Document Type : Original Article
Authors
1 Associate Professor of Persian Language and Literature, Mazandaran University
2 Ph.D. Student of Persian Language and Literature, Mazandaran University
Abstract
Keywords
فرانمودهای رمانتیسیسم عاشقانه و اجتماعی در اشعار نیما یوشیج و بدر شاکر السیاب
مرتضی محسنی1 هاجر نصراﷲپور حیدری[1] چکیده
مکتب رمانتیسیسم که اعتراض و شورشی بود علیه کلاسـی سیسـم ، در اواخـر قـرن نوزدهم با رویکرد به فردیت انسانها و توجه به احساسات و عواطف فـردی، بـه جـای پرداختن به عقلگرایی و تجربهگرایی صرف پا به حیات گذاشت. عشق و ارتبـاط هـای زمینی و جسمانی و فاصلهگرفتن از عشقهای آسمانی و عرفانی، در رأس توجهات این مکتب قرار دارد. در این مقاله مؤلفهها و نمودهای رمانتیسیسم عاشـقانه و اجتمـاعی در اشعار نیما یوشیج و بدر شاکر السیاب مورد تحلیل قرارگرفـت. دسـتاورد پـژوهش ناظر بر این است که نیما و سیاب، بنابه اقتضائات فـردی، اجتمـاعی و فرهنگـی آثـار شعری خود را سرودند؛ چنانکه در آغاز شاعری به سـرودن خـاطرات خـود از عشـق زمینی پرداختنـد. امـا بـه مـرور سـیاب در اشـعار عاشـقانه ی خـود بیشـتر بـه بیـان دلدادگی های فردی پرداخت و از ارتباط عاشقانهی خود با معشوق زمینـی بـا اسـم و رسم شخصی سخن گفت. با این وجود سیاب گهگـاه جیکـور، زادگـاه خـویش را، بـه عنـوان معشـوق در نظـر دارد. سـیاب بـا گـذر از مرحلـهی نخسـت شـاعری، سـراغ اندیشه های تند اجتماعی رفت تا حدی که از سرودن شعرهای عاشقانه دور شد؛ حـال آن که نیما همچنان به عشق توجه دارد؛ هرچند رنگ عاشـقانه هـای نیمـا در روزگـار میانسالی و پس از آن با دورهی جوانی متفاوت است. حضور عشق در مفهوم فردی در اشعار سیاب، و اجتماعی در اشعار نیما بارزتر و نقشآفرینتر است.
واژههای کلیدی: نیما، سیاب، رمانتیسیسم، عاشقانهها.
1- دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مازندران (نویسنده ی مسؤول) mohseni@umz.ac.ir
■ پژوهشنامهی مکتبهای ادبی، سال اول، شمارهی دوم، زمستان 1396
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ مقدمه
مکتب رمانتیسیسم که اعتراض و شورشی بود علیه کلاسیسیسم و بـه دنبـال آن، دورهی روشنگری، توجه خود را به »من فـردی « معطـوف کـرد؛ چنـان کـه پیش از این »من کلی و جمعی« مطمح نظر بود. این رویکرد نـوعی شـورش بـه وضعیتی بود که عقل به عنوان یکّّـه تـاز زنـدگی، در جهـان جدیـد میـد انداری می کرد؛ وضعیت و دورهای که همهی مردم مجبور بودند در یک نظام منطقـی و عقلانی، زندگی و رفتار خود را قالببندی کنند. اما به مرور، ناتوانی و ضعفهای عقلگرایی، تجربهمداری و منطقگرایی ارسطویی نمایان شد. واکـنش اروپـا بـه این ضعفها در اواخر قـرن هجـدهم مـیلا دی، در قالـب مکتـب رمـانتی سیسـم ظهوریافت و بر حوزههای فراوانی چون: هنر ،ادبیات، سیاست، تـاریخ، معمـاری، اجتماع، موسیقی، فرهنگ و فلسفه اثر گذاشت.
تأثیر رمانتیسیسم چنان گسترده و فراگیربود که بیشتر کشورها را درنوردیـد. ورود رمانتیسیسم را در ایران میشود بـه عهـد مشـروطه برگردانـد. ارتباطـات فرهنگی و سیاسی و اجتماعی که از زمان پیش از مشروطه در جامعـه ی ایرانـی در حال وقوع بود، در ورود رمانتیسیسم به ایران بـی تـأثیر نبـود. ایـن تحـولات باعث شـد »مـن « فـردی مـورد توجـه قـرار گیـرد (شـمس لنگـرودی، 1377:
1/597). اهمیت یافتن احساسات افراد و بیان شدن بی پرده ی آن در آثـار ادبـی در رأس این توجه بود .
از پیروزی انقلاب مشروطه دو دهه نگذشته بود که ایران به دست رضـا پهلـوی افتاد. شروع سلطنت پهلوی، برابر بـود بـا تـلاش فـراوان ایـران بـرای توسـعه ی جامعهی شهری و راهاندازی کارخانههای صنعتی، دانشگاهها، مدارس به شیوهی غربی و برقراری نهادهای نظـامی و فرهنگـی. امـا انجـام اصـلاحات اقتصـادی و اجتماعی و فرهنگی بیآنکـه سـاختار آن پایـه ریـزی شـود و بـدون توجـه بـه شکوفایی من فردی، با بحران روبهرو شد. در چنین شرایط نوظهـوری، تعـدادی از نخبگان و آزادیخواهان و هنرمندان، یا زندانی شدند یا دست از فعالیتهـای سیاسی کشیدند؛ و برخی از آنان یا جذب نظام شاهی شدند و یا به درون خـود پناه بردند. با این رشد نامتوازن، رویآوردن بـه عشـق، جـان پنـاهی امـن بـرای
فرانمودهای رمانتی سیسم عاشقانه و اجتماعی در اشعار نیما یوشیج و بدرشاکر السیاب ■
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــهنرمندان و شاعران بود. اما عدهای از شاعران در انزوای خویش در قالـب اشـعاررمانتیک، به بیان حالاتی از معامله و مناسبات میان عاشق و معشوق پرداختنـد که بر ناخشنودی آنان بر اوضاع اجتماعی ناظر است. شاعران با رویکـرد ویـژه ی خود به عشق، هـم مناسـبات خـود را بـا ایـن احسـاس اصـیل انسـانی روایـت می کردند و هم در قالب بیان مناسبات عاشقانه، عصـیان خـود را د ر برابـر نظـم مستقر بازمیگفتند .
1ـ بیان مسأله
نیمـا یوشـیج (1338ش.) و بـدر شـاکر السـیاب (1964م.) دو تـن از شـاعران تأثیرگذار و نوپرداز ایران و عراق در سـده ی بیسـتم مـیلادی هسـتند. تحـولات اجتماعی و شرایط تاریخی زیست و نوع واکـنش ایـن دو نسـبت بـه آن چـه در جهان پیرامونی آنان میگذشت درونمایههای شعر آنان را به هـم نزدیـک کـرد. افکار این دو شاعر از دو کشور با دو فرهنـگ متفـاوت بـه علـت دل بسـتگی بـه دردها و دغدغههای جامعه، گرایشهای فـردی بـه احساسـات اصـیل انسـانی و تنگناهای اجتماعی به مهمترین آرای رمانتیسیسـم از جملـه بیـان احسا سـات عاشقانه و در عین حال سرکشی به آنچه روح آدمی را در تنگنا قـرار مـی دهـد گرایش داشتهاند .
