردازان مکتبها اجوازه دادهانود تا همواره بخشی از آنها را نادیده گرفته و تنها برشی از پیوستار آنهوا را موورد توجه رار دهند. تردیدی نیسوت کوه هور مکتوب و رویکورد ادبوی آزادی را در محدودهی خاصی تعریف میکند، محدودهای که در مکتب مخوالف پویشبینوی نشده بود. درست است که تعیین حدود این امکان را فراهم مویسوازد توا بورای استخراج منابع و امکانات لازم در آن حوزه تلاش کرد، اما چنین برش خاصوی از پیوستار ادبیّّات، همانند برشی که زبان از وا عیّّت فراهم میکند، گاه امکان گذار از مرزها را ممکن نمیسازد. هر چند هر مکتب ادبی نخسوت هودفش را رهوایی ادبیّّات از ید و بندها مطرح میکندم در نهایت آن را پشت میلوههوای جدیودی محبوس میکند .ادبیّّات در انتظار میماند تا روزی رهواییبخوش دیگوری از راه برسد و او را برهاند، غافل از اینکه چنین انتظاری از بنیان عب است و تنها نوع زندان، محل، ابعاد و مقیاسهای آن با هم فرق مویکننود. هور مکتوب ادبوی از آزادی، از آنرو که انگارهای است با بار ارزشی مثبوت، دسوتاویزی مویسوازد توا ادبیّّوات را در حصوار یود و بنودهای جدیودی ورار دهود. هور مکتوب خوود را رهاییبخش میخواند که به خیال خود ادبیّّات را خلوا کورده اسوت، غافول از اینکه آن را از زندانی به زندان دیگر انتقال داده است.
از دیگر پیامدهای تقسیمبندی ادبیّّات به مکتبهای ادبی گوناگون این بوود کوه هرگونه تقسیمبندی، بازهی زمانی خاصی را در بر مویگرفوت. ایون بوازه شوامل مؤلفان و آثاری بود که در آن مکتب غالب گنجانده میشدند. بوه دیگور سوخن ،مجموعهی آثاری که بیشترین شباهت را با یکدیگر داشوتند طبقوهی خاصوی را شکل میدادند. بیتردید، چنین رویکردی به در آسان از مجموعهای متشوکّل از عناصر گوناگون کمک میکرد و آموزش و یادگیری آن را تسهیل میبخشوید .
71
اما چه بر سر آثاری که در حیطهی آن مکتب غالب نمیگنجیدنود میآمود؟ یوانادیده گرفته و حذف میشدند، یا اگر هم مورد بررسی رار میگرفتنود، دسوتکم در آن برههی تاریخی، از منظور آن طبقوهبنودی غالوب بوه آنهوا پرداختوه میشد. البته این که مؤلّفی مورد بررسی رار میگرفت، حتی مؤلفی کوه آثواری نگاشته بود که وفاداری و عضویتش در آن مکتب به اثبات رسیده بوود، بوه ایون معنا بود که تنها در حوزه و از منظر آن مکتب خا بوه آثوارش نگریسوته و در نتیجه دیدگاهی بسیار محدودکننده از آثارش ارائه شده است.
