Document Type : Original Article
Authors
1 Assistant Professor of French Language and Literature, Tabriz University
2 MA student of French Language and Literature
Abstract
Keywords
نقش کلیدی عنقر عقل در «انجام وفیفه» در ترایدیهای افتخار میی پییرکُُرنی در ادبیّّات کلاسیر فرانسه
محمّد محمدّی آغداش4
حسین سبحانی8
چکیده
رن هفادهم، عصار ظهاور نویساندگان و نمایشنامهنویساان بازرگ مکتاب کلاسایک فرانسه، همچون پییر کُُرنی، ژان راسین و مولیر بود. از این میان کاورنی را باه عناوان پدر نوع ادبی تراژدی در تاریخ ادبیّّات فرانسه لمداد میکنند. وی با خلاا شخصایّّت-های والا که در طلب جاودانگی در راه کسب افتخار گام مینهند، و در پی اثباتِّ منیّّات خود و رسیدن به هویت مطلا فردی هستند، تراژدیهاایی باا فرجاام خاوش باه روی صاحنهی تئااتر بارد. ایان هرماناان باه انحاای مختلاف همچاون احیاای حیثیات اشرافیگری، وطنپرستی افراطی و ایمان مذهبی در صدد انجام وظیفاه و رسایدن باه شهرت و سرافرازی هستند. آثار نمایشی کُُرنی گرچه صورتی تراژیک داشتندم مرگ باا عزت پرسوناژهای اصلی در انتهای نمایشنامه، این آثار را فا د روح تراژیک میکارد، در حالیکه بنا به نظر ارسطو ماهیت اصلی تراژدی رسوایی و سیهروزی هرمان در پردهی آخر است. در این پژوهش کوشش شده است تاا از خلاال چهاار نمایشانامهی مشاهور پییر کُُرنی، لوسید، هوراس، سینا و پولیوکت به مطالعهی مسیر ادبای ایان درامناویس شهیر، انگیزهی پرسوناژهای وی از اعمال هرمانانه پرداخته شود و نقش کلیادی عقال و دو راهی کُُرنی در انجام وظیفه و هرمان سازی مورد تحلیل ادبی رار گیرد.
واژههای کلیدی: ادبیّاّت کلاسیک، شرافت و افتخار، عقل و انجام وظیفه، پییر کُُرنای ، هرمان سازی
mohammadiaghdach@yahoo.fr
445 اوّلّ
6-مقدمه
واژهی «کلاسیک» به عنوان لفظی عام عبارت است از مجموعهی آثار ادبی یک کشور که مایهی افتخار آن سرزمین محسوب میشوند. اما هنگامی که از مکتب کلاسیک یا به عبارت د یاتر از کلاسیسیسم4 ساخن میگاوییم، ماراد مکتبای ادبی است که «پیش از پیدایش سایر مکاتب ادبی در سدهی هفادهم در کشاور فرانسه به وجود آمده و از ادبیّاّت روم و بهویژه یونان باستان تقلیاد کردهاسات» )سیدحسینی،4954: 54( )4(. ریشهی این مکتب به یوناان و روم باساتان بااز میگردد. در ارن چهااردهم میلاادی نهضات اومانیسام8 و تحولاات فرهنگای )رنسانس( آغاز شد. در این دوره بود که به طاور مشاخص بار علاایا، مناافع و ایدهآلهای انسانی تأکید شد. در وا ع اومانیسام عباارت اسات از آماوزهای کاه انسان، از طریا به کار بردن عقل]...[ بتواند بدون کمک وای فوق طبیعی یاک جامعهی عقلانی بسازد. از نگاهی دیگر، اومانیسم عبارت است از اعتقاد به مردم ،به همهی بشریت و به علم از آن حیا کاه وسایلهی نیال باه حقیقات اسات .اومانیسم همچنین جساتجوی ارزشهاای اخلاا ی و معناوی حیاات از طریاا فلسفه، علم، هنار و ادبیّّاات اسات )خااتمی،4914: 400-404(. مجماوع ایان رویکردها، به ظهور مکتب کلاسیسیسم فرانسه در رن هفدهم منتهی شاد کاه سنگ بنای آن نیز انسان و ارج نهادن بر درت تعقل انساان درنظرگرفتاه شاده بود.
در رن شاانزدهم نظریاهپردازان ادبای، عمادتاً در ایتالیاا و فرانساه ا ادام باه بازتعریف اصول زیباییشناسی مکتاب کلاسایک یوناان و روم باساتان کردناد و نویسندگان نیز به نوبهی خود آنان را سرمشا خود رار داده و در آفرینش آثاار خود از واعدی که عمدتاً توسا ارساطو تادوین و تبیاین شاده باود، پیاروی میکردند. دوران حکومت لویی چهاردهم که مقارن با عصر کلاسیک است، عصر طلایی مکتب کلاسیسیسم فرانسه محسوب میشود که باا اصاولی منساجم باه ادبای فرانسه عرضه گردید. از دلایل عمدهی شکوفایی کلاسیسیسم، میتوان به
441
سلطهی «عقل» بر این سده اشاره کارد. در ایان دوره مساألهی خردگرایای باهمثابهی اصلی محکم و جاودانه لمداد میشد و خرد و تعقل تا بدان پایاه مرکاز توجه بود که هر یک از ادبا و نظریهپردازان فرانسوی باه ساهم خاود تعریفای از عقل ارائه داده و بر ضرورت رعایت آن در آثار ادبی تأکیاد ورزیدناد و خواساتار انعکاس آن در آثار ادبی شدند. نیکولا بوالو در رسالهی فن شعر مینویساد: «باه تعقل عشا بورزید، تا جایی که نوشتههای شما تنها از عقل جلا و اعتبار کساب کند» )وثاو ی ،4951(. میتاوان گفات ادباای فرانساوی آن دوره، در راساتای توصیهی میشل دو مونتنی، فیلسوف و رسالهنویس شاهیر ارن شاانزدهم، نیاز پیش رفتند، آنجاکه در یکی از مقالات جلد سوم تتبعات تبعیات از راه عقال را توصیه میکند و میان زندگی مبتنی بر عقل و زندگی مبتنی بر شاور و هیجاان و لذت و شهوت، به «بردگی عقل» گردن مینهد )سیدحساینی ،4954: 408(. در وا ع، به دنبال آرای دومینیاک ساکرتان، شاالودهی کلاسیسایزم را از یاک طرف نظریهای در بارهی تقلید و از طرف دیگر ایمانی افراطی به عقال تشاکیل میدهد .«هنری که اینگونه استوار روی پایهی محکم عقل )خرد( مایایساتاد ،میتوانست در همان حال بلناد هام بپارد و در عاین حاال ابال فهام بماناد» )سکرتان ،4954: 78-80(. نویسندگان فرانسوی این عصر نیز به سهم خاود بار این سلطهی عقل گردن نهاده و در آثار خود آن را در تقابل با «احسااس» ارار دادند، سپس ضمن تحلیل این تقابل در آثار خود، بر برتری عقل بار دل صاحّّه گذاشتند. ولی ذکر این نکته حائز اهمیت اسات کاه تبعیات از عقال در مکتاب کلاسیک، نزد هرمانان تراژدی، از جمله شخصیّّتهای پیِّیر کُُرنای، گااه شاکل افراطی به خود میگرفت و علت نیز آن بود که هنار کلاسایک باه عناوان هنار طبقهی اشراف شناخته شده بود و بالطبع، از یک اشرافزاده انتظار مایرود کاه رفتارهایی عا لانه داشته باشد و خرد، د ت، نظم و اعده را رعایت کند .