در این مقاله »عشق« به عنوان مؤلفهای رمانتیکی در اشعار نیما یوشـیج و بـدر شاکر السیاب؛ دو شاعر نوگرای ایران و عراق مورد بررسی و تحلیل قـرار گرفتـه است. در این مقاله نشان داده شد که این دو شاعر، در قالب عشق، تا چه انـدازه به روایت مناسبات عاشقانهی خود پرداختند و ورای این مناسبات، اعتراض خود را به نظم مستقر حاکم بازگفتند؛ ازاینرو درونمایههای رمانتیکی در دو بخـش عاشقانه و اجتماعی در اشعار نیما و سیاب بررسی و تحلیل شده است.
2ـ پیشینهی پژوهش
در تحقیقات به عمل آمده، به جز چند مقالـه پیرامـون پـاره ای از ویژگـی هـای مشترک این دو شاعر، پژوهش مستقلی انجام نشده است:
-رضا ناظمیان (بیتا) در مقالـهای بـا عـــنوان »بررســـی و تحلیـل دو شـــعر افــسانه از نیما یوشــیج و فی السوق القــدیم از بدر شاکر الســّّیاب «، پـس از شــرح منظـومهها، به لایههای درونی آن ها اشاره دارد و سپس بـا قـراردادن دو اثر در کنار هم، به ذکر شباهتها میپردازد.
-»رمانتیسیسم در شعر بدر شاکر السیاب«، از حسن دادخواه و محسن حیدری
(1385)، مقالهای است که درآن برجستگیهای رمانتیکی در سرودههای سـیاب با ذکر مثالهایی بیان شده است.
-حمید رضا مشایخی (1389)، نیز در مقالهای با عنوان »طبیعت و اسطـوره در شـعر نیما و بدر شاکر السیاب، پیشـتازان شعر نو پارسی و تازی«، ضـمن اشـاره به طبیعت و اسطورهگرایـی در شـعر نیمـا و سـیاب ، بـه نحـ وهی بـه کـارگیری اسطورهها و همچنین عناصر طبیعت در اشعار آنان پرداخته است.
-»نیما یوشیج و بدر شاکر السیاب؛ شـباهت هـا و اشـتراکات «، مقالـه ی دیگـری است که محمود رضا توکلی محمدی و روح اﷲ مطلبــی (1389)، بـه مراحــل مختـلف زندگی ادبی آنان اشاره کردهاند و به شرح شباهتها پرداختهاند.
-»نقد سرمایه و ضد سرمایه ی اجتماعی در شـعر داروگ و آی آدم هـا از نیمـا و سرود باران از بدر شـاکر سـیاب «، عنـوان مقالـه ای اسـت نوشـته ی حمیدرضـا مشایخی و ارسلان احمدی (1390). نویسندگان به چگونگی انعکاس مؤلفه های سرمایه و ضدسرمایه ی اجتماعی در محدودهی پژوهش پرداختند.
-طیبه سیفی و کبری مرادی (1391) در مقالهای با عنـوان »بررسـی تطبیقـی بسامد کاربرد رنگ در اشعار نیمایوشیج و بدر شاکر سیاب«، کوشیده اند بسـامد کاربرد رنگ ها و جایگاه آن، در تصاویر شعری این دو شاعر را بررسی کنند .
-»بازتاب های مشترک رمانتی سیسـم در شـعر معاصـر ایـران و عـراق (بررسـی تطبیقی شعر قیصر امین پور و بدر شـاکر السـیاب )« عنـوان مقالـه ی علـی اکبـر محسنی و رضا کیانی (1392) است. یافتههای این پژوهش نشان مـی دهـد کـه امینپور و سیاب به عنوان دو شاعر سرشناس مکتـب رمـانتی سیسـم در برخـی بنمایههای نوستالژی، همچون: دوری از روستا، خاطرات کودکی، مرگ اندیشی و... اشتراک فکری و مضمونی دارند.
- اسماعیل نـادری و لـیلا اسـدالهی (1393)، در مقالـه ای بـا عنـوان »بررسـی تطبیقی رمانتی سیسم در اشعار نادر نادرپور و بدرالشـاکر السـیاب « بـه بررسـی اصول مکتب رمانتی سیسم در اشعار نادرپور و سیاب پرداختهاند .
1-نمود رمانتیسیسم عاشقانه و اجتماعی در اشـعار نیمـا یوشـیج و بـدر شـاکر السیاب چگونه است؟
2-آیا نیما به رمانتیسیسم عاشقانه و اجتماعی وفادارتر بود یا بدر شاکر سیاب؟
از اواخر قرن هفدهم و نیمهی اول قرن هجدهم میلادی کـه وضـع اجتمـاعی و افکار عمومی مردم اروپا دستخوش تغییرات شگرفی شد، اروپاییان دریافتند کـه زبان ادبی مکتب کلاسیک، قالب و اندیشههای ادبی و هنری نویسندگان یونـان و روم باستان، قادر به بازتاب و انتقال اندیشهها و مکنونات آنان نیست و شیوهی کلاسیک که مبتنی بر تقلید از نویسندگان سنتی بود، مانع آزادی فکـر و بیـان شده است. به همـین جهـت در پـی آن شـدند تـا در کیفیـت احسـاس و ذوق، سلیقهی هنری و شکل تخیل خـود تغییراتـی ایجـاد کننـد (فیلیـپ وان تیـژم، 1370: 57-58). این تغییرات در قالب مکتب رمانتیسیسم بـه منصـه ی ظهـور پیوست.
این مکتب، در چند قرن اخیر بزرگترین جنبشی بوده که زندگی و اندیشهی دنیای غرب را دگرگون کرده و عامل بزرگترین تغییری است کـه تـاکنون در آگاهی مردم غرب پدید آمده و همهی تغییرات دیگـر کـه در قـرن نـوزدهم و بیستم روی داده را سخت تحت تأثیر خود قرارداده اسـت (بـرلین ،1388 : 20). رمانتیکها نسبت به جهان و انسان، نگرشی کاملاً فردگرایانه داشتند؛ چنانکـه به دنبال بازگرداندن شأن و مقام مستقل انسانی در مواجهه بـا اتفاقـات جهـانیبودند. برخی از اصول نگرشی این مکتب عبارت است از:
شباهتهایی که میان اشعار فارسی بهویژه سبک عراقی در توجه بـه تخیـل بـه عنوان ابزار شناخت، توجه به احساسـات بـه ویـژه عشـق و غـم، بـا مؤلفـه هـای رمانتیسیسم وجود داشت؛ و از سویی دیگر، توجه به تفـرّّد و ارزش یـافتن آرای مردم در گیر و دار مشروطه، ورود رمانتیسیسم را به ایران سـرعت بخشـید. بـا دگرگونیهای اجتماعی-فرهنگی و عواملی چون: اعزام دانشجو به فرنگ، انتشار روزنامههای گوناگون در داخـل و خـارج از کشـور ، ترجمـه ی کتـاب ، تأسـیس دارالفنون، دست یافتن به تجدد و پیشرفت، گسترش سوادآموزی و... زمینهساز شکلگیری رمانتی سیسم در ایران بودهانـد (جعفـری ،1386 : 31 ). حمیـدیا ن علت توجه شاعران فارسی را پس از مشروطه و به ویـژه در دوره ی رضاشـاه، بـه مطلقشدن قدرت او و از میان رفتن آزادیهـای اجتمـاعی و سیاسـی مـی دانـد (حمیدیان ،1381: 23). گویی استبداد عصر رضاشاهی، شاعران این دوره را بـهگرایش به ذهنیات و احساسات و عواطف فردی برانگیخت.