کم نیستند نویسندگان که اطلاق برچسبی به آنان موجوب شوده توا تنهوا از آن منظر به آنان نگریسته شود. این نگرش حتی گاه به آن منجر شده که بخشی از آثار یک نویسنده در بررسیهای ادبی نادیده گرفته شود. آنان سپس سالهوا یوا گاه سدهها منتظر ماندهانود توا خووانش و مطالعوات ادبوی از رویکورد غالوب آن برههی زمانی برهد و رویکردی جدید، فارغ از ید و بندهای سامانهی فکری آن دوران، در بستر فکری نوین، خوانش جدیدی از آنها ارائه دهد. خوانش جدیود جنبههایی را در برخی از آثارشان مییابد که بعضاً در تضاد با خوانش بلی رار میگیرد و نویسنده و آثارش را از شرّ برچسب همیشوگی خلوا مویکنود. بوه عنوان نمونه میتوان به خوانشی که تودوروف6 از کنستان8 ارائه داده است اشاره کرد. کُُنستان که نامش تنها با رموان آدُلوف9 عجوین شوده بوود در اثور هموین خوانش واحد به وادی فراموشی راه یافتوه و بسویاری از آثوار و افکوارش لحواظ نشده بود. تودوروف با معرفی جنبههای دیگری از افکوار و آثوار ایون نویسونده ،کنسووتان نوووین و متفوواوتی را بووه خواننوودهی خووود معرفووی کوورده اسووت )تودورف،6335: 3-69(. چنین پدیدهای را میتوان حتی بهصورت همزموان در رویکردهای گوناگون نقد به آثار یک نویسونده نیوز مشواهده کوردم هور یوک از
75
رویکردهای نقد نو خوانشی متفاوت از آثار راسین ارائه دادهاند، هر کدام راسینینوین و متفاوت، حتی متفاوت از راسین کلاسیک، به خوانندهها عرضه کردهانود .در وا ع ،وجود رویکردهای گوناگون به آثار ادبوی ویژگوی تقلیولگورای رویکورد مکتبگرا را زیر سؤال برد. ظهور پدیدهای چون بینامتنیت نیز وجود شوباهت و تفاوت میان آثار ادبی گوناگون را، فارغ از آنکه متعلا به کدام سده یا عصورند ،در حوزهی نظام ادبی و بدون بررسی پیوند آنها با بافت برونادبویشوان نشوان داد. تاری از میان رفت و اثر به متن و ادبیّّات به نظام بدل گشت .
البته در این میان برخی از مکتبها ید و بندهایی را با مرزهوای مشوخّصتوری تعیین میکنند بهنحویکه تخطّیّ از آنها گواه بوه یموت خوروج از آن مکتوب تمام میشود. بهعنوان نمونه میتوان به دو موورد اشواره کورد: واکونش مکتوب کلاسیسیم به نمایشنامهی سید اثر کرنی6 و مورد آراگون8 کوه بوه جودایی او از مکتب سورئالیسم منجر شد. در عوض، برخی مکتبها بوه نسوبیگرایوی تمایول بیشتری دارند و کرنش بیشتری از خود نشان میدهند. البته گاه حتی این یود و بندها بهگونهای متفاوت عمل میکنند و واکونشهوا نیوز از جانوب مکتوبهوا متفاوت است. این واکنشها با توجه به میزان پیروی و تخطّیّ یک اثر از اصوول و مبانی آن مکتب فرق میکنند:
الف- اگر یک مکتب ادبی از ا تدار لازم و همچنوین از حمایوت ودرت سیاسوی حاکم برخوردار باشد )هماننود کلاسیسویم در سودهی هفودهم(، آنگواه ادبیّّوات تجویزی میکوشد تا به نوعی یکسانسازی آفرینش دست بزند و هرگونه تخطّّی از اصول خود را مورد نکوهش رار بدهد. در چنین وضعیّّتی، نقد ادبوی نیوز بوه کمک زبان و ادبیّّات مسل میشتابد و با برشمردن و یوادآوری مبوانی و اصوول یک مکتب و منفی انگاشتن هرگونه تخطّّی از آن، به پاسداری از آن میپوردازد .
75
حال اگر اثری که تولید میشود اصول مکتب خاصی را پیواده کنود، نوه تنهوا ازسوی آن مکتب مورد حمایت رار میگیرد، بلکه بهعنوان الگوو و نماینودهی آنمکتب نیز از آن یاد میشوود. چنوین اثوری بوه الگووی زیبوایی و ادبیّّوات بودل میگردد و باید از آن پیروی کرد. اما اگر اثری خلا شوود کوه کاملواً از اصوول و مبانی مکتب همعصرش پیروی نکند ولی نکات مشوترکی بوا آن مکتوب داشوته باشد، آنگاه آن مکتب برای حفظ جایگاه خود، افزون بر نکووهش موواردی کوه آنگونه که باید رعایت نشدند، کماکان آن اثر را متعلا به خود میداند.