همان گونه که انتظار میرفت، در رن هفدهم ناوع ادبای تئااتر کلاسایک، باه لحاظ روحیهی سلطنتی حاکمیت سیاسی مستقر، بسایار ماورد توجاه عاماهی مردم و شاه مقتدر و البته ادیبپرور لویی چهاردهم وا اع شاد. سادهی ماذکور ،
470 اوّّل
عصر ظهور نمایشنامهنویسان بزرگی همچون پیِّیر کُُرنی4، ژان راسین8 و مولیر9 است که هر یک به نوبهی خود در ارتقای انواع نمایشنامهنویسای ساهمی مهام دارند. از پیِّیر کُُرنی به عنوان پدر تراژدینویسی فرانسه نام برده میشودم اما باه دلیل آنکه عموماً از اصول تراژدینویسی )وحدتهای معروف سهگانهی زماان ،مکان و موضوع و اصل مهم نزاکت ارسطویی که به آنها اصل پنجمی نیز تحات عنوان حقیقتنمایی افزوده شد( تبعیت نمیکرد، نابترین تراژدیهاای فرانساه را به ژان راسین نسبت میدهند. در این مبح بر آنیم تا مفهوم کلیدی عنصار عقل و نقش آن در هرمانسازی و نمود آن در رفتار شخصیّّتها، فرآیناد انجاام وظیفه و کسب افتخار را از خلال مهمتارین آثاار نمایشای پایِّیار کُُرنای ماورد مطالعه رار دهیم.
0-چاچوج مفهومی
کُُرناای در دورهی اول کااار ادباایاش، کااه مقااارن بااا دورهی گااذار از ”تئاااتر نامتعارف“4 به ”تئاتر متعارف“7 بود، به نوشتن کمدی و تراژی-کمادی گارایش داشت و این تقارن زمانی نیز وی را شایفتهی تلفیاا اناواع1 کارده باود. وی در طول 47 سال نویسندگی ،99 اثر نمایشی خلاا کارد کاه از آن میاان 45 اثار تراژدی است. هشتمین نمایشنامهی کورنی و تنها تراژی کمادی وی، لوساید5، نقطهی عطفی در مسیر نویسندگی وی ایجاد کرده و موجب شهرت روزافزون او شد. اما علیرغم موفقیت چشمگیر این نمایشنامه و استقبال کمنظیر از آن، کاه سبب شد برخی آن را بهعنوان الگوی برجستهی «تراژی-کمادی» کلاسایک در نظر بگیرند، عدم رعایت اصول تراژدینویسای کلاسایک توسا کاورنی هجاوم
474
شدید منتقدین عصر را بههمراه داشت. ایشاان کاورنی را باه سار ت ادبای- ازنویسندهی اسپانیولی گیین دکِّاسترو4 و عدم رعایت وحدتهای ارسطویی هم-چون وحدت زمان، وحدت مکان، اصل حقیقتنمایی و نزاکت ادبی متهم کردند .فرهنگستان فرانسه نیز با انتشار نظر فرهنگستان درباب تراژی-کمدی لوسید8به این جنجال دامن زد. در وا ع لوسید )Le Cid( کورنی پیش از هر چیاز بادین سبب مورد اعتراض منتقدین دورهی کلاسیک، بهخصوص شاپلن، رار گرفت که معتقد بود گرهگشایی این نمایشنامه )ازدواج یک اشراف زاده باا اتال پادر( در عین ممکن و حقیقی بودن، از لحاظ فرهنگی چندان محتمل نباوده و تماشااگر آن را مقرون به حقیقت نمییابد. و شاید بتوان این اعتراض را وارد دانستم زیارا حقیقتنمایی بر سایر اصول مکتب کلاسیک تقدم دارد و امر مقرون به حقیقات بدین معناست که عقاید عمومی دربارهی آن متفا باشد )سیدحساینی ،4954:
404(. کورنی تاریخ را توجیهگر عدم حقیقتنمایی آثار خود برمیشمارد و بدین اعتبار و وع هیچ رویدادی در تاریخ را غیرممکن نمیداند. بالا گارفتن مجادلاات بر سر نمایشنامهی لوسید، انزوای سه سالهی کُُرنی را به دنباال داشات. پاس از آن، دورهی دوم زندگی ادبی این نمایشنامهنویس از ساال 4940 آغااز میشاود که در این دوره در عمل فق تراژدی مینوشت. پاس از انزوایای ساه سااله، در سالهای4140، 4144و4148 با دو تراژدی تاریخی )هوراس9 و ساینا4( و یاک تااراژدی مااذهبی )پولیوکاات7( بااه صااحنه بازگشاات. آثاااری کااه واعااد نمایشنامهنویسی کلاسیک ”به ظاهر“ در آنها رعایت شده بود.
478 اوّّل
9-تجزیه و تحلیل
9-6-تقابل تزکیهی ارسطویی و عقل کُُرنیای
نکتهی ابل تأمل دربارهی آثار تراژیک کورنی این است کاه ایان آثاار، گرچاه صورتی کلاسیک دارند و اصول بازتعریف شدهی ارسطویی توس نظریاهپردازان رن هفدهم، همچون وحدتهای سهگانه یاا مارگ هرماان، در آنهاا رعایات شده، اما این تراژدیها، برخلاف اهداف اصلی تراژدی، که توس ارساطو در فانِّ شعر تشریا شدهاست، برانگیزندهی حسِّ ترس و شفقت4 و در نتیجه تزکیاه در تماشاگر نبود. ارسطو «تزکیه» را خاصیت تراژدی میداناد )زرینکاوب ،4911:
459( و احتمالاً مراد وی از لفظ «تطهیر و تزکیه»8 چنین اسات کاه «نفاس از آنچه در آن مایهی فساد و زیان است پاک شاود» )هماان: 451(. وی در جاای دیگر «تقلید از و ایع» را برای تراژدی واجب شامرده و هادف از ایان تقلیاد را برانگیختن ترس و شفقت، بهمثاباهی اجازای لاینفاک تاراژدی عناوان کارده و میگوید:
«]در تراژدی[ آنچه مورد تقلید وا ع میشود، بایاد موجاب بارانگیختن تارس و شفقت بشود. و این احوال، از همه بیشاتر هنگاامی دسات میدهاد کاه و اایع برخلاف انتظار روی دهد، و در عین حال نیاز آن و اایع یکای از دیگاری ناشای گرددم زیرا در این صاورت جنباهی اعجااب و شاگفتی آن و اایع بسای بیشاتر خواهد بود تا اینکه در اثر بخت و اتفاق روی داده باشد. آنچه مورد شفقت است کسی است که دچار شقاوتی شده است، اما مساتحا آن بادبختی نبودهاسات و آنچه ترس را میانگیزد احوال کسی است که باه خاود ماا شاباهت دارد. پاس موضوع شفقت، آدمی است کاه مساتوجب شاقاوتی کاه دچاار آن شاده اسات نیست، و موضوع ترس، آدمی است که شبیه و مانناد خودماان اسات ) هماان
.)494-490:
Crainte et pitié
Catharsis
479
اصطلاح «بازشناخت»4 نیز، به گفتهی ارسطو، در ایجاد شفقت یاا تارس ماؤثراست و آن عبارت است از: «انتقال از ناشناخت به شاناخت کاه سابب میشاودمیانهی کسانی که میبایست به سعادت یا شاقاوت برساند، کاار از دوساتی باه دشمنی، یا از دشمنی به دوستی بکشد، و خوشترین بازشاناخت آن اسات کاه با دگرگونی همراه باشد]...[ ایانگوناه بازشاناخت اسات کاه و تای مقارون باا دگرگونی باشد، سبب برانگیختن شفقت یا ترس میشود. و البته تراژدی تقلیاد کردارهایی است که اینگونه عواطف را برانگیزد» )زرینکوب ،همان: 494(.