جعفری به سه جریان رمانتیک، در ایران معتقد اسـت: »الـف - رمـانتی سیسـم طبیعتگرا. ب- رمانتیسیسم ناسیونالیستی که شکل مبالغهآمیز عصر مشروطه است و تا اواسط این دوره در اغلب آثار ادبی دیده می شود. ج- رمـانتی سیسـم احساساتی و اخلاقگرا که بیشتر در آثار داستانی دیده میشود« (همان:196).
نیما، از این سه گرایش مطرح شده، خلّاقترین چهرهی رمانتیسیسم طبیعت-گرا است و »احساس او در این باب دقیقاً به شیوهی روسویی و رمانتیـک هـای طبیعتگرای اروپایی است« (همـان :207). طبیعـت ، یکـی از عناصـر مهـم در مکتب رمانتیسیسم است. نیما زادهی روستایی در دل جنگل با طبیعت بکر و سرسبز شمال است؛ به همین دلیـل، تـأثیر از جلـوه هـای طبیعـی بـا نگرشـی متفاوت در شعرهای نخستین او نمایان شد.
گرایش به رمانتیک، مربوط به دورهی جوانسالی اوست. شفیعی کدکنی »نیما را سرشاخهی برداشت از رمانتیسیسم اروپایی، به خصوص فرانسـه مـی دانـد « (شفیعی کدکنی،1387: 50). زندگی پر فراز و نشیب و انگیزههای گوناگون در سالهای آغازین حیات شعری او، زمینهای فراهم کرد تا وی به عاشقانهسـرایی روی بیاورد؛ پیکار میان کهنه (شعر سنتی) و نو (شعر جدید)، دوری از زادگـاه محبوبش، یوش، دربهدری و تغییر مکان از شـهری بـه شـهر دیگـر بـه دلیـل فشارهای زمانه و نفرت از آن، مشکلات سیاسی ناشـی از گـرایش بـه احـزاب ، تحمل مشقّّات زندان، عشق نافرجام و ... از جملهی این انگیزههاست.
اما حسینپورچافی رمانتیسیسم را بـه دو دسـته ی رمـانتی سیسـم عاشـقانه و فردگرا و رمانتیسیسم جامعه گرا و انقلابی تقسیم کرده است (حسینپورچـافی، 1390 : 118). همانگونه که از عنوان رمانتی سیسم عاشقانه برمیآیـد، در آن از احساسات و عواطف فردی و آنچه به فردیت انسان برمیگـردد سـخن مـی رود .در رمانتیسیسم عاشقانه توجه به عشقها و ارتبـاط هـای زمینـی و ج سـمانی و فاصله گرفتن از عشقهای آسـمانی و عرفـانی، پـرداختن بـه برخـی از مفـاهیممنافی اصول اخلاقی و عرفی، وجود درون مایهی اظهار ملال از زندگی و مسـأله -ی مرگ و مرگطلبی، آکنده بودن اشعار از درد و دریغ و آه و اندوه، تهـی بـودناشعار از اندیشه و تفکر، ویژگیهای فکری رمانتیسیسم عاشقانه و فردگرا اسـت (حسین پورچافی،1390: 118-131).
اما اگر شاعری رمانتیک بخواهد به محیط، اجتماع، ملـت، مـیهن و مقـولاتی از این قبیل توجه نشان دهد و از آنها نیـز در شـعر خـود سـخنی بگویـد، نـوعی رمانتیسم که از آن به رمانتیسم جامعهگرا یا انقلابی تعبیر میشود شکل خواهـد گرفت (همان:161).
4-3- رمانتیسیسم در عراق
این مکتب در عرصهی ادب عربی انعکاسی از تحولی فکری و همـه جانبـه بـود که هدفش دگرگونی، تجدد و پیروی از بسیاری از جنبـه هـای زنـدگی اروپـایی است (بدوی،31:1386). علل و زمینههـای فراوانـی موجـب گـرایش اعـراب بـه رمانتیسیسم شد که از جملهی آنها میتوان به موارد زیر اشاره کـرد: »ا-رشـد آموزش و پرورش جدید در کشورهای عربی؛ 2-رشد جنبش ترجمهی آثار ادبـی غرب در کشورهای عربی؛ 3-نشر اندیشههای سیاسی غـرب در میـان متفکـران عرب؛ و4-مهاجرت ادیبان عرب به کشورهای غربی و اقامـت دراز مـدت در آن -جا« (بدوی طبانه ،1985: 17-16).
در نتیجـهی ایـن تحـولات در جوامـع عربـی، شـاعران فراوانـی چـون علــی محمودطه، الیاس ابوشبکه، نازک الملائکـه، بدرشـاکر السـیاب پرورانـده شـدند . سیاب، در نخستین اشعارش به ایـن نهضـت گـرایش داشـت کـه بیشـتر دوران دانشجویی او را شامل میشود و »از طریق شعر و بررسـی ادبیـات انگلیسـی بـه وجود آمد. او از شلی و کیتس[به ویژه تـی . اس. الیـوت ] تـأثیر پـذیرفت؛ امـا از کسی تقلید نکرد و نتوانست زیر پرچم رمانتیکهای عربـی و انگلیسـی حرکـت کند« (جحا ،1999: 126). فضای شعری بیشتر قصاید این دوره، بیان کننـد هی یأس و اندوهی است که ناشی از حس نوستالژیکی اوسـت؛ فـی السـوق القـدیم ، أغنیه قدیمه، ذکری لقاء و... نمونههایی از این گونه قصاید است.
شاعران عراقی از میان شاخههای گونـاگون رمـانتی سیسـم، بـه رمـانتی سیسـمفردگرا گرایش فراوانی داشتند .عوامل فراوانی زمینهسـاز ایـن گـ رایش بـود؛ از جملهی آنها میتوان بـه تـراژدی مـرگ عزیـزان ، مهـاجرت اجبـاری از محـل زندگی دوران کودکی، شکست در عشق و زندگی در غربت اشاره کـرد . شـرایط راکد محیط زندگی و ظلم و ستمی که در جامعهی عراق وجود داشـت را نبایـد در جانبخشی شاعران به جامدات و معانی مجرد و انتزاعی و جلوههای طبیعـت از نظر دور داشت؛ چه آنان با جانبخشی، ضمن بیان عواطف و احساسات خـود ، به جامعهی راکد حرکت میبخشیدند.
5- تجزیه و تحلیل
همانگونه که پیشتر گفته شد رمانتیسیسم عاشقانه شامل ابعـاد گونـاگونی از جمله عشق به معشوق زمینی است. اما اگر فرد بخواهد در قالب اشعار عاشـقانه، به مسائل مربوط به اجتماع ازجمله عشق به مـردم و مـیهن سـخن بگویـد وارد رمانتیسیسم اجتماعی شده است که در این بخش به ایـن دو مؤلفـه در اشـعار نیما و سیاب پرداخته میشود.