ت- اماّ گاه تفاوتهای میان یک اثر و مکتب ادبی حاکم به دری زیاد اسوت کوه مکتب غالب درصدد برمیآید تا آن را از عرصهی درت خود خارج سوازد. البتوه چنین واکنشی شدّّتهای متفاوتی دارد. اگر اثر ادبی ادبیّّات، نگرش به ادبیّاّت و زبان را به چالش بکشد، آنگاه میتوان شاهد دو نووع واکونش بوود: یوا تموامی مکتبهای ادبی برای حفظ وجود و هستیشان با یکدیگر همدست میشووند توا آن اثر خا را غیر ابل طبقهبندی معرفی کنند )میتوان به واکنشها در برابور آوازهای مالدورور اثر لوترهآمون اشاره کرد(م یا، البته باز هم بورای حفوظ وجوود خود، آن را همزمان به خود وابسته دانند. در هر دو صوورت، چوه اثور غیر ابول طبقهبندی تشخیص داده شود، چه در پیوند با تموامی مکتوبهوا باشود، معیوار واکنش به آن همان اصول و مبانی هر مکتب اسوت و بور آنهوا صوحّّه گذاشوته میشود. به دیگر سخن، هی تلاشی صورت نمیپذیرد تا وجود مکتب به چوالش کشیده شودم بلکه برعکس بر آن مهر تأیید زده میشود. البته چنین تلاشوی توا نیمهی نخست سدهی بیستم کارآمد بود، زیرا به نظر میرسد که در نهایوت بوه حیات انگارهی مکتب ادبی پایان داده شده است و عملاً از آن دوران کمتر شاهد ظهور پدیدهای تحت عنوان مکتب بودهایم. هرچند تلاش شده است تا به برخوی فعالیتها در الب مکتب نگریسته شودم نظریهپردازان خود بور ایون امور اصورار داشتهاند که هدف فعالیت آنها خلا مکتب خاصی نبووده و صورفاً بوه صوورت
73
تصادفی وجوه مشترکی میان آثار آنها با دیگران وجود دارد. رموان نوو و تئواترابسورد از این دست مواردند.
محصورکردن ادبیّّات تنها مختص مکتب ادبی نست و به حوزهی معالعوات ادبوی نیز تسرّّی یافته استم به نحوی که ادبیّاّت به جولانگاهی برای ر ابت و رویارویی رویکردهای گوناگون بدل شده است. هر یک از رویکردها تنها جنبوهای محودود از ادبیّّات را بررسی کرده و خود را در بررسی آن محاتر میداند. کافی است بوه جریانی که در طی آن در فرانسه نقد نو در برابر نقود دانشوگاهی ود عَلََوم کورد پرداخت. هر چند رویکردهای نقد نو در برابر نقد دانشگاهی برای یکدیگر اعتبار ائل بودندم در نهایت هر یک میکوشید تا با انتقواد از دیگور رویکردهوا خوود را کارآمدتر جلوه دهد. در همین زمینه، دوبرووسکی6 سعی میکورد توا افوزون بور بازگرداندن اعتبار از دست رفتهی فلسفه در بررسیهای ادبوی بوه آن، همچنوان رویکرد فلسفی را برای تأویل متون ادبی بهترین بهشمار آورد. چنوین انتقواداتی تا بدانجا پیش رفتند که گاهی برخوی از جریوانهوا بوا تلفیوا چنودین نگورش حصارهای خود را گستردهتر ساختند تا بتوانند در ر ابت با دیگر رویکردها خود را کارآمدتر نشان دهند. نتیجه اینکه ادبیّاّت به ورطهی فراموشی سوپرده شود .در وا ع، آنچه بیش از همه مهم بود اثبات کارآیی یک رویکرد بود. اثبات اعتبوار و کارآیی رویکردها چنان مهم شد که، بهویژه در محوی هوای آموزشوی، متوون ادبی به ابزاری برای اثبات کارآمدی آنها بدل شدند )تودورف،8005: 65-63 و تودورف ،6936: 80-86(. به تعبیر تودوروف ادبیّّات در معرض خطر رار گرفت و به وادی بحران راه یافت. در چنین شرایطی، پرسشی بنیادین مطرح میشوود: کارآیی و کارکرد ادبیّّات چیست؟ بیتردید، این امر میتواند یکوی از پیامودهای مکتبگرایی در ادبیّّات تلقیّ شود.