تقابل اندیشهی کُُرنی با اندیشهی ارسطو در زمینهی برانگیختن شافقت آنجاا مشهود است که میبینیم برخلاف ایدهی ارسطو که معتقد است: «افساانه بایاد چنان تألیف گردد که هرچند کسی نمایش آن را نبیند همین که نقل و روایات آن را بشنود از آن و ایع بلرزد، و او را بر حال هرمان داستان رحمات و شافقت آید» )زرینکوب ،همان : 497-491(. در تئاتر کُُرنی علیرغم غیرمنتظره باودن و ایع و ایجاد شگفتی در تماشاگر، رد پایی از ترس و شفقت ناشی از سیه روزی هرمان نزد تماشاگر پدید نمیآید. بلکاه حتای باا نقال و روایات داساتان نیاز ،شنونده نگاهی تحسینآمیز به هرمان داشته و مرگ او را ترحمانگیاز نمییاباد .تماشاگر یا شنوندهی داستان باا مارور و اایع رخداده در جریاان نماایش، آثاار تصمیمگیری بر مبنای عقل در شرای دشوار و غلبهی منطاا بار احساساات را در هرمان مشاهده میکند و آن را شایستهی ستایش مییاباد، ناه شافقت. در مواردی نیز که تراژدی با مرگ هرمان به پایاان میرساد، همچاون پولیوکات ،مرگ هرمان توس بیننده به عنوان مرگی با عزت و سربلندی لماداد شاده و به جای ترحم، تحسین تماشاگر را به دنبال دارد. چرا که پولیوکت باا آگااهی از شکنجه و اعدام در صورت انجام فرایض دینی با عزمی راساخ مبتنای بار عقال ،عشا به مسیا را بر عشا زناشویی ترجیا میدهد و با تقدیم جان خاود در راه مسیا، حیرت و ستایش تماشاگران، و نه ترس و شفقت، را بار میانگیازد. پاس میتوان چنین گفت که آثار کورنی در عین داشتن صورتی تراژیک، دارای ”روح تراژیاک“ نیساتند و بادین سابب اسات کاه تراژدیهاای کاورنی را نمیتاوان
1- Reconnaissance
474 اوّلّ
«تراژدیهای شکست» درنظرگرفت. بلکه هنگام صاحبت از آثاار کُُرنای بایاد ازنامهایی چون «تراژدیهای افتخارآمیز» یاا «تراژدیهاای ساربلندی» اساتفادهکرد. واژگانی که در عین نقیض بودن، با استادی تمام توس کورنی کناار یاک-دیگر نشستهاند.
9-0-انگیزهی قهرمان از کردار قهرمانانه
ارسطو برای و وع کردار در تراژدی سه حالت را مفاروض مایدارد: حالات اول و وع کردار از روی علم و آگاهی )مانند لوسید، هوراس، پولیوکات(، حالات دوم ارتکاب به کرداری ناروا در حا یکدیگر لیکن نادانسته. و حالت سوم آگاهی بار خطای خویش در همان لحظهی ارتکااب ناخواساته باه خطاای جباران ناپاذیر )رفتار شاه اوگوست در نمایشنامهی سینا( )همان: 495(. در ماورد آثاار کاورنی حالات اول و سوم بیشتر صادق است .شخصایّّتهای کُُرنای باا ارار گارفتن در شرای دشوار روحی که مساتلزم دسات زدن باه تصامیمی اساسای اسات، در مو عیتهایی رار میگیرند که باید از میان عشا از یک سو و انجاام وظیفاه از سوی دیگر )اعم از وظیفهی ملی، خانوادگی، دینی، دوستی( یکای را برگزینناد .در وا ع این هرمانان همواره در معرض تصمیمگیری و انتخاب بوده و باید میان «تسلیم شدن در برابر احساسات ضاعیف، محارّّکهاای آنای و پسات» و «گاام نهادن در مسیر شرافت و افتخار، انطباق اعمال با آرزوهای بزرگ و تلااش بارای ساختن تصویری آرمانی از خاویش» یاک راه را در پایش گیرناد. و آنو ات باا انتخاب وظیفه و افتخار، و پیروی از عقل و غلبه بر احساسات، با علام و آگااهی تصمیمات خود را عملی میکنند و ”پیامدهای آن را میپذیرند“، که همین امار نشانهی مساؤولیتپذیری آناان در باال رفتارهایشاان اسات. در وا اع دفااع از شرافت4 و طلب افتخار8 وابسته به تصویر ذهنای هرماناان از خودشاان اسات و تفوّّق اخلا ی و تسلّ نفس ایشان بیش از حد متعارف به نظر می رسد. کاورنی نیز با رار دادن سخنان خردمندانه و جملات صار بزرگان بر زبان شخصایّّتها ، Honneur
Gloire
477
عقلانیت آنان را پررنگ میکناد. از ساوی دیگار، ترسایم رفتارهاای شایساته وتحسین برانگیز در اعمال اشراف و نجبا، به سابب ایجااد تماایز میاان ایشاان ومردم عوام است: رودریاگ4 پاس از کشاتن آگاهاناهی پادر شایمن8 )Le Cid: پردهی دوم، صحنهی هفتم(، خود را برای صااص در اختیاار معشاو هاش ارار می دهد )Le Cid: پردهی سوم، صاحنهی چهاارم( و )Le Cid: پاردهی پانجم ،صحنهی اول(، تا اصالت خون و نژاد اشرافی خود را بر همگان آشکار سازد یا باا زنده نگه داشتن دون سانش9 در دوئل بر سر مالکیت شایمن )Le Cid: پاردهی پنجم، صحنهی 1(، جوانمردی و بزرگواری خود را بر همگان اثبات میکند.
یا در خصوص انجام تعهدات و وظایف زناشویی، در نمایشنامهی پولیوکت شاهد رفتار وفادارانهی پولین4 نسابت باه همسارش پولیوکات هساتیم کاه علایرغم عشقی که به سِّوِِّّر7 دارد، اما احساسات خود را تسلیم عقل میکند تا ثابات کناد که بر هنجارهای خانوادگی- اجتماعی عصر خویش پایبند است. وی درحالیکاه به اجبار همسر پولیوکت شده است، به معشوق سابقش سِّوِِّّر چنین میگوید:
«از آنجایی که تکلیف زناشویی من تعهدی دیگر بر من تحمیل کردهاست، و این خواستگاری که پدرم برایم برگزیده است،
[...]
شاید اگر شما را میدیدم، از او متنفر میشدم از این بابت حسرت میخوردم، اما اطاعت می کردم و عقل من بر هوای نفس من حاکم است.
]این عقل[ حسرتهای مرا ملامت کرده و کینه را از دلم زدوده است.
]...[
حقیقت چنین است که عقل من بر احساساتم لگام میزند» )پولیوکات: پاردهی دوم، صحنهی دوم(.