5-1-رمانتیسیسم عاشقانه
در برخی از تغزلهای قصاید در سبک خراسانی به درونمایـه ی عشـق زمینـی پرداخته شده است؛ چنانکه در آنها معشوق کاملاً زمینی اسـت و در بسـیاری از مواقع، کنیز و غلام؛ و در بسیاری از دورههای شعر فارسی چون سبک وقوع و واسوخت، معشوق زمینی است؛ با این وجود معشوقی که در ادبیات عرفـانی بـه آن توجه شده، پدیدهای است آسـمانی و مقـدس و مطلـق و بـه دور از هرگونـه وابستگی جسمانی؛ هرچند شاعران و نویسندگان عارف برای توصیف او چـاره ای جز کمک گرفتن از عناصر زبانی عشق زمینی نداشتند. اما با انقلاب مشـروطه و دگرگونیهای اجتماعی-فرهنگی و به دنبال آن دگرگونی هنر و ادبیات در قالب: زبان و مفهوم و قالب، و پیوند میان ادبیات فارسی با دستاوردهای دیگر ملل، بار دیگر توجه به معشوق زمینـی بـا ویژگـی هـای جسـمانی مطمـح نظـر شـاعران قرارگرفت. در رأس این رویکرد، بازگفت آشکار و بـی پـرده ی خـاطرات خـود بـامعشوق همراه با احساسات عاشـقانه اسـت. نیمـا و سـیاب نیـز کـ ه در فضـاییدگرگونشده به خلق آثار شعری خود پرداختند، مناسـبات خـود را بـا معشـوق زمینی در اشعارشان سرودند.
نیما و سیاب در دوران جوانی عاشق کسانی شدهانـد کـه بـه ناکـامی انجامیـد .
»عشق، مفسر رابطهی عاشقانه میان دو هستیِ واقعاً زنده است، دو هستی واقعـاً زنده با همهی جسمیت و ذهنیت و غیبت و حضور و ظاهر و باطن و خواستهـا و گرایشها و چشماندازهایشان« (مختاری،25:1377). دوری از یار و ناکامی از عشق یا به عبارتی دیگر فراق عاشقانه شاعر را بر آن میدارد تا به یاد دلدادگی-هایی که به ناکامی انجامید شعر بسراید. فراق ،یکی از مهمترین عوامل پیـدایش حس غمگنانه است؛ چنـان کـه شـاعر در تصـاویر شـاعرانه ی خـود بـه توصـیف خوشیهای دوران وصال و حضور در کنار معشوقه میپردازد .
نیما و سیاب نیز در دوران جوانی عشقهایی را تجربـه کردنـد کـه بـه ناکـامی انجامید. نیما، »مقارن سال های جوانی به دختری از اهالی روستا دل باخت؛ امـا چون دختر حاضر نشد به کیش وی در آید این دلدادگی بینتیجه ماند و پیونـد محبت گسیخته شد. او که در این عشق شکست خورده بود، به دختری دیگر از اهالی کوهستان به نام صـفورا دل بسـت . خـانواده اش بـه ازدواج ایـن دو راضـی بودند؛ اما به دلیل آن که دختر حاضر نشـد بـه تهـران بیایـد و در قفـس شـهر زنـدانی شـود ، ایـن پیونـد هـم هرگـز صـورت نگرفـت و بـه جـدایی انجامیـد« (یاحقی،39:1379). شکست در دو عشق نافرجام، در روح و جان شـاعر تـأثیری عمیق نهاد و او را به سرودن شعرهای عاشقانه کشاند. نیما در مثنـوی »قصـه ی رنگ پریده، خون سرد« درد و رنج را لازمهی عاشقی میداند:
عاشقم من عاشـقم مـن ، عاشـقم عاشـــقی را لازم آیـــد درد و غـــم
(یوشیج،35:1388)
سیاب نیز در دوران جوانی چند تجربهی عشقی را پشت سر نهاد. او در عنفـوان جوانی، عاشق دختری به نام وفیقه شد امـا بـه دلیـل ازدواج دختـر بـا شـخص دیگری، این عشق به سرانجام نرسـید و هرگـز از یـادش پـاک نشـد . قصـیده ی »الغیمۀ الغریبۀ«، »به نظر میرسد، ده سـال پـس از مـرگ وفیقـه سـروده شـده باشد. هنگامی که او به ناتوانی جسمی میرسـد ، دوبـاره علاقـه ی شـدیدش بـه وفیقه را به یاد میآورد، زندگی برایش به صحرایی سرد تبدیل میشود، علاقهی زناشوییاش رو به سردی مینهد، مشکلات شخصیاش شـدت مـی یابـد و هـم -چنان وفیقه را به عنوان الگویی زنده در ذهنش تصور میکنـد « (بلاطـه ،2007:
:(172
أُُریدو أََن أَضُُم، أََن أُقّّبلَ/ الدم الذی ینبض فی الشـفاه / کأنمـا القلـب الـذی یقبل/ الجسد الموات لایحس شهقۀ الإله/تَغُُـور کـا لمدیۀ حین تُقتُـلُ / فتَُُبعـثُ الحیاه فـی القتیل/ لََو کان ما تُُحسه الحبیبهُ/ الألم، الـدوار ... لا الخُُـواء / مـا کنـت مثـلَ الغیمۀ الغریبۀ/ تََرعد حتی تُُشعلَ الهواء/ رعدا/ و تََأبی الأرض أَنَ تجیبه! (سـیاب، 2000
(101 :
[میخواهم او را در آغوش بگیرم تا ببوسم/ خونی که در لبانش میجوشد/ گویا قلبی که میبوسد/ جسد مرده فریاد خدا را حس نمیکند/ کـه مـورد شـبیخون قرار میدهد، همانند شهری که افرادش کشته می شود/ اما زندگی در شـهادت و کشته شدن به جنبش در میآید/ اگر محبـوب احسـاس مـی کـرد / درد مـدام و پیاپی را، نه گرسنگی را/ همانند یک قطعهابر دور افتاده/ فریاد و صدا میکـردی تا این که رعد و برقی را شعله ور سـازد / زمـین نمـی پـذیرد و ابـا دارد کـه او را دوست خود گیرد].
همانگونه که دیده میشود سیاب به بیان سلوک روح عاشـق خـود بـا معشـوق زمینی پرداخت نه این که واقعاً او را در کنار خود داشته باشد.
پس از آن، سیاب عاشق دختری چوپان به نام »هاله« شد که این نیـز نافرجـام ماند؛ ولی او هرگز این عشق را فراموش نکرد و سالهـا بعـد از ایـن مـاجرا نیـز خاطرات آن دوران را به یاد میآورد و در اشعارش به آن اشاره میکند. قصـیده -ی »یا نهر« یکی از این قصاید است:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــِـــ
یا نهرُ أََنَّ وردتََک هاله و الربیع الطَلـقُ فـی نیسانه/ و لـى صـباها فهـی تَرتَجِـف الکهولۀُ و هی تَحلُُم بالورود/ فی حین أثقالها الجلید کأََنَّ نََبعا فی اللُُحـود / تَمـتََص منه عروقُُها دمها، فَقُُل: لََم ینسعهدک/ و هو فی أََکفانه (همان:114)
[ای رودخانه همانا هاله و بهار زیبا و (بشّّاش) در ماه نیسان به تو وارد میشود/ اما بدان عشق من به اوست که از کهولت سن (پیری) میلرزد، اما به رؤیای گـل سرخ است/ در زمانی که وزن سنگین و تنومند و چابکش هماننـد چشـمه ای در قبر است/ که رگهایش خونش را میمکد، سـپس زمـان و پیمانـت را فرامـوش نکرد/ در حالی که او در کفنش است].