1- Doubrosky
10
البته خاستگاه پرسش بالا را باید در جای دیگر نیز جست. هر مکتوب ادبوی، بوااعمال نگرشی خا و محدود به ادبیّّات، کمکم پیوند ادبیّّوات را بوا حووزههوایگوناگون طع کرده است. هر بار ادبیّاّت در ارتباط با حوزهی خاصی رار گرفتوه تا اینکه سرانجام ارتباطش با آن حوزه نیز طع شده است. به مورور زموان ایون حلقه، دور ادبیّّات تنگتر شده بهنحوی که ادبیّّات به نظامی بسوته، خودارجواع ،بدون هی پیوندی با دنیای برونزبانی، برونادبی و برونمتنی، بدل گشته است .هر چه بیشتر پیوند ادبیّّات با دیگر حوزههوای فراادبوی طوع شوده اسوت، ایون پرسش اساسوی کوه کوارآیی و کوارکرد ادبیّّوات چیسوت از اهمّیّّوت روزافزونوی برخوردار شده است. پرسشی که بهویژه از نیمهی دوم سدهی نووزدهم بوه ایون سو در کانون دلمشغولیهای بسیاری از نظریهپردازان ادبی و نویسوندگان ورار گرفته است .
6- نتیجهگیری
نگرش مکتبگرا برای مطالعوهی ادبیّّوات آن را بوه دورههوای مختلوف تواریخی تقسیم میکرد. بدین ترتیب، پدیدهی ناهمگنی چوون ادبیّّوات کوه مشوتمل بور نویسندگان و آثار متفاوت بود، دورههای گوناگونی را در طول زمان در بر گرفت و تاری ادبی نیز به توالی مکتبهای گوناگون بدل گشت. چنین امری آموزش و یادگیری ادبیّاّت را نیوز آسوانتور سواخت. هور مکتوب ادبوی، در بوازهی زموانی مشخصی، در تقابل و مخالفت با مکتب دیگری، و بر اساس معیارهای متفواوتی ،بهویژه اصل شباهت و تداوم، تعریف منحصربه فردی از ادبیّّات ارائوه داد. چنوین بازتعریفی از این رو صورت میپذیرفت که مکتوب جدیود ،ادبیّّوات را محصوور و خلا امکانات جدید را ناممکن به شمار میآورد. هر چند هدف هور مکتوب ایون بود که برای ادبیّاّت آزادی بوه ارمغوان آوردم سورانجام آن را در یود و بنودهای جدیدی محبوس میکرد.
16
معیارهایی که هر مکتب ادبی با اتّکّوا بوه آن شوکل مویگرفوت در پیونود بوا دوعرصهی تاری و زیباییشناسی بودند. رویکرد تاریخی برخلواف آنچوه از نوامش برمیآید اصلاً تاریخی نبودم زیرا نمیتوانست نه پیونود میوان ادبیّّوات و تواری را مشخص کند و نه تحول ادبیّّات را مورد بررسی رار دهود. رویکورد تواریخی بوه ادبیّّات معمولاً به مطالعاتی گاهشمارانه تبدیل میشد که ادر نبود ویژگویهوای منحصر به فرد نظام ادبوی و کارکردهوای آن را در هور دوره مشوخص و تبیوین کند. در ضمن، رویکوردی تقلیولگورا بوود کوه حتوی مطالعوهی تموامی آثوار و نویسندگان یک بازهی زمانی مشخص نیز در حوزهی توانایی آن رار نمیگرفت .گواه مویبایسوت یوک نویسونده و آثوارش نادیوده گرفتوه مویشودند زیورا در زیرمجموعهی هی مکتبی نمیگنجیدند، گاه نمیشد نویسندهای را تنها متعلّّوا به یک مکتب ادبی خاصی دانسوتم زیورا برخوی از آثوارش در جرگوهی مکتوب دیگری رار میگرفتند. اینگونه تقسیمبندی و تعیین حدّ و مرز که حتوی وادر نبود تمام دورههای تاریخی را در خود بگنجاند کاملاً راردادی و تصونّّعی جلووه میکرد.