471 اوّلّ
ازاینرو از انجام وظایف خود بهعنوان همسر پولیوکات کوتااهی نکارده و باراینجات جان وی تلاش میکناد. در حالیکاه ایان وفااداری، موجاب رویگردانایپولیوکت از دین جدیدش نشده و با ربانی کردن وجود خویش در برابار ایماانمسیحی شهادت را به جان خریده و با راردادن خداوند بالااتر از مقاام پادشااه ،مرگ در این راه را سرافرازانه میانگارد:
«من زندگی خود را مدیون مردم، پادشاه و تاج و تخت او هستمم
اما بیش از آن زندگی خود را مدیون خدا هستم کاه آن را باه مان عطاا کارده است.
اگر مرگ در راه پادشاه فرجامی درخشان است،
و تی در راه خدا میمیریم، این چاه مرگای خواهاد شاد!» )پولیوکات: پاردهی چهارم، صحنهی سوم.(
در حقیقت برای شخصیّّتها چون پولیوکت، چشمپوشای از همسار و لاذتهای مادی برای نائل شدن به یک «هویت مطلا فردی» است )دوبروفسکی4، 4119:
840-848(. وی در این راه متّّکای باه عقال خاویش باوده و نیاازی باه تأییاد اندیشااهی خااود توساا دیگااران ناادارد. پدیاادهای کااه دوبروفسااکی آن را «خودبسندگی8» مینامد )همان: 844(.
هوراس آگاهانه خواهر خود کامیل را به جرم اهانت به «وطن» میکشد و سپس خود را تسلیم انون میکند، اما هرگز اجازه نمیدهد سرزمینی که نسبت به آن تعهد دارد و عشا میورزد، مورد اهانت افراد، ولو خواهرش، رار گیارد و بادین ترتیب وفاداری بیچون و چرای خود نسبت به روم و میهنپرستی افراطیاش را به نمایش میگذارد:
«چنین کیفر غیر منتظرهای سزاوار هر آنکس است
که برای دشمن روم شیون و زاری کناد» )هاوراس: پاردهی چهاارم، صاحنهی پنجم.(
Doubrovsky
Autracie
475
سِِّّرژ دوبروفسکی، رسالهنویس و منتقد ادبیّاّت نمایشی کورنی، از این کاردار باهظاهر خشن سردار رومی، هوراس، تحت عنوان «برادرکشی آگاهانه» یاد کرده ومیگوید که در این دیدگاه ،«کشتن دیگری برای هاوراس باه منزلاهی کشاتن خویشتن خویش است» )دوبروفسکی ،4119: 447-441(.
شاه اوگوست نیز گرچه در ابتدا تصمیم به مجازات توطئهگران گرفته بود، پس از کشمکشی درونی با در پیش گرفتن راه امساک، جوانمردی و گذشات ،«عفاو گناه توطئهگران را بر انتقامگیری ترجیا میدهد و با بزرگ منشی و ادای حااِّ دوستی به سربلندی» میرسد )همان: 848-844(. وی خاود را مالاک نفاس و ارادهی خود برمیشمرد و بدین ترتیب در طلاب جااودانگی ناشای از پیاروی از عقل گام بر میدارد:
«من چنان که مالک جهانم، مالک نفس خویش نیز هستم .
چنانم و میخواهم چنین باشم.
ای اعصار، ای یادها تا همیشه آخرین پیروزی مرا به خاطر بسپارید!
من امروز به نحو احسن برغضب خویش چیره شدم
که خاطرهی آن تا ابد در خاطرتان بماند» )سینا: پردهی پنجم، صحنهی سوم( و دیگران را نیز به تبعیت از عقل و کظم غیظ دعوت میکند:
«غلبه بر خشم را از من بیاموز» )سینا: پردهی پنجم، صحنهی سوم( بنابراین میتوان چنین نتیجاه گرفات کاه در شاکلگیری تصاوّّر از شارافت و افتخار، ارزشهایی فراتر از افراد هم دخالات دارناد کاه از تااریخ جامعاه ناشای میشوند و در نتیجه هرمان را وابسته و مطیاع جامعاهای میکنناد کاه در آن زندگی میکند و احساس مسؤولیت را در ایشان برمیانگیزند. پس رودریاگ باا گرفتن انتقام پدر، نه تنها از شرافت خانادانش دفااع میکناد، بلکاه ارزشهاای طبقهاش را هم احیا میکند. هوراس برای بقای وطن مبارزه میکناد. پولیوکات صد دارد تا بر مسیا و همهی مومنین وفادار بماند.
475 اوّّل
9-9-نقش عقل و دوراهی کُُرنیای6 در قهرمان سازی
پیروی از عنصر “عقل“، مانعی به نام دوراهی کورنیی را در پیش دارد. در مقابلدستیابی به افتخاری که مطلوب هرمانان کُُرنی است، عنصر ”عشاا“ ارار داردکه بهمثابهی یک میل خلاالساعه و مو ت، و احساس ضعیف لماداد میشاود .در حالیکه هرمانان بلندپرواز کُُرنی باید برای اکتساب شکوه، افتخار، سربلندی و جاودانگی به دنبال انجام وظیفهی خود باشند که نیل باه ایان مهام مساتلزم بهکارگیری عنصر عقل است. لحظهی تقابل عشا و افتخار، مسألهی وجدان8 در هرمانان پدید میآورد و آنهاا را در مواجهاه باا دوراهای مشاهور کُُرنای ارار میدهد. دوراهیای که در آن هرمانان از میان وصال معشو ه و کساب افتخاار ،تنها باید یکی را برگزینند. اما گسست روحی ناشی از چنین مو عیتی، خللی در عزم راسخ شخصیّّتها ایجاد نمیکند و با ارجاا دانساتن شارافت و افتخاار بار احساس زودگذر عشا، با سرافرازی مبادرت به انجام وظیفه میکنناد. لاازم باه ذکر است که این تبعیت بیچون و چرا از عقل را نباید صرفاً باه هرماناان مارد کورنی نسبت داد. تسل اطعانه بر نفس در هرمانان زن کُُرنی نیاز – همچاون شیمن و پولین که ذکر آنها در بالاا رفات- دیاده میشاود و گااهی «مرداناه» لمداد میشود. چنان که به تعبیر گوستاو لانسون9: «حتی زنانِّ ]تئاتر کاورنی[ نیز کمتر رفتارهای زنانه دارند و حیات درونی آناان بایشتار عقلاانی اسات تاا احساساتی. ]...، کورنی[ همیشه زنانی ”مردانه“ به تصویر میکشاد، زیارا ایشاان همیشه بر مبنای اراده و هوش دست به عمل میزنناد، ناه بار پایاهی غریازه و احساسات» )لانسون،4189: 987( )8(. و همچنین پیروی از عقل نزد هرماناان کُُرنی، مشروط و منحصر به سن خاصی نیست. یعنی این شخصیّّتها، علایرغم داشتن سن پایین، همانند انسانهای پخته و سالخورده تصمیم گرفته و ا ادام میکنند. چنانکه رودریگ در لوسید می گوید: «درسات اسات کاه مان هناوز
471
جوانم، اما در نظر انسان های اصیل ارزش فرد است که مقبول است، ناه شامارسال های عمر» )9( )Le Cid :y پردهی دوم، صحنهی دوم(.