اما سیاب در این شعر نام معشوق زمینی خود را ذکر مـی کنـد؛ ایـن در حـالی است که نیما در هیچ شعر فارسی نامی از معشوق زمینی خود نمیآورد و صـرفاً با کلمات کلی و نمادین از او سخن میراند .
بدر در شهر نیز چند تجربهی عاشقانه داشت که در بارهی آنها نیز بـا ناکـامی روبهرو شد. این شکستها، او را دچار غم و اندوه کرد و بـه ناامیـدی کشـاند . در قصیدهی »آواز قدیمی« از عشقی سخن میگوید که فقـط طنـین آوازش از دور مـی رسـد و قضـا و قـدر و روزگـار جفاپیشـه اجـازه ی نزدیکـی آن را بـه شـاعر نمی دهند و میان آنِها فاصله میاندازند:
فی المقهی المزدحم النائی فی ذات مساء /و عیونی تَنظُرُ فی تَعَبٍب/ فـی الأوجـه و الأیدی و الأرجلِ و الخَشبَِ/ و الساعه تَهزَأُ بلاصـخبٍ/ و تََـدق ُّ - سـمعت ظـلالَ غنا. أُغنیه حبٍ... أصداء /تََنـأی ... و تَـذُوُب ... و تَرتَجِِـف /کََشـراعِ نـاء یجلُُـو صورتََه الماء. لََم یسقُُط ظلُ ید القدرِ/ بین القَلبینِِ؟! لََم أَنتزِِع الزمنَ القاسی /مـن بین یدیِ و أََنفاسی/ یمناک؟! و کیف ترکتُُک تَبتعدینَ...کمـا/ تَتَلاشََـی الغنـو ةُ فـی سمعی... نغما...نغما؟! (همان:67)
[شبی، در قهوهخانهی شلوغ و دوری/ درحالیکه چشمان خستهام/ به چهرههـا ، دستها، پاها، و شعلهها مینگریست/ و ساعت نیز این ازدحام را استهزا میکـرد / و زنگ میزد، طنین آوازی را شـنیدم . آواز عشـق اسـت . اصـواتی کـه / ماننـد بادبانی دور که تصویر آن در آب جلوهگر شود/ دور میشوند و از میان میروند ومیلرزند،. چرا سایهی دست قضا و قـدر / میـان دو دل حائـل مـی شـود؟ چـرا زمانهی سنگدل/ دست راست تو را از میان دستهـا و انفـاس مـن جـدا کـرد؟ / چطور گذاشتم که تو مانند/ آوازی که در گوشم اندک اندک خاموش مـی شـود ، از من دور شوی؟].
از زندگی و شعرهای سیاب پیداست که وی به بیش از چهار زن دل داده باشد؛ اما آنگونه که در بارهی نیما میگویند او در جـوانی عاشـق دو دختـر شـد امـا محدودیتهای اجتماعی-فرهنگی نگذاشت نیما با آنها ازدواج کند. تعداد بالای معشوق زمینی سیاب گویای این نکته است کـه وی نسـبت بـه نیمـا از نگـاه و رویکرد مادیتری برخوردار بوده است.
نیما در منظومهی »افسانه« به روایـت عشـقی غـم گنانـه پرداختـه اسـت. ایـن دلدادگی میان عاشق (نیما) و معشوق (افسانه) اتفاق افتاده است. عاشق کـه در روایت عاشقانههای خود در اندوه جامعه غرق است و غمی جانکـاه بـر جـان او چنگ زده، نمیتواند خود را از گذشته دور کند؛ اما معشوق پیرو سـنت ادبیـات عاشقانه در ادبیات کلاسیک، به جـای آن کـه او را در چـاه انـدوه فروببـرد، از او میخواهد در گذشته سیر نکند؛ چه در این صـورت زبـون دل خـود مـی گـردد. معشوق با این جمله میخواهد از عاشق دستگیری کند. این رویکرد در تعارض با مناسبات معشوق با عاشق در ادبیات کلاسـیک اسـت. عاشـق کـه بـا سـخن معشوق به آینده امیدوار شده است، با یادآوردن روزهای وصال چنین از آن یـاد میکند:
بر سر ساحل خلوتی ما/ میدویدیم و خوشـحال بـودیم/ بـا نفـس هـای صـبحی طربناک/ نغمههای طرب می سرودیم/ نه غم روزگار جدایی (بند92).
هرچند عاشـق در ایـن منظومـه انـدوهگین اسـت در پایـان شـعر، افسـانه از او می خواهد در درهی تنگ که بِِهینخوابگاه شبانهاست برای هم بسرایند.
همانگونه که دیده میشود در این اشعار هم نیما و هم سیاب صـرفاً بـه شـرح هجران پرداختند و اگر از مناسبات عاشـقانه و روزگـار وصـال سـخن گفتنـد از شرح خاطرات جسمانی با معشوق سخنی به میان نیاوردند.
5-2-رمانتیسیسم اجتماعی
در رمانتیسیسم اجتمـاعی مسـائل اجتمـاعی از منظـر شخصـیت رمانتیـک و عاشق پیشهی شاعر یا نویسنده نمود و ظهور مییابـد. بـدین ترتیـب بـه صـرف بازتـاب مشـکلات یـا مسـائل اجتمـاعی در یـک اثـر نمـی تـوان آن را براسـاس رمانتی سیسم اجتماعی تحلیل کرد. ازاینرو باید در تحلیل اثر براسـاس مؤلفـه -های رمانتیسیسم اجتماعی سراغ اشعار و منظومههای عاشقانه رفت .
همانگونه که در مبحث پیش گفته شد، نیما در افسانه ماجرای عشـق خـود را صمیمانه و با زبـانی شـــیوا بـازگوکرد . »ایـن مثنـوی کـه جـایِ پـای شـعرای رمانتیک فرانسه به خصـوص لامـارتین و آلفـرد دوموسـه ، در آن نمایـان اسـت ، نمودار تحول در طرز بیان و ادراک هنری شمرده مـی شـود « (آریـن پـور ،1372 :471).
نیما در افسانه برخلاف برخی از آثار عاشـقانه ی ادب فارسـی کـه در آن روابـط جسمانی عاشق و معشوق توصیف میشود؛ به وصف این حالات نپرداخـت. نیمـا با ترتیب دادن نوعی گفتوگو میان افسـانه و عاشـق کـه در کنـار هـم بـه سـر می برند، به بازخوانی خاطرات آنان پرداخته و به مسائلی فراتر از عالم دلدادگـی نظر داشـته اسـت. گـویی دغدغـه هـای نیمـا نسـبت بـه آن چـه در پیرامـونش می گذشت بـه گونـه ای بـود کـه فرصـت عشـق بـازی را از او گرفتـه بـود؛ ایـن دغدغه های نیماست که هالهای از اندوه را بر منظومهی عاشقانهی افسانه که آن هم در روزگار جوانی شاعر سروده شده گسترانده است.