به نظر میرسد که باید خاستگاه تلاش انسوان بورای در پدیودهی ادبوی را در انگارههایی چون فناپذیری و کرانمندی )3( جست. انسان دسوت بوه آفورینش میزند، اما خود از در کامل آفریدهی خویش بواز مویمانود. موجوود میورا، در مقابل پدیدهای نامتناهی و جاودانه، تنها ادر اسوت بوه درکوی سوادهانگارانوه و محدود از آن رویداد پیچیده و خارج از دسترس و کنترل دست بزند تا آن را در حیطهی فهم خود بگنجاند. آیا وجود رویکردهای گوناگون نقد گواهی نیست بور ناتوانی انسان در در ادبیّاّت، بر عجز و سورخوردگیاش در پوی از بوین رفوتن اعتماد به نفسی که هور بوار از دسوت مویرود، در پوی غوروری کوه هور نوبوت جریحهدار میشود؟
18
یادداش ها
6و سه متن مهم انگارهی مؤلف را به چالش کشیدند: مؤلوف چیسوت؟ بوه لومفوکو ،مرا مؤلف نوشتهی بارت )67-Barthes, 1984: 61( و تقدّس نویسنده اثر پل بنیشو )aulBénichou(. دو موتن نخسوت در بوه سووی پسوامدرن، بوه فارسی برگردانده شدهاند.
8و مثالهای موجود در جستار حاضر به مکتبهای ادبی و هنری کشور فرانسوه محدودند. این خود گواهی است بور ایونکوه پدیودهی مکتوب پدیودهای اسوت جغرافیایی و ملیگرا، و از همینرو محدودکننده و تقلیلگرا.
9و تاری ادبی دو محور اساسی را در مطالعات خود رار مویدهود: پیونود میوان ادبیّّات و بافت تاریخی از یک سو، تحول و پویایی ادبیّّات از سوی دیگر.
4و در این زمینه، میتوان به تقابل میان نقد تاریخی و نقد نو در فرانسوه اشواره کرد که شعلهی آن با دربوارهی راسوین )Sur Racine( رولوان بوارت بوه سوال 6319 برافروخته شد و نقد و حقیقت )Critique et vérité( در سال 6311 بوا برتری نقد نو به آن پایان داد. کتات اخیور پلویس سونت و زبوان را مجبوور بوه واکنش در برابر ایون نگورش نوو کورد. در یوک رنس ایون تقابول لموی پیکوار )Picard( رار داشت که در سال 6317 با نگارش هجونامهای تحت عنوان نقود نوو یوا شویادی نوو )Nouvelle Critique ou nouvelle imposture( بوه رویکردهای هرمنوتیکی تاخت، و در رنس دیگر آن بارت.
7و شاید بتوان بررسی ادبیّاّت و متون ادبی را به دو گونه ممکن دانست:
études homogènes et ( ال ووف و مطالعووات متجووانس و درزمووان .)diachroniques
ت و بررسیهای غیرمتجانس و همزمان.
.)études hétérogènes et synchroniques( و1
19
5و آوازهای مالدورور )Les Chants de Maldoror(، نوشتهی لووترهآموون درنیمهی دوم سدهی نوزدهم، نمونهی برجستهای از این دست متون و مشتمل بر شش آواز است. مرحوم مدیا کاشیگر آواز اول آن را به فارسی برگردانده است.
5و عنوان این نوشته که در منابع وجود دارد «دربارهی تأثیر در ادبیّاّت» است و مرحوم رضا سیدحسوینی در سوال 6991 در مجلوهی سوخن آن را بوه فارسوی برگردانده است.
3و انگارهای چون نوآوری بهخودی خود زمانی معنا مییابد که در تقابل با سنت رار گیرد. هرگاه پدیدهای را نوآورانه مویانگواریم، پویش از آنکوه بخوواهیم بوه تفاوت آن با گذشته اشاره کنویم، بویشوک، نخسوت آن را در یواس بوا سونت ما بلش نوآورانه ارزیابی کردهایم. در وا ع، انگارهای چون نوآوری نیز درنهایت بر انگارهی شباهت، سنّت، تکرار و تداوم صوحّّه مویگوذارد. انگوارهی کورانمنودی )finitude( را از فوکو به عاریه گرفتیم )ضیمران ،6930، 681(.