در وا ع بار تراژیک نمایشنامههای کُُرنی، گرچه به ظااهر کمتار از تراژدیهاایر یبش راسین استما این بارِّ تراژیک در مبارزه علیه خویشتن و امیاال خاویش نهفته است: رودریگ با اطعیت گام در راه انتقام مینهد تاا شایساتگی خاود را اثبات کند، هوراس وطنپرستی را بر رواب خانوادگی ترجیا میدهد، پولیوکات بی هیچ تردیدی زندگی معنوی را بار زنادگی زمینای ارج مینهاد. در وا اع در هرمانان کورنی، محرّّکهای شرافت و افتخار آن در وی است که عشاا را باه حاشیه و سکوت میکشاند. پس هر ا دام و عمل هرماناناه مساتلزم تسال بار یکایک این محرّّکهاست که مهامتارین آنهاا غلباه بار احساساات و هواهاای نفسانی است. زیرا هوای نفس4 عبارت است از «میل شدید به چیزی کاه ماورد علا ه و مطلوب است، چه پسندیده باشد چه ناپسند. ]...[ بنابراین، عشاا هاوی استم زیرا میل شدیدی است که بر نفس چیره میشود و آن را از توجه به غیار معشوق باز میدارد و متّّصف بر غیرت است و بار عقال مسال اسات» )صایلبا ،4911: 155(. به گفتهی لانسون : «مشخصاهی اصالی آخارین نمایشانامههای کُُرنی، نادیده گرفتن عواطف و حذف هواهای نفسانی و هیجانات به حدّ اعلاست .تنها ارادههای وی و ضعیف ]...[ با ی میمانند. کُُرنی شیفتهی ترسیم محاافلی سیاسی بود کاه در آنهاا احساساات، ضارورتاً، پیچیاده و مهارشاده هساتند» )لانسون:990(. در وا ع مهار همین احساسات سرکش و هوی هاای نفساانی، و عدم انفعال در مقابل جذبههای عشا وجه تماایز هرماناان کُُرنای از هرماناان راسین است. اتخاذ چنین رویکردی، خودخواهی هرماناان را ایجااب میکناد و نتیجهای که اعمالشان برای دیگران به دنبال دارد، چندان حائز اهمیات نیسات .نزد ایشان مهمترین چیز نشان دادن عزم راسخ خود به دیگران و انجام تکلیفای است که بر عهدهیشاان گذاشاته شدهاسات. هاوراس باه رنا بیاوگی خاواهر بیاعتناست، و پولیوکت به اصرار همسرش بارای نجاات زنادگی بیتوجاه. ایان
1- Passion
410
خودخواهی آگاهانه، به دست گارفتن رشاتهی اماور را مقادور میکناد و ماانعِّازخودبیگانگی هرمانان میشود .
نکتهای که ذکر آن ضروری است آنکاه اگار باا اندیشاه و جهاانبینی کاورنیآشنایی داشته باشیم، درمییابیم کاه نگاارش تراژدیهاای افتخاارآمیز توسا کُُرنی امری غریب به نظر نمیآید. وی تحصیلات اولیاهی خاود را در مدرساهی یسوعیان4 گذراند که، برخلاف فر هی ژانسنیسم8، به آزادی عمل بشار و ادرت وی در ساختن سرنوشت خود معتقد بودند و پذیرش هرگونه جبار و تسالیم در برابر تقدیر از دید ایشان مردود بود. کُُرنی نیز با چناین اندیشاهای مباادرت باه خلا هرمانان و پرسوناژهایی کرد که در برابر ناملایماات زنادگی ناه تنهاا سار تسلیم فرود نیاوردند، بلکه در عین گسیختگیهای روحی، کاه عمادتاً از تقابال عقل و احساس ناشی میشوند، از موهبت عقل برای گرفتن تصامیمات حیااتی استفاده میکردند و با عزمی راسخ آنها را محقا میکردند. رُنهِّ دکارت نیز، کاه همچون کُُرنی در مدرسهی یسوعیان تحصیل کرده بود، در رساالهی ساخنی در باب شعر نمایشی )وثو ی ،4951: 400( دیدگاه مشاترک خاود را باا کُُرنای در زمینهی تراژدی و ترسیم پرسوناژها ارائه کرده و می نویسد: «تراژدی به عناوان موضوع و مضمون کار خود به اعمال بلند و فوق العادهی انسانهاا عنایات دارد .به دنبال هرمانانی میگردد که از هیچ خطری باک ندارند. هرمانانی که در پای آرمانهای ملی و اندیشهها و ایدهآل هایی والاتر و مردانهتار از عشاا و عاشاقی هستند، از بیل انتقام، جاه طلبی... البته اگر همهی این عواطف و ایدهآل هاای بلند با چاشنی عشا آمیخته شوند مقبولترند. عشاا مایتواناد رناگ و جلاای بیشتری به آن احساسات بلند بدهد، اما هیچگاه نباید به درجاهی اول اهمیات ارتقا یابند. تراژدی نویس در جساتجوی احساساات سرکشای اسات کاه انجاام وظیفه را در برابر عواطف پیوند و خویشاوندی ارار مایدهادم بناابراین اعماال هرمانان به درجهای بالاتر از وا عیات مقباول حیاات روزماره مایرساد و البتاه چنین اعمالی، اگر ماورد تأییاد تااریخ نباشاد، غیروا عای جلاوه خواهاد کارد»
414
)وثو ی ،4951: 400(. بازتاب این اندیشههای یساوعی در آثاار نمایشای کُُرنایمشهود است. اما ذکر این نکته نیز لازم است که تشابه آرای کورنی و دکارت باهمعنای تأثیرپذیری کُُرنی از دکارت نیست. زیرا چناان کاه مای دانایم رساالهینظری گفتارهای دکارت4 که تروی دهندهی اندیشههای خردگرایاناهی وی باود ،در سال 4195 یعنی همزمان با روی صحنه رفتن لوسید منتشر شد و در نتیجه وی نه تنها بر اندیشهی کُُرنی، که به گفتهی گوستاو لانسون بر هیچ یک از آثاار معاصران خود تأثیری نگذاشته است. آرای دکارت تأثیر «بسیار کمای» بار آثاار منتشر شده پس از انتشار گفتارها گذاشات )لانساون ،4189( و شاباهت میاان اندیشههای این فیلسوف و کُُرنی صرفاً برخاساته از تعاالیم یاکساان آنهاا در مدرسهی یسوعیان است. ترسیم چنین هرمانانی با شخصیّّتهای والاا8 توسا کُُرنی را میتوان ناشی از فضای فکری سدهی هفدهم میلادی دانست کاه در آن همواره سخن از تعریف و توصیف انسان آرمانی است و کُُرنی نیز به ساهم خاود شخصیّّتهایی آرمانی در آثارش به تصویر کشدهاست .