برخلاف معاملهی عاشق و معشوق در عشقهای زمینـی در ادبیـات کلاسـیک که عاشق خودبرتربین است و همهکاره؛ افسانه دوشادوش عاشق در گفتوگو بـا او مشارکت دارد تا پایان منظومه حضور خود را اعلام میدارد .
مسائل و معضلات و آرمانها و ارزشهای اجتماعی در جایجای ایـن منظومـه دیده میشود. نمونه را تنها به نظر عاشق در بارهی انقلابیون بسنده میشود. بـا شکست نهضت جنگل در شـمال ایـران، لادبـن بـرادر نیمـا بـه اتحـاد جمـاهیر شوروی میگریزد. نیما ازاینکه میبیند تـلاش انقلابیـون بـرای دگرگـونی هـای اجتماعی به سرانجام نمیرسد، اندوه خود را چنین بازمیگوید:
چه در آن کوهها داشت میساخت / دست مردم بیالوده در گل؟/ لیـک افسـوساز آن لحظه دیگر/ ساکنین را نشد هیچ حاصل/ سالها طی شـدند از پـی هـم...
(بند41).
نیما دشمنان مردم را خَسَانی میداند که راه را به سوی انقلابیون بسـتند و بـر اریکهی قدرت تکیه زدند. اما کار لادبن و انقلابیون با شکست نهضـت بـه پایـان نرسیده است:
ای فسانه! خسانند آنان/ که فروبسته ره را به گلزار/ خس به صـد سـال طوفـان ننالد/ گل ز یک تندباد است بیمار/ تو مپوشان سخنها که داری (بند45) رساندن پیام انقلابیون به مردم، وظیفهی بعدی انقلابیون است کـه نیمـا آن را گوشزد کرده است.
بدر نیز در قصیدهای با عنوان »سرود باران« که با مطلع تغزّّلی آغـاز مـی شـود ، نوع دیگری از روابط عاشقانه را به تصویر مـی کشـد . او میـان معشـوقه و مـیهن ارتباط مناسبی برقرار میکند و عشــق هر یـک را منـوط بـه عشـــق دیگـری می داند که بازتاب ضمیر ناخودآگاه جمعی شـاعر اسـت و بیـان کننـده ی کهـن الگوی یونگی است. در این قصیــده که به صورت نجوای رمانتیکی است، شـاعر از چشمان معشــوقهی خود که گویی آنیمای درون اوست، آن دو را بـه دو بـاغ نخل همانند میکند که در سرزمین عراق گسترده شدهاند و شب ردای خـود را بر آن افکنده است. در این قصیده، »باران«، معشوقهای نمادین است که شاعر را به تکاپو میاندازد:
عیناک غابتا نخیلٍ ساعۀَ السحرْ،/ أََو شُرفَتانِ راح ینأى عنهما القََمر/ عیناک حـینَ تبسمانِ تُوِرقُ الکُُروم/ وتَرقصُ الأضواء ... کَالأقمارِ فی نهر (سیاب ،2000: 253) [چشـمانت جنــگلی از درخــتان نخلـند در آغاز صبـح/ یا دو ایـوان بلـند که ماه در دوردســتشان میدرخشـد/ چشــمانت وقــت تبــسم چـون تاکسـتانی است پر از برگ/ و رقـص نورهاست در چشـمت چون رقـص هزار ماه در برکه].
نمیتوان از عشق افسانهای و نمـادین در اشـعار نیمـا سـخن گفـت ولـی از دو منظومهی »مانلی« (یوشـیج ،1388: 520) و »پـی دارو چوپـان « (همـان :571) سخنی به میان نیاورد. در ایـن دو شـعر ، نیمـا مـا را بـا عشـق افسـانه ای آشـنا می کند. وی در منظومهی »مانلی«، موضوع عشق را بـا گفـ ت و گـوی مـاهیگیر (مانلی) و پری دریایی به نمایش میگذارد و با تصویرآفرینی بـه توصـیف دقیـق صحنهها میپردازد. مانلی، ماهیگیر زحمتکـش روسـتایی ، اسـت کـه بـه امیـد صید، در شبی مهتابی به دریا میرود و در حین کار از زندگیِ سخت، فقـر ، درد و رنج و تنهایی خود سخن میگوید:
در سر او همه اندیشهاش این:/ من به راه خود باید بـروم ،/ کـس نـه تیمـارِ مـرا خواهد داشت./ در پر از کشمکش این زندگی حادثهبار،/ (گرچه گوینـد نـه ) هـر کس تنهاست/ آن چه میدارد تیمارِ مرا، کارِ من است./ من نمیخـواهم درمـانم اسیر... (همان:525)
پری دریایی سخنان او را میشنود و از دل دریا بر میخیزد. مانلی میهراسـد و با ترس و تردید از عمر بر باد رفتهی خود میگوید، ولی پری دریایی به ماهیگیر دلگرمی میدهد و او را بر صخرهای می نشاند و با نرمی سخن مـی گویـد تـا از ترس مانلی بکاهد. در ادامه، گفت و گویی زیبـا میـان آن دو برقـرار مـی شـود .
ماهیگیر از مشکلات و گرفتاری هـای زنـدگی مـی گویـد و پـری زیبـایی هـای زندگی را توصیف می کند و از امید سخن می گوید:
مرد شوریده به او گفت که: »من/ خاطرآوردم در هر سخنت شورافکن. مـرگ میکوبدم از زور تهیدسـتی هر روز به در./ وه! چه شـد خوب که آب آرام اسـت / و هوا نیـز نـه چنـدان روشـن ./ ورنـه تـو خسـته بـه دل بـودی از دیـدن مـن « (همان:532-533)
دلنوازندهی دریا گفتش:/ »نه. تو زیبایی و بهتر بشرستی. چه غمـی ./ انـدر ایـن راه به کاری که تراست./ کار تو نیز چنان چون تو به جای خود نغز و زیباسـت . با چه تشویشی گردیـده سـتوه ای مـان لی/ از چـه رو ایـن قَـَدرت بـا غـم دوران کسلی؟. کوشش یک تن فرد،/ چه بسا کافتد بی حاصل و این هست. امـا / آیـد اندر کشش رنج مدید،/ ارزش مرد پدید« (همان:533-535)
در این گفتوگو که تا سحر ادامه مییابد، عشقی دلانگیز دنبال میشـود؛ ایـن عشق تا جایی عمق پیدا میکند که ماهیگیر با ارزشترین چیزهای خـود را بـه پری دریایی (در واقع دریا که منبع اصلی است) میبخشد. این بخشش »ظـاهراً نماد گذشتن از همه چیز در راه عشق و جمال است که بـه شـکلی در مـاجرای شیخ صنعان با دختر ترسا دیده میشود. مـانلی در زورقِ خـود درحـالی کـه در خلسهی عشق پری چشم برهممیگذارد از هوش میرود، گویی در آغوشـی فـرو رفته است. بعد، رسیدن او به ساحلِ ده و خانهاش را مـی بینـیم ، لـیکن او دیگـر پابستهی مهر پری است« (حمیدیان،1383: 236).