منابع و مآخذ
-تودوروف، تزوتان )6936( ادبیّّات در مخاطره، محمّدّمهدی شجاعی، تهران: ماهی.
-حقیقی، منوچهر )6953( «ظهور و افول مکتبهای ادبوی»، متنپژوهشـی ادبـی، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی ،6-64.
-سیدحسینی، رضا )6955( مکتبهای ادبی، تهران: نگاه.
-شاهین، شوهناز )6915( «امپرسیونیسوم و سمبولیسوم از دیودگاه جرایود فرانسوه»، مجلهی دانشکدهی ادبّیّّات و علوم انسانی، تهران: دانشگاه تهران ،879-815.
-شریفی ،محمّّد) 6936( فرهنگ ادبیّاّت فارسی، چاپ پنجم، تهران: فرهنوگ نشور نو و معین .
-ژیمنز، مار )6930( زیباشناسی چیس ؟، محمّّدرضا ابوالقاسمی، تهران: ماهی.
-ضیمران ،محمّّد) 6930( میشل فوکو: دانش و قدرت، چاچ ششم، تهران: هرمس .
14
-کالر، جاناتان )6953( فردینان دو سوسور، کوروش صفوی، تهران: هرمس. -یزدانجو، پیام )6956( بهسوی پسامدرن. پساساختارگرایی در مطالعات ادبـی، تهران: مرکز.
-Barthes, Roland. Sur Racine. Paris, Seuil,1963.
-Barthes, Roland. Critique et vérité. Paris, Seuil,1966.
-Barthes, Roland. Le Bruissement de la langue. Paris: Seuil,1984.
-Bénichou, Paul. Le Sacre de l'écrivain (1750-1830). Essai sur l'avènement d'un pouvoir spirituel laïque dans la France moderne. Paris: José Corti,1973.
-Compagnon, Antoine. Le Démon de la théorie, Littérature et sens commun. Paris: Seuil, 1998.
-Foucault, Michel. (juillet-septembre ) «Qu’est-ce qu’un auteur?», in Bulletin de la Société française de philosophie, 63e année, n° 3, pp. 73104,1967.
-Genette, Gérard. Palimpsestes, la littérature au second degré. Paris: Seuil,1982.
-Gide, André. «De l’influence en littérature», URL: http//fr.m.wikisource.org/wiki/De_l’influence_en_littérature,1900.
-Guidère, Mathieu. Introduction à la traductologie, 3e édition, Bruxelles:
De Boeck, 2016.
-Lautréamont. Les Chants de Maldoror. Paris: Flammarion, 1990.
-Maurel, Anne. La Critique. Paris: Hachett,1994.
-Millet, Claude. Le Romantisme. Paris: Librairie Générale Française, 2007.
-Nordmann, Jean-Thomas. La Critique littéraire au XIXe siècle (1800)4191. Paris: Librairie Générale Française, 2001.
-Normand. Claudine. Saussure, Paris: Les Belles Lettres, 2000.
-Picard, Raymond. Nouvelle critique ou nouvelle imposture. Paris: JeanJacques Pauvert, Coll. «Libertés», 1965.
-Sangsue, Daniel. La Parodie, Paris: Hachette, 1994.
-Stalloni, Yves. Ecoles et courants littéraires, 3e édition, Paris: Armand Colin, 2015.
-Todorov, Tzvetan. Théorie de la littérature: textes des formalistes russes, Paris: Seuil, 1966.
-Todorov, Tzvetan. Qu’est-ce que le structuralisme?, 2. Poétique, Paris: Seuil, 1968.
17
-Todorov, Tzvetan. Benjamin Constant, la passion démocratique. Paris:
Hachette, 1997.
-Todorov, Tzvetan. La Littérature en péril, Paris: Flammarion, 2007.
-Vaillant, Alain. L’Histoire Littéraire. Paris: Armand Colin, 2010.