در نمایشنامهی شهیر لوسید ،مسألهی وظیفهشناسی نسبت باه ناژاد و نساب ،تفاخر به خون اشرافی و حس انتقامجویی در تقابل باا عشاقی پرشاور میاان دو شخصیّّت رار میگیرد. رودریگ، در مواجهه با ندای مقاومتناپاذیر شارافت باه عنوان فرزندی که پدرش مورد اهانت رار گرفته، بایاد شارافت لکاهدار شادهی خانوادگی را با به تل رساندن پدر معشو هی خویش احیا کند. اینجاسات کاه باید میان پدر به عنوان سمبل اشرافیت و شیمن به عنوان سمبل عشا یکای را برگزیند. و اینجاست که همچون سایر آثار کُُرنی، ناظر فدا شادن عشاا در راه انجام وظیفه هستیم. روشن بینی، شجاعت و درت ارادهی رودریگ به بهتارین شکل از خلال ابیات دوازده هجایی مقفّّا بیان میشاود. از ساوی دیگار رویکارد عدم تسلیم در برابر سرنوشت که توس هرمانان کورنی اتّّخاذ میشود، میتواند از دیدگاههای روا یگری- که نه تنهاا بار اندیشاهی کُُرنای، بلکاه تاا حادودی
418
برکلاسیسیسم رن هفدهم نیزسایه انداخته است- برخاسته باشد. بازیل ویلی4روا یگری را چنین تعریف میکند: «بینشی تادافعی کاه بشار در هماه جاا دربرابر بخت شاور اختیاار کارده اسات» )ساکرتان، 4957: 71(. در تعریفای کاهدمینیک سکرتان از روا یگری ارائه کرده، وجوه اشاتراکی باا هرماناان کاورنی دیده میشود: «روا یگری یعنی خودداری، یعنی مهار احساسات بارای رسایدن به آسیب ناپذیری و آرامش روحی» )سکرتان، 4957: 75(. از مفاهیم اصالی در فلسفهی روا ی، مفهوم اراده است که در کنار عقل، عامل مهار احساسات اسات .
«روا یگری در حد نهاییاش خشکی سردی پیدا میکند که کیتس8 اسامش را میگذارد «بلندپایگی خودپرستانه» کاه در ماورد بسایاری از هرماناان کاورنی صدق میکند» )سکرتان ،همان: 75(. از ویژگیهای دیگاری کاه بارای شاخص روا ی ذکر کردهاند، شجاعت، اعتماد به نفس و صبوری است )بارن ،4971( کاه در مورد هرمانان کورنی صاادق اسات. هرماناان کاورنی نیاز هامچاون ساایر هرمانان کلاسیک «در هوای روا یگری نفس میکشند، روا ی زندگی میکنناد و میمیرند» )سکرتان ،4957: 71(. حال باید دید هرمانان کورنی کاه پیوساته در طلب افتخار و سربلندی هستند، چگونه بدین مهم نائل میشوند. فرانساوا دو لاروشفوکو9، نویسندهی معاصر کورنی، در اثر مشهور خود حکماتهاا میگویاد:
«افتخار مردان بزرگ را باید همواره با راههای کسب آن سانجید.» )لاروشافوکو ،
4910: حکمت شماره 475(. در وا ع میتوان گفت که ابزارهای اصلی هرمانان کاورنی بارای رسایدن باه افتخاار و ساربلندی عبارتناد از عقال، اراده، ادرت تصمیمگیری و غلبه بر احساسات .در فرهنگ فلسفی در باب عقال آمدهاسات :
«...]از دیدگاه دکارت[ عقل وهی تمییز حا از باطال، خاوب از باد و زشات از زیباست. این تمییز توس مقایسه و فکر باه دسات نمیآیاد، بلکاه مساتقیماً و طبعاً به دست میآید. دکارت به این معنی نظر داشتهاست آنجا که گفته اسات اعدهی اول روش او این است که به طور کلی چیزی را باه عناوان حاا تلقای
419
نکند، مگر آنکه حقانیت آن به بداهت عقل معلوم شود. پس عقل به ایان معنااضد هوی و هوس است» )صیلبا ،4911: 457-458(. شاید این تعریف را بتاوانبه روحیات هرمانان کورنی نزدیک دانست. برای هوراس، وطنپرستی امری بای چون و چراست و حقانیت آن برای هوراس بدیهی لمداد میشود، تاا بادانجاا که بر احساسات خود لگام زده و خواهر خود را بهخاطر اهانت باه وطان، بادون درنگ و پشیمانی، مجازات میکند. پولیوکت، گرچاه ابتاداً باه علات عشاا باه همسرش دچار تردید میشودم سارانجام بار امیاال خاود غلباه کارده و عشاا آسمانی را بر عشا زمینی و جذبههای مادی آن ترجیا میدهد و با چشمپوشی از لذات دنیوی نه تنها سعادت معنوی خود، بلکه با هموار کردن راه همسر خود برای گرایش به مسیحیت، زمینهی سعادت همسر خود را نیاز فاراهم میکناد .پس میتوان به اعتبار این پیروی از عقل ،هرمانان کورنی را عا ل خواند و آنها را چنین تعریف کرد: «عا ل به معنی کسای اسات کاه درسات فکار میکناد و حکمش در مورد اشیا و امور صادق است و کار صحیا انجام میدهاد]...[ و نیاز عا ل کسی است که میداند چگونه جلوی هوسهای خاود را بگیارد و از تماام آنچه خارج از حادود ادرت و اختیاار اوسات و او را در هلااک میافکناد، روی بگرداند. ]... عا ل[ مقید به ارزشهای مورد بول زمانه است.» رودریگ مصاداق تقیّّد به ارزشهای زمانه است. در دورهای که اشراف و بزرگان از جایگاه ممتازی برخوردار بودند، صور در انتقامگیری از شخص اهانتکننده )پدر شایمن( خاود لکهی ننگ دیگری بر دامن خانوادهاش مینشاند و از سوی دیگر، نشانهی ضعف وی برای دفاع از طبقهی اجتمااعیاش محساوب میشاد. در نتیجاه صالاحیت ازدواج با دختر یک اشرافزاده را از دست میداد. بنابراین، با بول وظیفهای که از سوی پدر به وی محوّّل شد و با نادیده گرفتن عشقش نسبت به شایمن، هام شرافت خانوادگی را احیا کرد و هم شایستگی خود را برای ازدواج با شایمن باه همگان اثبات کرد :
«من نیز به این فکر کردم که بازوانم شتابزده عمل کردند، و خود را به علت افراط در خشونت محکوم کردم[...]
414
]و به این نیز فکر کردم که[ مردی فا د شرافت لیا ت تو را نداشت» ) Le Cid
: پردهی سوم، صحنهی چهارم(.
طبا ابیات بالا، عقلانیت پولیوکات در مهاار هواهاای نفساانیاش نماود پیادامیکند، آنجا که علیرغم وفااداری همسارش، بیاعتناا باه التماسهاای وی و سرنوشت خود )شکنجه و مرگ(، میل به رستگاری را بار تماام شاؤون زمینای برتری داد و در راه اعتقاد خویش به شهادت رسید. غلبهی پولیوکات بار عشاا زناشویی، نشانهی عزم راسخ او در پیمودن راهی است که پیش از ایان برگزیاده بود، زیرا «عشا ]...[ میل شدیدی است که بار نفاس چیاره میشاود و آن را از توجه به غیر معشوق باز میدارد و بر عقل مسل است» )صایلبا، 4911 : 155(.