مانلی احساس میکند همه چیز برای او ناآشناست. پدیدههـای اطـراف بـرایش رنگ و بوی دیگری دارد. همه چیز در نظر او به شکل دریاست؛ نمـی دانـد کجـا باید برود و فقط شوق دیدار دوبارهی دریا را در سـر مـی پرورانـد ، بـرای همـین تصمیم میگیرد دوباره به دریا بازگردد:
وای بر من که بپیمودم این راه دراز!/ و سراسر شب من خـوابم بـرده اسـت بـه دریای چنان/ من خاکینسبِ دریادوست،/ که به چشمم ز همه سـو دریاسـت . گر همه بود زیانور، همه سود/ سرنوشت من دریازده چون خواهد بود! (یوشـیج، 1388 : 567)
لیک هر چند به نظارهی راه،/ چشم او برد نگاه،/ او ندانست برََد ره به کجـا / زان که سرمنزل او بود به چشمانش گم،/ همچنان رغبت او در دریـا ./ دل او هـر دم میخواست بر افسانهی دریای گران بندد گوش،/ سرگذشت از غـم خـود بدهـد ساز./ واو همان بود بهجاتر که به دریای گران گردد باز (همان:570)
در منظومهی عاشقانه و روایی »پی دارو چوپان«، نیما از الیکا، جـوانِ چوپـان و کماندار ماهری سخن می گوید:
»الیکا« نادرهچوپان جوان و رعنا/ در کمانداری ماننـد نداشـت / آشـنایانش او را دمخور/ به هنر »شاه کمان« میخواندند (همان:574)
الیکا برای شکار به جنگل رفت و در زمان اندکی توانست شـوکایی پیـدا کنـد ، تیر را به چلهی کمان می گذارد و به هدف میزند و چون هوا بـه شـدت تاریـک است، شکار را گم میکند، اما وقتی شب تابهـا و سـتاره هـا آسـمان را روشـن کردند، توانسـت شـکار را پیـدا کنـد . در راه، هنگـام بازگشـت ، صـدای زنـی را می شنود که ناله و زاری سر میدهد و ادعا میکند کـه تیـر الیکـا او را مجـروح کرده است (همان:571-572):
لیک آنجا که هدف را به گمانی میجست/ او زنی (یا به نمـودار زنـی ) در بـر دید/ وز زنی (ناله بینگیخته) نالش بشنید:/ آه تو سـوختی از نـاوک خـود جـان کسان/ جای آنی که کنی/ دردی اََر باشد درمان کسان (همان:576-577) الیکا، به آن زن کمک میکند تا او را به جای امنـی ببـرد ، ولـی پـس از مـدتی متوجه میشود که زخمش کاری نیست و تصمیم میگیرد تا او را رهـا کنـد . در این هنگام، زن ماجرای فالگیری را بیان مـی کنـد کـه در آن زنـی عاشـق یـک چوپان شده است. زن معتقد است ایـن چوپـان الیکـا اسـت؛ از ایـن رو از الیکـا می خواهد که همیشه در کنارش باشد. الیکا با خود مـی گویـد : »آیـا ایـن زن از پریان است؟ آیا راست میگوید؟« در نهایت زن را به خانه میبـرد و زخمـش را میبندد و این ارتباط دوستانه به دلدادگی میانجامد (همان:572-573):
لیک ای نادره چوپان دلیر و رعنا/ واین چنین تیرگشا/ هر هنرآور را باشد عیبی ناچار/ کس ندیده است کمانداری را/ گرچه بس موی شـک اف/ نبـرد بـر هـدفش تیری روزی به خلاف (همان:579-580)
الیکا با خود گفت:/ نکند باشد این زن ز گروه پریان/ گرم از اینگونـه و شـیرین به زبان؟ (همان:582-583)
الیکا گفت به او:/ نه غمت باشد از این رنج ترا آمد اگر/ هـدف تیـر مـن آیـد در گل/ هدف تیر تو اما در دل (همان:585)
نیما در دو منظومهی اخیر، عشق را به صورت روایی و اسطورهای مطـرح کـرده است. عشق به پری دریایی، عشق به معشـوقی اسـت کـه بـه پریـان مـی مانـد؛ پرداختن به داستان پریان قدمتی طـولانی دارد. نیمـا در منظومـه ی »مـانلی «، مأیوس است و از زبان پری دریایی که بر زیر و بم امور آگاه است، به نقد ادبیات تعلیمی میپردازد؛ ولی در منظومهی عاشقانهی »پی دارو چوپان« بـا وصـال بـا پری، عاشقی امیدوار است.
سیاب نیز کـه هماننـد نیمـا شـاعری رمانتیـک و درونگراسـت و بـرای تحقـق رؤیایش به دنیای نمادین و آرمانی روی میآورد؛ دنیایی که دیگر از حس غربت و تنهایی خبری نیست؛ او، از شـاعرانی اسـت کـه بـه اسـطوره و افسـانه توجـه ویژه ای داشته و توانسته از این مقوله در جهت نشاندادن اهداف خود و جامعـه ، بهره ببرد. »وی در یکی از مصاحبههای مطبوعـاتیش در سـال 1963م. چنـین میگوید: من نخستین شاعر عرب هستم که جنبه های رمزی اسـ اطیر را صـرف نظر از روساخت آن، مورد توجه قرار دادم« (عوض، بی تا:98).
سیاب در اشعار خود از اساطیر، به گونهای نو و بدیع اسـتفاده مـی کنـد . او در قصیدهای با عنوان »القصیده و العنقاء« (قصیده و سیمرغ) از اسطورهی ققنـوس کمک میگیرد و این پرنده را نمودی از عاشـق مـی دانـد کـه بایـد آسـیب هـا و رخدادهای تلخ را تحمل کند تا بعد از مـرگ او، از خاکسـترش زنـدگی تـازه ای برای سایرین به ارمغان آورد:
إن شـاء أََن یکونـا /فلیهدم الماضـی فـالأشیاء لیس تَـنهض /إلا علـى رمادهـا المحترقِ/ منتثراً فی الأفقِ/ و تُولََد القصیدةُ (سیاب،74:12000)
[اگر قصد زندگی را دارم/ باید گذشته را نابود کنم چون اشیاء به پا نمیخیـزد / جز بر روی خاکسترهای سوخته شده/ در اطراف پراکنده است/ و قصیده متولـد میشود].
6- نتیجهگیری
رمانتیسیسم که یکی از مهمترین مکاتب در حوزههای فلسـفه، هنـر، سیاسـت و... است قرن 19 به این سو، موجب تغییرات بسیار در نگرش و رویکـرد جوامـع از غرب تا شرق به انسان و جهان شده است. در یکی از تقسیمبندیها، رمانتی-سیسم به دو دستهی عاشقانه و اجتماعی منقسم شده اسـت. آن چـه در نگـرش رمانتیکی بنیادین است توجه به عشق و احساس است. اگـر در ایـن مکتـب بـه مسائل اجتمـاعی نیـز پرداختـه مـی شـود از منظـر عشـق و احساسـات و نگـاه رمانتیکی است .