اما پولیوکت نیز، همچون سایر هرمانان کُُرنی، پاس از رارگارفتن در دوراهای دشوار عقل و دل، جانب دل را رها کرد و به سعادت ابدی نائل شد. این چیرگی بر احساسات، در هوراس به شکل فضایلتِّ4 شاجاعت نماود پیادا میکناد و در زندگی اجتماعیاش محقا میشود. رار گرفتن در دوراهی میاان عقال و دل از ویژگیهای بارز هرمانسازی پیِّیار کُُرنای اسات. رودریاگ پاس از درخواسات پدرش مبنی بر گرفتن انتقام در اسرع و ت ) «برو، بدو، پرواز کن و انتقام ماا را بگیر» ) لوسید: پردهی اول، صحنهی پنجم(، باید میان سعادت شخصی ناشی از ازدواج با شیمن و شرافت لکهدارشدهی خانوادگی یکای را برگزیناد. در شارای دشوار تصمیمگیری، ابتدا به مطالعهی جوانب امر و جایگاه افراد میپردازد. پدر ،مایهی شرافت وی و گیرندهی دست وی در شرای سخت بوده، و انتخااب پادر به معنای از دست دادن شیمن، معشو هایاست که آرام جان رودریگ است:
«در برابر شرافت پاک عشا من ایستاده است:
میبایست انتقام پدر را گرفت و معشو های را از دست دادم
یکی آرامِّ جان است و یکی گیرندهی دست» ) Le Cid: پردهی اول، صاحنهی ششم.(
شرای را دارای «دردی بیکران» احساس میکند، خروج با سرافکندگی از ایان مو عیت را «زندگی با بدنامی» توصیف میکند:
1- Lavertu
417
«]...[ یا زندگی با بدنامی، در هر حال درد من نامحدود است.
خدایا ! چه اندوه غریبی!» ) Le Cid: پردهی اول، صحنهی ششم.(
ابیات بالا بیانکنندهی عما درد و گسست روحی هرمان نمایشنامه، رودریاگ ،در مواجهه با این دوراهی میان عقل و دل است .سپس در تاکگویی طولاانی و سرنوشتساز، میان «مجازات توهین» و «مجازات پدر شیمن» دچار تردید شده و اوج آزردگی روح خود را ابراز میکند:
«آیا این اهانت را باید بی مجازات گذاشت ؟ آیا باید پدر شیمِِّّن را مجازات کنم ؟ پدر، معشو ه، شرافت، عشا، تکلیفی دشوار و والا، ظلمی شیرین،
یا باید از خوشیهایم بگذرم، یا آوازهام لکهدار شود:
یکی بدبختم میکند، یکی سیهروزم میکند.
ای شمشیر، ای عامل اندوه من، تو از بهر انتقامِّ شرافت در دست منی؟ یا از بهر از دست دادن شیمِِّّن من؟ نه! بهتر آنکه به سوی مرگ بشتابم )4(م
من به همان اندازهی پدرم، مدیون معشو هام هستم :
با گرفتن انتقام خود )7( خشم و نفرت او )1( را به جان میخرم، با عدم انتقام بیاعتنایی او را سبب میشوم.]...[ ای روح آزردهی من حال که باید مُُرد، برویم، حدا ل بدون اهانت به شیمن بمیریم.
و دنبال منطقی هم نباشیم!
طلب چنین مرگ بیعزتی در کنار نام پر آوازهی من!
در خاطر اسپانیا چنین مرگی به من نسبت داده شود و با ی بماند که از شرافت و خاندان خود بد دفاع کرد! ]...[»
411
) Le Cid: پردهی اول، صحنهی ششم.(
و در نهایت دفاع از عزت تبار خاود را بار تبعیات از عواطاف تارجیا داده، پادر شیمن را به دوئل میطلب و میکشد:
«ای بازوان من، برویم و حدا ل شرافت را نجات دهیم، زیرا در هر صورت از دست دادن شیمن اجتناب ناپذیر است.
آری، حال که دل من غرق ناامیدی شد:
من همه چیز خود را پیش از معشو هام مدیون پدرم هستم.
چه در مبارزه بمیرم و چه از غصه،
خون خود را به همان پاکی اول باز میگردانم» ) Le Cid: پردهی اول، صحنه-ی ششم.(
همانگونه که مشاهده میشود، با تعمّّقی در مفاهیم « آوازهام، انتقام خود، ناام پر آوازهی من، چنین مرگی به من نسبت داده شود» در ابیات بالا، در اندیشهی رودریگِّ جوان ،ضیه فراتر از گرفتن انتقاام پادر اسات. در وا اع وی در صادد اثبات منیِّّّت خود بودهم چنانکه دوبروفسکی با استناد باه پدیدارشناسای ذهان هگل مینویسد: «انسان تنها زمانی به خودشناسی میرساد کاه تواناایی ”مان“ گفااتن داشااته باشااد» )دوبروفسااکی ،4119: 19(. در نمایشاانامهی هااوراس، هرمانی با تعصبات ملیگرایانه ترسیم میشود که هرگونه احساساات انساانی را کنار میگذارد. کوریاس4، همسر خواهر خود را در جنگ میکشد و در ادامه، باا برنتابیدن اهانتها و نفرینهای خواهرش، او را نیز به تل میرساند. باه عناوان اتل محاکمه میشود، اما پس از دفاعی پرشور از صااص تبرئاه میشاود و باار دیگر شرافت به عنوان ارزشی والا در ادبیّاّت نمایشی کورنی بازشناخته میشاود .
وی خواهر عزادار و نالان خود را از جبر روزگار به تعدیل امیال فرا میخواند:
«کمتر از هوای نفس خویش پیروی کن، امیال خاود را تعادیل نماا» )هاوراس:
پردهی چهارم، صحنهی پنجم.(
در وا ع هوراس به دنبال «من مطلاا» )دوبروفساکی ،4119: 1-447(. در ایان کارزار هرمانانه، بر این باور است که:
1- Curiace
415
«مردن در راه مام میهن، فرجامی ابل ستایش است
که همگان باید برای رسیدن بدین مرگ زیبا بشتابند» )هوراس: پردهی چهاارم ،صحنهی پنجم.(
و تل شوهر خواهر خود را مرگی میداند که موجب سربلندی خاندان هاوراس شدهاست و خواهرش باید حدا ل حرمت پدر و روم را نگه دارد:
«دوست بدار، دوست بدار، این مرگی را که مایه سعادت ماست، آنچه را که نجات جان تو و منافع روم بدان مدیون است،
به خاطرهی یک مرد )5( ارجا بدان» )هوراس: پردهی چهارم، صحنهی پنجم.( اما خواهرش همچنان به اهانات باه روم و آرزوی ناابودی آن اداماه میدهاد. و اینجاست که هوراس دست به شمشیر میبرد، صبر خود را لبریز اعلام میکند و خواهر خود را به تل میرساند. و مجازات مرگ را سزاوار هار آنکاس میداناد که به روم توهینی روا بدارد:
«دیگر از حد گذشت، صبر و شکیبایی من بر عقلم چیره شدم حال به جهنم برو و به کوریاسات ملحا شو.
چنین کیفر غیر منتظرهای سزاوار هر آنکس است
که برای دشمن روم شیون و زاری کناد» )هاوراس: پاردهی چهاارم، صاحنهی پنجم.(
هرمانان کورنی با عدم تبعیت از هویها و پیروی از عقل خاویش، در راساتای کرامت4 انسانی گام برمیدارند و به فضایلی چون وارستگی )رودریگ(، شاجاعت )هوراس(، جوانمردی )اوگوست( و ایمان )پولیوکت( متّّصف میشوند که ایشاان را در نظر خود و دیگران سزاوار احترام میگرداند. ایشان با دوراندیشی ا دام باه تصمیمگیری میکنند، تابع عشا و شهوت نیستند، به صرف داشتن آرزوهاایی ،تغییار روش نمیدهناد )پولیوکات، رودریاگ( و باه جااه و ماالی کاه بهدسات آوردهاند، مغرور و دلخوش نمیشوند )اوگوست(. خردمنادی8 هرماناان کاورنی
415 اوّّل
سبب میشود تا رفتار خود را تابع احکام عقل رار دهناد و مالاک نفاس خاود گردند.