در اشعار نیما و سیاب به عنوان دو شاعر نوگرای معاصر، بـا توجـه بـه تحـولات اجتماعی، فرهنگی و هنری، عشق هم جسمانی است هم اجتماعی؛ اما عشق در اشعار این دو شاعر در دورههای مختلف شعری و زنـدگی، بـه انحـای گونـاگوننمود داشته است. نیما در افسانه با عاطفـه ی عشـق ، نجـوایی رمـانتیکی را پـی می گیرد و افسانه را نماد معشوق خود معرفی مـی کنـد. وی بـرای طـرح هنـری عاطفهی عشق و به جلوه درآوردن معشوق، از افسانهها کمک گرفـت؛ چنـان کـه برای دستنیافتنی بودن معشوق، از پری دریایی کمک گرفت و برای امیـددادن به عاشق در رسیدن به معشوق، از زنی پریوش. هرچند هر دو شاعر در جـوانی عاشق دخترانی شده بودند؛ سیاب در توصیف معشوق زمینی بیشتر از نیما شعر گفته و حتی نام معشوقهی خود را در اشعارش آورده؛ اما نیما به وصـف کلـی از معشوق پرداخته بیآنکه نامی از او ببرد.
نیما و سیاب با دیـدگاه دردمــندانه و مســؤولانه و عشـق بـه بشـر، در اشـعار عاشقانهی خود به بازتاب مسائل مربـوط بـه زنـدگی و دل مشـغولی هـای خـود پرداختنـد. آنـان توانســتند، بخشـی از تـأثیراتی را کــه از جامعـه، فرهنــگ و جغرافیای خویش گرفتهاند، با گره زدن به عشق و احساسات ناب انسانی در آثار خود بازتاب دهند. به نظر میرسد نیما تا پایان زندگی خود در اشـعار عاشـقانه، به مسائل اجتماعی نظرداشته است؛ اما سیاب با نزدیک شدن به اواخـر زنـدگی به جای توجه به مسائل اجتماعی درگیر تلاطمهای روحـی و شخصـی خـود بـه ویژه مرگاندیشی است.
منابع و مآخذ:
- الیوت، تی. اس. (1375) برگزیدهی آزاد در نقـد ادبـی ، ترجمـه ی سـید محمد دامادی، چاپ اول، تهران: انتشارات علمی.
-بـدوی، مصـطفی (1386) گزیـدهای از شـعر عربـی معاصـر، ترجمـهی غلامحسین یوسفی و یوسف بکار، چاپ اول، تهران: انتشارات سخن.
-برلین، آیزایـا (1388) ریشههای رمانتیسیسم، ترجمـه ی عبدالـه کـوثری، چاپ سوم، تهران: انتشارات ماهی.
-بلّّاطه، عیسـی (2007) بدر شاکرالسیاب حیاته و شعره، بیـروت : المؤسسـه العربیه للدراسات و النشر.
-پورنامداریان، تقـی (1377) خانهام ابری است، چـاپ اول، تهـران : انتشـارات سروش.
-جحا، میشال خلیل (1999) الشـعر العربـی الحـدیث ، چـاپ اول، بیـروت :
دارالعوده و دارالثقافه.
-جعفری، مسعود (1386) سیر رمانتیسم در ایـران ، چـاپ اول، تهـران: نشـر مرکز.
-حسین پورچافی، علی (1384) جریانهای شعری معاصر فارسی، چـاپ اول، تهران: انتشارات امیرکبیر.
-حمیدیان، سـعید (1383) داستان دگردیسی، چـاپ دوم، تهـران : انتشـارات نیلوفر.
-دادخواه، حسـن ، حیـدری ، محسـن (1385) »رمانتیسـم در شـعر بـدر شـاکر السیاب«، نشریهی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، شمارهی 19 (پیاپی16)، ص113- 129.
-السیاب، بدر شاکر ( 2000) الاعمال الشـعریه الکاملـه ، چـاپ سـوم ، دار الحریه للطباعه و النشر، بغداد.
-سیفی، طیبه و مرادی، کبری (1391) »بررسی تطبیقی بسامد کاربرد رنگ در اشعار نیمایوشیج و بدر شاکر سیاب«، نشریهی دانشـگاه تهـران ، دورهی 4، شمارهی 3، ص 273-306.
-شفیعی کدکنی، محمدرضا (1380) شعر معاصـر عـرب ، چـاپ اول، تهـران :
انتشارات سخن.
-شمیسا، سیروس (1394) مکتب های ادبی، چاپ هفتم، تهران: نشر قطره.
-الضاوی، احمد عرفـات (1384) کـارکرد سـنت در شـعر معاصـر عـرب ، ترجمه ی سیدحسین سـی دی، چـاپ اول، مشـهد : انتشـارات دانشـگاه فردوسـی مشهد.
-طبانه، بدوی (1985) التیارات المعاصره فی النقد الادبی، دارالثقافه.
-عوض، ریتا (بیتا) بینش اساطیری در شعر معاصـر عـرب ، ترجمـه بهـروز سپیدنامه، مجلهّی شعر، شمارهی 28، ص 94-101.
-گورین، ا، و دیگران (1370) راهنمای رویکرد نقد ادبی، ترجمه: زهرا مهـین خواه، تهران: انتشارات اطلاعات.
-محسنی، علی اکبر؛ کیانی، رضا (1392) »بازتاب های مشترک رمانتیسیسم در شعر معاصر ایران و عراق (بررسی تطبیقـی شـعر قیصـر امـین پـور و بـدر شـاکر السیاب)«، فصلنامهی علمی– پژوهشی کاوشنامـه ی ادبیـات تطبیقـی ، دورهی 3، شمارهی 9، ص 163-188.
-مختاری، محمد (1387) انسان در شعر معاصر، چاپ هشتم، تهـران: انتشـارات توس.
-مشایخی، حمیدرضا (1389) »طبیعت و اسـطوره در شـعر نیمـا و بـدر شـاکر سیاب، پیشتازان شعر نوی پارسی و تـازی «، مجموعـه مقالـه هـای دومـین همایش نیماشناسی، سه جلــدی، جلد سوم، انتــشارات دانشـگاه مازنـدران ، ص1567-1581.
-مشایخی، حمیدرضا و احمدی، ارسلان (1390) »نقد سرمایه و ضد سـرمایه ی اجتماعی در شعر داروگ و آی آدم ها از نیما و سرود باران از بدر شاکر سـیاب «، مجلهی دانشگاه شهید بهشتی، دورهی اول، شمارهی 2.
-ناظــمیان، رضــا؛ (بیتا) »بررسی و تحلـیل دو شعر افــسانه از نیما یوشـیج و فی السوق القدیم از بدر شاکر السیاب«، نشریهی سخن عشق، شمارهی 33 و 34، ص 95- 102.
-نادری، اسماعیل؛ اسدالهی، لیلا (1393) »بررسی تطبیقـی رمـانتی سیسـم در اشعار نادر نادرپور و بدرالشاکر السیاب«، کنگره ملی پژوهش های کـاربردی علوم انسانی اسلامی.
-وان تیژم ،فیلیـپ (1370) رمانتیسیسـم در فرانسـه ، ترجمـه ی غلامعلـی سیار، تهران: انتشارات بزرگمهر.
-یاحقّی، محمدجعفر (1379) جویبار لحظه ها، چـاپ دوم، تهـران: انتشـارات جامی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-یوشیج، نیما (1388) مجموعه کامل اشعار نیما یوشیج، گردآوری سـیروس طاهباز، چاپ دوم، تهران: انتشارات آگاه.
[1] - دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مازندران h.nasrollahpuor@yahoo.com تاریخ دریافت: 9/7/1396 تاریخ پذیرش: 26/11/1396