4- نتیجهگیری
با مطالعه و بررسی ادبیّّات کُُرنی، و فرآیند هرمانسازی کاه در نمایشانامههای وی صورت میپذیرد، درمییابیم که غلبه بر احساسات و پیروی از عقل، نقشای سرنوشتساز در شکلگیری هویت هرمانانِّ این نمایشنامهنویس کلاسیک دارد . هرمانان کورنی برخلاف شخصایّّتهای ژان راساین، کاه رویکاردی منفعال در مواجهه با مو عیتهای خطیر زندگی دارند، رویکردی فعال اتّّخااذ میکنناد. در وا ع آنان از اصل«آنچه انسان بایاد باشاد» )5( تبعیات میکنناد و ایان«آنچاه انسان باید باشد» نزد ایشان عبارت است از زنده نگه داشتن شارافت، دساتیابی به شکوه و افتخار، جاودانگی و نیل به حقیقت. تراژدیهای کُُرنای شارح تلااش انسان است. انسانی دلاور، عا ل و هوشیار که برای بقا و انجام وظیفهی خاویش حتی با ارادهی خدایان و سرنوشت هم مبارزه میکند. درحالیکه در آثاار دیگار نویسندگان کلاسیک آن عصر پرسوناژها با عدم پیروی از راه عقل و تن دادن باه جبر روزگار به آنچاه کاه هسات، رضاایت داده و باه احساساات خاود اجاازهی یکّّهتازی میدهند. نزد شخصیّّتهایکورنی، عقلاانیتی خشاک و بایروح حااکم است که مانع از دخالت هرگونه عواطف، احساسات و هواهای نفسانی در نیل باه اهداف میشود و هرمانان این آثار از ربانی کردن عشا در این راه اِِّّبایی ندارند .بناابراین عقال باه مثاباهی عنصاری تعیاین کنناده در فرآیناد هرمانساازی نمایشنامههای کُُرنی ایفای نقش مایکناد و وزناهی اصالی آثاار وی محساوب میشود. انسان برای برآوردن خواستههای خود، باید تلاش بیحد برای نیال باه حقیقت انجام دهد، از وجود خود فراتر رود. چنین تصوّّر و برداشتی از زنادگی و رفتارهای آرمانی در کردار هرمانان تئاتر کُُرنی به دفعات دیده میشاود کاه باا تمام وجود خود را فدای ارزشهای والایی میکنند که بدانها اعتقاد دارند.
در پایان ساخن میتاوان نتیجاه گرفات کاه ایان رویکارد هرماناان کاورنی ،خوانندگان معاصر آثاار ایان تراژدیناویس برجساتهی فرانساهزباان را باه یااد
411
«ا ب رانسان» نیچه میاندازد و چنین به نظر میآید که ایشان نیاز در پای تحقاا ا ب رانسان ست. علیرغم مخالفت نیچه با هرگونه آرماانگرایی و تلااش وی بارای تخریب ارزشهای رای )که در مغایرت با دیدگاه هرمانان کُُرنی است( و تأکیاد نیچه بر این نکته که توجه به زندگی زمینی و خااکی، و نادیاده گارفتن حیاات روحانی از ویژگیهای بارز ابرانسان است، با ایان وجاود یاافتن وجاوه اشاتراکی میان هرمانان کورنی و ابرانسان نیچه ناممکن نیست.
یادداشتها:
1۰۰۸(، سمبولیسم با پیشگامی شارل بودلر )1۰11 – 1۰67( و ناتورالیسم با آثار امیل زولا
)1۰4۸ – 19۸1( در ادبیّّات فرانسه معرفی شدند و در ابتدای قرن بیستم نیز، ابتـدا جنـب داداییسم با اندیشههای تریستان تزارا )1۰96 – 1963( آغاز شد که پـس از شکسـا ایـن نهضا ادبی ،مکتبی با اصول منسجمتر به نام سوررئالیسم از دل این نهضـا بیـرون آمـد که نظریهپرداز اصلی آن آندره برتون )1۰96 – 1966( اسا.
)ولستان،با اول(.
4-منظور قهرمان، اقدام به خودکشی به دلیل قرار ورفتن در این موقعیا دشوار اسا.
۱-اینجا، قهرمان ورفتن انتقام پدر را برابر با انتقام خود میداند.
6-منظور شیمن اسا.
5- منظور نامزد کامیل، کوریاس، اسا.
5- مراد ترسیم انسانی آرمانی اسا.
450 اوّّل
منابع و مآخذ:
-بر ن، ژان )4971( فلسفهی رواقـی، ترجماهی ساید ابوالقاسام پورحساینی ،تهران : کتابهای سیمر .
-برونل، پیِّیار )4951( تـاریخ ادبیّّـات فرانسـه، جلاد دوم: ارن هفادهم ،ترجمهی افضل وثو ی، تهران: انتشارات سمت.
-خااتمی، محماود )4954( «پراگماتیسام و اومانیسام»، نشـریهی علمـی-پژوهشی فلسفه، تهران: دانشگاه تهران، ص 15-448.
-زرین کوب، عبدالحسین )4911( ارسطو و فن شعر، تهران: نشر امیرکبیر.
-سعدی، مصلا بنعبداللاه )4957( کلیات سعدی، باه تصاحیا محماد علای فروغی. تهران: نشر هرمس.
-سکرتان، دُُمینیک.پ. )4957( کلاسیسیسزم، ترجمهی حسن افشار، تهران:
نشر مرکز.
-صیلبا، جمیل )4911( فرهنا فلسفی، ترجمهی منوچهر صانعی درهبیادی، تهران : انتشارات حکمت.
-لاروشفوکو، فرانسوا دو. )4910( حکمتهـا، ترجماهی محمادجواد محمادی گلپایگانی، تهران: انتشارات اطلاعات.
454
منابع و مآخذ:
-بر ن، ژان )4971( فلسفهی رواقـی، ترجماهی ساید ابوالقاسام پورحساینی ،تهران : کتابهای سیمر .
-برونل، پیِّیار )4951( تـاریخ ادبیّّـات فرانسـه، جلاد دوم: ارن هفادهم ،ترجمهی افضل وثو ی، تهران: انتشارات سمت.
-خااتمی، محماود )4954( «پراگماتیسام و اومانیسام»، نشـریهی علمـی-پژوهشی فلسفه، تهران: دانشگاه تهران، ص 15-448.
-زرین کوب، عبدالحسین )4911( ارسطو و فن شعر، تهران: نشر امیرکبیر.
-سعدی، مصلا بنعبداللاه )4957( کلیات سعدی، باه تصاحیا محماد علای فروغی. تهران: نشر هرمس.
-سکرتان، دُُمینیک.پ. )4957( کلاسیسیسزم، ترجمهی حسن افشار، تهران:
نشر مرکز.
-صیلبا، جمیل )4911( فرهنا فلسفی، ترجمهی منوچهر صانعی درهبیادی، تهران : انتشارات حکمت.
-لاروشفوکو، فرانسوا دو. )4910( حکمتهـا، ترجماهی محمادجواد محمادی گلپایگانی، تهران: انتشارات اطلاعات.
454